به نظر دیگران اهمیت نمیدم جز خودم و همسرم
دخالت میکنن خوبم دخالت میکننن پیش خودشون فک نمیکنن شاید طرف ناراحت بشه
منم کار خودمو میکنم.ولی دلم میخواد بزنم تو دهنشون
من از بقیه مشورت میگیرم ولی تصمیم نهایی با منو پدرشه
وااااای خدایا دقیقا این مسائل برامنم بوده ولی ب نظرمن هیچکس بچه رواندازه خود مادرش نمیشناسه درسته نباید توجه کنیم ولی خودمونیم نظروحرفایه اطرافیان بخصوص فامیل شوهر ناخواسته فکرتو درگیرمیکنه واعصابتوخورد
من تا هشت ماهگی خودم اسم انتخاب کرده بودم ولی مادر شوهرم با دخالتای بی جاش اسم بچمو عوض کرد من بخاطر شوهرم قبول کردم😭
ایول منم باید همینو بگم خانواده شوهر من که خیلی پروین
مادرشوهر من خیلی دخالت میکنه مثلا میگه
بزار گریه کنه صداش باز میشه
بغلش نکن بغلی میشه
چقدشیرمیدیش
لوسش نکن بچه باید به چشم خار به دل عزیز
چقدغذا میکنی توشکمش
وووووو....ولی من سکوت میکنم اصلا جوابش نمیدم
تازه زایمان کردم افسرده شدم خیلی توزندگیم دخالت میکنن همش میگن بایدبچه توبزاری وبری
من که چون سنم کمه همه فکر میکنن هيچي بلد نیستم در صورتی که عیناً دارم مشکلات تربیتی خودشون رو میبینم همش ميخوان به آدم یاد بدن چجوری بچه داری کنی چی بخوره چی بپوشه.. انقدری که من تو بارداری در باره تربیت و کودک کتاب خوندم هیچکدومشون نخوندن فقط خرافات رو باور دارن بزرگترا... واقعا بعضی وقتا خسته میشم دلم میخاد داد بزنم بگم بچه من هست نه شما! ولی متاسفانه نميشه فقط باید سکوت کرد که بقیه ناراحت نشن.
بله من طبقه پایین خونه مامانم اینا میشینم پدرم خیلی تو تربیت پسرم دخالت میکنه پسرمو میخوابونم میگه جرا الان خوابوندی نمیخوابونم میگه چرا نمیخوابونی لباس تنش میکنم میگه گرمشه در بیار تنش نمیکنم میگه سردشه تنش کن یه وقتایی غذاهای بزرگترا رو نمیشه به بچه داد مثلا من نمیخوام به بچم چایی بدم بر میداره بهش چایی میده و خیلی چیزای دیگه که واقعا کلافم کرده نمیدونم چیکار کنم خسته شدم واقعا
وقتی که میبرنش تو اتاق دلم هزار راه میره واقعا میترسم برم خونه اونا آخه نمیفهمم چه دلیلی داره
سلام بچه ی من و دوست ندارم تنها ببرنش تو اتاق ولی اگه حرف بزنم اختلافای بزرگ پیش میاد حتی بین من و همسرم و کار به جاهای باریک بکشه کسی تجربه ای داره؟
مادرشوهر منم دخالت میکنه در صورتی کخ هیچی بلدم نیست یبارم بهش گفتم مگه دکتری اینقد دخال میکنی
والا ما ها رو هم همچین جالب بزرگ نکردن اینقدر قدردان خودشونن کلی آدب بی اعصاب با عقده های فراوون
بچه های من دو قلو هستند و سنشون کمه به خاطر سنشون گاهی موی همو میکشن با حضور من بقیه دعواش میکنن میگم اقتضای سنشونه والا اونا از من داغ ترن حتی گفتم شماها بچه هاتونو بزرگکردین من میخوام خودم بچه مو تربیت کنم انگار به دیوار میگی
خیلی زیاد مواجه شدم بااین مسائل...اما سکوت میکنم و جوابشونو نمیدم میگم بزار بگن...من کار خودمو میکنم ولی بعضی اوقات برن رو اعصابم خیلی مستقیم بدون تعارف میگم که هر کس به نحوه و شیوع خاص خودش بچه بزرگ میکنه همین باعث میشه ادامه ندن...یا گاهی گیر میدن چه اسم سختی گذاشتی روش میگم بعدها شما اسم اسون بزار رو بچه تون...والا کاش یکم یاد بگیریم راجب هرچیزی نظر ندیم و خواسته خودمونو تحمیل نکنیم ب کسی...
مادرشوهرم چپ و راست میگه ارمیا خیلی لاغر🙄
باز خوبه با توجه نکردنت خودشو کشید کنار. بعضیا پررو تر میشن
نگین توروخدا، که من دلم خونه😔
بله خیلی. متاسفانه بعضی از اطرافیان هیچ علمی درمورد موضوعات ندارن و فقط میخوان دخالت کنن. من تا الان ک پسرم 8ماهشه واقعا اذیت شدم ازین دخالتا. ب هیچ کدومش عمل نمیکنم اما همین گفتنا و دخالتاشون جسم و روحمو خسته میکنه. بعد ک میبینه ب حرفاش اهمیت نمیدم پشت سرم حرف میزنه. اخه وقتی میبینم بچه های خودشو ب بدترین شکل بزرگ کرده چجوری میتونم ب حرفاش عمل کنم؟؟
من ک فقط میگم باشه شما درس میگی.بعدش واسه خودم نمیزارم.اگ بخایم همش حرس حرفاشونو دخالتشونو بخوریم ک دیگ زندگی نمیکنیم
آه آره من با خانواده مادرشوهرم زندگی میکنم طبقه بالا ی خونه اونا واقعا داغون شدم توی همه چی دخالت میکنن افسردگی گرفتم و دارم دیووانه میشم عصبیم میکنن نمیدونم دیگه چیکار کنم بوخودا
واقعااعصاب خوردکنیه،بنظرمن هیچکس مثل پدرمادربچه نمیدونن ونمیفهمن که بچه چی میخادوچطوربایدباهاش رفتاربشه
مثل مادرشوهر من پسر من یکسالشه ب وسایل دست میزنه همش برچسب شیطونی میزنه ب بچه خوب الان بجه داره کشف میکنه همشم میگه چیه لاغر بچه قلانی چاق یا میریرم اونجا لباس بچمو عوض میکنه میگه اینو بپوش قشنگه یدونه که خودش خریده
من بیشترمامانم رواعصبام میره میگه چیزی نمیخوری لاغرموندی به بچت همه چی بده خودت زیادبخوربعدش هی میگه سنیه هات شیرندارن تواخه سینه داری شیرم داشته باشی اعه یعنی رومخم راه میره چیزیم نمیتونم بگم
واقعا خیلی اذیت کننده است، من که اصلا جواب نمیدم و میزارم گوینده هرچی میخواد بگه، نمیزارم تو ذهنم اثری از گفته هاش بمونه و کاری رو که میدونم درسته و بچه م نیاز داره رو انجام میدم.
امان از دست دخالتاي بيجا
دخترم سينمو با زور ميگرفت اينقدر سختي كشيدم تا دوباره سينمو بگيره
بعد يه روز سرديش شده بود فضول هاي عزيز بهم گفتن شير خشك بده بهش تا خوب بشه من نميدونستم شير خشك خودش سرده بهش شيشه دادم بدتر كه شد هيچي ديگه سينمو هم نگرفت 😢تا عمر دارم فحش و نفرين نثارشون ميكنم.چون خودم بي تجربه بودم واقعا
منم مثل خیلی مامانای دیگه این مشکلو داشتم ولی شانسم گفت خواهرشوهرم هم بامن بود بچش بچه اون یه هفته بزرگ تره با این حال بچه من بهتر بود از هر لحاظ حرف زدن راه رفتن باهوش بودن حتی خوراکش واسه همین چیزی خیلی نمیتونستن بگند فقط یه دوبار مادر شوهرم میگفت منم بهش میگفتم خودم بلدم چیکارکنم هر وقت هم مشکلی هست فقط از مامانم و مادرجونم میپرسم به نظرم اگه واسه بچه سوال داشتیم بهتره اصلا به خانواده شوهر نگیم چون شروع میکنن به گفتن من چون از اول هیچی نمیگفتم اوناهم دخالت نمیکنن
من بیشتر اعصابم ازاین خورد میشه ک تا بچه گریه میکنه میگن شاید گرسنه است نکنه خودشو خیس کرده.براش اینو بخرین اینو بده بخوره اونو بده بخوره
من دوست دارم نظراشونو بگن اما ازمنخان یامجبورم نکنن حتما اونکارو انجامبدم شاید نظراونا باب میل من یا کلا درست نباشه
چرا والا خیلی دخالت میکنن
مثلا میگن که غذا بهش میدی میگم اره یکی دیگه میپره میگه هیچ بهش غذا و آب نمیدی چرا بچه جیش نمیکنه
منم عصبانی شدم و گفتمش مگه گرفتمش به اسیری که بهش آب و غذا ندم
خوب دخالت همیشه هست والا من حامله که شدم شروع شد دخالت ها چرا اینو میخوری چرا لاغری بچمون رشد نمیکنه چرا کم میخوری وای یعنی تو نه ماه حتی یک کیلو هم وزن نگرفتم بابا مگه خوردن دست خود ادم من اگه میتونستم خوب میخوردم دیگه بچم به دنیا اومد گفتن تو که هیچی نمیخوردی این بچه از کجا رشد کرده اخه پسرم سه کیلو و چهارصد گرم وزنش بود بعدش گفتن چرا این اسم گذاشتی چرا اسم مذهبی نزاشتی ما محمد امین میخواستیم بزاریم به خدا کلافه شده بودم چرا کم لباس پوشوندی چرا زیاد لباسش چرا رو پات میخوابونیش چرا زیاد بغلش میگیرین چرا بهش شیر خشک میدی فقط شیر خودت بده بابا اخه ادم تا کی باید تحمل کنه هی میگم جواب ندم بی احترامی نشه تا کی صبوری اخه 😭😭😭 بابا بزارید خود مامان و بابا تربیت کنن تو رو خدا اینقدر دخالت نکنید من که خسته شدم 😖😖😖
منم معمولا به دخالت دیگران توجه نمی کنم با سکوت و لبخند از صحبتشون می گذرم و بعد کار خودمو می کنم
خواهر دست رو دلم نذار که خونه😭حتی از اینکه مامان خودم درباره هیوا نظر بده ناراحتم میکنه و واکنش نشون میدم
اره خیلی پیش اومده و ناراحت شدم اومدم خونه و کلی غصه خوردم😔😔😔
زندگی شخصیه خودمونه ب بقیه چه مربوطی داره اصلا نمی زارم کسی بخواد واسه زندگیم نظر بده چون اصلا اهمیتی ب حرفاشون نمیدم
منم خسته شدم از این دخالت ها،.. حتی به مارک پوشک بچه ام هم کار دارن
وقتی بغلش میکنم میگن چرا بغلش میکنی و خیلی دخالت های دیگه...
فکر میکنن فقط خودشون هستن که بچه داری بلدن و ما هیچی نمی فهمیم، خیلی از رفتارشون لجم می گیره، کلی هم حرص میخورم..
منم موقعی که زایمان کرده بودم بچمو همش میگرفتن نوبتی ازم حتی شبا مادرشوهرم بچمو نمیزاشت بغلم تو بغل خودش میخابوند میگف تو یاد نداری منم تا صبح فقط نگاشون میکردم هیچی نمیگفتم فقط اخم میکردم که باز شوهرمو پر کرده بود که چرا این با ما اخم میکنه انقد بچه رو چند تا چند تا لباس پوشوند و گرما داد که اگزما گرفت همون ماه اولم یه سرما خوردگی بدی گرفت الانشم همش باید هرروز بیان پیش بچه یا بچمو ببرن خونشون😣😣😣😥😥😥
اره واقعا خسته کنندس.بچه گریه میکنه میگن چرا میخنده میگن چرا میخوابه میگن چرا سرفه کنه میگن چرا کلا عادتشونه روی اعصاب راه برن
من ک نمیذارم کسی دخالت کنه من زاییدمش ن اونا ب کسی ربطی نداره وااااالا
روزاي اول زايمان بس كه مادر شوهرم دخالت كرد همه چي وحشتناك بود البته ما كه گوش به خرف نميكرديم ولي خاطره ي بدي در ذهنمون گذاشت.خودشه بيشتر نزديك به بچه ميدونست تا من كه مادرشم.وقتي هم دخترم به خاطر تفاوت گروه خوني كه با من داشت تو NICU بستري شد زنگ زدو گفت تقصيره توهه خلاصه همسرمو من ديگه اون موقع حسابي جلوشون وايستاديم و الان ديگه كاري نداره درواقع ميترسه.حرف بزنه.ولي اين استرس و اين بساطا كلا با من هست.
اي كاش اين اتفاق ها نميافتاد.
من که خیلی کلافم ، با وجود اینکه بچه دوممو دارم بزرگ میکنم بازم از نصیحت بی جای اطرافیان در امان نیستم ، ولی نهایتا تو این شرایط فقط سکوت میکنم تا مشکلی پیش نیاد
بله مگه میشه تو زندگی هم دخالت نکنن ب وزن خودم گیرمیدن چ برسه ب پسرم..ازنظرشون آدمی ک چاق نباشه مریضه..تا جایی ک الان ب مشکل برخوردم..خدا از آدمای دوبهم زن نگذره
من تاحالا یه بارم نشده بود که تورو مادرشوهرم وایسم یه روز رفتیم خونشون پسرم زیادخوابید اونجا برگشت گفت شبیه شربت خورده هاست یعنی عمداشربت دارم که بخوره ازاون روزبه بعد یه کلمه بیجابگه روک جوابشومیدم.
وای خدا من بعد ۷ سال دوا درمون خدا بهم بچه داد انقد عصبی میشم از دخالت های بقیه و کاسه از آش داغتر شدناشون
این حرفا تقریبا تو همه خانواده ها هست تنها کاری که باید کرد خود مادر و پدر باید اطلاعات خودشون رو در همه ضمینه بالا ببرن
برای نظرات بقیه هم جبهه نگیرین
قرار که نیست ما طبق خواسته بقیه بچمون رو تربیت کنیم
وااااااااااااااااای چقدر سخت میگیرین همه چی و ووووو الان اگه ماماناتون دخالت میکردن همینجور مینالیدین بابا مادره بالاخره حق داره برا نوه ش نظری بده حالا شما فردا هم میشید مادر شوهر و عروساتون همینجور ازتون مینالن بابا بزارید نظر بدن بدبختا به حرمت شبایی که برا شوهرتون بیداری کشیدن وبزرگشون کردن یعنی حق ندارن نظری بدن
دقیقا یعنی فقط بلدن نظر بدن
باید بزاریم هر کسی نظرشو بگه ولی خودمون هر کدوم و صلاح میدونیم انجام بدیم😉
این دخالتای بیخودواقعاادمواعصبانی میکنه نحوه زایمان کردنم اخه به توچه فلانی بدون اینکه ازت نظربخوام میپری وسط والابخدانمیدوونم به چه زبونی بگم بابابه زندگی ادماتوروخدادخالت نکنین🙃🙃
حالا خوبه شما شوهرتون میگه کار خودمونو میکنیم من شوهرم اطاعت میکنه میگه بکن منم روزها که خونه نیست دیگه هیچی بهش نمیگم از بچه وبپرسه هم میگم دادم
به من میگن به حرف هیچ کس گوش نکن هرکاری خودت صلاح میدون بکن ولی این کارو این کارو این کارو بکن😂
درکل بهتره ریلکس باشیم واصلافک کنیم نشنیدیم وکارخودمونوبکنیم
من خواهرشوهرم اومد بهم گفت اسمشو انتخاب کردیم مهگل به اسم میثم(شوهرم)هم میاد.منم گفتم نه دوست ندارم این اسمو میخایم بزاریمش نازگل.اونم دهنشو بست
من والامادرشوهرم تااسم انتخابیه ماروشنیدگفت کیارش ؟شوخی میکنین وکلی حرف دیگه بعد شوهرم گفت معنی اسم دخترخودت میشه مژه اونوقت اسم ب این قشنگی رومیگی چیه 😁بعدگفت هرچی دوس داری بزار
من اگه ببینم واقعا حرف طرف تاثیرمثبت روبچم میزاره گوش میدم امااگه ایرادبگیرن چون طبقه بالای مادرشوهرمم وتواین دوران حتی یه کمک نکردن منم باکمال خونسردی میگم وقتی ک بهتون احتیاج داشتم ونرسیدین الانم نظرندین ک احتراماازبین نره 😁
به نظر من این دوره های قدیم بوده ولی الانه هم کسی نباید دخالت کنه 😉😯
سلام
البته خیلی از این بظاهر دخالتها دلسوزیه که پدر و مادر های دو طرف به واسطه تجربه بیشتر و از روی دوست داشتن یک سری حرفا رو بدون منظور بلکه از روی دلسوزی و دوست داشتن بچه هاشون میزنن اما طرز گفتن یا زمانی که برای گفتن انتخاب میکنن زمان مناسب اون حرف نیست که این باعث رنجش و ناراحتی میشه بخصوص در خانومها
شاید اگه خودمونم اگه در موقعیت مشابه قرار بگیریم این حرفا رو به بچه های خودمون که خیلی هم دوستشون دارین میزنیم
در آخر مهم اینه که اگه عزیزی بهمون حرفی زد یا نصیحتی کرد اون حرفو با منظور برداشت نکنیم اینو بدونیم که دنیا انقدر بی زود گذر و بی ارزشه که بهتره حال خوبمونو بد نکنیم و از لحظه لحظه در کنار هم بودن بیشترین لذت رو ببریم که شاید فردایی نباشه
🌺 تقدم به همه
بله خیلی بده ...من هم خیلی زیاد این حرفها را شنیدم ...برای اسم بچه برای خوابیدن بچه برای شیر دادن بچه 😱😱😱
آره مادر شوهر منم دحالت میکنه وقتیم بچم گریه میکنه میاد سرش دادمیزنه
کلا دخالت خوب خوب نیست تو زندگیها
خانوما حرص نخورین جواب کسی روهم اصلاندین چون اینجوری شماخودتونو توطبقه اونامیزارین فقط سکوت کارخودتونوبکنین همیشه پیش شوهرتون بلدباشین چجوری رفتارکنین تابفهمه مقصرکی هست
من ک جراتشو ندارم ب دخالتا واکنش نشون بدم
خیلی سعی میکنم روم تاثیر نذاره چون هر بچه ای ویژگیهای اخلاقی خودشو داره و یک جور رفتار میطلبه همه عین هم نیستن اما گاهی اوقات واقعا تاثیر میگیرم هم خودم هم بچم اذیت میشیم
سلام، من به حرفهای طرف مقابل بدون تعصب گوش میدم، اگه به دردم بخوره استفاده میکنم، اگر به دردم نخوره تشکر میکنم و به کار نمیگیرم، و ممکنه توضیحاتی بدم که طرفم آگاه بشه. اما اگر هدف ناراحت کردن من و ایراد گیری باشه با رفتارم نشون میدم که ناراحت شدم و اعلام میکنم که هر بچه ای به پدر و مادرش مربوط میشه.
من که جراتشو ندارم واکنش نشون بدم
بله همین هفته پیش مادر شوهرم بهم توپید ک چرا داری بچه رو از شیر میگیری بچه باید تا دوسالگی شیر مادر بخوره ولی خودش بچه هاشو با شیر خشک بزرگ کرده و گفته نمیتونم شیر بدم جالبه همه ی کارای من غلطه به خودشون ک میرسه همه وحی نازل شده از آسمون😐
به نظر من نباید به حرف بقیه گوش بدیم حتی پدرومادر خودمن با گوش کردن به حرف پدر مادرم دخترم شیر خشکی شد کلی بردمش دکتر که سینمو بگیره آخرش با حرف مامانم شیشه ای شد دیگه بعدا کاریش هم نمیشه کرد چون بچه اولمم بود فکر میکردم اگه گوش کنم بهتر میشه ولی بدتر میشد
به نظر من باید با بچه مهربان باشی
معمولا نوع عملکرد مادر زمینه ساز دخالت اطرافیانه.مادری ک قاطعانه و با اعتماد ب نفس در مورد کوچولو تصمیم میگیره و عمل میکنه کمتر مورد هجوم!!!،این دست راهنمایی یا دخالت ها قرار میگیره.البته هستن کسایی ک ب دلیل نسبت خونی با وجود ی مادر تمام عیار دخالت یا ب قول خودشون راهنمایی رو حق مسلم خودشون میدونن.من خوشبختانه زیاد مواجه نبودم گاهی هم که پیش اومده کاملا نشنیده گرفتم و کار خودمو ادامه دادم و اگر طرف مقابل مصر ب نظر خودش بوده محکم و محترمانه گفتم در زمینه مسایل مربوط ب پسرم صرفا با نظر پزشک و تصمیم خودم عمل میکنم
وای منم این مشکلو دارم،همش میخوام اهمیت ندم نمیشه،مثلا چندروز پیش رفتیم خونه مادر شوهرم من تل زده بودم سر دخترم همش مادر شوهرم از سر دخترم برمیداشت میگفت چیه زدی سر بچه،بچه کلافه شده اون برداشت من گذاشتم روسرش اخرشم گفتم لطفا تو تربیت و کارای بچه من دخالت نکنین منو همسرم خودمون میدونیم چی درسته چی غلطه ولی متاسفانه کاراشونو باز هم تکرار میکنن منم دیگه نمیرم اونجا🤗
پسرم سه ماهشه بغضی وقتا انگار چشمک میزنه کسی همچین چیزی رو تجربه کرده؟
سلام
مشکل من یه چیز دیگس اصلا هیچوقت نگفتن ک چرا اینجوریه چرا اونجوریه ولی خیلی دارن لوسش میکنن من دوست دارم وقتی ب بچه غذامیدم با مسخره بازیم ک شده غذارو به خوردش بدم ولی پدرشوهرم میاد بچه رو بغل میکنه میبره میگ هم خودتو اذیت میکنی هم بچه رو..یا مثلابارهاشده دخترخودشو بغل میکنه بعد میگ ستین لج میکنه اخه بچه10ماهه لج حالیشه دارن بهش یاد میدن ک اره لج کن ..یامثلا میگم وقتی میرید بیرون نبریتش فردا هی میگ منو ببرید بیرون یا پشت سر باباش گریه میکنه ...خلاصه عزیز عزیزی دارن تربیت بچمو خراب میکنن
من خونواده شوهرم کاری بکارم ندارن خونواده خودم خواهرام از صدتاخونواده شوهربدترن،بچه م اومد دنیا 8ماهه اومد ولب وزنش به اندازه بچه نه ماهه بود،تا چند مدت گذشت رفلاکس گرفت و آلرژی به پروتئین گاوی،خواهرام صب تاشب زنگ میزنن میگن این بچه روداری نابود میکنی تو بچه داری بلد نیستی اینکارو بکن اونکارو بکن و اووووههه،فقط دقم میدن
میک سنی
میمف
واقعا این حرفا خیلی اذیت کنندس هروز دارم میشنوم😔
هنوزخانواده شوهرم بچموندیدن که تواین موقعیت قراربگیرم حالاتادوهفته دیگه ببینم چی میگن😂ولی من همیشه کارخودمومیکنم😎
به نظرمن اصن نبایداهمیت داد
من اون اولی که پسرم بدنیا اومده بود انقد بقیه هی میگفتن چرا شیرت کمه بچت سیر نمیشه دلدرده اینو بده اونو بده لباسش کمه زیاده و ... که من فکر میکردم مامان خوبی نیستم و کاری از دستم برای بچم برنمیاد و افسرده شدم. حالم خیلی بد شده بود. اما بعد از یه مدت فقط سعی کردم حرفای بقیه رو بشنوم و رد بشم. هرکاری بقیه گفتن انجام ندادم و کار خودمو کردم. خداروشکر هم من خوب شدم هم پسرم سرحاله. حالا خودم قلقشو بدست اوردم میفهمم کی سردشه کی گرمشه کی گشنشه کی خوابش میاد. حالا همونایی که بهم نظرای مختلف میدادن و میگفتن چیکار بکن چیکار نکن میگن که چقد بچه رو خوب داری بزرگش میکنی.
خییییلی پیش اومده از همون اول که دخترم دنیا اومد تاالان که ۴ سالشه وپسرمم ۴ ماه هست خانواده خودم حرفی بزنن جواب میدم ولی خانواده شوهر بگن بایه باشه یا نگاه تمومش میکنم و یه جوری عکسالعمل نشون میدم که این مساله که بهش گیردادید مهم نیست
مثلا دخترم ۱سال و۳ماهگی راه افتاد انقدر حرفها زدددددن منم میگفتم بالاخره راه میره وقتی سالمه دکتر برای چی و....
زیادبحث نکنید بهتره اینجور ادما نگران نیستن فقط میخوان رو اعصاب برن
به منم زیاد میگفتن این چه اسمیه انتخاب کردی یا اینکه چقد بچت تپله چقد لوسه که با یه کشیدن گونش گریش در میاد.تو و باباش اینو خیلی لوس بار آوردین یا اینکه باباش خیلی روش حساسه و اینکه بچه فلانی دندون درآورده چرا بچت دندون در نمیاره دیگه.بچه فلانی الان سینه خیز و چهار دست و پا میره بچه تو تکون نمیخوره.من هنوزم خود خوری میکنم و در بعضی مواقع میگم هیچ بچه ای رفتاراش و کارایی مثل دندون در آوردنشون مثل هم نیس بلخره بچه ی منم نرماله و سالمه و به اون مرحله میرسه
به نظر من خانواده شوهر هم مثل خانواده خودمون هستن اصلا فرقی نداره اون هام خیر و صلاح بچه ما رو می خوان ولی چون خانواده شوهر هستن برای ما خوشایند نیست
خیلیییییییییییییی عصبانی میشم از دخالت چی تو بزرگ کردن بچه تربیتش چی تو زندگیت خیلی بدم میات خودشون اگر حرف خوب دارن برای خودشون زندگیشون بزارن نمیخوات دخالت کنن
مادرشوهر من و اقوام شوهرم که فامیل خودمم میشن چون فامیل هستیم همش در حال دخالت هستن الان پسرم ۱۰ماهشه میگن چرا لاغره چیزی نمیدی بخوره میگن باهاش حرف بزن زبون باز کنه و هزار چیز دیگه جراتم داری بهشون چیزی بگی
والا مادرشوهر من راجع به ماد داخل سوپ بچه ام هم نظر میده ولی من معمولا کارخودمو میکنم
جالبه معمولا کمکی به ادم نمیکنن فقط دستور میدن
بله الانم هستن ک دخالت کنن
ولی خب ما نباید اهمیت بدیم
همون کاری ک درسته رو انجام میدیم☺️
متاسفانه الانم بعضی خانواده ها دخالت میکنند اصلا به بچه داری و زحمت و سختی یک مادری که این حس شیرین مادریشو تازه داره تجربه میکنه احترام نمی گذارند اگرم چیزی بگیم هزار حرف و حدیث درست میکنند در هر صورت نباید هم سکوت کرد در قالب احترام جواب داد تا از حق و حقوق خود دفاع کنیم و کسی نتونه تو حریم خصوصی خانواده ها دخالت کنه
ولی من هر موقع حرف مادرم رو گوش کردم ضرر نکردم و چقدر خوب بوده
اوه اوه خیلیییی زیاددددد
فعلا که تاالان سعی میکنم نشنیده بگیرم وحرص نخورم ..اخه بدترازین هم اطلاعات غلط هم بااعتماد به نفس میدن فک میکنن خیلییی میدونن
من رو پسرم خیلی وسواس دارم بعد مادر شوهرم و پدرشوهرم مثلا میخوان شوخی کنن ولی بلد نیستن چون پسرم میره بغلشون بعضی مواقع بغل من نمیاد اخه بچه از یک بغلم خسته میشه ولی همش میگن تورو دوس نداره ازت خوشش نمیاد و برو و اینا من خیلی گریه میکنم حتی چن بار بهشون گفتم روم تاثیر داره بازم تکرار کردن حتی به شوهرمم گفتم بهشون گفت بازم تکرار کردن این باعث شده دوس ندارم بغلش کنن یا حتی بدون اجازم یه خوراکی هایی میدن که نباید بدن و من دوس ندارم😢😢
راستش خونواده ی شوهرم از الان دارن برای بچه ی من اسم انتخاب میکنن...منم هی میگم بله قشنگه درسته
اینطوری تو دلشون جا باز میکنم
ولی وقتی بدنیا اومد اسمی ک خودم میخوامو میزارم روش😐
من کل کل میکنم.ولی فک کنم بهترین راه سکوت و لبخنده😊و بعدش هر کاری دلت خواست بکن😎والا کسی جای من نیست که😏
خیلی دخالت هازیادپیش میادمتاسفانه اکثرسرگفته روانشناسان
واقعا باید چکار کرد مادر شوهرمن نتنها تو بچه داری بلکه تو خونه داری منم دخالت میکنه چرااون کار و نکردی چرا این کارو نکردی خودشو خیلی دست بالا میگیره همش هم از خودش تعریف میکنه حوصله اش رو ندارم حتی بعضی مواقع از اشتباهات مادر من میگه به نظرتون تا کمتر خودش بزنه تو سرم😕 ؟
دخالت خيلي بده ولي به مژگان بگيد خب يه بار امتحان كن يه شيشه شيرخشك بده بچت شايد واقعا سير نميشه با شيرت كه نميخابه درست ... اين چه تعصبيه رو شيرت داري آخه؟باشه بابا شير تو زياد
الان سطح تحصیلات و فرهنگ خانواده ها بقدری بالا هست که دنبال اینجور حرفا و دخالت ها نیستن
باباولشون کنید.کارخودتونوبکنید.ی گوش در باشه اون یکی دروازه..😂😂
اصلن ربطی ب کسی نداره ک اسم بچمو چی میخام بزارم😑
من اصلا اهمیت نمیدم پیششون میگم حق با شماست ولی کاری که خودم مطمئنم درسته انجام میدم چون مسئولیت بچه م با منه نه با کس دیگه و من بهتر از هر کسی میدونم نیاز بچه م چیه مگه اینکه نظر درستی بدن
جالب اینجاست واسه همه مادرشوهر شون ی چی میگ واسه من پدرشوهرم میگ ،دیر حرف زد میگفت چرا اصلا حرف نمی زنه ،رشدش خیلییییییی خوبه حتی غذاش هم خوبه ولی پدر شوهرم میگ لاغره (منم میدونم هیچی تو دلشون نیست خیلییییییی نگران نوه شون هستن)
اینایی ک اینجوری میگن واقعا نگرانن،درسته کم نیستن آدمای کنجکاو ولی ب نظر من مادربزرگها و پدر بزرگ ها از رو نگرانی ی چیزی میگن
خداییش تا حالا پیش اومده پدر و مادر های خودمون هم گفتن لازم نیست فقط خانواده شوهر رو ببینید ک !خانواده شوهر من ک عشقن فقط پدرشوهرم گفته اونم مطمئنم از نگرانی ش بوده
ی کلام امیدوارم لال شن😁😂
بنظرم آدماي بيشعور هنوزم وجود دارن واكنش خوده من اينه كه سكوت كنم و يه لبخند خيلي ملايم بزنم، نه بخاطر اينكه جوابي ندارم اتفاقا زبونم درااااااااازه
فقط بخاطر اينكه بحث بيخود نكنم و آرامشم بهم نخوره و اينكه اون سكوت به طرف مقابل ميفهمونه كه بابد خفه شه😁
خدا روشکر ...شوهرم اصلا اجازه دخالت نمیده که کسی دلسوزی کنه روزی که بچه ام به دنیا اومده همشونو شناختیم از حسادتت چطور داشتن میسوختن اخ با ازدواج ما راضی نبودن .. خانواده شوهرم ...حالا هم داریم خوش وخرم به زندگیمون ادامه میدیم
واااای خیلی کلافه شدم از این حرفها.نمیدونم چه کار کنم
سلام اختیار شوهرم وبچه ام دست خودمه وبکسی ربطی نداره تمام...حرف اول وتخرومیزنه
سلام بار اول ک نظر میدن جوابشونو بدین دیگه دخالت نمیکنن نباید رعایت کنی هم میخان بگن ما خیلی بلدیم هی میگن اینجوری کن اون ینجوری کن
خسته شدم دیگه از بس دخالت میکنن ب بچه ام نمیدونم چکارکنم
اخخخخ اره دقیقا ب هرکاری کاردارن
بله خیلیییی مخصوصا من که پدرشوهر و مادرشوهرم بهورزن همیشه گیر میدن مخصوصا ب پستونک خوردن لجن اصلا نمیذاشتن بدم بهش ولی من دادم چون شنیدم بچه رو آروم میکنه
منم توی این موقعیت بودم، دخالت واسه دادن یه سری چیزای گیاهی و سنتی ب نوزادم و اینکه چرا چاق نشده چرا بغلش میکنین چرا.... ولی خب کمتر اهمیت میدم و سکوت میکنم🙂🙂🙂🙂🙂🙂
منم خیلی کلافه میشم وقتی دخالت بیجا میکنن ولی به روی خودم نمیارم هرچی میگن میگم اره حق باشماس ولی کار خودمو میکنم
دیگران کجا بود بابا گهواره جون😂
من که وقتی زایمان کرده بودم مادرشوهرم خیلی دخالت میکرد میگفت مای بیبی خوب نیست بچه عفونت میکنه تازه کلی پول واسش میره کهنه ببندین یا میگفت بچه چرا اینقدر ضعیفه شیرت کمه هزارتا دخالتای دیگه تاز دختراشم ازخودش بدتر دخالت میکردن ولی خداروشکر شوهرم جواب همشونو میداد واصلا به حرف مامانش گوش نمیداد منم دیگه دیدم شورشو درآوردن به همشون گفتم لطفا خواهشن دخالت نکنید بچه خودمه خودم میدونم چجوری بزرگش کنم ولی خب بازم اونا دست ازسر دخالت کردنشون برنداشتن ولی من کارخودمو میکنم وبه حرف هیچکدوم شون گوش نمیدم
من اوایل زایمانم اینقدر دخالت کردن که افسردگی بعد از زایمان گرفتم تا یه مدت تو فکر توجیه بودم بعدا میگفتماخلاق بچمهمینه
مادر شوهر من اولین لحاف ۳۶ سال پیش پسرشو اورده میگه بیا بکش رو بچت 😂 آخه من چی بگم رفتم ست لحاف خریدم ۷۰۰ تومن اونو کجای دلم بزارم .... از این لحاف قرمزا هست به عروس میدن ... 🤣 فکر کن سایز کوچیکش یه لباس اورده ۳۶ سال پیش رفت سوریه خریده اصلا یه چی میگم یه چی میشنوی باید ببینی آخر سرم سر یه چیز بی ارزش دور پیچ نوزاد ازمون قهر کرده چرااااا چون من رفتم یکی خریدم با لباسش جور در بیاد اون دورپیچ ۳۶ سال پیشو اورده میگه اینو ببند ... حالا میگه دور پیچمو پس بدید کثیف میشه 😅😅😅😅 شوهرم بیچاره دلم براش سوخت زبونش کوتاه شد پیش من ابروش رفت
سلام به همگی مادرامن تازه وارداین برنامه شدم هرچی میزنم برای یک ماه جز گهواره بشم تمام اطلاعات کارتمو میزنم اما نمیشه کسی میدونه؟
من خودم اسم انتخاب کردم،حالامامانش هی امیرمیذاره اول اسمش صداش میکنه،به شوهرم گفته من باید انتخاب میکردم،شوهرمم گفته هرکس میخوادبدنیاش بیاره خودش بلده
من سر دخالتهاى بى مورد اطرافيانم، در چند روز اول تولد دخترم متاسفانه زردى دخترم تا عدد ١٧ رفت بالا و مجبور ب بسترى شدن دخترم شدم، درحاليكه اگه به توصيه پزشك از بابت شير كمكى و دماى متعادل اطاق عمل ميكردم حداقل به اين مرحله نميرسيد و كمتر اذيت ميشديم
از نظر من دخالت بیجا کردن غلطه منم در همچین موقعیت هایی بودم ولی هیچ وقت از دستشون ناراحت نشدم و سعی کردم بقبولانم بچه ی خودم به خودم مربوطه
چرا یه نفر به چیزای مثبتش فکر نمیکنه مادر من میشه مادر شوهر عروسمون پس مادر من تو چش خودم بهترینه مادر شوهرامونم یه جور مادرن از ماها بیشتر تجربه دارن جونش بند به جون نوه هاشون باور کنین از ماها بیشتر هواشونو دارن من هم مادرم هم مادر شوهرم خیلی کمکم کردن چطوری پسری تربیت کرده که زندگیته الان شده ادم بد اونم مادره من تو مادر خودمونم مادرشوهر میشن اما تو چش ما بهترینن 🥰
سلام من خانواده شوهرمو خانواده خودم میدونم و ازشون چیزی به دل نمیگیرم.اوناهم خدایی از روی عمدا چیزی نمیگن.مامانا زیاد جبهه نگیرید.مگه مادره خودم چیزی بگه من ناراحت میشم؟اونام مادرو خواهر خودم هستن.اینطوری اعصابتون راحته😊
وووای منم خیلی اطرافیانم دخالت میکنن و چون فکر میکنن ۲۷ سالمه هیچی حالیم نیست از بچه داری و همه برام استاد تربیت و تغذیه شدن واقعا نمیدونم باید چیکار کنم که دست از این کارشون بردارن چون واقعا اذیتم میکنه هر کاری که میگمو برعکسش رو انجام میدن مثلا میگم به پسرم مبایل ندین دو دقیقه بعد میبینم دستشه یا فلان چیز رو نمیدم بخوره میبینم دارن با قاشق دهنی خودشون میزارن دهنش اخه این رفتارای چیپ و بی فرهنگی چیو نشون میده !!!!
تورو خدا اگه تجربه ای دارین کمکم کنید بتونم دخالت هارو جلوشرو بگیرم ممنون مامانااااا
واقعا منم کلافه شدم😞
من همیشه با مادر شوهرم درگیرم سر پسرم😐😐😐
والا منم تا الان که پسرم ۲سالشو تموم کرده بازم دخالت میبینم خصوصا از خانواده شوهر بخدا خسته شدم جوابشونو میدم با احترام دعوا میشه جواب نمیدم خودم عصبی میشم از موقع زایمانم اونقد دخالت کردن هیچی نگفتم عصبانیت مونده رو بدنم و شدم یه آدم عصبی
سلام من دختر بزرگم الان 13 سالشه از بس دخالت کردن خودم ناراحتی اعصاب گرفتم هنوز که هنوزه دارم قرص میخورم خدا ازشون نگذره
سلام داخل ۶ماهگی بایدنوزادچ غدایی بخورد
دیگه الان تو این زمونه کسی دخالت این مدلی نمیکنه یعنی ب خودش اجازه نمیده ک دخالت کنه چون پدر مادر های الان جوابشون رو میدن مثل قدیم نیستن هیجی نگن
من انقدرسراین حرفااذیت شدم شیرم خشک شدبچه هامم نارس بدنیااومدن
همش میگن چرا خوابه بااینکه بیداریشو از شب تا صبح نمیبین و تو خواب ناز خودشونن منم بهشون گفتم که شما فقط خوابشو میبینی زمانیکه پریا بیداره شما خوابی
خدا رو شکر خونواده شوهر من با اینکه پیششونیم چندان دخالت نمیکنن ولی اگه چیزی بگن که من نخوام به روی خودم نمیارم وکار خودم رو میکنم اگرم ببینم زیادی یه حرفی رو میگن جوابشون رو میدم جوری که ناراحت نشن
دخالت اصلا درست نیست تو تربیت بچه
من کاریو میکنم که درست باشه هرچی بگن .برای اینکه نارحت نشن سعی میکنم اروم براشون توضیح بدم اگه نفهمیدن سکوت میکنم
در دروازه میشه بست در دهن مردم نمیشه بست... و تا جایی ک ادم میتونه احترام بزرگترش داشته باشه...اگ کسی بد کسی نخواد ک چیزی نمیگه...ب حرفا باید گوش داد اگ خوبن انجام بده ادم اگ بدن اهمیت نده...😉😐
مادرشوهر من حرفای ضد ونقیض میزد انگار فقط میخواست یه چیزی بگه هیچی هم بلد نیستن از بچه داری
واقعا خیلی سخته شنیدن این حرفا بخصوص خودت کلی زحمت میکشی برای بچه ت...به نظر من تحمل کنی و اهمیت ندی ولی به نظرشون احترام بگذاری حداقل گوش بدی تشکر کنی بعدشم صلاح بود انجام بده چه اشکالی داره ؟ صلاحم ندیدی کار خودتو بکن
منم خیلی ناراحت میشدم بسیار زیاد ولی این رویه رو پیش گرفتم دیگه خیلی حساس نیستم هر چی میگن با یه جواب کوتاه بله ، خوبه، جالبه، چشم انجام میدم .... همه چی حل میشه به مرور زمان دیگه یا اونا نظر نمیدن یا تو دیگه برات مهم نمیشه.
اوووووووووووووووه فراوون.
من ک هر کار کنم مادر شوهرم میگه باید ی کار دیگه میکردی من خیلی عصبی میشم ولی کار خودمو میکنم
من خودم واسه بچه اولم مادر شوهرم همش حرف بی ربط می زد منم تازه سزارین کرده بودم خیلی حرفاشو تحمل کردم ولی آخرش مثل بمب ترکیدم جوابش دادم
موقع زایمانم چن روزی رفتم خون مادرشوهرم.مادر شوهرم شده بود صاحب بچم من باید کهنه میشستم اون بچم بغل میکرد خدا ازش نگذره نمیبخشمش هر چی تا اون مدت یادش دادم بهش میگفتم انجام بده انجام نمیداد عصبیم میشد بهش میگفتم کمکم کن بچ رو بشورم میگفت ن بعدا یاد میگیری خودش میشست دی از اون روز قول دادم کوچکترین کار بچمو بهش ندم خودم دی کاراشو میکنم حالا وقتی میخاد بگیردش ازم اجازه میگیره.جالبش این بود خودش سه تا بچ داشت هیچکدوم خودش بزرگ نکرده جاریش بزرگش کرده بهش گفتم بیا حمومش بدیم گفت من بلد نیسم زنگ زدم جاریش اومد حمومش داد 😂😂
من ک اسم بچم خانواده شوهرم انتخاب کردم هر چی مقاومت کردیم آخرشم نشد بچم ۱۳ روز اسم نداشت آخرم اسم خودشونو گذاشتن😏😏😏تا چن ماه با شوهرم اسمی ک خودمون انتخاب کرده بودیم اشتباهی بچمو صدا میزدیم امان از دخالت به شوهرم میگم تا یه بچه دیگه نیارم اون اسمی که خودم دلم میخاد بزارم دلم آروم نمیشه
من بچه ی سوممه سر بچه ی اولی خیلی اذیت میکردن وقتی تازه زایمان کرده بودم هر روز میومدن میگفتن خونه خیلی داغه ابگوشت پختی نخودش نکن این و بخور اونو نخور ختنه بچه رو میبریم پیش فلان دکتر من که هیچ جوری دیگه نتونستم از خط فضولی درشون کنم یه روز که نیومدن خونمون با شوهرم بچه رو بردیم ختنه کردیم تا یک هفته هم وقتی میومدن نگفتم ختنش کردم وقتی یه روز نشسته بودن که من پوشک بچه رو عوض میکردم دیدن بچه رو ختنه کردن خیلی ناراحت شدن یک هفته ای هم نیومدن پیش بچه ولی دیگه حسابی حالبشون شد که دخالت بیجا موقوف ودیگه دخالتاشون تموم شد🤗🤗
من جواب نمیدم الان دخترم دوماهه هستش از الان دارن واسه حجابش و این طور کارا نصیحت میکنن
اخ امان از مادرشوهر و طایفش البته خواهرشوهرام خوبن اما مادرشوهرم باهام لجه تا وقتی بچه بدنیا اومده بود بچه گریه میکرد دردی داشت بجای ک کمکم کنه میگف تو بچه میخلستی چیکار و........قبل بارداریم همیشه میگفت همسن سالای مسرم دوتا بچه دارن الانم همیشه خدا پسرم پوستش گندمیه اما همیشه حرص منو در میارع میگه سیاه سیاه سیاه اعصابم هورد کرده ولی مهم نیس یکساله ک میگ
با احترام بهشون بگید به روی چشم اگه درست بود انجام بدید اگر هم نه کاری ک درسته رو انجام بدید البته با مشورت کاردان
سلام به ماماناى گلى كه مث من اولين زايمانشون بوده اونم از نوع ٦ماه با كلى دردسر،منم مثل همه مامانا اذيت شدم ولى يكم بيشتر بعد زايمانم ٣ماه پسرم NICUبود كسيى حالمو نميپرسيد،بعدش نصيحت كردناواز اين كه بلد نيستم چيكار كنم شروع شد،منم كه تنها جز گريه كارى بلد نبودم چون دكتر گفته بود بايد تا ٣ماه هم تو خونه قرنطينه باشه،خلاصه حرف اطرافيان كه به شوهرم ميگفتن زنت بد نميذاره ما بچتونو ببينيم دعوا انداخت تو خونه ما،منم بى خيال حرف دكتر شدم گذاشتم آمدن به ديدن پسرم،بعداز ٣روز ديدم نفس كشيدنهاى پسرم غير عادي از من گفتن و از اطرافيان انكار و اينكه نميذاشتن ببرمش دكتر تا يك هفته پسرم همونطورى موند يه روز كه لباسشو عوض ميكردم به شوهرم نشون دادم كه قفسه سينش كامل ميرفت داخل،سرتونو درد نيارم برديم دكتر بستريش كردن اين دفعهPICU،بعد از اون ديگه كسى كارى به كار من نداره،خيلى سخته كه حرفتو متوجه نشن و جون به لب بشى بخواى ى از جون بچت مايه بذارى تا بهشون ثابت بشه،لطفا براى هر چيز كوچيك زندگيتون ناراحت نشيد،توى اين زمانه خيلىاز ما ماماناى جوان هستن كه خيلى چيزا تو دلشون مونده....
خدا بگم این بقیه را چیکار نکنه خسته شدم از بقیه
عروس خار شوهر من دو هفته بعد از من زایمان کرده همش میگن اون چهار دستا پا میره دنیا نمیره اون حرف میزنه دنیا حرف نمیزنه خسته شدم چرا تخم کفتر بهش نمیدی زبون باز کنه وای خسته شدم دیگه اهای خواهر شوهرا مادر شوهرا تو رو خدا بس کنید😥😥
خیلی بده خیلیییی
نظر کسی برام مهم نیست پدرومادرن که باید واسه بچه تصمیم بگیرن .
هیچ وقت نمیذارم کسی تو زندگیم خودم وبچه ام وشوهرم دخالت کنه هرکی هم دخالتی کنه بهش میگم ما دندون داریم و میتونیم حرف بزنیم اینجا دیگه دهنش بسته میشه
همچنان دخالتا ادامه داره..با این تو قرن ۲۲ هستیم🙃🙃🙃🙃
خیلیا بهم میگفتن بچت وزنش کمه در صورتی ک هامان من ۳و نیم بود و کلی ایراد گرفتن و عصبی میشدم اما به مرور زمان حرفاشون برام بی ارزش شد الان کار کار خودمه و گوش به کسی نمیدم
بله خانواده همسر من همیشه اینکه دخترم لاغره رو بیان میکنن واین باعث میشه من استرس بگیرم و عصبی بشم با توجه به اینکه وزنش طبیعی هستش
تا حالا همچین موردی نداشتیم، و اگه هم شاهد چنین رفتاری باشیم فکرمیکنم بهترین کار اینه که عکس العملی نشون ندیم و کلا بحث رو عوض کنیم به هر حال هرکسی از دایره دید خودش قضاوت میکنه و نظر میده قرار باشه به هر رفتار و صحبت و برداشتی که اطرافیان دارن توجه کنیم از لذت بودن بچه و خانواده غافل میشیم و وقت رو از دست دادیم.
برقرار باشید.
امان از آدمهای فضول.الانم هستن آدمهایی که به همه چی دخالت دارن.باید کار خودتو بکنی و محل ندی 😁😁😅
من نميدونم چرا همش از فاميل شوهر دلخوريد!؟،
من ك خداييش خواهرشوهرام بعد از زايمانم خيلي كمكم بودن،درشرايطي ك خواهربرادراي خودم همه درگير كار و بچه هاي خودشون بودن،
يكيشون ك طفلي دختر١٠سالش درگير سرطان و شمي درماني بود مرتب ميومد بهم سر ميزد و كارامو ميكرد،اشك تو چشاش بود ولي اميرعلي منو تروخشك ميكرد،
اميرعلي ك سرما خورد اولين نفر بود ك اومد بالا سرش بدنشو با روغنِ گرم ماساژ داد و بهم ياد داد براش چهارتخم درست كنم،با اينكه ك ٥سال از من كوچيكتره اما طفلي خيلي باتجربه است،
خيلي دوسشون دارم و براشون ارزوي سلامتي ميكنم❤️
فبشر عبادالذین یستمعون القول فیتبعون احسنه
بندگان واقعی خدا کسانی هستند که حرف را گوش میکنند پس بهترین ان را برمیگزینند
خیلی وقتها خیلی از حرفهای اطرافیان نکات ریزی داره که به درد ادم میخوره.من هم به عنوان یکی از اطرافیان زنداداشم یا خواهرام یه نکاتی رو تذکر میدم حالا دوست داشت انجام میده دوست نداشت عمرش رو تلف میکنه و تجربه من رو به دست میاره یااینکه اصلا درست نیست و انجام نمیده
خیلی بده واقعا😑
الان مثل قبلا کسی دخالت نمیکنه ولی اگرم بکنه به نظرم توجه نکنین تربیت بچه هرکسی به خودش ربط داره من سر بوس کردن بچه خیلی حساس بودم هرجور میگفتم توجه نمیکردن بی توجه شدم ادان کمتر بوسش میکنن کلا هن نباید به حرف دیگران توجه کرد کار خودتونو بکنین فقط همون لحظه در جواب نظر ها و انتقاد ها باید بگین اره میدونم ،چه جالب یا نه یا اینکه بچه من اینطوری نیست بابقیه فرق داره تمام وقتی ببینن شما توجه نمیکنین دیگه دخالت نمیکنن
من مامان خودم بیشتر دخالت میکنه وهیچ جوره نمیتونم بگم تاره اگه بهش بگم بدشم میاداز دستم ناراحت میشه دعوامیشه تازه تویه خونه ام هستیم
وای وای دخالت که منو بیچاره کرده
ولی من نظرم با شما متفاوته اگه نظر بدن و درست باشه من قبول میکنم و مخالف هم نیستم بالاخره اونا بزرگترن و بیشتر ازمن که یدونه بچه دارم تجربه دارن. زیاد سخت نگیرید
واااای امان از دخالت ،،واقعا آدمو دق میدن با اینکه پسر من وزنش خیلی خوبه عالیه عالیه هر موقع میبینن خواهر شوهرام و مادرشوهرم میگن چقدر لاغر شده تو هفته چند بار میبینن خودشونم😂 این لاغر میشه پس چرا معلوم نیس
خیلی فکر میکنن اونا همه چی دانن فضولافقط بلدن زندگی بقیه رو بهم بریزن
امان از وقتی که پدرش هم باهات همراه نباشه😪😪😪
من که خسته شدم انقدر گفتم عسل نباید بخوره ، نمک نباید بخوره، این خوب نیست و اون خوبه 😐
هرچی گفتن گوش کنین سکوت کنین حل میشه
متاسفانه هیچ کس شیوه ی تربیتی کسی دیگه رو قبول نداره و مدام به هم اینارو میگیم اما بعضا از روی مهربونی و کمک کردن حرف میزنیم که اونو من قبول هم دارم احترام هم میزارم شایدم تو شیوه ی تربیتیم ازش استفاده کنم امااااا خیلی وقتها میخواییم بگیم من خیلی بلدترم من بهتر میدونم من بیشتر تجربه دارم واین خیلی ادم رو ناراحت و رنجور میکنه الان همه ی مادرا ماشالا از اینترنت و کتاب و مقاله نمیدونم هزارتا راهنمای دیگه همه چی رو میخونن و یاد میگیرن نباید به شیوه ی تربیتی هم ایراد بزاریم هر مادری بهتر از همه میدونه راه تربیت کودک خودشو پس به مرزهای هم احترام بزاریم ،بله به منم از این حرفا زیاد گفتن من خیلی راحت جواب میدم و میگم آترین اینجوری براش بهتره و تمام
منم به حرف کسی گوش نمیدم فقط شنونده هستم
سلام ماما بهترین کار اینه وقتی گفتن فلان کار کن برا بچه بهمان کار آروم بجت رو بغل کنی بری اتاقی جایی مثلا اصلا حرفشون رونشنیدی
والا ذهن مادرشوهر من هنوز از زمان قدیم برنگشته اونجا مونده
من تازه خانواده خودمم گاهی الکی ازم ایراد میگیرن مثلا میگن بهش نمیرسی یا بیارش اینجا ی کم ما بعش برسیم یا من میگم خوراکی مثل پاستیل یا موبایل دست بچه ندیم ب حرفم توجه نمیکنن منم بخاطر اینکه شوهرم سواستفاده نکنه مجبورم چیزی بهشون نگم اگر بگم مثل چوب تو سرم میخوره😕😕
م
ای خدا، مال من از توی بیمارستان شروع ب دخالت کردن من شیر نداشتم ولی حرف خودشونو زدن وگفتن شیر خشک ب بچه نده شوهرمم پشت خانوادشو میگرفت تو ده روز اول کارم شده بود گریه نمیزاشتن من شیر خشک بدم ولی من ب دکتر اصرار کردم شیر خشک بده ب زور شیر خشکو خریدم ولی انقدر بد پشتم حرف زدن من تا ۱/۵ماهگی ب بچم شیر خشک دادم دیگه ندادم بچم از رشدش عقب موند الان هم ک دوسالشه ۱۱ کیلوعه روزای اول انقدر سینمو مالیدن تا ازش شیر بیاد؛خب منم مثا همه مادرا دلم برای بچم میسوخت دوست نداشتم بچم شیر خشک بخوره حاضر شدم هر کاری بکنم تا شیرم بیاد ولی وقتی دیدم شیر ب اندازه کافی نیست باید شیر خشک میدادم ولی متاسفانه اونا نمیفهمیدن وخودشونو ب نفهمی میزدن .میگفتن هر کار ک ما میگیم درسته تو وخانوادت اشتباه میکنید.آخر سر هم گفتن مادرت وظیفش بوده بیاد از تو بچه نگهداری کنه.خلاصه خیلی پرو تشریف داشتن
کاش ققط حرف باشه. کافیه یه لحظه بچه رو با هاشون تنها بذارم مثلا یه چرت بزنم یا برم دستشو یی. میام میببنم بازی خطرناک میکنن. یا چیزی میدن بخوره که براش زوده. ..این دیگه خیلی بدتره
بابا شما خانمهای محترم ،هوای همسرهاتون و بگیرین ،دیگه بقیه چیزها حله دیگه ،،از قدیم میگن کدخدا رو ببین ده و بچاب ،،من شخصا هر چی خانم گلم بگه میگم چشم ،،چون خاطر خواهش هستم و خاطرش و خیلی میخوام و اجازه نمیدم هبچکس ،هیچکس ،حتی خاتواده خودم از گل کمتر بهش بگن،میمیرم براش،،،،شما هم اگه به همسرتون محبت کنید،اونم اجازه نمیده کسی شما رو مکدر کنه ،،،
من که اصلا خوشم نمیاد از دخالت بقیه چون اعصاب وروانما بهم میریزنن
نمیشه جلوی دخالتشونو گرفت از بس فضولن
واقعا اذیت کننده است من از دست مادربزرگم و مادر شوهرم رنج میبرم چون همش تو کارهای من دخالت میکنند
دخالت خیلی ادمو عصبی میکنه من یه خواهرشوهر مجرد سن بالا دارم اون راجب پوشک کردن و شیر دادن و همه چی نظر میده احمق !
مادرشوهر من بعداز سه ماه از تولد دخترم هنوز میگه این چ اسمیه ک انتخاب کردین 😕
والا انقد دخالت میکنن حرص آدمو در میارن واه واه
وای وای وای ولی باید نگاه کنی و با لبخند بگی مرسی که هستین 🤣🤣🤣🤣😂😂✌✌✌✌
اصلا دخالت کردن درست نیس
من که خوشم نمیاد خیلی عصبی میشم
من از اول شیرم کم بود تا سه ماه شیر خودمو دادم ولی بعد سه ماه دیگه سیر نمیکرد شیرم
شیر خشک دادم بهش
هی مادرشوهرم اینا می گفتن شیر خودتو بده شیر خودت خوبه
شیر خودت و نمیدی بچه ضعیفه
خیلی حرص می خورم
نوه ی اولشونه ندیده بازی در میارن و من خیلی اذیت میشم 🤨🤨🤨🤨😊😊😊😊
اره والا آدم کفری میشه دیگه از دخالت بیجای بقیه. انگار خودشون بچه تربیت کردن چه گلی به سر بقیه زدن که بخوان برا بچه های ما ایراد بگیرن
آره واقعا چرا بقیه فکر میکنن عقل کل هستن و تو همه چی اظهار نظر میکنن
حرف زياد شنيدم و جواب دادم تا كسي اجازه نده به خودش دوباره نظر بده و اصلا حرف كسي برام مهم نيست
من فقط گوش میکنم میگم باشه تو درست میگی ولی کار خودمو میکنم ☺☺☺
فعلا پسرم به دنیا نیومده که دخالتهای بعد رو ببینم،ولی تا الان همه میپرسن اسم انتخاب کردی؟تا میای اسم رو بگی هزار تا نظر میدن...اخه به تو چه؟اگرم بگی هنوز انتخاب نکردیم ،باز میگن پس کی انتخاب میکنی و اسمهای بیخود خودشون پسند رو پیشنهاد میدن
دخالت میکنن اما نمیشه چیزی گفت مثلا مادرشوهر😩
من چنان نگاهی میندازم ک خودشون حرفشونو پس میگیرن😂
من میگم ختی اگر کارهای من نقص داشته باشه باید بگم که همه از داخل شکم مامانشون بلد نبودن و تجربه کردن مثل خودتون منم دارم تجربه میکنم
اتفاقا دخالت میکنن
اره بابا اینقدر میگن کلافه کردن دیگ مارو تصمیم گرفتم فقط بگم باش و کارخودمبکنم. الانم گیردادن ب بچم غذابدم تو اینترنتم خوندم خیلی عوارض داره موندم چکارکنم.
خطرات زود شروع کردن غذای کمکی
احتمال ابتلا ء شیرخوار به اسهال ( به دلیل عدم تکامل دستگاه گوارش و یا عدم رعایت بهداشت در تهیه و نگهداری غذای کمکی )
ابتلاء به سوء تغذیه و عدم رشد کافی ( چون با دادن غذای کمکی که در مقایسه با شیر مادر از انرژی کمتری برخوردار است کودک از یک وعده شیر مادر محروم می شود و امکان ابتلای او به تاخیر رشد و سوء تغذیه افزایش می یابد.) کاهش زمان مکیدن پستان مادر توسط کودک و در نتیجه کاهش تولید و ترشح شیر
بدتر از همه مقایسه بچه ها تو فامیل با همه اونم جلوی خود بچه که خیلی منو عصبی میکنه سعی میکنم غیر مستقیم متوجهشون کنم ولی اطرافیان فکر میکنن من حسودی میکنم.
منم اولها نمیزاشتم بچه ام تی وی ببینه، همه بهم می گفتن عیب نداره محدودش نکن، بعدش می گفتن کی میخوای بهش غذا بدی، غذا که بهش دادم ،پس کی دندون در میاره، حالا که یکم دندونش اومده بیرون ، پس کی راه میره و دندونش کامل میشه؟؟؟ و تمام اینا از طرف خانواده ی شوهرم بود، حتی یه وقتهایی با بچه های دیگه مقایسه اش میکنن که من میگم بچه با بچه فرق داره و اهمیت نمیدم، ولی بازم همیشه یه حرف و ایرادی برای گفتن دارن و تمومی نداره.......... و خدا میدونه که کی درست میشن.....
آدم یه وقتهایی از دلسوزی ها و نظزهاشون ناراحت میشه اما برای حفظ ظاهر هم که شده باید سکوت کنی و هیچی نگی ......
برای منم خیلی نظر میدن از روز اول که بچه ام به دنیا اومد بخصوص خواهر شوهرم چرا اینقدر شیر بهش میدی چرا اینجوره چرا اونجوره حالا هم که بچه ام یه کم شیطونه و بدخوراک میگه واه چقدر شیطونه چرا به زور بهش غذا میدی اینو بده اینو نده و کلی حرف مزخرف اوایل جواب میدادم خوب یا بد ولی وقتی دیدم همسرم پشتی اوناست و من تک افتادم هر وقت حرفی هم میزنن یا راهمو میکشم میرم یا گوشم رو به نشنید میزنم،حتی چندبار هم به همسرم گفتم به خواهرت بگو برا من روانشناس نشه ولی....
خسته شدم...
تادلتون بخواد دخالتو میکنن و نظر میدن ولی کیه ک گوش کنه😉من کاری ک بنظر خودم درسته رو انجام میدم.نمیدونم چرا همشون فک میکنن علامه دهل هسن🙄مامانای خوشگل بیخیال بقیه کاره خودتونو بکنین چون فقط ماخودمون میدونیم بچمون چی میخواد چی نمیخواد چی خوبه براش چی بدِ...
جدیدا چند باری برادر شوهرم به پسرم میگه، علی تو چرا سلام نمیکنی؟چرا اینجوری سلام میکنی؟
میدونم خیلی پسرم رو دوست داره ولی این جمله هاش بهمم می ریزه😣
الان کسی دخالت نمیکنه ولی در هر شرایط پدر بزرگ و مادر بزرگ فکر میکنند بخاطر دوست داشتن زیاد نوه باید فقط جانبداری کنند
به نظر من به خود طرف بستگی داره بعضی از افراد خودشون اجازه میدن دیگران دخالت کنن همون اول هر کی نظر بده جوابشون روبدی دیگه این اتفاقا نمیوفته من خودم به شخصه هرجوری دوس دارم زندگی میکنم نظر دیگران هم به هیچ وجه برام مهم نیس اونا هرچی میخان بگن ازبی فرهنگی خودشونه
میشه تخم بلدرچین به بچه ده ماه داد
سلام. معمولا بی تفاوتم نسبت بهشون و جوابی هم نمیدم. اما گاهی برای روحیه دادن به بچم و اینکه به بچم بفهمونم که اینجوری نیست خطاب به پسرم میگم نه پسر من خیلی آقاست و این حرفا درست نیست.
باید دخالت کنن
دخالت که نگو پدر ادم در میارن روی امیر حسین به من خیلی اذیت کردن از وقتی که به دنیا امده از بس حرص میخورم گریه میکنم که چی روی اسمشم دخالت کردن چه برسه تا بزرگ بشه
پدر ومادر هرکدوم باشه باید اقای همسر با احترام بگن و تذکر بدن ،غیراز پدرو مادر باشه مادرهم میتونه جواب محترمانه ای بده.در صورتیکه واقعا دخالت بیمورد و به دردنخورباشه.اگه به دردبخور باشه که خب استفاده میکنیم از راهنمایی طرف تشکر هم میکنیم.
ه
سلام،تادلتون بخواددخالتای بیجااینکه وزنش کمه بهش نمیرسم بهش اهمیت نمیدم،حالاهم که میگن بچه ت چراراه نمیره چراحرف نمیزنه چون گردونخوردی بچه ت کم هوش منم بخاطراینکه روحیه موازدست ندم دیربه دیرمیبرم که بچه روببینن
واقعا آزار دهنده هستش مادرشوهره من دقیقا همینجوره
ای بابا تا بوده همین بوده
امان از دخالت بی جا مثلا مادر شوهر من پسرم زردی داشت نمیزاشت ببریم دکتر همش میگفت من که بهتون گفتم به بچه آب قند بدین،یا اسمشو عمدا به جای آرسام پیگه آیسام یا آیسان چون اسم مذهبی نزاشتییا بچم ۳روز بود دستشویی نرفته بود تا رفتم حموم اومدم دیدم به بچه ۱۰ روزه خاکشیر خیس شده داده خورده باعث شد بچه یه هفته اسهال بشه وزن کم کنه،آخر سر با عصبانیت من روبرو شد دیگه از اون روز رودررو دخالت نکرده
بعضی دخالت ها و حرفاهم از روی بدجنسی نیست شاید.. از روی بی شعوریه. مثلا من شیر نداشتم و خیلی کم بود. بچمم زردی داشت و دستگاه آوردیم خونه.. مادر خودم خون به دلم کرد. این شیر نداره بچه گرسنست.. عالم و آدم فهمیدن این موضورو.. اونوقت اگه یه ذره بچه به خودش میپیچید میگفت از شیره توه.. کلا چند نفر از نزدیکای خودم پیشم بودن و همشون به نوعی خون به جیگرم کردن
منکه دلم خونه از این دخالتهای بی جا آخه یکی نیس بگه به تو چه من بچم چطور و چی میخوره منکه اصلا گوش نمیدم کار خودمو انجام میدم مخصوصا قوووووم ضالمین😠😠
نباید اجازه بدیم دخالت کنن وگرنه پررو میشن
خب الان که بهتر شده به خاطر کرونا نشستیم خونه خودمون تربیت میکنیم 🤣🤣🤣
بیشتر برااسم بچه دخالت میکنن
به نظر من انقدر بد نیست واقعا بعضی از نکته هاشون یا راهنمائی هاشون خوب و بجاست
اره من اینجا کسی و ندارم و خانوادم و فامیلام شهرستانن
مادرشوهرم تا یه کم شلوار دخترم خیس میشه میگه بدو عوض کن یکم میخندونمش میگه نکن ضعف کرد غذا میدم به دخترم یکم نا ارومی میکنه و نمیخوره میگه ولش کن حتما خوشمزه نیست یا مدام میگه گشنشه شیرش بده خوابش میاد
همش رو اعصابمه و من دیگه حوصله بچه داری ندارم
نمیتونم تو روش وایسم و دهن به دهن شم و فقط سکوت میکنم و صبوری !!
واقعا نمیدونم چکار باید کرد
با کسی هم نمیتونم درد و دل کنم یا برم پیش مامانم یا فامیلام
منم خیلی سعی میکنم دید مثبتی داشته باشم به مادرهمسر، همش بخودم میگم مادرته
اما نیست
خیییعلی کم پیش میاد
توی یه سال، یه خواهر شوهر و دوتا جاریم زایمان کردن
به فاصله دوماه به دوماه
اول جاری بعد خواهرشوهر بعد جاری آخری ک ماه هفت بارداریش بود مادرش فوت کرد
برای دوتای اولی سنگ تمام گذاشت مادر شوهرم
اما جاری آخری، گفت محاله بذارم کسی جمعت کنه مادر نداری خودم مادری میکنم برات... بخدا اگه کوچکترین زحمتی کشید براش
اصلا قابل مقایسه نبود
ماهمه تو یه شهریم
کامل دیدم چطور تبعیض قائل شد، هنوز تا چیزی میشه میزنه تو سر جاری کوچیکه ک من چقدر زحمت کشیدم برات، مادر نداشتی مادری کردم و .... درحالیکه خواهراش بودن و فقط به حرمت سر سفید مادرشوهرم اجازه دادن جاریم خونشون بمونه... من ندیدم مادرشوهری باشه که نسبت به عروسش حس دختری داشته باشه، بالاخره یذره بغض روهمه دارن ولی قابل درک نیست برام
وااااای نگو که دلم خونههههه
من دخترم ۸ماهس از اول با پوشیدن لباس اختلاف داریم باهاش مخصوصا بلوز خیلی هم اروم و باحرف زدن نازکشیدن باهاش حرف میزنم ولی یبار شلوارشومیپوشوندم درازکش بود یکی از دستاش خورد زمین بابام فک کردکه من اعصبانی میپوشونمش محکم زد از دستم گف نبینم بچرو اذیت میکنی ها اون بدنش مثه آب هس خییییییییییلی ناراحت شدم . گفتم یعنی چنسال دیگه کاربدی بکنه دخترم نمیتونم ی سیلی بزنم بچه خودمه خودم میدونم.گفتم من هنوز ۲۱سالمه تو منو زدی چطور میشه توآزادی 😔😔😔
بله ، مامانم زيادي دخالت ميكنه و منم استرس ميگيرم متاسفانه پرخاشگر ميشم به شوهر و پسرم ، و بخاطر همين رفتار ازار دهنده مادرم ، مجبور شدم قطع رابطه كنم تا زماني كه بفهمن حق دخالت در هيچ موردي از زندگي شخصي من و فرزندم رو ندارن
امان از دست این مادر شوهرااا از همون اول هی هر نیم ساعت میگفت به بچه شیر بده نیم ساعت نگذشته دوباره میگه بهش شیر نمیدیا.انگار من بد بچمو میخوام ..سینم همیشه دهن بچمه وای باز میگه شیر کم میخوره..الانم که هشت ماهشه و غذای کمکی شروع کردم دیگه بدتر هر دقیقه میگه به بچه شیر نمدیااااا😡😭کلافه شدم کلا منو گاو شیر ده میبینه تا مادر.خسته شدم
حرف که زیاده فقط نباید زیاد جدیشون گرفت.حرف همروگوش اماکار خودتو بکن😃😃
اوووووف همه چه دل پری از خونواده ی شوهر دارن ،فکر می کردم فقط من اینطوری ام، مادر شوهرم سینه شو میزاره دهن پسرم فکر می کنه شیر داره میخواد بهش شیر بده ،واقعا که... تو دلم میگم خدا بهت عقل درست و حسابی بده 🙄🙄🤐🤐
پسر من ده ماهشه ۹ کیلو هس اول که دنیا اومده بود ۳ کیلو بود.الان فامیلای شوهرم میگن بچه غذا نمیدی حتما وزنش کمه منم ناراحت میشم میبرمش دکتر و بهداشت میگن که وزنش نرماله و خیلی خوبه البته پسر من تپل نیس ولی قدش بلنده
من وقتی دخالت بکنن ک اصلاجواب نمیدم بعدم کارخودمومیکنم اگرم رکن چقدلاغرمگم چاق هم خوب نیس خرس بشه ک چی بعدم مگم وزنش دکترش راضیه مهم برای من همین نه ک چاق بیش ازحدباش دگ تازگی خسته شدم جواب
میدم پروشدن ازبس هیچی نگفتم ۳دفع بهشون بپری میفهمن من مادرشم ب شماهاچه
سلام هفتە ۳۱ بارداریم شکم و درد کمر دارم رفتم پیش ماما گفت ک برو بستری شو ب نظرتون برم یا ن؟؟؟
اختیار داری. الان بیشتره. همه عالمن
یعنی میشه روزی که تو زندگیم کسی دخالت نکنه
اره همین الانم مادرشوهرم منو شوهرم رو انداخت به جون هم
من خيلى حساسم و اگر كسى تجربيات خودش رو به زوووور به من القا كنه بهم ميريزم. ولى خيلى دوست دارم بى تفاوت باشم
وای من از زمانیکه زایمان کردم انقدر دخالت دیدم که افسردگی گرفتم مامانم میومد میگفت تو شیر نداری که این همش گریه میکنه تا میخوابیدم می دیدم شیر خشک داره میده به بچه بعد از اون هم هر سری جای بچه رو عوض میکردم عیب و ایراد میگرفتن که چقدر طول میدی بچه کلافه شد و خودشون پوشک میکردن بعدش هم که به غذا افتاد هرچی دلشون میخواست زمانی که من نبودم به پسرم میدادن تا اینکه الان که یک سالشه فقط از غذای ما میخوره لب به غذاهایی که برای خودش از اول درست میکردم نمیزنه و من همش نگران که غذاهای ما ادویه داره خداروشکر خانواده ی همسرم خیلی دخالت نمیکنن تو هیچ زمینه ایی فقط یکبار تب کرد پسرم و هی میگفت نبر دکتر پاشوی میکنیم خوب میشه و من مثل همیشه ساکت و فقط از تو خودم رو میخوردم که دیگه ادامه نداد
شما یبار نشستید ب گریه من هر روز بایه دااستان جدید یبار حتی مادر شوهرم اومد دختر ۴ ماهموبا خودم دوتامون و نفرین کرد بعدم ک شوهرم رفت بهش حرف زد چطوردلت اومده وزبونت چرخیده قسم خوردن ک دروغدمیگه زنت
نمیدونم چرا یه عده فکر میکنن که خیلی میفهمن(دایه مهربان تر از مادر)
دقیقاااااا عین مال من
من اوایل زایمانم سر این دخالت ها خیلی گریه میکردم و عصبی میشدم فک کنم بخاطر هورمونا هم بود اما الان اونقدر برام مهم نیست بی توجه رد میشم
ااا
سلام این پیج اینیستام فالووکنیدممنون میشم😘
aidajoon2758
متاسفانه همچنان از این دسته آدم ها وجود داره 😒
بله من بشدت از طرف چندتن از اعضای خونواده همسرم سیبل نظرات مختلف شده بودم که اکثرا هم اشتباه بودن و رد شده بودن نظرات! ولی دهنبین بودن همسرم دامن زد به مسائل و دوران افسردگی بعد زایمان منو طولانیتر کرد، از همه بدتر اظهارنظرات کسی که خودش بچه نداره یا حتی ازدواج نکرده بشدت منو عصبی میکرد!!!!
انقدگفتن گوشای بچت بل بل هستش دوروز گوشای بچمو باندپیچی کردم هلاک شد. بازم میگن
من خودمو همچی دون نمیدونم،به نظرات بقیه احترام میذارم .میشنوم نظراتو اگه خوب بود و در توان خودمو بچم بود انجام میدم.بعضی مادرا رو خانواده شوهر خیلی حساسن همش فکر میکنن اونا عمدا دارن فوضولی میکنن ولی همین حرفو مادر خودشون بزنه میشه درّ گوهر ولی مادرشوهره بیچاره بگه میشه دخالت.بنظرم از تجربیات بقیه هم درس بگیریم بد نیست
انقد بدم میاد وختی کسی ت زندگیم دخالت کنه
اماااااااااااان😢
به نظرم در برابر دخالت ها فقط یه لبخند. بزنیم و از کنارش رد شیم بهترین راه حله
وای از دست این دخالت های مادرشوهر من ک ازش نمیگذرم خدا هم نگذره تقاص منو بچم رو ازش بگیره خیلی اذیت کرد...من تا زایمان کرد هی میومد میگفت وای گرم نگه ندارید بچه رو وای سرد نگش نداری هی رفت و اومد تا بچم گرم و سرد شد ریه هاش عفونت کرد و بیچاره شدیم دوباره 5 ماهش شد خودم بیمارستان بستری شدم بچم پیش مادرم بود و اومد پیش من تا مرخص شدم به محض رسیدن خونه رفتم حمام و لباسامم ریختم تو لباسشویی ولی امان از دست مادرشوهرم ک حمام نرفت و حتی لباساشم عوض نکرد و میومد بچه رو بغل میکرد و باروسریش اب دهن بچم ک داشت دندون درمیاورد رو پاک میکرد خیلی بی شعور بود هر چی منو مامان بهش میگفتم نکن این بچه اس انگار ن انگار تا اینک بچم ویروس گرفت و اسهال و استفراغ و بستری شد خدا فقط از سرش نگذره هنوز ک هنوز داره اذیت میکنه ...شوهرم پشتم نبود خیلی بلا سرمنو بچم اورده واگذارش کردم به خدا
آخ اینا خانواده همسر منن که مدام دنبال عیب و ایراد توی بچه من میگردن و الکی هی میگن بچتون کوتاهه، لاغره، بدنش سوخته، سردشه، گریه میکنه حتما دلشه نبات داغ بده خوب نشد چایی نبات بده و .... امان از دخالت و نظرهای بیخود و الکی
وای خدا مادرشوهرمن هی میگه چرا شیرخشک میدی فقط شیرخودتو بده.بابا بچم سیرنمیشه .همشم میگه چرا تپل نمیشه خب استعداد نداره
دخالت ها همیشه هست البته به قول خودشون «به نظر من» ولی هیچ کدوم مهم نیست و باید ما ، مامانا قوی باشیم واون کاری که درسته رو انجام بدیم. خدا قوت مامانا
من بیشتر سعی میکنم گوش بدم به حرفهایشان فقط، بگم بله یا چشم اما بعد خودم و همسرم همون کاری رو که بتونیم درسته انجام میدیم چه از انتخاب اسمش از همون اول و الان دوتا آخرش هم همین طوریه از این حرفها هم خیلی ها به ما میزنن
من اصلا اجازه نمیدم کسی دخالت کنه😎😎
ایول خودمون چه مادر شوهرایی بشیم زنده باد نسل ما ها
😡😡😡😛
من کە اولین تجربه بچه داریمه
واقعا رو اعصابن
خیلی دخالت میکنن
بعضی وقتا برام مهم نیس
ولی بعضی وقتا دیگه نمیشه نادیده گرفت
کاش حریم خصوصی رو رعایت کنن
من ک خیلی دلم پره
واقعا خیلی بده.مادر شوهرم که همش میگه اینکارو بکن اینکارو نکن.همشم رو بچه عیب میذاره.مثلا میگفت پشت سر بچه رو صاف کردی ولی بزرگتر ک شد سرش فرم گرد گرفت.میگفت بچه رو بغلی کردی در حالی ک اصلا بغلی نبود،میگفت بچت انگل داره داره یا بچت پاش پراتزیه یابچت دیابت داره.و..... همین حرفاش باعث میشد میبردمش دکتر،دکتر هم میگفت بچت سالمه.خیلی بهم استرس وارد میکنه.
چی میشه گفت نمیتونی بهش بگی به تو چه اینقد دخالت میکنی
هنوزم این حرفا و دخالت ها هست چون به منم میگن تا بچه گریه میکنه میگن لوس بداخلاق .....چرا لاغر چرا اینطور چرا اونطور .........
نه که سفت بودم اهمیتی ندادم به حرفاشون ...چون اگه میخواستم کل کل کنم خصومت پیش میومد و کینه پس جواب دخآتشون رو ندادم و حرفشونم گوش نکردم
نطر و دخالت که همه دارن تو زندگیشون ولی بهترین راه اینه ک خودمون مدیریت کنیمش با دلیل
اره واقعا کار زشته و درست نیست من خیلی دخالت میشه ب زندگیم و ب بچم از پیش خودشون هرکاری میکنن
من فکر میکنم بگیم چشم ولی کاره خودمونو بکنیم اینجوری بحثم نمیکنیم که روزمون خراب بشه😂
به نظرم سکوت بهترین کاره.خودشون متوجه میشن نباید دخالت کنن
بنظر من بچه رو باید با اصول روانشناسی بزرگ کرد نه نظر دیگران. من اصلا اجازه نمیدمکسی دخالت کنه. چیزی اشتباهی هم بگن میگم نه این غلطه و اهمیت نمیدم.نمیزارمم کسی با بچم برخورد اشتباه داشته باشه.
تو انتخاب اسم خوانواده شوهرم دوست داشتن تعیین کنن یعنی مادرشوهرم اما من اسممو انتخاب کردم همسرمم استقبال کرد بعد مادرشوهرمم دید نتونست کاری کنه برگشته میگه اسم نوه دیگمو من میزام یعنی بچه برادر شوهرمو😂😂حرف زیاده من توجه نمیکنم چون صلاح بچمو خودم میدونم شاید توصیه هاشون بدردی باشه اما دخالت کردن نه
.
.
.
..
....
والا خانواده شوهر من نفهم ترین ادمهای رویه زمینن به اندازادی عذاب میکشم که نگو و نپرس
بیشترش از حسادت نشأت میگیره☺☺
من اسمی دیگه انتخاب کردم رفتن همه جا گفتن انتخاب بابابزرگش بوده اون اسم منم از لجشون لحظه اخر چیز دیگه ک خودم بیشتر دوسش داشتم گذاشتم ک بسوزن
بي توجه باشيم وكار خودمونو انجام بديم
من که بیچاره شدم از دست همه از یه طرف خانواده خودم از یه طرف خانواده شوهرم بیچارم کردن به خصوص پدر شوهرم همینجور گیر میده این بچه رو لخت کنید تا من معاینه کنم ببینم چشه بچه ام هیچیش نیست اما ایشون تشخیص میدن که نا ارومه اینقدر حرص میخورم که دارم میترکم هر وقت میخواهم برم اونجا انگار میرم پا چوبه دار کلی گریه میکنم 😢
بعضی از نظرات هم واقعا مفیده و میشه چیزی یاد گرفت به شرطی که از حد خودش نگزره
سلام،کل فامیل و آشناها میدونن که تو هیچ مورد از مسائل زندگی و بچه نباید دخالت کنن،تعارف که نداریم،دوستانه به همه گفتم،اعم از خانواده خودم و خانواده همسرم،میدونن که دخالت بیجا باعث شنیدن قبلا بهتون هشدار داده بودم دخالت نکن،به شما ارتباط نداره میشن،مردم و فامیلی که درست یک ساعت بعد از مرگ من فکر این هستن که نوشابه زرد بخورن یا مشکی،،ارزش ندارن که بخوان یه ساعتی از روز تو با همسر زیبا و دوست داشتنیت و خراب کنن،پس زنده باشین و از زنده بودن کمال استفاده رو بکنین،شاد باشین،
والا بخدا گل گفتی .من با مادر شوهرم یجا زندکی میکنیم یسره دخالت ...همین حرفا ای چه لاغره غذادادی آب دادی چقد پیپی میکنه و .....حتی تا این حد ببرش کوچه و ازینا ایقد بدم میاد میگه ببرش توکوچه اخه خودشون همه میشینن کوچه و بچهاشونم ول میکنن بازی اینم هی میاد خونم هوایش میکنه میگه بریم ددر .بخدا دیگه مخم نمیشه و پدرمم فوت شده از چند طرف بهم فشار اومده مث افسرده هاشدم .توروخدا منم راهنمایی کنین چطور از پس دخالتاش بربیام و شوهرشم پر میکنه هی بامن قهرو فیس که مگه دوست ندارم بچم بره کوچه ول بار بیاد
خیلی ممنون از بحثی که گذاشتین
نظرا خیلی خوب و مفید بودن
من هم کم و بیش با این موضوع درگیر هستم ولی ترجیح میدم به حرف پزشک پسرم گوش بدم چون واقعا دکتر خوب و عالی هستش و خیلی قشنگ راهنماییم میکنه.
به نظرم بی محلی کردن به افرادی که در کارهای ما دخالت میکنند درست نیست ولی باید جواب قاطع و مودبانه بهشون بدیم و یا از تجربیات استفاده کنیم
بچها گروه مامانای گهواره ای تو واتس هرکس دوس داره ادش کنم
هنوز هم دخالت میکنند
بنظرم اشکالی نداره نظربدن امانظربادخالت بحثش جداست درهرصورت بایدبه هم احترام بگذاریم
اره من همش فامیل همسرم از خوابیدنش یا تو خوردنش نظر میدن و گیر میدن بهم نمیدونم چی بهشون بگم،همش حرص میخورم
خانواده شوهرم منو دوران بارداری خیلی خیلی خیلی اذیت کردن، کسی راهکاری برام داره؟ حتی دلم نمیخواد ببینمشون انقد که تو بارداری دل منو شکستن. به جای اینکه این روزا از حضور بچه ام لذت ببریم همش شده بحث بینمون و شیر افتضاحی که به بچه ام میدم :-(
سلام کیا رفتن سونو دکتر خرم رامهرمز؟
من تو خونه مادر شوهرم هستم و کلا دخالت زیاده اونجا و باید کارهایی ک میگن انجام بدم وگرنه میگن لج میکنه و شوهرم بام دعوا میکنه ک ب حرفاشون گوش کن😐😡
من سر دختر اولم مادر شوهرم یه روز در میون میومد خونمون چون یه کوچه فاصله داشتیم. ناهارشو میخورد عصرانه هم میخورد بعد میرفت واقعا اذیت شدم الان خداروشکر بخاطر کرونا سر بچه دوم نمیاد 😂
سلام مامان گلیا اگه حساسیت بیش از حد نشون بدین هم کسانی رو که دخالت میکنن بیشتر حساس میکنین واونا یه جورایی لج میکنن و هم خودتون عصبی میشین به خصوص اگه خودتون به نی نی خوشگلتون شیر میدین نباید حرص بخورین و عصبی باشین وگرنه به بچه انرژی منفی میدین و آثار بد این عصبی بودن خدایی نکرده اول به نی نی میرسه. به جاش باید یکم بیخیال باشین حرفاشونو بشنوین و کار خودتونو بکنین اگر دخالت بیش از حد شد اونوقت یه تذکر کوچولو میتونه کارساز باشه البته کاملا مودبانه و محترم
الان بابا های بچه ها بیشتر گیر میدن.خخخ
من از بس حرف شنیدم دیگه از زندگی کردن خسته ام وس دارم خودمو بکشم دیگه نمیتونم تحمل کنم
من اصلا ب حرف کسی توجه نمیکنم
برا من ک تا حالا نگفتن چیزی تا ببینیم در آینده چی پیش میاد
دختر من از وقتی به دنیا اومد لاغر بود خیلی هم وزن نگرفت سر این مسئله خیلی چیزا شنیدم که بچم نمیرسم و غذا بهش نمیدم ولی من هرکاری از دستم برمیومد کردم
من اسم راهنمایی دیگران ودخالت نمیذارم وازتجربه مادرومادرشوهرم استفاده میکنم خداروشکرکسی هم به منظورناراحت کردنم حرفی نزده تاتونستن کمکم کردن آدم نبایداینقدرجبهه بگیره مگه اینکه کسی ازعمدحرعی بزنه که بخوادناراحتت کنه دراون صورت من فقط لبخندمیزنم محترمانه کارخودمومیکنم
بچه من بازی میکنه میگن چقدربی ادب یامیخوایم چیزی بخریم اذیتمون میکنن من بااقام شوخی میکنم مادرشوهرم دخالت میکنه میگه به پسر من اینجوری نگو خسته شدم
واقعیتش دخالت میکنم خیلی هم بد منو اذیت میکنن
دخالت که بخوای نخوای هست ولی خب به نظرم باید ببینی کی داره دخالت میکنه و آیا حرفی که میزنه منطقی هست یا نه اون موقع به تشخیص خودت رفتار کنی
بعضی وقتا تجربه بزرگترا لازمه
وای چه بد
اگه کسی واقعا از روی دلسوزی حرفی میزنه نه نیش کنایه خب این که بد نیست بحرفاش گوش کنیم بخصوص اگه تجربه بچه داریش خوب بوده باشه ولی کسایی که فاز عقل کلی برمیدارن همیشه با طعنه حرف میزنن اونا حسابشون جداست
دخالت کردن یه چیزیه ونظردادن ومشورت گرفتن یه چیزدیگه.من هم اجازه دخالت به کسی ونمیدم امامشورت کردن ونظردادنه درست واستقبال میکنم😊
منم جرات نمیکنم حرف بزنم مادرشوهرم غذا بچه م و فوت میکنه میذاره دهنش یا شکلات با دندون خودش تیکه میکنه میذاره دهنش منم حرص میخورم ولی کاری از دستم برنمیاد
یه چیز جالب اینه که بیشترمون حرفای خانواده شوهرو دخالت میدونیم درحالی که ممکنه خانواده خودمونم نظر بدن...مثلا خانواده شوهر بگه بچه لاغره ناراحت میشیماما مادر خودمون بگه یعنیدلسوز و مهربونه😊
آره برا من پيش اومده ... مثلا بچه م ٣ ماهشه تازه مادر شوهرم ميخواد بهش از الان آب پرتغال و اينا بده . البته خيلي كم با نوك قاشق .
بهش ميگم زوده فعلا بچه م گناه داره .
يا ميگن اصلا برا بچه ت لباس گير مياد ؟(چون تپل نيست)
و خيلي چيزاي ديگه ...
خيلي ناراحت ميشم . هيچي بهشون نميگم . اما وقتي ميرم خونه شوهرم فقط آرومم ميكنه
هنوز خیلی ها هستن ک دخالت میکنند تو تربیت مادر بچه من ک خیلی وقتا از دست دخلالتا کلافه میشم
خدا نسل هرچی مادر شوهره از رو زمین بر داره که دیگه بد بختمون کرد داره زندگیم ازهم میپاشه با این زر زدناش
من از اول که عقد کردم به همسرم گفتم اگه خانواده من تو زندگیمون دخالت کردن من جوابشونو میدم واگه خانواده تو دخالت کردن خودت باید جوابشونو بدی چون خانواده ها از حرف بچه های خودشون خیلی ناراحت نمیشن یا زود فراموش میکنن تا الانم این کارو کردیم و جواب داده بدون دلخوری کارمونو پیش بردیم
رربلعوک داع۴
واقعا
ادمو دیوونه میکنن
من دیوانه شدم از بس دخالت دیدم، خانواده شوهرم همش میخوان کارای اشتباه به بچه یاد بدن مثلا میگن باید یاد بگیره بزنه
و چیزی که بیشتر از همه منو آزار میده این هست که هرچی من و شوهرم توضیح میدیم اصلا توجیه نمیشن
مامان هانیه،حالا جالبش اینجاست که بعد ۱۰ماه نوه دختریش بدنیا اومد اسفند تو آشپزخونه دود میکرد میگفت برای بچه ضرر داره خیلی ازین کارا کرده نمیدونم والا این نوشون نیست خیلی اذیتم کردن
واقعا امان از این دخالتها
بچم بدنیا اومده بود هنوز شیرم نیومده بود مادرشوهرم اینا هی گفتن پس چرا نمیاد پس کی میاد
انقد گفتن الان که سه ماهه شیرم اومده شوهرم میگه توکه شیر نداری ازشیر تو فایده نیست
متاسفانه هرچیم مادرش میگه گوش میده منم موندم ازاین بعد میخوام چیکار کنم تو تربیت بچم بااین شوهر ومادرش
خانواده شوهر همیشه ازین نظرات کارشناسی میدن
هرچی هم با لبخند ازشون رد میشی
فایده نداره
مادر شوهر من بچه یکساله رو با نوه های ۲۴-۲۵ ساله یا بچه های خودش مقایسه میکنه
منم اين مشكلو دارم
مادرشوهرم از وقتي بچم دوماهش بوده هي ميگه غذاخورش كن
چندبار گفتم تا چهار ماهش نشه هيچي بهش نميدم ولي ول كن نيست خستم كرده ديگه
بچم شيرخشكيه ميگه شير خشك خوب نيست غذا بده بخوره واقعا دارم عذاب ميكشم
میگم یعنی این هفتصد تا نظر که نوشتن اره خیلی بده نباید نظر بدن ما اجازه نمیدیم دخالت کنن ما عذاب میکشیم یکی میگه من جواب میدم خودتون تابحال راجع به کسی یا بچش یا کارو بقیه چیزاش نظر ندادین؟همه هفتصد نفر؟چقد ادم بافرهنگ تو جامعه داریم پس این بی فرهنگا کین؟کجان؟
خدالعنتش کنه🤦♀️من پیش مادرشوهر زندگی میکنم هرروز دخالت میکنع😑بشور ببر بپوشون بده بخوره انقددددد توکارام دخالت میکنه ک حد ندارع
خداروشکر خانواده خودم و خانواده شوهرم دخالت نمیکنن ولی بعضی اداهاشون و تیکه های که میندازن آزارم میدن
به نظر من آدمهای نزدیک به مادر باید خودشونو موظف بدونن که هرچقدر از دستشون برمیاد به مادر کمک کنن که خیلی شرایط براش سخت نشه و تا میتونن باید محبت و همدلی کنن تا مادر به اوضاع مسلط شه و اگر تجربه ی مفیدی دارن با لحن درست اونو بیان کنن که مادر ازش استفاده کنه،اما متاسفانه اطرافیانمثل بقیه موضوعات دیگه خودشونو صاحب نظر و استاد میدونن و بی رحمانه قضاوت میکنن و ....اینجا میشه که حال مادرو خراب میکنن عذاب وجدان بهش میدن و عصبیش میکنن و بدتر از همه نفرت ایجاد میکنن!!!مادر تو شرایط بحرانیه زندگیش دگرگون شده زایمانو و بارداری رو پشت سر گذاشته خییییییلی حساسه و کوچکترین تلنگری شیشه احساسشو میشکنه!!!تورو خدا یکم به هم رحم کنیم،یکم همدلی کنیم،یکم کمک حال باشیم،فقط یکم مهربونی خرج هم کنیم...
من خیلی اذیت میشم همیشه هم ناراحت میشم کسایی هستن که ازشونم نمیشه فاصله گرفت ،اگرم حرفشونو قبول نکنی اونها ناراحت میشنو بهشون برمیخوره
به نطرم من که هرکس هرچی مبحوتد بگه بگه ما کاره خودمونو در نگخداری بچمون کنیم
برامن پیش اومده منم گفتم بسته به ژن بچست شاید هرلچه ایی یه مدله نمیسه گفت همه باید شبیه به هم باشن.
واقعا که خیلی بده دل ادمو میشکنن
خداروشکرنه خانواده همسرم ونه خانواده خودم زیاددرباره فرزندم دخالت نمیکنن. ولی نظرخودم رودرباره حرفی که میزنن میگم وکاری به نظرانهاندارم
سلام به همگی خانوماچرافقط اخلاقای بدخانواده هاتونومیبینیت بخداخیییییلی خصوصیات خوبم دارن تواین دوره زمونه هیچکس بدبچه هاشونمیخواداینم بدونیدهم خودتون خواهرشوهریدهم مادراتون مادرشوهرپس اینقدبدهمونگیم من خودمم بامادرشوهرم قبلااختلافایی داشتم ولی هیچوقت بهش بی احترامی نکردم الان باردارم بخداانقدخانواده شوهرم خوشحالن وهمیشه حالمومیپرسن اوناروزشماری میکنن پسملم دنیابیادبه سلامتی بغلش کنن مخصوصابرادرشوهرام بادختراشون
بنظرم انقدر باید راحت و صریح حرفتو بزنی همیشه ک هیچکس هیچ دخالتی نکنه حالا من ب هیچ عنوان اجازه دخالت نمیده بعضی وقتا شنونده ام و بعد کار خودمو میکنم اما خیلی وقتا یعنی بیشتر مواقع راحت میگم من اینطور صلاح میدونم
شما لطف دارید
اهمیت نده
الهی خب اهمیت نده از این گوش بفهم و از اون گوش پرت کن بیرون
برا گوارش بچه خیلی بده
بیخیال بابا بخدا ک دنیا ارزش هیچ چیز ناراحت کننده ای رو نداره
دقیقا
شاید من یکم اروومم زیادی یا میزنم تو دلم
اونقد حس کردم ک دیگه بیخیال شدم
بله درسته ولی اونا دخالت میکنن ماها باید یا کنار بیاییم یا حساس نباشیم یعنی جوابشون رو ندیم و کار خودمون رو انجام بدیم
وای منکه خسته شدم از پس خانواده شوهرم بهم حرف میزنن
سیلام این اشتراک سالیانه ماهیانه جریانش چیه
به نظر من باید بی توجه بود و مادر و پدر در این مورد اتفاق نظر داشته باشن،تا کسی به خودش اجازه اضهار نظر نده
من معمولا سعی می کنم محترمانه توضیح بدم که هر کس حتما خودش میدونه با بچش چطوری رفتار کنه
سلام نه هنوز هم هستن کسایی که از این نظرات میدن
وااااای منم همین شرایط و داشتم شایدم بخاطر شرایط بعدزایمانم بود که با هر دخاالتی هرچند کوچیک بهم میریختم و خودخوری میکردم...مامان علیرضای عزیز هنوزم هس با قدیما فقط فرقش اینه دیگه رفت و امدا مثل قبل زیاد نیس فقط از نزدیکان دخالت میبینی...من تاجایی که بنظر خودم بی احترامی نباشه جواب میدادم ولی باز میومدم خونه خودمو میخوردم...حرص و جوش زیاد زدم که یکی از دلایل خشک شدن شیرمم میشه گف همین بود😪😪
بله زیاد از این حرفا شنیدم من فقط سکوت میکنم و کار خودمو انجام میدم
من گوش میدم بدون اینکه اهمیت بدم یعنی انگاری نمی شنوم.خداروشکر بچه هام مسئله ی ندارن که کسی بخواد چیزی بگه بجز اینکه همیشه میگن بچه ت سرمانمی خوره انقد لباس کم تنش می کنی؟چون بچه هام طبعشون گرمه
ادم وقتی بچه دار میشه همه دکتر و روانشناس میشن، انگار مادر هم نادانه، خیلی خوب میشه این عادت فضولی ترک بشه🤔😵😵
به نظرم واقعاً درست نیست.هرکی به کار کسی دخالت نکنه اینطور نمیشه.دخالت خوب نیست،من ازیت میشم واقعاً.خیلی بده
دخالت میکنن فقط دل میشکنن..ولی من سعی میکنم کار خودمو بکنم
وای آره بعضیا خیلی فضولن. به من در مورد لباس و کلاه پوشوندن خیلی گیر میدادن و کلاه بچه رو درمیاوردن. منم یکی یکبار محکم به همشون گفتم بچه سرما بخوره شما شب تا صبح بالا سرش میشینی.
تو بقیه موارد هم کار خودمو میکنم و جوابشون نمیدم تا بفهمن حرفشون اهمیت نداره
منم کار خودم میکنم اما گاهی دور از چشمم تو رفتار و غذاهای بچم دخالت میکنن اما بچم خودش بلد باهاشون برخورد کنه براشون اخم میکنه
من پسرم ۸ماهگی ب دنیا اومد وقتی از nicu مرخصش کردیم آوردمش هر کی ک اومد دیدن بچم انقدر حرفای بد میزدن اصلا ی طوری نگاهش میکردن ک غصه میخوردم هیچ کسی اون روزا رو درک نکرد برعکس همه زخم زبون زدن جز همسرم..و الان خداروشکر میکنم ک پسرم سالمه و کنارم..و از خدا میخوام اون روزا رو برای هیچ مادری نیاره😞😞
واقعیتش مقصرخودمه بچمو جلوی اونهادعوامیکنم اقام بعضی وقتها میزنتش اعصابم خوردمیشه هرچی به پسرم میگم برعکس انجام میده دنبال عمو،عمه هاش ودیگر بچه ها گریه میکنه ووقتی میریم خونه ی کسی گریه میکنه میگه نریم
خانواده شوهرم من خیلی دخالت میکنن توی رفتار بچه همش میگن بی ادب بچه ات یا چیزهای دیگه خستم کردن بچه های خودشون بی ادب هستن بچه ی من فقط بازی میکنه یاجنبجوش داره گیرمیدن
میشه نظرتونو در مورد اینکه خانواده ها میگن بیایم بچتونو ببریم خونمون یا ببریمش بیرون چیه؟من مخالفم ولی نمیدونم چطوری باید مخالفتمو اعلام کنم لطفا یه راه حل پیشنهاد بدین ممنون
از اینجور دخالتا خیلی میکنن منم خیلی حساسیت نشون میدادم بچه ام عصبی شده بود ولی الان چند وقته خیلی خودمو کنترل میکنم خداروشکر خداروشکر خیلی بهتر شد پسره
مامانمم هی میگه بهش شیر بده چرا شیر نمیدی چرا شیر خشک بهش میدی و فلان
منم مادر شوهرم میگه چرا زیر دکمه تنش نیس چرا جوراب پاش نیس هر بار هم که میبینن میگن تا همین الان که ۷ ماهشه
من حیلی اوایل بخاطر این حرفا افسردگی گرفتم.من شیر کم داشتم بچه ام سیر نمزشد بهش شیر خشک دادم دیگه شیرم نیومد مجبور شدم شیر خشک بدم فقط خدا فهمید چیا کشیدم هر روز خدا سرکفت میزدن تا بچه بینیش میگرفت خواهر شوهرمو مادر شوهرم میگفتن الهی بگردم شیر دردست درمونی نمیخوره ضعیف زود مریض میشه...یا وقتی بچخ ام به سینه ام سرشو میچسبونه مادر شوهرم میگه الکی نچسبون عزیزم گاوت شیر نداره😢
منم یه روز عصبی شدم داد زدم گفتم بچه هرکی یه اخلاقی داره این طور نیست که شما یه بچه بزرگ کردی بگی اینم مثل اونه تازه شما تو احد دایناسور ها بزرگ کردین نه بچه دهه نودی😁😁مادر شوهرم همچین غیب شد از جلو چشم خندم گرفت از اون موقع دیگه بحس شیر خشک جمع شد.یه جوری میگفتن انگار من دشمن بچه امم منم دوست داشتم شیر خودمو بدم ولی چیکار کنم شیر نداشتم هرچی هم خوردم یه قطره شیر نیومد
وای نگو که دست گذاشتید رو دلم
از زمانی که فهمیدند باردار شدم
باید پسر باشه
اسمش این بذار
چرا اینجور
چرا غذا نمی خوره
چرا لاغر
چرا عکسش تو اینستا گذاشتی
نبرش تو مردم
چرا چپ چرا راست
منم می خواستم بهشون بی احترامی نکرده باشم فقط می شنیدم کار خودم می کردم
من هنوز دارم واسه اسم پسرم حرف میشنوم😑😑😑😑
ما با خانواده شوهرم زندگی میکنیم
من هرکاری بخوام انجام بدم ،باید اونا نظراتشون بدن ولی منم گوش میدم ولی کار خودم رو انجام میدم
به نظرتون اینجوری خوبه؟
وای هندونه برای گوارش خیلی بده اونم بچه ۳ ماهه
واسه من که از طرف خانواده همسرم زیاد پیش اومده و منو که خیلی ناراحت میکنه اینجور رفتارها با این حال من کار خاصی نمیکنم و حرفا رو رو بدون اینکه توجه ای بهشون کنم فقط میشنوم و در نهایت کاری که به نظرم درسته رو انجام میدم. مگر در مواقعی که طرف مقابل حرفش درست باشه.
بله خیلی زیاااااد هم از طرف خانواده خودم وهمسرم و خیلی حرص خوردم و تو خودم ریختم و هیچوقت فراموش نمیکنم اوایل سکوت ولی بعدش که من و همسرم قاطع واکنش نشون دادیم کمتر شد و الان بهتره ولی هنوزم هست من خودم بعنوان کسی که این تجربه سخت و اعصاب خورد کن رو داشتم به خودم قول دادم تا وقتی کسی ازم چیزی نپرسیده بیخودی نظر ندم وسوالی از تازهمادرها نپرسم ، مثلا راه میره؟ نمیره؟ شیر خودتو میدی؟ چرا نمیدی؟ اتاقشو جدا کردی؟ چرا نمیکنی؟ چرا لاغره ؟ چرا چاقه؟ چرا حرف نمیزنه ! چرا نمیخنده! بچه فلانیانقدر خوش اخلاقه؟ ما اینکارو میکردیم ! زمان ما اینجوری بود! ما خم مادر بودیم ولی اینجوری رفتار نمکردیم!!
به هر حال بزرگترها به خاطر اينكه تجربشون از من بيشتر هست قطعا نظر ميدن،من مطمعنم از روي بدجنسي نيست بلكه از روي دلسوزي هست،درسته واقعا سخته ادم بخواد مرتب توجيه كنه و براي هر چيزي كه ميگن دليل و منطق بياره اين واقعا ادم رو خسته ميكنه،من به شخصه اگر كسي حرفي بزنه اگر احساس كنم درست ميگه به حرفش گوش ميدم ولي اگر بفهمم بي ربط ميگه و حرف و ايده اش غلط هست اصلا توجه نميكنم و در اون مورد اگر خودم بلد باشم كار خودم را انجام ميدم و اگر بلد نباشم از متخصص اطفال يا روانپزشك كودك سوال ميكنم و يا در سايتهاي كودك دنبال راهكار ميگردم.
شاید مقصر خودتون باشید البته جسارت نشه ها
والا مال من همه دخالت میکنن ،مخصوص خانواده شوهر،دم به دقیقه ی نظریه صادر میکنن،خسته میکنن آدمو مخصوصا جاری که هیچ ول نمیکنه
آخ آخ دخترم نوزاد که بود مادر همسرم همش میگفت هیچ بچه ای انقد شبا بلند نمیشه برا شیر گریه کنه پسرای من که اینجوری نبودن گفتم اولا بچه هات شیر خشکی بودن بعدم یادت نمیاد اصلا ۳۰ سال پیش نوزادیشون چطور بود سوما بچه تا نوزاده خوابش سبکه هی بیدار میشه شیر و آغوش مادر می خواد بزرگتر بشه اوکی میشه چهارمن من که یادمه همیشه میگفتین شوهر منو تا صبح شیفتی تاب میدادین تو بغلتون از بس گریه میکرده شب تا صبح. میگفت بذار یاد بگیره تو سر و صدا بخوابه نگو ساکت بچه خوابیده گفتم همیشه خونه ساکته تو سکوت عادت داره بخوابه حالا واسه دو روز که شما اینجایید عادتش بدم تو شلوغی بخوابه تا شما برید دوباره خونه سکوت میشه خوبه تلوزیونو بالا سرش با صدای بلند روشن کنم بذارم اونجا بخوابه که عادت کنه؟قبل به دنیا اومدنشم میگفت اسمشو اگه بذارید گندم من یه چیز دیگه صداش میکنم، الانم هنوز هزار و یک دخالت بیجا میکنه منم میگم بچه هاتو نگا کن اگه خوبن منم یاد بگیرم مثل تو تربیت کنم دیگه دهنش یکم بسته شده نسبت به اوایل. امان از دستشون
تو رو خدا هر کس جواب دندون شکن یا رفتاری که دیگه دخالت نکنن داره به من یاد بده خیلی دخالت می کنن
خيلي حس بديه من واقعان ناراحت ميشم ولي سكوت ميكنم
اطرافیان من فامیل شوهراز زمانیکه سوت دوران بارداری زده شد تاحالامشغول نظردادن هستن😂😂😂اوایل برام مهم بودبعدا دیدم ن اینجوری نمیشه اصلاحرفاشون مهم نیس کارخودمومیکنم
سلام خانم ها من کم شنوام و شوهرم ناشنواست خداروشکر پسرم سالمه.ما خونه بالا زندگی میکنم و مادرشوهرم پایین. متاسفانه برادرشوهرم درسال ۷۶فوت کرده شوهرم تنها و تک فرزند مونده پدرومادرشوهرم به زندگی من وشوهرم دخالت میکنن من فقط گوش میکنم ولی بیخیال میشم فقط بهشون احترام میزارم ولی شوهرم خیلی حساسه از دخالت کردن متنفره جواب اونها رو میده. پدرومادرشوهرم به نوه شون خیلی وابسته ان.وقتی پسرم هنوز دوماهش نشده بود پدرومادرشوهرم به من گفتن شماها نمیتونید بچه رو تربیت کنید چون مشکل شنوایی رو دارید بچه نمیفهمه از حرفتون ما باید تربیتش کنیم. بخدا دلم شکست هیچی نگفتم. اونها واقعا نمیفهمن من به بچه شیرمیدم هرچی دلش میخواد بگه ناراحتم کنه و حرص بخورم هیچ وقت اون روز رو فراموش نمیکنم حرف دلمو بیشتر به خواهربزرگم میزنم فقط اون درکم میکنه خواهرم و خانواده ام بهم گفتن تو میتونی بچه ات رو درست تربیت کنی چون با سمعک میشنوی و زبونت سالمه حرف میزنی. من ۶۰درصد با سمعک میشنوم و شوهرم ۳۰درصدباسمعک خداروشکر. الانم پسرم ۱سال و ۶ماهش هست قشنگ حرف میزنه و خوب میشنوه و باما بازی میکنه و خوشحاله و... شوهرم هی میگه ما میتونیم تربیتش کنیم و مجبورنیستیم محمدرضا به پدرومادرم بدهیم که تربیت کنه. خدابزرگه
من میگم باشه شما درست میگین باشوهرم صحبت میکنم درموردهرچیزی وکار خودمونو انجام میدیم
اره خیلی دخالت میکنن میگن چرا لاغره شیرت کمه چرا.چرا به صدا عادتش ندادی که توسروصدا راحت بخوابه خیلی حرف مفت میزنن اما من اهمیتی نمیدم
ولی برام مهم نیست هرکی هرچی میخواد بگه هیچ اهمیتی نداره برامن.
چرا اتفاقا دخاتت زیاد میکنن.
چرا لاغره.
چرا لوسه
چرا گریه میکنه
همش به خودتون چسبیده یا بابای شده یا مامانی هست.
تا چیزی بخواد گریه میکنه وازاین حرفا وای حیلی خیلی من که عاجز بودم
به نظر من پدر و مادربزرگ حالا چه پدری چه مادری، نبایدرو حرفاشون حساس بود چون بهرحال نوه هم خیلی عزیزه و از بچه حتی عزیزتر. ازرو دوست داشتن میگن. من خودم پسرم خیلی گریه میکرد و مادرشوهرم بهم میگفت نکنه شیرت کمه و سیر نمیشه و واقعا دلخور میشذم ک داره روم عیب میزاره جالبه مادرخودمم همین حرفو میزد اما اصلابرام حرف تلخی نبود و وختی بردیمیش دکتر، عصبانیشد دکتر که شیر خودت کمه و شیر خشک بده!!! میخوام بگم سعی کنیم این کلیشه ها رو از زندگی پاک کنیم که مادر شوهر فلانه و .... خلاصه جبهه نگیریم برای هیچ حرفی😉
مادر شوهر من انقدرگفت اینو بخور اونو بخور اخرم خودش تشخیص داد بچم الرژی به پروتین گاو داره مثل اونیکی نوه دختریش وتجویز کرد که من هیچی نخورم منم دیگه خسته شده بودم کلان شیر به بچم ندادم ایناهم انقدر پرو هستن که باز دارن مجبورم میکنن به بچه بیچارم شیر خشک الرژیک بدم حتی اسم بچمم عمه بزرگش گذاشت دیگه خسته شدم میام کار خودمم بکنم احمیت ندم شوهرم گیرمیده بهم که مگه مادرم نمیگه این کارو بکن بد شانسی من اینکه بامادرشوهرم زندگی میکنم حتی بدون اجازه مادر شوهرم، شوهرم حق نداره یه پستونک واسه بچم بگیره یه شیشه شیرشیشه ای واسه کولیک بچم گرفتیم از من گرفت شکوندش که از این شیر زیاد میاد میترسه بچه بدبختم زیاد شیر بخوره نمیدونم چرا انقدر فوضوله انگار از جیب اون داره خرج میشه واقعان دارم عذاب میکشم نمیدونم چیکار کنم کسی میتونه راهنماییم کنه که چیکارکنم
من توجهي نميكنم وكار خودمو انجام ميدم
تو خونواده شوهر منم هستن هم سرایم گذاشتن پسرم الانم که مدام میگن بچمون ضعیفه اصلا بهش نمیرسی شدن دایه ی مهربانترازمادر ولی شکم روز پیش که رفتم بچمووزن کردم خیلی هم خوب بود هی تعریف دخترشونو میکنن که اون به بچه هاش بیشترمیرسه
هر كسي نظري داره به نظرم به ظاهر گوش بديم ولي كار خودمون رو انجام بديم من بي توجه هستم واصلا هم ناراحت يا عصبي نميشم مهم خودمم كه راضي هستم و خداروشكر فرزندم سالمه وهمه جوره قبولش دارم
منم خسته شدم اوايل زايمان هيچي نميگفتم ميذاشتم هركاري دوست دارن انجام بدن ولي پيش خودم ناراحت بودم وعصبي كه بچه ي منه چرا ديگران براش تصميم ميگيرن!الان هركي هر چي ميگه خيلي آروم جواب ميدم و كار خودمو انجام ميدم.هروقت ميرم خونه مادر شوهرم بهم ميگن چرا هنوز گردن نگرفته چرا بدنش سفت نشده بذارش روي فرش تازودتر سفت بشه منم ميگم باشه اما نميذارم. خداروشكر بچه م نسبت به سنش رشدش خوبه اما اونا خيلي انگار عجولن
ما اولش یه اسم دیگه برای دخترمون در نظر داشتیم ولی وقتی اومدیم پیش خونواده شوهر مطرح کردیم با مخالفت شدیدشون مواجه شدیم هرچی عیب بود رو اسم گذاشتن🤨منم از اونروز که تقریبا ۲-۳ ماهم بود تصمیم گرفتم تا لحظه آخر به هیشکی نگم چه اسمی انتخاب کردیم تا اینکه روز زایمانم قبل اینکه برم اتاق عمل اسم دخترمو گذاشتم رو پروفایلم خیلی حال داد😂😂😂
بعضی ها واقعا فوضولن هیچیم نمیگی پرو تر میشن من سیع میکنم اهمیت ندم
عزیزم ما داریم برای خودمون زندگی میکنیم
من خوشبختانه کسی بهم حرفی نزده امااگه قررباشه کسی دخالت کنه طرفومتقاعدمیکنم که متوجه شه هرپدرومادری بهترمیتونن به فرزندشون کمک کنن
من ک ازدست بابا خودم اذیتم همش باکاراش احساس خفگی میکنم هرچی هم ک میگم ازرو نمیره
عه اینقد از فامیلای شوهر بدممیاد هرکدومشونی چیزی بگن یکینیس ب اینا بگه ب شماها چه
سلام بچها اگر سوالم جواب بدین کجا جوابش هس پیداش کنم
منم بچم پاهاش عرق سوز شده بود همش مادرشوهرم میگفت حتما نشستیش اینطوری شده یعنی دیونه میشدم این حرفارومیشنیدم
از زمان تولد تا امروز واقعا آزارم دادن و نميتونم به كسي هم چيزي بگم
به شدت در مورد من همه دايه مهربان تر از مادر هستن و دخالت و نظر خيلي زياده و به شدت من رو اذيت ميكنه اين موضوع
من هنوز بچه ندارم بردارشوهرم میگه اگه بچه دارشدین جرات نداری دست روش بلندکنی و منم بجزحرص خوردن کاری ازم برنمیاد
من این دخالتا رو دیدم و الانم دارم خودم چوبشو میخورم
حالا همونایی ک بچمو اینجوری لوس کردن میگن بچتون اله بله
وای مامان نهال منم مثل شمام😔
بله خانما همه این مشکل و داریم ولی اصلا اهمیت ندید بهترین کاره منم خیلی بدم میاد ولی چون نمیخوام بحث تو زندگیم بشه و اینا سکوت میکنم
من همیشه میگم هرنمیشه بچه هاروباهم مقایسه کرد هربچه یحوریه
به نظرمن نباید به دخالت ها و نظرات دیگران اهمیت داد و کاری که خودمون صلاح میدونیم انجام بدیم .ولی من جدیدا عصبی میشم وقتی ینفرخیلی نظر میده و فکرمیکنه حرفش درسته 😁
مادر شوهر منم هی میگه از الان بهش طعم غذاهارو بچشون تا بزرگ شد غذا بخوره منم فقط گوش میکنم ولی انجام نمیدم اخه یعنی چی از الان این کارو بکنم واقعا بعضی چقد نفهمن 😑
توهم میگفتی مگه اسم بچه هاتو مادرشوهرت انتخاب کرده
من فقط میشنومو میگم اااا درسته اوهووم
ولی کار خودمو میکنم.این درسته ی سریا میخوان روش درست بهمون بگن .ولی گاهی باید به بچه های خودشون نگاه کنن ببینن خودشون اگر درست کاری کرده بودن بچه هاشونم سالم بودن تا الان
بخصوص این مادرشوهرا و خواهر شوهرای فوضولو ک دیگه نگوووو.
ی مشت حسووووود و چشم شووور.من هر وقت عکس بچمو یا خودشو اونا میبیننا .بچم شب تا صبح درست نمیخوابه
من کاملا بی محل میکنم چ کسی ک حرف بزنه چ دیوار😁
هوووف نگم براتون که از همون اولین روز دنیا اومدن بچه تا الان که ۴ ماهشه دخالت و حرف زیاد گفتن این خانواده شوهر.متاسفانه شوهر من همش حرف مادرش گوش میده هرچی اون بگه .پشت من نیست در یسری موارد نسلش زودتر از زمین ورداشته بشه
امان از این دخالتا...مادرشوهر منم خیلی دخالت میکنه.همینکه بچه طوریش شه میگه چی خوردی دلدرده بچه.چندوقت پیش بردش تو حیاط بچم سرماخورده بعدش خانم پیله کرده که سرما نخورده دلدرده حتی دکتر گفت سرماخورده این میگه نه دلدرده.جیزی هم میگیشون ناراحت میشن..ولی بازم من حرف خودمو میزنم....
عجب
واقعا خیای خوبه کسی دخالت نکنه اما تو خانواده ی ما ماشالله هر کی یه نظر میده و منم اذیت میشم 😞
واقعا خیلی حرفای اذیت کننده ای هست. حالا به بچه ی من نگفتن لاغره ولی تا توونستن توو بزرگ کردنش دخالت کردن اسرار خونه ی منو به این و اون گفتن چون میومدن مراقبم باشن. البته همیشه اینها برای بچه ی اوله سره دومی دیگه اجازه نمیدم به کسی بیاد خونه
من اصلا مادرشوهرم دخالت نمیکنه و نظر نمیده.اما مامان بابای خودم چون نوه اولشونه کلافم کردن!هر روز میان میبیننش.قدمشون سرچشم اما هر روز یه تزی میدن .دیگه کلافه شدم.اما پدر مادرمن عشقمن.چی میتونم بگم بهشون😳😳😳
اوووف.منظوری ندارن ولی بایدقبول کنن تربیت قدیم باجدید فرق میکنه.من هربارمیرم خونه مادرشوهرم میگه به ارسام چایی بده دیروز ریخت بده گفتم ندین خواهرشوهرم برگشت بهش گفت همین کارارو کردی که من داغونم.نامزده معدش دردمیکنه کمرش دردمیکنه بنده خدا.یامیگه ارسام ازپوشک بگیر.منم کارخودمومیکنم.ولی خداروشکر تازه یادگرفتن چیزی میخوان بهش بدم ازم سوال میکنن
من تازه زایمان کرده بودم و ازهمون اول تا الان که دخترم ۸ ماهشه شیرم کم بود،هرکاری هم کردم هرچی هم گفتن خوردم اما بازم شیرم کمه چند روز اول که اصلا شیر نداشتم،در حد چندقطره عین آب ازسینم میومد،بچمم گشنه بود مجبور شدم شیرخشک رو هم درکنار شیرخودم بهش بدم خونواده همسرم شده بودن ی پا دکتر هرروز ایراد میگرفتن چرا شیرخشک و پستونک میدی به بچت،شیرخشک ها معلوم نیست چیه توش برا بچه بده،دیگه انقد زیر گوش شوهرم خوندن تا شوهرمم قاطی کرد برام،نصف شبی میخواست با بچه بلندشه بره خونه باباش اینا،من تا یکماه بعد زایمان خونه مادرم بودم.هیچی دیگه نمیدونید چه مکافاتی داشتم تا چندوقت،بحث با خونواده ها و همسرم از ی طرف،اینکه هرروز وز وز میکردن اینارو نده و منم به ترس افتاده بودم و کارم شده بود گریه،خدا نگذره ازشون.به شوهرم گفتم اصلا بچه خودمه میخوام سم بدم بهش به کسی ربطی نداره.اما شوهرم بیشتر طرف خونوادش بود.وقتی هم اومدیم خونه خودمون برای هربار شیرخشک دادن ب بچم باید ب شوهرم حساب پس میدادم.هرروزم میگفت بشین جلو من شیرتو بدوش تا شیرت زیاد بشه اینم توصیه مادرش بود.دیگه ک فهمید شوهرم ک واقعا بچه گشنه میمونه و شیرمن کمه دیگه هیچی نگفت و تقریبا بعداز دو سه ماهگی دخترم دیگه خودش تند تند شیرخشک میخزید واسش و میداد میخورد،بعدش پشیمون شد.خونواده شوهرمم ک دیدن ما کارخودمونو کردیم دیگه لال شدن و کاری بهمون ندارن.
ای خدا چه بگم.. یکی میگه چرا لباسش. یکی میگه غذاشو اینجور بده.. همشم ازطرف خانواده شوهر به نظر خودشو بچه مال خودشونه
خیلی از این حرفا زیاده،منم کار خودمه میکنم،حالام دیگه همه فهمیدنهیچکس چیزی نمیگه😉
دخالت نمیشه گفت ولی پسر من تپلیه تیپش هرته. ۱۱ ماهشه و ۱۱ کیلو وزن داره. من رو تپل بودن حساسم نمخام چاق باشه. از بعضیا نزدیکا شنیدم که میگن زیاد نده بخوره...!!! این حرفا منو حساس کرده با اینکه میدونم بچه من استاندارده. ولی بیخود میگم نکنه اضافه وزن بیاره!!!؟ با این که حرفشونو نشنیده میگیرم ولی رو من تاثیر میزاره. حرفیم بهشون نمیگم🙄
والله عزیزم مادرشوهرم من که هربارمیبینه یامیگه این چراداغه...گشنه اش ...کلی گیرای الکی وایرادمیگیره
سلام مامان شکوفا خیلی زیاد گریه میکنه شب فقط میخابه روزا همش گریه میکنه بیش از هد نمیدونم چکار کنم
با احترام کامل جوری صحبت بشه ک طرف ناراحت نشه و اینکه گاهی اوقات از سر دلسوزی و تجربه اس ک گاهی بزرگتر ها حرفی میزنن به دید مثبت نگاه کنیم .🍀
من اصن دوس ندارم کسی تو تربیت بچم دخالتی بکنه اگه هم کسی حرف زد خیلی محترمانه میگم خودم و بابای دلینا میدونیم چطور بچمونو تربیت کنیم والا ادم حرف نزنه از اول دیگه نمیشه خوب بچه رو تربیت کرد
اجازه دخالت نمیدم بچه خودمه خودم بزرگ میکنم خودم نه ماه روتخت استراحت مطلق خوابیدم کسی یه لیوان اب بهم ندادحق دخالتم ندارن
اینجا اکثر خانم ها گفتن بله و خانواده همسر دخالت کردن.متاسفانه من هم از این ماجرا بی نصیب نبودم.مدتی به غصه خوردن گذشت و بعد از چند ماه یاد گرفتم چطور متناسب با شخصیت و نظر طرف مقابلم واکنش نشون بدم.گاهی لبخند و تایید حرفشون و کار خودم رو انجام دادن،گاهی با خشونت واکنش نشون دادم و طرف رو سر جاش نشوندم.گاهی سکوت کردم و نشنیده گرفتم.
اما متاسفانه قبل از اینکه خودم بچه دار بشم بدون اینکه متوجه باشم چه رنجی به دیگران وارد میکنم تو تربیت خیلی از بچه ها نظر دادم و دخالت کردم.حالا که متوجه زشتی کارم شدم خیلی پشیمونم.اون زمان من فکر میکردم اینجوری دارم به کسی لطف میکنم و با نظر دادن بهش کمک میکنم ولی واقعا متاسفم اگر باعث رنجش دیگران شدم.
سلام .منم اطرافیانم خیلی میگن اینو بهش بده بخوره این کارو بکن تا تپل بشه ولی من اصلا توجه نمیکنم چی میگن😄😄😄😄فقط سرمو تکون میدم😄😄😄
همه مادرا گفتن به حرف کسی گوش نمیدن اما برای کسی ک اولین بچه اورده ک واقعا بلد نیس چکار کنه بعضی وقتها دخالتهای اطرافیان مفیده،اسمشو نمیشه دخالت گذاشت تجربشونو میگن،من اوایل زایمان از خیلیا خیلی چیزا یاد گرفتم حتی مادرشوهرم نمیتونم بگم دخالت کرده،تو تربیتم همینطور شاید خیلیا ی راهکارهایی بگن ک واقعا مفید باشه در تربیت فرزندامون
چرا همه از خانواده شوهر مینالن واقعا یعنی اگه خانواده خودتون این حرفارو بزنن دخالت محسوب نمیشه اونا بگن دخالت شاید چون ما حساسیم روی خانواده شوهر اما اگه همون حرف رو مادرمون بزنه دخالت نمیدونیم
سلام. دخترم که بدنیا امد خانواده دوطرف اینقد دخالت کردن تو شیردهی .توعوض کردن پوشک . توانتخاب اسم. حتی وقتی بچه روازاتاق عمل دادن مادرا باهم دعواشون شدکه اول میخوان نوه شون روبغل کنن. تا روغذا دادن ولاغرچاقی بچه نظرمیدن ومنو مادر بی عرضه خطاب میکنن. تاحدی رنجیدم که قسم خوردم دیگه بچه دار نشم.همین یکی کافیه. همش قرص اعصاب میخورم. چه به خوبی چه به بدی بگم دیگران دخالت میکنن. در کل منم کار خودمو کردم همون جوری میخوام بزرگش میکنم ولی کنایه ها ومتلکا مادرا هست
تازه مادر شوهر من امده میگه بچه بدنیا بیاد من میام میبرمش خونه خودم تو ب کارات برس منم میگم ب همین خیال باش من بچمو بدم ببری هزارتا چیز تو گوشش بخونیو اونو وابسته خودت کنی ☹☹🤨
واقعا این عادت بد رو بزرگ تر ها باید کنار بزارن
وای اره چقد بده خصوصا که باهاشون زندگی هم بکنی .واقعا من کلافه شدم .حتی یه دکتر رفتن باید با نظر اونا باشه .به نظر من مقصر پدر بچه اس که وقتی کسی نظر میده نه خودش حرفی میزنه نه به مامان بچه اجازه میده حرف بزنه
متاسفانه هنوز خیلی ها هستند که اینکار را انجام میدن ولی آدم اصلا نباید اهمیت بده
خیلی خیلی کارزشتی دخالت توکاربقیه
آگه یه کم منطقی باشیم میبینیم که همون حرفایی که مادرمون میزنه مادر شوهرمونم میزنه👀 پس بهتره جبهه نگیریم و فقط بعنوان یه مادر ب بچه هامون برسیم، بی انصافیه بچه ها فدای اختلافات عروس و خانواده شوهر بشن😊
من از اول با يه نظمى رفتم جلو كه كسى هر حرفى زد مثلا بكم الان تايم شيرشه يا مثلا اين ساعت هميشه خوابه بخاطر همين معمولا كسى حرفى نميزنه اتفاقا نظر مثبت ميدن فقط يه مواقعى كه بچه بد خواب ميشه شيطونيش ميگيره يكى از اقوام ميگه مامانت بزور ميخواد بخوابونتت و منم فقط لبخند ميزنم و ثابت قدم كوچولوم و ميخوابونم چون از همه راحتى بچه ام تغذيه و خوابش مهم تره
قدیم این چیزا زیاد بود به نظرم الان درک و فهم مردم زیاد شده
سکوت بهترین جواب هست
من اول ک زایمان کرده بودم خونه مامانم بودم بعد مادرشوهرم هر وقت میومد به مامانم دستور میداد ک فلان چیزو بخوره فلان چیزو نخوره،چند روز پیشم پسرم یخورده سرما خورده بود گفت بیا بهش جوشونده سرماخوردگی بده،چشمتون روز بد نبینه بچم تا یه هفته یبوست بودو هی گریه میکردو نق میزد..
دو سه روز پیشم خواهرشوهرم به مادرشوهرم پیغام داده بود ک بگو عکس بچه رو نذاره رو پروفایل چشمش میزنن،من محل ندادم باز امشب خودش پیام داده ک عکس بچه رو نذار،بچه خودمه دوس دارم بذارم به تو چه آخه..
خیلی نگران این چیزا هستم،هنوز دنیا نیومده اما خانواده شوهرم و مادر شوهرم از الان دارن آماده میکنن خودشونو که مدام بچم اونجا باشه و مدام میگه اینکارو کن و اونکارو نکن وقتی هم که کار خودمو میکنم قهرن و خودشونو میگیرن....بدیش اینه که تو یه شهر دیگه کاملا دور از خانواده ازدواج کردم و راه به جایی ندارم...حتی برا اسم هم هرچی میگفتم من مادرشوهرم قیافش برمیگشت اما شوهرم هرچی میگفت خوب بود...
هرکاری کنی یه چیز میگن سخت بگیری میگن بچرو عذاب میده سخت نگیری میگن بچت رو ول کردی والا ترجیح میدم کمتر رفت امد کنم
همه ازین چیزا مینالن از خونواده خودم خاله هام دخترخالم بازایمان طبیعی انتی بیوتیکامم کسی نداددستم بخورم بچم سینمو نمیگرف روزانو میشستم راش میبردم ک سینه بگیره باعث شدتاچهل روزبخیه های من بازبمونن وعفونت کنن و... درنهایت این قوم الظالمین رفتن اومدن جلسه میزاشتن دورهم دیدی ب بچش شیرندادک ازقرش نیفته دیدی بچه همش دست مامانش بود رفتم دیدم بجه توشاشه فقط خاله بزرگم دیدی شیرندادحتمامیخادطلاق بگیرع ک شیرنداده بندازه اونور بچه رو ... لرزیددددددم
کاش درخونمو قفل میزدم اون ده روز
شما سعی کن خونتو جدا کنی حتما..
وای یکیم حرف دل منو زد
بهترین کار رو میکنید
اوووووو زیاد هستن عزیزم قبیل خانواده و فامیل شوهرم
چقد سخت
بعله تا حالا تو این موقعیت بودم و همچنان هستم ولی در کل من گوش نمیکنم و کار خودمو پیش میبرم و اگه دیدم گوش نکردن و خواستن خودشون وارد عمل بشن قبل اینکه کاری بکنن اول بچه رو میگیرم ازشون دوم جوابشونا میدم سوم میخوان ناراحت بشن یا نشن برام مهم نیست اون محل و ترک میکنم میرم خونمون اگه قرار باشه به حرف همه گوش بدم فکر کنم الان بچم سالم نبود
درسته كه دخالت و نظر دادنا آدمو كلافه ميكنه ولي انصافا گاهي اوقات تجربه ها بدرد ميخوره،فقط بشنويم و خوباشو گلچين كنيم عقلانيتره تا بيايم با طرف بجنگيم😊
منم دوست ندارم کسي دخالت کنه بچه خودمه خودم ميدونم چي خوبع
مادر شوهر من قبلا اینقد دخالتای بیجا بیجا میکرد حرفای بیجا میزد شوهرمم طرف مامانش بود برا همین من پشتم کسی نبود هیچی نمیگفتم حتی یه بار برام تعین تکلیف کرد مادرشوهرم ک دیگه حق نداری بیشتر از هفته ای یه بار بری خونه بابات یا آبجیتم حق نداره هفته ای یه بار بیاد اینجا بازم هیچی بهش نگفتم این حرفارو جلو شوهرم میزد و اونم سکوت میکرد ولی ابلن دو سالو دوماهه از ازدواجم میگذره الان زبون در اوردم اینقد جواب پس دادم بهشون ک پاشو نمیذارن خونم منم ننیرم خونشون ما تو یه دو طبقه میشینیم ب مادر شوهرم گفتم دیگع پاتو نذار خونم گف خونه بچمه میام خونع تو نیس میزنم از خونع پرتت میکنم بیرون منم گفتم خایه داری بیا الان بیرونم کن بعدش ک کلی جواب پس دادم تا رفت عمدی کلیدو انداختم درو قفل کردم تا صدا قفلو بشنوه
بله بوده اما من یه چشم میگم کار خودمو میکنم مثلا بعضی ها میگن وا چه دختر اخمویی چرا نمیخنده انگار بچه سیرک رفته نمیدونن برای بچه غریبه هستن با یبار برخورد میخوان بچه بهشون بخنده هی میگن بیارش بیرون اجتماعی بشه اما من میگم فعلا باید بچه در جای امن و آروم باشه
خانواده و فامیل شوهر من نه تنها فضولی میکنن تازه خودشون بدون اجازه من هرکاری بخوان با بچه هام میکنن تازه چیزی بگی دعوا به پا میکنن 😏
سلام بهترین کار اینه ک بی اهمیت باشی از یه گوش بدی از اون یکی پس بدی تو خودتم نریزی چون واس خودمون ضرر داره
من یروز رفتم خونه مادرشوهرم شوهرم میخواست موهاشو ماشین کنه رفتم توی حموم کمکش از بیرون همه میگفتن بیا ک بچه گشنس منم رفتم بیرون بچرو از بغل مادرشوهرم بگیرم داشت ب برادر شوهرم میگفت بچم باباشو میخواد باباش بیا دیگ حالا منم ایستادم بغلش کنم اون هی بچرو بالا پایین میکنه ک ساکت الان بابات میاد انقدر عصبی شدم به برادرشوهرم ک جلوم ایستاده بود گفتم خب برو به باباش بگو بیاد شیرش بده دیگ بچه مامان نمیخواد مادرشوهرم ساکت شد بچرو ازش گرفتم بخدا اون لحظه دوست داشتم خودمو بزنم
الان که تو قرنطینه ایم و هیچ کس نمیاد که بخواد دخالت کنه😂
من به جز مادر بزرگ خودم هیچکسی دیگه در مورد نیکان حرفی نزد و دخالتی نکردن ولی مامان بزرگم خیلی نیکانو دوست داره اونقدر ک دو روز نمیبیندش دلش تنگ میشه میگه بیارش ولی روی وزن نیکان حساس شانس ما نیکان هم از این بچه هاست ک هرچی میخوره هم چاق نمیشه پسر داییمم همزمان با ما بچه دار شده و نیکان باهاش مقایسه میشد اونم تپل مپل من خیلی سر وزن نیکان و این مقایسه اذیت شدم واقعا خیلی غصه خوردم تا اینک کرونا اومد و دیگه پسر داییم نیمده خونه مادربزرگم دیگه الان دو سه ماهه راحت شدم😁😁😁 و دیگه هم نرفتیم برا وزن مرکز بهداشت و فکرم راحت تر شده اصلا دیگه از اولویتام خارج شده
وای من که کسی جرات نمیکنه از این چیزا بهم بگه
من جوری رفتار کردم ک دیگه جرعت ندارن بگن این کارو بکن اون کارو بکن
مادر شوهرم اوایل میگفت کهنه ببند براش هرچی میگفت اهمیت نمیدادم کار خودمو کردم
من تجربه این شرایط رو داشتم ودارم،ولی این جوروقتا سکوت میکنم وکارخودمو انجام میدم،طرف مقابل هم میفهمه حرفش بی خود بوده ساکت میشه
دخالتها ونظر دهی مادرشوهرم به کنار که توهمه چی دخالت میکنه حتی به پوشک عوض کردن به ساعت نکشیده گیر میده جای بچرو عوض کن جاش خیسه ،دخالتهای پدرشوهرم درشیردهی و نمیتونم هضم کنم😶
من بدبخت که دقیقا توهمین شرایطم خدا نجاتم بده
همه از دست فامیل شوهر مینالن من از دست مادر و خواهرم، همش تو تربیتش دخالت میکنند هرچی هم میگم بابا اینجوری بدتر میکنه گوش نمیدن و کار خودشونو تکرار میکنن، تو این اوضاع قرنطینه هم که نمیشه جایی رفت فقط خونه مامان اینا هفته ای یکبار میریم که وقتی برمیگردیم اعصابم خورد شده و پسرم کلی کار جدید یاد گرفته، از اون بدتر چون خواهرم پزشکه همه بهش حق میدن هر چی بگه درسته و این منو بیشتر عصبی میکنه چون من خیلی در مورد تربیت بچه ها مطالعه میکنم و فیلم تربیتی میبینم ولی مگه میذارن!!! مادر شوهرم فقط تو غذا دادن دخالت میکرد که وقتی دید من رو حرف خودمم دیگه چیزی نمیگه!
نمیدونم واقعا چجوری به مامانم بگم دخالت نکنن!!!
اتفاقا امروز و روزهای قبل هم خیلی ها به من گفتن چرا همچیناسم سختی گذاشتین رو بچتون منم گفتم بهتر از این اسم وجود نداره
مادر شوهرمم که هر نق نق و گریه بچه رو گشنگی تلقی میکنه و میگهشیرت کمه انتظار داشته از ۴۰ روزگی بخ بچم غذای سفره بدم
سلام بچها من کمی مواد مخدر استفاده کردم از نوع تریاک ونتانستم تو بارداری ترکش کنم حالا به نظرتان بعداز زایمان دیگه قسد استفاده ندارم باید بچم وشیر خشک بدم ایا اذیت میشه تورو خدا هر کس تجربه وراهنمایی داره بهم بکنه به خاطر جوجم
من سکوت
اره شده نظر بیجا بدن. ولی منم جواب دادم که بفهمن مقایسه بچه اصلا اصولی نیست
من بزرگترین اشتباه رو کردم پیش اطرافیان بچه ام رو نصیحت یا دعوا کردم دیگه نمیتونم جلوشون رو بگیرم به تمام رفتارهای بچه من ایراد میگیرن
اره واقعا هرمادری بهتر میدونه بچش چشه پسرمن رفلاکس داشت هی میگفتن دلشه واصرار دارو عطاری بدیم ولی اجازه ندادم
بخوایم نخوایم دخالت ھست اسمشاھرچی میخواندبزارندولی بعضیاحرفاشون تجربھاشونہ بایدانجام دادبخصوص واسہ بچہ اولی
مادر همسر من مدام دخالت میکنه انتظار داره من بیست و چهار بچم رو غذا بدم همش در حال مداخله به غذایی که می خوام بدم یعنی بیچارم کرده چرا این اینجوری میدی چرا این سوپ شل چرا سفته چرا شیر میخوره چرا نمی خوره یعنی اعصاب برام نذاشته
من هیچی نمیگم سکوت میکنم بعد کار خودم میکنم.اینجور بهتره😏
خدارو شکر کسی به من از خانواده خودم و همسرم به من نگفتن این حرفارو
من از همون روز اول به کسی رو ندادم که باز بخوان حرفی بزنن. اگه گهگداری هم کسی حرفی میزد بدون تعارف میگفتم نه اینجوری نیست و جلوشون با خنده وایمیستادم و دیگه کسی جرأت نمیکرد حرف بزنه
دقیقا منم اینجوریم انگار من نامادری بچه هستم همش بهم غر میزنن😤😤
من ازروزاول رک حرفموزدم کسی دخالت نمیکنه فقط میدونن نمیتونن به من چیزی بگن شوهرمومیکشونن سمت خودشون حرفاشونوبه شوهرم میگن اونم میادغیرمستقیم به من میگه منم دادوبیدادراه میندازم که کسی غلط میکنه نظربده
همه میشن دایه مهربانتر از مادر، برای ما، حتی حتی اونی که مجرد و بچه داری نکرده چه برسه به بقیه که یکی بچه داشتن... یعنی روانی میکنن آدم آنقدر دخالت آنقدر اظهار نظر.. بچه سردش بجه گرم ش... بچه پوشک ش عوض نمی کنی 😓😓اینکه میگن گریه می کنه ببر شیرش بده بیشترین داغون ام میکنه... تو میدانی من بچه ام شیر بدم یا نه 😰😰😰
من خسته شدم از نظریات بقیه...
از اینکه هر کس میاد فک میکنه بچه رو خودش زاییده و حس مالکیت میکنن نسبت بهش...
شوهرمم اصلا پشتم نیست.
همش میگه هر چی خانوادم میگن 😣 اونا تجربه شون بیشتره.
ی لحظه هایی حس میکنم دارم دیونه میشم و مجبورم سکوت کنم
من مادرشوهرم بسیار بسیاررررر دخالت میکنه و من جرات ندارم زیاد چیزی بگم چون خیلی هاره عصبانی میشه
سخت ترین مرحله بعد از زایمان همین جاست ...
خیلی زیاد. فقط اعصاب خوردیش واسه منه. میتونم بگم هر روز دخالت میکنن
فقط باید بگی باشه و رد شی، اگه بخوای توجه کنی حرف مفت زیاد میگن. 😕 یجوری هم حرف میزنن بعضیا که انگار خودشون زاییدن😐
واااای منکه همیشه این مشکلو دارم،مادرشوهرمو خواهر شوهرام اصلا نمیخوام بدیشونو بگم،اتفاقا خیلی خوبن،اما وقتی شوهرو بچه هامو میبینن میگن چقدر بچه ها لاغرو زردن،یا شوهرمو میگن چقدر ضعیفه
والا بمن خیلی دخالت میکنن منم میگم باشه ولی کار خودمو میکنم بچه خودمه هیچ کی بیشتز از من نمیتونه بخادش
زیاد شنیدم اوایل خیلی حساس بودم اما الان اصلا گوش نمیدم فوقش یکم باخودم غر غر میکنم 😊😊😊
امان امان امان
عکس بچمو فرستادم به بنده خدایی توفامیل نمیفهمم از عکس بچه چجوری وزنش میکنن ما بغلمون میگیریم نمیدونیم چند کیلوعه اونوقت از توعکس میگن زود زود شیر بده الان باید خیلی وزن میاوردا😑
آره واقعا یکی میگه تپلش کردی اینقدر بهش شیر دادی یکی میگه لاغر کردی هیچی ندادی چ میدونیم بخدا
الان همه میان میگن من گوش نمیدمو اینجورمو اونجور و تعریف و تمجید از خودشون 😒
خداروشکر کسی نداریم که دخالت کنه
من انقدر اسیب دیدم از دخالت که نمیتونم حتا بنویسم یا راجع بهش فکر کنم
دم کرونا گرم
از وقتی اومد یه کم از فضول دور شدم راحت شدم
همه دخالت میکنن و فکر میکنن از مادر بچه بیشتر میدونن من اگه حرفشونو قبول نداشته باشم سکوت میکنم و کار خودمو میکنم ولی خیلی ناراحت میشم از دخالتاشون خودخوری میکنم
واقعا گهواره خبلی خوبه
هر وقت هر مشکلی دارم دقیقا همونو توضیح میده
بله من در این موقعیت قرار گرفتم ولی جوابی ندادم .وکار خودمو کردم .چون می دونم که کم کاری نمی کنم در قبال بچه م .برای همین مهم نیست که چی می گن .😄
کلا همه دوست دارن انگار تو زندگی آدم دخالت کنن منم خیلی از این رفتارا خسته ام ولی چه میشه کرد به خاطر پسر کوچولوم با همه چی کنار میام خدا خودش راه درست رو جلوی پاشون بذاره که هرکسی سرش به خودش گرم بشه الهی امین
من که هنوزدوماه تازایمانم مونده اعصابم بهم ریخته...توآماده کردن وسایل بچه دخالت دارن وای به حال وقتی که بغلمه
من مادرشوهرم با سیاست تمام که نذر کردم و به حضرت فاطمه گفتم اسمشو امامی میزارم و فلان تو شناسنامه گذاشتن یک اسم امامی اما گفتم همه باید آرمان صداش بزنن اما الان میگه نه نذر نکردم اسم پدر شوهرم و گذاشتم روش واقعا اعصابم خورد میشه.
منم مادرشوهرم هی بچمو با این و اون مقایسه میکنه میگه چرا رشد نداره چرا تپل نیس منم بعضی وقتا با خنده جوابشو میدم بعضی وقتام اون حرف میزنه من حواسمو پرت میکنم میگم بدرک بزار زر بزنه
خداروشکر یه همسر فهمیده دارم دقیقا روزای اول که هرکس برای خودش یه نظری میداد تو جمع و جلوی همه به من گفت تو مادرشی و هرچی تو صلاح بدونی همون میشه🤗و ازاون به بعد دیگه هیچکس نه دخالت میکنه نه نظر میده
بقیه اصلن نباید تو تربیت پچه های دیگر دخالت کند
من در این موقعیت ها حرف طرف مقابل رو یه جورایی ن تایید میکنم ن رد میکنم و فقط میگذارم زمان بگذره یا از اون موقعیت و مکان در بیام بعدشم کاری که میدونم درسته و دربارش مطالعه کردم رو درباره بچه ام انجام میدم.اینطوری به اون طرف بی احترامی هم نکردم. خودمم تا ازم سوال نشه اظهار نظر درباره دیگران نمیکنم.
وای من ک واس بچه اولم خیلی اذیت شدم از دخالتا اگ اسهال بود یکی میومد میگفت سردی کرده یکی دیگ میگفت گرمی کرده تا صدای گریش بلند میشد همه میریختن سرم ک چیکار کردی بچه رو 😕خداروشکر ک بچه دومم دیگ کسی دخالت نکرد روابطمو کم کردم
من جدید فقط گوش میدم حتی سعی می کنم جواب ندم.تا با این حرکت متوجه بشه که حرف هایی که میزنن برای من مهم نیست،البته کسایی هم که حرفی می زنن که ارزش داره حسابی گوش میدم و تا جایی که نیازم باشه از راهنمایشون کمک بگیرم
وای. نقطه نظرات پدر و مادر من باعث کدورت همسرم شده. از طرفی خانواده خودش خصوصا مادرش با ترسیم یه کودکی عجیب بی نقص از بچگی همسرم توقعات عجیبی رو در ذهنش ایجاد کردن که از دست من کاری بر نمیاد. من سعی می کنم مسکلات رو مسالمت آمیز حل کنم ولی اطرافیانم هیچکدوم اینجوری نیستن. تنها راه حلش اینه یا بینشون دعوا بشه ساکت بشن و یا چنان در شرایط موجود قرار بگیرن تا براشون عادی بشه و بپذیرن
من چند بار وقتی مادر شوهرم دست بچه نون و خیار و ... داد گرفتم از دخترم ، دیگه بعد از اون نمیده ، هر کی هم میخواد بده میگه نده مامانش بدش میاد
بله منم اولا خیلی دخالت میکردن مادر شوهر و هم عروسم اینامدام زنگ میزدن ک این کار بکن اون کار بکن اینو بده به بچه اینو بخور بچه چرا اینجوره واقعا خیلی کلافه شده بودم و عصبی حتی اثرای منفیش هنوز هست حس عصبی بودن هنوز دارمحتی زود رنج شدم و حساس
حرف زیاده و تحت کنترل ما نیست ولی رفتارامون که تحت کنترل خودمون هست به حرفاشون اهمیت نمیدم و سعی میکنم فکرمو مشغول نکنم و اون کاری که با بچم سازگاره انجام بدم
من بچه مال خودم نیس مال شوهرمه سه ساله هسته طلاق گرفته بودن بچه امده پیش باباش خیلی دخالت بیجا دارم نمیدونم چکار کنم ولی در حد توانم جوابشون میدم اما بازم کار خودشون میکنن...😐
نگم براتون،ولی برای من اصلا مهم نیست اظهار نظرات دیگران من راه خودم رو میرم در تربیت و نگهداری دخترم
این ادما خیلی دور من هستن و نظر زیاد میدادن یه موقع با خنده یه موقع با دعوا جواب دادم یه موقعم بیخیال بودم اما هیچ فایده ای نداشت تا اینکه یه روز گفتم اگه از تربیت من راضی نیستی یه بچه دیگه بیار همونجور که خودت دوست داری بزرگش کن به من کار نداشته باش دیگه.اینو گفتم خداروشکر دیگه سکوت کردن
🤕🤕🤕🤕🤕🤕🤕🤕🤕🤕
وای دقیقا مث من
سلام تا جایی که تونستم تحمل کردم ولی بالاخره صبرم لبریز شد و مستقیم گفتم دخالت نکنید اما همچنان به رویه خودشون ادامه میدن کمتر شده اما هنوز ادامه داره😔
خوب همه دوسش دارند، می خواهند بهترین کارو واسه بچه انجام بدهند،قصدشون اذیت کردن مادر نیست، آدم کلافه میشه ولی نباید به دل بگیره، من گوش می کنم اگه ببینم نظرشون منطقیه خوب انجام می دم ولی اگه خلاف چیزی باشه که دکتر گفته یا از کلاسها و کتابها یاد گرفتم سعی می کنم با احترام بهشون توضیح بدم که متخصص ها راجع به این موضوع چه نظری دارند.
امان ازاین مادرشوهرها که دخالت میکننن .مادرشوهرمن دخالت میکنه که هیچ .حسودی هم داره میرم خونه مامانم حسودی میکنه یه مدت باهم لج میشه .خستم کرد اصلا دوس نداره دخترمو ببرم اونجا .پیش خانوادم باشم
من با اینکه جوری برخورد کردم که اصلا اشتیاقی به شنیدن نظراتشون ندارم ولی باز ادامه داره.
واسه من زیادپیش اومده ولی اهمیت نمیدم وکاری که درست باشه انجام میدم دیگران هم چندبارببینن حرفشون بی تاثیره کمترخودشونو ضایع میکنن
من کار خودمو انجام میدم
فامیل شوهر مخصوصامخصوصا پدرومادرشوهراعصابمو خوردکردن انقدردخالت کردن ومیکنن
من ازش خانواده شوهرم و خودم راهنمایی میگیرم اما به هیچ عنوان اجازه دخالت ندادم و خدارو شکر خودشونو همچین اخلاقایی ندارند به نظر من هر بچه ای یه خصوصیاتی داره که فقط مادرش که ۲۴ساعته پیششه میدونه.اوایل زایمانم من خیلی رو ساعت و خواب پسرم دقت میکردم که نظم داشته باشه و اکثرا مسخرم میکردند اما الان که میبینند پسرم سر ساعت میخوابه و همه چیزشم سرساعته کارمو تشویق میکنند
من اسم دخترمو خودم انتخاب کردم شوهرمم گف هر اسمی خودت دوس داری بذار ب بقیم اجازه دخالت ندادم
وااای از وقتی بچه ام بدنیا اومده اینقدر خونواده شوهرم نظر میدن یوقتایی جوابشونا میدم یه وقتایی هم میریزم توخودم
من قبل از زایمان یکسری مطالعاتی داشتم درمورد تربیت فرزند باتوجه به اطلاعاتم بچهامو تربیت کردم.بله بودن کسانی که دخالت داشتن مخصوصا خوانواده شوهر ولی من مسیر خودمو از اول مشخص کرده بودم از نظر من بچهها درک میکنن و چون راحت یاد میگیرن منم با رها حرف میزنم بازی میکنم بعضی وقتا عصبی میشه بهانه میگیره ولی بازم با حرف زدن کم شده. خیلی موثر بوده واز نظر خودم تربینم صحیح و انسانیه عوضش نمیکنم نیازی به نصیحتای دیگران ندارم حالا هی حرف بزنن کیه که بشنوه
متاسفانه منم این مشکل و دارم و چون ساختمونمون هم مشترکه همش این حرفا هست منم گاهی وقتا بی توجهی میکنم ولی باز دخالت میکنن دیگه بی توجهی رو کنار میزارم حرفمو قشنگ میرسونم ولی بازم تا یه هفته هست دوباره روز از نو روزی از نو.😥😥😥
واای منم همه دخالت میکنن نمیزارن اونجور که دلم میخواد بچه مو بزرگ کنم لوسش کردن افتضاح
بله تا حالا شده ولی من هیچ وقت جلوشون واینمیسم همون موقع میگم باشه بعدم با خودم میسنجم اون کار اگه ببینم درسته انجام میدم اگه دیدم درست نیست انجامش نمیدم، میگم شاید اون موقع اون کار واسه اون فرد جواب داده ولی واسه بچه من نه جواب نمیده،همون موقع جبهه نمیگیرم،
هیچوقت نمیزارم کسی دخالت کنه. با نگاهم بهش میفهمونم ک به کسی مربوط نیست. 😉
منم مادرشوهر و خواهرشوهرم هی می گفتن آراد وزنش کمه یا چی هنوزم میگن تا حالا چیزی بهشون نگفتم ولی از این ب بعد باهاشون برخورد میکنم من اصلا نمیتونم سکوت بکنم والا حالا خواهرشوهرم پسراش اینقدر چاقن و بدهیکل لباس اندازشون نیس والا
آره مادر شوهر منم اصلا تا حالا اذیتی ازش ندیدم ولی با جاری وقتی باهاش بازی میکنن بهش میگن مریم کو مریم و آخ کن . بگو مریم با این روش سعی میکنن اسم منو بگه به جای مادر و به مادر شوهرم بگه مامان . چون بچه همون جاریمم اونطوری کردن . منم چند بار گفتم اون مریم بلد نیس میگه مامان ولی انگار با اونا نیستی😔😔 فک میکنن بچه رو اونا به دنیا آوردن😔😔
من فکرکردم فقط خانواده شوهرمن دخالت میکنین نگو همتون دلتون پر
وای نگین من وقتی بچم گریه میکنه مادر شوهرم میاد میگه دل درد داره گوشاش درد میکنه بیار براش شربت یا کرم بزنم اصن وقتی صداشو میشنوم شیطونه میگه همونجا بزن لت و پارش کن
من بعد از یه مدت برگشتم گفتم : هیچ کسی به اندازه من این بچه رو دوست نداره پس بهترین چیزی که به نظرم میاد رو انجام میدم از شما هم ممنونم که تجربیاتتون ذو بهم میگید.
بنظر من گاهی وقتا ادما باید ب نظرات دیگران اهمیت هم بدن. بعضی ها واقعا درست نصیحت میکنن و حرفای خوبی میزنن. حالا اگ واقعا بدون تجربه و علم حرفی بزنن نباید گوش کرد ولی اگ حق باشه باید دربارش فکر کرد. والا خودم خیلی دیدم ک مادرای اطرافم چقدررررر اشتباه میکنن برای تربیت و بزرگ کردن بچه. گاهی وقتا بهشون میگم ک خوندم نباید فلان کارو کرد برای بچه. ولی واقعا تاثیری روشون نداره.و قشنگ میبینم ک چه اتفاقایی برای بچهشون افتاده.
خانواده شوهر پر توقع هستن و زیاد دخالت میگنن
از نظر بهترین روانشناسا بچه حداقل ۱۸ تا ۳۰ ماه اول زندگیشو باید کنار مادرش باشه و مادرش طبق نظر خودش تربیتش کنه
حتب پدرشم باید هرکاری مادرش میگه و انجام میده رو انجام بده که یکی باشن باهم
کاش بشه اینو به بقیه بفهمونیم
من اگرم.کسی حرفی میزد میگفتم بچه ی من هست و من صلاح بچم رو اینجوری میبینم و نمیزاشتم.کسی دخالت کنه به حرف های نا مربوط,هم اهمیت نمیدم
سکوت کردم
پدر همسرم میگه از شما راضی نیستم اسم مذهبی روی بچه نذاشتید
مادر خواهر شوهرم میگن بچه تنبدل الان باید چهاردست پا میرفتم پسرم فقر 5 ماه 20 روزش
مامانم میگه لعب برنج شروع کن
و من کار خودم میکنم
نظر دادن یه چیزه، اذیت کردن یه چیز دیگه. ماهایی که بچه اولمونه و بی تجربه ایم گاهی احتیاج داریم به کمک و پیشنهاد های بقیه. ولی اینکه الان یه حرف رو میزنن بعد که به حرفشون گوش کردی میان کاملا برعکسشو بهت می قبولونن، قشنگ معلومه که قصد آزارتو دارن. چون آدم از تناقضات کلافه میشه😐
قربون خواهر گوهر و مادر گوهرم بشم که اگه یروز نحرفن نمیشه...من تمام دخالتهاشونو گذاشتم بحساب مریضیشون...وقتی با یه بچه بهم میگن اجاقت کوره...به اینها چی میشه گفت😂😂😂😂😂 بگیرین تا ته که چیا نمیگن
من هنوز بچه دار نشدم مطمئنا همه دخالتاشون دارن 🙄ادم نمیدونه چی بهشون بگه
منم قرار گرفتم یک بار اعتراض کردم خانواده شوهرم باهام قهر کردن
مخصوصا مادر شوهرم از بس گیر میده از زندگی کردن آدما خسته میکنه انگار بچه اونه اه اه
بخدا من که خسته شدم
سلام منم گوش میدم ولی اصلا اهمیت نمیدم کاری که خودم میدونم درسته رو انجام میدم..
از وقتی بچهی من بدنیا اومد از تمام کشور زنگ میزدن چی بخور چی نخور چیکار کن اونایی که دستشون به ما میرسید که خودشون وارد عمل میشدن منم چون تجربه نداشتم و نمیخوام بی ادبی کنم سعی میکردم بچه رو جلوی بقیه نبرم و کمتر تو دید باشه تا حالم خوب بشه و برم خونه الانم هر جا میشینم میگم به خودم اجازه نمیدم راجب بچه ی کسی نظر بدم چون تنها کسی که بچه رو میفهمه اول مادرشه بعد پدرش حتی کسی که ده تا بچه هم داشته باشه باز نمیتونه بگه من بلدم چون بچه ها با هم فرق میکنن متاسفانه این نظر دادنا ادامه داره منو واقعا ناراحت میکنه واسه همین سعی میکنم کمتر جایی برم تا پسرم اذیت نشه خیلی وقتا هم حرف زدم ولی فرقی نکرده
منم شیرم خیلی کم شده بود ینی دیگه داشت خشک میشد چیزی نمیومد.شروع کردم شیر خشک میدم از ۴ ماهگی شروع ب شیر خشک کردم.همه میگفتن چرا شیر خودتو نمیدی از مادر شوهر تا....در صورتی ک جاریم هر دو بچه هاشو از اول شیر خشک میداد ب اون چیزی نمیگفتن.ب خاطر همین خیلی عصبی میشدم.ولی چیزی نمیگفتم
ماماناسلام همه درمورد این موضوع بحث کردیم حالا راه چاره چیه چیکار کنیم بااین خونواده شوهر🥺🥺🥺🥺🥺🥺راه حل چیه من دوس ندارم آرادواونابزرگ کنن آرزومه تربیت خودم بربچم باشهچطورمودبانه متوجه کنم مادرشوهرموخونوادشو😪😪😪😪😪😪😪
اصلا به کسی رو نمیدم اینجوری راجب دخترام نظر بده
برای منم خوانده شوهرم دخالت میکنن، این اسمی ،اسم چرت وپرت چرا میزارین،این چه لباسی، چرا لباس می خری،...
من بی اهمیت بودن ناراحت میشدم ولی کار خودمو میکردم
سلام من که اصلا اجازه دخالت هیچ کاری رو جراعت شو ندارن چه به برای بچه ای من حرفی یا دخالت کنند ترتیب بچه مال پدرومادرش و چه دررشت و بزرگ کردنش😡😡😡😡
من نظر همه رو گوش میدم و اونایی که از نظرم درست هستن رو انجام میدم
بله من مواجه شدم و دلم خواسته تیکه پارشون کنم و نتونستم مادرشوهرم از دو ماهگی بچمو میذاشت رو پاش که بشینه هر چه می گفتم زوده میگفت تو میخوای به من یاد بدی شوهرتو من بزرگ کردم مدام بوس بد تلفظ کردن اسم بچه ام
مادرشوهرمن خونشون ۱۰ دقه با ما فاصله داره ولی من کل بارداریم تنها بودم چون مادرم یه شهر دیگه اس، الانم که نوه اش ۹ ماهشه کلا کمتر از انگشتای دست دیدتش، البته اینش خوبه ها من راضیم ولی انقد تذکر میده عصبیم میکنه، میگه برام عکس بفرست بعد برا هرعکسی یه نظری میده اینجا چرا لباسش کمه، اونجا گذاشتیش نیوفته، مراقب باش اینو دهنش نکنه؛ شاید بگید اینا چیزی نیست ولی انققققد میگه واقعا عصبی میشم ، چن روز پیش میگفت عزیزم الکل صنعتی ندی پانی بخوره ها!!!! آخه این ینی چی؟؟؟ مگه من احمقم؟؟؟ اصلا ما الکل صنعتی تو خونمون نداریم!! چرا فک میکنه من نمیفهمم چقد لباس باید تن بچم کنم، یا یه لحظه گذاشتمش رو صندلی ازش عکس بگیرم خودم میفهمم حواسم بهش باشه نیوفته!!! واقعا از این حرفاش حالم بد میشه!!!
من کم نکشیدم از این دخالتا و الان دارم چوبش میخورم واقعا چرا گند میزنن تو حس مادری.
من ازاولش که بچم دنیا اومد اجازه ندادم به کسی دخالت کنن مادرشوهرم ازاین که بحرفش گوش نکردم دیگه دخالت نکرد ولی بی احترامی هم نکردم ولی بنظرم یکم اولش ناراحت شد من اعصابم خورد میشه اگه کسی بخواد تو زندگیم دخالت کنه
خخخخ همیشه خانواده شوهر دخالت میکنن .منکه مادر شوهرم دخالت میکرد یه بار باهاش بحث کردم دیگه جرات نمیکنه حرف بزنه مگر که زنگ بزنن به شوهرم اونو پرش کنن که اهمیت نمیدم فقط جلو دختراش زبون داره وقتی نباشن جیک نمیزنه 🤣🤣
اره واقعا خیلی زیاد نظر چرت و پرت میدن منم دلم میخواد بزنم فک همشونو بیارم پایین
بد نیست از راهنمایی دیگران استفاده کرد
همیشه که نیت دخالت نیست
اگه دیدیم دیگه از مرز راهنمایی میگذره با سکوت، طرف خودش کوتاه میاد
منم خونه مادر شوهرم یا خواهر شوهرم میرم همش دخالت میکنن تو شیر خوردن و غذا خوردن بچم دخالت میکنن وای بچه ۷ ماهه الان باید ۶ وعده بخوره هی شیر خشک درست کن بده بخوره معدش گنده بشه وای لباساش کمه وای بپوشون سرما نخوره وای فلاااااان .....منم همش میگم من خودم میدونم بچم چقدره اندازه غذاش چجوری بپوشونم مریض نشه بازم پرو پرومیگن نه بچه گناه داره غذا بهش کم میدی بخوره لباس کم میپوشونیش مریض میشه دیگ باید عادت کرد ب این حرفا و دخالتاشون
ما این مشکلو داریم مخصوصا وقتی واقعا هیچ منطقی پشت حرفشون نیس و اصرارم میکنن که دارن درست میگن
واقعا عصبی و کلافه میشم
الان دیگه کمتر دخالت میکنن
اووووووه زیاد همیشه هم محکومم متاسفانه واقعا حس بدی ب ادم دست میده
اوایل هرجا میرفتم همه می گفتم وای چقدر لاغره.چرا بهش غذا نمیدی آخه مگه میشه مادر به بچش غذا نده.خیلی اذیت میشدم الان برام مهم نیست زیاد
خیلی حس بدیه. من پسرم ریفلاکسیه هرچی میخوره بالامیاره اصلام وزن نمیگیره حالااین که هرکی میبینه میگه چراانقدرلاغرش کردی؟ به کنارتمام اعضای خانواده خودم وهمسرمم مدام بهم میگن توبه بچه بدغذامیدی توحتماچون فلان کارکردی الان بچت ریفلاکس داره توخیلی حساسی وخیلی حرف دل سردی دیگه. هروقت به شوهرم میگم پسر بالاآورده میگه بمنچه تومقصری😔ازبس که بقیه گفتن اینم اینجوری فک میکنه
من به حرفاشون گوش میدم بعدش اگه اطلاعی راجع به چیزی که میگن ندارم تحقیق میکنم درست بود انجام میدم درست نبود هم هیچی اونا هم براشون مهمه که نظر میدن حتما
من سر اسم بچم خیلی بهم چرت و پرت گفتن،اسم دخترم و گذاشتم حسنا،روز ده بچه ام مادرشوهر م با صدای بلند جلوی همه گفت وااای این اسم اصلا قشنگ نی،منم گفتم اسمی که ما انتخاب کردیم،تا دوسه ماهگی دخترم هی اسم های مختلف صداش میزد من چیزی نمیگفتم،تا اینکه یه بار بهش گفتم خوبه اسم تورو یه چیز دیگه صدا بزنم چرا هی بچمو یه چیز دیگه صدا میزنی گفت من از اسمش خوشم نمیاد گفتم تو مهم نیستی مهم خودمم که خوشم میاد،گفت سختمه صدا بزنم گفتم انقد صدا بزن تا عادت کنی،بعضی آدمها شعورشون قد ارزنه لیاقت احترام ندارن
ممکن اجازه نمیدم عمرا...اوایل خیلی پاپیچم شدن دیگه ناراحت شدم گفتم دردشو من کشیدم تا زاییدمش لطفاً دخالت نکنین،
خیلی بده دخالت کردن تو تربیت بچه کسی دخالت کنه بنظرم هیچ کسی نمیتونه بهتر از مادر دلسوز بچه ش باشه
واسه همه مادرشوهراشون دخالت میکنه واسه من مامانم.هر دقیقه دوس داره به بچم شیر بدم میگه بچت لاغر شده با اینکه وزنش خوبه. نمیدونم چیکار کنم دیگه شوهرمم میبینه مامانم میگه اونم تکرار میکنه دیگه کفری شدم.
من اوایل کم شیر داشتم به خاطر همین هم پسرم زردی گرفت و بیمارستان بستری شد،دیگه حرف مادرشوهر هم شروع شد که شیراز کمه و قوت نداره و ما یه عالمه شیر داشتیم و ...بعد از یکی دو ماه که بچه رو بردم بهداشت گفت وزنش عالیه منم به شوهرم گفتم که اگه شیر من کم باشه بچه وزن نمیگیره لطفاً اگه دوباره مامانت حرفی زد تو خودت جوابشون رو بده ،دیگه از اون روز به بعد هر وقت مادر شوهرم میگفت شیرت کمه شوهرم زودی میگفت اگه شیر کم باشه بچه وزن نمیگیره و خلاصه جوابشون رو میداد
من اصلا گوش نمیدم هر چی بگن فقط یه لبخند میزنم دیگه هیچی نمیگن🤗😅
من توهمچین موقعیتی قرارگرفتم مخصوصاتوخانواده شوهرم بعدمیومدخونه گریه میکردم وبه شوهرم غرمیزدم یه روزتصمیم گرفتم به خودشون بگم دیگه درمورددخترم نظرندن شوهرمم پشتم بوددیگه همون شدکه دیگه هیچی نگن چون میدونن خیلی ناراحت میشم.
وقتی زایمان کردم بیمارستان بودم دخترعمه های شوهرم زنگ زدن و گفتن اسم بچتو اسم امام بزار اما شوهرم خیلی رک گفت دخالت نکنید به خودمون مربوطه دیگه لال شدن 😁
رفتم تو نه ماه تازه دیروز ی اسم انتخاب کردیم کسی گیر نداده.تادیروزهزارتااسم گفتیم وگفتن نه.اخرش همسرم پافشاری کرده ک فقط این اسم ومیزاریم.مادرشوهرم برگشت گف خودم ی بچه دیگه میارم اسمش ودلبخواهیم میزارم🙄🙄ینی دخالت تااین حد داریم ما
واقعا وحشتناکه من تازه زایمان کرده بودم ، یزدان خیلی ریز بود،شیرم زیاد بود ولی چون زردی داشت همش بیحال بود خواب نمیخورد،
گیر داده بود بهش پستونک، میگم شیر دارم چرا بستونک بدم ؟!!!بده خلاصه که خیلی وضعیت بین ما قرمز بود،
منم عصبییی، هی بحثمون میشد ،هی من کار خودمو میکردم هی اون تکرار میکرد😁😁😅😁
خانواده همسر من خیلی دخالت کردن و اذیت کردن انقدر حرص خوردم که حدوحساب نداره تنها راهش اینه که رفت و آمدمو کم کردم
وای که من فقط دارم ازدست پدر شوهرم حرص میخورم انقد که ازقاشق دهنی خودش به پسرم چیز میز میده بهشم چند بار گفتم ولی انگار نمیفهمه بازم تکرار میکنه
افرین😂😂😂
برا من تاحالا دخالتی نکردن ب اون صورت😞اگه هم بوده جوابشونو دادم
من مودبانه جواب طرف رو میدم و میفهمونم ک نظرت مهم نیست😂
بنظرم اگرم کسی گفت میگم عزیزم بچه خودمه مسئول تربیتش ماهستیم اجازع نمیدم کسی بخواد دخالت کنه اسممشم من عذاب میکشم یکی دیگ میخواد اتتخاب کنه
من باخنده میگم صلاح کارخویش خسروان داند....ب نظرم ازصد تافحش بدتره...خخخخ
کاش فقط همین بود. متهممون میکنن به اینکه مادر بی عرضه و نالایقی هستیمو و اونا مادرای خوبی بودن! بهترین راهش همینه که محکم بایستیم و بگیم مسائل مربوط به بچه به من و پدرش ربط داره.
منم خانواده شوهرم اول تو انتخاب اسم خیلی دخالت کردن... بعدشم اینکارو بکن و اونکارو نکن هاشون شروع شد اول اینکه خداروشکر میکنم که خونم ازشون جداست و دوم اینکه اونا هرچی میگفتن من به ظاهر میگفتم باشه ولی کار خودمو انجام میدادم الان هم که کلا هیچ جا نمیرم .. هیچ کسم نمیاد خونمدوایه خودم راحتم
من واقعا کلافم با اینکه جوابشون میدم ولی باز بعدش فکر میکنم چرا این جواب ندادم واااای روانی شدم
یکی نیس بگه تو بلد بودی بچه خودتو درست تربیت میکردی😠😠😠
بهشون می گم بچه هایی که بزرگ کردین معلومه
مال من که هم جور کارشناسی می کنن نظر میدن
وای نوشتم یادش افتادم سردرد شدم خدا
من اصلا اجازه نمیدم کسی حرفی بزنه میگم شما بچتونو بزرگ کردید حالا بذارید خودم بزرگش کنم حتی اونکس اگه مادرم که عزیزمه باشه
الان میگن پسرتو شیطون کردی بچم نرماله بازی میکنه داره دنیاشو کشف میکنه
تا بود میگفتن بغلیش کردی
چرا زیر سینه میخوابه
نبات داغ بده
.....
من فقط کار خودمو میکنم با اطلاعات به روز و مطالعه مقاله های علمی
این بهترین عملکرده
اخ نگوووو همش بمپ میگن هرچی میزنم تو ذوقشون بازو میگن چقدر لاغره ورا اینجوره ورا اونجوره
منم وقتی پسرم بدنیا اومد یکم بد شیر میخورد خب طبیعیه که بلد نیس مک بزنه.مادر شوهرم پنهونی زنگ زده بود به جاریم که بیا بچه رو شیر بده بچه گرسنه است.بزور پسرمو وقتی گریه میکرد ازم میگرفت میبرد آب قند میریخت تو حلقش هی میگفتم میگن ندین خطرناکه گوشش بدهکار نبود یبار بچه رو بزور ازم گرفت اونم بد گریه میکرد بهش گفتم مامان یه لحظه بچه رو بده من قهر کرد رفته بود به شوهرم گفته بود به من بی احترامی کرده.وای که چه روزای بدی بود اصلا لذت نبردم از زاعو بودنم. یبار با ما اومد دکتر از دکتر پرسیدم گفت اصلا هیچی جز شیر مادر ندین .یاد گرفته بود هرجا بچه کوچیک میدید میگفت دکترا میگن اب خوب نیس ندین.وای هیچ وقت نمیبخشمش باعث شد منو شوهرم دعوا کنیم ما که اصلا دعوا نمیکنیم باهم.
منم اجازه دخالت نمیدم کار خودم و میکنم
من در جواب میگم درسته ولی هر کاری بخوام میکنم و فقط به من و شوهرم ربط داره
من معمولا میزارم حرفشون رو بزنن ولی گوش نمیکنم
چه بحث قشنگی گذاشتید
من تسم پسرمو نذر کرده بودم بعد مادرشوهرم و خواهر شوهرام اینا میگفتن نه این اسمو نزار فلان چیزو بزار و ...
بعدم.که به دنیا اومد هی مادرشوهرم گفت لباس تنش کن فلان کن,شیرخشک بهش نده چرا سینتو نمیگیره ,پول شیر خشک زیاد میش و....اخرسر باهاشون بحثم شد الان کمتر دخالت میکنن. ولی میدونم این واس ی مدت کوتاه😖😖
تف ده روخسوره یا فارسیشو بگم توف بر روی خسوره
ما با پدر مادر شوهرم تو یه ساختمون هستیم ،خیلی کمکمهستن ،ولی خیلیموافع مادر شوهرم نظرات خودشو به ادممیخواد غالب کنه ،الان یکی از مشکااتم اینه که میگه زودتر پسرتو از جیش بگیر ،ولی من نظرم اینه که بعد دوسالگی این کارو کنم ،همش میگه میگه من بجهامو سر یک سال از جیش گرفتم .همش میگه دیر میشه ،به نظرتون چطور بهش بفهمونم
من اصلا اجازه نمیدم که کسی دخالت کنه تو تربیت بچه ام...من مادرشم میدونم چطوری تربیتش کنم...به کسی هم ربط نداره😊😊
وای من زیاد این حرفارو و نظرات اطرافیان و شنیدم نمیدونمم چیکارکنم مثال بغلیش کردین،گریه اش از گرسنگیه،باید بهش غذا بدید،یا سرخود بدون اینکه بگن میبرن به بچه غذا میدن واقعا نمیدونم چی کار کنم این مشکلارو فقط با مادرشوهرم دارم میاد بچه رو میگیره بعد میبره میاد میبینم بهش غذا داده یا نون داده دستش من دوست ندارم تو برنامه غذایی بچم دخالت کنه حرفم بزنم ناراحتی میشه
من فقط گوش میدم اما کار خودم رو ک به صلاح بچه هست رو انجام میدم اونام ک دیدن کار خودمو میکنم دیگه حرفی نمیزنن😊
خیلی دوست دارم یه زمانی به کسایی که الکی دهنشون برای هرچیزی بازه بگم حرف زدن بلد نیستی حرف نزدن که بلدی
من که خونواده شوهرم خیلی دخالت میکنن واینجورین...ولی درکل من میگم باشه ولی کاره خودمو میکنم
مامان من چند روز پیش به پسرم یخمک داد بهش میگم از این چیزا نده ولی گوش نمیده ناراحت میشه نمیدونم چکار کنم
من همش سعی میکنم برای طرف توضیح بدم که ب چ دلایلی این کارو میکنم ، اما فایده نداره ،بعدش به خودم میگم دفعه بعد میگم باشه ولی کار خودم میکنم ،اما باز شخصیتم اجازه نمیده
اره خیلی ولی بیشتر سرزنش بوده،اولش خیلی ناراحت میشم و عصبانی هم از خودم هم از بچه ام اما بعد که به خودم میام میبخشم،بطور کل خیلی خودخوری میکنم
قطعا بقیه نظر میدن ولی من توجهی نمیکنم وکار خودم رو انجام میدم😉
من اصولا به حرف کسی که بخواد دخالت بیجا کنه گوش نمیدم تو روش میگم تو درست میگی ولی کار خودمو انجام میدم 😆
دخالت تو کارای مربوط به بچم از طرف خانواده شوهرم خیلی زیاده و من هیچ وقت نمیتونم حرف بزنم ، هم میشم بی ادب هم شوهرم پشتمو نمیگیره متاسفانه
اصلا نباید بزاری از کارت سر دربیارن...
مادرشوهر من چهل سال پیش ب همه بچه هاش شیر خشک داده از وقتی فهمیده من هم شیر خشک میدم هم شیر خودمو هر روز زنگ میزنه میگه هنوز شیر خشک هم میدی...گوششو سوراخ نکنیا اینطوری نکنیا فقط حرص منو درمیاره
سلام من کلا از این اخلاق و رفتار ها بدم میام اگه کسی بهم حرفی بزنه م بهش میگم بچه ی خودمه هرجور دوست دارم ترییتش میکنم خیلی بدم میاد کسی تو مثاعل زندگیم دخالت کنه
شما اگه خوب بچه تو تربیت کرده بودی انقد اختلاف بین زن و شوهرا نبود
اره ترسی ندارم تواین چندسال ساکت بودم اذیت بودم شوهرم گفت وقتی ناحق میگن جواب بده منم هرکی باشه ک ناراحتم کنه جوابشو میدم
اگع دخالت نکن شب شون روز نمیشه
من اصلا ب کسی اجازه نمیدم دخالت اصلا اسم پسرم منو باباش انتخاب کردیم ب بقیه اصلا ربطی نداره دیگه
من خیلی واکنش نشون نمیدم میگم باشه ولی کار خودمو میکنم😊
من خیلی خیلی بااین موضوع مواجه ام کار خودمم میکنم ها ولی بازم میگن میگن و میگن اه
واقعا امان امیدوارم که واسه هیچکی پیش نیاد چون واقعا اعصاب ادم و خورد میکنن
من مادرشوهرم بیچارم کرده. مخصوصا اینکه بچم مناسفانه شیر خودمم نخورد. هر سری میریم خونشون میگه آهن بهش میدی؟ مولتی ویتامین میدی؟ چرا پستونک گذاشتی دهنش ؟ غذای کمکی شروع کن براش اولم حریره بادوم بده کلسیم داره. چرا آب شیرش سرده ،چرا چرا چرا یه بارم بهش گفتم مسائل مربوط به روشنا فقط مربوط به من و باباشه گفت من چهارتاوبزرگ کردم تجربم بیشتره بهتر میدونم چیکار کنم. حالا مشکلی با گفتنش ندارم ولی اینکه هربار میریم همون قبلیارو دوباره میگه دیوونه شدم
من اصولا چیزی نمیگم و کار خودمو میکنم طرف متوجه میشه که نباید دخالت کنه تا حالا جواب گرفتم
من که خیلی راحتم....تقریبا ۱۰ روز یبار با شوهرم میرم خونه باباش....و هیچ حرف یا دخالتی هم نمیشنوم...اگرم دخالت کنن هیچکیو بی جواب نمیذارم😅
نگم که چقد دارم اذیت میشم
مادرشوهرم میاد هی جای دخترمو چک میکنه الکی پیش شوهرم میگه جاش خیسه لباسش خیسه عوض میکنه هی هی میگه اینو بده اونو نده چون شوهرم یدونه پسره نمیتونم چیزی بگم یه سری ام که گفتم داد و بیداد راه انداخت که تو داری پسرمو ازم میگیری
واقعا نمیدونم چ کنم وقتی ام که میریم خونشون کلا انگار بچه من نیست بچمو کلا ازم میگیره همه کارشو انجام میده من موندم چ کار کنم
بله خیلی اسم دخترم آخر خودشون گذاشتن میخواستن عوض کنن ولی من دیگ نذاشتم متاسفانه شوهرم هرچی خانواده اش بگن قبول میکنه
وای من مادرشوهرم دخالت میکنه هیچ دخترم ۹ ماهشه هرچی دم دستش پیدا میکنه میده ب بچم بخوره هرچقدمیگم نده ضرر داره بدتر میکنه خیلی عصبی میشم منم
وااای من که خیلی دلم میگیره پسر ناز نازی من بدنیا ک اومد خیلی تپلی بود اما چون رشد قدیش بیشتر بود لاغر اندام شده حالا همش میگن چرا اینقد کوچولوئه ،پس تو کی بزرگ میشی کوچولو جون، حتما شیرت کم قوه اس منم میام خونه و کلی گریه میکنم واقعا نمیدونم چیکار کنم فقط بدلیل نگه داشتن احترام چیزی بهشون نمیگم
ببينين من بيشتر پيامارو خوندم همه ميگن مادرشوهرمون
اكثر مادر شوهرا اينجورين نميشه كاريش كرد واقعاً
بايد تحملشون كنين نميتونين تربيتشون كنين پس مجبورين بگيم باشع و كار خودمونو بكنيم اگه بيشتر از اين بگيم همه ناراحت ميشن و ميگن چه ادم بي ادبي هست 🙄🙏🏼
س
منم تا الان ک بچم یک ساله شده ب هیچ عنوان اجازه ندادم کسی بخواد دخالت کنه البته ن خانواده ی خودم ن خانواده ی شوهرم هیچکدوم ازین اخلاقا ندارن خداروشکر
من با این موضوع مواجه شدم حقیقتش میگم باشه ولی کاری رو که اصولی ومنطقی هست انجام میدم و دوست ندارم بچه ام رو با کسی مقایسه کنم هر بچه ای با بچه دیگه تفاوت هایی داره و سعی میکنم از لحظه لحظه بودنم با اون لذت برم و بیشتر مواقع از قسمت بالغ خودم استفاده میکنم و خیلی درست و اصولی دیگران رو متوجه میکنم که اصلی ترین فرد در زندگی فرزندمان من و همسرم هستیم
هرکسی هر حرفی بزنه گوش میدم و میگم عه اره شاید حرفتون درسته.. و کاری ک خودم میدونم درسته رو انجام میدم. نمیتونم به کسی بی احترامی کنم ولی منم قوانین خودمو دارم
سلام ،من ک خانواده ی شوهرم گلن اصلا دخالتی ندارن در هر موضوعی ن فقط این😊
خخخ شماها ک خوبین همتون مادرشوهرم ب بچه من میگ بدقدم
من با این موضوع مواجه شدم حقیقتش میگم باشه ولی کاری رو که خودم میدونم منطقی و اصولی هست انجام میدم هر بچه ای با بچه دیگه تفاوت داره من دوست ندارم فرزندم رو با کسی مقایسه کنم و سعی میکنم از لحظه لحظه با اون بودن لذت ببرم و سعی میکنم بالغ باشم و رفتارآگاهانه انجام بدم
وای خانواده شوهرمنم همش گیر میدن لباسش فلانه شیر زیاد دادی کم دادی وزنش زیاده بچه رو نمیدیم ببرین بمونه اینجا از الان که چهارماهشه هی میگن غذا بده بخوره اولا جواب نمیدادم اما الان دیگه کلافه شدم جوابشونو دادم دیگه کاری ندارن
والا من خانواده خودم هم دخالت میکنن چه برسه به خانواده شوهر یه شب دور همداشتیم پیتزا می خوردیم دیدم عمش میخواد بهش بده چنان با مامانم جیغ جیغ کردیم که از کارش پشیمون شد😁
نظر خاصي ندارم،و اين خود ماهستيم ك در تربيت كودك نقش داريم،ب همه حرفهاي ديگران گوش ميكنم چ اشتباه و چ درست/واي با منطق و روش خودم پيش ميرم/اينطور راحت تره
بله من ، دخترم اصلا به شیر خودم میل و رغبتی نشون نداد، ولی باهر زحمتی بود با سرنگ با شیشه با قاشق میدوشیدم و تا ۴۰ روز بهش شیر خودمو دادم ولی بعدش اصلا دیگه نخورد ، با قطع شیرم مجبور شدم بهش شیرخشک بدم، شیرخشک دادن همانا و اعتراض های خانواده همسر همانا ، ک بچتو دوست نداری اگه دوسش داشتی بهش شیر خودتو می دادی و این حرفا،، ولی من اصلا بهشون توجهی نمی کردم چون من تمام تلاشم رو کرده بودم ک به دخترم شیر خودمو بدم ولی نشده بود ، اونها هم با دیدن بی تفاوتی من به حرفهاشون دیگه به خودشون اجازه دخالت تو هیچ مورد مربوط ب دخترم و ندادن..
آره واقعا خیلی بده که کسی دخالت کنه توکارای آدم
به نظر من پدر مادر صلاح بچه خودشون رو بهتر بلدن.اگه هم بزرگترا چیزی بگن فقط باید لبخند بزنی که ناراحت نشن
من در برابر دخالت های مادر شوهرم که هر وقت پسرم گریه میکنه میکه شیرش بده یا دل درده آبجوش نباتش بده کم میارم و چون ایشون ده فرزند بزرک کرده مجبورم هیچی نگم چون سریع میگن من ده تا بزرگ کردم تو بی تجربه ای. ولی اجازه نمیدم کسی برای تربیتش دخالت بیجا کنه. بدبختانه از اول اسفند اومدم شهرستانمون دیگه کرونا که اومد اینجا موندگار شدم و مدام خواهرشوهرم داره سعی میکنه به پسرم حرف زشت یاد بده مدام انگشت شصتشو نشون بچم میداد که اینکارو و حرف بدو یادش بده چند باری پسرم یاد گرفت و همه خندیدند منم با دلخوری گفتم شما به پسر خودت یاد بده من دوست ندارم اینجور کارایی رو یاد بگیره و رو کردم به همه و گفتم حواستون باشه الان پسرم متوجه نمیشه که معنی این حرف یا کار چیه ولی دفعه بعد که اومدم کسی حق نداره به بچه من حرف بد یاد بده یا جلوش حرف بد بزنه اگه همچین چیزی ببینم دیگه هیچوقت نمیذارم ببینیدش. به شوهرم هم جریان رو گفتم و خوشبختانه با برخوردم موافق بود.
کسی دخالتی نمیکنه ولی مادرشوهرم هر وقت ببینه بچم داره گریه میکنه یا دستشو میکنه تو دهنش میگه حتما گشنشه حتما شیرت کمه با اینکه وزم بچم ماشالا بیشتر از هم سن هاشه منم اصلا از این حرفش خوشم نمیاد و اعصابم خرد میشه ولی نمیدونم چطوری جوابشو بدم.درسته از رو غرض این حرفو نمیزنه ولی من بدم میاد
خانواده شوهر من خیلی دخالت میکنن ولی خدا رو شکر چون همسرم نسبت به بچه خیلی حساسه من مطالبی رو براش به عمد میخونم ک مربوط به همون موضوع میشه این دوتا حسن داره اول این ک خودم مستقیما وارد جنگ نشدم چون ما عروسیم فکر میکنن میخوایم زیر سوال ببریمشون چرا من بده باشم به پسر خودشون چیزی نمیتونن بگن و 2 این ک اطلاعات همسرم هم بيشتر میشه...
من بچم هنوز ب دنیا نیومده خانواده شوهرم هی میگن میخوای یه موش ب دنیا بیاری بچه ریزه میزه باشه میدیمش ب خودت.خیلی زورم میبره دوست دارم خودمو بکشم از دستشون
ولا ایقد به من گیر میدن ایقد عیب میزارن رو بچم ایقد اعصبی میشم ایقد ناراحت میشم از حرف اطرافیان دلم میخواد اون چیزی که میاد رو زبونم نثارشون کنم ولی خوب متاسفانه نمیشه همش جلو خودمو میگرم نمیخوام کسی از برنجه در حالی که همه منو میرنجونن ولی من به رو خودم نمیارم
خداروشکر کسی تو کار ما و بچه مون دخالت نمیکنه حتی خانواده همسرم. مادر شوهرم هم یچی میخاد بگه میگه بنظرم اگه دوست دارین اینکارو بکنین😀 هروقت هم من خودم میگم یکم تپل تر اینا بشه مادر شوهرم میگه نه ماشالا همه چیش عالیه معلومه کلی زحمت کشیدی😍😀😀
کلافه میشم اگه حرفی هم بزنم باعث کدورت میشه یعنی بچه همه کار اشتباه و خطایی باید انجام بده ولی نباید خونشون حتی به بچه تذکر بدین ک این کار اشتباهه وگرنه میشم عروس بد ک لجباز و یک دندست
ططنطططططنز چض
من اجازه دخالت نمیدمم اگرم بخوام احترام بذارم میگم باشه ولی کار خودمو میکنم
من اگر ببینم نظر کسی کارسازه به حرفش گوش میدم در غیر این صورت کار خودمو انجام میدم هر کسی باید از خودش شروع کنه ما نباید در مورد دیگران نظر بدیم
من بچم لاغر بود و ریز(گنارس بود+ حالا ماشالله خوب شده دیگه کسی حرفی نداره بزنه کلا مردم عقلشون ب چشمشونه چون تپله دیگه بنظرشون همین کافیه
به نظر من اطرافیان از سر محبت و دلسوزی راجبه بچه نظر میدن
من حرفاشونو گوش میدم و اگه به نظرم مفید بودن انجام میدم و اگرهم مفید نبودن بدون بی احترامی کردن نادیده میگیرم
بعضی وقتا دلسوزی های زیادی تبدیل میشه ب دخالت آدما باید حریم داشته باشن نباید زیادی ب بقیه میدون داد زن و شوهر همراه باشن هیچکس نمیتوته دخالت کنه هر حرفی بزنن فقط در حد حرف میمونه من میگم درسته حرفتون میرم جلوتر کار خودمو میکنم بعد میبینن حرفشونو گوش نکردم تکرار نمیکنن
ج
شاید باورنکنید ولی من سر همین دخالتها که البته به منظور کمک و از روی محبت بود انقدر حرص خوردم شیرم هرروز کم و کمتر شد😞خیلی کمکم هستن خانواده شوهرم ولی واقعا اوایلش دوست نداشتم کمک کنن حس میکردم دارن بچمو میگیرن ازم😞
بعضی از دخالت هاشون راهنما بوده برام ولی تکرارش اذیتم کرده . مثلا باغ ارومیه مسافرت بودیم کافی بود میدیدن جوراب نداره . خوب دختره من کلا از جوراب در فراره و هر وقتم میدیدن جوراب نداره یا پاش کردم و یک ساعت بعد خودش در اورده وای اوفا شروع میشد . ولی تهران جز مادرم البته مادرم راهنمائه منه بیشتر بابامه که نقشه مادرشوهر رو ایفا میکنه برام همش دنبال کمبودهامه 🤪🤪🤣🤣🤣🤣 بعضی اوقات بهش میگم تو بابای شوهرمی تا بابای خودم . ولی ببینم راهنمایی کسی راهبرد برام اسمش رو دخالت نمیذارم ولی از تکرارش بدم میاد
دیگه این حرفا بوده و خواهد بود
خیلیا خیلی چیزا میگن. مخصوصا مادر شوهرم. من فقط گوش میکنم هیچی نمیگم. کار خودمو میکنم.
تا بخوايين.از زماني که اسم انتخاب کرديم دخالت کردن خانواده شوهر تا الان.اين چه اسميه،فلان اسم رو بذارين ما دوس داريم. يا ليستي از اسم هاي چرت ميفرستادن برا همسرم. منم يه پا وايسادم و اسمي رو که انتخاب کرده بوديم رو گذاشتيم.بعد هم چون iugr. بود زودتر متولد شد بزور آمپول و سرم فشار اونم بعد دو روز بستري که حرف هاي اون دو روزشون بکنار.بعد تولد هم نينيمون اصلا زردي نداشت خداروشکر اما هي ميگفتن زردي داره.تا اينکه دستگاه خراب بود تو آزمايشگاه و اشتباه نشون داد و بيخود دختر نازنينم تو خونه زير دستگاه خوابونديم، اما نذاشتيم زياد بخوابه چون گفته بودن سه روز اما با مامانم که پيشم بود ده ساعت به زور خوابونديمش. و مجدد رفتيم تست بگيرن اما اينبار خون و گفتن اصلا يرقان نداشته.بعد هم بچه من خوابش مياد ميگن بيدارش کن وقتي ميريم خونشون. اونم تو اين اوضاع کرونايي.يا ميگن بخور شيرتو وگرنه ميندازيمت بيرون.ميديمت به آشغالي.وقتي اين حرف هاشون رو برا مامانم ميگم ميگه خب با آرامش جواب بده.ميگم نميتونم
من سعی میکنم فقط بشنوم و بی تفاوت باشم
اطرافیان مدام درحال دخالتن پسر من اوایل رفلاکس داشت رو زمین نمیخوابید فقط روی پام خوابش میبرد گیر میدادن بهم مقصر تویی تو بغلیش کردی منم محل نمیذاشتم ذرهای هم برام مهم نبود هرطور که خودم و بچم راحت باشیم کارامو پیش میبرم
واقعا دخالت کردن دیگران باعث داغون کردن اینده بچس نه الان بچه
اگه خدابخواداسم پسرمو علی اصغرمیذارم.مادرشوهرم اصغررونمیتونه بگه میگه علی عسگر...میبینه من ناراحت میشم هی میگه علی عسگر.ماشالله توهمه چی هم دخالت میکنن پدرشوهرم ومادرشوهرم یکم آدمای عجیبی هستن بخداتاحالاهمچین آدمایی ندیدم.به من میگن بچه رومانگه میداریم تولازم نیستی.خلاصه بایدجای من باشیدتابفهمین. انگارمنواجاره گرفتن بچه به دنیابیارم وبرم...
اوف تا دلتون بخواد اونم فقط خونواده همسرم ب بچه ۱۸ ماهه میگفتن چرا حرف نمیزنه بچه فلانی ۱۲ ماهشه اسم مامانشو قشنگ میگه یا وای دوسالشه چرا باز پوشک میگیری یکی دیگه وای خسته شدی از بس پوشک خریدی .واقعا بنظرشون من چجور مادریم یا فکر میکردن از پوشک خریدن خوشم میاد.من هر کاری کردم ک از پوشک بگیرمش ولی وقتی خودش خواست دیگه پوشک نگرفتم دو سال و دوماهش بود ک خودش گفت میخوام برم دستشویی
وای من پدر شوهرم دیروز لباس دخترم از تنش در آورد گفت بذار ببینم لختیات،وای من میخواستم خفه ش کنم..از اون طرف مادرشوهرم تا بچه گریه میکنه و خوابش میاد از دستم بچه رو میگیره میذاره رو پاش میگه من میتونم ارومش کنم،اخه یکی نیس بگه از مادرش که نه ماه زیر قلبش نگهداریش میکرد تو نزدیکتری؟؟؟؟؟
تو رو خدا بگید چیکار کنم!پدرشوهرم خودش گرمایی بچه خواهرشوهرم میبره جلوی کانال کولر که به سرش باد بخوره،دیوانه میشم من تابستون بشه،
سر غذا دادن نمیدونم چیکار کنم!!!از الان که سه ماهشه برادر شوهرم به لبش سیب میماله
من هركي هر حرفي بزنه بهم كلا كابل و ميگيرم 🤣
ولا خیلی سخته خانواده شوهرم تا بخوایم یکم بچه رو درست تربیت کنیم میگن مگه پچه رو از خونه بابات اوردی میگی اختیارشو دارم
اگه خوبی کردن بلد نیستی،حداقل بدی نکن؟
من وهمسرم سعی کردیم طوری رفتار کنیم هرکسی هم بخواد نظری بده تنها پاسخی که بهش شنیده این بوده که ما این مدلی راحت تریم یعنی من و بابایی و پسرم،و دیگه به خودشون اجازه ندادن چیزی بگن
فقط یبار میخاسم ب مادر شوهرم بگم شما بچه ای ک خودت بزرگ کردی من دارم باش زندگی میکنم هنوز نقص و مشکل داره گاهی اوقات🤪😁والا😁😁
من فقط ب نصیحتا میگم چشم 🤪🤪🤪🤪😁😁😁بعد کار خودمو میکنم.یبار ک جوجه از دست مادر شوهر دل درد شده بود اب بش داده بود اومدیم خونه همسرمو قانع کردم ک دگ اجازه نده. الان اون اعتراض میکنه میگه ن منم جلو خانوادش خراب نمیشم دیگه
منکه حرفای همه رو تایید میکنمو کار خودمو میکنم،البته اوایل ک بی تجربه بودم فکر میکردم باید به حرف همه عمل کنم ولی یه اتفاقایی افتاد ک کلا ب همه بی اعتماد شدم و فهمیدم فقط منم ک میدونم بچم و چشه و چرا اینکارو میکنه یا نمیکنه،سردشه گرمشه گشنشه یا سیره،فقط منم ک میشناسمش و اونوقت دیگه حرفای بقیه باد هوا شد برام،والا ب کسی چ مربوط😊
سلام بنظر من باید یه جواب اصلا نباید رو بدی که بهت نظر بدن
اتفاقا فامیلای ما مخصوصا مادرشوهرم وخواهرشوهرام انق دخالت میکردن اماجواب همشونو میدادم ومیدم...بچه خودمه به اونا چ مربوطه...حتی پدرشوهرم میگف آوا چیه گذاشتی من زهرا صداش میکنم راهتره گفتم شما هرجور دلتون میخوادصداش کنید اما من دیگ اینجانمیام...ازفردا آوا صداش کرد...
ای بابا دخالت همه جا هست اولا احساس دست وپا چلفتی بودن بهم دس میداد ازبس میگفتن این کارو بکن اون کارو نکن احساس مالکیت ب بچم نداشتم ولی بعدا وقتی دیدن اونا هرچی میگن من کارخودمو میکنم بی خیال شدن
خاله ي شوهرم ميره سركار و از ٩ماهگي بچشو ميذاره پيش مادرشوهرم كه نگهداري كنه منم تازه زايمان كردم و همش چپ ميره رايت ميزه اونو ميكوبه ت يرمن ببين اون چه آرومه بچه تو غرغروهه ببين اون تايم خوابش اينجوريه بچه تو اينجوريه اصلا اون يه چيز ديگس نگو بچه منم كه گريه ميكنه كوليك داره از دل درد گريه ميكنه منم چقدر تو روحيم اثرميذاشت و با شوهرم دعوام ميشدو گريه ميكردم
من اصلا دوست ندارم دل کسی رو بشکونم و چندبار هم تذکر دادم به کسایی که دخالت میکنن ولی کاراشونو ادامه میدن
واقعا باید چیکار کرد البته احترام هم حفظ بشه
دقیقا عین کاری که به بچه من دارن
انقدر به خودشون وابسته شده که بچه اصلا خونواده منو نمیشناسه
پدر شوهرم هی میگه شیرش بده نمیدونم از این جیزا وقتی میگم خودم میدونم کی بدم سریع میره شیر خشک درست میکنه میاره میگه بده من بچه رو شیر بدم😑انقدر حرصم میگیره
طبیعتا منم مواجه شدم از طرف مادر همسرم و یا نظر مخالف خودم رو دادم یا نشنیده گرفتم و کار درست از نظر خودم رو انجام دادم تا بفهمن حرفشون فایده ای نداره،هزار بار هم تو حرفام به حرفهای روانشناسها اشاره کردم که می گن حتی مادربزرگها نباید دخالت کنن
متاسفانه چون هم خودم هم شوهرم بچه ی اخر خونه هستیم همه فکر میکنن ما همون ته تعاری خونه ایم و باید همه چیز رو بهم یاد بدن یکی نیست بگه اینا دیگه بزرگ شدن میتونن خودشونو اداره کنن واسه هر چیزی نظر میدیدن والا بخدا😂
من سعی میکنم محترمانه گوش بدم و اون طور که با تحقیق مییفهمم درسته عمل کنم.
حالا هر نظری از هر کسی باشه.
حالا من تازه آوینا رفته تو ۶ ماه میخوام غذا شروع کنم دارم نظرارو میخونم و خودمو آماده میکنم😂😂😂😂
من یه وقتایی می گم باشه ممنون، بعد کار خودمو می کنم یه وقتایی ام طولانی بشن، میگم ولش کنین بیخیال حالا
این آخری خیلی خوب جواب میده ، طرف میفهمه نظرش برام مهم نیست و اصولا سکوت می کنه و تمام
یکاری که خیلی بدم میاد اینکه پوشک بچه رو باز میکنن بنظرم بچه باید از الان حریم خصوصی داشته باشه آخه به شما چه بازش میکنید بعدم مادرشوهرم لخت میزاره جلو پنجره ک آفتاب ویتامین دی بگیره بهش میگم از پشت پنجره فقط میسوزه تابش مستقیم ویتامین داره اما کو گوش شنوا تازه میگه آخی بچه حال کرده ببین!!!
اهمیت نمیدم میگم باشه چشم بعدش کار خودمو انجام میدم
من این نظارت دخالت نمیدونم.. اگ بدونم نظرشون برا بچم مفیده انجام میدم
دقیقا خخخخخ
من اصلا اجاازه نمیدم کسی دخالت کنه.. یادمع اوایل ازدواج خواهر شوهرم میگفت هه تو چیکاره ای اسم بچت با ماست جلوی همه هم این حرفو زد..هه اما کور خوند ادم پر ادعا هیچجا جاش نیست...همسرم گفت اسمشو بزاریم ارسلان منم گفتم اصلا یا کوروش یا هیچی بعد کلی خرف گزاشتیم کوروش..حتی وقتی اومدن بیمارستان کوروش صداش نمیکردن هههه تااخر یاد گرفتن بگن کوروش
اره زیاد ولی من همیشه میگم حرفی که من میزنم اگه درست هم نیست نباید جلو بچه مخالف حرف منو بزنین چون بچه دچار سردرگمی میشه
🤣🤣🤣
ما وقتی از ازدواج کردیم رفتیم خونه ی مادر شوهرم تا یکسال بعد حامله شدم ،بچه به دنیا آمد و تا دو سال با خانواده ی شوهرم زندگی می کردیم بعد دیدم نه نمیشه بعد از خانواده ی شوهرم جدا شدیم رفتیم یه خونه گرفتیم داخل آپارتمان بعد آمدن خودشونن داخل همون آپارتمان رو به روی در خونه ی خودمون یه خونه گرفتن و خونمون ازشون جدا کردیم ولی باز به تربیت بچه و خورد و خوراک و..... بچه دخالت میکنن .بگم شد ۵ سالش ،مادر شوهرم چادری ،آمد به من گفت باید به بچت عادت بدی مادر سرش کنه😐من چیزی نگفتم ولی هی می آمد بهم میگفت ،منم سر بچم نکردم برای چی به حرفشان گوش کنم .وقتی رفتم خونشون همون روزای اول برای زندگی خونشون گفتم من اگر بچه دار شدم هیچ کسی حق نداره تو کار بچم دخالت خونه،ولی باز که چی انگاری داشتم با دیوار حرف میزدم .الان که الانه بچم ۱۲ ساله ،وقتی مهمونی میریم مادر شوهرم وقتی وارد خونه میشه به فامیلاشون میگه تربیت تربیت عروسم😐😐😐😐
سلام واقعاموافقم دخالت از جانب همه هست ولی اگر مادرخودمون بگه حرفش ب دلمون میشنه میگیم چندتابچه بزرگ کرده مادرشوهرمونم اگ همون حرف روبزنه اما ب دلمون نمیشینه🤣 من دخترم اوایلی ک دنیا اومده بود قدیمیا بخاطراینک بچه زردی نگیره بهش ترنجبین میدن مامان من ب بچم میداد مادرشوهرمم گفت خاکشیر نرم کن همرا ترنجبین هروز بهش بده مامان من فق یبارجلوی مادرشوهرک ناراحت نشه داد. بچم زردی نگرفت اما شیرآغوزک خورده بود گرم و سرد شده بود دل و پهلو بچه راحت نمیتونست مدفوع کنه بچه من اینقدر گریه میکرد جیغ میزد ازدرد اصلا نمخوابید نوزاد۲۰ روزه. چندتا دکتربردمش میگفتن کولیکه بهش دارو میدادن دوروزاستفاده میکرد بازگریه میکرد دخترم یکماهه شد مادرشوهرم ۸ تابچه بزرگ کرده و نوه زیادداره. بهم گفت توهروز صبح تاصبح بهش خاکشیر و ترنجبین بده داروشیمیای نکن توحلق بچه فایده ام نداره. خانوما من تابیست روزاینکاروکردم باورتون نمیشه دختر من دیگ گریه نکرد فقط شبش تنظیم نبود ک اینم بردیمش دکتر بهش شربت بیبی سد داد اینم ۱۰روز خورد تنظیم شد ومن دیگ نفسی کشیدم خیلی کمکم کرد الانم بچم یه باکیش بشه هم ازمامانم هم از مادرشوهرم کمک مگیرم هنوز چیزی درموردتربیت بچم ندیدم ازش یاشاید بچم هنوز۵ ماهشه🤣 راستی دخترم دندونش دراومده😍😍😍🦷
من واقعا بدم میاد ازبس مادرشوهرم نظرمیده وهمیشه یه دردی برابچه من درست میکنه😡
خوب براچی میزارین دخالت کنن ن من اصلا اجازه نمیدم یه توبهم بگن چیزی هم بگن یاخودم جوابشون رومیدم یا ب شوهرم میگم دهنشون بسته میشه
واییی اره واقعا ، احساس میکنن خودشون ۱۰تا بچه بزرگ کردن و خدای تجربه هستن و من مادر هیچی حالیم نیست و وقت و انرژی و عشق ندارم برا بچه بزارم، متاسفانه. انگار اونا مادرن.
من زمان بارداریم بخاطر اسم گل پسرم یکم اذیت شدم ولی محکم وایستادمو گفتم منو باباش باید براش اسم انتخاب کنیم نه یکی دیگه مادرشوهرم گیر داده بود اسمش خوب نیس بعد از بدنیا اومدن پسرم خیلی دلش میخواست دخالت کنه یا پسرمو با روش خودش بزرگ کنه ولی من اجازه ندادم
دیگران باید بفهمن که مادر از همه بهتر میدونه بچش چی میخواد و دخالت نکنن
من این مشکلو با خانواده همسرم دارم. آنها فکر میکنن من مادر لایقی نیستم و مدام از بچه من ایراد میگیرن و خودشونو محق میدانن که دخالت و یا راهنمایی کنن و من هم چون همیشه نگران ناراحتی آنها بود این مسیر را باز نگه داشتم . آنها حرف میزننو من ناراحت میشمو هیچ عکس العملی نشون نمیدم.😢😢😓
من کلا اخلاقم جوریه که کسی به خودش اجازه دخالت و نمیده... گاهی یه چیزایی میگن ولی خب چون برام مهم نیست اهمیت نمیدم کار خودم و میکنم😊
آره همش میگن فرهنگ چ اسمیه چرا این اسمو گذاشتین ی اسم مذهبی میذاشتین
اره خیلی..من کلا بی توجهی میکنم..بقیه میگن به بچه چایی بده تشنگیش بره و اینقدر اب نخوره..منم میگم چایی فایده ای نداره و اب هرچی بخوره خوبه..میگن بیا چایی ریختم میگم مرسی و میرم 😅کلا باید بی محلی کنی
متاسفانه از اسم گرفته تا از پوشک و شیر گرفتن به همه چی دخالت میکنن و میمونم چی بگم دوس ندارم بی احترامی کنم
ن بابا کسی ک بخواد دخالتش رو میکنه
منم اجازه دخالت کسی رو نمیدم،مگه اینکه خودم ازشون کمک خواسته باشم
من بچه ام رو خودم با روش خودم تربیت میکنم😊😊
نه کسی جرات نمیکنه ..اگه چیزی بگن باهاشون شدید برخورد میکنم
نمیگن😁😁😁
وای خدا بدترین قسمت بچه داری دخالت دیگرانه
انصافا این روزها واقعا کسی دخالت نمیکنه و بنظر من اطرافیان کمک بسیار مناسبی برای مادر خسته هستند
وای نگین خیلی دخالت زیاد هی ب بچه آدم انگ تنبلی میزنن دوست دارم خفشون کنم با تیکه جوابشونو میدم ولی پرور تر از این حرفان ...من سعی میکنم خونشون نرم مگر در شرایط اضطراری
من فقط میگم باشه و کار خودمو میکنم
امان امان :'(
بله قرار گرفتم تا تونستم قانع کردم که اشتباه فکر میکنین ولی اگه قانع نشد واسم مهم نیس چون کار خودمو انجام میدم،اگه ببینم حرفش منطقیه چرا ک نه گوش میدم شاید تجربش بیشتر از منه سعی میکنم ازش یاد بگیرم
ی کم شعور داشته باشن دخالت نمیکنن و حرف نمی زنن.
اصلا کسی حق نداره دخالت کن من شاید دوست داشت باشم بچه مو بزنم چون مادر شم
واقعا امان از این نظرات و دخالت ها من که چیزی نمیتونم بگم البته به فامیل ها چرا ولی به خانواده هامون همسرم اجازه نمیده چیزی بگم میگه پدر مادرامون میخوان کمکمون کنن منظوری ندارن
من اصولا میگم شما مادری برای بچه های خودت کردی لطفا اجازه بده منم به روش خودم مادریم رو بکنم و تجربه کسب کنم
اره بخدا منم دوست ندارم کسی بهم نظر بده ونظر بقیه برام مهم نیست من کار خودمو انجام میدم هرکی میخواد هرچی بگه
من کسی حرفی میزنه جوابشون تا جایی بشه میدم و تا جایی نشه اهمیت نمیدم که چی گفته و چه حرفی زده خودم و بیخیال میگیرم چون زمونه ای شده اگه بخوای رو بدی خیلی سواستفاده ها میشه.
یعنی نمیدونم چرا فقط فک میکنن خودشونن که همه چی بلدن در حالی که هر مادری بچشو بهتر از هرکی طبعشو میدونه
والا من هم بخاطر دخالت مادر شوهرم و خاهرشوهرم افسردگی گرفته بودم بعد دیگه تصمیم گرفتم اهمیت ندم و جوابشون بدم الان خیلی روحیع ام بهتر شده اخه نمیدونم چه مریضی دارن ک هی دخالت میکنن و حسودی
من مادر شوهرم هی اول تو انتخاب اسم نظر میداد... اول همسرمم میخاست ب دل اون جلو بره! بهش گفتم شاید ما همین ی دونه دختر گیرمون اومد و اسمی ک میخایمو روش نزاشتم ب دلمون میمونه... دید منطقیه سری بعد ک میخاست درباره اسم نظر بده گفت اسم انتخاب کردیم و میزاریم یسنا اول ی کم خورد تو ذوقش ولی بعد دیگه چیزی نگفت.... 😅😅
من همين الان هم هر روز از اين جملات ميشنوم اما خيلي كمتر شده، روزاي اول واكنش نشون ميدادم و ناراحت ميشدم، اما به اين نتيجه رسيدم كه با كم محلي و نشون ندادن واكنش به طرف ميفهمونم كه دخالت نكنه، خداروشكر جواب داد، البته منو همسرم با هم هماهنگ هستيم، اگه از طرف مادرامون باشه با صحبت باهاشون حلش ميكنيم
امان از دست خوانواده ی شوهر ک پدر منو در اوردن سر این مساله دخالت.جوراب پاش نکن پاش کوچیک میشه.زیاد تکونش نده مغزش خراب میشه .ووووو.....😤
چققققد بدم میاد از اوناییکه دخالت بیجا کنن .فقط میگم ولم کن اعصاب معصاب ندارم .همه چیز بچه رو مادرشه و خودش میدونه چکار کنه 😀😀
هرکی هرچی میگه میگم ااا نمیدونسم باشه میکنم 😂 ولی با یه نیشخند😂و ازون یکی گوشم درمیاد بیرون یه دیقه بد اصلا یادم نیس
هنوز که هنوزه ادم های قدیمی هستن که با دخالت هاشون زندگی ها خراب میشه
انقدر دخالت کردن که حتی از اسمی که من انتخاب کزدم برای دخترم ایراد میگرفتن....دوست داشتم بگم همه زجر و درد بارداری و زایمان مال من بوده اونوقت انقدر راحت میگین چه اسمی انتخاب کنم؟آخرشم نظر خودم رو اعمال کردم
وای من از این حرفا کلافه ام..همش به غذا دادنش گیر میدن یا هرکاری میخواد بکنه بهش اجازه میدن...منم خیلی خودمو اذیت میکنم و پسرمو..نمیدونم باید چجوری باهاشون برخورد کنم از طرفی هم خانواده همسرم فامیلن و من باهاشون خیلی رودربایستی دارم..لطفا کمکم کنید
این بحث ها بوده و هست اشکال نداره آدم باید توی تربیت بچش تلاش بکنه و اهمیت نده فقط از تجربه های بزرگترها باید استفاده کرد بقیه بحثها رو باید بیخیال شد
منکه هر موقع میخوایم بریم اونجا استرس میگیرم و عصبی میشم،بعد اونجا بهم میگن چرا دستات همش یخه،دخالتاشون تو لباس پوشیدن و غذا خوردن و حوابیدن که بماند، چندین بار گفتم به جای مامانی و بابایی یه چی دیگه بگین، از لج من هی مامانی مامانی میکنه، منم هر موقع میخوام از طرف دخترم صداشون کنم میگم مامان بزرگی و بابا بزرگی ولی هی از لج من حرف خودشونو میزنن،یا دخترم وقتی خیلی خوابش بیاد بدتر گریه میکنه و نمیخوابه مخصوصا که جای شلوغ باشه، بعد هی به من میگن به زور داری میخوابونی بچه رو، اینجا میاریش هی میخوای به زور بخوابونیش اههههه
من از کسانی که مخصوصا بچه کوچک دارن حتما راهنمایی میخوام بهم ثابت هم شده حرف قدیمی ها خیلی هاش درسته حتما با خیلی هاشون مشورت میکنم.مثلا مادرم هم تحصیل کرده است هم خیلی مسایل را خوب تحلیل میکنه .چرا خودم را از چنین مشاوری محروم کنم ؟
هی منن کلی ازاین مادرشوهره کشیدم پسرم۸.۹ماهه بودمادرشوهرم منوتواشپزخونه ش سرگرم کاراش کردطفلی پسرمودزدکی بردارایشگاه که موهاشوازته بتراشه اخه انقدپسرم تپل وخوشگل بودموهای بلندومشکیم داشت که چی واسه همین انقدحسودیش شدکه بچه روبرداونجازهره ترکش کرداخرسرم انقدپسرم گریه کرده بودازترس که اومددنبالم برم بچه روبیارم بچه م تاچندماه همش گریه میکردتوخواب ولاغرشدکه چی ولی چه فایده به چی هیچکی هم نبودنه پدرشوهرم نه شوهرم
کسی زیاد توکارم دخالت نمیکنه خدایی همیشه مادرشوهرم میگه خودت ازهمه بهترمیدونی چی برارادمان بهتره چون تومادرشی،اما جاریم دائما مسخره میکنه که چقدلباس زیادتنش میکنی،منم خیلی ریلکس گفتم من متناسب بافصل تن رادی لباس میپوشم یه نگاه ب بچه ت کن وسط سرمابا شلوارکه ممنون میشم توکاری ک بهت مربوط نیس دخالت نکنی خیلی حال داد وقتی دیدچی ج دادم
اینجور که معلومه همه مادرشوهرا دخالت دارن. مادرشوهرم خودم که دیگه هیچی دیوونم کرده. ولی بدونیدیه روزی هم ماها مادرشوهر میشیم سعی کنیم این رفتارای عتیقه رو با عروس و نوه مون نداشته باشیم🥰😉
از انجایی که انسان اشرف مخلوقاته و به مشاجره وصحبت کردن با دیگران خیلی نیازمنده وقتی هم کسی چیزی میگه دخالت نیست تجربست سا یه سلیقست نمیشه که هیچ کس حرفی نزنه که مبادا دخالت بشه یا فضولی بشه وقتی کسی چیزی میگه دیدارش فکر کنیم شاید راست گفته شدی حرفش بهمون کمک کنه وقتی هم دیدیم اصلا به صلاهمون نیست کنارش بذاریم انجامش ندیم در جواب حرفشونم بگیم دربارش فکر میکنم 😊
باید به همه حرفا بی اهمیت بود
سلام .اسم بچه منو که عمه شوهرم انتخاب کرد چون شوهر منو خیلی دوست داشت و .... با این مشکلی نداشتم . ولی در تربیت و امورات روزمره بچم مادر شوهرم خیلی اذیت میکنه چون وسواس داره روزی چند بار دست و صورتشو میشوره لباس عوض میکنه بچه بیچار مدام عطسه داره .پسرم الرژی داره و اصلا رعایت نمیکنه چیزی که من میگم بهش نده دور از چشم من بهش میده و میگه الرژی چه سیقه ای هست
ب بچم میگن کره خر و توله سگ مخصوصا برادر شوهرم ک مجرده همش ب پسرم میگه😔....ازبس بیشعورن منم مجبورم ساکت بمونم
هميشه نظرات اطرافيان وجود داره مهم اينه كه ما خودمونو ماراحت نكنيم و از كنارش رد بشيم و كاري رو كه خودمون ميدونيم درسته انجام بديم
وای که چقدر بدم میاد بقیه در مورد بچه داری و حالت و رفتارهای بچه م نظر میدن.هیچی اندازه این کلافم نمیکنه
من يه مادرشوهر نفهم دارم كه فكر ميكنه از دكترا هم بيشتر ميفهمه ولي خوب من فقط حرفشو ميشنوم عمل نميكنم.
من اصلا گوش ب حرف کسی نمیکنم اصلا انگار نمیشنوم .ولی حرصم در میاد ک مادر شوهرم میگه سامیار خیلی لاغر و ریزه بچه فلان همسایه دو برابر اینه 😡😡😡
اگه کسی دخالت کنه من نمیتونم چیزی بگم احترام میکنم اما تو درونم خیلی ناراحت میشم،ای کاش این دخالتا اصلااا نبود 😔
خانواده ی مادرشوهر کلن روعصابن فقط بلدن رومخ برن مخصوصا من که خوصلشونو ندارم روز و شب ب دخترم ی چیز میگن اگه بازی میکنه میگن جایش درده اگه شیر میخواد گریه میکنه میگن جایش درده یه حرفایی میزنن که طاقت شنیدنشو ندارم و عصابمو بهم میرزن ،مخصوصا مادرشوهره که حرفشم نزنین که بدتر بدتر دارم چی میکشم از دستش خدا میدونه
مادرشوهر من هنوزم بعد ۶ماه هرچی میشه میگه گشنشه!!!! میخنده میگه گشنس،گریه میکنه میگه گشنس،انگشتشو میخوره میگه گشنس،.... کلافه شدم از دستش. نمیتونمم جوابشو بدم 😢😢😢
من مواجه شدم ای چپ راست دخالت میکند خسته شدم از دستشون
بعضیا از روی "مثلا" دلسوزی هی اظهار نظر میکنن و راهکار میدن
من تو این چیزا خیلی بحث نمیکنم چون اعصاب خودم بهم میریزه. نهایتش طرف خیلی سه پیچ باشه میگم دکترش گفته فلان یا فلان چیز برای سن الانش مناسب نیست...
اصلا ام حرف بقیه برام مهم نیست و توجهی نمیکنم😊
اخ مخصوصادخالت مادرشوهرهای بدجنس که خداازروزمین برشون داره
به نظر من بچه هر قدرم چاق باشه خانواده شوهر میگن لاغره😁😁😁خلاصه بهانه پیدا میکنن میگن صورتش کوچیکه مثلا،برامنم میگن وزن پسر من خوبه ها ولی خب میگن لاغره منم اهمیت نمیدم ومیگم دکترش گفته یه کیلو از هم سنشاش زیاده، واقعام دکتر گفته ولی کو گوش شنوا-یه باربچم خونه اونا اسهال شد که تا حالا نشده بود ونمیدونم یواشکی چی بهش داده بودن وهمش به من میگفتن تخم مرغ نده از اونه منم میگفتم این هر روز تخم مرغ میخوره بابا چرا الان اسهال شد و.....سرتونو درد نیارم.راستی بیایین ماهم تو تربیت بجه زنداداشا وعروسا دخالت نکنیم بالاخره مام از یه طرف خانواده شوهریم دیگه فداتووون
بعضي ها واقعا خيلي فضولن و دخالت بيجا ميكنن حتي جوابشونو بدي نميفهمن من كه واقعا بعضي وقتا حسابي كلافه ميشم
خانواده ی شوهر منم خیلی دخالت میکنن،توی غذاخوردن بچه،لباس پوشیدنش،همش هم میگن اینقدر بچه رو پیش خودت نگه داشتی و پیش ما نیاوردیش که وابسته به خودت شده. منم اگه حرفی بزنم بعدش باید یه دعوای حسابی توی خونه رو تحمل کنم واسه همین همش میریزم توی دلم و غصه ام میشه که این بچه رو هم میخوان ازم بگیرن😔😔😔
نمیدونم چرا بعضی خانواده ها نمیتونن جلوی زبونشون رو بگیرن و کاری به کار کسی نداشته باشن
سلام به همه میگم مامانی های عزیزاگه شمابخاین به بقیه بگین عکس بچتونذارن توفضای مجازی چطورمیگی که ناراحت نشن؟
من سر اسم پسرم خانواده همسرم مخصوصا مادرشوهرم خیلی اذیتم که تا جایی گریه ام گرفته بود ولی شکر خدا همسرم پشتم بود و با هم همون اسمی رو که خودمون انتخاب کردیم و رو گل پسرمون گذاشتیم...به نظر من آدما نباید تو زندگی هم دخالت کنه...چون باعث میشه که بهش بی احترامی بشه ...مادرشوهرم برای انتخاب اسم گل پسرم خیلی دخالت کرد حتی قبل از بچه دار شدنم هم دخالتای دیگه ایی هم میکرد...سر اسم گذاری گل پسرم همسرم هرچی با احترام و مهربونی به مادرش گفت که بچه مال ماست و همسرم ۹ ماه زحمت کشیده و اون حق داره اسم بذاره ولی مادرشوهرم حرف خودشو میزد تا اینکه شوهرم از کوره در رفت و تو روی مادش وایستاد و گفت به تو هیچ ربطی نداره من و زنم چه اسمی واسه پسرمون میذاریم پس حد و احترام خودتو نگه دار...😔اون موقع فهمیدم که نباید ادما تو زندگی هم دخالت که چون فقط باعث بی احترامی و بی شخصیتیه فرد میشه
زمانی که زندگی مشترک یک زوج شروع میشه، باید از همان ابتدای زندگی حد و مرزهای اطرافیان مشخص بشه و همین موضوع در آینده می تونه در تربیت فرزند و حد و مرزهای اطرافیان در قبال اون هم مؤثر باشه
من تازه که زایمان کرده بودم مادر همسرم هی میومد هرچی پتو و لحاف دستش میومد میکشید رو بچم جاشم مینداخت بغل بخاری منم اصلا دوست نداشتم این کارو کنه و به همسرم میگفتم آخر دیدم اهمیت نمیدن به حرف من خودم به مادر همسرم گفتم لطفا روی بچه رو نکش لباسش کافیه اینجوری عرق میکنه ببرمش بیرون سرما میخوره اونم خداروشکر قهر کرد و دیگه کاری به بچم نداشت ولی الان دوباره شروع کرده وقتی به بچم میگم نکن میگه با بچه ی من کاری نداشته باشید بذارید کارشو بکنه،باید یه بار دیگه ام بگم دخالت نکنه تا قهر کنه خیالم راحت شه😂😂😂
واي نگو ديگه دارم ديونه ميشم از بس دخالت مي كنند و اذيتم مي كنند
من اگه بهم بگن دراينده ميگم من ازتربيت بچه شما راضي نيستم راستش دلم نميخواد بچمم مثل بچه شمابشه والا
اوایل گوش میدادم الان دارم اطلاعات علمی بچه داریمومرتب بامطالعه بالامیبرم که بتونم درمقابل حرفانظرعلمی خورمو بگم تاببندن دهنو
من هنوز بچم به دنیا نیومده ولی از اول ازدواجم گوشام در و دروازه بودن هرچی دلشون خاسته گفتن دخالت کردن ولی من وشوهرم کاری که خودمون صلاح دونستیم انجام دادیم😁😁
چ خوب ک انقد راحت میگین به کسی ربطی نداره و دخالتشون بی تاثیر اما من اینطوری نیستم 😢😞
من حتی مامانم و مامان شوهرم گیر میدن متاسفانه بچه ها من حتی برا شیرخوردن اذیت میکنن و غذاشونم ک افتضاحه تا میام شیر بدم ولش اون ک نمیخوره راحتش بزار این که نمیخوره بزار ی دور بزنه بعد بده یا نمیدونم بزار گشنه بشه میان میخورن...
و من این حرفا ب قدری روم تاثیر گذاشته ک کلی عصبی شدم سر نخوردن و تف کردن غذاشون جیغ میزنم و خیلی ترسو شدم با خودم میگم خدا کنه بمیرم بچه هام ازدستم راحت بشن 😭😢😭
بنظرم بهترین کار اینه ک لبخند بزنی ولی کار خودتو انجام بدی😉
اجازه نمیده ادم ولی بعضیا انقد پر رو هستن توجه نمیکنی بازم حرفشون میزنن انگار حرف نزنن میمیرن نمیدونم چی فک میکنن با این حرفا و رفتارشون
من بهشون تذکر میدم با بچم اینجور رفتار نکنین چون عاقبت خوبی نداره نمیزارم کسی بغیر از باباش دخالت کنه بعضی وقتا هم به باباش همشده تذکر میدم حتی باباو مامان خودم
آره واقعاخیلی بعضیاشون دخالت میکنن باباالان عصرارتباطات وموبایل واینترنت هستش یه گوگل میزنی هزارتامطلب میاد-گذشت قدیماکهماماناهیچی بلدنبودن بایدازقدیمی هاکمک میگرفتن
من اهمیت نمیدم کارخودمو میکنم فرقی هم نداره چه سمت خودم باشه چه همسرم. فقط یه برادرشوهر دارم از منم کوچکتره ولی سبک ازدواجش به گونه ای بود که سریع بچه اورد اونم دوتا حالا مثلا خیلی ازما بیشتر میفهمه میخواد دخالت کنه
برای منم دخالت میکنن خانواده همسرم، دختر منم از اول لاغر و ریزه میزس، خدایی خیلی بهش میرسم، چیزی نمونده که بهش نداده باشم، الانم که ۱۵ ماهشه و فعلا راه نمیره، مادر شوهرم اینا زنگ زدنی همش میگن، بهش غذای مقوی بده بذار پاهاش جون بگیره، تو بهش خوب نمیرسی، غذا بهش نمیدی، باهاش تمرین نمیکنی و.... 😡😡😡 پدر شوهرم دیشب زنگ زده میگه اگه پیش من بود خیلی وقت بود که هلنا راه افتاده بود و تپل مپل شده بود، منم بهشون گفتم اتفاقا بهترین غذاها رو بهش میدم، اما ژنتیکی لاغره، بعدشم برای راه افتادنش خیلی وقت داره، ینی دوس دارم سرمو بکوبم به دیوار از دستشون😬😬😬خواهر شوهرم هم همیشه به لباس هاش گیر میده که چرا این لباس روتنش کردی، تو نظر خودش از همه خوشت تیپ تر و باکلاس تره 😂😂😂
الان ازهمه مادراپرسیدم دارم جوابمومیدن شمالم بیااونجاببین
وااییی
من. وقتی اسم پسرمم گذاشتم کیان
همه گفتن چرا این اسم گذاشتی
والا هیی گفتم بچه خودمه
گوش نمیدادن ...دخالتتشون میکردن😄
من به مادر شوهرم گفتم روش تربیت شمارو دوست ندارم دوست دارم به روش خودم بچمو تربیت کنم
من و همسرم از همون اول حتی ازدوران بارداری غیرمستقیم به اطرافیان نشون دادیم که دوست نداریم کسی اظهار نظر کنه، و واقعا هم تمام کسایی که ما رو دوست دارن مراعات میکنن، البته بعضی اوقات از دستشون درمیره و یه ایرادایی میگیرن که من یا اثراتش رو توی بزرگسالی میگم یا اینکه با خنده و شوخی بهشون گوشزد میکنم که این موضوع در تخصص شما نیست😁
مادرشوهر و خواهرشوهر من زیاد نیستن ولی وقتی میبیننمون یه تذکراتی میده که انگار من خنگم! مثلا دارم با الکل گوشیمو تمیز میکنم میگه عزیزم الکل صنعتی ندی به بچه بخوره ها!!!! هنوز تو کف این حرفشم! اولا که الکل صنعتی نبود بعدشم چرا فک کرده من میدم دخترم بخوره!؟!؟!؟؟!
منم برخورد میکنم اگه کسی بمن بگه این چ اسمیه انتخاب کردی اجازه دخالت نمیدم
آخ نگو که اعصاب واسمون نذاشتن به هر طریقی که شده میخوان یکاری بکنن....نمیدونم چرا مادر شوهرا فک میکنن حرفهای اونا درست تر از علم الانه؟روزهای اول زایمانم که میگفت دکترا چرت میگن اینکار باید بکنی اونکار باید بکنی دید که گوشم بدهکار نیس کمتر میگه ولی بازم میگه،تو این شهر غریبم گاهی وقتا که کار ضروری برام پیش میاد با هزار ترس ولرز بچه رو میذارم پیششون و با هزار ترس و وحشت کارامو انجام میدم که سریع برگردم
دختر من و خیلی لوسش کردن ،خیلی لجباز شده تا چیزی میخاد بهش نمیدم پرت میکنه قهر میکنه منم محلش نمیزارم ک خودش بیاد اخه همش منتظر یکی بره بغلش کنه ،اما بقیه نمیزارن لوس شده -نگرانم خیلی ک همین مسائل کوچیک باعث بشه نتونم درست تربیتش کنم ...😔
به منم یادبدین که اصلابلدنیستم خخخخخ
من که از دستشون خیلی اذیت شدم میگن نمیخواد بخوابه چرا به زور داری میخوابونی لباس اینجوری تنش نکن غذا به لبش میخوان بزنن و فقط هر وقت میبینمشون عذاب دارم
من سعی میکنم محترمانه برخورد کنم ولی بعدش ذهنم درگیر میشه چرا بچم لاغر؟چراغذا نمیخوره....
اخی عزیزم قربون دلتبرم😊
آره واقعاسخته کشیدم که میگم😞😞
هرکاری کنی بازم حرف میزنن.نه با زبون توجیه میشن نه با دعوا نه با بی محلی .فقط باید بزاریم حرف بزنن و کار خودمون بکنیم والا
وای امان ازدخالت اطرافیان ،من بعداززایمانم تاچندوقت خونه مادرشوهرم بودم چون پدرومادرخودم به رحمت خدارفتن ،اوناالان خودشونوصاحب بچه میدونن شوهرمم هیچی بهشون نمیگه اونا توهمه چی بچم دخالت میکنن وای خداچیکارکنم
چه زمان قدیم چه الان چه فرقی نکرده...همچنان اطرافیان دخالت میکنن فلان کار نکن دخترت لوس میشه..هر پدری و.مادری خودشون اینقدر اطلاعات دارن که چطور بچه رو تربیت کنن..ولی من اینجور مواقع واقعا نمیدونم چی جوابشون بدم که بی احترامی هم نشه بهشون..؟؟؟
بعدازیه سقط۲قلو،خداقسمتم کرد دوباره باردارشم ونظرکردم اگ دخترشد رقیه بکنم شوهرم اول راضی نبود ولی دیدچه سختیایی تو دوران بارداری پشت سرگذاشتم وهمرو تحمل کردم اسم دخترمو رقیه گذاشت. حالا بعداز زایمانم بقیه دوست نداشتن ای اسمو ومدام بحث میکردن مادرشوهرم که میگف من نازنین صداش میکنم یه روز ناراحت شدم گفتم بریداسم نوهایه دختری تونو عوض کنین منوباباش ناراحت میشیم اختیاربچه خودمونو نداریم دیگه ازاون موقع بدتلفظ میکنه ولی رقیه میگن شوهرمم همیشه تلفظ درستشوبهش میگه.من به حرفایه بقیه توجه نمیکنم وکارخودموانجام میدم....
وای من انقدر حساسم کسی این حرفا رو بزنه مثل انبار باروت میترکم😂
من بیشتر منطقی جواب میدم اگه بگن لاغره خب بچه بد غذای دارم میگم غذانمیخوره البته دلممیخواد چشماشونم دربیارم مگه فوضولن😂
دختر من هروقت گریه میکنه دور وبریام میگن گشنشه،میگم بابا بچه منه ،من نمیدونم کی بچه م گشنشه؟
خيلى كم پيش مياد الان كسى دخالت كنه
🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺مامانا صبح بخیر به منم بگین چیکارکنم مانع دخالت مادرشوهرودختراش بشم من دوس ندارم ارادجوردیگه تربیت بشه بگین چیکارکنم تاآرادازمن حرف شنوی داشته باشه فقط ازدست من غذا بخوره بدون اجازه من از کسی چیزی نگیره حرف نکشن ازش تربیت منویادبگیره توروخداراهی بگین🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺
اطرافیان من هم خیلی دخالت میکنن انگار ن انگار من بچه رو زاییدم ، یه روز از صب تا شب پیش خانواده شوهرم تو روستا رفته بودیم بچه من خیلی گریه میکنه کلا اون روز هم خیلی گریه میکرد و دخالتای اونا باعث شد بیشتر گریه کنه و کلا تا سه روز فقط گریه میکرد😔 هی میگفتن قنداق نکن قنداق بکن پوشک نکن پوشک بکن لامپو خاموش کن لامپو روشن کن اوووف ولی متاسفانه جواب نمیتونم بدم ولی شبش ک رفتیم خونمون فقط گریه کردم ک بچم ب خاطر بی عرضگی من چقد اذیت شد هرچی ب باباس گفتم ک ما نمیتونیم بیام نهایتش یکی دوساعت ولی باباش گفت نه! کلا پسر من تو خونه خودمونم آروم و قرار نداره و هر رب ساعت گریه میکنه جاهای دیگه کلا قهر میکنه و ن شیر خودمو میخوره و ن شیشه ! هیییی
اوووووو تا دلت بخواد ،چون من سنم کمه ۱۹سالمه و پیش مادرشوهر تو یه ساختمون هستم یه روز نیس که دخالت نکنن فکر میکنن بچه ماله اوناس مادرشوهرم همش میکه عزیزباباشه کیان بابایی (بابایی )فامیلی پسرمه نمیگن انقد من زحمت کشیدم براش تا به دنیا اومده و چقد دارم زحمت میکشم براش تا خوب تربیت بشه اما حالا پدرشوهرم هر چی حرف بد هست بهش یاد میده خداااااا کلافه شدم دیگه البته تو خیلی موارد دیگه هم دخالت میکنن که من محل نمیزارم کار خودمو میکنم در اخر ایشالله یه اعصاب اهنی خدا به ما بده یا اینا دست بردارن از دخالت
خب مگه میشه نباشه ، برای هممون کم و زیاد این دخالتا یت بهتره بگم نظرات ، بوده برای منم که دوقلو دارم دوبرابر بود ولی بنظرم همش از روی محبت و دلسوزی بوده و همیشه کار خودمو پیش بردم و بعضی اوقات هم از اون نظرات استفاده کردم و خوب بود ، در کل من مشکلی ندارم 😀
مانان محمد عطا چرا مادرشوهرم شده ک سربچه اولم دخالت میکرد ک جوابشو دادم گفتم شمابیشترازمن دلتون برا بچم میسوزه ازاون موقع دخالت ندیدم برعکس الانم همش میگه ک تو ازهمه بهتری برابچه داری
حتی اگه نخاهم گفته هاشونو تایید کنم یاانجام بدم همون بارمنفی که میدن به آدم اعصابمو خراب میکنن
سلام
همین دخالت های بیجا و دخالت و اذیتا باعث شد بچم شیر خشکی بشه هرشب به این قضیه فکر میکنم 😔
تا دلتون بخواد دخالت میکنن از مو بچم گرفته تا خورد وخوراکش دخالت میکنم حتی چرا هنوز شیرمیخوره انگار بچه های خودشون از اول دنیا اومدن همه چیزشون خوب وعالی بوده،،، تا بتونم جواب میدم وگرن ترجیح میدم محل نزارم بچه خودمه صلاحشو خودم وشوهرم بهتر میدونیم
من ناراحت میشم ولی کاری که درسته را انجام میدم
من بجه هذم 32 هفته اومدن دنیا بعد همه میگفتن وای چقدر وزنشون کمه چقدر کوچولون بعد هر چند اونا باعث شدن من زایمان زودرس کنم بعد من تجربه م کم بود دو تا بچه ی نارس و خستگی زیاد باعث میشد اونا هرچی بگن من گوش بدم هم خودمو خسته کرده بودم با روشهای اونا هم این که باعث شدن یکی از بچه هامو شیر خشکی کنم الانم روزی هزار خودمو نفرین میکنم چرا قل دوممو شیرخشکی کردم بخاطر حرف مردم که شیرخشک بچه رو توپل میکنه هیچ توپل نکرد لاغرشم کرد متاسفانه
دقیقا گاهی مادربزرگ ها از سر دلسوزی دخالت های میکنن که باعث آزار مادر میشه و نمیشه چیزی گفت بهشون . البته گاهی هم حرفاشون مفید واقع شده.دیگه روزگار همینه .خداروشکر که هستن کنارمون
متاسفانه من همچنان با این موضوع درگیرم از وقتی امیرعلی بدنیا اومده تا الان همه مخصوصا یه نفر از اطرافیان خیلی باحرفاش ما رو آزار میده چون بزرگتر از ماست نمیشه باهاش بحث و دعوا کرد فقط خداروشکر می کنم این بلای کرونا اومد تا یه مدت بچه ما رو کمتر ببینه وزیاد گیر نده
منکه ۹ ساله بچه دارم دخالتاشون تیکه انداختناشون تموم نشده شوهرمم که هیچ مدیریتی نداره
به حرف کسی نباید اهمیت داد
هر چی میخوان بگن موقع ک به حرفاشون اهمیت ندی خودشون میفهمن
من اول هایی که دخترم ب دنیا اومده بود حرف ک میزدن خیلی ناراحت میشدم جوابشون میدادم بعد, دیدم نقطه ضعف منو پیدا کردن هی میگن الان دیگه اهمیت نمیدم
تادلتون بخواددخالت میکنن چقدرم میگم بابا بچه خودمه خودم میدونم چی درسته ولی انگارنه انگاربچمولوس کردن حرف کسی روگوش نمیکنه
ارع تو سن ۴۵سالگی چش هم چشمی بامن
خداروشکر کسی دخالت نمیکنه
سلام به نظر من حرفاشون اشتباه نیست بلکه مناسب با خلق و خوی بچهای خودشون اما مادران این دوره همه آگاهیم بچه با بچه فرق داره و مناسبترین راه برای فرزندمون رو در نظر میگیریم و هر روشی برای بچه ی ما کارآمد نیست
منم خیلی وقتا حرص خوردم عصبی شدم اما برای شادی ارتباطم با دخترم سعی میکنم نشنیده بگیرم وگرنه کل روزم به خاطر حرف و حدیث میگذره و نمیتونم هیچ چیز جدیدی به دخترم یاد بدم یا باهاش بازی کنم
خانواده شوهرم خیلی خیلی خیلی دخالت میکردن.منم خیلی ناراحت میشدم.شوهرم هم میگفت مامان من شیش تا بچه بزرگ کرده و تو چیزی سرت نمیشه چون بچه اولته.
منم اولش خیلی غصه میخوردم.
باخودم میگفتم زحمت پوشک عوض کردن و شیر دادن و شب بیداری با منه ولی نظر دادن با بقیه و من حق هیچ نظری ندارم.
ولی بعدش روشم رو عوض کردم.
با خودم گفتم اینا که توی همه چی دخالت میکنن پس بذار خودشون هم کارای بچه رو انجام بدن.
منم شبا میرفتم خونه مادرشوهرم میخوابیدم و سید محمدعلی رو میدادم دستشون و میرفتم میخوابیدم.
تا صبح خودشون نگه میداشتن.
اینجوری هم راحت میخوابیدم هم اینکه اگر نظری میدادن دیگه غصه نمیخوردم.
ما هر وقت میریم مهمونی خواهرشوهرم بچه خوابیده رو به زور بیدار میکنه مثل عروسک اینور اونور میکنه..بچه هم از بس چلونده میشه همش گریه میکنه نمیتونم اروم ش کنم.. دیگه نمیدونم چیکار کنم از دست شون
زندگیا اکثرن دوری ودوستی شده همه دیگه سال به سال همدیگرو میبینن که سالی یکبارم بااین اوضاع قطع شد هرکی سرش به زندگیشه خداروشکرمن ازاین امرمستثنی هستم
وای من مادرشوهرم خیلی رو مخه همش جلوی من از بچه دخترش تعریف میکنه قربون صدقش میره بعد همش عیب میذاره رو دختر من ک خیلی گریه میکنه و فلانه و... منم کم نمیارم جواب میدم یکی بگه سه تا میگم
واااای اینقدر غیبت مادرشوهرا رونکنین مگه اونا ازنوه هاشون بدون میاد حالا یعنی مادراتون دخالت نمیکنن توبچه داری حرفی نمیزنن واقعا که
اره مثلا میگن جوراب اینقد پاش نکن میگم نه پاهاش همش سرد میشه جوراب میکنم پاش ولی مرتب چک میکنم یا خوابید درمیارم بعد بازززز میگن وای پاش قرمز شد 😐😒میگن نه مشکلی نیست در نهایتم کاررخودمو میکنم چون من با بچمم صبح تا شب بهتر از مادر هیچ کس نمیدونه چی براش خوبه
بنظرم اصلا نباید اجازه بدین کسی یا اشخاصی تو تربیت بچه ت دخالت کنن چون یه عمر مادر و پدر هستن که با بچه سر و کله میزنن بهترین راه اینه که حرفتون رو بدون رو دربایسی بهشون بگین. نیازی نیست حرص بخورین و ناراحت شین، بگید رو بچه تون عیب نزارن و تو تربیت بچه دخالت نکنن این جوری بچه قطعا بد تربیت میشه
به ما که فرمودن هر اسمی انتخاب شد قبل از ثبت شناسنامه به ما بگین تا ما بگیم قشنگه یا نه 😐
نظر که میدن از اینکه چرا کلاه سرش میکنین، چرا خونه گرمه تاااا اینکه بچه باید گریه کنه تا چاق شه 😐 بچه رو زود به زود ببرین حمام (یک ماه نداشت).
یکی دوبارم که من خواب بودم بچه باهاشون بود به سلیقه خودشون با بچه رفتار کردن که منم گفتم مدیون من هستین چون میدونین من فلان کار رو جور دیگه ای میکردم ولی به سلیقه خودتون برخورد کردین.
من گوش نمیدم ب کسی
من ک خدا را شکر دخالتی ندیدم تا الان فقط من خودم رو بچه حساسم و زود ب زود میبرمش دکترچون شیر خشکیه و حساسیتم داره وقتی مادر شوهرم میشنوه میگه دکتریش نکن و از این حرفا حالا منم اهمیت نمیدونم واگر ن پسرما خیلی ام دوستدارن خانواده شوهرم و دخالتی ام ندارن کلا خانواده ساکتی ان😊
همیشه ی جوری با من برخورد میکنن انگار من دشمنم ب جای مادر. صورت بچم جوش زده بود گفتن نکنیا بعد یکی دیگه گف ن بابا نمیکنه گفتن اگه اینه ک میکنه.و هزااار تا رفتارای اینجوری . دوستم ندارم ی چیزی بگم بگن نگاش کن خودشو گم کرده
واقعاً امان از دخالت بی جا!! خوبه آدما بدونن اظهار نظر در مورد مسائلی که ازشون نخواستن بی ادبیه.
من اکثر وقتا سکوت کردم اما وقتی دیدم تمومی ندارن جواب میدم
من خیلی ناراحت میشم خیلی زیاد... اما واکنشی نشون نمیدم
وای که چقد زور داره اعصاب ادمو میریزن بهم همشم خانواده شوهر دخاات میکنن فکرمیکنن اونا همه چی میدونن ما نمیدونیم و بی سوادیم خداروشکر تا الان از پس بچه داری بر اومدیم بقیشم بر میایم
الاهی بمیرن آدمای فضول أه من که خسته شدم
دخالت امان از دخالتای بیجا منم از شر دخالتای خانواده شوهرم در امان نبودم خدا ازشون نگذره از روز اول ک چند روز جلوتر بدنیا اوردم بچمو بخاطر دیابت کنترل نشدم حرفای صد من یه غازشون ک اره بچت کوچیکه نارسه لاغره کلش کوچیکه چقدر و ... تا العان هنوز ادامه داره حرفاشون ک بیست ماهش شده هر چیم من و پدرش بهشون تذکر میدیم با روی خوش و ناخوش ولی تاثیری نمیکنه اخلاقشون مثلا تا میرسم بهشون سریع میگن اینو بده بهش اونو بده بهش اینو بپز یا اونو پختم بده بخوره ادم میمونه چی بگه انگار ما به بچمون قحطی میدیم
ولی در کل خوب و خوشگل و ترگل ورگل بچه رو نگه میدارن تحویلت میدن.خواهرم بابام داداشم مامانم مامان بزرگم همه نگهش میدارن از طرف خانواده شوهر زیاد دختری نیستن اصلا زیاد سر نمیزنن پدر شوهر که اصلا نمیاد طرف بچه
من مامانم یکم زیادی دلسوزه تا منم حرف میزنم میگه ما سه تا بچه بزرگ کردیم.تاب بخرید براش روروئک بخرید حساب باز کنید و این حرفا.الان که شکمو نشون میده میخواد همه چی و بخوره بابام بهش بیسکوییت داد گفتم خواهش میکنم نده مامانم همش لباساشو عوض میکنه میگه تو بچه رو تمیز نگه نمی داری خلاصه که حریفشون نمیشم اوایل حرص میخوردم الان قشنگ بچه رو می سپارم دستشون عین عروسک لباس تنش میکنن شیر میدن بازی میکنن باهاش راحت حرصم نمی خورم.بچه هم تا میبینتشون آنقدر ذوق میکنه خخخ
من سر اسم گفتن ما به بچه میگیم کاهو یکی گفت مگه هندیه مثل ماهوتی کلا گفتن اسم قشنگی نیست منم گفتم خودم خوشم میاد گذاشتم ماهور همه می گفتن پسره گفتم هم برای پسر هم دختر
ماخودمون توشرایطی بزرگ شدیم که همه توزندگیمون دخالت کردن الان برادروخواهرم اصلااحترام به مادرم نمیزارنظرعمه و.... براشون مهم تره تامادرخودمم کوجیک ترکه بودم اینجوری بودم چون اگه میخواستم کاری روانجام بدم مامانم میگفت نع اونادخالت میکردن میگفتن بزاربره و.... ولی خداروشکردیگه سرم به سنگ خوردوفهمیدم کارم اشتباست
اماااااان از دست مااااادرم. داره دیوووونم میکنه،😡😡😡😡 پدرم و برادر مجرد و کوچکترمم!!!!!!!
اره والله منم نظربقیه برام مهم نیست تا یه چیزی بگن زودی میگم بسه دیگه
مگه میشه دور و بر مون افراد خودحکیمپندار وجود نداشته باشه ،مثلا خود من سرهمی تن دخترم میکنم( چون دخترم الان دوست داره پاشو بگیره تو دستش و با سرهمی سخته )میگن سرهمی تنش نکنید ،بادی تنش میکنم که راحت پاشو بگیره، میگن پاش سرما میخوره ،اونم تو این هوای متعادل بهاری، یعنی هرکاری بکنی ی چیزی هست که بگن این نه اون درسته!مخصوصا که تو فامیل همسن و سال دختر من چند تا نی نی دیگه هم هست و همه اینها اضافه میشه به مقایسه کردن ،فلانی فلان کار نمیکنه یا فلانی کار رو میکنه واسه بچش!
راستش گاهی میگم دلیل کاری که انجام میدم قانع میشن ولی ۵ دقیقه بعد باز حکیم درونشون متبلور میشه ، گاهی هم سکوت میکنم یا بهشون میگم چشم ولی بعد باز کار خودمو میکنم ، اما نگران حرفها و حدیثها هستم و مخصوصا مقایسه کردنها که روی بچه در اینده تاثیر میذاره .
نه سواد كافي براي حرف زدن دارن نه شعور براي ساكت شدن و دخالت نكردن
متاسفانه تو این زمونه هم دخالت هست، حتی تو قشر تحصیل کرده و به اصطلاح با کلاس مقیم خارج از ایران،برای ما که انقدر دخالت کردن که آخرش کار به قطع رابطه کشید، زمان بارداری گیر به چی بخور چی نخور ،چی کار بکن چی کارنکن میدادن،بچه هم که اومد سر اسمش قشقرق شد و اینکه چرا ما میایم خونه شما بچه رو بیدار نمیکنه ما ببینیمش، بچه نوزاد یکهفته ای رو.تا ۳ ماهگی پسرم یه جور باهاشون کنار اومدیم تا اینکه ۱۳ بدر پارسال کاری کردن که شوهرم به خواهرش گفت دیگه با هم کاری نداریم و حسرت دیدن گابریل به دلتون بمونه.و قطع رابطه.
واقعااین یک معضلی هست براخودش اماچه فایده که تابوده همین بوده دخالت دخالت دخالت آخه چرامن توهردوبارداریم اشکم ودرآوردن انقدراومدن گفتن که نگومنتوفامیل زبون زدبودم وهستم توبچه داری ازداداش کوچیکم تابچه دایی وخاله آبجی وداداش خودم ومن تروخشک میکردم اماخانواده شوهرم بچه داری منوقبول نداشتن چرابچه گوشاش این شکلیه بادستمال محکم ببندشون بچه نوزادومیگفتن چالاغرچرالپیه چراتپله این چه غذاییه درست کردی براش من تاهمین الان که بچه دومم هست هنوزدارم میکشم بچه هام سفیدن میگن ایناکم خون هستن توبهشون نمیرسی مریضشون میکنی توخانواده خودمونم به غیرازمادروخواهرام بقیه دخالت میکنن منی که به کارکسی کارندارم نمیدونم چرابه من همه کاردارن
پسرم انگشتش رو میخوره برام خیلی ناراحت کننده نبود و دکتر هم گفت خودش ترک میکنه
ولی دخالت خانواده ی همسر چرا میخوره چرا دستش زخم شده
بزرگ بشه خودارضایی میکنه
واقعا حساسم کردن 😕😕😕
اوف بیاین مادر شوهر منو ببینید من ایران نیستم هر روز باید زنگ بزنه نظر بده امار بگیره چه خبره
نظر من اینه که بگین کاری که خودم دوست دارم رو انجام میدم به کسی هم مربوط نداره. که دخالت کنه.
مخصوصا مادر شوهرا که خوب بسوزن😅😅
من ی خواهر شوهر ناتنی دارم هروقت میاد میگه تا ۴ نشه بازی نشه تو باید حتمن ۴ تا بچه بیاری دوتا داری دوتا دیگه هم بیار تو جاشه داری.. خیلی ناراحت میشم ازش اون دشمن منه کارای دیگه هم کرده ک بخوام بگم وقت نمیشه . . چکار کنم چی جوابش بدم .؟
خداروشکر نزدیکانم اصلا دخالت ندارن و بقیه هم ی گوشم در و ی گوشم دروازه اس و میگم همه چی تغییر کرده الان مث قدیم نیس
من یه دوست داشتم که زیاد باهام بحث میکرد دررمورد نگهداری و تربیت بچم و همیشه میکفت تو حساسی منم قطع ارتباط کردم خداروشکر از خونواده هیچ کس دخالت نمیکنه و بچم کاملا زیر نظر خودمه
مادر شوهرم گیر میده باااااید فلان چیزو بدین دل دردش بیافته میخام پشت گوش بندازم هی میگ هی میگ هی میگ دیوانم میکنم.. دیگ نمیدونم چیکار کنم😭
هنوز ک هنوزه ب من میگن شیرت خوب نیست بچه ات شله و گردن نمیگیره و اله و بله
اره دقیقامادرشوهرم خیلی روی اعصابمه دخترم ۱۰ماه ۱۷روزشه همش میگه چرا راه نمیره الان باید دیگه راه میرفت همش پاهاشوبا این روغن چرب کن فلان چیزو بهش بده همش نگرانم میکنه واسترس بهم میده
ب من خیلی گیر میدن الانم همینجوریه هرکی از راه می رسه ی چیزی میگه من اصلا اهمیت نمیدم
من طوری جلوی مادر شوهر و خواهر شوهر با دخترم رفتار میکنم که خودشون تازه از تربیت من خوششون میاد و تا حالا چیزی نگفتم چون چیزی واسه دخترم کم نمیزارم که بخوان ایراد بگیرن
واي از دست اين دخالتا بيشترين ناراحتي من اين روزا اينه كه مادر شوهرم هر چي دم دستش باشه دوست داره به پسرم بده كه منم اجازه نميدم بعدشم ميگه ديگه شماها زيادي حساسين و بعضي وقتا تا يه كوچولو حواسم نبوده سريع يه تيكه از غذاي سفره ميزاره دهن بچه واقعا بيزارم از اين كار
واسه من زیاد پیش اومده میگن مثلا بچه ات رو روپات نذار که عادت میکنه ی فلان لباسو تن بچه نکن چش میخوره
هرکی دخالت کنه خره ب کسی ربطی نداره والا مخصوصا خانواده شوهرک سرب تنشون نباشه
من حرفشونو تایید میکنم ولی انجام نمیدم کار خودمو انجام میدم بچه ی خودمه میدونم چی به چیه
منکه دعواشون میکنم و میگم به اندازه کافی سر در میارم و اشتباهات خودشون رو تو تربیت بچه هاشون به روشون میارم که فکر نکنن خیلی بلدن
واقعا خیلی بده.اگر بعضی حرفا راهنمایی باشه و جنبه ی دلسوزانه داشته باشه خیلی خوبه ولی بعضی حرفا واقعا دل یک تازه مادر رو میشکونه
به نظر من اگه شما و بچتون براشون مهم باشین میان نظر میدن
یه جوری از خانواده شوهر بد می گین انگار چیکارتون کردن بالاخره نوه او نام هست شمام اگه خیییلی سیاست داری هرچی که میگن جلو خودشون بگو با۰ش وای کار خودتو بکن به احترامی کردن به مادر شوهر یا پدر شوهر اصلا کار خوبی نیس او نام از سر دلسوزی یه حرفی میزنن شما به دل نگیر
همه از مادر شوهر و خانواده شوهر مینالن😂خوشبحال خودم ک با زبونم اجازه نمیدم کسی دخالت کنه البته شوهرمم زن دوسته هااا😂
واااای من عمم یه حرف بهم زد هنوز اتیشم میزنه.موقعی که لنا دوماهش بود گفت بده من پوشکشو عوض کنم تو بلد نیستی،چند دیقه بعدشم گفت بمیرم برای این بچه مامان باباش بلد نیستن.حالا این درحالیه که سن منو شوهرم کم نیست هردو خیر سرمون پزشکیم تازه کلاس فرزندپروری هم رفتم.اینو بگم که بعضیا هم فقط قصدشون اذیت و حسادته،من که درکشون نمیکنم چون همیشه خیر بقیه رو میخوام بیشتر دلم میشکنه کسی اینحوری حرف میزنه.یا اولا همش میگفتن اره پریا که عروسک بازی میکنه منم عصبانی شدم و جلو عمه و زن عمو اینام سینم و دراوردم که خون میومد بخاطر شقاق گفتم اره عروسک بازی میکنم ولی درد زایمان کشیدم،عروسک بازی میکنم ولی بیست ساعته بیدارم و باجای زخم زایمان دارم و سینه زخمی و شکم گشنه به عروسکم شیر میدم.دیکه همون جا خفه شدن.بعضی وقتا باید ادم جواب بده وقتی کسی حدشو نمیدونه.تو خودمون نریزیم که بعد افسرده بشیم سر بچمون خالی کنیم
دخالت هاي بيجا و غير منطقي هميشه هست و كاريش نميشه كرد ولي يا نبايد رفت و آمد كرد يا بايد تند جواب داد يا اصلا جواب نداد ولي من ترجيح ميدم منطق جواب بدم و در مورد اون موضوع بحث كنم و طرف مقابل رو قانع كن كه ديگه هر سري رو مخم نرن و اون طرف هم از اشتباه در بيارم بنظرم بهترين روش و من جواب گرفتم شما هم امتحان كنيد😉
وااای نگم براتون پسر منم 20 روز زود اومد وزنش متناسب بود خداشاهده می گفت اونهمه خرج کردید واسه این؟اونهمه خرج کردید یه تپلش می آوردید . می گفت من بچه م اینقد نبود که موقع تولد 7 کیلو بود😮
خواهرش اومد گفت شیر این خوب نیست . وااااای من هم تو دوران افسردگی بودم حالم بد بود بچه م خوب سینه نمی گرفت کلی حال روحیم خرااااااب بود یادش می افتم گریه م می گیره. انقد حرفای بقیه روم اثرگذاسته بود که نسبت به بچه م حسی نداشتم. الان که 6 ماهشه می میرم واسش .
بمن گفتن چرا اینجوریی تربیت میکنی فردا ال میشه و بل .گفتم نه تو بچه داریتون دخالت کردم نه دخالت کنید .اون دوتا رو جوجه ماشینی تربیت کردم این و خروس جنگی .دیگه کسی چیزی نگفت .والااااا بخدا از دست خانواده خودم بیشنر میکشم تا دیگرون
من سر شیر خوردن پسرم خیلی مشکل داشتم، هر کی از راه میرسید میگفت چقدر چاقه، پسرم شکمو بود و هست، تو دو ماهگی نزدیک ۸ کیلو بود، هی هم میگفتن نباید شیر بخوره، دکترش تو ۴ ماهگی قطره آهن رو تجویز کرد یا از ۵ ماهگی بهش فرنی دادم. هی هم از جانب اطرافیان محکوم بودم تا به روز گفتم به شما چه ربطی داره مگه شما دارین خرجش رو میدین. دیگه چیزی نگفتن. تا الان دوباره سر حرف زدنش دان فضولی میکنن. پسر من از همه بچه های خونواده زودتر راه افتاد،اوایل ۹ ماهگی راه میرفت. ولیدتو حرف زدن تنبله، تا نیاز نداشته باشه حرف نمیزنه.
من دخترم نارس بود و ضعیف هر کی میدید از خودش یه چیزی تجویز میکرد که بهش اینا رو بده بذار بچه جون بگیره منم تا جایی که میشد قانع میکردمشون که تمام تلاشم رو دارم میکنم وواقعا هم ازتمام وجودم مایع میذاشتم که بچه ام رشدش طبیعی بشه و این رو بهشون میگفتم بچه نارس بوده و وزنش با بچه های نرمال فرق داره. ولی خیلی ناراحت میشدم
البته من خونواده همسر ندارم ولی مامان بابای خودم سنشون کمه تازه تحصیلکردن و کلیم مهربونن ولی کلااافم کردم همش باهاشون دعوا داشتم سر بوس نکردن یااینکه چیزی ندن بچم بخوره،اب بیش از حد ندن،همش اوناهم در برابر من و مطالعاتم و حرفای پزشک جبهه میگرفتن و ولی من پای حرفام و دستوراتم موندم الان دیگه خودشون کاری بدون مشورت من نمیکنن.
من مادر شوهرم زیاد چیزی نمیگه.. اصلا کار نداره. ولی پدر شوهرم همش میگه تو به این غذا نمیدی شکم اینو سیر نمیکنی. انقدی ک دوسش داره.. البته حرفای پدر شوهرو زیاد جدی نمیگیرم یه گوش دره یه گوشم دروازه.. ولی خیلی لوسش میکنه. یه کارایی میکنه که من هر چقدم تربیتش کنم اون.... 😤😐😐😪
خخخ من دقیقن یکی از اعضای خونواده همسر یچی گف منم داد زدم گفتم اصن بچه خودمه خودم میدونم چیکار کنم
اوفففففف
من خیلی چون اولین بچمه و مادرمم ازم دورن الا سعیدم4ماه و7روزشه و خانواده شوهرم که زنگ میزنن یه سره میگن سعید4دست و پانمیره طاها تو این سن کل خونه رو میچرخید.ای ال ای بل و بدتر استرس میگیرم منی که 3ماه اول بارداریم استرس و بعد از زایمانم به خاطر اتفاقاتی که افتاد استرس بیشتر اومده سراغم و کلاگیجم و میدونم الا واقعا وقتش نیست برای سعید.بازشکرخدا همسرم آگاهتره
من از بعد زايمان خيلى عصبى شدم اون روز با اون صوزت عرقى و كثيفش بچمو بوس كرد مادرشوهررررر روًميگم اين سرى بوس كنه ب روش ميارم
من در مقابل ميگم شما راست ميگي ولي كاري كه فكر ميكنم درسته انجام ميدم
من سر انلی راحت یک سال جنگیدم تا کمی کوتاه امدن ولی الان دومی تو راه از لان سر اسم حرفم رو به کرسی نشوندم
اوه اوه نظر ندن دخالت بیحا فقط ارزش طرفو از بین میبره به شوهر مونده که جواب طرفو بده که دیگه کسی اجازه دخالت نده
واااای من هرجور که دلم بخواد بچه امو بزرگ میکنم مادرشوهرم میگه چرا لاغره پدرشوهرم میگه چرا نمیزاری روروئک سوار بشه بابا اخه بچه ۵ ماهه روروئک میتونه سواربشه خب چیکارکنم که لاغره بچه خودمه دلم میخواد لاغر باشه به کسی چه مربوط من کار خودمو میکنم جواب بقیه رو هم میدم
رو مخ آدمن اینجور آدما هووووف
خداروشکر مادرشوهر من خیلی فهمیده و خانوم هستن با اینکه خودش ۵ تا بچه بزرگ کرده کلی اصلن کاری نداره و به نظر من احترام می زاره
اگه منطقی باشه از حرفاشون استفاده میکنم اگه منطقی نباشه که میگم من اینجوری راحترم
من فقط گوش میدم برعکس شوهرم که پا به پاشون مثل خاله ها میره😁😁😂😂
خودشیربنی میکنن انگار ما اندازه اونا فکر بچمون نیستیم
برای من مخصوصا توی سال اول زندگی دخترم زیاد پیش می اومد.البته برای من سخت بود اما همسرم خیلی پخته تر برخورد میکرد.مثلا اگر پدر یا مادر هر کدوم از ما صحبتی می کردن که ما مطمئن بودیم روش خودمون درسته خب فرصت میدادیم چند دقیقه ای که گذشت بدون اینکه ناراحتی پیش بیاد با جزئیات کامل توضیح میدادیم و الحمدلله هر دو طرف بدون تعصب گوش میدن و حتی روش ما رو می پذیرن اما اگر مطمئن نباشیم میگیم ما فکر میکردیم این روش درسته اما در این مورد مطالعه نداشتیم پس روش شما رو هم به ذهن میسپاریم تحقیق میکنیم که بتونیم بهتر تربیت کنیم.البته همه این موارد در زمینه های تربیتی هست و در جواب پدر و مادر های خودمان.دیگران حتی خواهر و برادر شرایط متفاوته.اما تا جای ممکن گوش میدیم چون به هر حال امکان داره ما هم اشتباه کنیم و بعد فکر پاسخ میدیم.اما همه اینها دور از چشم فرزندمون هست یا اگر در آن فضا باشد حتما از سوم شخص و اسامی دیگری یا به زبان دیگری صحبت می کنیم که تو نگاه بچه نه ما زیر سوال بریم و کوچک بشیم و نه دیگران.در مورد افراد بجز خانواده در صورتی که مجرد باشند یا فرزند نداشته باشند سعی میکنیم بحث نکنیم و فقط به اینکه ان شاءالله شما اون جوری که می خواید بچه خودتون رو بزرگ میکنید بسنده می کنیم.اگر هم فرزند داشته باشند سعی میکنیم با لبخند رد بدیم و اگر باز تکرار شد بطور کامل جواب میدیم.
از این نظر ها زیاد داده میشه شاید من بهشون احترام میزارم اگه چیز مفیدی بگن انجام میدم واگه خوب نبود هم دلیلش را بهشون میگم به هرحال بزرگترن واحترامشون واجب
آدم فضول همیشه و همه جا هست مخصوصا که بعضیا از سربیکاری فقط کارشون نظر دادن راجب زندگی بقیه س
من اجازه نمیدم هرکی حرف برنه محل نمیذارم اصلا انگار نشنیدم😀 نهایتا کنه بشه و چندبار بگه با یه نگاه عاقل اندر سفیه بهش میگم شما هم درست میگی تا ساکت بشه برا همیشه😄
خانواده ی شوهرم و خانواده ی خودم همش بچمو با بچه های دیگه مقایسه میکردن که چرا وزنش کمه؟ منم بهشون گفتم من با کسی مسابقه ندارم و میخوام بچم به صورت عادی بزرگ شه.
وای من ک دیگه عصبی شدم وقتی بچم گریه میکنه یکی میگه گرمشه یکی میگه گرسنه یکی میگه جاشو خیس کرد یکی میگه بده من ساکتش کنم یکی میگه مریضه ببریمش دکتر ،دیگه کلافه شدم😥😥
سلام مامانا دیگ لازم نیست واسه یه عکس برین اتلیه با فرستادن عکس کودک خود عکس کودک خود را با ۵ الی ۸ هزار تومان ودر صورت درخواست پنج عکس به بالا یک عکس رایگان تحویل میگیرین
منم دیگ واقعا ۷ خسته شدم.زن داداشم دخترش ۹ ماهشه دختر منم ۷ ماهشه همش مقایسه میکنه با اینکه دندون دخترم در اومده و دندون دختر اون ن . هنش میگه لاغر شده😔خیلیییی بدم میاد مقایسه میکنن
تا حالا کسی ک دخالت نکرده فقط خانواده شوهرم گفتن کم براش اسباب بازی بخر بده طلا براش الان بچست خرابشون میکنه بزرگتر شد بخر واسش ولی خانواده خودم بیشتر دخالت میکنن ک چرا لاغره چرا حرف نمیزنه ...
من که میگم بله درست میگین ....ولی کار خودمو میکنم طرف خودش ببینه حرفشو نخریدم دیگه چیزی نمیگه
آااااخ من دیونه شدم ۳ماه خانواده شوهرم کنارم بودن دیونه شدم از بکن نکن هاشون بخصوص اینک هی میگفتن شیرت ابکیه فلانی شیرش چقد چربی داشته بااین دخترم وزن تولدش ۴.۵بودالان۷گیلوه تا دیگ برگشتم گفتم برین خستم کردین خیلی بده واقعا،تا پشت میگردم بچه رو با قندداغ سیرمیکردن فکرشومیکنم دیونه میشم
اره خسته شدم اه خانوادی همسرم خیلی دخالت میکنن تو تربیت بچم 😢😢😢
من هرروز دارم این حرفهارو میشنوم و اصلا نمیتونم تحمل کنم خیلی اعصابم بهم میریزه نمیتونمم بگم بله شما راست میگین چون خیلی حرفهاشون اشتباس
فقط دارم تو خودم میریزم
من هرکی هرچی گفت فقط میشه باشه.تماااااام😆😆
من اصولا میگم باشه و چشم.ولی کار خودمو میکنم.چون خودم بیشتر بچمو دوس دارم و شناخت دارم روش.
بنزرت الان گرفته با ی بار ..؟
اخ ک متنفرم از این دخالتای بیجا خودم زن داداش بشم هیچوقت تو کارکسی دخالت نمیکنم،حتی بچه خاهرم
الان حتمادخالت هست ولی زنوشوهرا مستقل ترشدن حرفهای مادرشوهریامادرزن که سلطان دخالت هستن جدی گرفته نمیشه واسه همین تاثیری توزندگی نمیزاره
اطرافیان ماهم خیلی نظر میدن دخالت نمیزارم زیاد بکنن.. ولی در هر صورت کاری که خودم و باباش بدونیم درسته انجام میدیم
کسی نظربده دهنشوسرویس میکنم خلاص
من میگم چشم ولی کاره خودمومیکنم
من که واقعا کلافه شدم از دست اطرافیانم دلم میخواد باهمه قعط رابطه کنم
من که اصلا دوست ندارم کسی دخالت کنه
ب بچه ي من مادرشوهرم چند سري غذا داد بهش گفتم نده بهش برخورد ب شوهرم گفتم بهش بگو نده شوهرم گفت باز ناراحت شد ولي ديگ نميده از اين حرفا پيش مياد بايد اهميت نديم و كار خودمونو بكنيم
منم به کسی اجازه نمیدم که دخالت کنه
من اصلا به حرف بقیه گوش نمیدم کار خودمو میکنم اما انصافا چیزی نمیگن فقط قبل به دنیا اومدن تو اسمش مشکل داشتیم اونم گفتم بالا برین پایین بیاین باید اسمش تایماز باشه واسلام اونم که حرف من شد😁
خیلی خوشم میاد ازینایی ک جواب
طرف مقابلو درجامیدن
من به کسی اجازه نمیدم هرچی میگن جوابشونو میدم🤗
من نمیتونم جوابشونو بدم فقط میگم باشه...ولی کارخودمومیکنم
واخ واخ دقیقاااااا ادمو کلافه میکنن
وووووااای تو رو خدا من که کشتم ای مادرشوهر از بس هی میگه چرا این لباسو کردی تنش چرا پوشکش تنگه چرا موهاش بلندن چرا چرا چرا دیونم کرده بخدا هی میگمش باشه ولی کاره خودمو میکنم حتی شوهرمم بهش گفت چیکارش داری بچه خودشه ولی گوش نمیده ضعف اعصاب گرفتم از دستشون
اطرافیان همیشه نظرات خودشون میگن هی این کارو بکن اون کارو بکن مادر باید بسنجه گه بچش تو چه شرایطی راحته و همون کار انجام بده من که به دور از حرفهای همه دارم سعیمو میکنم مادر خوبی باشم برای پسرم
مثل مامان من همش میگه دخترت بزرگ نشده شیرش نمیدی وای خیلی کوچیکه منم اعصاب خورد میشه میگه آره من شیرش نمیدن باد هوا میخوره به خاطر این مگه کوچیکه چون بچه برادرم هفت ماهش هست خیلی تبل هست بچه سه ماهه با هفت ماهه مقایسه میکنند
بله بارها... اما راه خودمو رفتم... هر چند گاهی باعث شده شک کنم اما در نهایت میدونم حس مادری قوی ترین حس دنیاس ک بهش رجوع میکنم
اخ از دست خانم باجی هاااااا
من با خواهرشوهر و مادر شوهرم توی ساختمونیم،هر چی میشه اینا میان دم خونه ی ما من دیوونه شدم صدای گریه بچه رو میشنون میان دم در که بده ببرمش دختر منم الان دوسال و نیمه دقیقا سنی که باید به گریه ها و جیغ زدنهای الکی بی تفاوت باشیم ولی نمیذارن الورودها یکی منو راهنمایی کنه،من اصلا چیزی نمی گم فقط یکم چهرم درهم میشه مادر شوهرم ناراحت میشه میگه به ما بی احترامی کردی
والا به منم خیلی میگفتن از اول که بدنیا اومد که سینمو نمیگرفت بچم شروع کردن گفتن تا ازپوشک گرفتن که هربار هم من هم بچم خیلی اذیت شدیم
یکی از بدترین تجربیات و روزهای زندگی ام با این نظرهای دلسوزانه ساخته شد. کاش می دونستند چقدر اذیت شدم و آزار دیدم از حرفها و دخالت هاشون. بخصوص که دچار افسردگی بعد از زایمان هم شده بودم. با اینکه همیشه فرد قوی و مستقلی بودم اما تو اون شرایط سخت هرکی از یک طرف ضربه زد و کم آوردم. بعد کم کم تونستم خودم رو جمع کنم. البته ادامه داره اما الان قاطعیت ام مانع آزار خودم و پسرم می شه.
تجربه و نظر گفتن اصلا بد نیست. همون طور که از دوست مشورت میگیریم. اما اینکه طرف بره به بابای بچه که سرکار هست بگه من رفتم دیدن بچه مامانش سرکار بود شیر خیلی کم گذاشت بچه مرد از گشنگی. اصلا کمک نیست و دلسوزی
الان قاطع هستم. نظر دلسوزانه و از رو محبت باشه بهش فکر میکنم. نظر الکی باشه از اون یکی گوش خارج میکنم
منم اجازه نمیدم کسی دخالت کنه تو تربیت فرزندم هرکاری دلم بخواهد انجام میدهم وبه دیگران هم کاری ندارم😊
بله بشدت مخصوصا اوایل دوران شیردهی بیشتر بود الانم هست الان یا میگم باشه و اهمیت نمیدم کارمومیکنم یا مثلا چندماه پیش ک میخواستم طبق چارت غذاخوردنش برم جلو خواهرشوهرا و بقیه بزور میخواستن قرمه سبزی وپفک بکنن دهن بچم محکم وایسادم گفتم بچه منه نمیخوام زودتر ازموعد چیزی بدم.و دیگه تمام
اوایل هم ده روزگی علی اصغر مادرشوهرم فوت شد وما همش توشلوغی و مهمونا بودیم میتونستم باوجود بخیه ها خونه بمونم اما نمیخواستم همسرمو تو بزرگ ترین و دردناکترین بحران زندگیش ینی مرگ مادرش تنها بذارم و ناچار بین شلوغی بودم خیلی سخت بود حتی راجبه شیردهی هم نظر الکی میدادن من کلاس رفته بودم و اصولی اینکارومیکردم اما یه عده رواعصاب بودن منم یبار جدی ب یکیشون گفتم لطفارشمانگران نباش بلدم!ودیگه هییییچکس حرفی نزد
بنظرم اگرنمیخواید بی احترامی کنین بگین باشه ولی انجام ندین
من به حرف هیچکس اهمیت نمیدم و کار خودمو میکنم بقیه برن بچه خودشونو تربیت کنن
امان از دخالت ،
من که کلی بحث داشتم سر اسم دخترم
منم میشنوم کارخودمو انجام میدم گاهی ام زیاد تکرارکنن یه چشم میگم که دیگه هیچی نگن کارخودمومیکنم.البته خونواده شوهرم انصافا هیچوقت دخالت نکردن
سکوت سکوت سکوت
تا دلتون بخواد خیلی واکنشم سکوت بعد خود خوری کردم
من کسی جرعت نمیکنه تو روی خودم چیزی بگه البته خیلیییی کم رفت امد داریم.ولی اوایل من شیرم زیاد بود ولی دخترم شیر خشک میخورد راحت تر بود انگار کولیک داشت مثلا یه وعده شیر خشک بهش میدادم.نصف شب تو کوچه ب زن همسایه میگفت شیر نداره بچش شیر خشکیه.میتونستم جوابشو از تو بالکن بدم ولی مامانم بود نخاستم ناراحت شه فرداش ب شوهرم گفتم حالشونو گرفت
گیرمیدن ولی یه گوشم دره یه گوشم دروازه.بچه ام لاغره به خودم کشیده ژنتیکیه سالم باشه تپل نیخوام
من همین چند روز پیش مورد حمله قرار گرفتم که تو پسرتو دعوا نمیکنی و پسر ۲ سال و نیمت لوس شده و به نظر من اصلا زور گویی و خشونت برای بچه به ای سن کم خوب نیست
من به حرف اشخاص گوش می دم ولی بچه هام خط قرمز زندگیم هستن
اجازه دخالت در تربیت هیچ کس رو نمی دم . چون اون اشخاص بچه های خودشون رو تربیت بکنن کافیه من دیگه سربار نمیشم😊😁
وای امان از این دخالت .... من که هرچی میخوام به بچم بدم مادرشوهرم میگه وااای بچه سنگینیش میکنه هنوز زوده ندین اینا رو از اون ور هم خواهر شوهرام راه میرن میگن چقدر بچه لاغر شده باباش هم که الاماشالا به جاییکه طرف من باشه میگه تو به شکمش نمیرسی بچه لاغر شده در جاییکه بچم هم وزنش خوبه هم قدش دیگه موندم بهشون چی بگم.گاهی اوقات میگم مادرشوهرم چجوری بچه هاشو بزرگ کرده که زنده ان 😑والا
واااااااییییییی نگوووو ک بخاطر همین دخالتا رفتم خونه بابام قهر ازززز بس که حرف شنیدم دیگ کم اوردم
به منم هر کی یه چیز میگه... والله نمیدونم چی بگم.مادرشوهر یه چیز میگه از سر دلسوزی مادرم یه چیز دیگه میگه که باهم فرق داره حرفاشون من میمونم چیکار کنم که هم هیچکدوم ناراحت نشن هم بچه آسیب نبینه هم مشکل حل شه.
وای اره خیییلی سخت بود مخصوصا اولای زایمان منم اولش سعی مبکردم تو خودم بریزمو هیچی نگم ولی اونقد گفتنو خستم کردن که دیگه جوابشونو دادم
وای گفتین ها واقعا خیلی دخالت میکنن و همیشه فکر میکنن چون ما کم تجربه تر هستیم کارهامون درست نیست و به خاطر اینکه اونا بزرگتر هستند نمیشه چیزی گفت من خودم بارها عصبی شدم سر این جریانات راه حلش چیه خب؟
من انقد قوی عمل کردم که دخالت نمیکنن...مگر تو چیزهای پیش پا افتاده و معمولی نظری بدن..که اونم مهم نیست و نمیشه اسمش و دخالت گذاشت..
وقتی پسرم بدنیا اومد با مامانم هماهنگ کردم که جلوی دخالت مادرشوهرم بگیریم (آخه احساس میکنه خیلی وارده)جلوی همه گفتم مامان جون خواهشا به خوردن و پوشیدن و دستشویی و ،،،بچه من کاری نداشته باشید اصلا میخوام سرما بخوره،پی پی بچم سبز بشه دلش کار نکنه ،بنده خدا مادرشوهره دیگه کلا سکوت کرد و در افق محو شدو بعدا هم کلی با مامانم خندیدیم😉والا
من کلا سر این مسئله همش درگیرم اخرش باید بهش بی احترامی کنم تا بس کنه کلا ادم بی فرهنگیه خیلی دخالت میکنه همش تلاش میکنه زندگی و خراب کنه
اسم بچه اولمومادرشوهرم هی میگفت رضا ماهم گذاشتیم حالااسم دوقلوهاروخودم شوهرم گذاشتیم پدرشوهرم میگه این چه اسمیه گذاشتین
اره والا بخدا منم کلافه شدم دیگه از مداخله های بقیه غذا
بعضی از حرفا که تشخیص بدم به صلاحه گوش میدم ولی حرفایی که بیخوده بهش اهمیت نمیدم چون دخترم بچه دومه و کسی زیاد نمیگه چیکار کن شاید به کسایی که بچه اولشونه بیشتر گیر بدن😌
وای امان از این حرفا من همه جور دخالتارو درمورد بچم داشتم تا اینکه یه روز دیگه کلافه شدم ی بحث پیش اومد گفتم من خودم بهتر میدونم چطور تربیتش کنم بچمو خوشم نمیاد کسی دخالت کنه واقعا دیونه کننده اس دخالتا بچه رو خراب میکنه مادرو کلافه
وای واقعا عذاب اوره چون بچه دیگه پدر مادر براش جایگاه خاصی ندارن بچه رو دعوا میکنی هرکی ی چی میگه
اره واقعا.بعضی وقتا آدم کفری میشه ولی چیزی نمیتونه بگه جز سکوت.
من سکوت میکنم و کار خودمو ادامه میدم
خانواده شوهر منم مخصوصا مادرش با حرفاش منو میرنجونه و بدتر از اینکه شوهرم هم چیزی بهش نمیگه و همیشه میگه اون قرص اعصاب میخوره تو درکش کن واقعا خسته شدم😔😔😔
من فقط لبخند میزنم و سکوت رو ترجیح میدم و کار خودم رو میکنم و این م صوع هم بارها میش اومده بچه مال کیه؟من.تو خونه کیه؟من.کی مادرشه؟من.پس حرف دیگران ذره ای ارزش نداره
دقیقن انقد بدم میاد دخالت میکنن که چرا بچه رو دعوا میکنی خو بچه از مادرش حساب نبره از کی ببره
من خودم اسم بچمو انتخاب کردم هرکیم الان دخالت تو تربیتش کنه جواب نمیدم نمیزارم دخالت کنن تاکی باید منتظر باشی شوهرت چیزی بگ باید خودمون زرنگ باشیم
یک حرفی که این روزا خیلی ناراحتم می کنه اینکه خانواده شوهرم همش میگن بچت خیلی ریزه ضعیفه☹️
سلام. مادرشوهرم همیشه پسرمنو بانوه دختریش مقایسه نیکنه همش میگه اون اصلا شلوغ نبود این ب کی کشیده شلوغ.. اون ب هیچی دست نمیزد چرا این دست میزنه و خیلی حرفای دیگ ک واقعا عصبیم کرده😞😞
من چون 20 سالم بود فکر میکردن چیزی از بچه دارای نمیدونم و همش دوس داشتن دخالت کنن ولی شوهرم میگفت به حرفاشون اهمیت نده من همین کار رو کردم دیگه کسی کاری به کارم نداره
به نظرم باید در جواب این حرفا گفت که صلاح بچه رو مادرش بهتر میدونه . من همیشه قاطعانه میگم خودم میدونم چیکار کنم یا نکنم و چی بدم بچم چی ندم. اینجوری جا انداختم
وای من مادرشوهرم هی میگه شیر داری؟؟؟؟؟؟؟ انگار بچمون لاغر شده😒 خیلی سبک شده😭😒😒😒😒
من حرفای اطرافیون روگوش میکنیم وبعد گفته هاشون روتحلیل وتجزیه میکنم اگه موارد درست وبه جا باشه انجامش میدم.
تا دلتون بخواد ته دل منو خالي كردن از به دنيا اومدن پسرم تا الان منو دق دادن انقدر كه ديگه عمرا بچه بيارم واقعا اذيت شدم از بس حرف زدن و به عواقبش توجه نكردن افسردگي شديد گرفتم
وااااي آره ومتنفرم ازاین جور آدما همش دوس دارم دادبزنمو بگم به شما مربوط نیس بچه ی خودمه اما کیه که بفهمه فقط سکوت میکنم کاش بعضيا بفهمن نباید تونحوه ی تربیت وزندگی بقیه دخالت کنن
بنظر من بچه بزرگ کردن خیلی سخته و همه بچه ها هم عین هم نیستن چه از لحاظ فیزیکی و چه خلق و خو. اطرافیان با مقایسه و دخالت هاشون باعث میشن مادر استرس و دلهره بگیره و نتونه با آرامش بچه اش رو بزرگ کنه. اگه در حد راهنمایی باشه خوبه ولی بیشترش عذاب آوره
جای من باشین چکار میکنین؟
پسرم با وزن زیر ۲ کیلو دنیا اومد اونقد نحیف بود ک نمیشد راحت بغلش کرد
بعد از ۱۳ روز ک بستری بود آوردیمش خونه، اول از همه مادرشوهرم که اومد دیدش گفت یعنی این بزرگ میشه؟ 😐 بعدم گریه کرد. من حال روحیم خراب بود دیدن بچم تو اون وضعیت خیلی ناراحت کننده بود . رفتارهای اون باعث میشد بدتر بشم.😔 هنوزم ک میبینتمون میگه بچه ی فلانی و فلانی انقد چاقن 😒
واقعا من که خسته شدم هرکسی یک چیزی راجع به اسم بچه هام یا لاغریشون میگه😳😳😳
هنوز پدر شوهرمن دخالت میکنه😥😥😥😥😥
خانمهابیخیال حرفای بقیه ایقدبابچتون باشین تابخودتون انس بگیره دیگه کاری بااونانداره....من همینجورم قبلن بچم اصلاپیشم نبودفقط بش شیرمیدادم اونادخالت میکردن یچیزخوب ک یادمیگرفت میگفتن مابش یاددادیم ازین حرفا..یه روزدیگ عصبانی شدم جلوخودشون زدمش ..بهشون گفتم هیچکس حق دخالت توزندگی من بچم نداره حتی پدرش ...چون تربیتش بامادر...دیگ بقیه چکاردارن الانم خداروشکرهرکاری اونابگن من برعکس انجام میدم ..کارخودم میکنم دخترم خیلی عاقل خیلی بحرفم...
برای من که از اول مادرشوهرم هی میگفت اسمش فلان باید باشه منتظر بود من واکنش نشون بدم منم فقط میخندیدم بعدشم اسمی که خودم انتخاب کردمو گذاشتم الآنم هر چی میگه درسته اذیت میشم خیلیم اذیت میشم ولی تحمل میکنم و بعدش کار خودمو میکنم اگه هم زیاده روی کنه برای زمان بیشتری از دیدن نوه اش محروم میشه به شوهرم چیزی نمیگم ولی راههای زیادی هست خونه مادر شوهر کمتر رفت ...دوری و دوستی از همه چی بهتره
مگه ميشه دخالت نكنن من كه مادرشوهرم دختر نداشته الان همش ميخواد دخالت كنه و دخترم بكشونه سمت خودش ولي من با خنده جوابش ميدم تا كم كم بفهمه دخترمنه و من بهترميدونم چي براش خوبه
سلام من الان همه نظراتو خوندم واقعااا جالبه برام اینکه مادرشوهر من اکثروقتا میگه اینو بده اینو نده چرا اینقد لاغر شده چرااینقد شلوغ میکنه .بازیگوشیش به داییاش رفته یا خواهرشوهرم همش میگه فلان غذا رو بده فلان جا ببرش فلان جا نبرش .من اصلا همیت نمیدادم وکار خودمو میکردم هیچ وقتم ازحرفاشون حرص نمیخوردم .اینا یعنی دخالت؟؟اخه چه ارزشی داره ادم اعصاب خودشو بخاطرچیزای الکی خورد کنه ناراحت بشه دنیا ارزش نداره بابا.بچها بزرگ میشن وبلاخره که ۲۴ ساعت پیش مامان باباهاست و بیشترین تاثیرو ما داریم بجای اینکه بخاطراین چیزای کوچیک ناراحتی کنیم وجو خونه رو متشنج کنیم ارامش و به خونه بیاریم بچه خوب بارمیاد والا😍
من هرکسی نظر میده دقیق به حرفش گوش میدم، ممکنه ی نکته خیلی ریز از توی حرفهای ی آدم اعصاب خورد کن یه جایی به دردم بخوره(که تجربه هم داشتم) نهایتاً از مطالعات خودم و نظرات بقیه رفتار درست را پیدا میکنم, اما هر بچه ای یه جوره، هیچ رفتاری مطلق نیست پس فقط مادر میدونه چجوری بچا اش را بزرگ کنه
من اولش خیلی عصبی میشدم یا ناراحت میشدم از دخالتشون ولی دیگ یاد گرفتم میگ بااااشه و بعد کار خودمو میکنم
اوفففف نگو،مادر شوهرم خودش به بچه هاشو با آب قند بزرگ کرده بعد به من میگه خوب خودتو راحت کردی بچه رو شیرخشکی کردیا،یا شوهرم تا ۵ سالگی پستونک میخورده حالا تا بچمو میبینه پستونکشو در میاره میگه نده بهش
من مادرم هر روز نظر میده در مورد بچم و من پاقعا ناراحت میشم و در اخر مجبورم جواب بدم که بچه منه به من مربوط میشه
وای وقتی به من میگن بغلیش کردی اعصابم خیلی خورد.یکی نیست بگه مگه من واسه بغل کردن عشق زندگیم از شما کمکی خواستم؟خودم دلم میخواد همیشه بغلش کنم
بله همين امروز، مامانم به خاطر كم غذايي بچم ناراحتم كرد و بهم گفت كه بچتون و عذاب ميدين وقتي غذا نميخور بهش شير بدين و گرسنه نگهش ندارين.در صورتي كه بچه ي من ٢٣ ماهش و رشدش رو نمودار سبز و دكترش گفت بايد شيرش و خيلي كم كنيم
منم این مشکل ودارم ولی باخونواده خودم ما تویه اپارتمان زندگی میکنیم وپسرم دوست داره مدام خونه مامانم باشه وهر وقت من میخوام بیارمش خونه گریه میکنه مامانمم و داداشم هی بهش پشت نیده و میگه بزار همینجا باشه نمیخواد ببریش ومن واقعا عصبانی میشم که چرا اونا دخالت میکنن چیکار کنم
به نظرم بهتره فقط حرفشونو گوش کنیم با یه لبخند ملیح ولی همون کاری که خودمون فکر میکنیم درسته رو انجام بدیم
اینجوری بهتره و به بزرگترامون بی احترامی هم نکردیم
من اسم بچمو خودم انتخاب کردم شوهرمم قبول کرده خانوادشم که اصلا درمورد اسم چیزی نگفتن و خدایی هیچ دخالتی تا الان نکردن در مورد بچه فعلا که باردارم حالا انشالله به دنیا اومد دیگع مساعلش به منو باباش ربط داره نه کسه دیگه 😊
متاسفانه مادر شوهرم کنار ما زندگی میکنه. و خواه ناخواه این مسئله برای من از همه بیشتره. البته بماند که برادرای همسرمم هر وقت میان خونمون یه نظری میدن. ماه های اول که دچار افسردگی بعد زایمان بودم خیلی برام سخت بود. همسرم گفت تو بگو باشه ولی کار خودتو بکن. در نهایت همین شد. ولی خب حرفایی که همیشه زده میشه واقعا رو اعصابه و کاریش نمیشه کرد. چاره ای جز تحمل نیست.😔
ووووووااااااای که چقد رومخن اینجور آدما
اونوقت ک من زایمان کردم یپا کارشناس شده بودن.....😑😑😑
منم دخترم لاغره خیلی تااخانوده شوهرم میبیننش میگن عهه اینک هنوزبزرگ نشدیه کیلوهم نمیشه من فقط بالبخندجوابشونومیدم قرارنیس ک همه بچه هامث هم بشن
ماماناجواب منمبدین توروخداراهی بگین من کم حرفوخجالتیم حریف نیستم
والا حرف همیشه هست
بچت لاغز بلشه میگن چرا لاغره.
چاق باشه میگنچاقی زیادم خوب نیس
لبلس زیاد بپوشونی میگنزیاده کم بپوشونی میگن چرا کم پوشوتدی.
بهترین راه شنیدن و توجه نکردنه به نظره من..
منم میشنومووو توجه نمیکنم.❣
اوووووووووف تا دلتون بخواد تو بچه داری من دخالت میشه.البته الان خیلی خیلی بهتر شده.چون با احترام جواب امه رو میدم طوری که هیچ کس ناراحت نمیشه.فقط خودم حرص میخورم.چون همسرم واقعا دهن بینه.... بیشتر اذیت میشم.تو یه جبه وایسادم دارم همش از کارام دفاع میکنم.و در اخر میگم خلاصه هیچ کس به اندازه یه مادر نمیدونه کی بچه خوابش میاد کی میخواد بازی کنه و..... در نهایت اینکه من یه مادر کافی هستم.چون از اولی که هستط تو شیکمم زود داشتم درباره بچه داری و انرژی دادن به جنین اطلاعات کسب میکردم
من در مقابل ایرادات بقیه فقط لبخند می زنم
منکه خیلی استرس میگیرم اما جواب میدم که خودم بلدم
ننه شوهر بمیره😡😡😡😠😠😠😠
جالبه من میخوام زایمان سزارین کنم مادرشوهرم راضی نیس من نمیفهمم به اون چه ربطی داره😐
الان دیگه کسی به خودش اجازه ی دخالت نمیده ،فرهنگ سازی شده و حریم ها حفظ میشه تا حرمت ها از بین نره ❤😊
من اجازه نمیدم کسی دخالت کنه وحرف نابجایی بزنه که خودم و دخترام اذیت بشیم اگر کسی بازم دخالت کنه خیلی مودبانه میگم بچه خودم وهرطور خودم صلاح بدونم رفتارمیکنم شما بهتره تجربیاتتون روبرای بچه های خودتون نگه دارین
من اهمیتی نمیدم اگر حرفشون درست و منطقی باشه و من واقعا راه اشتباهی پیش گرفته باشم میپذیرم ولی اگر نه واقعا دخالت الکی باشه با یه لبخند و عوض کردن بحث رد میشم از حرفشون.
اره بعضیاخیلی دخالت میدن اخه یکی نیست بگه بچه ای ک خودت تربیت کردی ببین بعدبه بچه ی من ایرادبگیر اکثرا اونایی ک میگن بچت لوسه بچه ی خودشون بی تربیته ولی عیب خودشونونمیبینن
وای بخدامنم خیلی خسته شدمه مخصوصا خونواده شوهرم خیلی گیرمیدن بچه روفلان نکن فلان کن ولی گوش نمیدماااخودم هرچی بگم هرکاری هم بخوام که ندونم ازمادرم میپرسم چون فقط روش مامانموقبول دارم...دخترم لاغرخواهرشوهرم هم بچه اش بادخترم به دنیااومده اون چاق همه بااون مقایسه اش میکنن خیلی بدم میادزیادپیششون نمیرم😕😕
من اولا حرص میخوردم الان بهشون میگم خیلی بلدید برید حامله شید سر بچتون انجام بدید 😆
من اصلا دلم نمیخواد بهش فک کنم چون دخالتاشون واقعا عصبیم میکنه حس میکنم مامان خوبی نیستم من 2 تا دختر پشت سر هم دارم به جای این که بهم کمک کنن فقط اعصابم خورد میکنن برا همین زیاد تو خونه مادرشوهرم و مخصوصا مامان خودم نمیرم
امان از دخالتهای بیجا.خانواده شوهرم مدام میگن بچه باید ب سروصدا عادت کنه بعد مادرشوهرم یبار نشست جفت نوزاد ۴ماهم و شروع کرد بلند بلند حرف زدن همونجا ک دیدم دخالتهاشون باعث اسیب به بچم میشه چنان توپیدم بهشون که خودشون شروع کردن ب غلط کردیم دیگه هم حرفی نزدن خداروشکر .
والا تا جایی ک اسیبی ب بچم نرسه کاری باهاشون نداشتم اما وقتی پای سلامتی بچم درمیون باشه هرکسی باشه جلوش وایمیستم
وای فک کردم من تنهااینجورم واین حرفارومیشنوم واقعازیادمیشنوم ازاین حرفا تازه بدترشم اینه که شوهرمم میگه راست میگن بیشترازاین عصبانی میشم که جلوش چه غذاهایی درست میکنم ودخترم نمیخوره بعداین حرفم بایدبشنوم بعداین نظردادناهم خیلی روم اثرمیزاره میام همش فکرمیکنم بعدهم دخترموهم خودمواذیت میکنم
واقعا امان از دست دخالت بی جا ای کاش همه حدو حدود خودشونا میدونستن
اوه تا دلتون بخواد چون بچه ام نارس بوده از دکتر و پرستار نادون بگیر تا خانواده و اطرافیان . گاهی غصه خوردم گاهی عصبی شدم ولی همش به خودم گفتم من بهترین کار برای بچم انجام میدم کون لق بقیه. نمیشه همه رو راضی نگه داشت . ولی چند جا خیلی دلم شکست . خدا کسی سخت امتحان نکنه .
من چیکا کنم هی برمیدارن استخون پرگوشت میدن خانواده شوهر دست بچم هرچی میگم نه توگلوش گیرمیکنه محل بحرفم نمیزارن یا سنگ ریزا میدن دستش چی بهشون بگم. یا میگن کچلشکن
میشه راهکار بگین دیگه کلافه شدم اعصابم نمیکشه
در مورد اسم و اینا ن ولی در مورد تربیتش آره
😄تابچع روبغلت میکنی میگن بچه روبغلی نکن یابچت لاغره😒
من باکسی بحث نمیکنم فقط گوش میدم در نهایت کار خودمو میکن.
والا من که بچه ندارم ولی مادرشوهرم خیر تا شر باهام کار نداره ولی خواهر شوهرم یکم اولا دخالت میکرد توجیهش کردم البته خودش شعور داشت فهمید الان کلا اونم کاری نداره
منم وقتی باردار بودم پدرشوهر و مادرشوهرم هر کدوم یه اسم انتخاب کرده بودن و با همون اسم بچه تو شکمم رو صدا میزدن. ولی ما اسمی که خودمون دوست داشتیم گذاشتیم اونها هم احترام گذاشتن آخرش خواهرشوهرم گفت چرا یه ایم بامعنی و بهتر انتخاب نکردید😎. ولی خدایی دیگه هیچ دخالتی نکردن دمشون گرم
والا اقوام ما عین الاغن میان میگن اسم پسرت زشته خدالعنتشون کنه میگن ک فقط باید محمددو علی و امیرمحمد وامیر علی بزاری بامغزفندوقیشون منم توجه نمیکنم مادرشوهرمم خیلی دخالت میکن ک بچ رو ال کن بل کن خداازش نگذره روز دوم ک بچمو زاییدم اومد خونه اشکمو دراورد حالم ازش بهم میخوره نمی بخشمش هنو طلبکارم هس تیکه میندازع ک منم پسرمو همینقد دوس دارم عروسا تو کار مادرشوهرا دخالت میکنن درصورتی ک من کاری ب کارشون ندارم اون اومد دعوا راه انداخ ک شیر خشک ندع ب بچ من شیر نداشتم نمیتونسم بزارم بچم گشنه باش ک اونا دعوا نکنن
فقط اونجایی که بهت میگن چرا شیر خشک میدی!!!
آخه به تو چه!!اگر شیر داشتم که شیر خشک نمیدادم،،تازشم میگن شیر خشک آشغاله این چیه میدی!!!خیلی بخاطر این موضوع غصه میخورم
دقیقا مث جاری من هروقت میریم خونه پدرشوهرم اونجاست خیلی دخالت میکنه چرا دستای بچه رو اینقدر میشویی پنج شش ماهه بودمیگفت بده همه چی بخوره جدابراش غذادرست نکن حالادخترمن از شش ماهگی غذای سفره دادم بهش چی شده یااینکه قطره اهن و مولتی نده بهش منم ب حرفاش توجه نمیکردم و کارخودمو میکردم الانم یه وقتایی ی چیزیی میگه اهمیت نمیدم
واییییییییییی نگو ازدخالت که دیونم شدم ازدست این حرفا به اصطلاح دلسوزانه
من هرموقع میرم خونه پدر شوهرم و حتی خونه مامان.
بابام و پدر شوهرم توی غذا خوردن چه طوری غذا دادن توی همه کار بچه ام دخالت میکنن و من واقعا اعصابم خورد میشه نمیتونم هم چیزی بگم به بابا میگم اما به پدر شوهرم جرات نمیکنم کفرم در میاد فکر میکنن بچه مال خودشه نه من. دایه دلسوز تر از مادر میشن
برا من ک از الان میگن چرا بچه رو لاغر کردی انقد میگن آخر ب سرم زد بگم اره گوشت بچه رو من میزنم اخه بگو بچه داره تلاش میکنه دیگه مگه ما راضیم وزن کم کنه
این رویه مال یکی دو روز نیست از قدیم این بحث بوده،و حالا مادراي ما یا مادرشوهرا یا اطرافیان یه نظری میدن نهایتا هر شخص کار خودش رو انجام میده،شاید از سر دلسوزی بگن ولی ما خوشمون نمياد،بعضيا هم میگن من مادرشم دلم بیشتر ميسوزه اینجوری دهن طرف رو ميبندن
به نظرم قاطع بایدجلودخالت ایستادولی اون طرف که دخالت میکنه عادتشه بازم دخالت میکنه
مگ کسی ب غیر ازمادرشوهر هست دخالت کنه😏ولی من جواب میدم اجازه نمیدم پاشو ازگلیمش درازترکنه
حالاخداروشکرخودم رفتم نت طرزصحیح ماساژودیدم ماساژدادم هردوتاچشمش خوب شد
دخترمن مجرای اشکی چشماش بازنبودتاقبل ازقرنطینه بازنشده بودوعفونت وغی میکرد هرچی ماساژمیدادم چشم پزشک بردم تاثیری نداشت مادرهمسرم منوخفه کردازبس میگفت چشمشوبشورین پمادبزنین و..انگاربااین چیزاخوب میشه خوب چشموبشوری دوباره غی میکنه دیگه بعدخودش یه روزاومدخونمون دستشونشست به بچه هادست زدوغذادادبچه هام برای اولین بارمریض شدن وپسرمم بستری شدازاون موقع باخودم میگم اخه چشمش که طبیعی بودخوبم میشداینقدردخالت کردی حالابچه هارومریض کردی طبیعیه.ازاون وربه سرشون گیرمیدادچراکج شده اینجوری بخوابون یه روزگفتم مامان پسرت هنوزهم ناخنشومیخوره میگفت خوب چیکارمیکردم ؟متاسفانه فکرمیکنن عروس بچه داری بلدنیست اونابلدن .خواهرشوهرمم دوتابچه کوچیک داره همیشه تزمیده انگاردیگه متخصص اطفاله .این قرنطینه خیلی خوب شدبابت این دخالتااعصاب ادم راحته .
حتما این دخالت ها هست
ولی من مادر بچم هستم و بهتر میدونم چیکار کنم
البته مادرشوهرم از طریق همسرم وارد میشه من متوجه میشم که حرف خودش یا مامانش پس میدونم چه کنم.
کاش یک روز فرهنگ هممون درست بشه البته اگر بخوایم
بعععله وقتی پسرم تازه دنیا اومده بود فامیلای پدرشوهرم اومده بودن دیدن بچه اومده بهم میگه از ادرار بچه بزن به پیشونیش تا چشش نزنن😳منم گفتم شرمنده من به این چیزا اعتقادی ندارم برادرشوهرم میگفت چرا قنداق نمیکنی پاهاش پرانتزی میشه گفتم تورو که قنداقت کردن پس چرا باهات پرانتزیه😁پدرشوهرمم که دیگه نگو میگفت تو شیر نداری بچه هوا میخوره فقط.بعد افتادن به غذا هم میگفت هیچی به بچه نمیدین که لاغره.خیلی ناراحتم کردن اون موقع ها.شانس آوردم که رفتن روستا دارن زندگی میکنن هفته ای یبار میریم دیدنشون.قبلا هر شب بالا بودیم .واقعا دوری و دوستی خیلی خوبه
متاسفانه هنوز اين مسايل هست
فكر ميكردم خودم انقد حساسم و عصبي ميشم! خوشحالم كه واكنشم غيرطبيعي نيست:) معمولا فقط گوش ميدم ولي همچنان كار خودمو ميكنم تا شايد متوجه بشن نبايد نظر بيجا بدن.
وایی اره چه قد دخالت می کنن که نگو برا منم همش اگه موهاشو نزنی نجسه کم برس انقد اعصابم هورد می شود اولا چیزی نمیگوفتم تا که همشون جواب دادم
مونده تو مواقعی دخالت کنن بعضی وقتا چیزی رو میگن که به نفع ماست هرچی باشه بیشتر ازما پیرهن پاره کردن ولی یه وقتایی هم هست خودمون بهتر از اونا میدونیم
من هرکس هرچی میگی میگم باشه ولی درنهایت کاری که مطمئن بشم درسته انجام میدم
من که هرچی میگم فایده نداره مثلا میگم دخترم ب گوجه حساسیت داره نباید بخوره مادرشوهرم میگه حساسی بعد پنهان از من بهش میدن اونوقت شب تاصبح بچم اذیت میشه هرکار هم میکنم ب حرفم گوش نمیدن😔😔😔😔
تنها خوبی کرونا این بود که پای خانواده شوهرم از خونم قطع شد ، از رفت و امدای بیجاشون و دخالتای بیموردشون راحت شدم ، همسرم خیلی حساسه احازه نمیده کسی تواین شرایط بیاد خونم حتی خونواده خودش 😊
شوهرش من به کسی اجازه نمیده دخالت کنن میگه دوس ندارم کسی دخالت کنه حتی مادرشه باشه
از قدیم گفتن حرف باد هواست ولی خب اعصاب ماها خورد میشه من معمولا چیزی نمیگم بهشون کار خودمو میکنم ولی اگر چیزی برخلاف اصول تربیتی من و همسرم پیش بیاد تذکر میدم.ناراحت نکنید خودتون رو برای حرفهای بیخود فقط مطالعه تون رو بالا ببرید و صبرتون رو
منم معمولا به حرفه کسی گوش نمیدم😁😂دوست دارم اون جور که خودم میخام بچمو تربیت کنم
چرا گاهی وقتا شوخی شوخی حرفو میزنن
بیشتر خانواده شوهرم یا مادرشوهرم
مثلا مادرشوهرم اولا به حموم بردن بچه گیر میداد میگفتم امروز یا دیروز بردم فکرمیکرد دروغ میگم منم سکوت میکردم
یا سراینکه میگن ولشکن گشنش نیس خب بچه سرسفره غذا نخوره دیگ نمیخوره
بقول معروف قانون اونجا عوض میشه
من که چند روزه هرکی حرفی میزنه رک میگم به شما مربوط نیست دخالت نکن بچه خودمه دیگه کسی جرات نداره حرف بزنه خسته شدم بکسال هی با خنده رد کردم اما دست بردار نبودن
اون کسی که به بخواد دخالت کنه میکنه و به هیچ وجهی عقب نمیکشه
فقط یه گوش در یه گوش دروازه
الان دخترم شش ماهشه همش بهم میگنلاغره لاغره داغون داغونم دور از خانواده ام و شهرم هستم بعد از ده سال خدا بهم بچه داده بجای دلداری و امید که بتونم بچه رو بزرگ کنم با هیچکس رفت آمد ندارم فقط خانواده شوهرم میان تو یه محله که کلا همه خانواده شوهرم هستن
با حرفهای بی مورد و نظرهای بیخود کارشناسی ،فقط بلدن ذهن آدم رو آشفته کنن و افکار ادم رو بهم بریزن
منکه باهیچکی رابطه ندارم ازاین دخالت ها ندارم توزندگیم آرامش دارم خودمووخونوادموفقط عشششقه😚💗
متاسفانه واقعا اين مساله وجود داره ونميتوان ازاين رفتارها جلوگيرى كرد و بايد كارخودتو انجام دادو فقط شنونده خوبى باشى
از قبل بارداریم حرف و حدیث و دخالت زیاد بود. اما اگه همسر آدم همراه باشه آدم اذیت نمیشه. متاسفانه بعضی آقایون نه ازت طرفداری میکنن نه میزارن خودت حرف بزنی. الان جدیدا پدرشوهرم میگه رایین تنهاست گناه داره. بعد داستان کرونا میایم میبریمش پیش خودمون.خونه حوصلش سر میره.
آره والا امان از دخالت های بقیه من باخانواده شوهرم زندگی میکنم حتی اجازه هیچی برا بچم ندارم خیلی اعصابم خورد میشه همش حرص میخورم
والا مادرشوهر من هم خیلی دخالت میکنه بچه اولم پسره دومی هم گفتن پسره میگه لباسای پسرت رو نندازی بیرون ب این یکی هم بپوشون😐
پسرم یکسال دوماهش بود خانه پدر شوهرم کنترل تلوزیون پرت کرد پدر شوهرم بیاد با اخم گفت پرت نکن ولی باز پسرم پرت کرد من تو آشپز خونه بودم که زدتو گوش پسرم بعدش گفت خب دیگه اینکارو نمیکنه یا حداقل اینجا اینکارو نمیکنه هربار یادم می افته صدای توگوشی خوردن پسرم گریه معصومانش دلم کباب میشه بعدش ب معنای اعتراض ب همسرم گفتم بریم خونه اونم باکمال پررویی گفت پسر واسه ماست اون بچه ماست من فقط در جوابش گفتم پرده گوش بچه پاره بشه که شما میخوای تربیتش کنید از اون روز ب بعد چند ماهی خونشون نرفتیم الانم خیلی دیر ب دیر میرم خونشون مثل شیرم بالاسر بچم هستم اجازه نمیدم کسی بهش یه اخم بکنه الان ک میبینم همه بچه ها در مراحل رشدشان اینجورن چیزی پرت میکنند بیشتر از برخوردشان ناراحت میشم سجودی رفتار کردن ک انگار پسر من بی تربیت درصورتی که الان هیچی پرت نمیکنه خیلی پسر خوب حرف گوش کنی هم هست
وای وای منکه راحتم مادر شوهر ندارم خواهر شوهر ندارم کسی هم دخالت نمیکنه یعنی اگه کسی دخالت کنه من عصاب مصاب ندارم😃
مامانها ما خودمون،خاله یا عمه،با خواهر شوهر و جاری و... هستیم..ی تلگر ب هم خودمون بزنیم..و تو بچه داری و تربیت دیگران دخالت نکنیم،اصلا کلا تو زندگی کسی دخالت نکنیم،تا کسی ازمون کمک نخواسته ، براش نصیحت و راهنمایی ردیف نکنیم..والا الحمدالله خانواده ام منو از این نظر ناراحت نکردن،البته مادربزرگ خیلی از این حرفها ب من میزنه،ولی من همیشه با محبت فقط بهش گفتم چشم😊چون تو این سن غالبا همین طورند و من همیشه با احترام باهاش برخورد کردند،از مادرشوهرم کمک خواستم ، راهنماییم کرد،از جاریم ک مثل خواهرمه ..ولی هرگز دخالت بی جا نکردند...ولی امام از بعضی دوست هام..والا از اون ها بیشتر دخالت دیدم،درصورتی ک ابدا ب اون ها مربوط نبوده...پس حواسمون ب خودمون هم باشه..
به نظرم هر کس نظرش و هم بگه باید راجع بش فکر کرد اگر احساس کنم حرفش بی منطق هیچی نمیگم و کار خودم رو انجام میدم
منم خیلی اذیت شدم،مادرشوهرم خیلی ناراحتم میکردو میکنه،بچه منو با بجه های دیگه فامیل خودشون مقایسه میکنه،اوایل که میگفت شیر نداری بچه گریه میکنه،شیرت بدرد نمیخوره بچه بالا میاره،تپل نیس،لباسش چرا اینجوریه،چرا اینجوری شیر میدی،تا یکم بچه رو میگرفت رو پاهاش ناله هاش شروع میشد،از اون باشه تمام داروهای ضد نفخ و میداد به بچه،اما من نذاشتم،به پی پی کردن بچمم کار داشت،همش گریه میکردم،الانم که چیزی میگه،میگم نه دکترش اینجوری گفته باید انجام بدم...
نمیدونم والاتازه میگن یکم ک بزرگتربشه دیگ نمیزاریم بیادپیشت خودمون نگهش میداریم😔من بخاطراین حرفاشون عصبی شدم
من اون لحظه میگم باشه..ولی کارخودمو میکنم...اصلن به کسی ربطی نداره..
منم سعی میکنم به کسی اجازه ندم دخالت کنه بیشترهم خانواده شوهرم نظرمیدن اکثرا گوش نمیکنم یه موقع هم به طورغیرمستقیم بهشون میفهمونم که خودم بهترمیدونم چیکارکنم به طورمثال اخرین دخالت این بودکه پسرمن گرمایه الانم که هواگرم شده لباسای خنک تری میپوشم مادرشوهرم سرمایه گیرمیده که رهام سردش نشه لباسش کم نیست میگم نه رهام با لباس زیاد کلافه میشه لباسش اندازس از طرفی اینجوری میگه از طرفی هم اگه بدونم باید لباس گرم تری بپوشه میگه بچه رو انقدر نپوشون بزار سفت بشه 😕😕🙄🙄🙄اخه من نمیفهمم این کارا یعنی چی سرتون توکاروزندگیه خودتون باشه دیگه 😒
خدا کنه کرونا لعنتی زودتر تموم شه ولی من یکی رو از شر این حرفا راحت کرد. خیلی مادرشوهرم رو اعصابه یکی نیست بگه تو زندگی خودتو بچه ها خودتو درست کن اگه راست میگی
امیدوارم این بحث تلنگری باشه برای ماتادرآینده درکارهیچکس دخالت نکنیم چون خودمون تجربه اش کردیم وکمکی به کسی نکرده
من بامادرشوهرزندگی میکنم خودم کادمنوم بپه روبرام نگه میداره خوبی خیلی داره ولی نظرهم خیلی داره خیلی رواعصاب خسته میکنه ولی باهم رتدگی میکنیم من هرروز بایدحرف ها وتمسخرهاش روبشنون وشوهرم هم فکر میکنه مادرش راست میگم خداچرامن بامادرشوهریه جاافتادم خسته ام
سلام عزیز دلم ممنونم انشالله عزیز دلم مرسی مامان جوجوهای رنگی🙏🙏🙏😍💖
نظر که تا دلتون بخواد میدن ولی من اهمیتی نمیدم میگم به هرحال روش منم اینطوریه
من فکر میکنم
هر کسی باید تجربه خودشو داشته باشه لذتش هم فکر میکنم به این باشه
در ضمن بچه ها و سیستم خانواده ها با هم خیلی تفاوت میکنه نمیشه یه قانون رو روی همه تعیم داد
ولی حرفی که دیگران میزنن هم همش از روی دخالت نیست میشه با یکم بی توجهی و سیاست جواب داد
آدم خودش نباید بزاره کسی توزندگیش دخالت کنه مخصوصا مرد خونه ☺☺☺
سلام واقعا نمیدونم چرا مردم انقد دخالت میکنن تا بچه دار نمیشی این نازاست بچه میاری میگن این نمیتونه بزرگ کنه بلاخره همه جای دنیا از این ادما هستن نمیدونم چرا نمیتونن دخالت نکنن یا بچت تو شکمت میگن چیه عه نکنه دختر باشه یا نکنه پسر باشه خوب مگه چی میشه که چی باشه اصلا هرچی خدا بده همونه دیگه صلاح بوده پسر دار بشم یا دختر دار بنظر منکه اصلا اهمیت ندین خداروشکر منکه راحتم هیچکی کار بکارم نداره یعنی انقد رو نمیدمکه نظر بدن اما خالهام یکم پرورو هستن حرفشونو میپرونن من۵ساله ازدواج کردم بچه ام ندارم الان۳سال میخام باردار شدم اما سقط شد باید فقط زیاد رو ندی😊😊😊
سلام یکبار دخالت کردند جون بچه ام به خطر افتاد دیگه نه من اجازه دادم نه اونا جرات کردن
من دوقلو دارم
یکیشون جثه اش قوی تر از اون یکیه و ۱کیلو تفاوت وزنشون هست.خانواده شوهرم همش رهام ک یکم قوی تره رو برمیدارن و باهاش عکس میگیرن اما پرهام ک ضعیف تره رو خیلی کم میگیرن
۱۰۰۰۰۰۰۰مرتبه بهشون گفتم بین بچه هام فرق نذارین گوش نمیدن با یکی از خواهرشوهرام دعوام افتاد و رعایت کرد اما اون یکی خواهر شوهرم بازم داره ب کارش ادامه میده خیلی رو مخمه یا مثلا دور رهام جمع میشن اصلا پرهام اون کنار رو زمین خوابیده کسی دورش نیست دلم میخواد دیگه نبرمشون جایی وکسی نیاد خونمون اما چ فایده نمیشه بهشون گفت نیاین.اصلا تاب ناراحتی شوهرم رو ندارم
یا مثلا تازه پوشکشون عوض کردم میگن خیلی پره درصورتی ک نیم ساعت هم نمیشه ک عوضشون کردم
یا میگم بچه هارو بغل نکنین من تو خونه دست تنهام عادت میکنن ب بغل من اذیت میشم بازم انگار تو گوش خر یاسین خوندم
خیلی اذیتم کردن
وقتی حامله بودم یه سر بهم نزدن عمه و مامانجون نبودن
حالاک ۶ماهشونه عمه و مامانجون پیدا کردن
خلاصه خانواده شوهر خیلی بده
شاید بد نباشن و من رو بچه هام حساس باشم ولی اجازه نخواهم داد ک تو بزرگ کردن و تربیتشون دخالت کنن
خاهرشوهرم دوقلو پسر و دختر۱۳ساله داره زمان نوزادی دختره خونه مادرشوهرم بود و پسرش پیش خودش
بخدا منع نمیکنم ک بسرم بیاد اما اگه این دوتا بچه ی دراز ۱۳ساله رو ببینین میگین اینا ۷سالشونه بسکه لوس و ننر و تخ...می بار اومدن اگه یه چیزی ک دیدن رو نخرن براشون انقد عربده میزنن و گریه میکنن تا مجبور شن بخرن براشون من نمیخوام بچه هام یکیشون شرق بار بیاد یکیشون غرب
به نظر من این دخالتها از طرف اطرافیان به خصوص پدر بزرگ و مادربزگها زیاده ، به خاطر حس دلسوزیشونه ، بهتر با حفظ ارامش به حرفاشون گوش بدیم و به خاطر بزرگ بودنشون و حفظ احترام فقط گوش بدیم بدون ناراحتی و جبهه و دلخوری
من هرکسی این حرفو بهمبزنه رک میگم خودمون دوستشداشتیم
منم هركسي هرچيزي بهم ميگه ميگم باشه ولي كار خودمو ميكنم...ولي گاهي اوقات واقعا كلافه ميشم از دستشون
خداروشاکرم که کسی دخالت نکرده وبه بهترین نحوبزرگ کردم وخیلیاتحسینم کردن من سختی وبیمارستان رفتن بچه موتحمل کردم کسی که درتربیت وتغدیه بچه ام هیچ دخالتی نداشته قصددخالت نداره وکلابه شدت ادمی هستم که کسی هم چیزی بگه بلدنیستم جواب بدم متاسفانه
واقعا این دخالت های بی جا در تربیت بچه ها خیلی بده
من خداروشکر کرونا اومده، تو قرنطینه بودم با پسرم دوتایی، کسی رو ندیده اصلا.
ولی کلا مثل شیر بالا سرشم. از اول همین بودم
وای من که خستم خیلی. من فقط خواهر شوهرم فک میکنه اون همه چیو میدونه و من تجربه ندارم. ولی پسر من خیلی بی قراره و گریه میکنه همش میگه بغلی کردی خستم یکی بیاد ارومم کنه
خوشبختانه یا متاسفانه مادر شوهر ندارم خاهر شوهرم اصلا دخالت نمیکنن یکیش شهرستانه یکیش هم اصلا اهل دخالت نیست.شوهرم نامادری داره سه ماه یه بار میرم میبینه پسرم شیک پوشیده از حسودی میخاد بترکه.منم هردفه لباسای خوشگل میپوشونم بترکه😃😃😃😃
من خدا روشکر تا اینجا طوری رفتار کردم ک کسی نتونسته نقطه ضعفی از بچه داریم پیدا کنه هر کسم یه چیزی گفته محض فضولی گفتم نه مثلا اینو نباید بخوره یا اینی ک شما میگید مشکلش نیس من یک سال باهاش بودم پس خودم بیشتر میشناسمش
مهراد کولیک داشت خیلی گریه میگرد. مادشوهرم میگفت این دیونست. از نظر بقیه همه دلسوز بچه هستن جز خود مادر
بستگی داره کی باشه. مادرشوهرم ومامانبزرگم و عمم و اینا که سنشون بالاتره رو حرفی نمیزنم فقط نگاشون میکنم تاییدم نمیکنم.
ولی اگه مادرم باشه یا خواهرم که سنشون پایین تره و باهاشون صمیمی ترم خب توضیح میدم که اره اگه اینطوری کنم اینجور میشه اگه قانع نشن ورو حرفشون باشن باز ، دیگه چیزی نمیگم و سکوت
بچم لوس شده ...موندم چکنم
من بخاطر کرونا و قرنطینه دوماهه پیش مامانمم موندم چون خونشون حیاط داره .... وااقعا از دخالتای پدر مادرم کلافه ام اما هیچ حرفی نمیتونم بزنم
من که هر چی هرکه بگه اصلا مهم نیس واسم کار خودمو میکنم
جرات ندارن به من چیزی بگن میدونن اخلاقم سگیه😵😵😵😵
بحث کردن با این آدما فایده نداره باید جلوشون یه لبخند بزنی بعد کار خودت و بکنی 😁
خداروشکر خانواده من و شوهرم هیچ دخالتی نمیکنن تو زندگی و تصمیماتمون
حرفاشون منو کلافه میکنه ولی اصلا بهشون اجازه دخالت نمیدم یعنی چی به اونا چه ربطی داره
من سکوت میکنم.
منم چون با خانواده همسرم تو یه ساختمونیم این مشکل و دارم یه چند بار با احترام گفتم خودم میدونم یا ناراحتیم رو نشون دادم ولی همسرم ناراحت میشه از این برخوردهای من با اینکه اصلا بی احترامی نمیکنم میگه بزرگترن ولی تازگیا میگم باشه کار خودمو انجام میدم واقعا مشکلی اعصاب گرفته بودم هر روز یه ایراد جدید میگیرن
اوایل نوزادی پسرم مادر شوهرم اطرافیانشان خیلی درمورد چگونه شیر به بچه بدم یا چه چیزای بخورم چه چیزی نخورم دخالت میکردن همه این حرفا باعث شد من افسردگی بگیرم شیرم واسه بچه خوب نیست بچه دل درد میگیره کافی نیست گرسنه می مونه شقاق سینم زخم شد آخرشم شروع کردم ب شیرخشک کمکی دادن بچم دیگه شیرمو نخورد هنوز عذاب وجدان دارم که چرا به حرف اطرافیان اهمیت دادم...😔
اااااااااااااخخخخخخخخخخخ دست رو دلم نزار که خونه اووووووف خدا من با خانواده شوهرم زندگی میکنم ۱۰ نفریم فقط بخاطر دخالتای بیجای مادر شوهرم و مامانی بودن بیش از حد شوهرم بود که الان بچم شیر خشکیه و شیر خودمو نمیخوره هی زیر گوش شوهرم گفت زنت شیر نداره بجای شیر چرکاب بداره و پدر شوهرم هی میگه بچتو بخوابون عموی شوهرم هی میگه اسمش بده دوس ندارم اسمشو عمه شوهرم عقب افتاده ذهنیه هیمیگه پسر خودمه نمیدمتون نمیذاره بغل کنم بچمو برادر شوهرم میگه این لباسا چیه تنش کردی زشته اووووف دق کردم از دستشون میام بچمو بخوابونم شربت بهش میدم گریه میکنه سریع مادر شوهرم میاد از دستم میکشه بیرون میگه تو عرضه نداری وای بخدا دلم خونه از دستشون تاحالا دیوونه نشدم خوبه شوهرمم از اونور انگار من دشمن بچه خودمم هرچی میگم فلان چیز خوبه بچه رو تپل میکنه یا میگم مامانت نمیزاره اونی که واسه بچم مقویه درست کنم هی میزنه تو برجکم میگه به تو چه تو چیکاره این خونه ای که نظر میده و..........😑😥😷😭😫
یه گوش در یه گوش دروازه
به نظر من امر به معروف و نهی از منکر بیشتر باید در باب اینجور مسائل فرهنگی باشه امان از دست دخالت های بیجا که زندگی ها میپاشونه و دلها میشکنه امان از انسانهائی که جون حجاب میگیرن و نماز اول وقت میخونن فکر میکنن رئیس زندگی همه هستند، این از مهمترین نهی از منکرات دل مردم راشکستن با دخالتها خیلی پیش پا افتاده شده، مردم ما از مسلمانی فقط حجاب و نماز و روزه رافکر میکنند باید انجام بدن امام از دخالت ها امام از جدایی ها
خیلی زیاد متاسفانه. اونم از طرف کسیکه ادعای روشنفکری میکنه. منم مثل خودش به تربیت بچه ش ایراد گرفتم. وقتی دید بده یکن کمتر دخالت میکنه
یه گوش در یه گوش دروازه
بی احترامی نمیکنم ولی اهمیتی هم برام نداره
اما یه مدت زمانی فکرمو درگیر میکنه
من هروقت میرم خونه مادرشوهر انقد به بچه داری من گیر میده باعث شده با استرس برم اونجا همین استرس دقیقا به بچم منتقل میشه به قدری که اونجا ناآرومه میام خونه خودم خوب میشه
بازمممم مادرشوهراااااااا😂😂😂😂😂😂😂😂
اسم بچمو مادرشوهرم گفت این چ اسمیه برید عوض کنید الانم ی چی دیگه بچمو صدا میزنن....خیلی دخالت میکنن تازه بدنیا اومده بود همش میگفتن چقد ریزه..خیلی هم علاقه دارن صورت بچمو ببوسن درحالیکه خودم ک مادرشم هنوز نبوسیدم صورت بچمو ک پوستش خراب نشه..از همون اول اذیتم کردن تا بارداری تا همین الانش منم وگزارشون کردم بخدا ی روزی پس میدن جواب کاراشونو..چون همیشه سکوت کردم درمقابلشون
هوووف خانواده شوهر منم خیلی دخالت میکنن اونقدر از اول نامزدی و ازدواج دخالت کردن دیگه عصبی و افسرده شدم من شوهرمو خیلی دوس داشتم ولی الان یکارای کردن اصلا حسی به شوهرم ندارم خیلی عذاب میکشم 😥😥
وااای دقیقا.من این مشکلو با خانواده شوهرم دارم کلا مادرشوهر و پدرشوهر و ی برادرشوهر ۱۳ساله همش دخالت میکنن تو زندگیم.منم کلا عصبی میشم ب شوهرم میگم امار زندگیمونو نده بهشون دلم نمیخاد کسی دخالت کنه چون زندگیه خودمه و خودمو شوهرم مسئولشیم ..قطعا بچم بدنیا بیاد باز مادرشوهرم میاد دخالت میکنه اینکارو کن اونکارو کن خدا نیاره اون روز رو ک مث اتشفشان فواره میکنم روش😂
دایم خونواده شوهرم به من میگن چرا اینجوری شیر میدی و چرا بچه رو اینجوری میخوابونی و ... منم به نظر کسی اهمیت نمیدم و هرکاری رو خودم صلاح بدونم واسه بچم انجام میدم،بنظرم هرکسی صلاح و قلق بچشو خودش میدونه و اطرافیان نمیتونن نظر شونو تحمیل کنن 😊
والا من از روز اولی که به این بچه شیرخشک دادم مادرشوهرم رفته رو مخم تا الان، بابا وقتی وزن بچه پایینه دکتر تشخیص داده که تجویز کنه
ماماناجواب منم بدین لطفانظربدین 🙄🙄🙄🙄🙄🙄
کلا توزندگیم دخالت داره چه برسه بچه
امان از دخالت بیجای بقیههههه. مم که هرکی هرچی بگه مخالفش بهش میگم راجب لاغری و چاقی و اینا هم بگن میگم تحت نظر متخصص اطفاله و همه چیشم روی نموداره شکر خدا
مادر شوهرمم همیشه غر میزنه که چقدر بچه ت میخوابه. هر وقت میاد پیش ما باید بیدار باشه. منم بهش گفتم اگه نخوابه هم یه جیز دیگه میگید اون وقت. تا نق میزنه میگن گشنه س پاشو شیرش بده.حتی اگه پنج دیقه از شیر خوردنش گذشته باشه
اوایل عصبانی میشدم ولی الان دیگه مهم نیس. هرچی میگن میگم باشه ولی کار خودمو میکنم😃
شاید طرف مقابل حرفاش قانع بودن و تجربه بیشتری داره خب همیشه نمیشه با خودخواهی کاری انجام بدیم شایدم واقعا روش ما اشتباه باشه
هنوزدخالتهاوجودداره ولی منکه نمیزارم اصولااهمیت نمیدم به حرف بقیه
اره واقعا من خواهر شوهرم خیلی دخالت میکنه.خودم کلی شیر دارم میگه کاشکی شیر خشکم بدی بهش تا چاق بشه تپل بشه بگو به تو چه اخه
اصلا اجازه نمیدم دخالت کنم ولی ازتجربیاتشون استفاده میکنم اگه بنظرم درست بیان
واقعا بچه با بچه خیلی فرق داره من دو قلو پسر دارم دوتا اخلاق و شخصیت متفاوت
به خاطر همین اصلا حرف کسی رو که بخواد بچه ها منو با بچه هایه خودش مقایسه کنم گوش نمیدم و خیلی اعتقاد دارم که بچه باید تو بغل مادر بزرگ شه نه مادر بزرگ و خاله و عمه
به خاطر همین حرف هایه دیگران اصلا برام مهم نیست
وای دقیقا😔جوری هم دخاالت میکنن ک اسمشو محبت و دلسوزی میذارن نمیشه کاریش کرد😔
از منکه کسی نیست دخالت کنه و نمیذارم دخالت کنن
وااااای چی کشیدم من.اما درکل با اینکه خیلی ها از روی دلسوزی دخالت میکردن من فقط شنونده بودم وکار خودمو میکردم فقط چندبار خانواده شوهر بدون مشورت چندتا کار مثل دادن کیوی و.. ب پسرم ک 5ماهش بود دادن ک واقعا مجبور شدن ب روشون بیارم و همسرم مستقیم باهاشون صحبت کرد و گفت ب شما ربطی نداره از انموقع بهتر شدن
متاسفانه همه در مورد لاغری دخترم نظر میدن و میگن ریزه میزس! منم همیشه تا جای ممکن از دخترم دفاع میکنم و اجازه دخالت نمیدم به کسی😉چون تو بچگی خودم آسیب دیدم از دخالتها و حرفهای بزرگترهای اطرافم
مادرشوهر من ک هروقت بچمو میبینه هی میگه چقد لاغر شده غذا نمیخوره. منم میگم نه هیچی بش نمیدم میزارم گشنگی بکشه دیگه هیچی نمیگه 😂
اوووو تا دلتون بخواد... روسری بکن سرش گردن بگیره. بذارش زمین همش بغلته. انقد گرم نگیرش و و و ... تازه تیکه هم میندازن ک برا خودتم آقو آقو هم میکنه؟؟ ما ک کلی باهاش بازی کردیم یعنی چی ک تو نمیکنی اینکارا رو😩😡
مامان من شوهرم بیخیاله تو قضیه تربیت اندازه من حساس نیس بخصوص تو خونواده خودش راحت ازش حرف میکشنویادش میدن دوس ندارم آرادوتربیتشودخالت کنن خواهرشوهرامادرشوهرم همش بچه رومیبیننادیگه نمیدن دست من حتی تولباسوپوشکشم دخالت دارن میگن بچه روآرادبذارغریبه نیستیم که تو دلم گفتم لخت بچه رو بذارم تماشاچیکارکنم تربیت خراب نشه وبچم فقط حرف منو گوش بده؟🥺🥺🥺🥺🥺🥺
من بدبخت اینقدرازاول حرف شنیدم ازطایفه شوهر ک نگونپرس...😢😢😢
من پدرشوهرم خیلی دخالت داره تو غذا دادن تولباس پوشیدن خیلی رواعصابمه خیلی
ولی من بچه دارشدنی خونه پدرم موندم نیومدن چن هفته پیشم.یادم نمیره
خانواده شوهرم میدونن من خیلی حساسم شکر خدا تو این قضیه گیر نمیدم منو هم همه جا تعریف میکنن ؛ولی بچه دار
ممنون مامان اراد جون.😗😗😗
اره بیشتر بقیه از روی محبت و خوبی خواهی ما این حرفو میزنن ولی نمیدونم چرا از حرف مادرشوهر ناراحت میشم که گرمی خوردی صورت بچه قرمز شده جلو دهنشو بکیر شیر میخوره از این حرفا حالا یک ماه کلا مامانم پیشم بوده و تونستیم از پس بچه بر بیایم که الان خداروشکر شده دوماهه فکر میکنن ما هیچکدوم از این کارارو نمیکنیم و بلد نیستیم باز از ی طرف میگم خوبی منو میخواد میگم باشه ولی حرص میده بعضی وقتا ...کلا مادرشوهر و خانواده شوهر هرچی بگن ادم به دل میگیره در صورتی که همون حرفو یکی دیگه بگه مشکلی پیش نمیاد😑
man ba aramesh age eshtebah bashe migam eshtebahe kare khodamo mikonam ya age nazar bedan migam man injuri anjam midam baghiaro nemidunam ba aramesh kare khodeto kardan baes mishe taraf bazam natune ezhare nazare bi ja anjam bede
آره همه میخوان تو کار آدم نظر بدن.مخصوصا مادر شوهرا.این زنه تو عکسم مادر شوهره فککنم😁
وای نگو همه تو تربیت بچه من دخالت میکنن خیلی بهشون تذکر میدم که تربیت بچه مت به من ربط داره نه شما بازم گوش نمیدن مخصوصا مادر شوهرم خیلی تو تربیت بد بچه من تاثیر داره
اینکه عادت همیشگی خانواده هاست که دخالت میکنن من هنوز بچم به دنیا نیومده اسم واسش گذاشتن ولی دلخوشیم به اینه که شوهرم پشتمه میگه بذار بگن پدرومادر این بچه ماییم که اسم بچمونو خودمون میذاریم منم ذوق میکنم😍
ده روز بعد زایمانم جشن گرفتم .اون روز هرکی میومد تبریک بگه یه ایده داشت یکی میگفت اتاق گرمه گرم نگه ندار بچه رو یکی میگفت داره برف میا بچه رو سرما ندی یکی میگفت وای مردیم از گرما یکی میگفت وای مردیم از سرما .یکی میگفت لباسه بچه رو کم کن یکی میگفت پتو بکش روش .یعنی دیگه اخرای مهمونی داشتم منفجر میشدم خاله ی خودم اومد که بگه گرمه توپیدم بهش بنده خدا تمامه حرصمو روش خالی کردم .بعدش از دلش درووردم .تو چیزای دیگه ام که همیشه دخالت بوده ولی محل نمیدم
من پسرم وقتی تازه دنیا اومده بود کولیک داشت بشدت گریه میکرد از بس اطرافیان گفتن ازگرسنگی هرچی میگفتم من شیرم انقد زیاده داره میریزه ولی.... که من مجبورشدم به پسرم شیرخشک بدم و همین باعث شد بخاطر آلرژیش روزبروز وبدتر شد رفلاکسی شد بعد سه ماه شیرخشک رو قطع کردم خاطره خیلی بدی دارم نمیدونم این فضولا چطوری میخوان خودشونو ببخشن من که نمیبخشم
دختر من ۱۸ ماهشه و ۹ کیلو هست میدونم وزنش کمه اما از اول تولد ریز نقش بود الانم که الانه همینطوره خوردنشم خیلی خوبه بد غذا نیست همه چی میخوره اما لاغر و ریز جثه تره خوب چیکار کنم مگه دست منه!!!مادرشوهرم میریم یجوری ب ایناز غذا میده ک انگاری ببخشیدا من اسکل ام نمیدونم بچه چیه غذا چیه و نمیفهمم کلا دیگه😭😭
خوب من چیکار کنم بنظرتون اخه؟؟؟
اطرافیان من حرف میزنن ولی من کار خودمو انجام میدم
من اوایل ساده بودم حرف بقیه رو گوش میکردم میگفتم تجربه دارن، ولی همشون به ضرر بچم تموم میشد اخه بچه با بچه یکی نیست ، خواهر با خواهر اخلاقشون فرق میکنه چه برسه بچه کس دیگه
بچم همش شیش ماه
من ب کسی اجازه نمیدم توتربیت بچم دخالت کنن یا اظهار نظر کنن
ب همه هم میگم مسائل مربوط ب دخترم ب منو باباش ربط داره
ای خدا برای این بحث واقعا به جاس دیروز مادر شوهرم ب زور ب بچم پرتقال و ابش رو داد گلوش ی صدایی گرفته هرچی من میگفتم نده اون بدتر میکرد مدفوع ک میکنه رگه های سیاه توشه خیلی معزرت میخام
واااااااای خدایاحرف دلموشنیدی من منتظر بودم بحث راجع به این موضوع بشه کمک بگیرم از شادی گریم دراومده ازبس دخالت دیدم😪😪😪😪😪😪😪
دخالت و نظر الکی دادن که از قدیم الایااام بوده و همچنان هم هست . منو همسرم اصولا اجازه نمیدیم کسی دخالت کنه مگر اینکه کسی حرف درستی بزنه که به نفع بچمون باشه . ولی در کل اطرافیان کار خودشونو میکنن مام کار خودمونو 😁
سر اسم پسرم باهام کاری کردن که شبا کابوس میدیدم.ولی اسمی که خودم عاشقش بودم و گذاشتم سوزوندمشون
من وقتی باردار بودم و بعد از زایمانم خانواده شوهرم بی نهایت اذیتم کردن دخالت میکردن منم هیچی نمیگفتم میریختم تو خوم
اولن خیلی خیلی بی جا می کنن دخالت کنن،دوما اوایل تا شش ماهگی اطرفیان دخالت می کردن از غریب تا آشنا با بی شرمی تمام،بعد دیدم ول کن نیستن کم کم از عمد کارایی می کردم که اطرافیان خوششون نمیاد،فقط کار خودمو می کردم،کم کم با آرومی و احترام جواب اطرافیانمو میدادم مخصوصا خواهرشوهر نزاشتم بیشتر ازین تو کارام دخالت کنه،اینکه میان درس بچه داری میدن متعجبم هنوز تو بزرگ کردن بچه خودشون موندن خواهرشوهرم با قاشق دنبال پسر هشت ساله اشه که غذا تو دهنش بریزه بهش یاد نداده سر سفره شروه می کنی غذا خوردن همونجا تموم می کنی اونوقت میاد به حرف از تربیت بچه و طرز غذا دادن و پوشش میزنه کفر آدم در میاد😏😏😏😏😏
منک الان مثل نارنجکم جرات ندارن سمتم بیلن مادشوهر نزاشت م هی زایمان کنم بگو خانم من ۴ماه بودم حامله شده
واااای این قضیه مشکل بزرگ منه. از بس از اطرافیانم دخالت دیدم که دیگه احساس میکنم خودشون رو صاحب بچه میدونن و من رو هیچ. دلم میخواد داد بزنم بگم بچه ی خودمه. به کسی ربطی نداره. اما همش احترام نگه میدارم و سکوت میکنم
آره خیلی پیش اومده..یه بارم پدرشوهرم گفت اینا چنتا بچه بزرگ کردن تجربه دارن
منم ازبس عصبی شده بودم گفتم اونا بزرگ کردن تجربه پیدا کردن..پس الانم وقتشه بزارن ماهم تجربه کنیم😒😒
سلام والا منم اجازه نمیدم کسی توی کارای مربوط به بچه هام دخالت کنه،ولی جلوی حرفای مفت رو که نمیشه گرفت بعضی ها واقعا مریضن فقط هم برای رو اعصاب آدم راه برن این حرفها رو میزنن به حرفهای این آدما نباید محل سگ هم گذاشت
بنظرم مادر از هر کسی بهتر میدونه چطور بچشو تربیت کنه چطور برخورد کنه به بقیه مربوط نمیشه
واقعا خیلی دخالت میکنن ولی من کار خودمو انجام میدم خخخخ
دخالت میکنن بعد که میبینن من ناراحت شدم یا چیزی میگم ،،زودی میگن ما منظوری نداشتیمه.اهههههه
اگه حرفشون منطقی بود میپذیرم اما اگ نبودسعی میکنم بااحترام طرفمو قانع کنم بداینکه درمورد تربیتش هرکسی اختیار بچه خودش رو داره منو همسرم از وقتی فهمیدیم که بچه دارشدیم باهم تصمیم گرفتیم ک نزاریم کسی تو تربیتش دخالت کنه چ خانواده من چ خانواده خودش واین کارو ن با تندی بلکه بااحترام به اطرافیان فهموندیم ک میتونیم خودمون از پسش بربیاییم به نظر من همسر ادمم نقش زیادی داره اینک اگ فامیلاش چیزی درمورد بچه میگن جوابشونوبده تا دیگه دخالت نکنن بنظرمم بیشردخالتااز طرف خانواده همسره
بله من این مشکل رو متاسفانه با مادرشوهرم دارم خیلی مهربونه و از روی حس مادریش میخواد به ما کمک کنه اما متاسفانه برای من حسی بدی داره هر کاری منو شوهرم میکنیم هی میگه اینجوری نکن بچه فلان میشه من واقعا آدم صبور و خونسردی هستم اما روی این موارد خیلی حساسمو عصبی میشم . سعی میکنم با آرامش و ادب ازشون بخوام اجازه بدن ما کار و روش خودمونو انجام بدیم اگر نظری کمکی خواستیم ازشون میگیریم قبول میکنن ولی باز همون داستان دخالت تکرار میشه و هربار شوهرم بهشون میگه دخالت نکنن . به هر حال ما کار خودمونومیکنیم دیگه این چیزا هم هست سعی میکنیم توجه نکنیم.
به کسی هیچ ربطی نداره هیچ کس غیرمنوشوهرم خق نداره توزندگیمون دخالت کنه حتی پدرم
من فقط مادرشوهرم دخالت میکنه منم در جوابش سکوت و کارخودمو میکنم
من به کسی اجازه دخالت نمیدم چن باری مادر شوهرم به خورد و خوراک بچم گیر میداد منم اصلا بهش توجه نکردم اونم دیگه تکرار نکرد 😊😊😊😊
وقتی پسراولم تازه به دنیا اومده بود خواهرشوهرامو مادرشوهرم همش میگفتن گشنشه شیربده وقتیم شیرمیدادم ساکت میشدن ببینن که شیر دارم وپسرم قورت میده یانه مادرشوهرم که از خم میشد از نزدیک گوشاشو تیز میکرد منم دستپاچه میشدم خخخخ تابزرگ شدهی گفتن شیرش بده گشنس جاشو عوض کن خیسه
من به هیچ کس اجازه نمیدم تو تربیت بچه م دخالت کنه اینو نخوره اونو بخوره اصلا توجهی نمیکنم نه اینکه بی احترامی کرده باشم ولی خیلی جدی گفتم خوشم نمیاد
تادلتون بخواد خانواده شوهر توی اسم انتخاب کردن دخالت کردن!بعدم مدام هی چرا بچه اینجوره چرا اونجوره چرا لاغره چرا .....منم خیلی عصبانی میشم
منم سعی میکنم اهمیت ندم ولی واقعا حرص آدمو در میارن
چرا گریه میکنه چرا نمیخوابه چرا لباس کم تنش کردی چرا لباس زیاد پوشوندیش😐
اوووف..خیلی این نظرهایی که میدن رو اعصابه...منم خیلی وقتها جواب میدما ولی بعضی مواقع دیگه میریزم تو خودم و ناراحت میشم
به نظرم همه چی ربط به رفتار مادر با کودکش داره
وقتی شما به فرزندت در خصوص تغذیه لباسش و کلا اموراتش با دقت رسیدگی کنی و ضعف نشون ندی مصمم باشی و اگاهی کامل داشته باشی
کسی به خودش اجازه دخالت نمیده !!!
البته مواردی هم هست که بعضی ها این اخلاق فضول بودن رو دارند و دست خودشون نیست
بهترین واکنش یه لبخند و سکوت و انجام کار خود مادره
چون هیچ کس به اندازه مادر از خصوصیات اخلاقی رفتاری فرزندش اگاه نیست
و توصیه میکنم هیچ مادری در خصوص فرزندش با کسی تعارف نداشته باشه و در کمال احترام به طرف بگه خیلی ممنون از پیشنهادت اما روش من برای مثلا فلان کار فرق داره و بچه به این روش عادت داره🙄
بله تا دلتوووون بخوااااد واسه بچه ام از این نظرا میدن چقدر لاغره، چرا اینو میدی چرا اونو نمیدی، ولش کن بذار راحت باشه و ......
ولی من اصلا گوش نمیدم و کار خودمو انجام میدم
هر کس واسه خودش یه شیوه تربیتی داره نمیشه که به حرف بقیه گوش داد
خوااااااهشا به مرزهای هم احترام بذارییییم
اولا ترتیب اثر میدادم به حرف بقیه ولی حالاهرکی هرچی بگه میگم باشه بعدش کارخودمومیکنم
دقیقت من که کلافه شدم اما حرف هیچ کسو گوش نمیدم😐
مگه میشه کسی دخالت نکنه ونظر نده
اما من واقعا فقط گوش میکنم و اون کاری ک فکر میکنم درسته انجام میدم
کسی اجازه دخالت نداره بچمه خودم زاییدم خودم اسم میزارم کسی هم چیزی نمیگه فقط پسرم شیطونه گاهی میگن خیلی شیطونه منم میگم به عموهاش رفته دیوارراست وبالامیره اونابگن من بدترشو میگم بخاطرهمین هیشکی خودشو بامن نمیگیره😆😆
من به نظر کسی در مورد بچه ام اهمیت نمیدم و اون کاری انجام میدم که به نظرخودم درست با این کارم دیگران متوجه شدن که نیاید دخالت کنن
سلام،من اصلا دوست ندارم کسی دخالت بکنه به خصوص خانوادهای شوهر،خدا رو شکر به هیچیه من دخالت نمیکنن،من اصلا نمیتونم بکشم.
وقتی تازه زایمان کرده بودم خونواده شوهرم هی میومدن میگفتن چرا بچت خوابه باید بیدارش کنی چرا قنداقه چرا وزنش کمه بدش دس ما چن تا چی بهش بدیم تپل شه کلی حرفای دیگه اولاش خیلی عصبی میشدم دوس نداشتم حرفی بزنم کسی برنجه ولی خودم خیلی گریه میکردم و ناراحت بودم اما وقتی دیدم حرفها تموم شدنی نیست بهشون گفتم خودم بهتر میدونم که چیکار کنم مسائل مربوط به آرسین به منو باباش ربط داره الانم دیگه کسی دخالت نمیکنه 😊😊😊
بچه خراب کنن بیشتریا
به نظر باید بگی عزیزم شما لطف کن بچه هایی ک برزگ کردی رو نگاه کن کم عیب نقص نداره
من اصولا میگم اره تو درست میگی ولی کار خودمو انجام میدم والا به کسی چه بچه خودمه 😁
به نظرم دیگه الان کسی دخالت نمکنه ، اون مال زمانهای قدیم بوده 😊
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.