دو هفته
من هنوزم افسدم ۲سالشه بچم
من عموم پزشک هستن دوازده شب اورژانسی سزارین شدم فردا ظهر بیدار شدم درد نداشتم.... ولی چون دوقلو هام بستری بودن باید میرفتم ن ای سیو مجبور شدم مانتو شلوار بپوشم برم درکل خیلی خوب بود البته این برا 11 سال قبل هست
من بخاطر شرایط کروناخیلی میترسیدم که هم خودم مبتلابشم هم بچم هم بخاطرشرایط مالی که داشتم مجبورشدم برم بیمارستان کمالی کرج بابدترین امکانات بابدترین دکترای بی تجربه ای که داره سزارین شدم بعدازگذشت دوسال هنوز درحال درمان خودم هستم
من چون سزارین شدم خیلی اذیت شدم روز هفدم تونسم یکم سرحال بشم
دو روز بعد 😂😂
من حس میکنم هنوز زایشگاهم😩😩😩😩
هوبین
سلام
روز دوم دکترم عااااالی بود دستش هم خیلی خوب بود همه مراجعینش فردای عمل سرپا میشن
س
سلام بچها من سیاه قلمکار میکنماگکسی خواست بگ
سایز A3 300
سایز A4 250
تک چهره
دو چهره باشه سایز A3 500 سایز A2 600
نقاشیتون از دست هاتون با معشوقتون نصف چهره اتون هممیتونم انجام بدم
Miss_artistt آیدی روبیکا و شاد
۱ماه
۱۵ روز زایمانم سزارین بود خیلی سخت بود
بچه اول سه روز بچه دومم روز دوم
من طبیعی زایمان کردم ساعت ۲ بود کیسه آبم پاره شده دیگه رفتم بیمارستان تا کار بیمارستان و تمام کردیم ساعت ۷ و نیم زایمان کردم راحت بود زایمان ولی بعدش درد داشتم
من دخترم دیگه تکون نمیخورد دکترم گفت بخواب بیمارستان ساعت ۷ عصر منو بستری کرد و بهم آمپول فشار زدن گفت ممکنه موفق به زایمان طبیعی نشیم بخوایم سزارین کنیم تا فردا که زایمان کنم یه ۲۴ ساعت به من هیچی جز آب ندادن بخورم که من ضعف کرده بودم فردا صبحش ساعت ۶ اومدن کیسه آبمو پاره کردن و انقد بهم آمپول فشار زدن و به زور ورزشم دادن که طبیعی زایمان کنم در صورتیکه ما خواستار زایمان سزارین اختیاری بودیم ولی دکترم قبول نمیکرد بعدش بخیه هام شکافت و جالب تر اینکه سوزن بخیه توی رحمم جا مونده بود تا یک ماه من واژنم باز بود اسم دکترمم دکتر ناهید سعادت اصفهان ... بدترین دکتری که میشه پیشش رفت
هوم هنوزم بعد از ۶ ماه سرحال نشدم
فرداش زايمانمم سزارين بود فقط دو سه روز گردنم اذيتم كرد اون دوغ خوردم اوكي شدم
من زایمانم طبیعی بود خیلی راحت زایمان کردم فقط روز اول زایمان یک گوچولو درد داشتم و بعد خوب بود خدارو شکر
نظربقیه مامانارو که خوندم سختیای خودم یادم رفت ،الان میفهمم ولمس میکنم که چرا میگن بهشت زیر پای مادرانه
طبیعی بهتره یا سزارین
من ساعت 11 شب کیسه آبم پاره شد رفتم. بیمارستان 5 صبح ماما اومد بالاسر و شروع کرد امپول فشار زدن دردام شروع شد تا 12 ظهر گفتم خدا 12 ب بعد اورژانسی سزارین شدم روز بعد مرخص شدم مستقیم رفتم بخش نوزادان چون دخترم زردی داشت 8 روز موندم اونجا وقتی اومدم خونه دیگه حالم خیلی بد بود اصلا جون ب تنم نبود که بتونم چیزی بخورم همش حالت تهوع سردرد بیحال ی آدم مریض وافسرده شدم 40 روزگی دخترم ابنه کرد با اون حال خراب 16 روز موندم بیمارستان دوباره در گل تا 5 ماه رو پا نشدم اما در طول این 5 ماه مامان م.و خاله هام خیلی کمک بود خدایی ی لحظه تنهام نزاشتن
من طبیعی زایمان کردم خیلی خوب بود بعد زایمان سریع سرپا شدم مادرمم باهام قهر کرد نیومد پیشم خودم مواظب خودم بودم 😂😂😂🤬🤬
من بچه اول از بس کار کرده بود تو مراسم ختم بودیم .... بچه کیسه آبش سوراخ شد دو هفته زودتر به دنیا اومد و سزارینی
یادم نیست یه ۱۰ ۱۵ روزی هم بیمارستان بچه بستری بود
بعدش اومدم خونه پدرم بعد چند روز مجبور شدم برم خونه خودم تا رسیدم خونه خودم پرستاری از مادرشوهر آلزایمری و بچه
آشپزخونه بدون آب گرم اینجا چون نزدیک رودخونه س آب سردش خیلی خیلی سرد ظرف شستن با آب سرد و بچه ای که بزور شیر میخورد خودم افسردگی گرفته بودم بچه هم شیر نمیخورد داغون شدم
دست تنها خدا از همه اونایی که مادرشوهر انداختن تو سر من ازشون نگذره
بارداری دوم هم تا چندماه نمیدونستم وقتی فهمیدم دیگه زیر بار مادرشوهر نرفتم اما بازم اومدم خونه آشپزخونه بدون آب گرم واقعا سخت خدا کمک کنه به همه خانم ها
مامانا من. بعد ۲ ماه از زایمان طبیعی بود این علائم رو دارم سمت چپ سرم میسوزه و صورت سمت چپ بی حس میشه گوشم سمت چپ درد میکنه هردو گوشم کیپ ميشن لوزهام بزرگ شدن گلو درد گلوم احساس میکنم زخمه وقتی خمیازه میکشم وقتی در های ماشین رو با ریموت قفل میکنن یه صدای تیکی میده گوش هام وقتی آب دهنمو قورت میدم اونجوری صدا میدن دست پاهام مور مور میشن گز گز میکنن چشمام خوب واضع نمیبینند مثل یه پرده شطرنجی میاد جلو دیدم همه جارو مه میبینم پاهام بعضی جاها کبود میشن دست پاهام سرد هستن همیشه ریزش مو دارم موهام نازک و شکننده شدن. اگه موهامو بکشن به معنای واقعی میمیرم از بس ریشون دردمیگیره زیاد مثل قبل نیست احساس خستگی ضعف خواب آلودگی دارم همیشه. چیکار کنم راحل بدیم کم خونی ندارم بعد زایمان تیروئید گرفتم ولی دکتر دفتمکنترول شدتوروخدا جواب بدین بدونممشکلم چیه کسی مثل من هست
من یه ساله زایمان کردم هنوز سرحال و سر پا نشدم. همش مریض میشم احساس خستگی بیحالی
من توی هفته ی ۳۳ ایمان کردم،خیلی خیلی روزای سختی بود و اخر هم منجر شد به افسردگی شدید بعد از زایمان🥺😞اما خداراشکر با استفاده از دارو به مدت ۹ ماه تونستم به حالت قبل برگردم🙂
من سزارین شدم و از نظر جسمی تا دو سه روز راه رفتن برام خیلی سخت بود و چن روزی درد ها ادامه داش بعدش به مرور یواش یواش به کارهام میرسیدم ولی از نظر روحی به خاطر اینکه بچم خوب سینه رو نمیگرف و شیرم کافی نبود از طرف اطرافیان خیلی اذیت شدم آخرشم مجبورشدم کمکی شیرخشک هم بدم و چون نتونستم طبیعی زایمان کنم و به خوبی به بچم شیر بدم هنوزم با یادآوری روزای اول حس بدی دارم
جز اونا بودم که تا دو روز سرپا نمیتونستم وایسم چون شدیدا موقع زایمان طبیعی خونریزی کرده بودم ازبس دستکاریم کردن لعنتیا
من بخیه هام عفونت کردن خیلی شرایط بدی داشتم همسرمم میگفت همین ک از خونه مادرت اومدی یعنی خوب شدی واصلا همراهیم نکرد یادم میاد از اون روزا اعصابم خورد میشه
خانما پسرم ۱۲روزه ب دنیا اومده نفخ معده دلپیچه داره شما چیرپیشنهاد میدین
خسته شدم بخدا یکسره تهوع یکسره درد معده تو بارداری اسم آلرژی گرفتم
اما تو بارداری این همه درد داری تحمل میکنم اما معده والا نمیتونم
من سزارین شدم،زود سرپا شدم درکل لذت میبردم از بچه داری ولی یه مدت کوتاهی روحیم خیلی داغون شد خیییلی اما خودم به خودم کمک کردم تا دوباره خوب شم
خانوما من پسرم ۸روزهدبدنیا اومده بردمش چکاپ خداروشکر همه چی خوب بود فقط یکم زردی داره دکتر گذاشته
فقط امروز داشتم تمیزش میکردم اندازه یه کوچولو برامدگی گرد رو دندشه حالت اینکه خون گرفتن بنظرتون چیه
سر حال از لحاظ رو حی دخترمو که دیدم از خوشحالی فقط بال نداشتم که پرواز کنم
از لحاظ جسمی ام سزارین بودم اوکی بودم به کارای شخصیه خودم میرسیدم اگه مجبور بودم کارم میتونستم کنم اما چون کمک داشتم اصلا کار نکردم
من زایمانم طبیعی بود و خدارو شکر از همون لحظه رو پا شدم،ولی از نظر روحی کم اوردم،چون اصلا همسرم همراهم نیست،از لحاظ روحی کم اوردم،فقط به فکر خونوادشه،سر سوزنی بفکر من نیست
من هنوز باردارم زیاد درد بدن زیاد تهوع معده درد زیرشکم دردم خسته شدم چکارکنم کمکمممممم کنید دکتر هفته ب هفته میرم
منم 1 ماه زایمان کردم خیلی درد کشیدم جای بخیم همش خون ترشح میاد، دکترم رفتم فایده نداشته بچمم به سختی سبنمو میخوره
من سزارین بودم یک هفته اول درد داشتم بخیه ها که کشیدم خیلی خیلی بهتر شدم و یکماهم که شد کاملاً اوكى شده بودم زايمان خيلى لذت بخشه بنظرم نسبت به باردارى آخه بچه جلو چشمه و همين دردى هم اگر باشه قابل تحمل تر مميكنه
منم زایمان کردم ۱۲ شب بخاطر اعتیادم به متادون بچه ام دستاش میلرزید خدا هزاران بار لعنتم کنه ولی ۶ روز تحت مراقبت بود من ۱۲ شب زایمان کردم فقط یک روز خوابیم از روز دوم تمام ۶ روزو سرپا موندم هیچی از دردم نفهمیدم بخاطر بچه ام ولی اگه شیاف نمیزدم که میمردم
برای عوض کردن
من بعد زایمانم واقعا ۱ ماه اولی زجر آور برام گذشت خیلی سخت بود.هنوزم شکمم جمع نشده خیلی ناراحتم
من ساعت سه شب کیسه آبم پاره شد رفتم بیمارستان. دکترم هشت صبح اومد ویزیت کرد فهمید سزارین باید بشم گفت چیزی نخور تا بیام رفت مطب و نیومد تا سه عصر .دیر اومد بالاسرم کلی درد طبیعی کشیدم ولی دهانه رحمم باز نشد ساعت سه عصر رفتم اتاق عمل سزارین بشم متاسفانه بچم تو شکمم مدفوع کرد و مدفوع وارد ریه هاش شد دو هفته بستری بود تو بیمارستان بعدم تو خونه تا دو هفته اکسیژن گرفت. به خاطر پسرم اصلا نه درد بخیه فهمیدم نه متوجه شدم کی خوب شدم .ولی از نظر روحی داغون شدم و عوارض روحیش باهامه هنوز خیلی سختی کشیدم. دکتر زنان رو هیچ وقت نمی بخشم که این قدر بی مسئولیت بود. اسمش رو هم میگم تا نرید یه موقع پیشش دکتر مرضیه صادقی زنان اصفهان
من نمیدونم سپردن بچه به خانواده ها بعضی روزا خوبه یا بد
میشه کمکم کنید
من زایمان خوبی داشتم و از نظر جسمی زود سرپا شدم
ولی بعد چند روز اتفاق بدی افتاد که از نظر روحی خیلی اذیت شدم و خودم نذاشتم کسی کمکم کنه
چون بیشتر دخالت بود
تنها اذیت جسمی درد مفصل داشتم الان پسرم ۸ ماهشه و تقریبا بریدم
من هم بعد زایمانم خیلی درد داشتم و خیلی سخت میتونستم بلند بشم و بخوابم خیلی درد کشیدم و به سختی روپا شدم
سلام مامانای عزیز شهرتهران کسی روروئک تمیزی که دیگه استفاده نمیشه نداره برای پسرم میخوام قیمت مناسب.لطفا قیمت واگر امکانش باشه نمیدونم اینجا میشه عکسشو برام بفرستید.ممنون میشم
من تا 2ماه اسیر درد سزارین خودم بودم ولی تا4ماهگی دخترم داستان داشتم شبا خیلی گریه میکرد جوری که 2الی3 ساعت تو خیابون ها باشوهرم تو ماشین میکشتیم که ساکت بشه بخوابه تواین 4ماه خونه مامانم بودم میرفتم خونم نمیتونستم ازپسش بربیام مامانم میگفت بیاد میرفتم خونه مامانم واقعا خیلی خوبه ادم یکی رو داشته باشه من مادرخیلی بهم کمک کرد هنوزم که هنوزه بعضی روزا زنگ میزنه اسنپ میگیره برتم میگه بیای روز دوروز بمون استراحت کن بعد برو خونت شوهرمم خدایی خیلی پایس اصلا اذیتم نمیکنه خداروشکر ولی چه طبیعی چه سزارین جفتشون شرایط ودردای خودشون رو دارن به نظرم اینکه از نظر شوهر وکمکی اوکی باشی اون خیلی به نفعه ادمم ایشالا همه زایمان خوبی داشته باشن وکلی خاطرات قشنگ بکونه براشون.
اره واقعا طبیعی از بیمارستان بیای خونه خودت دور زندگیت میگردی
من سزارین اولم بود همه چیز عالی هیچ مشکلی نداشتم از همون بیمارستان بدون کمک کسی از جام بلند شدم و پیاده روی کردم. خیلی زود سرپاشدم
همون روز اول زایمان طبیعی بود
من زایمان خیلی سخت وبدی داشتم دخترم طبیعی بدنیااومد ماه 8بارداریم پدرمو ازدست دادم تا20روز بخیه هام بشدت دردمیکرد خدامامانمو حفظ کنه دستاشومیبوسم تا40روز پیشم بود حتی 40روزو من یکبار بچه رو خودم مای بی بی نمیکزدم همه کارام بامامانم بود علاوه براون زن عموم وعمه م هم کمکی بامامانم بودن خیلی خوب بود تنهام نذاشتن وخیلی زحمتمو کشیدن مادرشوهرم هم مسئول شام وناهارپختن بود ومهمونی میومد طبقه ی پایین شام وناهارمیداد میخوردن بعد میومدن بالا، خداروشکر روزای سخت به خوبی گذشت ولی نبود بابام ی غم بزرگ روی دلم بود
سلام مامانا من ۱۷ دهم زیمان کردم بعد چند روز برم دکتر بخیه هامو ببینه ؟
نگم .لنگم کوچک بود اما بخاطر احتمالا کرونا طبیعی به دنیا آوردم.بخاطر همون بچه ام ی مدت تو دستگاه بود .دوروزبعدوقتی اومدم خونه جواب تست کرونا مثبت بود با هزار درد مجبور بودم تنها بمونم خدا خیر بده با این حال مامانم روزانه غذا میپخت میورد. بعدشم کرونام کسی نیومد حتی ی سربزنید وقتی اومدن کلی غر تحویلم دادن.خداشکر بعد ۲ماه دیگه سفت شده بودم
مامانا تور خدا یه راحل بگین دخترم اصلا دهنش رو باز نمیکنه غذا بخوره کلافه شدم
طبیعی بودم خداروشکر زود سرپاشدم روزسوم فهمیدم پسرم زردی داره وبستری شد خودم پیشش بودم
یک و نیم ماه
مامانا بنظرتون زایمان طبیعی خوبه یا سزارین؟
سلام من از همون اول سرپا بودم از بیمارستان اومدیم خودم بچه رو حمام کردم با این که بچه دوم وسزارینم بودم🙂
سلام من ۵،۶ماهی طول کشید هم ازنظر بدن هم عاطفی به قبل برگردم چون دخترم کولیک داشت تا ۶ماهگی شباخواب نداشتم به خاطر این ریتم زندگیم به هم خورده بود بعد اونم که یکم حالم بهترشد وقتی باران ۹ماهش شدمن دوباره باردارشدم وانشالله عید براش یه داداش میارم خداکمک کنه ازپسشون بربیام
۴ ماه 🥴
والا من روز ۳ ام زایمانم داشتم خونه را جارو میزدم...از بس که بچه های آدم شوهرام خونمون مهمون بودن و راه میرفتن و چیز میخوردن
والا من یکسال فقط طول کشید تا کمردرم کم بشه بماند که چه عذابی کشیدم بعد از دو روز بعد زایمانم درد کلیه استفاده از پمپ درد و حساسیت داشتن بهش و.....😭😭😭
۹سال پیش سر پسرماصلا نمیدونستمکه چی بخورم یا نخورم اینتو راهی رو دارمهی از این و اون میپرسمتا بدونم
زایمان سزارین راحتی داشتم ولی بعدمرخص شدنم خیلی اذیت شدم
سلام دوستان فریب مامان ابراهیم رو نخورید به اسم های مختلف از مادرا درخواست کمک میکنه و همه حرفاش دروغه
طبیعی بودم زیاد بخیه خوردم تا دوماه حتی نمیتونستم بشینم
من سزارین شدم و از لحظه که گفتن باید راه برم بخاطر این که بچه ام قسمت نوزاد بستری بود زود خوب شدم جوری که از روز اول خودم تمام کارهای بچه رو انجام میدادم
زایمانم سزارین بود ....من همون لحظه سوند کردن سرپا شدم توراه رو قدم میزدم .... نه شیاف استفاده کردم نه پمب درد ... ۱۰ روزم توبیمارستان بخاطر دخترم تو ان آی سیو بخاطر مدوفوع خوردن موندم ...
مرخص هم شدم همون لحظه کارای خونه رو کردم بخیه هامم اتفاقا زود جوش خورو سر۵ روز کندم ... رابطه هم بعد از ۱۵ روز داشتم. بدون درد 🥺😍...
البته خداروشکر میکنم چون هیشکی نداشتم. ازم مراقبت کنه منو همسرم دست تنها بودیم ...
بداز دوماه
۴ ماه
بعداز دوماه🤐🤐🤐
من تا ۵ روز اول خیلی سختم بود بعد کم کم رو به بخبود رفتم. ولی از لحاظ روحی قشنگ تا ۱ ماه و نیم طول کشید تا عادت کنم
سزارین بودم بعد ۲روز خوب بودم بچمم زردی داشت بستری شد خودم کلا سرپا بودم ازش مراقبت کردم
من سزارین شدم بعد ده روز دیگه سرپا شدم کاملا ولی دو سه روز اول خییییلی سخت بود برام واقعا درد میکشیدم
سزارین شدم ۴۰روز طول کشید سرپاشدم یک سال هم دردسزارین جای بخیه خیلی عذاب کشیدم
بدنیااومدن هم عذاب کشیدم هم طبیعی عذاب کشیدم.. طبیعی نیومد
سزارین شدم.. بشدت جیغ میزدم.. زن های بیچاره
من سزارین شدم، از همون روز اول پاشدم و توخونه براخودم میچرخیدم...اما روز سوم تب کردمو یکی دو روز حالم خوب نبود ...اما دیگه از روز ۷و ۸ نیازی به کسی نداشتم...
من سزارین شدم.چیزی که خیلی اذیتم میکرد سوزش پوست شکمم بود بعد از چند ماه مهره های کمرم سوزش داشت.بدنم ضعیف بود نسبت به اطرافیانم که سزارین شده بودن من دیرتر سرپا شدم.
وای خانوماتاپیک هاروخوندم اصلاهیشکی زایمان راحتی نداشته چه طبیعی چه سزارین خیلی سخته.من خودم که عزراییل وبه چشم دیدم تایه ماه فلان سرپاشدم اماهنوزهم دردکمردارم.واقعاچراخدااین وظیفه سختوبه گردن مازن هاگذاشته؟واقعا؟الان دارم ازدردپریودی به خودم میپیچم واقعاخدایاچرا؟🥺😭
من طبیعی سریع سرپا شدم
انشالله این یکی هم همینطور باشه
من ک بخیه هام عفونت کرد چرک خشکن بهم میزدن شیرم نمیومد همه میگفتن نههه شیر خشک نده بچم تا 20روز گشنگی کشید من ک بعد 5ماه دیگه ن درد داشتم هم میتونسم راه برم خییییییلی بد بود😢😢
من زایمان اولم طبیعی بود خیلی بخیه خوردم وحشتناک بود تا چهل روز نمیتونستم تکون بخورم زایمان دومم هم بعد درد زایمانی که کشیدم بعد از یه روز کامل بردنم اتاق عمل و سزارین شدم که بعد ده روز سرپا شدم و اززایمان اولم بهتر بود خداروشکر
من طبیعی زایمان کردم چون کسی نداشتم زود سرپا شدم حتی شب تو بیمارستان هم همراه نداشتم
سرحال که یک ساعت😅ماشاءالله همش مامانم میگفتن ساکت حرف نزن چشت میزنن
کاملا سرپا سه چهار روز بعد فک کنم
من سزارین شدم عمله سختی داشتم وتا ۲۰ روز استراحت داشتم و تا ۴۰ روز درد داشتم درد بخیه کمر اوف ک چقدر بد بود
برای اینکه شیر مادردپر مغذباشه
خانوما شما برای شیر دهی بچه پسر برای تغذیه مادر چه چیزای پیشنهاد میدین
من سزارین شدم فوق العاده عمل خوب وراحت همون شب عمل پاشدم راه افتادم اما بعدش با بچه داری یکم سخت گذشت مادرم شاغل کنارم نبود تنها بودم شب بیداریاش سخت بود
من زایمانم طبیعی بود به خاطر درشت بودن بچم نسبت به لگنم شاید چهل تا بخیه خوردم وحشتناک درد داشتم ،
دخترمم تو ده روزه گیش به خاطر کرونا مریض شد فقط هم خودم باید پیشش میموندم حالا فکر کنین با چهل تا بخیه که نمیتونستم بشینم چجوری تو بیمارستان با اون صندلی های تاشو مزخرف سر کردم .
دخترم که موقع سرم زدنش سوراخ سوراخ میکردن یا دل درد میشد گریه میکرد منم از سر ناچاری میشستم گریه میکردم لعنتیا حتی یه اتاق خصوصی نداشتن تا مامانم بتونه بیاد پیشم حتی وقتی به اون روزا فکر میکنم دلم برای تنهایی خودم میسوزه
من با اینکه کسی و نداشتم،و موقع زایمان با دختر بزرگم و همسرم رفتیم بیمارستان،ولی همه چیز خیلی خوب پیش رفت،جز همسر و دخترم کسی نبود به دستم آب بده،از روز پنجم هم با تمام دردی که داشتم سر پا شدم،،،،بازم خدا رو شکر میکنم که همگی سالم هستیم،
من سزارین بودم بدجور بود اینقدر سردرد داشتمتا دراز کشیده بودمخوب بودمتا پامیشدمدر حد دوتا قدم که میرفتم سردرد میگرفتمشدید
من سزارین شدم ولی ب حدی زایمان راحتی داشتم فقط ترسم توی اتاق عمل بود ک دکتر بی هوشی کلی باهام صحبت کرد تا صحبتای ما تموم شد بچه رو گزاشتن رو شکمم و ترس ریخت و بعدش عالی عالی و جا داره از خانم دکتر رفعی عزیز تشکر کنم عالی بودن
بچه اولم رو سزارین کردم تا ۱۰روز با گریه بلند میشدم ولی خدا رو شکر مادر و خواهرم بودن خیلی کمکم کردن خونمون کنار خونه بابام بود ولی بچه های دومم بارداریم بد نبود یه کم افسرده بودم به خاطر ناخواسته بودن اونم دوقلو ولی پذیرفتم زایمانم بد نبود بیمارستان خصوصی بود تقریبادو ماه خونه بابام بودم نی نی ها یک هفته کامل نخوابیدن ولی خدا رو شکر نیروی کمکی زیادی داشتم ولی حال جسمی خودم خوب نبود خیلی درد داشتم خیلی شکممو پاره کردن جای بخیه هام هنوزم درد میکنه بشدت لگنمم هم درد میکنه اضافه وزن هم که خیلی زیاد شده بعد از زایمان
من سر زایمان اولم زود سر پا شدم ولی سر زایمان دوم خیلی اذیت شدم توانایی بدن خیلی فرق داره سر اولی من آرامش بیشتری داشتم یکی دوباری تو بیمارستان منو مقایسه کردن منم گفتم بدن با بدن فرق داره
من زود سرپا شدم
خدارو شکر روز بعد سزارین سرپا شدم و خاطرات روز زایمانمو همیشه مرور میکنم
فقط چند ماه بعدش کمر درد گرفتم بعد یکسال برطرف شد
پسرم دوماه و ده روزشه دور لب اش حوش ريز زده به نظرتون خساسبت به شيرخشك داره؟
سلام.من چند روز به زایمان فهمیدم ناف بچه دور گردنشه.هرچی این درو اون در زدم سزارین شم سزارینم نکردن خیلی ترسیدم ولی زایمان راحتی داشتم خداروشکر .همین که زایمان کردم سریع به خودم اومدم.
من زایمان اولم بود و قرار بود سزارین بشم خیلی خوشحال بودم از اینکه قبل زایمان مثل بقیه ک زایمان طبیعی دارن درد ندارم اما بعد ازسزارین و رفتن اثر بی حسی تازه فهمیدم ک سخت در اشتباه بودم ....
و سه ماه طول کشید تا از نظر روحی دوباره اوکی بشم...اما هر چقدر که تجربه سزارین دردناک بود ولی ارزششو داشت و درد شیرینی بود
من خییییییییلی سخت بود خیلی
تا یکسااال طول کشید سرپا شم
زایمان اول من شب تا صبح تو خونه درد خفیف داشتم صبح ک بیدار شدم خونریزی شدید داشتم و فوری با پدرشوهرم رفتم بیمارستان تا رسیدم دکتر گفت بستری اورژانسی،گفتن باید طبیعی زایمان کنی هفته ۴۱ بودم و بچه درشت بود از ۸ صبح تا ۸ شب فقط درد وحشتناک کشیدم و کیسه آبم پاره شد قشنگ اون دنیا رو دیدم.شب دکتر اومد گقت بچت درشته لگن کوچیکه فوری سزارین،شدیدا گشنه بودم رفتم اتاق عمل آمپول بی حسی زد یدونه اما بی حس نشدم گفت دارو اعصاب میخوری گفتم نه باز ی آمپول دیگه زد ک بی حس شدم.هم درد طبیعی کشیدم هم سزارین
بعد عمل هم حالم خوب بود تقریبا آه و ناله نداشتم،مرخص ک شدم رسیدیم خونه مادر بزرگم فوت شد مامانم رفت شهرستان من ۱۹ساله تنها موندم با بچه😔ی شب خواهرم اومد موند و بعد گفتم بچه مدرسه داری سختته برو.فوت مادربزرگم و زایمان و بی توجهی های شوهرم کاملا افسرده ام کرده بود.بدون دلیل گریه میکردم دلم فقط مامانمو میخواست ک اونم بعد ۵ روز اومد اما حال روحیش داغونتر از من....خلاصه خیلی سخت بود درسته درد جسمی نداشتم اما خیلی روحم آسیب دید...حتی خودم پسرمو تنها بردم ختنه کردم...دیدم مادرا با چند نفر میان ک تنها نباشن اما من تنها بودم،خونواده شوهر ک کلا تعطیلات بودن مثل همیشه....خیلی سخت بود اما دیگه گفتم باید خودمو بسازم و شروع کردم ب آدم پرانرژی سابق شدن.پسرمم هم اذیت نمیکرد خیلی
من ۳ ساله زایمان طبیعی کردم افتادگی رحم دارم خیلی اذیت میشم آیا کسی تجربه ای داره ؟؟؟؟لطفا بگین
من راحت راه میرفتم و بلند میشدم روز اول زایمان ولی همش خوابم می امد و بعد که رفتم خونه اینقدر استراحت نمیکردم همه دعوام میکردن که بخواب و استراحت کن
سلام دوستای گلم. من بیرون از استان خودم ازدواج کردم. آدمای متفاوت با فرهنگ متفاوت و رو مخ. از استرس و افسردگی بارداری نگم براتون که سر دراز داره. زایمان منم به قول یکی از دوستان میشه کتاب نوشت ازش. بعد از یکسال وقتی پسرم ۴۳ روزش بود رفتم پیش مامانم اینا اما از شانس بد من اونجا هم پسرم مریض شد و دو ماه درگیرش بودم همش کارم گریه بود باورتون نمیشه شده بودم مث پیرزنا. فقط ۳۹ سالمه اما روحیه ام زیر صفر بود و نتونسته بودم خودمو پیدا کنم. الان که پسرم شش ماهش هست یه کم با بزرگ شدن اون و دیدن خنده هاش دنیام روشن شده و فقط به اون فکر میکنم و دیگه هیچی ناراحتم نمیکنه.
منم زود بلند شدم
ولی هر از گاهی حای بخیه هان درد میکنه
نمیدونم عفونت کرده یا نه
من شکم بند بستم و شل شدگی پوستم نداشتم ولی خب مونده ب بدنت من همون روز ک از زایمان اومدم ۶ کیلو کم شده بودم
من زود سر پا شدم ولی سخت گذشت🥺
سلام مامانااین واقعیت داره که میگن اگه زنه باردارچیزی هوس کردبعدابدنشوخاروندولی اون چیزی روکه هوس کرده روبخوره دیگه لک نمیشه تویه ی بدنه بچه ممنونم اگه کسی تجربه داشته بهم بگه خیلی نگرانم
من که ۶ماه استراحت مطلق بودم.بعدشم زایمان وحشتناکی داشتم.به خاطر حساسیت به داروی بی حسی بعد زایمان حتی وزنم هم زیاد شد تمام بدنم ورم کرده بود.من قبل زایمان ۶۵کیلو بودم.از بیمارستان اومدم ۶۷ کیلو بودم.🤣🤣🤣
بعدشم کرونا گرفتم.تا ۳ماه هم خونریزی داشتم.از خاطرات بارداری و زایمانم میشه کتاب نوشت.
شیرینی میوه
سلام برای تنوع شیرینی میوه یلدا
میتونیدسفارش بدید
واقعا عالی بود من فقط لحظه اول که بهوش اومدم یکم درد داشتم بعد از اون دردام با شیاف قابل کنترل بود،واقعا از دکتر عزیزم خانوم ضیایی مچکرم که حتی جای بخیه هامم بعد ۵سال کاملا از بین رفته
زایمان سختی داشتم فقط تا ۵۰ روز بخیه داشتم زایمانمم طبیعی بود !۲۳ روز دخترم بخاطر زردی بستری بود بااین حال از درد بخیه ب خودم میپیچیدم نمیتونستم بااون حال راه برم و بشینم ۱ روز در میون می اومدم خونه ۲ ساعت بد برمیگشتم بیمارستان
به شخصه خودم تو زایمان اولم خیلی زود سرپا شدم یه دکتر خوب زایمانم کرد
ولی تو زایمان دومم خیلی طول کشید و خیلی اذیت شدم چون افتادم زیر دست انترم زایشگاه حسابی داغون شدم یکی از اذیت که شدم تا یکی دوماه خس اینکه دستشویی داشته باشم نداشتم مثانم ازپر بودن لبریز میشد ازدردش میرفتم دستشویی ولی خود به خود خوب شدم
برا منم خیلی خیلی سخت بودا سزارین اختیاری شدم تو بیمارستان خصوصی همدان بودم کارشون خوب بود اما من خیلی درد داشتم با پمپ درد درمو کم میکردم
بعد تو عمل بعد تو ریکاوری داشتم از سرما میمردم خیلی سردم بود بعدم که حسابی گشنه ام بود نمیذاشتن تا فردای عمل هیچی بخورم تا صبح که با گریه زاری یکم آب و قند اینا خوردم حالم بد نشه
من ۱۵ روز طول کشید تا رو به راه شدم
دخترم ۲۰ روزش بود که اومدم خونه خودمون .. همه چی داشت خوب پیش میرفت تا اینکه دخترم مریض شد و ۴۵ روز طول کشید تا بهتر شد توی این ۴۵ روز معنی واقعی درد رو حس کردم .. تنهایی و غربت یطرف درد دخترم و اینکه بلد نبودم چیکار کنم هم یطرف😔 خیلی حس بدی بود 😕
به من سخته گدشت زایمان سختی داشتم
من بااینکه زایمان طبیعی داشتم اما۲ماه درگیربودم تاکامل تونستم سرپابشم🙁بخیه هام کامل جذب نشده بودم وگوشت اضافه اورده بودم برای همین بعداز۱ماه دوباره بخیه شدم به حدی اذییت شدم که وقتی یادم مییادگریه ام میگیره ولی بازم خداروشکرکه اون روزاردشد🙂❤️
سلام مامانا یه سوالی داشتم من رشتم تجربی نظام جدید بود امتحان نهایی همه ی درس هارو قبول شدم فقط ریاضی کلاس دوازده مونده هرکاری میکنم قبول نمیشم میگم میشه پول داد ریاضی رو درست کنن چون نهایی سه نفر همون لحظه تسی میکنن راهکاری ندارید بتونم ریاضی رو پاس کنم دیپلمم روبگیرم؟کرمانشاه هستم
از اتاق عمل ک آوردنم توی اتاق تا ی ساعت فقط میلرزیدم و یخ زده بودم گرم نمیشدم خون زیادی ازم رفته بود ی بار دیگه اومدن شکمم فشار دادن و من متوجه دردش شدم و توی حالت منگی جیغ کشیدم گریه کردم فرداش نمی تونستم از تخت بیام پایین از شدت درد و سرگیجه حتی نمی تونستم بشینم بچه ها رو ک نزاشتن ببینم بعد دو روز رفتم توی دستگاه دیدمش اونم فقط یکیشون ...... دوره سخت شیرین درد داری بود .... ولی بخاطر رفت و آمد توی بیمارستان دیدن نوزادان دیگه و شنیدن داستان زندگی شون خیلی حالم بد بود تقریبا تا سه ماه افسرده سر در گم بودم ..... ولی گذشت
سزارین بودم و چند روز بعدش خواهرشوهرمینا داشتن میومدن پاشدم جاروبرقی کشیدم نهار پختم رفتم هویج و کاهو اینا خریدم سالاد درست کردم فقط برنجش و خواهرشوهرم اومده بود دادم پخت فک کنم ۴ یا پنج روزم بود مامانمم نگام میکرد حرس میخورد 😐😂از اولم همه کاراموخودم کردم یکم سخت بود ولی گذشت .
فقط اینکه بخوام ب خود قبلم برگردم چه از لحاظ روحی و چ از لحاظ جسمی ۱ سال ۶ ماه بعدش بهتر بودم بعد از ۱ سال کامل ب خود قبلم برگشتم از لحاظ وزنم ک همون دقیقه ک از زایمان اومدم بادم خوابید فقط یکم شکم داشتم ک اونم دوسه روزه کم شد و تو یه ماه کاملا تخت شد😂
من سزارین بودم حیلی خیلی درد داشتم ده روز طول کشید که سر پا بشم بعضی هامیگفتند وای فلانی دو روزه بلند شد من میگفتم چطوری من نمیتونم تو جام بشینم حتی
سلام دوستان فریب مامان محسن رو نخورید کلاهبرداره
۷ماه خیلی بد بود بخاطر همین میترسم بچه دوم بیارم
من تا۴۰روزگی شوهرم کارامومیکردوزن داداشم بعدشم خودم دیگه بیخیال استراحت شدم گرچه همه کارای بچه روبازم همسرم انجام میده ازچشم بددورباشه
وای دقیقا تخت بغلیم بچه دومش بود خودش بلند میشد کاراشو انجام میداد ولی من نه خونریزیم زیاد بود وقتی بلند میشد سرگیجه داشتم همش درد بخیه فقط شیاف میزاشتم حتی میترسیدم دخترمو بلند کنم موقع شیر دادن کسی نبود کمکم کنه خودم تلاش میکردم به دخترم شیر بدم دخترم فقط میخوابید
حتی یادمه شب بعد زایمان نخوابیدم تا صبح بیدار بودم صبح دخترم گرفتم بهش شیر بدم مامانم رفت کسی تو اتاق نبود دخترم شیر خورد خوابید منم خوابم میامد تختم تو حالت نشسته بود دردم داشتم نمیتونستم تکون بخورم یهو چرتم گرفت ۲ دقیقه خوابم برد بچه بغل تو حالت نشسته چشامو باز کردم دیدم پرستاره به در تکیه داده داره نگاه میکنه هی میپرسید خوبی حالت خوبه😂😂چون بعد زایمان حسابی ترسونده بودمشون
سلام عالی بودمن سزارین اختیاری شدم روزدوم سرپاشدم
درد و سختی که خیلی داشت ولی من به خودم اجازه ندادم که بیوفتم به محض کشیدن سوند راه رفتم دردو تحمل میکردم ولی همه آستانه دردشون فرق داره با هم. از بیمارستان هم که مرخص شدم پسرمو خودم میشستم لباساشو عوض میکردم خلاصه سعی کردم به پرستارام زحمت زیادی ندم
عالی روز چهارم سرپا شدم سزارین اختیاری بودم
یاد روز زایمانم بعدش میفتم اگه مامانم نبود چ بلایی سرم میومد چ شب بدی بود خدا خیر بده مامانم با اینک حال نداشت ولی کلی مراقب من دخترم بود تا سه ماه مواظب دخترم بود
سلام من خودم استفاده کردم وفوق العاده بوده طوری که ازاولین بار خودم تنها ازجام بلندشدم ، شیاف دیکلوفناک ۱۰۰ ، دکترم گفت باخودت بگیر ببربیمارستان توساکت باشه وراضی بودم تاچندروز تادردمیخواست بیادسراغم یدونه استفاده میکردم وخیلی خوب بود
خ سخت گذشت ..اولش درد داشتم بعدشم تو تنهایی وغربت خ سخت بود خیییییییییلی
من سزارین بودم افتضاح درد داشتم و هنوزم بعد دوسال نیم یخاطر امپول بی حسی کزدن وایمیستم خیلی یا راه میرم کمرم رگ میگیره و چند روز میفتم پادرد هم نگم از بعد زایمان بخیه هامم درد میکنه جاش هنوز کسی نمیدونه علت چیه میسوزه ودرد میکنه شکمم خیلی بریدن یک وجب نیمه هرکی میبینه میگه خیلیه ابجیم ی ذره هس به وجب نمیرسه با اینکه دوتا سزارین بوده
عالی
من فقط دو روز اول سختم بود بعدش خوب شدم با اینکه مادرشوهر و مامانمم بودن ولی کارای خودم و بچمو خودم انجام میدادم از ۵روزگی هم ۳ روز بخاطر بچم رو ی صندلی بودم چون بستری شد بخاطر زردی
مزخرف بود، بعداز زایمان خیلی سخت گذشت خونه ی مادرم بودم ،برادرم با زن و بچه ش آمدن اونجا خونه شونو تعمیر میکردن تمام وسایلاشون اونجا بود مادرم بعد ازیک هفته که تنهایی از مهمانا که میامدن دیدن من پذیرایی کرد پاش گرفت درد افتاد تو جا 😀هیچ کدوم نمیتونستیم غذا درست کنیم غذا ازبیرون میآوردیم، ۴ روز ییارم شوهرم با مادرش میامد مثلا سربزنه مادرش که فقط میگفت شیرخشک به بچه ندین شوهرمم میگفت برگرد بیا پس وگرنه بچه رو ازت میگیرم من تا صبح بیدار بچه نمیخوابید خیلی اوضاع خرابی بود ،تو حاملگی از شوهرم ک مادرشوهرمو خونه مون متنفر بودم بخاطر همین وقتی زایمان کردم حاضر بودم برم تو کوچه ولی اونا رو نبینم اه حاضر نیستم ی بار دیگه اون مراحل از زندگیمو تجربه کنم نه حاملگی نه زایمان
نیم ساعت شیاف گذاشتم ولی تعغییری نکرده
عزیزم 😞اخه چه طور دلش اومد مادرت
مامانا سر پسرم داغه چیکار کنم توروخدا کمکم کنید
من به شددددتتتتتت درد پا و لگن داشتم طوری که پامو نمیتونستم بالا بیارم شلوار بپوشم یا تو جام تکون بخورم هر بار میخواستم از تخت بیام پایین خودم و میکشیدم نمیتونستم درست راه برم آخرش گوشتم باز شد بخیه هام رفت تو گوشتم تقریبا تا 20 یا 30 روز درد افتضاحی داشتم
اما خداروشکر توانم یا تحمل دردم خیلی خوب بود همه کارام و خودم میکردم ولی هم چنانم درد لگن و پا دارم مخصوصا وقتی یه جا میشینم میخوام پاشم یا صبح که میخوام از حام پاشم
بچم قبل دکتر تکو توک سرفه میکرد از ساعت ۱۰ که داروهاشو خورد تا الان هر به ربع سرفه میکنه اینقدم بچم مظلومه همه گریمون گرفته دخترم هم بی حاله دو قلوان چقدر سخته مریض باشن
سلام ببخشید مطالب مشاور که هفته ی پیش نتونستیم بخونیم کجا میشه پیداش کنیم
خیلی زود
مامانا بچم تب داره چیکار کنم شربت نمیخوره الان شیاف گذاشتم
اره مرسی گلم
من موقع زایمان دکتر بهم گفته بود طبیعی اول قرص بعد شیاف دادن بعد آمدن ضربان قلب بچه رو بگیرن .ضربان داشت ولی حرکت نداشت .قندمم بالا بود دیگه کار خدا بود رفتم سزارین شدم زمان سزارین دکتر گفت خوب شد امدی سزارین گفتم چرا گفت بچه قیر خودش و خورده بود بعد بچه افت قند شدید داشت دیگه اول بردن معده پسرم و شستو شو دادن بعد اونم چون پسرمبیمارستان بستری بود مجبور بودم پیش پسرمباشم دقیق ۴ روز بیمارستان بستری بود من هم بعد زایمان ۴ روز پیش پسرم بودم.
باورتون میشه چقدر عذاب کشیدم چقدر گریه کردم .به خاطر آمپولی که میزنن تو کمر واسه سزارین میگن باید استراحت کنی ولی من اصلا درد زایمان نداشتم ولی درد اینکه هی پا میشدم و راه میرفتم و وسیله جابه جا میکردم این چند روز از کمر درد و پا درد نفسم میرفت .ولی هیچ چیز به اندازه این چند ماه و بعد زایمان روز تولد تا هفته اول رو دوست نداشتم خیلی سخت بود خیلی ولی هیچ وقت از یادم نمیره .
زمانی که پسرمبستری بود یه روز مونده بود تا مرخص بشه این موضوع خیلی ناراحتم مادر من از تو خونه همه چی برام فرستاد ول مادر شوهرم امد مثل آدما طلب کار یه بسته شیرینی هم آورد دوباره با خودش برداصلا دوست نداشتم بیان خیلی گیر میداد.بچه اینکار کن .نیفته.لباس بپوش تنش.وخیلی کارا دیگه منم هی اون می گفت هی میرفتم پیش خواهرم می گفتم بگو بره انگار اعصاب نداشتم اینا هم همش حرف مفت میزدن.
خواهر شوهرم امد پیشم اهمون روز زمانی که پسرمبستری بود قبل اینکه بیاد اینقدر گرسنه بود غذا سفارش دادم .وقتی امد پیشم روم نشد بخورم یه تعارف کردم برداشت خورد .اصلا بحث گرسنگی نبود اصلا دلم نمی خواست بیان .هنوز هم همین طور .
نمیدونم درکم میکنینیا نه.
سلام
به قول مامان ارغوان یادروز زایمانم افتادم سزارین اختیاری بودزایمانم چه روز خوبی بود لحظه دیداربابچه خیلی لذت بخش بود
من بعد از 10 روزسرپاشدم وهمه کارهام خودم انجام میدادم، البته بی خوابی هاخیلی سخته، ولی نمیخام سخت بگیرم بخاطرهمین واسم داره راحت میگذره
زایمان راحتی داشتم همون شب تو بیمارستان راحت و صاف راه میرفتم و روز چهارم پنجم دیگ درد نداشتم و پله بالا پایین میرفتم
اره درست میگی دلم سوخت گفت بچه شیر خشک نداره
ب شدت روزای سختی بود زخمم عفونت کرد جای بخیه سزارینم خیلی خیلی دردناک بود ودرد رفتار ب دور از انسانیت پرسنل بیمارستان روحم رو خورده بود اشکم سرازیر بود پسرم اول زردی بعد حساسیت گرمازدگی کولیک شدید و گریه های بی امانش خلاصه از مشکلات بعد زایمانم بگم تا صبح ادامه داره بعد از دو ماه ب خودم گفتم تنها خودت میتونی خودتو نجات بدی از روزی فقط ۱۰ دقیقه ورزش کردن برای خودم وقت گذاشتم الان حال جسمی و روحیم خیلی عالیه خدارو شکر
اها مرسی مامان عشق جان ❤❤❤
سزارین که دردی نداشت بچه م خییییلی اذیت می کنه خیییلی خسته م 😭😭
خانما بچتون سرفه میکنه دکتر چه دارویی داده به بچه ۶ ماهه سیتروزین و استامینوفن داده مگه سیتروزین واسه اب ریزش نیست
وااای من زایمان کردم.اوایل کرونا بود ک همه خانوادم کرونا گرفتن.کسی نبود بیاد پیشم🥺چقد خاطره ی بدی بود.فقط من بودمو همسرم.با ی عالمه درد زایمان.😔😔
اوف نگم براتون من هنوز۸ماهشه روپانشدم شب بیداری گریه .خستگی بدنی خودم دردبخیه هام دردکمرم
من زایمانم سخت بود تا ۲۰ روز کمرم رگش گرفته بود کلا راه رفتن واسم عذاب بود بد عوارض بد زایمان و خونریزی شدید دوباره ۳ روز بستری شدم خلاصه خیلی سخت بود 😭😭 چون زایمان دوم بود جای عملم دردش بیشتر بود
اره بعضیا خیلی زود سرپا میشن منم همین فکرو میکردم ولی خودم بقدری داغون بودم مخصوصا ک بشدت کم خواب بودم بخاطر گریه های دخترم خب کسی ک خوب نخوابه سر پا نمیشه که
والا من تا پنج ماه کمر درد داشتم داغونم کرد
منم سزارین شدم سخت بود اما چاره ای جز تحمل کردن.. زود سرپا بشیم نبود.. لذت خودشا داشت
من هنوزم نشدم😅
خییلییی زود
من سزارین بودم با بیهوشی تا به هوش اومدم از تخت اتاق عمل خودم رفتم رو تخت بخش که منتقلم کنن
هفت ماهه زایمان کردم و از روز سوم رفتمnicuپیش دخترم به مدت۳۵روز
و اصلاااا نشد و نتونستم که خودم بندازم.خدا ی قدرت عجیبی بهم داده بود که بالا سرش بچم بمونم
سلام پسر منم دقیقا همین کارارو میکرد الان ۵سالش شده فهمیدم اروتیسم داره
سزارین شدم.. دردش برام قابل تحمل بود... ولی حرفا و کارای اطرافیان نه.....
شرایط من افتضاح بود همزمان با عمل سزارین من پیک هفتم کرونا بود مامان و همسرم کرونا گرفتند و پیشم نبودندودو روز بعد خودمم کرونا گرفتم و با اون همه بخیه چه سرفه های وحشتناکی داشتم
کوچولو زردی گرفت و چقدر نکرانش بودم که اون هم کرونا نگیره تقریبا ۵ روز بهد زایمان به خاطر کرونا تب نزدیک به ۴۰ درجه رو تحمل کردم.
من هنوز ۸ ماه میگذره خوب و سرحال نشدم
سلام من میخوام دوستم و پیدا کنم نمیشه
سزارینی بودم اولین بلند شدن از تخت واقعا هیچ وقت یادم نمیره😵💫 پنج روز بعد مامانم کرونا گرفت و شوهرم رفت ماموریت....من موندم و بچه😬😑😓 ضمنا بچه اول خانواده هم هستم و هیچی از بچه داری نمیدونستم بچه ام اولین نوه بود و اصلا ندیده بودم چطوری باید از یه نوزاد مراقبت کرد.شرایط از این بدتر نمیتونست بشه....ابر وباد و مه و خورشید و فلک درکار بودن که من تنها بمونم😑
من هنوز سرحال نشدم بعد 6 ماه
من بعد از ۱۰ روز سرحال شدم و با کاهش وزنم حالم بهتر و بهتر شد.
کسی بیمارستان تریتا سزارین شده ؟راضی بودید؟
من بعداز 18 ماه هنوز سرحال نشدم و خیلی خسته و دلگیرم توی این مدت هم اتفاق های ناگوار زیاد برام پیش اومد و مزید بر علت شد.. من هنوز حالم خوب نیست
۴_۵ماه😐😐😐
توروخدا اگ کسی تجربه داره راهنماییم کنه پسرم ۲۲ماهشه مدام اسباب بازیاشو ردیفی میچینه یا ماشیناشو قطارمیکنه پشت هم میترسم اتیسم باشه
مرسی مامان ارغوان عزیز😘
بنام خدا هنوز سرحال نشدم😂
خیلی راحت بود برام. بيمارستانم پرستارها بینظیر بودن. من بلافاصله بعد مرخصی بخاطر زردی دخترم که بستری شد سه روز شب تا صبح موندم بالاسرش و شیرش دادم. یاد روز زایمانم میفتم دلم تنگ میشه برام. حال و هواش خاص بود.. سزارین بودم و اصلا اون چیزی که ازش میگفتن نبود. حتی پمپ دردم نگرفتم فقط یه دونه شیاف استفاده کردم
.
خیلی خیلی بعداززایمانم بهم سخت گذشت یاداون روزامیفتم گریه ام میگیره
سلام مامانا خوبین ؟من وقتی سرپام حرکاتش رو احساس نمیکنم ولی وقتی میشینم یا دراز میکشم حرکاتش رو خوب احساس میکنم این از چی میتونه باشه خیلیییی نگرانم ؟!
همون موقع بلند شدم
سزارین بودم بعد یکی دوساعت اوکی شدم اولین بارم ک پاشدم عالی بود بدون درد دیگه سرپا شدم
سه روز
من سزارین شدم ،درد و همه دارن بالاخره ولی زود رو پا شدم.خیلی راضی بودم.
سلام مامانا پسرم یبوست داره موقع دفع خیلی زور میزنه هرچی بهش دادم یبوستش برطرف نمیشه دکترم هم قطره پدی لاکت داد اونم تاثیری نداشت خودم شیر پاستوریزه میخورم امکان داره من شیر میخوره پسرم یبوست بگیره شیر خودمو بهش میدم
تجربه افتضاحی اونقدر کههنوزم یاد اوریش اشکمو در میاره هفته۳۴ بودم که نصف شب فشارم رفت بالا دکترم در دسترس نبود و درمانگاه بهمگفت برم اولین بیمارستان تا معاینه بشم انقدر هول شده بودیم که بدون پرس و جو رفتیم یه بیمارستان دولتی بستریم کردن گفتن باید سزارین بشی وگرنه رحمت پاره میشه همسرم از ترس رضایت داد بدترین قسمت ماجرا اتاق عمل بود جراح شیفت به خاطر اینکه سومین بارداریم بودو بعد از دوتا دختر خواسته بودیم یه پسرم داشته باشیم کلی تحقیرم کرد لج کرده بودو نمیومد شروع کنه با اینکه بی حسم کرده بودن پسرمو کهبیرون اورد مسخرش کرد نزاشت ببینمش حتی نگفت سالم یانه یکی از پرسنل یواشکی زیر گوشم گفت نگران نباش بچت سالمه انقدر متلک بارم کرد که فشارم رفت روی ۱۷ دوشب ای سی یو بستری شدبگ توی همون بیمارستان کرونا گرفتم به بدترین شکل همین که یه کم سر پا شدم بخیه هام از داخل عفونت کرد دوتا سوراخ باز شد که ازش نخ بخیه و عفونت میومد بیرون دکترم گفت موقع جراحی میکروب وارد شکمم شده بوده یک ماه طول کشید خوب بشه هر روز بیمارستان می رفتم انتی بیوتیکهای قوی و می زدم
زخمها خوب شدن اما زخمی که اون به اصطلاح خانم دکتر به روحم زد هیچ وقتخوب نمیشه
من ۱۳روز پیش زایمان سزارین کردم خیلی دردکشیدم ۴روز بعد سرپا شدم ولی درد داشتم و هنوزم درد دارم
من برای زایمان بایدسزارین میشدم چون سام درشت بودولی طبیعی بدنیااوردنش بخاطرفشارقفسه سینه بردنش ان ای سیوبخاطرهمین دوروز استراحتم توی بیمارستان ازطبقه دوم مجبوربودم برم طبقه همکف زودسرپاشدم اجباری😅
من دو ساله زایمان کردم ..ولی هنوز اون آدم سابق نشدم...هنوز بی حال و جونم ...هنوز کف پاهام داغه ...هنوز سرگیجه دارم
بعد هفت روز چون درد زیادی نداشتم خیلیا میگن بخاطر اینکه جراحم خوب بوده زود سرپا شدم چون من از روز اول راه رفتم البته کمربند خیلی کمک میکنه. سزارین هستم فزند اولمه
منم زایمان اول آسان بود چون طبیعی بودم دومی خیلی زجر کشیدم
من خداروشکر خیلی زود سرپا شدم اصلا هم اذیت نبودم فقط چند روز اول جای بخیه هام درد میکرد بعد خیلی زود خوب شد و منم به کارام رسیدگی میکردم
ب زندگی باهاش ادامه دادی
من 9ماهه استراحت مطلق بودم با چه شرایط سختی خونه مامانم بودم.شوهرم کلی مسافرت دنبال خوش گذرونی بود . هیچ موقع یادم نمیره من 9ماهه کامل خونه بودم . پسرم 5روزش بود زردی گرفت با اون حالم رفتم .پسرم 50روز بود تب .اسهال گرفت بیمارستانی شد . شوهرم گوشیشو داد بمن با کلی چت روبه رو شدم با زن بوده . هیچ موقع یادم نمیره
من الان که بچم5 روزشه شبیه 15روزه هاس حالم...
خداروشکر.
بااینکه زایمان پرخطری داشتم اما بلافاصله بعدزایمان هم سرپاشدم.
بعد ۵۰روز چون بخیه ها باز شد رفتم اتاق عمل دوباره بخیه شده نمیتونستم راحت بشینم ولی خداروشکر الان خوب شدم
من چون زایمانطبیعی داشتم ،دقیقا چهار روز بعد زایمان سرپا شدم.
بچم هم دختر بود،واقعا آروم و بی سر و صدا.
بچه ی اولم رو که بدنیا آوردم تا ۲۰روز خونه مادرم بودم
اما برای زایمان دوم که دختر بدنیا آوردم فقط دو روز موندم خونه مامانم .
بعد از دو روز برگشتم خونمون.
و شما فکر کن بچه مدرسه ای داشته باشی و زایمان هم کرده باشی
مامانم میومد کمکم و شب برمیگشت،ولی کلا دوران خوبی بود.
سزارین بودم روز سوم همه ی خانوادم امیکرون گرفتن من موندم و یه نوزاد و یه شوهری که مامانش بهش گفته بود نباید آب خوش از گلوی من پایین بره هر دقیقه گریه کردم هر دقیقه نالیدم از درد و بی کسی بعدش بخیه هان عفونت کرد اصلا یادم رفته بود بخیه دارم هزار بار آرزوی مرگ کردم
سلام مامانا به نظرتون واسه لاغر شدن شکم و پهلو چی خوبه؟
الانم سرحال نشدم😂😂😩😭😭
من ک داغون شدم از توی شکم بخیه هام عفونت کرد پدرم دراومد و هنوز بدنم ب شدت دردمیکنه
نه خداروشکرمن یک هفته دوره نقاحت داشتم سزارین بودن خیلی راضی بودم عالی بود
him
mm?msswk0kk we
I lkfyp bkmm پ
خداراشکر زود سرپا شدم
من بچه اولمه.طبیعی بودم.اصلا درد نداشتم خداروشکر.بخیه هم نخوردم.وقتی از اتاق زایمان اومدم توی بخش اصلا انگار نه انگار زایمان کردم.زایمان محشری داشتم در کنار همسرمو گروه معرکه نوگل که ماما همراه و عامل زایمانم بودن.از فردای زایمانم که حالم عالی بود.هرچی میگفتن بخواب تو رختخواب دلم نمیومد.دوست داشتم هر ثانیه رو زندگی کنم.الان که پسرم ۲ماهشه همش خداروشکر میکنم که زایمان خوبی داشتم و واقعا دارم با پسرم عشق میکنم.ایشالا همه زایمانای خوبی داشته باشن
چهار روزگی خودم لباس بچم و خودمو شوهرمو بلند شدم شستم مادرشوهرم و خواهرشوهرم خونمون بودن ولی مادرشوهرم پیره و پاهاش درده ب زور برامون غذا درست میکرد و پیش بچه بود خیلی دوست داشت باشه و منت هم نذاشت خدا خیرش بده اما انتظار داشتن مامانم بیاد پیشم چون خودش میرفته پیش دختراش ولی مامانم نیومد یه نصف روز با بابام اومدن سر زدن و رفتن اونا اهوازن من آبادان خلاصه ک اذیت شدم چون ب کسی نمیگفتم کمک کن فلان کار کنیم همش خودم انجام میدادم ظرف جارو لباس و... تو این مدت بیشتر ناراحتی روحی اذیتم میکرد و شوهزم انگار بیشترازمن افسرده شده بود خیلی فشار رومون بود خداروشکر گذروندیم باهم
من دو هفته کامل درد کشیدم بعدم اورژانسی سزارین شدم بعد از اون هم ۱۲روز بیمارستان بستری بودم خیلی درد داشتم پریودیم هم تا۳ماه طول کشید تا قطع شد
ولی حال روحیم خوبه چون همسرم و خانوادم خیلی کمکم کردن الانم دردام کمتر شده
منم 3روزه حساسیت بخیه هام خوب شد بعد 1 هفته رو شکم خوابیدم اما فکر کنم 2 3 ماه حساسیت روحیم طول کشید که مربوط به هورمون هاست با تمام سختیاش دوران بسیار شیرینی بود اونایی که تو راهی دارن حواسشون باشه از قشنگیاش لذت ببرن✌️✌️✌️✌️✌️
من هنوز هم از لحاظ روحی و جسمی اذیتم دلم یه ارامش یک روزه هم که بشه میخواد😔
من که هنوزم افسردگیم خوب نشده بعضی وقتا دلم میخواد فرار کنم 🥺
من یکی ازبخیه هام پریده بنظرتون دوباره بخیه میزنن الان۲۵روزه زایمان کردم بخیه هام دردمیکنه عفونتم کرده بنظرتون چی کنم بخیم زودبگیره؟
منم تقریبا تا چهل روز اذیت بودم، بعدش راحت شدم، البته درد بخیه نداشتم، شکمم میفتاد روش، اذیت میکرد
هیچ وقت هنوزم داغونم از نظر جسمی و روحی گاهی فقط میخوام فرار کنم
سزارین بودم خیلی خوب بود
بیست روزطول کشیدتاسرپاشدم
لطفا یکمم از خوبیایه زایمان بگید آخه من اولین بچمع از الان استرس گرفتم😥 تا زایمانمم کلی مونده
من تا الانم از لحاظ روحی داغونم ولی زایمانم و پسرم خوب بود اصلا زیاد سخت نبود بخیه هام هم زود خوب شد همه چی خوبه غیر از من😭
من ک مجبور بودم زود خوب شم چون تو شهر غریب بودم و ی شوهر ک اصلا کمکم نمی کرد او ده روز سرپا شدم البته تا ۱۰ روزگیمم ک خودم تموم کارای پسرمو می کردم و کارای خودمو ولی خیلی دوران سختی بود
یک ماه طول کشید ک راحت بشینم و پاشم ولی از همون اول همه کارارو خودم میکردم دوقلو هم بودن ده روز اول اصلا نخابیدم چون نمیتونسم دراز هم بکشم خیلی خسته بودم همیشه و درد شدید داشتم هم کمرم هم بخیه شکمم ولی همه دردارو تحمل کردم بخاطر دخترگلم و پسر خوبم،راه رفتن سخت ترین کار ممکن بود برام.هنوزم جای بخیم درده کمرمم همش تیر میکشه کاش طبیعی میشد بیارم ک حداقل درد کشیدن برا همون ساعتا و روزا باشه.هنوزم گاهی شیافت میزنم ک درد کمرم اذیتم نکنه.
مامانا یه چیزی برای چاقی بگین بچه شیر میدم ضرر نداشته باشه
من طبیعی زایمان کردم بعداز۴٠روزتازه یکم سرحال شدم خیلی بدبخیه زده بودن برام وبخیه هام عفونت کردبراهمین دیرخوب شدم
مامانا بچه های شما ازکی برگشتن یا چهاردست وپا ونشستنشون شروع کردن ؟؟
یکسال
حالم بعدازسه روز خوب شد بعدازده روزم خودم همه کارهام رو انجام دادم
چقدر میترسم 😅
بعد بخیه هام کی خوب شود سرحال شودم
من الان ۲۵روزه زایمان کردم حالم خوب نمیشه خیلی بخیه خوردم یکیش پریده نمیگیره عفونتم دارم نمیدونم چی کنم
منم زایمانم خیلی سخت بود کیسته آبم تو خونه ترکید ساعت ۳ صبح رفتم بیمارستان درد کشیدم خیلی زیاد تا ساعت یک بعد ظهر بچه بزور پرستار که افتاده بود رو شکمم به دنیا آمد دکتر احمق من نمی دونست که من باید سزارین شم بچم اکسیژن کم داشت به خودم آمپول زدم درحد مرگ رفتم ولی هر بار بچم مو میشتم کبود میشه بدنش اکسیژن کم میاورد دکتر رو هیچ وقت حلال نمی کنم .بد ۶ روز به خاطر زردی و عفونت دختر م بستری شد عفونت به خاطر دیر به دنیا آمدن من تا پنجم عید بیمارستان بودم ولی بد اون خوب بود فقط بدنش کبود میشد تا ۳ ماهگی خدارو شکر تموم شد رفت خانوادم کمکم کردن فقط الان حساسبت داره اینم می گذره
من تا الانم کم خون بی حال بی اعصاب ضعیف استم طبیعی زایمان کردم ولی کوک خوردم...اصن من از روزی بدنیا اومدم دوکتور گفته کم خونی هرکاری هم میکنم کم خونی مو نتونستم ازبین ببرم😢😢
من سزارین شدم بچمو بردن تو دستگاه گفتن مشکل ژنتیکی داره درصورتی ک چیزیش نبود ی چشم اشک بود ی چشم خون بخاطر همین ۱۰ روز بچم تو دستگاه نگه داشتن ولی خب برخلاف همیشه ک بنیه بدنم ضعیف بود این بار خیلی خوب بودم نمیدونم شاید بخاطر پسرم بود چون باید مراقب اون بودم و کلا خودمو فراموش کرده بودم حال روحیم اصن خوب نبود از لحاظ استراحتم ک دیگه نگم با شکم بخیه شده بیحسی از کمر همش سرپا بودم و بعدش ک دچار دیسک کمر شدم بخاطر همون استراحت نکردنام.
ینی فک کنم زایمانمو باید ب عنوان گندترین تو گینس ثبت کنن
هنوزم سرحال نشدم🤣
سلام مامانا دخترمن ۴ماهشو تازه تموم کرده به خاطر سرماخوردگیش واکسنشو نتونستم بزنم الان چندروزه شیر نمیخوره چکارکنم واسه چیه ؟
سلام خانوما میگم از وقتی سزاریان شدم ۱۵روز اول خوب بودم حالا خیلی زیز شکمم دردمکنم وتوی جونم دستشویی ادرار مکنم درد مکنم کمی زرد رنگ هم هست بنظرتون عادی یاعفنوت دارم چه دارویی باید بخورم خوب بشم
من زایمانم تقریباخوب بود درسته دردداشتم و موقع زایمان و بدنیاومدن بچه و اوردنش به خونه تکو تنها بودم تازمانی که مامانم امد پیشم و بخاطر بعضی از مسائل انقدحالمو بدکرد که انقددعوا کرد و بحث کرد که خدامیدونه هنوزم که هنوزه دلیلشو نمیگه خلاصه که از اون روز تاالان من اصلا حال مساعدی ندارم وهمش میگم کاش بچه دار نمیشدم😭😭😭😭😭😭😭
هیچوقت
منم ۲ماه فقط خوابم میومد و خسته بودم...درد بخیه هام بودن(طبیعی بود زایمانم ولی ۷تا بخیه خوردم)
سلام مامانای گل
من دو سه ساعت درد کشیدم بچه به دنیا اومد الحمدلله زیاد درد نکشیدم وقتی هم اومدم خونه برای شوهرم ناهار درست کردم کارامو خودم میکردم ولی اصلا از لحاظ روحی خوب نیستم
وقتی هم که زایمان کرده بودم باد بهم زده پاهام خیلی درد میکنن
من دوتا زایمان طبیعی داشتم سر هردوتا سرحال و خوشحال اومدم خونه.امیدوارم این یکی هم همینطوری باشه
من طبیعی بودم یکساعت بعد زایمان خوابیدم بعد پاشدم رفتم سرویس دکترا دعوام میکردن ولی دردش فقط همون قبل به دنیا اومدن نینی بود
۲ماه زمان برد واقعا سختبود
من جز دسته هايي بودم كه خودم زود جمع كردم با شياف دردامو كنترل ميكردم پا ميشدم خدارو شكر همراه زندگيمم خوب و عالي عمل كرد تو اين ووزا
من طبیعی بودم ولی متاسفانه بچه بدنیا نمیومد و اخرش دیگ اورژانسی بردنم سزارین چه قدر درد کشیدم هم تو طبیعی هم سزارین حدودا ۱۰ روز طول کشید تا تونستم سرپا شم ولی تا ۶۰ روز خونریزی داشتم و الانم هم عوارض طبیعی رو دارم هم سزارین ،چه دوران سختی بودددد
من سزارین بودم سومین روز پاشدم یواش یواش کارامو کردم ولی بعد چهار ماه سرحال شدم چون اوایل حال روحی خوبی نداشتم ب مرور بهتر شدم
بنظر من طبیعی یا سزارین هر دو درد و سختی خودشو داره ولی داشتن یه همراه دلسوز و خوب و فهمیده میتونه این درد و سختی رو کم کنه بتونی راحتر از پسش بربیای امیدوارم همه ی اونایی که تو راهی دارن بسلامتی فارغ بشن زایمان راحتی داشته باشن
من بعد از سه روز که زایمان سزارین کردم اومدم خونه، شبش پسرم شیر نمیخورد بردیمش بیمارستان گفت باید بستری بشه یرقان داره، تا چهار روزم تو بیمارستان برا بچم بودم بعد از یک هفته اومدم خونه با این همه درد، خودم بلند شدم همه کارا رو میکردم، تازه از مادرم هم نگهداری میکنم
من زایمان طبیعی بودم ۳ شب و ۴ روز بیمارستان موندم. خداروشکر اومدم خونه خوب بودم. جز خودمو همسرم هیشکی پیشمون نبود. منم همون روز ک اومدم خونه پاشدم به اصرار خودم برا همسرم برنج پختم که همون باعث شد سرگیجه و ضعف بگیرم ک بااستراحت بهتر شدم
من طبیعی بودم روز یازدهم بخیه هام باز شده بودن فهمیدم رفتم بیمارستان دوباره پاره کردن بخیه زدن و یک ماه من دراز بودم الان دو ماهه ولی من هنوز واژن درد و یبوست و بواسیر دارم
من طبیعی بودم تقریبا۲۰ روز طول کشید ک سرپا شدم..بخیه هام درد داشت خیلی ضعف داشتمو بیحال بودم
من دو روز درد کشیدم روز سوم هم بعدظهر بدنیا اومد بخیه هام زیاد بود تا یه ماه نتونستم بشینم بعدزایمانم تا چهل روز خونریزی داشتم پسرم عادت کرد ب دراز کشیده شیرخوردن اطرافیانمم ب جز مادرم بیشتر توجه شون ب بچه بود مادرشوهرم اصرار داشت بشینم و بچه رو شیر بدم تا یه هفته شیرنداشتم یاخیلی کم بود مادرشوهر و جاری با شیردوش افتاده بودن ب جونم با ناخون هاشون اومده بودن سینه هامو فشار میداد تا شیر بیاد خیلی شرایط بدبود اما گذشت و من هیچوقت فراموش نمیکنم...
کسایی ک میگن زایمان طبیعی داشتم و خدا رو شکر همون روز سرحال بودم یا از فرداش،خب گلای من،ما هم سز بودیم ،خدا رو شکر قبلش سرحال بودیم بعدش دو روز ۳ روزه سرپا شدیم این ب اون در😜😆
من هنوزم حالم خوب نی
من سزارین بودم از فرداش همه کارامو خودم انجام دادم
من زایمان طبیعی بودم و از چند ساعت بعدش حالم خوب بود وراه رفتم
معمولا الکل و مایع هندراب لکه خودکارو پاک میکنه
سلام من دکترم هفته 37 گفته باید سزارین شم ب دلیل تاخیر رشد جنین بنظرتون میتونم تا 9 ماه کامل صبر کنم
من طبیعی بودم از فرداش سرپا شدم
سلام وقت بخیرمن عقدم برج ۳ رابطه داشتم بدون دخول برج ۷آزمایش دادم منفی شد سنو دادم گف تنبلی داری ماه بعدش دادم گف نداری
برج ۷ با امپول بعد۱۴ روز پری شدم ولی خیلی کم بود بعدش لکه بینی قرمز قهوه ایی گرفتم تا چن روز قط شد
ماه بعدشم پری نشدم بازم امپول زدم بعد۸ روز شدم اونم کم بود ی پد بود
حالا از روز پنجم ماه پیش قرص سیپرترون کامپاند متخصص داده ۲۱شب خوردم بعد۶ روز پری شدم روز اول س پد بود روز دوم دوتا از روز۳.۴.۵ هم در حد قطره هستش امروز روز۵ اممه
شکمم بزرگ شده و اینک نگا شکمم میکنم همش ویبرع میره توهم بارداری دارماین بزرگ شدن شکم و ویبره شکمم خیلی رو مخمهدکتر بهم سیپرترون داده ک بخورم
این ماه خوردم قط کردم پریود شدم ولی ایطوری بود ک گفتم اگ باردار بودم پریود نمیشدم فکنم
حالا امروز ک روز پنجممه دوباره باید شرو کنم قرصو بخورم
تا ۳ ماه باید بخورم
من که با این که طبیعی بودم 20روز نتونستم بشینم فقط دراز کش
من سزارین بودم.همه چیز خوب بود فقط زمانی که از تخت اومدم پایین راه برم درد وحشتناکی رو تجربه کردم..کلا از روز سوم چهارم سرپاشدم اما درد رو داشتم همچنان..بعد از یک هفته دیگه اوکی بودمولی یکم از لحاظ روحی بهم ریخته بودم .. این افسردگی بعد از زایمان خیلی بده ولی خدا رو شکر زود تمام شد و گذشت
من بچم تو ۳۲ هفتگی به دنیا اومد و من ۱۶ روز تو ان آی سی یو بودم و اصلا استراحت نکردم، به خاطر همین الان که سه ماه و ۱۲ روز میگذره و با اینکه کلسیم و ویتامین میخورم ،تمام استخونام درد میکنه
من هم حال روحیم بد بود هم حال جسمیم فوق العاده بخیه های سزارینم دردناک بود نمی تونستم پسرمو شیر بدم اطرفیانم یا نصیحت میکردن که بچه را فلان کن و بیثار کن یا خودشون می نالیدن که پامون درد می کنه دستمون درد می کنه تازه من باید اونا را جمع می کردم برای هر بار دارو خوردن باید خودم پا می شدم حتی تا چهار پنج روز بعد زایمان کاچی نخوردم چون کسی درست نکرد بچمم که زردی گرفت داغون تر شدم خلاصه خیلی خاطره بدی شد برام به خاطر بی توجهی اطرفیانی که فقط ادعای دوست داشتنتون می شد ولی در عمل نه محبت روحی کردن بهم نه کار خاصی که حالم بهتر بشه اخرشم به خاطر درد زیاد بچم شیر خشکی شد چون نمی تونستم شیرش بدم بلد هم نبودم با شیر خشک سیرش کردم فقط
من زایمان طبیعی بود خداروشکر خیلی خوب بودم حتی همون موقع هم میخواستم خودم تختم رو عوض کنم و راه برم ولی نمیذاشتن.
من با اینکه زایمانم طبیعی بود ولی ۵ روز طول کشید ک رو پا بشم
من روز اول اصلا نمیتونستم تکون بخورم. روز دوم با کمک مادرم شیر میدادم. روز سوم از تخت اومدم پایین. روز چهارمم مرخص شدم
بچم تو ۴ ماهه ولی هنوز درد دارم
یکم دیگه این همه تاپیک منفی رو بخونم از ترس ختم بارداری میشم 😐
من از اولش سرحال بود توی بیمارستان خودم گفتم سوند مو باز کنن راه برم
وقتی مادربشی و مادر نداشته باشی خودت همه کاراتو به دوش میکشی منم از فرداش خودم همه کارامو کردم
من با اینکه سزارین بودم خیلی سریع سرپا شدم کارامو میکردم ولی از لحاظ روحی اصلا حالم خوب نبود
۱۱ روز شد سزارین کردم هنوز بخیهام نگرفته و خونریزی داره
سلام یه سوال ...پسرم شلوار بیرونشو با خودکار خط زده چجوری پاکش کنم
من سزارین خیلی خوبی داشتم ولی از روز سوم بعد از عمل کرونا گرفتم و عوارض کرونا بیچارم کرد.تا دو سه ماه بعد زایمان هنوز ضعف داشتم و بی حالی.
ولی در کل خوب بود.الان چاق شدم نمیدونم چکار کنم😂😂😂
خوشبحالتون ک مادر دارین
قدر مادراتون بدونید۱😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
من بعد از کلی درد طبیعی آخرش سزارین شدم !درد دنیارو کشیدم!۲۵روز طول کشید تا تونستم ب زندگی سابقم برگردم و راحت راه برم و کارام بکنم
زایمانم طبیعی بود و خداروشکر همون روز سرحال بودم
من که بعد ۷ ماه هنوز اوکی نشدم😐
منهنوز سرحال نیستم
سزارین بودم. از فردا شبش خودم کارای بچمو انجام. دادم. خودم میخوابیدم بلند میشدم. تنهایی. سخت بود ولی هر بار فاطمع زهرا رو. صدا زدم.
من بعد 9ماه هنوز سرپا نشدم البته تا سه ماه عذاب کشیدم بدنم همیشه خیس عرق بود لباس های تنم خیس خیس بود .تپش قلب داشتم اصلا یه حال وحشتناک پام ورم کرده بود تا چند هفته بعد از زایمان ورم شدید داشت بدترین شرایط رو داشتم لعنت به زایمان طبیعی.
آمادگی زایمان طبیعی رو نداشتم برای همین زایمان خیلی سختی داشتم صبح ساعت ۶ رفتم بیمارستان بستری شدم تا ۱۱ شب از ظهر به بعد درد های وحشتناک تا شب که بعد از به دنیا اوندن بچه از فردا جای بخیه هام درد گرفت و دردش بیشتر و بیشتر شد و جای بخیه هام تورم کرده بود موقع زایمان بخاطر زور زایمانم هموروئید زد بیرون هر بار دسشویی برام زجر آور بود رفتم مطب جای بخیه هامو لیزر کرد خوب شدم و یه آمپول دگزامتازون بهم زدن دردام قطع شد بعد از اون بدن شروع کرد به خارش کهیر زد طوری که تمام تنم گرفت رفتم دکتر از درد و خارش پوستم گفتن دیگه ریخته میشه تو ریه هات خطرناکه باید قرص صد حساسیت رو بخوری که وقتی خوردم خوب شدم سریع . زایمان طبیعی باید ورزش دوره بارداری رو حتما داشته باشیم وگرنه سخت میشه .تقریبا ۲۰ روز بعد از زایمانم خوب شدم خدارو شکر .
هرچی که بودمن تااخرعمرفراموش نمیکنم.بعددوماه خودش اومداشتی کردومن دیگه یبارم نپرسیدم توجت بودولی همیشه تودلمه
من بعد عمل سرپا شدم والا
منم سریع سرپاشدم بعد زایمان
من خیلی جون عزیز بودم خیلی سخت بلند شدم و ترسو بودم.همه چیزو برا خودم غول کرده بودم. بعد بخیه کشیدن خیلی خوب بودم تا اینکه ی روز بعد بخیه کشیدن سرمای بدی خوردم و داغون شدم.به عبارتی دهنم صاف شد.خونریزیم تبدیل ب لکه بینی شده بود ولی بعد سرفه هام دوباره خونریزیم زیاد شد. خیلی مواظب باشین سرما نخورین بعد سزارین.
من روز اول سرپاشدم چون توی بارداری خیلی تحرک داشتم زایمانم راحت بود طبیعی بود فقط بعضی اوقات کمرم میگرفت یا روی بخیه هام زیاد نمیتونستم بشینم
20روز طول کشید تا کامل خوب شدم درد زایمان طبیعی رو کامل کشیدم بعد سزارین شدم خیلی اذیت شدم...ولی بخیه هام سر هشت روز خوب شدن کشیدم نه عفونت کردن نه چیزی دخترمم از بیست روز به بعد کولیک گرفت دیگه تا دوماه کامل هردو خوب و سرحال شدیم
هنوزمنشدم چون مجدد باردارم😂😂😂
من سزارین اورژانسی شدم ۳۷و۴روز
مامانم پیشم نبودشهرستان بودن
شوهرم سرکاربودمیدونست درددارم نبرددکترزنگ زدب برادرشوهرم اومدبرددکتربستریم کردورفت خونه
من دست تنهابودم ازاتاق عمل اومدم بیرون رفیقم دیدم ک ۷سال باهاش رفیقم گفت مامانت زنگ زداومدم پیشت مامانتم توراه دارن میان
خواهرشوهرام هرکی سرخونه اش بودنیامدن توبیمارستان رفیقم کمک کرداومدم خونه مامانم ک شوهرم ومادروپدرم کمکم کردن
من که مردم و زنده شدم بعد زایمان یعنی قشنگ دعا میکردم خدا منو بکش راحت شم از اینهمه درد بارداری دوقلویی سخت با یه زایمان سخت...همه راحت تو بخش سزارین پامیشدن بچشونو شیر میدادن منم که هی از حال میرفتم با گریه میرفتم دسشویی اینقدر حالم بد بود که خدا میدونه خونریزی بشدت زیاد...تقریبا بیست روز اینا طول کشید که خودم بتونم راه برم و کمی به خودم بیام،یادآوریشم دردناکه به پرستارا میگفتم اینهمه سزاریینی چرا من اینطورییم میگفتن دختر تو با این جثه ی ریز دوتا زاییدی از جونت دو تا جون کنده شده معلومه که حالت از اینا بدتر میشه
منم بچه هام دستگاهی بودن بعد از ۳ روز که مرخص شدم رفتم خونه دوشرفتم لباس پوشیدم رفتم بیمارستان...بعد از دو ماه هم که سنگ کیسه صفرا گرفتم جراحی کردم هنوز سرحال نشدم
من توبیمارستان سخترین لحظات روگذروندم وقتی دکترگفت بایدبلندبشی بگردی گفتم وایی چطوری باشکم پاره ازتخت بیام پایین وقدم بزنم سختراز اون دستشویی رفتنم بودک آبجیام منوبردن وقتی دستشویی کردم دستاموگرفته بودن خیلی خجالت کشیدم لباساموآبجیم درمیاوردوتنم میکردخیلی ضعف داشتم بابقیه بیماراحسودیم میشدک چراانقدرسرحال هستن من سرگیجه داشتم نمیتونستم زیادراه برم غش میکردم بی حال میشدم شوهرم دستموگرفتومنوتاماشین بردخیلی سخت بودوقتی رفتم خونه یکم بهترشدم تقریبا۲هفته گذشت تاخودم راه میرفتم بدون کمک بقیه ازتخت میامدم پایین خلاصه خیلی سخت بودبنظرم زایمان اولم ک طبیعی بودراحتتربودم
سلام من بعد عمل اصلانمیتونستم ازتخت بلندبشم
خونه هم به سختی بعد۸روزبلاخره خوبترشدم
منکه میگم طبیعی خوبه عمل سخته
من بعد دو روز بلند شدم ولی تا ۲۰ روز که کامل بخیه هام افتاد خوب خوب شدم زایمانم طببعی بود
من چون یک ماه زودتر زایمان کردن و بچم بیمارستان بود مجبور بودم برم بهش سر بزن از همون روز اول بلند شدم خیلی دوران بدی بود
من حدود سه ماه بعد زایمان هنوز ضعف جسمی داشتم و زود خسته میشدم. زایمانم طبیعی بود و 40 روز طول کشید تا بخیه هام افتادن. از لحاظ روحی خییییلی بد بهم ریختم و تا حدود پنج ماهگی دخترم، به حالت سابق بر نگشته بودم. 🥺😢
خیلی روزای سختی بود، دوست ندارم تکرار بشه
روزهاي به شدت سهت از لحاظ روحي داغونم
من فقط شبی که زایمان کردم درد داشتم اونم موقع بلند شدن از تخت و دستشویی رفتن که با شیاف و مسکن کنترل میشد ،فرداش هم خودم آروم راه میرفتم و اومدیم خونه،تا روز سوم موقع بلند شدن از تخت شوهرم کمکم کرد بعد دیگه خوب بودم
زایمان من طبیعی بود. چون فقط بخیه داخلی خوردم مشکل خاصی تو نشستن و بلندشدن نداشتم. کلا از لحاظ جسمی زود سرحال شدم، ولی از لحاظ روحی حسابی بهم ریختم. الان هم قرص میخورم هم جلسات روانشناسی رو شروع کردم.
بعد سزارین گفتن پاشو راه برو خیلی عذاب بود واسم چشام سیاهی رفت یبار درازکشیدم دوباره پاشدم جای عملم میسوخت.بعدش خوب بودم تقریبا فقط موقع پاشدن جای عملم میسوخت
سلام زایمان خیلی درد داشتم بلندم کردن راه برم خیلی سخت بودبرام دست بهم نزن همونطور درازبمونم دردخوابم نمیبرده همسرم قرص خواب آورگرفته تونستم بخوابم بعدچندروزتونستم راه برم بلندشم.
همون لحظه
من زایمانم طبیعی بود یعنی بچه و جفت اومدن بیرون انگار سبک شدم
و سرحال
من قرص سیپرترون کامپاند خوردم قطع کردم پریود شدم حجمش خیلی کم بود برج۳ رابطه داشتم دیگ نداشتم حالا توهم بارداری دارم شکمم خیلی بزرگ شده وزن اضاف کردم چرا؟!
سلام من فقط ۲روز درد داشتم اونم فقط تو بیمارستان بعد اینکه اومدم خونه همه چی خداروشکر خوب بود و زود سرپا شدم
والله من اصلا از درد سزارین هیچچی حالیم نشد... صبح روز اول زایمانم هم بلند شدم قدم میزدم.. درد واقعا نداشتم و بچه راحت سینمو گرفت و شیرمو خورد.... خونریزی هم یه هفته نکشید قطع شد....کلا برام سبک بود..... خداروشکر.... خدا به مامان و همسرم هم سلامتی بده خیلی از نظر روحی و جسمی مراقبم بودن
من از لحاظ روحی خیلی زود سرپا شدم ولی جسمی هنوز درگیرم😐البته درد و بخیه ها زیاد اذیتم نکردن و زود تموم شد
بله منم استفاده کردم هر چی پرسروصدا بود استفاده میکردم دخترم میخوابید 🤭
من دو ماه نمیتونستم بشینم بخیه هام باز شده بود دو ماه تموم ناراحتی و غصه داشتم.هنوزم حس خوبی ندارم و اکثر اوقات بی حوصله و ناراحتم
تو بارداری که سرکلاژ شدم هم درد طبیعی کشیدم هم سزارین بعد دوهفته تقریبا خوب بودم ولی مجبور شدم 20 روز بعد زایمانم کیسه صفرا عمل کنم چون خیییییلی درد داشتم اینجوری بگم که حاضر بودم 10 تا دیگه زایمان کنم ولی یبار دیگه اون دردا نیاد سراغم از زایمان بدتر بود
منم از نظر جسمی خیلی زود سرپا شدم ولی از لحاظ روحی واقعا طول کشید خودمو بگیریم
من هم بارداری سختی داشتم ، شوهرم همش خونه پدرش بود استانی دیگه ، تحت نظر پزشک بودم خودم تنها سرکار هم میرفتم ..وقتی هم زایمان کردم نیومد پیشم خودم تنها فقط خانوادم ازم مراقبت میکردن ...خیلی پشیمونم از ازدواجم ...اصلا ازش متنفرم
۳ماه🫠
همین جا برای همه مادرا یه🌹 صلوات🌹 بفرستید ،واقعا فرشته هستند فرشته الهی
والا توی بیمارستان که بعد از زایمان میگن بلند شو راه برو،با درد راه میرفتم یکروز هم که بیشتر بستری نکردند دقیقا تا سه چهار روز نهایت یک هفته درد سزارین رو داشتم
تو بیمارستان که بودم خیلی خیلی سخت گذشت ولی خب من بعد از یه هفته تنها بودم و همه کارای کارن و داداشش و خونه رو خودم انجام میدادم
من پمپ درد گرفتم بعد زایمان نسبتا خوب بودم درد زیادی نداشتم
عزیزم فقط شیاف ضد درد یادت نره من شیاف نمیزاشتم دولا دولا راه میرفتم بخاطر درد اما همین ک شیاف گذاشتم ۲۰ دیقه بعدش عالی انگار زايمان نکردم
از نظر جسمی از وقتی بی حسی کمرم رفت و نشستم خودم همه کارای دخترمو کردم حتی خونه اومدم حمومم خودم بردم. ولی از نظر روحی فکر کنم ده سال دیگ سرحال شم
من طبیعی زایمان کردم.سه روز تو خونه درد میکشیدم بیمارستان بستریم نکردن.بعد از بستری شدن پنج ساعت طرد کشیدم به دنیا اومد.زود سرپا شدم.از وقتی دخترم 25روزش بود تنهایی بهش میرسم
من سزارین بودم . سره سومین روز کارای خودمو میکردم .یه هفته بود مهمون داشتم کسی پیشم نبود پاشدم جاروبرقی کشیدم 🤣
من زایمانم سخت بودیه روزتوخونه دردکشیدم یروزبیمارستان روزسوم بدنیااومدبعدم بخیه هام بازشد خواهرشوهرفوت شد سرطان داشت توی مراسم بابخیه بازراه میرفتم عفونت گرفتم خیلی بدبودبرای این یکی هم میترسم
من ۲ بار زایمان کردم اولی خیلی خوب بود و من بعد ۲۰ روز خودم کارهامو میکردم ولی بعد زایمان دوم خیلی درد کشیدم کیسه صفرامو برداشتم جای بخیه هام خیلی دیر خوب شد شقاق گرفتم که هنوز هم درگیرم تا دو ماه مادرم پیشم بودالان هم که سرکار میرم مامانم برام نگه میداره خدا بهش سلامتی بده اگه نبود واقعا تلف میشدم ولی توصیه میکنم بین بچه ها فاصله زیاد نباشه چون من با فاصله ۱۲ سال آوردم خیلی خیلی اذیت شدم
من زایمانم خیلی سخت نبود ولی بخیه داشتم بچه گریه میکرد کسی بچه رو نمیدونی یادت کنه از پا افتادم روز یازدهم بردم دکتر گفت بدنش عفونت داره زردی هم داشت بستری شد خیلی اذیت شدم گریه هاش هنوز تمومی نداشت دوباره بردم گفت کولیک داره نفخ داره تیروئید کم کارداره تازه بهتر شده😔
تو بارداری خیلی ویار سختی داشتم تا ۴ ماه خیلی بالا میاوردم و از سوهرم بدم میومدم کلا تا ۵ ماهگی خونه مامانم موندم فقط واسه سنو شوهرم میومد منو میبرد و برمیگردوند خونه
سنو اخری هم ک مشخص شد وزن بچم کمه و رشد نکرده اب دورشم کمه ۳۸ هفته زایمانی طولانی و سختی داشتم با امپول فشار
بعدش ک خداروشکر زد حالممم خوب شد
خداهمه ی مادرا ر خفط کنه
من روزای خیلی سختی داشتم تاده روزبخیه اذیتم میکردتایماه درگیرزردی بودتادوماه زخم شدیددددسینه مادرومادرشوهرم بودن ولی درداصلیشومن میکشیدم.قبل اینکه بچم بدنیابیادشوهرم باهام خیلی خوب بودبعدزایمان شوهریدفه اخلاقش تغییرکردباهام حرف نمیزدحرف میزدم جواب سربالامیداد.یبارتنهاشدیم ازش پرسیدم توچته نگفت گفت هیجی.هنوزکه هنوزیادم نمیره هیچ وقت نمیبخشمش.الان باهم خوبیم ولی نمیتونم اون روزاروفراموش کنم اون روزایادم میادکه چقدسختم بودوشوهرم پشتموخالی کردحسابی دلم میگیره
دوران بارداری سختی داشتم درحدی که نفسم بالانمیومدنمیتونستم پیاده روی کنم سزارین شدم ۵۹ روتخت خوابیدم دکترمبد عمل کرده بود حس میکردم بخیه ام ازداخل به ندازه یه نخودبازه کارامو زن داداشم انجام میدادخداخیرش بده دکترمم عین خیالش نبود
من بارداری سختی گذروندم و همش استراحت مطلق بودم .سزارین شدم و تقریبا از روز پنجم،ششم دیگه رو پا شدم،خدا همه مادرا رو حفظ کنه، مادرای آسمونی شده رو هم رحمت کنه، اگه همون ۱۰،۱۲ روز اول نباشن خیلی خیلی سخت میشه.
خدایا ب همه مادراسلامتی و عمرشون برکت بده ک بودن کنارمون ک تونستم راحت ازبس زایمان و... بربیام
بارداری سخت داشتم
بعد زایمانم ی هفته ب خاطر زردی بستری شد پسرم
در کل اصلا راضی نبودم الانم احساس افسردگی میکنم
سلام مامانم کنار بود تا دوهفته و خیلی کمکم کرد و زود سر پا شدم خودم کارام رو انجام میدادم ولی مامانارو میشناسید که خیلی به فکر بچه هاشونن قربونش برم خیلی هوامو داشت و خیلی بهم میرسید فداش بشم الهی
من طبيعى زايمان كردم و چند ساعت بعد زايمانم رو پا شدم. همه كارهاى خودم و بچمو خودم ميكردم. كمك نداشتم و مامان و خانوادم هم پيشم نبودن. نميگم راحت بود ولى خيلى شيرين بود. با اينكه هنوز هم دست تنهام ولى باز هم دلم بچه ميخواد.
من سزارین اختیاری شدم و خیلی راضیم و بعد سه روز سر پا شدم خدا خیرش بده مامانم رو انشالله همیشه سلامت باشه ۱۰ روز پیشم بود و از دو روز جلوتر برای بیمارستان اومد و بعد ده روز بازم رفتم خونشون و خیلی کمکم کردن خدا برام حفظشون کنه
فقط میتونم بگم دیگه نمیخام ن بارداربشم و نه زایمان کنم چه طبیعی چه سزارین.چون هم بارداری افتضاحی داشتم از لحاظ روحی و جسمی هم زایمان سخت و دردناکی.دوهفته خونه مادرشوهرم موندم اما خاهرشوهرم خون به جیگرم میکردم و منم جیک نمیزدم.اما شوهرم خوب بود و خیلی کمکم میکرد و میکنه.اما دیگه بچه نمیخاممم
من سزارین شدم بعداز ۱۰ روز کارهامو خودم انجام دادم وسرپا شدم
بچم تب داره شیاف گزاشتم داغه دست و پاهاش چیکار کنم؟تو رو خدا بگین😭
چند ساعت بعد زایمان.ببینید،همراه نداشتم.شوهر وپسر۷ساله ام تو حیاط بیمارستان بودن...توی شهر غریب.تک و تنها.ولی بعد جند ساعت کاملا روحیه ام رو بدست آوردم.حتی وقتی میرفتم سرویس با دامن کوتاه پرستارا میگفتن خانم عروسی تشریف آوردین؟و من براشون قر میدادم.تو خونه هم بااینکه ۱۰روز مامانم کنارم بود اما همه کارامو خودم میکردم...و این کاملا برعکس زایمان اولم بود که حالم اصلا خوب نبود.
سلام
من که اوضاعم خیلی خراب بود
متاسفانه تا چند هفته بعد زایمان نفس تنگی شدید داشتم خیلی بد
درد زیاد .دچار هموروئید هم شدم که دیگه بدتر .افسردگی خیلی شدید بعد زایمان که همچنان ادامه داره .ولی متاسفانه هنوز پیش دکتر نرفتم بابت افسردگیم
چرا اینجوری میشه ،به خاطر بیحسیه ؟
خیلی ترسیدم ،گفتم حتما من مشکل داشتمکه اینجوریه ،پس خیالم راحت شد ،تا کی اینجوری میمونه ؟
من که عالی بود زود بلند شدم نه دردی هیچی زود شکمم تخت شد سزارین بودم
اما زهی خیال باطل بعد ۱۰روزگی افسردگی بعد زایمان گرفتم داغون شدم الانم تحت نظر دکترم
من ۴ رو نیمه که زایمان کردم ،هنوز پایین شکمم بیحسه ،آیا برای شماها اینجوریه ،از دکترم پرسیدمگفت طبیعیه، برای شما اینجوری هست ،اون تا کی اینجوریه ؟
من که همهرو اسیر کرده بودم بعد از زایمان فشارم رفت بالا تا ده روز دکترارو میخرمیچرخیدماز مادر و پدر و خواهر و برادرم که هیچ خانواده همسرمو خاله هام همه کنارم بودن خدا خیرشون بده ولی تا هشت ماهگی دخترم طول کشید کمی جون به تنم اومد و حال روحیم خوب شد
سلام ،
مامانم خیلی کمکم کرد ، راحت تر و زود سر پا شدم ولی خوب در کل زایمان کار آسونی نیست ،
اصلا دلم نمیخواد اون روز هارو به یاد بیارم هنوزم گه بهش فکر میکنم گریه م میگیره 😭😭😭 مخصوصا الان با خوندن خاطره های مامانا
من طبیعی بودم و بچم ماشاءالله ۳۹۰۰بود و خیلی بالا بود و بعد از ۹ساعت درد با چندتا آمپول فشار پشت هم و فشار های ماماها روی شکمم بچه به دنیا اومد ولی تازه اول بدبختی هام شروع شد .زردی بچه و نداشتن استراحت درد شدید بخیه ها وپاره شدنشون و کمک نکردن خانواده ی شوهر و کولیک و رفلاکس و شب بیداری و وزن نگرفتن بچه و افسردگی و ..... دیگه چی بگم از سختی ها فقط الحمدالله که بچم سالمه و مادرو پدرم و خواهرام و برادرم وهمسرم که خدا حفظشون و اجر دنیا و آخرت بهشون بده خیلی کمکم کردن اگه نبودن شاید یه بلایی سر خودم میاوردم فقط خانوادهی شوهرم بکنن که همیشه وقت سختی هام بی خیالن وفکر تفریح و خوش گذرونی خودشونن انگار نه انگار اوناهم وظیفه هایی دارن فقط پز نوه دار شدن رو دارن خدا ازشون عوض دربیاره
من مامانم خودشون کمر درد دارن نمیتونستن پیش من بمونم فقط ب دیدنم اومد فقط شب اول خاهرم موند ک اونم تا صبح راحت خوابید😂😂سخت نبود برام ولی ب راحتی میتونم بگم تا چهل روزگی پسرم شاید در کل شبانه روز دوساعت میخابیدم ولی ب عشق پسرم گذشت خداروشکر میکنم ک دارمش🙏🏼
من مجبور بودم زود سرپا بشم چون کسی نبود کمکم کنه
البته مامانم فرشته اس
کلا پسرمو اون نگه داشت و بهش رسید خداحفظش کنه حسابی مدیونشم
من زایمان طبیعی بدون درد بود
اصلا نخوابیدم حتی یه روز 😂😂😂
هرکی منو میدیی میگفت تو زائو نیسی خخخخخ بعد زایمانم خیلی خوب چون اصلا حالم بد نبود
من طبیعی زایمان کردم به دلیل اینکه خانوادم ی شهر دور بودن و من دو روز بچم تو بیمارستان ب دلیل زردی بستری شد دست تنها بودم فقط شوهرمو داستم و هوامو داشت بعد دو زوز ده روز مامانم اومد پیشم بعدش دیگ با کمک شوهرم کاراشو انجام میدادیم زایمان طبیعی عالیه
نه به سزارین که همش عوارضش 😁
برای ورم بینی چی پیشنهاد میدین
آره بهتر شده بود دکتر به من گفت جاروبرقی روشن کن تا ساکت بشه روشن میکردم ساکت میشد و میخوابید
خانوما شما برای زردی چی پیشنهاد میدین
خانوما بچه من ۳روزه بدنیا اومده ت بیمارستان شکمش خوب کار کرد خونه اومدم یبار پز پی کرد تجربه هاتونو میگین
خانوما من تازه دوروزه زایمان سزارین کردم از کمر ب پایین بیهوشم کردن ک الان ددداش تو سرمه کسی هست از تجربش بگه
من اضلا استراحت نکردم از همون روز اول خودم بودم..بعذ چن روز انفولانزا گرفتم خاله ام نگهداری کرد از بچم بعدش خودش انفولانزا گرفت
منم زایمانم سزارین بود،دردش فقط همون روز تو بیمارستان بود بعدش تو خونم راحت قدم میزدم و مادرم و خواهرم خدا برام حفظشون کنه و همیشه سلامت باشند کنارم بودن و کارای خونه و پخت و پز رو انجام میدادن، البته دکترم خیلی کار بلد و خوب بود خدا خیرش بده من درد زایمان ندیدم بخیه هم ضد آب بود واقعا سزارین یه تجربه عالی بود برام
فقط سوالم اینه برای بچه بعدی هم همین طوریم ب نظرتون یا معلوم نیست؟
من سزارین شدم خدا رو هزار بار شکر انقدر حالم خوب بود ک کسی میومد دیدنم آرایش میکردم لباس تمیز میپوشیدم از همون روز اول بعد مامانم میگف چشمت میزنن انقدر راه میری و ارایش میکنی برد بشین😂
مادر و خواهرمم خیلی کمکم بودن خدا خیر بده خواهرمو
اما بچه اول بود و اضطراب های خلص خودش و نا بلدی اما خدا روشکر ک گذشت
من 15 روز طول کشید تا حالم بهتر شد سزارین هم بودم
من سزارین بودم از همون روز اول کارا بچه با من بود ودوستم میومد کمکم.وغذا پختن تا ۱۰روز مادرشوهرم برام می آورد
من خیلی طول کشید که سرحال بیام 20 روز اصلا نمیتونستم کاری انجام بدم روزای سختی بود اگه مامانم نبود نابود میشدم.. اصلا دلم نمیخاد روزای بعد از زایمان رو یادم بیاد
من زایمانم سزارین بود وبچه اول ، خانواده خودموشوهرم خیلی هواموداشتن تا ۱۴روزخونه مادرم بودم بعدرفتم خونه خودم وکارامو باکمک همسرم انجام میدادم خدایی باجونودل برام کارمیکرد همیشه بهم میگفت هیچ ناراحت نباش من به اندازه همه هواتودارم غصه نخوری ، چندساعت بعداززایمانمم خودم بلندشدم برای راه رفتن خواهرمومادرشوهرم بودن ولی خواستم ازاول خودم کاراموانجام بدم چون ازلحظه اول شیاف استفاده کردم که اذیت نشم ، تا۱۲روزدردداشتم بیشتروقتی میخواستم برم حموم بخیه روکه کشیدم خوب شدم
سلام خانمای گل.من هفته 15هستم خیلی کمرم دردمیکنه باریکه ی کمرم بشدت دردمیکنه.لطفا راهنمایی کنیدچیکارکنم
قربون دلت برم دختر
من کسی را نداشتم به خودم قوت دادم ۱۰ ساعت بعد از زایمانم بلند شدم فقط بچه های خواهرشوهرم اومدن خونه دیدنم اینقدر شلوغ کردن الانم ازشون متنفرم از صداشون تو رو خدا دیدن زائو نرید
من سرزایمان اول شوهرم نمیزاشت مامانم بیاد پیشم بااینکه سزارین بودم خودش هم دست به هیچی نمیزد روزای سختی بود بچم و تک وتنها بزرگ کردم.بعد ده سال باردار شدم دوباره رابطه ها بهتر شده بود خداروشکر ولی ازاسترس زایمان خواب و قرار نداشتم.ماه اخر بارداری اسباب کشی کردم وچون خونم چیده نبود یه ماه کامل خونه مامانم بودم و با مامانم و خواهرم ازته دل برام همه کار کردن بچم خیلی گریه میکرد و سینه نمیگرف خودمم شب تا صبح گریه میکردم الان خداروشکر اوضاع خیلی بهتره بچم هفته ای یه روز میبرم مامانم نگه میداره که استراحت کنم کلی روحیم عوض میشه.خواهرم با شوهرش اختلاف داره و خونه مامانمه ایشالله خدا عوضشو با یه زندگی خوب بهش بده خیلیی هوامو داره با اینکه از من کوچیکتره
من زایمانم سزارین بود ...تا دوماه واقعا از لحاظ جسمی اذیت بودم و ضعف داشتم و حالم نرمال نبود و از لحاظ روحی افسردگی پس از زایمان گرفتم که تا همزن الانم هنوز خوب نشدم متاسفانه .پیشنهاد میکنم کسایی که بعد از زایمان حال روحیشون خوب نیس زود تر برن پیش روانشناس یا روانپزشک تا طولانی نشه براشون واقعا زندگی آدم نابود میشه
من زایمان سزارین بودم.بچه اولم هفت سال پیش بود اول درد طبیعی کشیدم بعدسزارین لگنم تنگ بوده متوجه نمیشدن.
این زایمانم اول سزارین درد کشیدم بعدازاتاق عمل یه ثانیه هم اروم نداشتم مثل زایمان طبیعی دردامو بازکشیدم از دردو فشار فریادمیزدم و پرستارا همه میگفتن تو لوس خودت میکنی برای همراهت وجالبیش اینجابود مامانم همراهم بود میگفت یکم اروم باش. بعد از پنج روز بچم زردیش بالابود بیمارستان بستری شد دوروز بازم درد داشتم با زور شیاف اروم میشدم چنساعتی.دیگه همونجا رفتم دکتر .دکتر سونو نوشت انجام دادم .معلوم شد بخیه ک کردن اول بخیه خونریزی داخلی داشتم متوجه نشدن بخیه زدن خون لخته شده بوده 5.5میلی دردامم بخاطر همون بوده.
به هرحال بعد نه روز هنوز درد روز اول دارم باشیاف ارومم.اینم دوتا زایمان من ک همراه سختی بود
من مامانم پیشم بودنی حالم خوب بود بعد یه هفته حالم بد شد بدنم چرک کرده بود بعد شوهرمم اذیتم میکرد ازش متنفر شده بودم نمی دونم افسرده شده بودم با رفتاراش 😔😔یه هفتم خونه مامان بابام موندم بعدش خودم زایمانم طبیعی بود من پوستم بده بخیه هام خوب نمیشدن هی باز میشدن ولی موقع زایمانم دردام زیاد نبود پسرم راحت دنیا اومد. هیچی همین دیگه
ولی اگ کمکای مامانم نبود نمیتونستم خیلی بهمروحیه داد و خواهرمم واقعا کنارم بود خدا خیرشون بده
من سریع سروپا شدم سه روز بیشتر استراحت نکردم
من سزارین بودم.زایمان خوبی داشتم.تا ۵ روز مادرم پیشم بود و بعدش همه کارا با خودم بود و البته همسرم بسیار همراه و کمک بود.ولی دردناکترین اتفاق برای من فوت پدرم درست یک ماه بعد زایمانم بود که هیچ کس درد من و درک نکرد.همه میگفتن تو بچه شیر میدی گریه و ناراحتی نکن.نتونستم درست سوگواری کنم.هنوز هم تو خلوت خودم گریه میکنم.
یه نکته خیلی مهمه
یه سریا خداروشکر تن و بدن قوی تری دارن، بنیه ی بهتری داشتن و سریع روپا میشن اما یه سریا از جمله خودم به شدت ضعیف هست بدنم ک بعد عمل سزارین تا ده روز خیلی زیاد حالم بد بود
حالا مورد مهم اینه که اون کسایی که خیلی اذیت نشدن برا زایمان احساس میکنن ماها مثلا خودمونو لوس کردیم یا ناز و ادا درآوردیم دم شما گرم که روپا شدی اما حق نداری وقتی ثانیه ای جای ما نبودی اظهار نظر نابجا و غرور کنی
من زایمان خوبی نداشتم همراه درد و داغونی که بودم تازه بعد ۳ ماه کوتاژ شدم چون یچیزی تو شکمم جا مونده یود و باز رفتم اتاق عمل اینم شانس من بود😔
من زایمان طبیعی داشتم بخیه داشتم دردم داشت ولی خودمو ننداختم و۱ روز بعد زایمان سرپاشدم
زایمانم طبیعی بود همون شب پاشدم بچمون توی راهرو میچرخوندم گریه نکنه از بعدشم که بردیم خونه همه کارامو خودم کردم
منم زایمان طبیعی کردم ...موقع بخیه سرحال بودم و با کادر اتاق میخندیم کلی...فرداشم پاشدم از ایور به اونور اما همه دعوام میکردن کلی در حالی که خودم راضی بودم ...۱۵روز بعدشم با ماشین میرفتم کارای اداری انجام میدادم بچه هم تو کریر و آغوش کانگورو میبردم
من سه روز بیمارستان بودم همش گیج و ناتوان بودم ،از تخت به زور و کمک میومدم پایین
تو خونه هم تا ده روز داغووووون بودم سر درررررد شدید داشتم
خدا سلامتی بده به مامان و مادر شوهرم که کمکم بودن
من خودم از روز اول ننداختم و از ۳چهار روزگی سرپام
من سزارین شدم بعد ۱۰ روز سرحال شدم کارامو خودم انجام میدادم خوب بزرگترها هم کمکم کردن
اره خداییش مامانم فداش بشم سنگ تموم میزاره برا منو ودختریم
دختر منم رفلاکس داره شدید به دارو جواب نمیده
بخیه های زایمان طبیعیم40روز طول کشید دردمیکرد حس خوبی نبود ولی زود سرپاشدم و دربرابر درد مقاومت کردم درکل خوب بود ولی قول زایمان طبیعی قبل از 10 سانت شدنه🥲نمیدونستم من
من بعد ۱۰روز بهترشدم اولاش بچم زردی داشت بعد دوماهگی هم الرژی که شبا تاصبح کلافه بود شاید ۲ساعتم نمیخوابید همسرمم جای خوابشو از من جدا کرد و من خیلی یهو حس تنهایی شدید کردم با بی خوابیها بعد ۹ماه که بهترشد حالا مجبورم سرکارم برم شکر باهمه این صحبتها بچمون سالمه
زایمان منم طبیعی بود یعنی مردم و زنده شدم تا بچه به دنیا بیاد کلی بخیه خوردم مجبور بودم کارامو خودم انجام بدم بچه ام رفلاکس داشت کلا بیدار بود ونق میزد سر زایمانم ترسیده بودم شیرم برگشت بعداز دوماه کامل خوب شد بخیه هام اون چون پریود شدم وگرنه حالا حالا خوب بشو نبودم خیلی سختی کشیدم دوران بارداریم هم افسردگی گرفتم و استراحت داشتم ولی کاشکی اینجوری پیش نمیرفت و هم از بارداریم و زایمان وبچه داریم لذت میبردم
😕
کسی میدونه سایت دخترانه مثل نی نی سایت باشه معرفی کنه؟
من که تقریبا ۵ روز اول از عوارض بی حسی موضعی سرو گردن و کتفام به حدی درد داشت که قادر به چرخاندن سرم نبودم با بچه ای که زردی داشت و دستگاه گرفتم توخونه شکم پاره از جام بلند میشدم انگار سیخ میکردن تو شکمم دخترم کولیک و رفلاکس داشت وحشتنااااااک که تا ۵ ماهگی همراهش بود مثلا خونه مادر شوهرم بودم که ازمون مراقبت کنن اما فقط غذا نمیپختم وگرنه همه کارای خودم و دخترم با خودم بود
شبا ی رییییییز گریه میکرد و من از همون شب اول تو بغلم راه میبردمش تا آروم بشه
فقط تا صداشو میشنیدن دایه عزیزتر از مادر میشدن میگفتن شیر بده سیرش کن
حالیشون نبود بچه رفلاکسی و کولیکی فقط دلش میخواد میک بزنه خلاصه بدبختی کشیدم تا حالا و همچنااااااااان درعذابم دخترم بشددددت وابسته حتی شبا تو خواب باید دستمو حس کنه امیدوارم بزرگتر بشه خوب بشه چون به هیچ کاری نمیرسم بازم میگم خداروشکر میگذره❤
سلام
سلام
خدا روشکر من بعد زایمانم زود سرپا شدم با اینکه زایمانم طبیعی بود حالم خوب بود درد داشتم اما خیلی زیاد نبود البته این رو هم بگم تمام نکاتی که دکتر وماما همراهم توصیه کرده بود رعایت کردم تا بتونم زودتر بهبود یابم مشکلی که داشتم خونریزی شدید داشتم
من طبیعی زایمان کردم و فردای زایمان دیگه تمام کارام رو تنهایی انجام دادم حتی از مهمون هام هم پذیرایی کردم اما از لحاظ روحی الان بعد از یک سال و سه ماه هنوز احساس میکنم دچار شک هستم و نتونستم با شرایط جدیدم و کار نکردن بیرون از خونه و مراقبت از بچه بطور کامل کنار بیام .
سزارین اورژانسی شدم ، بعد یک ماه سرپا شدم،البته مامانم هوامو داشت وگرنه کم نیاوردم چون بدنم ضعیف بود خیلی زود خسته میشدم وتوانی نداشتم برا انجام کارام.
۶ سال😅 بعد دوباره باردار شدم 🤣
منم سزارین کردم وخیلی درد داشتم وخیلی دیرسرپاشدم
چقدشماپوست کلفت هستیدواقعامن خودموباشمامقایسه میکنم چشام ازتعجب درمیادشماچرا انقدرقوی هستیدتوبیمارستان هم میدیدم ک بیمارای دیگه راحت بلندمیشدن وراه میرفتن باوجودبخیه های تازه روی شکمشون اونم یک وجب واقعاحیرت انگیزه یعنی بدنشون ازفولاده وبدن من ....🤕😷
من همون موقع بلافاصله بعداز زایمان سرحال شدم. من پرستار داشت بخیه میکرد من با تلفن صحبت میکردم شوهرم زنگ زده بود حالمو بپرسه. 🥰🥰🥰🥰
اگه بشه راهنمایی کنید
من که بعد ۳ ماه هنوز سر حال نشدم و فکر نکنم ب این زودی سر حال بشم
ببخشید من تازه این برنامه رو نصب کردم نمیدونم کجا باید سوال بپرسم
طبیعی، بعداز 24ساعت تحمل درد، زایمان کردم
سه روز اول جای بخیه ام موقع نشستن اذیت میکرد که از بالشت طبی استفاده میکردم، از لحاظ بدنی اذیت نبودم، روز دوم حالم کاملا خوب بود، فقط چون هموروئید داشتم زمان بارداری، تا 4ماه بعداز زایمان، درداش واقعا اذیتم میکرد.
آخه چراااا اینجا سوال میپرسید؟؟؟اینجا که جای سوال پرسیدن نیست.لطفا جواب اینا رو ندید تا دیگه کسی اینجا سوالاشو نپرسه
سلام چرا بچم همش نق میزنه میناله شیرم کامل نمیخوره نمیدونم چکارکنم
سلام من 18 سالمه و الانم باردار هستم و در هفته 33 بارداری هستم
اولین بارداریم هست و تجربه ای ندارم و بیشتر از حد استرس روز زایمانم رو دارم
میخام اون مادرانی که تجربهی زایمان طبیعی و هم سزارین رو هر دو رو داشتند بهم مشاوره بدن ممنون
خانوما دخترم دو روز نافش ورم کرده کسی تجربه ای داره خیلی نگرانم لطفن کسی چیزی میدونه بهم بگه نمیدونم تا شنبه چیکار کنم
من دخترم هشت ماهه به دنیا اومد سزارینم نکردن هرچی بهشون گفتم گوش نکردن 26ساعت درد کشیدم داغون شدم تا زایمان کردم 6تا بخیه خوردم بعد 20روز خوب شدم دوبارم جای بخیه هام باز شد تازه بخیه های داخل و جذبی نزده میترسم برم دکتر
من بعد 9 ماه چون پسرم. وقتی به دنیا اومد تا 15 روز درد بعد زایمان داشتم بعد اونم پسرم کولیک داشتو شبو روز گریه میکرد
زایمان طبیعی بودم بعد از یک هفته تقریبا رو پاشدم چون کمکی نداشتم😔
من که اصلا استراحت نداشتم زایمون بدی رو تجربه کردم سزارین شدم همش مامانم و شوهرم کمکم بودن خیلی طول کشید تا سرحال بشم
من بعد از ۱۰ روز . همین بخیه هامو کشیدم انگار سبک شدم بعد از ۹ ماه واقعا سبک بال شدم.شکمم رفت تو دردم تموم شد اما تا ۱۰روز افتضاح بودم مخصوصا ۲ ۳روز اول. راستی سزارین بودم
خداشکر زیاد طول نکشید ولی بعضی وقت ها افسرده میشم
هنوزم سر حال نشدم 😔😔😔
من تا چهارماه استراحت کردم خداحفظش کنه مامانم خیلی هوامو داشت حاملگی خیلی تحت فشار عصبی جسمی بودم بعد زایمان هوامو داشتن و نذاشتن حالم بد باشه فقط مادرشوهرم خیلی اذیتم کرد دلمو خون میکرد
من سزارین شدم و خیلی راحت بلند شدم،، درد اصلا نداشتم،، با اینکه بچم چند روز بستری بود ولی به راحتی گذشت
منکه هنوز سرحال نشدم 😁😁😁🤣🤣
ده روز بعد از زایمانم که سزارین اورژانسی شدم
ده روز بعد از زایمانم که سزارین اورژانسی شدم
پانزده روز پس از سزارین
من ک تا مرز خودکشی هم رفتم همیشه دست تنهام بودمو هستم خیلی فشار عصبی روم بوده و هست
بعد از20روز حالم ب جا اومد
من که اصلا استراحت نکردم چون دخترم همین که به دنیا اومد بردنش ان ای سیو تا ۱۷ روز منم هر روز میرفتم بهش سر میزدم ولی از لحاظ روحی داغون بودم
من هنوز زایمان نکردم بچه اولمه باردارم
تا ببینم چه میشه برام دعا کنین❤
سلام من همون روزاول سرپا شدم با اینکه درد داشتم ولی چون کسی رو نداشتم خودم همون روزاول که زایمان کردم بلندشدم وقتی هم اومدم خونه تنهایی همه کارامو میکردم شوهرم که اصلا پیشم نموندهمون روز رفت سرکار یاد اونموقع که میفتم بعداز سه سال هنوز اشکام سرازیرمیشن ولی ازلحاظ روحی هنوز که هنوز حاام بده
من خیلی زود سرپا شدم. نه اینکه درد نداشتم، بدم داشتم ولی خودم به خودم قدرت میدادم تا بلند شم و حتی دو روز بعد بیمارستان که مهمون میخواست بیاد، پا شدم با مامان اینا کمی از کارای آسون خونه رو انجام دادم به کارا رسیدگی کردم. فقط از لحاظ روانی ۵ ماه طول کشید تا سرحال بشم چون افسرگی بعد زایمان رهام نمیکرد
سلام من سزارین بودم چون فشارم بالا بود وزود زایمان کردم ولی زایمان قبلیم طبیعی بود خیلی دردبعدعمل کشیدم نمیتونستم حرکت کنم به دخترم شیر بدم خیلی اذیت کشیدم بااین که شوهرم خیلی هوامو داشت بازبااین حال مجبور بودم کارهای خونه رو انجام بدم به همین خاطر بخیه هام عفونت کرد خیلی اذیت شدم ولی وقتی دخترم روبغل میکنم همه چیز یادم میره
من زایمانم بد نبود راضی بودم. فقط توی بیمارستان استراحت کردم چونکه پسرم رفت آن ای سیو مجبور بودم سرپا بشم همش برو بیا بیمارستان داشتیم😬😬ولی خداروشکر گذشت وهمه چی اوکی شد
برا من کلا سخت بود خیلی سختتتت زایمان کردم مامانم مریض بود به سختی به خونه و غذا و منو آیسل میرسید مجبور بودم خودم زود سرپا بشم ولی نمیتونستم ولی زیاد به مامانم فشار نمیاوردم از دوماه بچه تو بغل رفتم خونه خودم تو غربت خیلیییییییی برام سخت بود آیسل بعد 7 ماه رفتیم شیراز خیلی سخت گذشت تا میخواستم نفس بکشم دوباره باردار شدم بازم ویار دندون درد بدن دردام شروع شد
دختربزرگم بعد دوماه سرماخوری تازه خوب شد دخترکوچیکمم ده روز نیست سرماخوریش خوب شده باز امروز گرفته ازصبح از استرس دارم گریه میکنم دیگه با این افسردگی حالا حالا آدم نمیشم
من سزارین بودم همه چی خوب بود
دو سه روز بعد سزارین دیگه دردی نداشتم
ولی تا چهل روز شوهرم نذاشت هیچ کاری کنم فقط استراحت کردم...بعد چهل روز دیگه خودم پاشدم 💝
بچم دماغش کیپ گرفته داره سرمامیخوره هوا هم سرد شده هروقتم خوابش بگیره باید حتما با گهواره هلش بدم بخوابه هیچ جا نمیتونم برم جور دیگه نمیخوابه براهمین نرفتم.. تو پذیراییم یه گهواره گذاشتم تو اتاقم یه گهواره. خونه مامانمم یه گهواره. جز خونه مامانم هیچ جا نمیتونم برم جیگرم خون میکنه ازبس گریه میکنه ولی بدون گهواره نمیخوابه
من سه روز بعد زایمانم که رادین بخاطر زردی بیمارستان بستری شده بود، پیشش بودم و تا چهارروز بعدشم دراز نکشیدم خداروشکر هم زود سرپا شدم و درد اصلا نداشتم...خدا کمکم کرد که تو بیمارستان پیش بچم اذیت نشم🥺
من بعد از زایمان هیچ استراحتی نکردم، شبها خودم شایلین رو نگه میداشتم و روزها خودم مراقبش بودم و به امور خودم هم رسیدگی میکردم، حتی روز پنجم خودم تنهایی برای چکاب رفتم دکتر، تا ۱۰ روز درد در ناحیه شکمم داشتم به خاطر جراحی ولی در کل زیاد اذیت نبودم با اینکه ۳۷ سالمه ولی خوب گذروندم این دوران رو، از ماه دوم هم یوگای بعد از زایمان کار میکنم که به تقویت فیزیکی و روحیم خیلی کمک میکنه.
من دکترم همون هفته تولد دخترم رفت مرخصی .بدترین دکتر سهر روزش شیفت بود .انقدر بد زایماتم کرد که فشارم رفت روی ۲۲ موقع عمل قلبم داشت میسوخت .بعدش تا بیست روز نمیتونیتم پا شم درد داشتم رفتم سونو .چیزی نبود اخرش متوجه شدم بخیه هام عفونت کرده بردم دکتر نشون دادم متوجه شد اون دکتر یه لایه از شکممو ندوخته و دوباره رفتم اتاق عمل .کلی سختی و درد کشیدم. تازه دخترمم به خاطر زردی بستری شد با اینهمه درد بیمارستان میرفتم پیشش .
کلا روزای خوبی نبود .مامانمم فوت شده بود بابامم یکی دوماه قبلش فوت شد از لحاظ روحی خیلی داغون بودم .فقط آبجی مجردم طفلی تروخشکم میکرد هم منو هم بچه رو
من هنوز سرحال نشدم😫
من سزارین شدم وروز اول ب خاطرداروی بیحسی یکم حالم بدشد ولی از روز سوم،چهارم کاملاسرپاشدم
۶ماه طول کشید
من از فرداش راه رفتم ولی چون دندم سر عمل شکست درد دنده بیچارم کرده بود
حتی نمیتونستم دراز بکشم
اولین زایمانم دومین روز دیگه کارای خونمم انجام دادم ولی زایمان دومم ۱۰ روز نتونستم از درد بلند شم
این لینک روتماشا کنید ، سه روز بعد از زایمانم هست . پاسخ سوالاتتون در توضیحات من هست
https://www.instagram.com/tv/Cdz4Wk0q9ik/?igshid=YmMyMTA2M2Y=
مامانا من افسردگی گرفتم اصلا نمیتونم تنها با بچه باشم شوهرم روز ک سرکاره شبا هم ک قربون نبودنش. الانم با مامانش رفتن مهمونی منم تنها با بچه توخونه. دختربزرگترمم خونه مامانم هس 😭😭😭کی این روزا تموم میشن
سلام خیلی خیلی زود شاید کمتر از ۲۴ ساعت
اما خب چون دخترم ۱ هفته بیمارستان بستری شد خستگی همه چیز موند تو تنم انگاری
من سزارین شدم و همون فردا صبح راه میرفتم دکتر توی راه رو ویزیتم کرد تا دو روز فقط بخاطر داروی بیهوشی درد کتف و گردن داشتم که با مسکن رفع میشد خیلی خوب بود ولی کاش همه درد ها مسکن داشت من تا چند ماه بشدت افسردگی داشتم چهل روز اول که واقعا وحشتناک بود اینقدر که حاضر نیستم بچه دوم بیارم
تاخودالان که سرحال نشدم .من چون کسی رونداشتم بهم برسه بابخیه سزارین فقط ده روزتونستم یکم استراحت کنم اون ده روزم اصلانخوابیدم سرپابودم فقط یکم کارخونه نمیکردم وعوارصش تاخودالان توتنمه
زایمانم ی طرف از وقتی مرخص شدم سختی هام شرو شد
سلام مامانا بنظرتون سنو ان تی جنسیت رو نشون میده یانه؟
من زایمان طبیعی داشتم، شب اول برام سخت بود و فردای زایمان خیلی حالم بهتر شد و شروع کردم به راه رفتن و خودم با بچه تو بغل رفتم خونه، ولی جای بخیه ام تا 6 روز اذیتم میکرد و نشستن برام سخت بود، بعد 6 روز همون درد هم برطرف شد، ولی بیخوابی، پوزیشن شیر دهی که باعث شد گردن درد شدید بگیرم و حرف و حدیث خانواده همسر به خاطر، حجم شیر کم که باعث شد شیر خشک هم کنار شیر خودم به بچه بدم به شدت اذیتم کرد و از نظر روحی روانی بسیار آسیب دیدم.
به نظرم شرایط بعد از زایمان بسیار مهمه در روحیه مادر، و به طور کلی بدن یک مادر تا به طور کامل ریکاوری بشه دقیقا 6 ماه زمان میبره.
به دلیل کرونا دخترم رو برای زردی بستری نکردم الان یکسال ونه ماه دارد پوستش زرد هست وکم خون راهنمایی کنید
سلام چون دیسک کمر دارم تا شش ماه درد لگن در پی داشت زایمانم طبیعی بود
من سزارین شدم از روز سوم خودم پسرمو بردم بهداشت خودم بردمش سونو ولی یهویی تب و لرزرگرفتم و بیحال شدم ولی خیلی زود سر پا شدم
بعد دوماه تازه تسلط داشتم راه برم تمام بدنم بی حس میشد گز گز میکرد با بی حالی بی اعصابی
من تا ۱هفته نمیتونستم با بخیه هام بشینم..بعدش خوب بود
سلام یه دکترنوزادخوب توگلستان گنبدمعرفی میکنیداینجاکسی گنبدی هست نوزادم میخوام شنبه ببرم دکتردکترش خوب نیست
من دو هفته پیش سزارین کردم.بعد از ۵ روز سرپا شدم و کارامو میکنم.روزای اول مامانم میبردم حمام و درد داشتم کمی.چندتایی هم مسکن خوردم .
ن خدارو شکر خوب بود زیاد اذیت نشدم سر زایمان اول سخت تر بود اما دومی انگار ن انگار ک زایمان کردم
من دوتا سزارین داشتم تو هردوش هم قبل از ده روز پاشدم و کارامو میکردم ولی خونه مامانم بودم خدا خیرش بده سلامتی بهش بده کلی زحمتمونو کشید ولی زایمان دومم سختیش اون ده روزی بود که دختردومم nicu بود یه پام خونه یه پام بیمارستان یکم سر بخیه ها اذیت شدم
برام من خیلی سخت گذشت
بعد از ۳.۴روز اوکی شدم راحت راه میرفتم و ...ولی یهو بخاطر بیخوابی و بالاخره زایمان بدنم کم اورد انگار جون نداشتم ک آمپول تقویتی زدم
باید زود پامیشدم چون یه بچه یک و نیم ساله هم داشتم که باید به اونم میرسیدم
من از روز دوم همه کارام خودم کردم
زود بلند شدم با اینکه خیلی درد داشتم
سلام مادرا میگم کسایی که زایمان طبیعی داشتند بخیه ها خیلی درد میکنن
من نسبت به دوتا زایمان قبلی بهتر بودم روز دوم سرپا سدم
من اصلا همین که زایمان کردم دیگه تا ۴روز بیمارستان بودم اصلا استراحت نداشتم با سوند اینطرف اونطرف میرفتم خودم پسرم بستری بودیم اصلا سخت ترین زایمان داشتم آب بندم شدم خیلی خیلی بد بود
من سزارین بودم از روز دوم راحت راه میرفتم بعد 3روز مینشستم وبعد یه هفته غذا درست میکردم کارا رو میکردم
من زایمان طبیعی داشتم.بعد زایمان خونریزی کردم حالم خیلی بد شد ولی با این اوضاع 12 روزگی ب بعد دگ خودم میتونستم بشینم کارامو انجام بدم
یه روز بعدش خودم تونستم پاشم وکارامو کنم اما خونه مامانم موندم
افسردگی نابودم کرد اعصاب هیچیو ندارم
بچه ها دندون عصابم هردوتا هم درد میکنن نصفشونم کلن از بین رفته بنظرتون پر میشه یا باید بکشم
من برای بواسیر رفتم پیش دکتر طب سنتی، پمادش رو استفاده کردم، سعی میکردم لباس زیرم خشک باشه همیشه
تغذیه هم رعایت کردم
مثلا برنج، شکر، بادمجان، قارچ، عدسی خوب نیست برای این بیماری
مگه پوست کلفت تر از من و امثال من هم هست روز بعد با بخیه تا یه هفته صبح و عصر میرفتم بیمارستان چون دخترم بستری بود موقع دختر اولمم که دوبار عملم کردن ولی بعد یه هفته بلند شدم
سلام خانما.میخوام بدونم متخصص زنان خوب در شهر زنجان کی هست؟
روز اول
بعد سه هفته تازه کم کم تونستم سرپا بشم ولی بعضی کارهای سنگین رو نمیتونستم همسرومادرم خیلی کمکم کردن خدا ازشون راضی باشه
سلام
زود سرپا شدم اما الان افسردگی گرفتم
از روز اول تو بیمارستان خودم تموم کارامو انجام دادم
یه هفته بعدش دیگه کارای شخصیمو انجام دادم ولی کارای سنگین رو همسرم انجام میدادن خدا ازش راضی باشه
من همین که کارن به دنیا امد پا شدم رفتم دستامو شستم بچنو شیر دادم .طبیعی بودم .ولی خوب درد وحشتناکی قبلش داشتم
منشزارین بودم. به جز درد زیادی که داشتم تقریبا ۸روز طول کشید تا تونستم خودم همه کارام رو انجام بدم
سلام میشه ازتون خواهش کنم اگه لباس دوریختنی از بچتون یا خودتون دارید به من بدید دعاتون میکنم بچم 9ماهشه مشهدم
از عوارض زایمان سزارین و طبیعی هم بنویسید خانمها لطفا
سز بودم یه ماه طول کشید
من بچه اولم روتوسن ۱۷ سالگی سزارین شدم بعدعمل همش منتظر دردی بودم که همه ازش میگفتن وهم تختیام فریادمیکشیدن ولی خبری نشدبعد۶ساعت بدون کمک نشستم وراه رفتم برای امیرعلی بازم همینجوری بود،جفت بچه هام خودم بغل گرفتم ازبیمارستان اومدنی،ولی ناگفته نمونه بیمارستان خصوصی بودم بابهترین دکتر انیس الدوله نانکلی واقعا دستش طلا
من بچه دوممو بدنیااوردم ..درد ک بعدزایمان هست ولی خدا اون روز نیاره بچه بی قراری کنه.بچه من کولیک داشت خیلی اذیتم کرد
من زایمان سختی داشتم سزارین شدم. پسرم تو ان آی سی یو موند خودم هم ۴ روز بستری بودم.
اومدن خونه تلخترین روزهای عمرم بود .تمام راه گریه کردم. پسرم که اومد تحمل درد و سختی برام راحتتر شد.
سلام منم سزارین کردم الحمدلله عمل خوبی داشتم یکم سخت بود و لی نسبت به عمل قبلیم بهتربودوروز دهم سرپاشدم الآنم بچم همش شکم دردداره خودمم اذیت میشم دیگه خانه داری وبچه داری باهم سخته
من تا چهل روزگی از شدت درد ودلتنگی همش گریه میکردم بچم چن روزی برای زردی توبیمارستان بستری بود وچون سزارین بودم ونتونستم ب خودم برسم بخیه هام عفونت کرد
سلام من سزارین بودم ولی دردی یادم نمیاد خدارو شکر بعد این که اومدم خونه هم بلند شدم
هنوز سر حال نشدم افسردگی بی خوابی دست تنها بودن کولیک بچه ها ده روز nicu بودن الان شیطنتشون بریز بپاش دعواهاشون همه لینها نمیزارن سر حال بشی
من زایمان سزارین بوداز همون روز اول خودم کاراما انجام دادم و اصلا اذیت نشدم
موضعی عمل کردم یه روز بستری بودم چون شرایطم خوب بود مرخصم کردن
روز دومم خودم مواظب پسرم بودم کلا درد و سوزش نداشتم
تقریبا ده روز قبل زایمان ۳ کیلو ۱۰۰ بود طبق سونوگرافی ولی روز زایمان که سونو نکرده بودن بچه رشد کرده بود وقتی دنیا اومد وزن کردن ۳ کیلو ۸۰۰ گرم بود
زایمان طبیعی داشتم مجبور بودم سر پا باشم چون هیچکس نبود کمک کنه بهم برای واکسن دخترمم رفتم
ده ماه طول كشيد!
زایمان طبیعی داشتم با مامای خصوصی ، خدا رو شکر خوب بود همه چی . زود هم سر حال شدم . فقط نگران زردی دخترم بودم که تا چهل روزگی طول کشید
یک ناه طول کشید ولی مادرم و همسرم فوقالعاده کمک کردن
زایمانم خیلی سخت بود سزارین شدم هنوزم احساس درد داخل شکم دارم بعد ۵ ماه هنوزم روز خوش ندیدم خیلی خسته شدم
سلام من زایمان خوبی داشتم سزارین شدم اصلا درد نداشتم افسردگی بعد از زایمان گرفتم
ولی پسرم رفلاکس داشت تا 6ماه خیلی اذیتم کرد خیلییییی
کلا یه سال و نیم طول کشید تا به روال سابق برگشتم
من به لطف مادشورهر بهترین روزای زندگیم به بدترین روزای زندگیم تبدیل شد.نذاشت مادرم بیاد کمکم.خودش موند.خودشم فقط عذابم میداد.خدا یه مادرشوهر انسان نصیب همه اونایی که میخوان زایمان کنن کنه انشالله.
من سزارین کردم فقط دوره ۹ روزش که باید بخیه هامو میرفتم میکشیدم بلند شدن و خوابیدن سختم بود اما درکل زایمانه راحتی داشتم
دخترم شونزده ماهشه نفخ داره روده هاش از نوزادی اینجوری بوده نمیتونه خارج کنه راخت دلپیچه میگیره چیکارکنم؟کمکم کنید
من که سزارین شدم و بعد اونم چهارتا عمل جراحی دیگه انجام دادم
زایمان طبیعی بودم انگار نه انگار زایمان داشتم.مرخص که شدم اومدم خونه از کسی کمک نگرفتم خودم از پسرم مراقبت کردم...
منم خیلی خیلی حالم بد شد، هنوزم یه سال میگذره وقتی یادش می افتم اشکم در میاو
یکسال ☺
من بعد یکسال تازه یکم احساس کردم برگشتم به دنیای قبل
بچه اولم طبیعی بود خیییلی روزای سختی داشتم خدا اون روزا رو ببر دیگ نیار ب حق علی...بعد زایمان ک دیگ داغون شدم نابود شدم..دومی سزارین بود خداروشکر بهتر بودم
من حالم خیلی عالی بود وقتی اومدم خونه خودم میتشستم سر سفره ولی امااااان از سردرد وحشتناکی که گریبان گیرم شد ....اونقد بد بود گاهی فک میکردم سرم رو عمل کردم
من طبیعی زایمان کردم خیلی هم راحت بودم بعدش اما بخاطر زردی دخترم ک بیمارستان بستری شدش سه روز و بی فکری حرفهای مادرشوهرم تواون شرایط حالم خیلی بده شدش و ی مدت افسردگی گرفتم و اون روزای شیرین اولو با بحث و گریه الکی برام برام گذشت.اما شکر خدا ب مرور با حمایت مامانمو همسرم اوضاعم بهتر شدش
دوهفته تمام واقعا بدترین روزهای عمرم بود چون هیچی نمیتونستم بخورم و همش حالت تهوع هم داشتم دو روز قبل زایمان هم که فلج بل گرفتم
من زایمانم طبیعی بود خیلی برام سخت بود
من که زایمان طبیعی بدی داشتم هم خودم هم بچه م به مرگ رسیدیم
بعدشم که مرخص شدیم اومدیم خونه روز ۶م پسرم خودم و آقام کرونا گرفتیم پسرم تو ان آی سی یو یه هفته تو قرنطینه بودیم خودمم باهاش بودم
بعدشم اومدم خونه دیگه بدن پسر حساس همش باید مواظبش میبودم
خود زایمانم سزارین بود و خیلی خوب بود اما شوهرم عموش فوت کرد ی روز قبل از زایمانم و از نظر روحی بهم ریخت و کلا افسردگی بعد از زایمانم رو اون گرفت بخاطر همین خیلی احساس تنهایی میکردم و بهم فشار اومد . احساس گیجی داشتم بخصوص ک بچه اولم بود ولی خداروشکر خانوادم کامل پیشم بودن. شوهرم بعدش خوب شد اما خب من خاطره اش تو ذهنم هست ک چ روزای سختی رو گذروندم
من سزارین بودم دقیقن ازبیمارستان ک اومدم خونه براخودم راه میرفتم اینور اونور خونه رو مترمیزدم😂هی میرفتم اشپزخونه کمک مامانم کنم مامانم بزور منو میبرد مینشوند🤣
من سزارین بودم حسرت مادرایی روداشتم که تونستن طبیعی زایمان کنن راحت راه میرفتن کاراشونومیکردن من تا۸ساعت نباید حتی گردنمو تکون میدادم تا۱هفته ام که به کمک بقیه بلیدمیشستم تابچه روشیربدم سزاربن خیلی سخته البته بعدعمل درداش میادسراغت
خداروشکر من سر پسرم فقط موقع زایمان درد داشتم بعدش که اومدم خونه یکم بخیه هام اذیت میکرد و یکم پاهام میخارید اما خودم سرحال بودم و کارام رو انجام میدادم بعد ده روز ،برای دخترم هم واقعا درد زایمان رو نکشیدم و فقط یک دقیقه موقع به دنیا اومدن اذیت شدم چون برش نداشتم،و اینکه یک هفته سردرد و بدن درد داشتم اونم چون خودم سریع پاشدم و رعایت نکردم،وگرنه بنظرم دوتاشون خوب بودن و بعد ده روز اوکی بودم
ازلحاض روحی داغونم صورتم لک مونده همش عصابم خرابه نمیدونم به حالت اول برمیگردم
منم دوماه شده سزارین شدم فقط دوزکه بیمارستان بودم استراحت کردم روزی مرخص میشدم مادرشوهرپدرشوهرجان اومدمنوخونه خودشون برددیگه نه خوابی نه استراحتی دیدم دخترم کوچکه دوسالشه بایدبه دوتاشون رسیده گی میکردم ازدردنمیتونسم بلنشم گریه کرده به بچه هام میرسیدم
من طبیعی بودم و تا ده روز خیلی بخیه هام اذیتم میکرد اصلا نمیتونستم بشینم و راه برم الانم ک ۶ ماه گذشته ازش بازم کمردردشدید دارم هنوزم بعد زایمانمم افسردگی گرفته بودم و همش گریه میکردم
من سزارین شدم بعد از ۱۰ روز سر پا شدم .ولی افسردگی شدید گرفتم ..مادر شوهرم باهام دعوا کرد رو روحیم تاثیر بدی گذاشت الانم که الان بازم افسردگی دارم .شوهرمم کم و بیش کمکم میکرد ..ولی حال روحیم هنوز خوب نیست چون خانوادم کنارم نبودن ۰😞😞😞.خیلی اذیت شدم
رفلاکس یعنی چی؟
من زایمان طبیعی بودم همه چی بدنم اماده بود متاسفانه بخاطر وزن نوزاد من پارگیم زیاد بود و حتی برای بخیه دوباره بیهوش شدم و اتاق عمل بردنم
خیلی روزهای سختی گذروندم بعد از ۴۰ روز تازه تونستم بشینم و حالم یکم بهتر شده بود .......
شیرخشکشو دکتراطفال نوشتع براش اپتامیل pqfهست و یک روغن هم داده ک داخل شیرش بریزم تاحالا۶تا قوطی خورده ولی هنوز لاغره
من زایمانم طبیعی بود و همون موقع میتونستم سرپاباشم ولی استراحت کردم دردم تایه هفته بعدش خوب خوب شدم ولی از لحاظ روحی ....حالایکماهه ک میرم باشگاه یکم بهترشدم
سلام مامانانهای عزیزعمری من لاغره دکتر بردم شیرخشک بهش میدم شیرمو اصلا نمیخوره ولی همش استفراغ میکنه چیکارکنم دوستان
هیچ وقت آدم سابق که نمیشی
طبیعی باشه بدتر
من دخترم کولیک داشتم خودم مشکلات دیگه هنوز بعد این همه مدت آدم سابق نشم
خانما اینجا کسی دوقلو داره؟
من زایمانم طبیعی بود زایمان راحتی داشتم اما بعد زایمان تا 60 روز تمام بدنم از گردن تا لای انگشتای پام کهیر زده بود و میخارید همین باعث شد که نتونم شیر مادر بدم به بچم خیلی ناراحتم.
زود سرپاشدم ولی خارش زیادی داشتم
سلام سزارین شدم خیلی درد داشتم .بعدشم بچه ام بستری بود بیمارستان هرموقع از زایمان و بیمارستان یادم میاد حالم بد میشه خیلی روزای سختی بود😕😕😕
☹️ نمیدونستم زایمان انقدر ترسناکه
من تو هر دوتا زایمانم ک کمتر از سه سال فاصلشون بود پنج روز بعد زایمانم پا شدم کارامو کردم خودم چون کسی نداشتم جز خدا و خودم
زایمان اولم افسردگی بعد از زایمان گرفتم و ب لحاظ روحی سال ها زمان برد تا حالم خوب بشه و زایمان دومم تیکه ای از جفتم مونده بود اینبار ب لحاظ جسمی مدت ها زمان برد تا رو ب راه بشم
همون روز که مرخص شدم کاملا سرحال بودم و کارهامو انجام میدادم و مهمانداری میکردم فقط تا ده روز کمکی داشتم که به بچه رسیدگی میکردن
من زایمان طبیعی بدون درد داشتم یک زایمان عالی داشتم و تعداد بخیه هام کم بود ، و خداروشکر زود سرپا شدم
۹ماهه زایمان کردم از خستگی شدید دارم میمیرم
حاملگی اضاف وزنم زیاد بود با تشخیص دکتر زودتر زایمان کردم البته طبیعی بعد زایمانم به خاطر همون اضاف وزن تا سه ماه واقعا عذاب کشیدم البته ده روزم بیشتر استراحت نکردم
والله هنوز نشدم😁
من احساس میکنم افسردگی گرفتم حالم اصلا خوب نیست همش گریه میکنم همش سردرد دارم حوصله جمع رو ندارم فقط میخوام بخوابم
تا3 ماه
من تا دوماه خیلی ضعف داشتم دستو پاهام خیلی درد میکرد
سلام من ۵۲ روز زایمان کردم سزارین ولی هنوز لکه بینی دارم بچه امم نارس بدنیا اومد ۸روز بستری بود خیلی سخت گذشت بهم
همون دیقه ای حال خوب شد خداروشکر
هیجان داشتم دردامو اصلا حس نکردم عالی بودم چه خوب بود اون لحضه ها🥰🥰🤗🤗🥺
درد زایمان یه طرف .با اینکه سزارین بودم خیلی اذیت شدم ولی اگه خانواده درک داشته باشه همسر درکت کنه شیرینی بچه دار شدن دردش رو کم میکنه متاسفانه خانواده همسرم اصلا نیومدن و فقط از دور اشک م و در آوردن و همسرم یکبار هم منو درک نکرده تو مریضی و مشکلات و حتی الان با بچه داری
من دوقلوهام با روش سزارین بدنیا اوردم اما بخاطر دوبار بی حسی از کمر و بیهوشی کامل و بهوش اومدنم وسط عمل دوروز از تخت پایین نمیتونستم بیام اوضاع جسمیم خیلی بد بود اما از روز سوم مجبور بودم که بلندشم و بچه ها برسم باوجود مادرم اما از نطر روحی تا یکسال دچار افسردگی بودم
من زایمان سزارین کردم و چند ساعت فقط بیحال بودم بعدش دیگه همه کارای خودمو بچه رو خودم میکردم
۶۰ روز طول کشید .
وقتی خدابچه های سالم تودامنم گذاشت من زایمان هام طبیعی بود ولی خیلی بخیه داشتم ب لطف خانواده م همسرمهربونم زودخوب شدم
من بعد سه سال احساس میکنم هنوز بعد زایمان سرحال نشدم😐
ث
من زایمان فیزیولوژیک داشتم به لطف مامام، پزشکم و همسرم ، یک زایمان تیمی فوقالعاده روتجربه کردم ودوساعت بعد از زایمان هم سرحال و خوشحال بودم.😇
طبیعی بودم بعدازاینکه بچم بدنیااومدقشنگ بلندمیشدموکارای خودم وبچموانجام میدادم و کلش من ۲روزدرازکشیده بودم بعدهمه کارای خونمو انجام میدادم خیلیییی هم حالم خوب بود
من سزارین بودم خیلی سریع سرپا شدم و با شیاف دردم کم میشد اما متاسفانه دندم تو بارداری رفته بود تو بعد زایمان یدفعه خودشو نشون داد نمیتونستم نفس بکشم اون خیلی اذیتم کرد و از لحاظ روحی خیلی اذیت شدم هنوزم یادم میاد عصبی میشم تازه همسرم فکر میکنه خیلی کمک من کرده😐فکر کنم اون یه ساعت بیدار بودنش برا واکسن های بچم که دیگه داشتم میمردم از خستگی و نمیتونستم و خیلی به چشمش میبینه و یادش رفته خودش و ننش با روحیم چیکار کردن😭چقد بی درکن
سلام
ختم قرآن ختم انعام یاسین چله زيارت عاشورا دعای توسل حدیث کساء
برای اموات سلامتی عزیزان هرحاجتی ک مد نطر خودتون باشه
اگه کسی دوست داشت لطفا بهم پیام بده
خدا خیرتون بده
ممنونم🙏🙏
زایمانم طبیعی بود و سه روز درد داشتم و طول کشید تا پسرم دنیا اومد خیلی اوضاع روحی و جسمی بدی داشتم ولی سر ده روز سرپا شدم همه کارامو کردم ولی هنوز روحی داغونم
سزارین بودم به نظرم فقط همون روز تو بیمارستان درد داشتم بعد از مرخصی انقد شاد و خوشحال بودم که غلبه کرده بود به درد های جسمی و روحی
من یه زایمان سال پیش داشتم یکی امسال کلا از همه نظر داغون شدم تا ۴ ماه بعد به حالت اول باز گشتم ولی همه دندون هام دارن خراب میشن
حسابی سخت گذشت خیلیییی...
سزارین بودم ۱۰روز اول درد بخیه داشتم و دولا و راست شدن برام سخت بود و ۷روز دخترم بستری بود همش خودم پیشش بودم و وضعیت بخیه هام داغون بود ولی بعد ۱۰روز خیلی خوب شدم و از همون اول همه کارا رو خودم میکردم.
ولی نگم از حال روحیم😭😭😭تا مدت ها حالم بد بود.
حتی الانم یادم میاد حالم میریزه بهم
سلام من زایمانم سزارین اوژانسی بود فقط ۱۰روز ک بخیه داشتم اذیت شدم نتونستم درست راه برم اما سر۱۰روز سرپاشدم خونه تکونی کردم وبابچم تنهاهمه جارفتم اما ازلحاظ روحی هنوزبعدازیکسال بهم ریختم وفکروخیال میادسراغم نگرانم اما این وسط وقتی فرشته نازمو میبینم خداروشکرمیکنم وهمه چی ازیادم میره ناگفته نماند اگه حمایت همسرم نبود واقعا ازهمه جهت داغون میشدم خداروشکر ک هردوشونودارم
طبیعی بودم و شکر خدا زود سرپا شدم
هم روحی هم جسمی عالی بودم
بخاطر زردی پسرم موندم بیمارستان ک فقط ناراحتم میکرد
زایمانم طبیعی بود ولی هم جسمی هم روحی داغون بودم دوسه ماهی طول کشید تا به خودم بیام خیلی سخت بود الانم که یادم میاد تن و بدنم میلرزه
من زایمان اولم طبیعی بود بعدش درست و حسابی استراحت نداشتم بچمم زردی گرفت بستری شد خلاصه کل بخیه م باز شد. انشاالله برا این یکی ب خوشی پشت سر بذارم
روحی همون ده روز اول 😍جسمی ۴ماه😏
حدود دوماه طول کشید خونه مامانم موندم
جسمي سرپا شدم روحي داغون
من زایمانم طبیعی بود ولی چون زایمان سختی داشتم و دو روز بیمارستان بودم تا حدود ۱۰ روز سعی میکردم بیشتر بخوابم
بعد از اون خوب شدم ولی تغذیه ام رو مراعات نکردم و برنج اینا زیاد خوردم متاسفانه بواسیر گرفتم تا ۶ ماه درگیرش بودم تا خوب شد
سلام من زایمانم طبیعی بود اصلا نتونستم استراحت کنم دخترم زردی داشت بستری شد مرخص که شدم مستقیم رفتم پیش بچم موندم ۷ روز اونجا بودم بعدش اومدم خونه بازم استراحت نکردم خلاصه بگم اصلا استراحت نکردم
منسزارینی بودم و درد شدیدی داشتم اما ۸روز یعد زایمانم ۱۳بدر بود و رفتم گردش .همه هم تعجب میکردن ک چجوری تو ح روز از جام بلند شدمو انقد ریلکسم
من زایمانم سزارین بود خیلی درد داشتم سفتی جای بخیه هام اجازه نمیداد بدون درد قدم بردارم. حدود دو ماه طول کشید تا کمی بهتر شدم
من بچه اولم هست
قرار بود طبیعی دنیا بیاد و من هم ترس وحشتناکی از سزارین داشتم با حجم زیادی از استرس و .... سزارین شدم و بعد سه ماه تازه تونستم سرپاشم و بعضی از کارای خونه و .... رو انجام بدم
اما هنوزم احساس ضعف بی حالی رو دارم و از لحاظ روحی خیلی خیییییلی خیییییییییلی داغونم درک نشدن توسط همسرم فشار و استرس زیادی و بیخوابی های شبانه خیییییییلی داغونم کرده
فک نکنم بتونم ب این زودی ها از لحاظ روحی درست شم 🙄😩😩😩😩🤦🏼♀️
توروخدا اگ کسی تجربه داره راهنماییم کنه پسرم ۲۲ماهشه مدام اسباب بازیاشو پشت سرهم ردیف میکنه یا کنارهم میچینه خیلی نگرانممیترسماتیسم باشه
من هنوز سرحال نشدم بعد از 9ماه
من سزارین بودم وبعدازچهارروزسرپاشدم ولی الان که ۶۹روزاز زایمانم میگذره هنوزبعضی وقتا کمردردمیگیرم طوری که کمرم قفل میکنه الانم دوس دارم هرچه زودتر بارداربشم وچندقلو بیارم ولی میگن فعلا زوده واس بارداری دوم ولی خودم خیلی دلم میخوادواقعا بچه شیرینه واسم دعاکنید۳قلوبیارم ان شاءالله🤲
من زایمانم طبیعی بود و خداروشکر زایمان خوبی داشتم ولی بعدش احتباس ادرار گرفتم نابود شدم😭
طبیعی زودتر سرپا میشی. برا اولی راضی بودم ولی دومی بچم با پا بود خیلی درد طبیعی کشیدم دعامیکردم سزارینم کنن بعد اینکه سزارین شدم تا ده روز درد کشیدم ولی با شیاف ونوافن دردش بهترمیشه. بستگی داره ک چندساعته بچه با طبیعی دنیا بیاد. یا دردت چقد باشه. من کلا هم از طبیعی راضی بودم هم با سزلرین😀
خداروشکرالان بهترم ومیتونم خودموباشرایطی ک دارم وقف بدم قبلاخیلی اذیت میشم خیلی اعصابم بهم میریخت😶😶
وای وای سزارین بودم بعد از دوسه ماه تازه تونستم سرپا بشم🤦
من که دبگه مثل قبل نشدم روز به روز هم بدتر میشم هم جسمی هم روحی
دیر سرپا شدم
من سزارین بودم و حدود دو ماه بعد سرپا شدم
سلام من الان بعد دوماه حس بدی دارم اصطراب شدید دارم بچم کم خوابه همش نگرانن بیدار شه مث قبل جایی نمیتونم برم حالم از خودم داره بد میشه مدام افکار منفی سراعم میان.بهیه های زایمان طبیعی هم باز شدن یکبار و مجددا تو ۱۷ روزگی رفتم بخیه زدم با بیهوشی و الان اتوز کامل خوب نشدم
والا خیلی سخت بود ولی بعد۱۰روزسرپاشدم
سلام مامان جوجه زایمان طبیعی خیلی خوبه ارزش داره درد بکشی اما بعدش کاملأ راحت سرحال وقتی سالمی هیچ مشکلی نداری عثلا طرف سزارین نرو
من سزارین بودم اصلا هم نخوابیدم کلا سر پا بودم
بعد زایمان طبیعی 2ماه کشید تا ب حالت عادی برگردم
سزارین بودم روز اول سخت هست اما قابل تحمل تره. درد زایمان طبیعی خیلی سخته خداروشکر حال بچم خوب بود اومدم خونه مراقبت کردن ازم روز به روز بهتر شدم
خانما کسی میدونه چرا تو اتاق زایمان اونم زایمانت طبیعی خورده باشه رحم ت تا پنج سانت باز بشه بعدش یک دفعه خون ریزی کنی کاربه سزارین بکشه کسی براش پیش اومده یا که بگن بچه اوفت قلب کرده احتمال این هست که مادر چیزی نخورده باشه نوار خوب نیاد خواهش میکنم نظر بدید؟ برای زن داداشم پیش اومد بنظرتون اززیاد دست زدن ماما امکان اوفت قلب نوزاد یا خون ریزی امکان داره؟
من زایمانم طبیعی بود خیلی درد کشیدم از 4 صبح تا 6 عصر که دخترم دنیا اومد.چون بند ناف کلا دور گردن و سر شونش پیچیده بود دکترم خیلی بی مسوولیت بود که قبلش برام سونو ننوشت در صورتی که بهش گفته بودم بچه این ماه اخر اصلا تکون نمیخوره.واقعا لطف خدا بود بچم سالم و بدون نقص دنیا اومد اما 3 روز بستری بود دیگه منم بعد زایمانم مشکلی نداشتم زود سرپا شدم هر چند حدود 20 تا بخیه خوردم .
ببخشید منظورم مامان رزا بودش
زایمان اولم سر هفتش کلا خودم بودم پر نشاط میدوییدم کلا انگار ن انگار ....ولی زابمان دومم بخاطر اینکه بخیهام گوست اورده بود ی عمل دیگ هم انجام دادم خیلی برش خوردم و کلا پر درد بودم و از نطر روحی هم خیلی ضعف بودم ی حس ترس همش توم بود الانم ک ۴ ماهه گذشته هنوز حس خوبی ندارم ب جای بخیه ها و کلا خیلی خستمو شل و ولم حالا ساید چون دوتا بچه شیر ب شیر شدن
زایمانم طبیعی بودتواوج کروناکه خانوادم کروناداشتن.زایمان سختی نداشتم امادوری ازخانوادم واینکه بعدچندروزخودمم کروناگرفتم خیلی بدبود.ازهمون موقع توگوشم یه صداهایی میادکه شب وروزازم گرفته...دکتراهم میگن هیچی نیست😐روحیه عالی اماجسمی داغونم
مامان رستا برو درمانگاه محله تو
یاهمون خانه بهداشت میشه دیگه اگه کلا شیرنداشته باشی بهت میدن یا اگه شیرت کم باشه کمکی بهت میدن
اول خودشون آزمایش میکنن که ببینن شیرت سیرش میکنه یانه
یا اصلا داری یانداری بعد مینویسن برات و راهنمایی میکنن
بعدی یکماه سرحال شدم بازایمان طبیعی
من ک کاملا بی کس بودم سز بودم همون وقت ک گفتن پاشو خودم از تخت پاشدم و راه رفتم روز بعدم ک دخترم بستری بود دیگه اصلا خونه نرفتم رفتم بیمارستانی ک دخترم اونجا بود تایمی ک اجازه نمیدادن پیش دخترم باشم توی ماشین نزدیک بیمارستان مینشستم درکل اصلا استراحت نداشتم
من همون روز اول حتی کارای مرخصیم هم انجام دادم
سلام.من زایمان سزارین داشتم دو قلو نارس هنوز ک هنوز هم سخت بهم میگذره زانو درد و پا درد دارم بعد زایمان خیلی سیستم بدنم ضعیف شد بعد زایمان تا دوهفته فقط پاهام ورم بودن چون سزارین کرده بودم
من سزارین با بی حسی بود فقط روز اول بیمارستان درد کشیدم که با شیاف و پمپ درد قابل تحمل شده بود ،بعد از مرخص شدنم از بیمارستان خودم کارامو انجام میدادم و خداروشکر هر روز بهتر میشدم
خانما من از تلویزیون گهواره خریدم که تبلیغ میکنه اما بچه م توش نمیخوابه بعدشم تا یه کم تکون میخوره کج میشه میخواد بیفته .کسی مشکل منو داره؟
سلام خدارو شکر زایمان طبیعی داشتم رو بچه های قبلی بعداز زایمان حالم خوبه ...
من طبیعی زایمان کردم کلا دو ساعت درد کشیدم زایمان خوبی داشتم و بعدشم از بیمارستان ک مرخص شدم خودم روپا شدم دیگه البته به لطف خواهرم 🥺
سلام. اگر قرار بر انتخاب نوع زایمان باشه، شما کدوم رو پیشنهاد میکنید؟
۱.زایمان طبیعی
۲.سزارین
ممنون میشم منو از دو راهی در بیارید🌺
من نرفتم خونه بابام چون مامانم بستری بود دیگه موندم خونم شوهرمم سرکاره تک و تنها از روز دوم ک مرخص شدم پا شدم غذا درست کردم خواهر شوهرم هم خدا خیرش بده میومد خونه رو تمیز میکرد ومیرف دوباره شب میومد پیشم
سرحال واقعی ۶ ماه ولی حال خوب بعد زایمان همون روز زایمان
سختم بود
یکم ماه
خداروشکر زود سرپا شدم با خوردن غذاهای مقوی و استراحت
من از همون روز اول سرپا شدم زایمانم طبیعی بود بخیه داشتم ولی اذیتم نکرد راحت راه میرفتم کارامو انجام میدادم
سلام مامانا سزارین بودم وقتی بخیه هامو کشیدم بهتر شدم ولی ماه مامانم خیلی کمکم کرد قربونش برم وگرنه ک من اصلا نمیتونستم.ولی ب خاطر بخیه هام ک درد میکرد نمیتونستم بشینم نتونسنم درست شیر بدم بچه مم چون وزنش پایین بود نتونست سینمو بگیره بخاطر همین ناراحتم ک شیر خشک میخوره
من سزارین شدم بچمو مستقیم بردن ان ای سی یو تا ۷روز
منم از فرداش مجبور بودم برم و بیام تو ی اتاق سرد به اسم اتاق مادر شب تا صبح میگذروندم خیلی خیلی سخت بود
خداذوشکر گذشت
من سزارین بود روز دوم سرپاشدم و برام راحت بود خداروشکر ولی با شیاف دردمو کنترل میکردم
سرپا بستگی داره از همون روز بعدش کارامو خودم میکردم ولی کار خونه چهار روز بعد انجام دادم
هیچوقت مثل قبل نشدم
نهایت بعد دوساعت خواب سرپا شدم.اما از لحاظ روحی داغون
خیلی اذیتم کردن هیچ وقت نمیبخشمشون.
من از همون روز اول سرپا بودم با اینکه سزارین بودم
ولی بعدش تا ۲ سال تقاص پس دادم، کمر درد، زانو درد و پا درد ...
زایمان طبیعی داشتم بخیه هام بدجور اذیتم کردن همم فشارم خیلی پایین بود روز اول کلا نتونستم بچمو ببینم سرپا میشدم از حال میرفتم بعد ۴۰ روز تونستم سرپا بشم خیلی سخت گذشت برام
سزارین بودم و به خاطر بحث های خانواده ها مجبور شدم سریع سرپا شم ولی از لحاظ روحی به شدت اذیت شدم
سزارین بودم ۲۰روزه سرپا شدم خیلی بد بود
سزارین بودم تا ۲۵ روز اذیت بودم
سزارین بودم از روزی ک مرخص شدم اوکی بودم فقط ترس باز شدن بخیه داشتم نه دردی نه سوزشی🤣🤣
زایمان طبیعی بودم بعد دو هفته سرپا شدم
تا یه هفته حالم بعد بود بعدش سر پا شدم
من هردو بچه امو سزارین بودم خیلی راحت بودم بعد هشت ساعت از عمل خودم راه میرفتم تو بیمارستان
زایمان طبیعی داشتم بشدت سخت بود برام
ولی بعد سه روز پاشدم همه کارامو خودم انجام دادم
من طبیعی زایمان داشتم فقط دوهفته بخاطره بخیه ها راحت نمیتونستم بشینم و شیر بدم دخترم بعدش خوب شدم راحت🤗💞
من سزارین بودم و خیلی اذیت شدم،حتی مزه غذا تا یک ماه نمیفهمیدم و دقیقا یک ماه اذیت بودم از پله به سختی میرفتم میومدم
سلام خانومای عزیز
کسی به بچه اش شیرخشک یارانه ای میده یاداده؟؟؟؟
من تازه شروع کردم ولی پسرم زیادانگاردوست نداره باشایدم چون سرما خورده میلی به شیرخوردن نداره
جیش هم خیلی دیر به دیر میکنه
لطفآ اگه کسی استفاده میکنه بهم بگه🙏🙏🙏🙏
من سزارین بودم از هفته اول با زور مسکن سرپا شدم و همه کارای خونه و بچه داری رو خودم کردم خیلی خیلی سختم هست ولی چاره ای نیست باید قوی باشیم
من بعد از یک هفته دیگ اوکی شدم
ن پستونک. گرفت ن شیشه شیر. هرچ با آمپول دادم هرچ سر پستونک گشاد کردم شیر بره تو دهنش بدون اینکه مک بزنه بازم هیچ. بعد پنج ماه تازه دوسه شبه ب زور یه درجه میخوره
سلام مامانا لطفا جواب بدید من از فامیل هامون تو گهواره هست نمیتونم پیدا کنم چطور میتونم پیدا کنم؟
خیلی سخت گذشت دوران بارداری وزایمان وبعدش شوهرم نمیزاشت هیچکس ازخانوادم بیان
سلام به همگی من زایمان طبیعی داشتم بعد ده روز خودم به امورات خونه رسیدم یکم دست تنهایی سخت بود ولی سعی کردم قوی باشم 💪
هر کی ی طور خاهرم طبیعی گفت سخت
من بااون همه سختی الان دوباره حاملم😂😂😂
سلام به همگی به من که خیلی خیلی سخت گذشت فقط به عشق پسرم سرپاشدم
من هنوز ک ۶ماه شده درست سرحال نشدم🙁
من زایمان طبیعی داشتم ولی به خاطر پاره شدن واژن و خونریزی زیاد یک ماه طول کشید قدرت بدنیم را به دست بیارم
مامانایی ک بچه هاشون سرفه شدید میکنه و با هیچی خوب نمیشن هر صبح دوسه تا قاشق نشاسته رو با آب یخ بشورین بعد یکم آب جوش بریزین داخلش و یه حبه قند کوچیک ببندازین داخلش بدین بچه هاتو ن هرصبح ث شب انجام بدین و فقط سوپ بهشون بدین. نوزادان نمیگما بچه های بالای یه سال ک غذا خور هستن میگم
من خیلی درد داشتم ب پزشک مراجعه کردم جفتم جداشده بود ناف بچم پیچیده بود دور گردنش دهانه رحم باز نشد سزارین کردنم خیلی اذیت شدم
اه بابا. سه بار سزارین شدم مردمو زنده شدم تو بچه آخریم پمپ بی دردی زدن یکم حالم خوب بود یکم.
خداروشکر بعد زایمان راحت سرپا میشم..انشالله ایندفعه هم خدا یاریم کنه.
اه.دوباززایمان کردم و دوتابچه آوردم دیگه پیرشدم. اولی طبیعی ولی زود سرپاشدم انگارن انگار. ولی بچم تا ۴ماه کولیک و رفلاکس داشت و هزار جور ادا اطوار زور میزد نافش پریده بود بالا تا ۴ماه خونه مامانم بعدشم افسردگی تا مدت ها میترسیدم بیام خونمون و تنها باشم دومی هم ک تا ۹ماه کمردرد شدید بعدشم درد طبیعی کشیدم و آخرم سزارین شدم بازم بچم رفلاکس و کولیک. تا چهارماه کسی پیشم اومد و هرشب مامانم زنگ میزدم میومد کمک کنه از بس گریه میکرد یه خورده افسردگی وقتی تنها شدم بعد چهارماه الانم ک شیرم کم شده از بس حرص خوردم. یعنی دیگه گه بخورم حامله بشم و بچه بزایم
منم سزارین بودم ازپمپ درد استفاده کردم درد داشتم ولی روز دوم پا شدم
من موقه زایمان ی نظر بچمون دیدم بعد بردنشان آن ای سی یو فردای زایمان هم اومدم بیمارستان ازش مواظبت کنم.خیلی اذیت شدم.بجای اینک ی جای گرم باشم تو ی اتاق سرد ب اسم اتاق مادر بودم یک هفته شبو روزنداشتم همش گریه میکرد و اکسیژن ک برمیداشتن خفه میشد.خداروشکر یک سال و ده ماه ازون روز گذشت اما هیچ وقت یادم نمیره کی بیادم بود و کی از قصد اذیتم کرد.
من سر زایمان دومم انقدر ورزش کرده بودم بدنم در مقابل استراحت هنگ کرده بود تمام بدنم کوفته شده بود انگار زمین منو با آهنربا میکشید سمت خودش اصلا نمتونستم بلند شم ولی زایمان اولیم باز راه میرفتم چون اصلا ورزش نکرده بودم 😅
اونایی ک هم سزارین هم طبیعی کدومش سخت تر بود من ک چند روز اول درد سزارین امونمو بریده بود بعد خوب شدم
من سزارین شدم بعدش بچه امواوردن پیشم ولی فرداصبح بچه اموبردن ان ای سی یومنم کلا روحیموباختم باهمه وجودسعی کردم ازجام بلندشم وراه برم بعدازیه روزمرخصم کردن ولی بچه ام ۴روزنگه داشتن ازبسریه میکردم دیگه جونی برام نمونده بودسردرد شدیدداشتم اصلا نمیتونستم ازجام بلندشم بشدتم پشت شونه ام میسوخت ودردداشت بعدکه ازاون بیمارستان لعنتی بچه امواوردم بیمارستان حافظ یکمی جون گرفتم اونجاهزارجوردستگاه بهش وصل کرده بودن ونمیذاشتن برم پیشش همش گریه میکردمنم اینوردیوارگریه میکردم خداروشکرمیکنم که اون روزای لعنتی رفتن وجاشوبه خنده های قشنگش دادن الان که بعضی وقتاکلافه میشم وخسته بخودم میگم یادته توحسرت بوی بچه ات بودیونمیذاشتن ببینیش وبعدش واقعااروم میشم که پیشمه ویه دل سیریوش میکشمومیبوسمش
دوتا زایمان هردوطبیعی وخداراشکرخوب بودپسرامم هردوسالم واروم بودندخودمم تنهاوبدون هیچ کمکی بزرگشون کردم
سلام خانم ها دخترم دماغش گرفته
یکم هم آب ريزش بینی داره
چی بهش بدم
سرما خورده شدید نیست یکم میخوام قبل اینکه زیاد بشه یه چیز بدم
من طبیعی بودم .بعد چندروز بلند شدم ولی نمیتونستم نشسته ایی شیر پسرم بدم بخاطر بخیه هام تا ۲۳ روز نمیتونستم بشینم ...
من زایمان طبیعی بود کمر درد داشتم و از لحاظ روحی داغون بودم چون از شب دوم بچه تا ۷ ماهگی خیلی خیلی گریه میکرد منم میترسیدم فک میکردم الان میخواد یه توریش بشه
من بعد از ۸ ساعت درد کشیدن و بدون پیشرفت دهانه رحم در نهایت سزارین شدم 😞
تا ۱۰ روز بعد عملم درد داشتم تا اینکه تونستم سرپا شم
اما طبیعی تموم دردش تو یه روزه ، اگه میتونستم خوب بود
به من سخت گذشت.بخیه هام عفونت کرد بیست روز طول کشید تا بیفتن.کلی درد کشیدم 🥺🥺
سلام
من به اسرار خودم سزارین کردم و خیلی هم راضی بودم داخل بیمارستان هم خودم بچه مو نگه میداشتم بعد از اینکه مرخص شدم کلا سرپا بودم و خدا روشکر اصلا اذیت نشدم حتی مامانم هی بهم می گفت بشین چشمت میزنن ☺چون خودم از مهمونا پذیرایی کردم
امیدوارم همه ی مامانا همیشه سالم و تندرست باشن به همراه خانواده هاشون (به برکت صلوات بر محمد و آل محمد ) الهی آمین
من سزارین بودم و بخاطر اینکه بتونم پسرم و بغل کنم و خودم بهش رسیدگی کنم از سه ساعت بعد از عمل شروع کردم کم کم راه رفتن اولش سخت بود ولی چون پمپ درد داشتم هر نیم ساعت یبار میخوابیدم و از پمپ استفاده میکردم از فرداش هم ترخیص شدم و خودم تمام کارامو حتی حمام پسرم و انجام دادم عاشقشم و لذت بردم از تمام دوران زایمان و بعدش خدا رو شکر میکنم از داشتنش سختیاش هم با همین عشق برای خودم شیرین و جذاب کردم و هرگز گله نکردم و نمیکنم چون به خواست ما بدنیا اومده وظیفه م میدونم بدون شکوه وگلایه بهش رسیدگی کنم و خستگی و بی خوابی طبیعی که هر مادری تجربه میکنه رو به جون بخرم
سلام، منم زایمان طبیعی داشتم خیلی خوب بود اما متاسفانه بخیه هام باز شدن..عفونت هم کردن.. من تا بیست روز نمیتونستم درست راه برم بعد بیست روزم به سختی..
منم سزارین شدم خیلی درد داشتم دو سه روز اول
من که بچه اولم طبیعی اومدعین خیالم نبود وفوری خودم کارهای خودمو انجام دادم ولی دوقلوهام قل اولش رو طبیعی آوردم وقل دوم سزارین شدم خیلی بد بود یه زایمان که دوتا تجربه زایمان رو داشتم واقعا منو گنگ کرده بود
من طبیعی بود همه چی خوب پیش رفت وراضی بودم خداروشکر ازهمه لحظه ک بخیه هامودوختن بلندشدم طبیعی خیلی خوبه انگارنه انگاربچه بدنیاآوردی اماهرکس سزارین کرده خیلی اذیت شده
من زایمانم طبیعی بود بعداز زایمان دیگه خودم بلند شدم وکارامو کردم فقط یکم برای بخیه ها اذیت شدم موقع نشستن وخندیدن
منم درد طبیعی کشیدم ولی در آخر سزارین شدم
ولی از روز دوم بعد اول خودم کارهام رو انجام میدادم تقریبن
من زایمانم طبیعی بود خیلی خوب بود از همون بعد از اینک دوختنم تونستم سرپا وایسم😂😂😂
بعدشم تقریبا کامل به کارای بچم رسیدگی میکردم
خداروشکر مامانم و همسرمم پیشم بودن کمکم میکردن
من زایمان اولم طبیعی بود وخیلی راضی بودم از همون روز راحت کارامو میتونستم انجام بدم ولی دومی رو سزارین اورژانسی شدم با اینکه قبلش دردای طبیعی کشیدم ولی سزارین شدم وخیلی بد بود تا ۴روز من دولا راه میرفتم نشسته میخوابیدم خیلی اذیت شدم وتجربه بدی پیدا کردم از سزارین خدا به خانوادم سلامتی بده تا ۱۵ روز کنارم بودن تا تونستم بلند شم وبه کارام برسم
من زایمانم طبیعی بود خدا را شکر راضی بودم تو خونه هم ک تا ۱۰ روز همه کمک حالم بودن هیچ کاری نمیکردم ک ببینم میتونم یا ن جز شیر دادن ولی از لحاظ روحی ۴ ماه طول کشید ک درک کنم این وجود جدید تو خونمون همیشگی هست و مراقبت خود منا نیاز داره آخ من بعد چند سال نازایی بچه دار شده بودم فک میکردم همیشه همه کمکم میکنن اصلا تنها نیستم بعد چلم دیدم وایی همه رفتن فقط در حد حال احوال پرسی هستن ن کمک 😄😄😄
خانما دخترم هفت ساله شه صرفه هاس شدید داره از هر داروی گیاهی بگی با شیمیایی استفاده کردم قطره بینی آویشن پونه چهار تخم دانه به اصلا قطع نمی شه دوباره دارم میبرمش دکتر دیگه کم آوردم
من سزارین اولم حالم به شدت بد بود خیلی خیلی بد درد سرگیجه تهوع اصلا دوست ندارم ب اون روزا فکر کنم ولی برا دومی بهتر از اولی بودم اما بازم خیلیارو میدیدم که خودشون پا میشن تعجب میکردم سردرد داشتم و ضعف کمی
من زایمان اولم طبیعی بود عالی بعد زایمان همون قسمت زایمان سرحال شدم . ولی روز بعد ک مرخص شدم تب شیر گرفتم چون سرسینه نداشتم بچه ام خوب نمیتونست شیر بخوره . بعد شقاق سینه گرفتم . و درد زیادی کشیدم با اینکه خانواده ام تا ۲۰ روز کنارم بودن کارام انجام میدادن خدا خیرشون بده . و بعد هم تا چهارماه پسرم شبا خواب نداشت . گریه کولیک داشت خیلی اذبت شدم ولی درکل خوب بود گذشت روزها شیرین زیاد داشتم شکر خدا تلخی هاش کمرنگ میکرد .
آره قدم متوسطه
من سزارین بودم تا ۱۰ روز سردرد و شونه درد شدید داشتم از همون روز اولم حرص و جوشام شروع شد تا همین الان. روح و روانم بهم ریخته خوب نمیشم
من سزارین شدم از روز اول سرحال بودم درد نداشتم بعضی کارامو خودم انجام میدادم همه دعوام میکردن که کار نکن ولی به لحاظ روحی بعد از 4 یا 5 روز داغون شدم و تا مدتها احساس ناتوانی میکردم و ساعتهایی که خونه با دخترم تنها بودم گریه میکردم دیگه مادر شده بودم یا یه مسئولیت زیاد و یه موجود کوچولو که دائم گریه میکرد دلم هم برای خودم میسوخت که چیزی بلد نبودم هم برای دخترم که طفل بیگناه داره زجر میکشه... چه روزایی بود😢😢😢
سلام بچه ها صبح همگی بخیر ببخشید برا میگرن چی خوبه خیلی اذیت میشم خیلی درد میکنه سرم هر روز سر درد دارم با دوتا بچه ی شولوغم هم که دارم ؟
من. زایمان طبیعی بودم وبچه اولمه خیلی سخت بود زایمان همه دردامو بیمارستان کشیدم وبا امپول فشار بعدزایمانمم 10 روزتاکمی بخیه هام خوب شد وتونستم راه برام هرکی منومیدید فکرمیکردسزاریانی هستم.... الانم حال جسمی وروحیم خستس هنوز ازلحاظ درد خودمو باچندنفرازفامیلامون مقایسه میکردم که اوناسرحالتربودن ومیگفتن زایمان طبیعی بهتره ولی من وحشت کردم خیلی
من سزارین بودم و دردای بسیار وحشتناکی داشتم تازه بعد از شش هفت روز تونستم یکم راست راه برم خیلی برام سخت بود منم خودمو همش با اطرافیان مقایسه میکردم و بیشتر ناراحت میشدم که چرا اینجوریم من
من سزارین بودم و فوق اورژانسی شد زایمانم . و چون کلا در طدل بارداری سبک بودم و شکم کوچولو و بچه پر از جنب و جوش و اضافه وزن کم. همون شب از جام بلند شدم راه رفتم . فرداش اومدم خونه تنها رفتم حمام و حتی یادمه که همون چند ساعت اول که اومدم احساس کردم سینک روشویی باید بشورمش و شستم 😂😂 و از دو سه روز بعدش غذا درست کردم و اوکی بودم . اما به لحاظ روحی به شدت به هم ریختم و از هفته سوم تراپی شروع کردم .
من زایمانم سزارین بود اما دو روز بعد با لطف خدا سر پا شدم با وجود بخیه اما خودم کارامو میکردم
سزارین بودم از روز سوم عملم کامل سرپا و سرحال بودم خداروشکر
سلام به لطف خداوندبخشنده زایمانم طبیعی بود وهمون روز سرحال راه میرفتم زایمانم خیلی راحت بودفقط چنددیقه درد داشتم دکترمم تعجب کرده بود🙂🙂🙂
من تو بیمارستان که هیچ دردی متوجه نشدم چون پمپ درد داشتم عالی بود خونه هم که آومدم بعد یک هفته بلند شدم از جام خواهرمم خدا خیرش بده مثل پروانه دور منو بچه میچرخید کل کارامونو میکرد مامانمم بقیه کارای دیگرو انجام میداد من تا 40 روز خونه مامانم بودم
من الحمد الله از نظر جسمی بعد ۱ ماه سرپا شدم ،اما از نظر روحی تا ۴ یا ۵ ماه خسته بودم ،مادرم بنده خدا کمکم کردن اما واقعا همسرم کمکم نکرد،میگفت من حوصله ندارم،خسته ام،خوابم میاد ،یا غر میزد و رسیدگی میخواست.
دوتا سزارین داشتم اولی سخت در حد توبه کردن دومی خوب بود خداروشکر بعد زایمان هم افسردگی داشتم بچه ام رفلاکس داشت تا چهار ماه زجر کشیدیم شدم یه مادر عصبی زایمان دوم افسردگیم در حد فکرو خیال که چرا گذاشتم باردار شدم نباید میذاشتم حالا چیکا کنم روانم ریخته بود بهم حساس تر از قبل شده بودم ولی ولی از ته قلب دوست دارم بچمو چون آروم بود چون بهتر و بیشتر میتونم باهاش مهرو محبت کنم چون آرومتر از بچه اولم هست تازه دارم حسه مهر و محبت مادری رو حس میکنم چون خودم بچه طلاقم هیچ مهرو محبتی ندیدم همه چی برام یه جوره دیگه هست
۲ فرزندم را سزارین بودم. اولی از روز اول خوب و دومی بخاطر دکتر بد کم تجربه مشکلاتی برام پیش آمد الی ۳ ماه انواع درد و عااااااجز بودم روحی و جسمی😭😭😭😭😭
اما تو خونه خدارو شکر بعد ۵روز خودم همه کارامو انجام میدادم
من تنها اشتباهم سر زایمانم این بود که پمپ درد نگرفتم چون سر زایمان پسرم هیچ دردی نداشتم بخاطر همین سر زایمان دخترم پمپ درد نخواستم ولی خیلی درد داشتم خانمی که تو بیمارستان پمپ درد دریافت کرده بود خیلی زودتر از من از تخت بلند شد خودش به بچش میرسید ولی من حتی همراه بچه رو برای شیردهی نگه میداشت
منم تقریبا زودشرپاشدم بااینکه مامانم ایناکمک بودن
بچم ک روز دوم بستری شد برا زردی بعد۴۸ساعت رفتم خونه خودم چ رفتنی انگاری بمب ترکیده بااینکه خونه روتمیز کرده بودم باز موندم تمیز کاری حتی قالیچه پادری روهم شستم بدتر اینکه مادرشوهرم ساعت یازده اومده بود کمکم نکرده بود غذا بپزه تا۳روز ک میومد غذا هم میپختم تاهمسرم گفت دیگه زحمت نکشه بیاد خیلی دردناک بود اما زود سرپاشدم
من بااینکه داغون بودم مجبور بودم سرپا شم😢
درسته سزارین شدم فقط همون ۱روز که بستری بودم استراحت داشتم
سزارین بودم خداروشکر که خودم کارامو میکردم ولی مامانم و مادرشوهرم مراقبم بودن و خیلی راحت بودم همه چیز عالی بودش فقط یه روز مامانم و شوهرم باهام دعوا کردن و اخرشب اشتی شون دادیم و اون روزم خیلی بد بودش و گریه کردم .. من زایمان تو اوج کرونا بود خیلی ها نیومدن دیدنم و نزاشتم بیان بخاطر خطر داشت
من خداروشکر زود پاشدم تنهاقسمت خیلی درداورش بلندشدن از تخت بفد ۸ساعت بود فشارم افتاد ولی شبش زیادراه رفتم که البته اشتباه بود روز بعد یکم دردداشتم ولی حتی یک شبم تو جا نبودم برای تمام تست های دخترمم همراهش بودم.ولی کاملا برن بابدن فرق داره و استانه تحمل درد هم متفاوته.ولی فعالیت من باعث شد سر۶ماه دقیقا به وزن قبل بارداریم برگردم.به ژن هم مربوطه قاعدتا ولی فعالیت هم بی تاثیرنیست
از نظر جسمانی فردای زایمان ازنظر روحی و روانی هشت ماه بعد خوب شدم من دوتا زایمان کردم سر دوتاشونم فرداش جارو برقی میکشیدم و یخچال تمیز میکردم مادرم پیشم بود اما خیلی شلخته کار میکرد و این خودش عذابم میداد
من بعد۴۰ روز خوب شدم ولی تاالان هم کمرم دردمیکنه اصلا خوب نمیشه
من دو سه روز بعد زایمان سزارین سرحال شدم
به نظرم همه چیز طبیعی خوبه خوش به حال کسی که طبیعی زایمان کرده. والا من از ترسم رفتم سزارین ولی هنوخوب نشدم رو کمرم نمیتوانم وایستم همش کمرم درد میکنه پاهام همش گز گز میکنه خیلی بده سزارین
من پسر اولمو به دنیا اوردم خونه مادرم شوهرم زندگی می کردم خدا ازشون نگذره ادای مهربونا رو در می اوردن ولی پوستمو کندن اگه بخوام بگم خودش یه کتابه می خوام راجع مهر مادری مادرم بگم بعد از سه روز اومد خودم قایمکی بهش پول داده بودم کادو بگیره یه پلاک و زنجیر سنگین باهاش گرفته بود که بگن واووو چکار کرده که به درد خودم خورد یه گوسفند و یه پاکت شیرینی با باقی پول خریده بود اومد اینا هم که نمی دونستن پول پسرشونه یه قیافه اییم گرفته بود ولی از اونجا که روستایی و بی ریخته برا مادر شوهرم اصلا مهم نبود حسابش نمی کرد از مادرم متنفرم به خاطر رفتاراش و بدجنسیاش که اونم بگم یه کتابه ولی دوست دارم یه گوشه شو بگم خلاصه شب دوم مجبور شده بود دو سه تا لباس پسرمو بشوره اومد یه کفری گفت که فلان تو فلان خدا من کی کمر دارم تو این سن گوه شوری کنم حالا این قضیه مال پونزده سال پیشه مادر عزیزم همین الان تعارفشم نکنی شصد کیلومتر می کوبه میاد خونه من که حاضری بذارم جلو دست برا گشتن پیر نیست اینقدر بی رحمه که وقتی اومد من سه روز بود سزارین شده بودم داشتم از کلی مهمون پذیرایی می کردم به جای اینکه دلش بحالم بسوزه خوشحال که دخترم شیر زنه سزارین کرده و سر پا بود وقتی رفتیم و این رو برا هزار نفر تعریف کرده بود که بقیه بگن بله دختر شیری مثل توه
سخت و شیرین و باور نکردنی . خواب براممعنایی نداره هر لحظه خدا رو شکر میکنم مثل یه رویاست . یه انسان متولد میشه یه انسانی که میتونیم یه فرشته بسازیم . یه فرشته زیبا . کاش جهانی داشتیم که هرگز بچه ها غمگین نبودن . همه بچه های زمین رو دست دارم
خدا پدر کسی که سزارین رواختراع کرد بیامرزه......اگه وضعیت جامعه خراب نبود بارم میوردم.سزترین اختیاری بودم
سلام من درد جفت زایمان رو کشیدم ودرآخرسزارینم کردن😔😔ولی این همه درد واقعامی ارزه که بادیدن دخترم انگاربهم دنیارو دادن، بارالهاشکرت به خاطره این نعمت بزرگت،جاداره ازمامانمم واقعاتشکرکنم وازهمینجادستش روببوسم که واقعا خیلی خیلی خیلی برام زحمت کشیدوباکمک اون الان دخترم سه ماهش رو ردکرده.
سزارین که عالی هست .شکر خدا هیچی نفهمیدم ، همون روز هم راه رفتم بعد از اینکه بی حسی رفت شیاف میزاشتم فقط یک روز شیاف گذاشتم دیگه درد حس نمیکردم .پنجروز بعد هم بخیه هامو کشیدم.
فقط افسرده و بی حس بودم که هشت ماه بعد که دوبار پریود شدم ،حالم خوب شد مثل قبل از زایمان
افسردگی و اذیت های شبانه دخترم تا صبح گریه میکرد دوماه بعدش خوب شد کمکی نداشتم باز دم شوهرم گرم یکم کمک کرد مامانمم تا ۱۰ روز پیشم بود کمک کرد رفت شبا تا صبح خودم بیدار بودم تنهایی
سلام
روز پنجشنبه است
ختم قرآن ختم انعام یاسین چله زيارت عاشورا دعای توسل حدیث کساء
برای اموات سلامتی عزیزان هرحاجتی ک مد نطر خودتون باشه
اگه کسی دوست داشت لطفا بهم پیام بده
خدا خیرتون بده
ممنونم🙏🙏
بعد ۵ روز
وای که نگم براتون .من تا یک ماه تشکم پهن بود .بنده خدا مادر شوهرو شوهرم .مثل دسته گل جمم کردن .حالمم خوب بود ولی نمیزاشتن ازجام بلندشم بخدا مثل ملکه ها جم شدم .همیشه قدردان مادرشوهرم هستم که واقعا برام مادری کرد تو اون ی ماه نزاشت دستمو به سیاه و سفید بزنم .من فقط میخوردم و میخوابیدم و بچه شیر میدادم .تمام کارامو انجام میداد .خیلیم تمیزو مرتب بود خداییش .الهی تنش سالم باشه همیشه .انشالاه تو خوشیهاش جبران کنم
من که افسردگی گرفتم حوصله هیچکی ندارم .با اینکه عاشق دخترم هستم اما شبا به این فکر میکنم شاید اشتباه کردم بچه دار شدم .حس میکنم دیگه هیچ هدفی برای زندگی ندارم .همش دلم میخواد گریه کنم
خیلی سخت گذشت اصلا روزهای خوبی برام نبود متاسفانه
از لحاظ جسمی یک ماه چون زیاد بخیه خورده بودم و ترسو بودم
از لحاظ روحی ۶ ماه
بنازم ینی نه روز بود زایمان کرده بودم خونوادگی کرونا گرفتیم
روز یازدهم با بخیه و درد تو خیابونا بچه میکشوندم اینور اونور میبردم دکتر🥲برا من خیل خوش گذشت کیف کردم ینی
من سزارین بودم خیلی اذیت شدم روزسوم بود که خودم تونستم بشینم وبچمو بغل کنم تا یکماه هم طول کشید تا درست سرپا شدم خیلی اذیت شدم
من طبیعی بودم..تا ۵ روز اول بازور پامیشدم به خاطر بخیر ولی خوب میتونستم باز راه برم ولی آروم میرفتم از پنج روز به بعد یکم بهتر میشدم ولی در کل تا یک ماه درد بود یکم باهام
من بعد از یک سال سزارین هنوز کمر درد وحشتناک دارم خوب خوب نشدم
سلام حاملگی خوبی داشتم ولی زایمان زودرس کردم و فرزندم به ان ای سیو رفت بدون هیچ استراحتی رفتم ان ای سیو و بعد مرخصی زردی گرفت تا ۱۵ روز شب و روز بیدار بودم هنوزم یه سال و نیمش و من بیدارم تا صبح بخاطر قل خوردنو بد خوابیاش مادر بودن واقعا سخته بخصوص اگه پدرش بی مسعولیت باشه درکل اگه باردارید روزای خوبتونه بخوردو استراحت کنید
حدودا 4ماه
زایمان طبیعی بودم همه چیز خوب بود، اما حرف های آدم های کوته فکر حالما خراب کرد. جسمی سر پا بودم و به کارهام میرسیدم، ولی روحی روانی احتیاج به کمک داشتم ولی فقط سی درصد تأمین میشدم😔
تا همه چیز برام عادی بشه حدودا 4ماه طول کشید
من فردای عمل سرپا شدم
اما چه فایده دچار زایمان زودرس شدم بچه بااین که سر موقعه اومد رفت ان ای سیو بخاطر کمبود اکسیژن و انقد خاطره ی
بد برام موند که از بارداری بعدی میترسم خدا لعنت کنه دکترم که واقعا بی مسئولیت بود در براربر من که اونشب خیلی راحت گفت نمیام منو دکتر شیفت عمل کرد خدا لعنت کنه این دکترای پول پرست رو
من سز بودم درد نداشتم ولی از نظر روحی خیلی به هم ریختم.مادرشوهرم خونمون بود تا بیست روز. شبا که خواب بودم میومد بچه رو برمیداشت میبرد . خیلی اذیت میکرد همش میگفت شیرخشک بده میرفتم دستشویی شیشه شیر میذاشت دهن بچه. شیر خودمو میدادم ناراحت میشد. آخرشم بعد یه ماه سینه مو هرکاری کردم نگرفت.خیلی ناراحتم واسه اون موقع.بعدشم هی میگفت سیسمونی نداشتی این کم بود فلان بود.ازش متنفرم
افسردگی بعد از زایمان خیلی اذیتم کرد خیلی
من سزارین بودم،خدا رو شکر زخمم زود خوب میشه ده روزه سرپا شدم،ولی خیلی باید رعایت کنین دیگه من خیلی رعایت کردم خدایی
سلام خدا بعد از 12سال بهم محمد ماهان داد حاملگی عالی داشتم اما زایمان زود رس پسرم 32هفتگی دنیا اومد یه زایمان سخت وطبیعی محمد ماهان 19 روز تو آن ای سیو بود خودمم بخاطر محیط آلوده بیمارستان کورنا گرفتم ومحمد ماهان کل خانواده ازم گرفتن در کل خیلی زود بعد زایمان سرپا شدم ولی کورنا واستراحت نکردن پدری ازم در آورد که دیگه پشتم از بچه آوردن میلرزه اما عاشق یه فرزند دیگه ام ولی نمیتونم خاطرات سخت اون موقع رو فراموش کنم
متاسفانه کلی ورم داشتم،پاهام میترکید ،بدنم کلی سنگین و پراز اب و بیماری لوپوس و داروهام کلی منو اذیت کرد...
تقریبا نه ماه طول کشید تا یه ذره بشم اون آدم قبل زایمان
هر کی پیامم رو خوند ،ممنون میشم یه صلوات هدیه کنه به من ،تا از شر این داروها راحت شم...
به من خیلی سخت گذشت خون بهم وصل کردن همش بستری بودم
من ک تا یکماه نمیتونستم عادی راه برم تا دو ماه هم نمیتونستم بدون اینکه جایی رو بگیرم بلند بشم
افتضاح با دخالتها و حصور بعضیا بدترین خازگطره عمرمو ساهگختن در حالی ک ب شدت ب آرامش احتیاج داشتم. امان از آدم خررررر
من هنوز ک هنوز پشتم درد داره جوری ک ب سختی بچمو بغل میکنم کتف سمت راستم خیلی درد داره
من که خداشکر زود پا شدم با انکه سز بودم خودم راه میرفتم بدون کمک همراهی یا پرستار ها خودشون تعجب کردن میگفتن انگار که طبیعی زایمان کردی 🤣خیلی راحت بودم حتی ببخشید از دشویی فرنگی هم استفاده نکردم🤣
سلام خانومای گل من یه خانوم هستم تو روستا زندگی میکنم وعض مالی خوبی نداریم نمیتونم بزای خودم لباس بخرم شوهرمم کاپشن نداره هوا سرده میره سرکار پنبه جم کردن اگه کسی لباس داشت ممنون میشم برای من بفرسته پسرم شیرخشکیه واقعاتوانشو ندارم لباس بخرم به این شماره پیام بدین ادرس دقیق میفرستم براتونکه واقعا نیازمند هستم حتی شده تصویری زنگ بزنین من دروغی ندارمکه بگم🙏🙏🙏♥️🥺باسپاس از همتون من عین شما مادرم هیچوقت با احساسات مادرا بازی نمیکنم فقط نیازمن لباس هستم😔😔
من که انگار تریلی از روم رد شده هنوز سرپا نشدم🥲
سلام وقتتون بخیر
من سزارین شدم درد داشتم ولی از روز اول خودم بچه مو لباس پوشیدم باز کردم پوشک شو روز ۱۰هم دیگه قشنگ بلند شدم
من بخوام بگم یک ماه طول کشید. ولی هنوز. همون آدم سابق نشدم کمر درد پا درد
سلام عزیزم نه شکر خدا دکتر تونست رحمم و جمع کنه و برنداشتن خدا رحم کرد
من فک میکردم پروسه زایمان یا سزارین خیلی سخت و دردناک باشه چون آستانه تحمل دردم صفره ولی خداروشکر خیلی خوب بود چند ساعته اول یکم تا حالت جا بیاد سخته ولی بقیه اش خوب بود واسه من
البته من خودمو با بچه سرگرم میکردم سعی میکردم ازش لذت ببرم و به خودم تلقین های بد نکنم . مامانم و همسرمو و خواهرم خیلی کمک حالم بودن اصلا نمیزاشتن اذیت بشم
من از ثانیه اول سرپابودم ،حتی یه دونه مسکن هم نخوردم بعد زایمان،چون نمیدونستم باید بخورم😐🤣ولی در کل خیلی حاملگیم و زایمانم عالی بود ،فقط بچم از اول نمیخوابید و همچنان هم نمی خوابه😐ولی خیلی باهوش و فعاله و چند ماه جلوتر از سنش رفتار میکنه
من زود سرپا شدم،خودم استرسی بودم،ولی شوهرم اون اوایل خیلی کمکم میکرد بچه رو میخوابوند شبا همرام بیدار میشد هیچ وخت یادم نمیره
من تا دوماه انگار توی کما بودم البته که درد جسمیم تا ۱۰ روز بود و بخیه هام کشیده شد تموم شد اما از لحاظ روحی خیلی اذیت شدم هیچ لذتی از اولیل وقت گذراندن بچم نبردم چون زردی گرفت بی تجربه بودم ترسیده بودم بلد نبودم شیر بدم شیرم کم بود واقعا گذشت اما سخت گذشت ولی الان پسرم شش ماهشه هیچ حسیو با بودن با پسرم عوض نمیکنم خدارو شکر که دارمش
من اینقد سزارین واسم راحت بود که تو بیمارستان دوبار رفتم حمام خودمو شستم ،کلی پیاده روی میکردم تو اتاقم، پرستار خدمات میومد اتاقم رو تمیز کنه تعجب کرده بود رفتم حموم،خیلی راحت بودم😅
دلم میخاد تنها باشم حتی بچه و همسرمم پیشم نباشن .از اینکه نمیتونم شرایط زندگی رو به روال عادی برگردونم خسته ام ..کم آوردم
من طبیعی بودم و زیاد بخیه خوردم ولی بعد از دو ماه سرپا شدم
10 روز... اذیت جسمی نبودم.. اذیت روحی بودم. اونم همش به اینکه کشیدن بخیه هادردداره فک میکردم ومیترسیدم.. بخیه هامو که کشیدم راحت راحت شدم
من بعد از سزارینم خیلی درد داشتم و اصلا نمیتونستم تا ۷ روز درست بخوابم به خاطر درد ، بعد از کشیدن بخیه هم تا ۴ ماه دل درد دخترم نذاشت درست بخوابم ، تقریبا بعد از ۵ ، ۶ ماه طول کشید تا به مادر شدنم عادت کنم
من از روند زایمان سزارینم خیلی راضی بودم اما روز دوم دچار قلنج شدم و نفسم بالا نمیومد. مجبورن شدن بهم اکسیژن وصل کنم با کیسه آب گرم قلنج پشتم رو آروم کنن
توروخدا اگ کسی هست ک بچش ردیفی میچینه پشت سر هم اسباب بازی یاماشیناشو کمکم کنه نگرانم
من سزارین شدم، یک روز بعد زایمان سعی کردم کمرم رو صاف کنم و راه برم. کارهای خودم رو میتونستم تنهایی انجام بدم. مسئولیت بقیه کارها با شوهرم بود
بعد 10 روز که بخیه رو کشیدم خیلی بهتر بودم و دخترم رو برای اولین بار خودم با کمک همسرم حمام کردم. البته که بارداری و زایمان خیلی سیستم یک خانم رو تغییر میده اما تغذیه مناسب به نظرم خیلی کمک کننده ست
سلام من سزارین سومم بود به خاطر اینکه دیر رفته بودم بیمارستان رحمم پاره شده بود و خودم نمیدونستم تا اینکه حین عمل وقتی دکتر شکمم و پاره میکنه میبینه رحمم پاره شده خدا بهم رحم کرد جون سالم به در بردم اگه دیر تر یه ساعت دیر تر میرفتم بیمارستان معلوم نبود چه بلایی سر منو پسرم میاد بعد عمل هم یه روز تو بخش مراقبت های ویژه بودم و کلا سه روز بیمارستان بستری بودم تا اینکه دردام شروع شدن به حدی بی جون بودم که نمیتونستم سرپا وایسم خیلی اذیت شدم خیلییی تا یک ماه درد و نفخ شکم و پاره شدن بخیه ها و عفونت جای عمل و هر بلایی که ممکن بود سرم بیاد اومد ولی خدارو شکر سرپا شدم .
من زایمانم سزارین بود زیاد اذیت نشدم اما بعد زایمان بچه ریفلاکس داشت اذیت میکرد .۴۷روزم از زایمانم گذشت فهمیدم کیسه صفرام سنگ داره و باید اورژانسی عمل میشدم ..امروز بخیه هامو کشیدم دچار افسردگی شدم دوبار اتاق عمل رفتن در کمتر از دوماه واقعا سخته ..نمیتونم به بچه برسم و دوتا از بخیه هام عفونت کرده درد شدید دارم ..مچ دستم وحشتناک درد میکنه جوریکه بچه رو نمیتونم بلند کنم نمیدونم از علایم بیهوشیه یا چی...خیلی حال روحیم خرابه
دوماه
ببخشید سلام سراوان تقاتو طالقانی و جمهوری
منم با اینکه سزارین شدم بعد از مرخص شدن از بیمارستان اومدم خونه مادرم نزاشتم پیشم بمونه گفتم اذیت میشه خودم با اینکه سخت بود و درد داشتم ولی بلند شدم تنهایی کارام کردم
دوتا دختر دارم ی پسر اندازه بزرگسال خودمم داشتین دخترم 7کیلوشه
من زایمانم خیلی طولانی بود ولی زودسرپاشدم
تا یکسال
تو این یکسال اینقدر اذیت شدم
روز اول سرپا بودم😂بعد از بخیه هام خودم بلند شدم رفتم روی تخت کناری
منم شب اول درد زیادی داشتم،بچه هم ان آی سی یو.هشت روز موند.بخاطر آی یو جی آر توی 37هفتن سزارین شدم.بعد کمکم خوب شدم تا دو هفته.اما درد پا و کمر همچنان دارم.
بچه ها ببخشید خیلی سوزش گرفتم چی خوبه چه پمادی یا داروی دیگه ای
من طبیعی بودم
36هفته دنیا اومد بچم
ولی خداروشکر لازم به دستگاه نبود
اومدم خونه اصلا استراحت نداشتم چون خونه مادرشوهرم زندگی می کردم🥴
سلام بچه ها شب همگیتون بخیر ببخشید یه چندتا جوک خنده دار اگه بلدید بگید بهم برا خواهر زادم که مریضه بستریه برا اون میخوام بگم یه زره روحیش عوض شه اگه دارید بفرستید ممنون میشم،🙏🌹🌹
من به خاطر مسمومیت بارداری 36 هفته ختم بارداری داد دکترم وبچه اورژانسی به دنیا اومد پسرم ان آی سی یو بستری شد وخودم هم تا سه روز اصلا نباید از تخت پایین میومدم ودارو میگرفتم یعنی سه روز اول بعد زایمان پسرمو ندیدم، پسرم هم تا ده روز بستری بود به خاطر زردی و من هم موندم پیشش تو بیمارستان این شد که استراحتی نداشتم و دوست ندارم به اون روزا برگردم هیچوقت خیلی سخت بود چون شیر هم نداشتم لگنم به شدت درد میکرد ودر نهایت هم بخیه هام از هم باز شد 😔
من بعد از یک ماه سر پا شدم اما دیگ مثل قدیم نیستم
من زایمان خیلی سختی داشتم و بعدش کلی بهم سخت گذشت چون لخته خونم تو شکمم مونده بود و بچم ب مشکل بر خورده بود همش تو بیمارستان بستری بود خیلی بد گذشت و اصلا خوب نبود اما بخاطر تنهایی تو شرایط سخت و فشار های اطرافیان خودمو بزور جمع و جور کردم من جاریمم با خودم باردار شده بود و اون زایمان خیلی راحتی داشت وهمش روی ترازوی مقایسه بودم
سلام مامانای عزیز اول اینکه خسته نباشید و خدا قوت
راستش من ۳۶ هفته زایمان کردم خداروشکر بچه سالم بود و من سعی کردم خودمو زود جمع کنم با دردای بخیه ای که داشتم و زیاد بود کنار اومدم و همه کارهای خودم و بچرو انجام دادم
ولی بعد از ۳ماه دیدم خونریزی بند نمی اومد رفتم سونو دیدم بلههه جفت جامونده...
سرتونو درد نیارم ۳ بار عمل کردم و خیلیی اذیت شدم با بچه بعد از ۶ ماه هنوز درگیرشم...
زایمانطبیعی داشتم.افسردگی و بی حوصلگی تا نزدیک۱ سال طول کشید.همسرم کمکمنبود.مادرم چندین سالهمرحوم شده.واز اقوام کسی نمیتونه بیادکمکم.روزای سختی گذروندم.
منبعد سزارین صبحش دیگه سرپا بودم و کارامو خودم میکردم ولی از دوران بارداری رفلاکس و درد معده اذیتم میکرد هنوزم بعد تقریبا چهار ماه ادامه داره
😢😢
من طبیعی زایمان کردم... ولی خیلی دیر سرپاشدم... خیلی اذیت بودم... و افسردگی بعد زایمان هم گرفتم که تقریبا تا 6 ماهگی بچم ادامه داشت... و خیلی اذیت شدم بعد از زایمان کلا... هم روحی هم جسمی
زود زود سرپا شدم. انگار هیچ اتفاقی نیفتاده. طبیعی بودم
بچها دلم خیلی گرفته
من فردای زایمانم سرپا شدم دخترم خیلی آروم بود و مادر و خواهرم که عالی فقط یکم شوهرم رفتارهای بچگانه میکرد و من رو تحت فشار میگذاشت و افسردگی که تا همین الان درگیرشم خدا رو شکر دخترم سالمه بقیه اش حل میشه
من یک ماه و نیمه زایمان کردم
زایمانم سزارین بود خیلی خوب بود اما چون بچم زردی داشت بستری شد نتونستم خوب استراحت کنم اون روزای بستریش واقعا وحشتناک بود تو سه روز هفت کیلو لاغر کردم
شش روز بعد زایمان پنج کیلو از وزن قبل بارداریمم وزنم کمتر شتا الانم بچم کولیک داره یه شب نتونستم بخوابم
هنوزم حالم جا نیومده کمر درد شدید و ضعف دارم
حس میکنم دیگه هیچ وقت مثل قدیم سالم و سرحال نمیشم
کاش توجه فقط به بچه داشت
من اوایل زایمان درد بخیه داشتم و کمر درد شدید و از همه بذار تنگی نفس و حال روحی بد شکاف سینه نزدیک یه ماه داشتم و خیلی بهم سخت گذشت اما کارهامو میتونستم بکنم اما ترجیح دادم استراحت کنم
من زایمان طبیعی بود بچه اول خیلی میترسیدم و زود سرپا شدم استراحت نداشتم چونکه هم کس بود انگار کسی نداشتم خیلی غصه خوردم و نارحت شدم تا الانم نارحتم خانوادم نتونستن بیان پیشم بمونن چون تو خونه پدر شوهرم زندگی میکنم خدا خیر بده شوهرم هوامو داشت واقعا برام نعمت بود همین که پشتم بود و تنهام نذاشت با بچه کمک حالم بود خدا خیرش بده
من بعد ۱۵ روز همه کارامو خودم میکردم فقط الان باخودم میگم اون بی تجربگی هایی که داشتم ایشالله برابعدی تکرارنمیکنم وبیشتربه خودم میرسم
افسردگی بعد از زایمان و گریه های دائم خودم و بچم هم خودش بدتر از همه بود
من بعد زایمان درد های شدید سراغم میومد ک از حال میرفتم از دوران بارداری باهام بود خیلی میترسیدم دکترا نگرانم کردن بعد از آزمایشو سونو متوجه شدم صفرا دارم ک بعد از 10ماه از زایمان عمل کردم
تا3ماه ک هنوز بخیه ها اذیت میکرد و بعد از زایمان هم درد های صفرا
5 تا 6 ماه بیحال و کسل بودم
من تا سر حال شدم مثل روز هایی اولم ۶ ماه طول کشید
بااینک اورژانسی سزارین شدم ولی درکل خوب بود فقط بعد زایمان خیلی ناشی بودم سربچه داری ب خودمم زیادنمی رسیدم
پسرم همین که به دنیا اومد تا یه هفته nicu بستری بود و من یک هفته بیمارستان خوابیدم و زندگی کردم
و به خاطر این بستری بودن پسرم و شرایط بیمارستان نتونستم خوب استراحت کنم
و فکر کنم اون موقع داغ بودم و متوجه نبودم چه بلایی سرم داره میاد
الان مهره های کمرم شل شده و هنوز که هنوزه جای بخیه ام با اینکه خوب شده درد میکنه
گاهی دلم برا خودم میسوزه که نتونستم مثل زن های دیگه بعد از زایمان راحت استراحت کنم و مجبور بودم هی در حال راه رفتن از این اتاق به اون اتاق باشم و با بخیه روی صندلی سفت بشینم و دو ساعت تلاش کنم که ۵ دقیقه کوچولوم شیر بخوره
اما الحمدلله گذشت
خداروشکر
من زایمان سزارینی بود.خوب بود هم بیمارستان هم دکترم سفارش شده بودم تا لحظه آخر تو اتاق عمل پیشم بود.خداروشکر مشکلی نداشتم بعداز اتاق عمل اومدم بیرون بد نبودم فقط موقعی دستشویی تو بیمارستان یک روز بودم سختم بود اومدم خونه خیلی بهتر بودم رفتم دوش گرفتم چسپ بخیه باز کردم راحت اومد بیرون.رو مبل راحت دراز کشیدم هیچ اتفاقی هم پیش نیومد دو هفته مامانم پیشم بود کمکم بود ولی خودم سه روزه پا میشدم کمی کار میکردم راه میرفتممن تجربه بچه داری از قبل داشتم خواهرام و برادرام بزرگ کردم کمک مامانم.من هیچ وقت خودمو مقایسه نکردم با دیگران چون میدونستم تنها هستم تو همچی شوهرم دلسوزم هست هوامو داره تو بچه داری با اینکه خسته هست 14 ساعت خونه نیست کمکم میکنه میاد خونه جای ک من بهش بگم خسته نباشی اون ب من میگه......
من حالم خوب بود خداروشکر دکترم عالی بود وولی تا پانزده روز و کامل استراحت کردم
زمان هردوتا زود سرپا شدم
دومی رو مستقیم بجای ترخیص رفتیم بستری اطفال و پنج شش روز بستری بود ومن موندم بیمارستان
پشت بندش چشمش عونت کرده بود تو زایمان
و عفونت گسترش پیدا کرد وکلی اذیت شدم و بعدشم آلرژی به شیر و عوض کردیم رژیمی شد و نخورد و همچنان بد شیر میخوره
من بعد از چهل روز باز زخمای بخیه ام میسوزه از داخل وبی جونم سزارین شدم وتا ده روز خواهرم پیشم بود ولی چون کمتر دراز کشیدم و بیشتر بخاطر بچه نشستم زخمام دیر خوب شد ویه بارم بخیه از داخل عفونت کرده بود چن روز درگیر بودم ودرد داشتم
من سزارین شدم و هیچ درد جسمی ای به اندازه ی افسردگی بعد زایمان من رو اذیت نکرد و رفتارهای کسانی که من رو درک نکردن رو نمیتونم از ذهنم پاک کنم چون هیچ وقت پشیمون نبودن از اون رفتارها
۶ماهه زایمان کردم ولی کمر دردم هنو مونده نمیدونم چیکار کنم قرصایی ک بهداشت داده بودم تا ۳ماهگی هم استفاده کردم ولی فایده نداره
سزارین دردش ی طرف نفخ کردنش هم ی طرف وای خیلی بد بود خیلی زیاد.از نفخ زیاد نمیشه نفس کشید
بچه اولم بود وزنش ۲و ۵۰۰ تو هفته ۳۴
زایمانم طبیعی بود همون موقع دخترم به دنیا اومد بعدش خوب بودم انگار همه دردام گم شدن همه کارامم میکردم اما الان بعد ۲۰ روز احساس سبکی بیشتری میکنم بخیه کم خورده بودم الان حتی جاشم نمونده اما توصیه میکنم چه سزارین چه طبیعی تا همون ۲۰ روز رو خوب استراحت کنید چون تاثیراتش چند سال بعد پیدا میشه
هنوز سره حال نیستم و افسرده و غمگینم.
زایمان اولم طبیعی و دومی سزارین بود.به نظرم سزارین بهتر از طبیعی یه،البته من هنوووز جای بخیه هام به شدت درد میگیره.
و کلا از بعد از زایمان اول دنیا و زندگی برام سختتتتت شد.پسرمم که به دنیا اومد خییییییلی سخت تر شد شرایطم.با دوتا بچه دست تنهام و حتی شوهرمم کمکم نیست.
کلا از ازدواج کردن و بچه دارشدنم متنفرم.
من همون روز اول برای اینکه بتونم برم nicuبچم و ببینم همه تلاشم کردم که راه برم در حدی که هم اتاقیام میگفتن تو بخیه هات نمیسوزه درد نمیکنه گفتم چرا ولی به خاطر این که بتونم بچم و ببینم تحمل میکنم خدا از سر دکتر پارسا که تشخیص اشتباه داد وبچم و الکی بستری کردن کلی آمپول آنتی بیوتیک زدن نگذره
من زود سرپا شدم
زایمانم سزارین بود ولی بعد زایمان خیلی طول کشید تا سرحال بشم و شرایط جدید رو قبول کنم مامانم از اول بارداری کمکم بود و تا به امروز خیلی هوامو داشته فداش بشم من فرشته ی زندگیمه ولی خونه خریده بودیم کلی قرض و قوله داشتیم به سختی بارداری و زایمانم رو گذروندیم
من سزارین شدم ۴روزبستری شدم روز پنجم اومدم خونه و روزششم دخترم با زردی بالابستری شد مجبورشدم باشکم پراز بخیه برم بیمارستان پیش دخترم بمونه کلاتا۱۹روز اول زایمان بیمارستان تشریف داشتم ونتونستم به خودم برسم وتقویت بشم واسه همین هرروز مریضم و شکم درددارم
منم با وجود ای وی اف و انواع آمپول سختی و در ۳۴ هفته ۶ روز زایمان که میتونسم سزارین کنم خودمانتخاب طبیعی کردم از زایشگاه ک آمدم با وجود کلی بخیه خودم بودم خودم ی مادر ناخوش احوال هم داشتم بیگناه نمیتونس کاری بکنه خلاصه مرخص که شدم یکشب تا صبح خونه بودم بعد کوچولومو بستری کردم آن ای سیو بماند با چه حال بد دخترم و شرایط روحی جسمی داغون خودم ۶ روز تمام از آن آی سیو خارج نشدم حتی لباس هامو میآوردند تو دسشوی تعویض میکردم هرکار پرستارا کردن گفتن بخیه داری برو راضی نشدم تا خدارشکر با دخترم برگشتم خونه خودم هم از روز اول حموم هاش میبرم بدون نیاز ب کسی یاد گرفتم تنها باشم خوردم زمین تنها پاشم 💪
کمبود محبت بدترین درد،اونم بعد زایمان
من بارداری استراحت مطلق و سختی داشتم.زایمان طبیعی بابخیه زیاد.اولش فکر میکردم قهرمانم و اصلا درست نخوابیدم و بخاطر زردی دخترم هی دکتر.درگیر بودم تا بخیه هام پاره شد.و درد زیادی راتحمل کردم.و خیلی اذیت شدم.بعد زایمان هم مادرمو مادرشوهرم بحث کردن و خانواده همسرم قهر کردن و نیامدن دیدن منو بچه.و ده روز مادرم پیشم بود ک همسرمم ناراحت بودکمی ازش.و مادرمم از همسرم بهم بد میگفت و از خانوادش ک برام اعصاب نزاشته بود.و دائم منو همسرم بخاطرش دعوا میکردیم ک چرا خانوادت نمیان.و خیلی از لحاظ روحی اذیت شدم.و تا هنوز خانواده همسرم دخترمو و خودمو تحویل نمیگیرن.ب همسرم گفتم اگر بچه بعدی اوردیم باید خودت پیشم باشی ک ن مادر تو بیاد کمکم ن مادر خودم.بیزار شدم از جفت مادرا.خیلیم کمر دردو شانه دردو استخون درد تو بدنم مونده.چون اصلا ارامش و استراحت خیال راحت نداشتم
بعد از یه روز.سزارین بودم
من بارداری عالی و زایمان سزارین خیلی خوبی داشتم بعدش هم پمپ درد گرفتم ک دردی حس نکردم.از روز اول میتونستم بلند شم راه برم اما خب تا۱۰روز اذیت شدم.تا حدود ۱۶روز ب خاطر اینکه شبا شوهرم پیشم نمیخوابید گریه میکردم اخه دوتا خواهرام مثل فرشته نجات کمکم میکردن پسرم خداروشکر بچه خوبی بود.اما تا بتونم شرایط جدید رو قبول کنم کمی طول کشیدمامانم هم تاهمین لحظه هرروز کمک حالمه اخه تو ی ساختمونیم خدایا شکرت
من سزارین شدم. فردای عمل که میخواستم مرخص بشم خودم بلند شدم و کارامو انجام دادم. پرستارا میگفتن خیلی زود بلند شدی از جات ولی من درد زیادی نداشتم. اینم به لطف دکتر ماهری بود که داشتم. واقعا از ته دل دعاش میکنم. خیلی ازشون راضی بودم. بعد از بیمارستانم سه روز موندم خونه مادرم بعدش اومدم خونه خودم و کسی هم کمکم نبود. همه کارا رو هم خودم انجام میدادم. خدا رو شکر همه چی عالی بود.
من زایمانم طبیعی بود زود سرپا شدم ینی اصلا نخوابیدم ولی بد از زایمانم هر روز مریضم به دوستایی که زایمان نکردم توصیه میکنم وقتی زایمان کردن درست و حسابی استراحت کنن
ب من خیلی سخت گذشت چون زایمان سختی داشتم کل بسته بودم و با سوند ک خیلی دردناک بود برم ۴سانت شدم و زایمان کردم ب سختی و بعد از ۴روز متوجه شدم احتباس ادراری گرفتم و مثانه ام عملکردشو از دست داده بود و دوروز بستری شدم و سوند داشتم بعد ازون هم درگیر پسرم بودم ک کولیک شدید داشت و رفلاکس و شیرمو نمیخورد و خشک شد شیرم و خیلی چیزای دیگه ک اگه بگم طولانی میشه زایمان اولم تجربه خوبی نبود
من دوتا بچه دارم هر دوتا رو سزارین شدم برا هر دوتا مامانم تا ده شب پیشم میخوابید روزهاشم خواهرم میومد کمک مامانم که خسته نشه بعد ده روزم شوهرم تا یک ماه هوامو داشت نمیذاشت کارهای سنگین بکنم ولی خودم بخیه هامو که کشیدم دیگه کارهای معمولی بچه رو انجام میدادم جز حمام که اونم مامانم تا شش ماهگی حموم میکرد چون میترسیدم
من چون طبیعی بودم بعد زایمان سرپاشدم و به دخترم رسیدگی کردم ، فقط تا زایمان سخت بود بعدش دیگه خداروشکر خوب بود برام
ننن
من کمی اذیت شدم ولی بعد از اینکه بخیه هامو کشیدم کمی بهتر شدم حدود یک ماه طول کشید تا بهتر بشم
سزارین شدم سه روز پیش مامانم بودم بعد ازاوناومدم خونه خودم بدون هیچ تجربه و کمکی بچمو بزرگ کردم شوهرم حتی یساعتم کمکم نکرد حتی را دستشویی رفتنم بچه رو نمیگرفت ک من راحت بکارم برسم کلا هیجوقت کمک حالم نبود همیشه میگه من پدرم وظیفم نگهداری بچه نیست فک میکنه معنی پدر یعنی خریدن شیر و پوشک کلا از بعد زایمان چون ن کمکی داشتم ن شوهرم کمکم میکرد و پشتم نبود براهمین یکسال افسردگی داشتم همش توخودم بودم و ازخونه بیرون نمیزدم
طبیعی بودم بخیه هم خیلی خوردم ولی چون دست تنها بودم دو روزه پاشدم
هم زایمان سختی داشتم و هم بخاطر بخیه هایی که خورده بودم و زخمایی که تا لگنم رفته بود تا حدود یک ماه حداقل نمیتونستم قشنگ بلند بشم و بشینم، دوهفته حدودا سوند بهم وصل بود چون عصبای مثانه م آسیب دیده بود، خون بهم تزریق کردن هموگلوبین خونم به ۷ رسیده بود ،فکر کنم شش ماه طول کشید تا ضعف شدیدی که داشتم کم بشه هم از نظر روحی داغون بودم هم جسمی ولی خداروشکر اطرافیان بخصوص شوهرم خیلی حمایت کردن
تو ۳ روز خودمو جمع کردم و سرپا شدم
زایمان طبیعی از اون زایمانهایی خیلی خیلی سخت و فراموش نشدنی
منکه همیشه سره حالم😜
بعداز شیش ماه هنوز سرپا نیستم افسردگی کم خونی
سزارین شدم دو سه ساعت بعدش بهوش اومدم
از نظرروحی خوب بودم ولی جسمی خیلی درد داشتم تا یکی دو روز خوب شدم
من زایمان طبیعی داشتم چنتا بخیه خوردم بچمم ۲۵ روز زودتر دنیا اومده بود،سه روز اول حالم خوب بود،ولی بعدش یبوست گرفتم تا ۴ روز بعدش،بقدری درد کشیدم از خود زایمان بدتر،دولا دولا راه میرفتم واز درد گریه میکردم،خیلی حالم بدبود،
جالبه که هییچکس بهم نگفته بود بعد زایمان یبوست میگیری و باید ملین بخوری حتی کادر بیمارستان
هنو سرحال نشدم من بیشتر ضعیف و چوب خشک شدم😬😒
من از نظر جسمی خوب بودم ولی از لحاظ روحی حالم خوب نبود
😭😭😭😭
هیچوقت نمیخوام به اون روزا برگردم از نظر جسمی خوب بودم ولی از نظر روحی هیشکی حمایتم نکرد افسردگی شدید گرفتم ولی بازم خداروشکر میکنم الان پسرم سالم کنارمه به درک که شوهرم نیست
سلاممن رو بچه اولم همون لظه بلند شدم خیلیخوبیودمولی رو دومی بدطور اذیت بودم تا ۱ماه حتی بیشترهم
خیلی زود روز اول
زایمان یه زایمان پراسترس بود چون پره اکلامپسی شده بودم خطرجانی هم برای دخترم وبیشتربرای خودم داشت ،سه روز بستری بودم ولی بااین حال خیلی زود سرپاشدم ،علارغم اینکه بیشتر بدنم بخاطر امپولا تاول زده بود ودرد شدیدی داشتم ولی خیلی زود سرحال شدم،به نظرم عشق دخترم منوزودتر خوب شکرد
من روز بعدش رفتم دنبال گرفتن شناسنامه و کارای بیمارستان
من رسیدم خونه دوش گرفتم همش در حاا راه رفتن و نشستن اصلا استراحت نکردم زود سرپا شدم فقط به شدت بی خواب بودم
کجایی هستن
من از بیمارستان مرخص شدم کارامو خودم کردم کلی لباس شستم زایمانمم سزارین بود
من تا ۱۵ روز کنار مادرم بودم...بچه سومم بود..حالم خیلی بد بود و بی جون بودم...من کرج بودم و مادره تهران ..وقتی تنها شدم خدا میدونه چه روزگاری رو گذروندم...۵۲ روز بعد زایمانم اثاث کشی داشتم..همسرم خیلی کمک حالم بود و خدا سلامتی به مادرم بده که همیشه همراهم بود..خیلی خیلی سخته دست تنهایی و دوری خونواده...ولی وقتی میبینمشون خدا رو شکر میکنم که سالم و سلامتن..ولی در کل بدنم جون سابق رو نداره..کاچی به دادم میرسه..به خودتون برسید
سلام،من سر دختر اولم خیلی راحت بلند شدم و سرپا شدم،خیلی خوب به قدری که هرکی می گفت من اذیت شدم،می گفتم شما ناز نازو هستین.اما سر زایمان دختر دوم مواد بی هوشی رفت توی گلوم، چشمتون روز بد نبینه،بقدری اذیت شدم که تا ده روز دولا دولا راه می رفتم و همش سرفه های خیلی بد می کردم که مرتب گریه می کردم الان بخیه های زایمانم الان پاره میشه،حسابی اذیت شدم... خدا قسمت هیچ کس نکنه
۱ماهی طول کشید حدودا،ولی تا ۳ ذهنم بهم ریخته بود
سر بچه اول تا ده روز باسنم خشک شده بود نمیتونستم بشینم سر دومی خیلی زود بلند شدم اما متاسفانه ماه دوم کرونا انداختم ،اما بااین همه تفاسیر خداروشکر به خاطر نعمتای خوبی که دارم
سلام من یک روز بعد از زایمان سزارین سرپا شدم خداروشکر🥰🥰
من سزارین شدم پسرم سه هفته زود به دنیا اومد یه هفته بستری بود همش رفت و آمد بودم الکی بهونه میاوردم گریه میکردم که چرا زود به دنیا اومد افسرده شده بودم اما الان خیلی غصه میخورم چرا خوشحال نبودم چرا الکی گریه کردم چرا انقد لوس بودم الان انقد برام شیرین و شیطونه هرروز خداروشکر میکنم درسته سخت گذشت اما خداروشکر سالمه و کنارم 🤗🤗
بعد یماه ونیم تازه افسردگی م خوب شد خیلی برای زایمان م اذیت شدم اصلا دوس ندارم به اون روزا برگردم...اما الان خیلی خوبم خداروشکر ک هیچ سختی موندگار نیست
هیچوقت، ،،، ولی خیلی خوشحالم که خدا یه دختر ناز بهم داده،،،،
من بعد از یک هفته تونستم راحت بشینم و بلند شم و کار هامو انجام بدم و راحت بچه شیر بدم چون سزارین بودم چند روز اول احساس درد و کوفتگی داشتم و خیلی اذیت شدم و مادرم خیلی کمکم کرد
من سزارین شدم خیلی تو بارداری حالم خوب بود همه چی خوب بود و خوشحال بودم کلا اما بعد زایمان همه چی برعکس شد خیلی نازک و شکننده شدم مادرم خیلی کمکم میکرد اما غروب ۱۰روزم جمع کرد رفت من موندمو حوضم تا ۳ماه نمدونستم چجوری شب روزم میگذره دست تنها بودم ....اما بدی های شوهرمو و مادرشو یادم نمیره که بخاطرشون افتادم رو زمین بخیه هام در رفت و چرک کرد چه زجری کشیدم الانم گوشت اضافه اورد جای بخیه هام اصلا دوست ندارم اون روزا تکرار بشه اصلااااااااااا داشتم افسردگی میگرفتم از دست شوهر بی محبتم
سزارین بودم روز اول تو بیمارستان سرپا شدم، با وجود اینکه بعد یک هفته پسرم بستری شد تا 6روز با بخیه هام مجبور بودم اون 6 روز بدون خواب و استراحت بیمارستان کنارش باشم سرحال بودم
من سزارین شدم و با اینکه سه روز امپول فشار بهم زدن که طبیعی زایمان کنم ولی نشد و سزارین شدم بعد از عملم ۱۲ ساعت خیلی درد کشیدم بعدش درد داشتم ولی کمتر بود بخاطر اینکه همراه نداشتم وقتی میخاستم بچمو شیر بدم اذیت میشدم وقتی اومدم خونه شونه ام درد شدید داشت به حدی که نمیتونستم نفس بکشم و حالم خیلی بد بود اصلا درد بخیه رو حس نمیکردم تا ۳ ،۴ روز اینجوری بودم و خداروشکر خوب شد
اصلا نمیتونستم تنهایی از جام بلند شم باید یکی کمکم میکرد تا بتونم بلند بشم و دوباره بخوابم دوماه استراحت کردم رفته بودم خونه مامانم و راحت بودم و بچمم شبا گریه میکرد داداشام نوبتی میگرفتن و من راحت میخابیدم
زایمان من طبیعی بود خیلی سخت بود اما شدوتونستم دوساعت دردکشیدم بخیه زیادی خوردم اما وقتی گرفتمش بغل همه رو شست امابعدزایمان وضعیت جالبی نداشتم دردبخیه وترس پاره شدن ناراحتی هایی بوجود اومدبین همسروخانه وادم خیلی عذابم میداد فقط کارم شده بود گریه
خونه مادرم موندم برامراقبت اما همسرم از دوری مون اذیت بود همین نمیزاشت یه لحظه اروم باشم فشارو بیشترمیکرد برام بیچاره پدرومادرم چقدر زحمتمو کشیدن خداروشکر که اون روزاگذشت اماحیف نتونستم خوب از نی نی م استفاده کنم حیف حیف
سرحال؟!!
حال کجابود اصلااا
بادوتا بچع کوچیک
دس تنها
کارخونه و
من بعدزایمانم راحت سرپا میشم ولی افسردگی بعد زایمانم دردسر میشه برام سربچه اولم ۶ماه وبچه دومم ۳ماه بعد زایمان افسردگی شدید داشتم درحدی ک از بچم بدم میومد
من همون روز اول مجبور بودم با خودمو بچه و خونه داری و دردا و همه چیز کنارر بیام.بدون هیچ کمکی
سراوان سیستان وبلوچستان تو شهر غریبم سه تا بچه دارم
ولی ادم بعد زایمانش دیگه اون ادم سابق نمیشه دیگه جون اون موقع رو ندارم
من طبیعی زایمان شدم وحشتناک بود اصلا پیشنهاد طبیعی نمیکنم هر کسی بدنش یه ظرفیتی داره الکی میگن بعد زایمان طبیعی راحتی بستگی داره چقدر بخیه بخوری من نمیتوانستم بشینم جای بخیه هام بشدت خشک بود و دیر جذب شد
۴۰روز توی رختخواب بودم
سلام بعد زایمان پسرم رفت nicu و من ۱۱ روز ۶صبح تا عصر توی بیمارستان کنارش بودم واستراحت نکردم بخاطر همین تا ۳ ماه نتونستم سرحال بشم خیلی سخت گذشت
من طبیعی زایمان کردم بعد زایمانم که بردنم تو اتاق دو پرس غذا خوردم کلی هم شیرینی هایی که واسم اووردنو خوردم یعنی نگم که چقد گرسنم شده بود درد زیادی هم نداشتم فقط بعد ۱۲ ساعت یخورده دردم گرفت که شیاف دادن بعد درد رحمی هم نداشتم چون مادرشوهرم همش بهم چای زیره نبات میداد تا رحمم گرم بیوفته حتی کسایی که زایمان طبیعی کرده بودن درد داشتن همراهاشون میومدن میپرسیدن چیکار کردین که انقد حال مادر خوبه و بهشون چای زیره نبات رو دادیم اونا هم اروم شد
من هم ازلحاظ زایمان ودرداش وهم ازلحاظ روحی داغون
سلام من سیستان وبلوچستان هستم
خیلی درد داشتم تا۵روزهمش گریه مکردم بعدشم که دردنداشتم همش مخاسم گریه کنم
من خیلی زایمان سختی وپردردی داشتم طبیعی بودم خیلی بخیه خوردم بعدش تا۱۰روز بخیه هام ب شدت درد میکرد مسکن دیگ جوابگونبود ونمیتونستم چهارزانوبزنم یادمه ۱۵روز گذشت ک یهوچهارزانوزدم ازخوشحالی ذوق کردم
سزارین شدم و از اینکه سر موضعی بودم که خوشحالم زود هم سرپا شدم اما اشتباهم همین بود
چون درد نداشتم هی بلند میشدم و کار میکردم
بهمم میگفتن استراحت کن اما گوش نکردم
کمردردهای الانم بخاطر استراحت نکردنم بود
الانم شدیدا با خودم، ظاهرم، لباسام، موهام و هرآنچه به من مربوطه مشکل دارم😔
من از وقت زایمانم چندروزگذشته بود ولی من دردم نمیگرفت دکترگف دیگه بیشترازاین نمیشه صبرکرد بچه رسیده ومدفوع میکنه دوبار تویه هفته معاینه تحریکیم کرد که دردم بگیره ولی نمیگرفت روزی ۲ساعت پیاده روی شربت گلاب وخاکشیر آخرش دکترگف بروبیمارستان بخواب جمعه وشنبه آمپول فشار بهم وصل بود ودردم نمیگرفت روزی چندبارمعاینه تحریکی مکردن دکترمم روزی۴بارمیومد ولی دردم نگرفت ساعت۱۲روزشنبه کیسه آب روپاره کردن و اون موقع دردم شروع شد تاساعت۳ونیم دردکشیدم وجیغ زدم ولی کلایه سانت بازشدم آخرشم بچه مدفوع کرد ونوارقلبش بدشد سزارین اورژانسی شدم
من الانم ب خودم نیومدن ۳ ماه پشت سر هم منو پسرم مریضمیشیم خوب میشیم چهار بستری بود پسرم عفونت زده بود ب ریه اش الانم ب خودم نیومدم روز ب روز لاغر تر و دردسر جدید تر دارم
من سزارین بود م و عملم نیم ساعت کمتر طول کشید خیلی سخت بود اولین راه رفتن بعد عمل وقتی اومدم خونه اصلا نمیتونسم خودم بلند کنم راه برم یت بشينم این پهلو اون پهلو بشم ۱۰ روز ک شد بهتر شدم ولی سز خیلی خوب بود زیاد درد نکشیدم
سخخخخت خیلی سخت. من اصلا درد بخیه یا درد بعد از سزارین نداشتم توی بیمارستان دنده م رو شکسته بودن و قلب و قفسه سینه م تا یکماه درد میکرد طوری که نه میتونستم بخوابم نه بشینم نه راحت نفس بکشم. بچه رو باید یکی میگرفت من شیر میدادم😔😭
من الآنم سرحال نشدم ،😏
من 21ساعت درد شدید کشیدم اخرشم نتونستم اورژانسی رفتم سزارین شدم
خداروشکر از لحاظ عمل و درد خیلی زود خوب شدم درحدی ک دوروز بعدش میتونستم خیلی راحت خم وراست بشم راه برم حتی دیگه مسکن هم نخوردم
ولی از لحاظ روحی واقعا داغونبودم اون 21ساعت عین کابوس بود برام اون تنهایی کلافگی اون جیغ وگریه هام خستگی همشون باعث شدن افسردگی بگیرم کارم شده بود فقط گریه
پنج روز بیمارستان بستری بودیم بخاطر زردی پسرم
اطرافیان همش بهم فشار میاوردن چرا انقدر دیر زایمان کردی چرا مرخص نمیشین
همه روز اول دوم زایمان غذای مقوی میخورن زیر پتو جای گرم و نرم استراحت میکنن
ولی من هیچی از گلوم پایین نمیرفت همش درحال رفت وامد از اتاق خودم به اتاق نوزاد بودم
حدود سه ماه طول کشید تا یکم با خودم کنار اومدم
9ماه و5روزه از زایمانم گذشته،روز به روز ضعیف تر ولاغرترمیشم،4تا دندونام خراب شدن شکستن اعتماد بنفسم کامل ریخته،کل زندگیم وقتم عمرا همه چیم فعلا در اختیار بچه س،انقد دیر به دیر دستشویی میرم که همیشه یبوست میگیرم
من دودسرپاشدنم عمل سزارين بود بي حس شدم واي كمرم خيلي دردميكنه
من خداروشکر چون خونه مامانم بودم ومامانم کارامو کرد خیلی زود سرپاشدم
من زایمان طبیعی داشتم اونقدر سخت نبود اما بخیه ها خیلی اڌیتم میکرد
ولی دختر زردی داشت هشت شبانه روز توی بیمارستان بودم خودمو فراموش کرده بودم هی گریه هی دعا میکردم که دخترم زود خوب شه خیلی زردیش بالا بود بیست و دونیم بود درصد زردیش دکترا گفتن خونشو تعویض کنیم ولی من اجازه ندادم میترسیدم اما خدارا هزاران بارشکر که لطف و مهربانی شو نشان داد خدایا شکرت🙏🙏🙏🙏🙏🙏
من الان 5ماه از زایمانم میگذره اما هنوزم بعضی موقع ها یه غم برزگ رو دلم سنگینی میگنه
شکرخدا شما خوبین
من اینقدر فشار روانی و افسردگی داشتم و هنوزم دارم که اصلا یادم نیست درد جسمیم تا کی و چه جوری بود فقط روز دوم که اومدم خونه یادمه خیلی درد داشتم وپله ها رو به سختی رفتم بالا
تا۳ماه
من تا ۴۰ روز سخت ترین روزای عمرم رو گذروندم، بعدش شرایط بهتر شد
من سزارین بودم ولی به لطف دکتر ک خیلی خوب بود دو هفته ای خوب شدمممم
من سزارین بودم زایمان اولم دخترم یکماه زود دنیا اومد و به خاطر افت قند بستری شد از وقتی بهم گفتن میتونم راه برم سر پا بودم مدام پیش دخترم و واقعا دردم خیلی کم بود زایمان دومم چون زیاد راه نرفتم دردم زیاد بود بماند که بعد ۲ ماه کمرمو عمل کردم و تا ۶ ماهگی دلسا زمین گیر بودم
من زایمانم طبیعی بود ازنظر جسمی بدنبودم ولی از نظر روحی تا پنج شیش ماه فقط دلم میخواست یه بهونه پیداکنم تا چندروز گریه کنم.حتی مشکلات سالهای قبل یا حتی مشکلاتی که باعث شده بودمادرم سختی بکشه یادم میوفتاد ویهو شروع میکردم به گریه😐😐😐😐
من هر دوتا زایمانم طبیعی بود سرپا شدم زود فقط مواطب بخیه هام بودم چون خیلی دیر زخمم
من زایمان خیلی راحتی داشتم خداروشکر
خیلی زود سر پا شدم
تا ۲ ماه خیلی سخت بود
من یه سزارین عالی داشتم و از دوسه ساعت بعد زایمان برپا شدم واز روز سوم تمام کاراهامو خودم انجام دادم
چون زایمان طبیعی کردم،همون بعد زایمان اوکی بودم فقط مواظب بخیه هام بودم فشار نمیاوردم بهش که پاره نشه.شکمم بعد از پنج روز بستم
منم سزارین بودمو مجبور شدم همون لحظه ترخیص از بیمارستان بلند شم چی شستن و ... خیلی پشیمونم ک بعد ترخیص نرفتم خونه مادرم
دوماه پیش با آمپول پری شدم ولی خیلی کم بود
این ماه با قرص جلوگیری شدم دو روز اول خوب بود نسبت ب دوماه ماهای قبل ولی امروز ک روز سوممه قطره میاد
شکمم هم خیلی بزرگ شده
چرا اینطوری شدم😐
آره سخته نمیبخشم
میخواستم بدونم زایمان طبیعی بهتره یا سه زارین؟!
من خیای بهم سخت گذشت چون سزارینی بودم هنوز هم درد دارم
درد زیاد کشیدم زایمان طبیعی داشتم و سه روزه سرپا شدم الانم خوبه راضیم خدازوشکر
خداروشکر زایمانم سزارین بود اولش گفتن طبیعی ولی سربچم نچرخید سزارین اجباری شدم خیلی هم راضی بودم دکترم بی نظیربود ،بعداز بیمارستان هم مامانم وهمسرم خیلی بهم رسیدگی کردن روزدهم سرپاشدم ولی همسرم تاچهل روز سرکارنرفت وبیشترکارامو انجام دادتاچهل روز نزاشت آشپزی کنم .
خدا رو شکر سزارین بودم ب هفته نکشید سر پا شدم ولی مامانم تا ۱۵ روزپیشم بود کارامو میکردبعد ۴۰ روزگی رفتم خونه مامانم ی ماه استراحت
من طبیعی زایمان کردم.طبیعی ک چه عرض کنم با آمپول فشار با بدبختی زایمان کردم
الان پسرم ۲۰ ماهشه پادرد و دست درد دارم همچنان.
پاهام از زیر زانو تا کف پا درد میکنه مخصوصا صبحها
کف دستو انگشتامم انگار کوبیده شدن
من ک مادر شوهرم تا یکماه دورمو داشت زیاد اذیت نشدم استراحت میکردم
خداروشکر ایندفعه دوم که زایمان کردم مثل دفعه اولم نبود کلی اطلاعات جم کرده بودم بخیه هامم یکیش باز شد و باز موند ولی خوب خیلی زود حالم خوب شد و زایمانم بهتر بود ولی در کل حس بسییییییار شیرینی داشت بر خلاف زایمان اولم هر دوشونم طبیعی بود
مامانا شرمنده کسی میتونه کمکم کنه برای بچه هام لباس بگیرم یا اینکه لباس اضافه داشت بده به بچه هام ثواب میکنید ابجیا منم جای خواهر خودتون اگه واقعن میتونید هرکدوم ی تیکه بدین خوشحال میشن خدا ازتون راضی باشه ب حق این روزا عزیز دعاتون میکنیم خدا صدبرابرش بهتون بده
من پسر اولم طبیعی دومی اختیاری سز کردم جفتش وحشتناک تا یک ماه تو رختخواب بودم الان پسر دومم دوسالشه هنوزم بخیه هام درد میکنه
منم سزارین بودم فقط سر گرفتن سینه خیلی اذیت شدم که آخرشم نگرفت و شیر خشکی شد ولی بعد یه هفته کاملا بهتر شدم و تونستم کارام و انجام بدم
من زایمانم طبیعی داشتم تا اومدم خونه تونستم کار کنم عالی بود
من سزارین بودتایک ماه دردداشتم
من هنوز بعد ۸ ماه روحیم داغونه همیشه خستم داغونم
خانما تا چند ساعت بچه تکون نخوره اشکال نداره؟
من ده روز سرپا بودم ولی از روز سوم م دردام کمتر شد و میتونستم پاشم قدم بزنم اما چهارماه طول کشید تا روحیم خوب بشه داغون بودم
دردکه وحشتناک داشتم.سزارین و بچه اول.اما زودبلندشدم وچقدرزجرکشیدم.الان پشیمونم نیستم
بااینکه طبیعی بودم ولی خیلییییی سخت بود.زود سرپاشدم ولی خیلی درد داشتم تمام لگن ورحمم درد میکرد تا 10روز هم پس درد داشتم،روزی چندبار دردی مثل درد زایمان میومد سراغم
زوود
من سزارین بودم خداروشکر اذیت نشدم
از روز سوم دیگه راحت تر میتونستم کارامو بکنم
ممنون مامان پویان جان 🙏
من که مامانم تا یک هفته خونه خودم کنارم بود اما سرپا بودم فقط بخیه هام یه خورده درد داشت بعد از ده روز خوب شد بعدش رفتم دوهفته پیش مامانم موندم بعدش اومدم خونه خودم کلا زایمانم خوب بود فقط بچه داری شبا شب بیداری سخت بود تا دوماه اذیت میکرد
من سزارین اورژانسی بودم بخاطر دخترم ک تو آن ای سیو بود همون روز اول سرپا شدم اصلا استراحت نداشتم همش تو بیمارستان بودم
من چند روز بعدش بلند شدم سزریانی هم بودم
من سزارین بودم بعداز ۵روز بهتر شدم ولی تا ده روز استراحت کردم
من سزارین بودم همون روز اول سرپا بودم 😍
من ۱ماه بعد سزارین.
عمل صفرا داشتم.۴ماهم بعدصفرا عمل سنگ کلیه داشتم.
به طور کلی نابودشدم😂🤣🤣
بعد
ختم بارداری یعنی بچه رو بر میدارن
من سزارین اختیاری شدم خیلی از طبیعی میترسیدم صبح ساعت پنج بیدار شدم پیراهن سفید شوهرمو با لباس بارداری سفید خودمو اتو کردم برای همسرم صبحانه حاضر کردم استرس داشتم ولی خودمو آماده کرده بودم من با خودم ایمان داشتم من یه مادر کوچولوی قوی بودم ساک و وسایلمو برداشتم و راهی شدم خیلی حال خوبی بود نگرانی رو تو چهره ی پدر و مادرم میدم و برادر کوچیکم که منتظر دایی شدن بود خلاصه رفتم داخل و لباسامو عوض کردم و کارارو انجام دادیم کلی هم قبل عمل عکس انداختم موقع اتوی قلب عملم عالی بود جوری که نمیخواستم تموم بشه برای همه دعا کردم موقع مرخص شدنم پسرمو گذاشتم تو کریر و خودم برداشتم و سوار ماشین شدم خیلی حس نابی بود
فداتشم عزیزم مرسی گلم
خدا سلامتی بده ب مادرم.با اینک بعد ۵۵ روز اوکی بودمو میتونسم برم خونم نذاشت برم و تا ۱۰۰ روزگی دخترم موندم پیشش🥰
من تا چهل روز واقعا درد داشتم
منم سزارین شدم،تجربهی خیلی بدی بود... درد خیلی شدیدی داشتم تا ده روز بعد زایمانم بزور از جام بلند میشدم،،اما بازم با وجود شرایط فوق العاده بَدم شیر خودمو به دخترم میدادم اصلا دلم نمیخواست شیرخشکی شه،خلاصه اینکه خیلی سخت گذشت بیشتر وقتا تو آینه به خودم نگاه میکنم و دلم میگیره از تَرکای شکمم ،از شل شدن سینه هام....ولی بازم افکار منفی رو از خودم دور میکنم و به خودم میگم که فوق العادهم،من بهترین مادرم برای بچهم،من تو خلقت یه انسان همراه خدا بودم و باید به خودم افتخار کنم
چی مونده بود شکمتون؟
سلام شکر خدا عزیزم انشالله روز به روز هم بهتر بشید
ممنونم عزیزم
من زایمان سزلرین انجام میدادم و زایمان اولم فوق العاده اذیت شدم.کاملا بی تجربه بودم و همه چی خیلی سخت میگذشت.اما برای زایمان دوم خیلی راحت تر دوره ۴۰ روزمو گذروندم و فکر میکنم بچه داری رو بهتر بلد بودم.و البته مراقبت از خودمو
دوماه
بعضی وقتا من اینجوری میشم
والا هنوز بعد از ۱ سال سرحال نشدم.
من دوره ی بعداز زایمانم ۳هفته فقط اذیت شده بودم وبا شیاف خودمو نگه داشته بودم آخه دخترم باید شیر مادر میخورد و خودمو با خواهرم مقایسه کردم و انرژی بیشتری گرفتم سر پا شدم بنظرم به درد بعداز زایمان نباید بهش توجه کنید
سلام خانمهای گل ببخشید کسی تو هفته من هست ترشح سفید داره حالت آبکی خواهش میکنم خیلی برام مهمه ممنونم
من سزارین بودم تا دوماه خیلی درد داشتم .خیلی سختی کشیدم
من دوقلو دارم ولی خیلی برامپذبرش سخته چون دیر بچه اوردم
من تا ۲ماه خونه مامانم بودم،چون یکم ضعیف بودم و بدنم رمق نداشت،زایمانم طبیعی بود،اما درکل مشکل خاصی نداشتم و خدلرو شاکرم
من بعد زایمان و حتی تو بیمارستان حالم خوب بود و راه می رفتم و راحت شیر میدادم اومدم خونه فکر کردم خیلی خوبم بی احتیاطی کردم بخیه ام باز شد و تا یکماه مث پنگوئن راه میرفتم وعذاب کشیدم 😵💫
من بعد ۶ ماه
منم که خانوادم کنار بود خیلی اذیت نشدم ولی از طرف شوهرم و خانوادش سر مسائل کوچیک خیلی صدمه روحی خوردم خیلی بد بود تالانم وقتی اون روزا اون حرف ها یادم میاد خیلی حالم بد میشه
از همون روز دوم مجبور شدم خودم کارهایم را بکنم
چون پسر بستری شد و من همراه بیمار کنارش موندم
سلام مامانا هفته بیست و سوم بارداری هستم و سر درد شدید دارم چیکار کنم
من بعده دوماه تقریبا روبه راه شدم و تونستم کارامو بکنم
من تا ٣ ماه خونه مامانم بودم و حدود ١ ماه طول کشید تا سرپا شدم و ٣ ماه شد تا یادبگیرم که چطور بچه داری کنم.
من زایمان طبیعی داشتم و بسیار از نظر جسمی و روحی اذیت شدم تا ۱سالگی بچم واقعا داغون بودم و الان هم از نظر چاقی واقعا روحیشو ندارم اذیتم
مامان علی این یه ضرب المثله یه کنایه است
مگه بعد از زایمان ادم سر حال ام میشه شبا که بیداره یه سره شیر میده و پوشک عوض میکنه و بیرونم نمیره یه وقت بچه مریض نشه....🤕🤕🤕
من موندم اینایی که حامله بودن از شوهراشون کتک خورون چرا حامله گذاشتن حامله بشن
نظرتون رو بگین کسی مشکل منو داشته ختم بارداری شدن
سلام من هفته 32 وزن جنین 1250 بود دکتر بهم لیدی میل داد گفت دو هفته بعد بیا سنو الان 34 هفته هستم رفتم سونو داپلر وزن جنین 1425 بود میگن تاخیر رشد داره و جفتم خوب نبوده هفته آینده یه سنو دیگه میدم میگن باید ختم بارداری بشی
دو ماه سزارین بودم
من سزارین شدم ۳ هفته زودتر امادگیش نداشتم عصر رفتم پکتر گفت برو بخواب برا زایمان زودرس مادرم مریض بود و حال ندار خواهرم نداشتم تو ی خونه با مادرشوهر و جاری بودم مامانم کمتر از یک هفته پیشم بود اما خودشم مریض احوال زیاد نمیتونیت کمکم کنه. مادرشوهرم در حد فضولی می اومد و میرفت تو یک هفته دو بار ابگوشت اورد برام و الباقی خودم و خدای خودم البته نمیگم اصلا کمکم ندادن اما دائم میاومدن سر به لچه بزنن هیچ کاری نمیکردن وقت نذاشتم بچمم نمیذاشتن بخوابه استراحت کنه دایم بچه بغل این و اون بدون اغوشی بود اصلا بچم رشد نکرد انگار اسباب بازی بود. شرایط بچه دیگه دارم اما از ترس که پیش اینام نمیخوام
من سزارین شدم قبلش شوهرم خیلی اذیتم کردکتکم میزدبعدشم خیلی آزارم دادیادش میدادن بعدازیکسال خوب داره میشه امامن تودلم هنوزنمیتونم ببخشمش
پایین دلم همیشه احساس پری و سنگینی داشت، برای عذرمیخام دفع و رابطه مشکل داشتم و اکثر اوقاتم درگیر عفونت بودم دوبار دکتر رفتم یکبار گفت نیست بعد پاپ اسمیر دادم گفت هست.
من تا ۱۰ روز واقعا طول کشید با شرایط و دردم کنارم بیام ، مخصوصا وقتی بخیه هامو کشیدم حالم بهتر شد
اهان. موفق باشید عزیزم
سلام مامانا،من امروز ۳۳ هفتم،دکتر گفت وزن بچت زیاده برام ازمایش قند نوشت،احتمال داره قند داشته باشم؟خطرناکه؟
من سزارین شدم خیلی هم راضی بودم
اوج دردش دو روز اول بود
اونم فقط موقع پایین اومدن از تخت
بعدش یکم راه میرفتم اوکی میشدم
دردشم با مسکن کاملا برطرف میشد👩🏻🍼
کمر درد بعد زایمان و درد بخیه خیلی بده، دیگه اون ادم سابق نمیشم😶
من سزاریان شدم اماخب تا۱ ماه دردداشتم
سلام
ختم قرآن
وچله حدیث کسا وزیارت عاشورا ودعای توسل انجام میدم
هرکسی خواست بهم پیام بده
ممنونم 🙏🙏
من دو ماه خونخمامانم بودم از لحاظ خوراک و وسایل هیچی کم نداشتم ولی همسرم کنارم نبود حتی یک روز فقط هر چند روز یه بار میومد میدید میرفت خودشم برشکسته شده بود انقدررررر ناراحت بودم از بابت همسرم و رفتارای خانواده همسرم که هیچی برای منو بچم انجام ندادن منه احمق برای دختر برادرشوهرم که دنیا اومد دستبند گرفتم بردم اینا حتی یه جوراب برای بچه ام نیاوردن چون پسرشون برشکست شده بود فقط 6 ملیون پول زایمانمو مجبور شدن بدن هزارتا هم حرف زدن پشت سرم من یدونه دختر بودم با هزارتا ارزو و هزارتا ارزو خانوا م داشتن برام همسرم که کلا درگیر مسایل خودش بود ولی عوضش خانواده خودم کم نزاشتن هر چیزی توی این دنیا بود برام فراهم کردن از گوشت انسان گرفته تا هر چی دلت بخواد 😁ولی حیف که از طرف شوهرم هیچ محبتی ندیدم و من شدم یه افسرده که الان روزی 6 تا قرص اعصاب مصرف میکنم به خاطر بدهی زیاد همسرم افتاد زندان من بچه امو 1 سال تنهایی بزرگش کردم با خانواده خودم اگر اونا نبودن منو بچه ام نمیدونم چطوری قرار بود بگذرونیم خانواده همسرم درحد خورد و خوراک روزانه شاید میدادن خونمون همین خدا همه پدر مادرارو حفظ کنه بعد زایمان درد شدییید داشتم خلاصه افتضاح بوووووووود تازه دوساله به خوپم اومدم حالم بهتر شده وعض زندگیمون یه خورده خوب شده
من زایمانم راحت بود ولی طول کشید رحمم باز نشد یع دکتر باتجربه منو زایمان کرد بعده زایمان مادرم مادرشوهرم پیشم بودم خیلی راحت بودم
من زایمان طبیعی کردم .دو هفته اول نمیتونستم بشینم و از بالش مخصوص استفاده میکردم تا یواش یواشوبخیه هام جوشخورد.تا ۲ ماه هم کمر درد خیلی شدید داشتم ولی بعد کم کم بهتر شد..
سلام مامانا
کسی هست ک بعضی وقتا دلش تیربکشه 🥺🥺
من دوهفته خوابیدم زایمانم طبیعی بودش مامانم پیشم بود بخیه هام عفونت کرده بودن رعایت نکرده بودم ولی بهترشدم بعدش افسردگی بعد زایمان گرفتم همش گریه میکردم
40 روز طول کشید اما دکترم و مامای همراهم فوق العاده بودن
منم زایمانم یه مامای تازه کار بود که بیچارم کرد بعدش دکتر تازه کلی دعوا کرد که کی بوده که اینطور سرت آورده.بخاطر همین افتادگی رحم و مثانه پیدا کردم که دکتر گغت بعد زایمان دوم حتما باید یه جراحی حسابی داشته باشم☹️ بعد زایمان هم مجبور بودم خودم همه کارهای خودمو بچمو بکنم، هم تجربه اول بود هم زیاد بخیه داشتم هنوزم دل درد های بدی دارم.
من خیلی بهم سخت گذشت هم زایمان سختی داشتم هم تا یک سال شکمم درد می کرد می گفتن لنف برش خورده
ببخشید خانوما من هقته ۱۷ بارداریم ترشحات سفید رنگ خییییلی زیاد و خارش داشتم از دیروز ترشحات سفیدم کمتر شده ولی ترشح ابکی دارم کسی اینجوری بوده تورو خدا جواب بدین خیلی نگرانم
دیگه جون ندارم داخلیو بخیه زد شکوند فکر کرد داخل بدنم نشکسته بعد بیرونی هم بخیه زد دکترم گفت ببین شاید تو بدنشه بعد دیدن رو زمین و تخت پیدا نمیکنن بخیه هارو باز کردن با انبر و دست انگلک کردن باز،نتونستن در بیارن ،فرستادن اتاق عمل اتاق عملم دوباره بخیه هامو باز،کرد بخیه زد باز نتونست برداره دیگ جون ندارم دارم میمیرم
درسته من زود سرپاشدم ولی زیاد اذیت شدم
وای من تو شهر غریب بودم هیچکی نداشتم بعد از یکماه از داخل خونریزی کردم افسرده شدم همش گریه میکردم حالا بهترم ولی هنوزم درد شکم دارم واذیتم
مادرم چون کم تجربه بود و خواهرم که بچه نداره من مجبور بودم خودم کارهای بچه انجام بدم به خاطر همین وقت استراحت هم نداشتم مادرم غذا درست می کرد من هم بچه رو ضبط و ربط می کردم
من خیلی سختی کشیدم واقعا برام وحشتناک و عداباور بود .هم از نظر روحی هم جسمی .ولی رفته رفته با دیدن بچم خیلی انرژی گرفتم و تونستم کمی مقاومت کنمو بهتر شدم
من خیلی سختی کشیدم خیلی هنوزم از نظر روحی زیاد خوب نیستم خواهرای شوهرم هم نمیزارن حالم باشه همش تیکه بد تازه میگن ما بچه میخوایم
من یک هفته بعد کارامو خودم کردم
فقط سردرد شدید داشتم که از عوارض بی حسی بود
سزارین بودم
ولی تا یکی دو ماه خیلی بی حال بودم
من سزارین بودم خدتروشکر اذیت نشدم و بعد یک هفته خودم کارامو میکردم ولی خب تا ۴۰ روز بازم حالم خیلی خوب نبود
من زود سرپا شدم راحت به دخترم شیر دادم...خودم از تخت اومدم پایین رفتم دستشویی
حیف که روز هفتم دو تا بخیم باز شد 😔حدود یکماه میترسیدم بشینم
دارز کش و ایستاده بودم
من بیشتر از ۱ سال طول کشید. دائما با عوارض بعد از سزارینم درگیر بودم. میشه گفت تازه چند ماهه خوب شدم
من سزارینی بودم با کلی درد واذیت بماند همون موقع برادرشوهرم فوت شد واز نظر روحی داغون داغون بودیم خیلی سخت بهم گذشت
من زایمانم طبیعی اماخیلی سخت بود بخیه زیاد خوردم وبعدش بخیه هام عفونت کرد تایک ماه نمیتونستم درست بشینم.زایمانمم باامپول فشار بود ۱۲ساعت طول کشیدتازایمان کنم.ازطرفی هم معاینه های زیاد آزارم داده بود.اماالان بهش فکرمیکنم سختی هاشو یادم رفته چون خداروشکرشوهرم وخانوادم خیلی بهم رسیدگی کردن تادوباره خوب شدم
من که تازه عروسی بودم که خونه خودم اومدم بعد چندماه ازهمه چی بدم می یومد ازخانه وشوهرم ورم شدید ازماه اول ،جفت پایین مهمون زیاد،زایمانم که هم دردای شدید طبیعی روکشیدم آخرم بردنم سزارین کردن بعدشم عفونت بخیه هام
من برای اینکه بچه دار بشم پیش همه بی آبرو شدم چون که مادر شوهرم خدا ازش نگذره هر جایی نشست و پاشد گفت که عروسم مشکل داره حامله نمیشه در صورتی که من مشکلی نداشتم بارداری سختی هم داشتم بخدا هر وقت یه لقمه غذا میخوردم سریع بالا میاوردم من تا روز قبل زایمان هم بالا میآوردم زایمان هم که کردم سزارین شدم تا دو هفته به بدبختی حرکت میکردم باید من و کمک میکردن تا یه ذره هم که سرپا شدم روز بعدش داشتم میرفتم خونم تو جاده تصادف کردم دردای زایمانم کم نبود که دردای تصادف هم بهم اضافه شد در روی درد اومد دیگه تا دو ماه طول کشید که بتونم روی پای خودم وایستم ولی خداروشکر میکنم که تو اون تصادف کذایی بچم و همسرم طوریشون نشد.
خداروشکر یکساعت بعدش اوکی بودم مامانم تو بیمارستان پیشم بود ولی بیشتر کارامو خودم میکردم طبیعی بودم آخه
من سزارین شدم و فقط یک هفته خیلی سختم بود بعدش همه چی اکی شد و همه کارامو خودم میکردم خیلی عالی بود
من چون سزارین شدم تا 30روز به سختی میتونستم بلندشم و راه برم
نزدیک یکسال طول کشید
من بلافاصله بعد یک ساعت سر پا شدم و خودم رفتم حمام دوش گرفتم.البته زایمان طبیعی بودم...شب زایمان کردم و فردا صبح مرخص شدم ولی دوباره فرداش به خاطر زردی پسرم ده روز بیمارستان بستری بود کنارش موندم
من سوزن و شکوندن تو بدنم نتونستن در بیارن هنوز تو بیمارستانم بچمم نفساش تند تنده تو ان ایسیو هست
۱۰ روز
من خیلی راحت بودم خداروشکر همون موقع هم که تازه زایمان کرده بودم بدون کمک پرستار ها راه میرفتم انگار نه انگار که زایمان کردم
البته اینم بگم سزارین شدم هم دوره بارداری خیلی بد و سختی و گذروندم هم بعد از اونو که دیگه خیلی وحشتناک بود خدا از باعث و بانیش نگذره
الآنم که دارم مینویسیم گریه ام میگیره و حس بد اون روزا رو با تموم وجودم احساس می کنم 😞
من خیلی بخیه خوردم و به سختی حرکت میکردم و درد فراوون داشتم همه فکر میکردن سزارین شدم که اینطوریم .تخت بغلیم با من اومده بود یه ربع نشده زایمان کرد و فقط ۴ تا بخیه خورد و داشت گوشی بازی میکرد من میدیدمش و با خودم مقایسش میکردم و میگفتم خوشبحالش.تازه بچه اش هم برعکس بچه من ریلکس خوابیده بود
من بدترین روزا رو گذروندم هنوزم بعد هفت سال اون روزا یادم نرفته باور کنید میتونم بشینم برای تک تک اون لحظات و روزایی که بهم گذشت گریه کنم
الان پسرم خدا رو شکر شش سالشه تموم کرده ولی واقعا یادآوری اون روزا و سختیها و تنهایی هایی که گذروندم و تا عمر دارم فراموش نمیکنم
من از زایمان چیزی نفهمیدم تو جا شاید یک ساعت خوابیده باشم همش در حال حرکت بودم زود سرپا شدم کارهای بچم خودم انجام دادم اما اما امان از این حال روحی اضطراب و ترس از اینکه بچه چیزیش بشه من تا ده روز که خونه مامانم بودم ولی وقتی می خواستم بر گردم خونه می ترسیدم با بچه تنها باشم
سلام منم از نظر روحی هنوزم خوب نیستم
۷ ماه بلکه هم بیشتر از اون
واقعا تازه تازه دارم بهتر میشم
من اصلا نفهمیدم کی زایمان کردمهشت ساعت بعد عمل سرپا شدم و کارامو خودم میکردم
من دو روز بعد زایمان کرونا گرفتم کلا درد زایمان فراموش کردم نفهمیدم کدوم درد مال سزارین بود کدوم برای کرونا.خلاصه به خیر گذشت.کمک داشته باشی بد نمیگذره استراحت میکنی زود خوب میشی دست تنهایی و غربت سخته
سلام دوستان من بیست روز بعد زایمان خوب شدم و زندگی عادیمو شروع کردم ولی الان هنوز بعد از نه ماه هنوزم بعضی وقتا غمگین و احساساتی میشم نمیدونم کی قرار از لحاظ روحی خوب میشم
من سزارین بودم، خدا رو شکر دردی نکشیدم ۲۰ روز خونه مادر شوهرم موندم ۲۰ روزم خونه مامانم سر یه هفته رو به راه شدم ولی مامانم نمیزاشت کاری کنم میگفت تو استراحت کن
h
از نظر جسمی خوب بودم،از نظر روحی هنوزم خوب نیستم
من سزارین بود خیلی خیلی راضی بودم بعد از زایمانم از لحاظ جسمی سریع روبه راه شدم اما از احاظ روحی ۲ ماه طول کشید که خیلی توی اون دو ماه سختمبود
من ۱۱ روز دیگه وقت سزارین دارم خیلی برام دعا کنید که زایمان راحتی باشه و همه چیز خوب پیش بره برای من و نوزادم🌻
از نظر جسمی همون لحظه اوکی بودم ولی روحی ۴ ماه
من سزارین بودم.تا ده روز درد داشتم..اما بعدش بهتر شدم.گرچه از روز اول سرپا شدم و اصلا کامل استراحت نکردم...در کل از اینکه سزارین رو انتخاب کردم راضیم.به عشق بچم سعی می کنم روحیمو خوب نگه دارم با اینکه شبا خواب نداره بچم و منم بیداری می کشم..اما نمیزارم سختی هاش لذت مادر بودنمو کم کنه
تا ۲۰ روز اول خوب بودم بعدش یهو گوارشم بهم ریخت و تا ۷ ماه مریض بودم دیگه خودمو داشتم آماده میکردم ک دارم میمیرم ولی خداروشکر خوب شدم احتمال زیاد افسردگی گرفته بودم
من سز اورژانسی شدم هم درد کشیدم هم سز شدم
اما داداشم یه گل خریده بود شاید خیلی ساده بودا اما رنگ گل هاش انگار بعد کلی خستگیم در رفت
بعدش تا ۴ روز که سرپا شدم اما خوب ضعف داشتم بچه م یک روز رفت دستگاه برای زردی...
زایمان سختی داشتم. اما بارداری و دوران شیردهی خیلی خوبی دارم
خداییش بچم از اول خیلی اروم بود و مظلوم هست همسرم. مادرم. مادر شوهرم خواهر شوهرم زن داداشام همه همراهم بودن حتی پدر وپدر شوهرام و داداشام
مهمونیا که گرفتن برای بچه م داداشم غذا درست گرفتن زن داداشام و مادر شوهر و خواهر شوهرم ریختن پاشیدن جمع کردن رفتن
و همسرم مرد ادم همراه باشه ادم مگه چیز دیگه میخاد پسرمو نگه میداره به کار شخصیم برسم برم بیرون هوا به سرم بخوره و کل زایمانم بود ماساژم میداد بهم خوراکی میداد تا لحظه اخر که برم اتاق عمل کنارم بود
ولی در کل بعد زایمان خیلی خوب بودم فقط همون روز بخیه هام اذیتم کرد و تا سه روز سرگیجه
من سزارین بودمو خیلی زودسروپاشدم،۳روزبعداززایمانم کلاهمه ی کاراموخودم انجام دادم وبه مامانومادرشوهرمم گفتم دوروبرم نیان که راحتترباشم😂🙈
من سربچه اولم زایمانم راحت بود راحت بلندشدم ولی سراین یکی نمیدونم چجوری باشم توکل بخدا
بعد اون هم فردا که باید مرخص میشدیم آمدن وگفتن بچه زردی داره و باید بمونه منم چون نمیتونستم بچه مو تنها بزارم با اون حالم گفتم میمونم پیشش که سه روز با حال بد توبیمارستان بودم وقتی مرخص شد دیگه من جون نداشتم ورفتم خونه مادرم که ده روز به من اعضای خانواده رسیدن تا من جون گرفتم خیلی روزهای سختی بود
من زایمانم سزارین بود و چند ساعت بعد عمل خودم بلند شدم و دستشویی رفتم بدون کمک و شب هم خودم بچه رو نگه داشتم و مامانمو گفتم بخوابه، اما تخت کناریم واقعا نمیتونست تکون بخوره و درد زیادی داشت، همش به من میگفت خوش بحالت من بهش گفتم من زایمان اولیه و توان دارم اما تو سومی هستی و بدنت ضعیف شده
من با اینکه سزارین بودم فردای زایمان سرپا شدم ولی به لحاظ روحی چون شیر نداشتم اذیت شدم
من نه همراه داشتم نه کسی بود مراقبت کنه بعد بیمارستان بعد مرخص شدن خودم همه کارهامو کردم کاچی گرفتن تا حمام بردن بچه و روز پنجم زایمانم حسابی از دست شوهر روانیم کتک خوردم زیر مشت لگدهاش فقط خدا بهم رحم کردبخیه هام باز نشد چون استراحت نداشتم با اینکه چند ماه میگذره بازم ضعف دارم و کمر دردم
من زایمانم طبیعی بود 3ساعته پسرم دنیا اومد از همون دوم اینا خودم بلند میشدم تقریبا یه هفته خونه مامانم بودم کارامو میکردن ولی خودمم سرپا بودم و کارای بچمو خودم انجام میدادم بعدبرگشتم خونم..دستشون درد نکنه
من خودم بعد از 10 روز تقریبا همه کارام رو میکردم، ولی به نظرم تا 40 روز هنوز مادر و بچه نیاز به مراقبت زیاد دارن
من سر دختر اولم کیسه آب توخونه پاره شده بود و تا رسیدیم بیمارستان زایمان کردم و فردا مرخص شدم ولی سر دومی حالم خیلی خوب بود داشتیم میرفتیم که شرایط بیمارستان ببینیم چون تو اوج کرونا بود الکی گفتم بزار یه ماما من معاینه کنه ساعت ۲نصف شب که الکی گفت دریچه رحمت بازشده وتا دوساعت دیگه زایمان رفتیم یه بیمارستان دیگه اونا گفتن نه هنوز وقت زایمان نیست ولی من بستری کردن واز ساعت ۶صبح تا۳بعد از ظهر بدون هیچ علامتی دراز کشیده بودم که هر لحظه یه نفر میآمد معاینه میکرد میرفت تا کیسه ابم خودشون پاره کردن وبچه به دنیا آمد ولی من آنقدر حالم بد بود که حتی نمیتونستم بچه روبغل کنم
آره همینطوره
خیلی عزیز دوردونه بودم ۱۵ روز خونه مامانم بودم
سزارین بودم ۲۴ ساعت بعد زایمان سر پا شدم.
من ۱۴سالمه زایمان طبیعی داشتم ۱۲ ساعت درد کشیدم یک ساعت بعد زایمانم بلند شدم دردی چیزی ام نداشتم ولی امان از افسردگی بعد زایمان ک اطرافیان رعایت نمیکردن تا ده روز ب زور خونه مامانم موندم بعدشم ک شوهرم با خانوادم دعوا کرد و رفتم خونه مادرشوهرم
شوهرم و مادرش یه دست درد نکنه ب من نگفتن ک با این سن کم اینهمه درد کشیدم تازه کمکمم نمیدادن بچه یکسره دست خودم بود نگم براتون ک چجوری اینا منو دیونه کردن مادر شوهرم در آشپز خونشو قفل میکرد میرفت بیرون کارا خودشو انجام بده منم ک آدم تازه زایمان کرده دلم ضعف میرفت تشنم میشد خیلی منو سختی دادن کاری ب سرم آوردن ک سه بار با یه بچه ۲۰ روزه دست ب خودکشی زدم شوهرمم خانوادشو ترجیح میده تا زن و بچش
الانم ی آدم بی اعصاب روانی ام ک خونه بابام بدون اینکه شوهرم یبار بگه حالت خوبه چیزی لازم داری منم ک میرم ی سر بهش بزنم میگم شاید یاد بگیرن مادرش بیرونم میکنه 😔
من حدودا یک ماه طول کشید تا بتونم سرپا شم تا 15روز اول ک خمیده راه میرفتم درد خیلیییییی زیادی داشـــــتم واقعا
خلاصه بگم زایمانم طعبیی بود خیلی خیلی بعد بود بچه به دنیا نیومد با دستگاه وکیوم در آوردن یک ماه نتونستم راه برم خونه پدرم بودم خیلی خجالت کشیدم حتی نتونتستم سر سفره بشینم برای غذا
من زایمان دومم طبیعی بودم ولی بچه ام درشت بود خیلی اذیت شدم و بخیه خوردم ، ولی چون لوس نیستم با وجود درد روز دوم به بعد راه افتادم کارامو کردم ، روز پنجم کل خونه جارو کردم و گردگیری ،مهمون داشتم
مادرم کفتم اصلا نیاد چون دلم نیومد پادرد داره ، مادرشوهرم می اومد هر روز ولی روم نمیشد بگم کارامو بکنه
من خودم از روز سوم رو پام بودم با اینکه درد و خونریزی داشتم هیشکی ام کمکم نکرد غیر از خودم و شوهرم و خدا.. با اینکه مادرم بهم نزدیک بود نیمد مادر شوهرم چند سالی هست فوت کرده..
من سزارین بودم همون شب که از جام بلند شدم باوجود تمام دردم ولی سرپا موندم.خواهرم و همسرم پیشم بودن چون از شهرستان رفته بودم تهران برای زایمان.همون شب دور تخت پسرم میچرخیدم و جون میگرفتم اما خواهرم نمیذاشت کاراشو بکنم.بعدم زردی گرفت ناچار سه روز بستری شد خودم پیشش بودم صفرتا صد کاراش باخودم بود.بعدم برگشتم شهرستان تا دوماه خونه پدرم بودم خانوادم و همسرم کمک کردن.خداروشکر خدا بهم خیلی توان داد با وجود اینکه زایمان اولم بود کاملا بی تجربه بودم اما از مادری کردنم راضیم.بنظر خودم تونستم از پسش بربیام❤️
دوساعت ک خوابیدم سرحال شدم😂
🥲🥲حالا خیلی ازمشکلاتمو نگفتم بیزارمازبچه وبارداری
۳ ماه خونریزی داشتم . بعد زایمان طبیعی
من زایمان اول و دوم طبیعی بود سر هردوتا بچهام خانه مادرشوهرم و خواهر شوهرم در طول بارداری تا زایمان باهام حرف نمیزدن حتی الان که بچه م هم دو ماهش شده هنوز نیامدن پیشش در حالی که هستن طبقه پایین خونمون روز زایمان تا مادرم امد (حدودا ۴ ساعتی باهم فاصله داریم)همش گریه میکردم خواهر ناتنی دارم هیچکدومشون نیومدن پیشم بجز مادرم و شوهرم که الهی فداشون بشم هیچکس کمکم نکرد حتی مادرشوهرم از امدن مادرم تاراحت بودو کلی دعوا را انداخت ، خانه جاریم طبقه دوم هستن حتی اونم نمیامد یه لیوان اب دستم بده درکل طول بارداریمم خیلی سختی کشیدم دو ماه اخر بارداری درد داشتم که شوهرم فقط کمکم کرد ولی هیچ وقت این دردها و این بی کسیمو فراموش نمیکنم به اینم رسیدم ادم خدا رو داشته باشه همه چیو داره
الان ک هفته ماهه گذشته هنو خوب نشده حالم😥
زود سر پا شدم
من سزارین شدم و هیچ دردی نداشتم. همسرم بخاطر من یه هفته مرخصی گرفت و خیلی کمکم کرد. حتی سرویس و حمام برد منو. همیشه هم تو نگه داری بچه کمکم میکنه. ومادرم که همه کارامون انجام میداد. فقط من مشکلم افسردگی پس از زایمانم بود که از سه ماه بعد زایمانم متوجه اش شدم و پنج ماهی ادامه داشت .الان خداروشکر دیگه همه چی خوبه
من خودم سزارین اختیاری بودم روز اول یه جورایی سخت بود بلند شدن و راه رفتن ولی روز دوم به بعد با گذاشتن شیاف بهتر شدم الان هم فقط جای بخیه درد میکنه خدا رو شکر همه چی خوب پیش رفت الان هم خونه مامانم هستم
من یک ماه خوبه شدم چقدر استرس درد غصه رو تحمل کردم چقد سخت بودن اون روزا جز خدا هیچ کسیو نداشتم ولی بازم شکرت خدایا شکرت
من یک هفته قبل زایمان شوهرم از سر کار افتاد پایین هردو پاشنه پاش شکست من سزارین بچم بدنیا امد همش اویزان خونه پدرم بودم خودم اینقدر استرس داشتم تا یک ماه خون ریزی داشتیم خونه مادرشوهرم اصلا نیومدن پیشم بعد یک ماه امد باخواهر شوهرم گفت نمیخواستم مزاحم بشم😞حالم ازش بهم میخوره
سزارین با بی حسی کمر بودم , تا شش ماهگی بچم میتونم بگم اصلا حال خوبی نداشتم از بس کمردرد داشتم و از درون بیحال و از لحاظ روحی سرپا نمیشدم ولی بعدش کم کم رو پا شدم و خودمو پیدا کردم .
وضعیت من خیلی باحال بود صبح ساعت ده رفتیم بیمارستان خودم بچمو به دنیا اوردم گرفته بودم بغل بعد به پرستارا گفتم بند نافشو ببرید پرستارا کلی برام ذوق کردن بعد رفتیم که بخیه بزنن (ولی امان از دردای بعد بخیه تا دو هفته اذیتم کردن )دخترمم کنارم بود همش منو نگاه میکرد خیلی عالی بود ، کل درد زایمانم به یکساعت نکشید بعدش بچه مو دادن بهم و گفتن برو استراحت تا عصر مرخص میشی ساعت ۵ شد رفتیم خونه
دومین سزارین بو از مرگ برگشتم اینقدر خون ریزی داشتم
من خدارا شکر فقط خدا کمکم کرد
سلام خانما من ۸ ماهه باردارم هر شب دندون درد شدید میگیرم قرص دیکلوفناک ۱۰۰ میخورم مشکلی نداره ؟
نه بابا 😂😂😂 مادر شوهرم رو میگم
من طبیعی بودم فردای زایمانم میتونستم فقط یواش یواش راه برم بعد دوهفته تو کمرم دونه کورک زد خیلی اذیت شدم تا خوب شد یکی از بخیه هام باز شده بود درد داشتم خیلی تا یکماه کلا پیش مامانم بودم بعد یکماه دیگه تونستم خودم همهی کارام انجام بدم
من دو ساعت بعد زایمان سرحال شدم ولی مامانم دو روز بعد زایمان اومد کمکم خدارا شکر همسرم و مامانم خیلی کمک کردن
من که سرهرسه تابچه هام عالی بوده زایمانم دهانه رحمم تندتندبازمیشداه سرسومی ساعت ۱۲شب بستری شدم ۴صبح دهانه رحمم کامل بازشدکه باسومین زوربدنیااومدبعدشم کمی دردداشتم که مسکن خوردم فقط سختیش رگ واریس پام بودکه موقع زایمان بدجورگرفته بودواویلا بعدش دیگه همه چی خوب بود
یک سال
من زایمانم طبیعی بود بعد زایمان سرپا بودم.۱۰روز پیش مامانم بودم یکم بخیه ها اذیت کردن تا دوهفته و بچه تووشیرخوردن اذیتم کرد.از بقیه توقعی نداشتم و دست تنها
سه ماه
سزارین چهارم بودم به نظر خودم از مرگ برگشتم
من سزارین شدم تا سه ماه بعد زایمانم حتی فک میکردم از درون متلاشی شدم تمام بدنم درد میکرد به شدت ضعیف بودم حتی الانم گاهی بدن درد دارم . تجربه خیلی سختی بود واقعا دیگه نمیخوام تکرار بشه .
سرحال بودم ،سرپا نمیشدم بس ک اوضاع بخیه هام خراب بودش
فردای زایمان🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
من صبح ساعت هفت زایمان کردم فرداش بعداز ظهر مهمون داشتم خونمون همش تو دلم حسرت کسایی رو میخوردم که تا دهمشون استراحت میکنن یکی میاد جمعشون میکنه من با سه تا خواهر و مادرم حتی یکی نبود یه استکان آب بده دستم فقط خودم بودمو دختر نه ساله ام
تاز فردای زایمانم خواهر شوهرام اومدن خونمون واسه شامم وایستادن
وسط مهمونی میرفتم تو اتاق تا یه کم بخوابم میومدن بالا سرم تو خوابی 😥😓😓خیلی روزایی وحشتناکی بود فقط یه بار اومدن مثلا کمکم کنن چای گذاشتن تا من بچه شیر دادم اومد یه استکان چای بخورم دیدم تموم شده
من سه روز اول تو بیمارستان بودم بچم بستری بود سزارین بودم. بعدش اومدیم خونه تمام کارا رو خودم میکردم هم بچه هم خونه هم درس بچه کلاس اولی. کسی هم داشتم بیاد پیشم ولی نمیومدن 😔افسردگی گرفتم بیخودی گریه میکنم بچهام سرما خوردن موچیکه بیستو دو روزشه پنج روز بستزی بودن دوتاش درحال مرگ بودم
مرسی از همه
من دو بار سزارین شدم وخداروشکر دوتا گل پسر سالم دارم .من از سزارینم واقعا راضی بودم هر دوتاش وبعداز یک روز بلند شدم شکر خدا بچه اولم کولیک داشت تا ۴۰روز خواب درست نداشتم ولی بچه دومم راحت وراحت وخیلی راحت و اصلا اذیت نشدم الهی جونم فدا دوتا پسرهام بچه دومم ناخواسته بود خیلی تو بارداری گریه میکردم خاک به سرم چه میدونستم یه گل پسر به این 🌛دارم . از سر پسر دومم بعد از دو روز اومدم خونه خودم و همه کارهام رو انجام دادم چون مادربزرگم فوت شده بود الهی نور به قبرش بباره خیلی بهش احتیاج داشتیم هنوز سنی هم نداشت ۶۵سال مادرم افسردگی گرفته بود وعذا دارمنم گفتم باید برم خونه خودم بیشتر از این مادرم رو اذیت نکنم .
من سخت بود ولی مجبور شدم همون روز زایمان بلند شم کاراش بکنم چون کمکی نداشتم تنهام خیلیییییییییی یه مادر ثیر دارم وقتیم میرم اونجا کارای اونم باید بکنم
من زایمانم سزارین بود دکتر و بیمارستان عالی بودن توی بیمارستان خواهرم همراهم بود که خدا رو شکر خوب بود و همسرم که بسییییار همراه بود ولی سه روز بعد سزارینم بخاطر دردی که پسرم داشت و تا صبح نخوابید خودم بالای سرش بودم توی خونه ولی مامانم خسته شد و یه دعوا راه انداخت و رفت دیگه بعد اون خودم بودم و خودم فقط خدا خیرش بده مادرشوهرم میومد یه شب درمیون شبا بچم نگه میداشت که من بخوابم لطفش فراموش نمیکنم اون روزا گذشت ولی همیشه میگم کاش مامانم یه کم باهام راه میومد
منم وقتی زایمان کردم خودمو متاسفانه مقایسه میکردم ومیدیدم بقیه چقد زود خودشونو جمع کردن من واقعا تا ۱۰ روز به زورشیاف بلند میشدم شیر میدادم ولی واقعا مامانم و شوهرم خیلی کمکم کردن
من چون طبیعی زایمان کردم بعد ده روز سالم سالم بودم انگار نه انگار زایمان کردم و خوشبختانه تا یک ماه خونه مامانم استراحت مطلق بودم و بعداز یک ماه بدبختیها م شروع شدن
من روزی کاز بیمارستان اومدم کله فامیل شوهر بامن همزمان ریختن خونم چون بچم وزنش بالا بود، فقط بخاطره این ببین بچم وزنش چطوره، اونم هرکی دید گف اینکه خیلی لاغره ، این چی🤦🏽♀️ و منی ک از بی خوابی داشتم میمردم روزه دوم شوهرم رفت شهرستان چون پدرش کروتا گرفت بعدشم فوت کردنچ، تا هفت روز بعد برگشت و من تنهای تنها با بچه جای غریب خودممکسیو نداشتم بباد پیشم مادرمم فوت کرده، خواهرمم ی ماه قبله من زایمان کرده بود. بچمم زردی بالا داشت اخ اخ چ روزای سختی..من کلن سختی تو هر زمینه ای بام همراهه هبچ وقت تنهام نمیزاره تنها چیزی ک همیشه باهامه
من سزارینی بودم فقط سه روز استراحت کردم آشپزی و کارای بچه رو خودم انجام میدادم خداروشکر زود سرپا شدم ولی دو روز اول خیلی سخت گذشت خیلی درد داشتم
و اینکه بعد از ظهرا خیلی دلم میگرفت احساس خفگی میکردم خود بخود بدون دلیل اشکام سرازیر میشد گریه میکردم همش دوس داشتم دورم شلوغ باشه احساس تنهایی میکردم ولی بعد ده روز کامل حالم خوب شد
با اینکه ۱۴ ساعت درد کشیدم و زایمان طبیعی داشتم ولی همسرم همه جوره کنارم بود و تا دو ماه ازم مراقبت میکرد و همه جوره حمایتم کرد کارای خونه رو میکرد بعد اینکه به بچه شیر میدادم اروغشو میگرفت و میخوابوندش حموممون داد بعد یک هفته هم به زور بردم بیرون و بعد اون ۲ یا ۳ روز درمیون همیشه بیرون میرفتیم شبا هم هروقت من بیدار میشدم اونم پا ب پام بیدار میشد و کمکم میکرد
تولد جوجه رو هم جوری که دوسداشتم گرفت و و تو جشن تولد با یه دسته گل و سه تا النگو هم سوپرایزم کرد
خیلی خیلی ممنونم ازش❤️🧿
الانم رفته مسافرت کاری و فکر کنم یک سالی نمیاد واولاش سختم بود ولی با جونو دل دارم کارامو پیش میبرم 💪🏻
منم خیلی سختم بود سزارین شدم و مادرم کنارم بود اما خودشم مریض بود بااین حال کلی کمک حالم بود امامادرشوهروخواهرشوهرام همگی دقیقا توتاریخ سزارینم رفتن کیش که کمک نکنن خدا ازشون نگذره مادرشوهرم فقط دنبال دختراش و تو پاچه داماداشه
خیلی عوضین هیچ وقت نمیبخشمشون چون خاطره خیلی بدی از زایمان برام گذاشتن
من تا سه ماه داغون بودم
من زایمانم طبیعی بود.یک روز کامل درد کشییدم تاپسرم بدنیااومد.تمام بدنم کبود شده بود رگ پیدا نمیکردن سرم بزنن.ماماها خیلی اذیتم کردن.بااینگه مادرم کنارم بود اما تاجایی که میشدخودمم کارمومیکردم..اومدیم خونه.اخ اخ که بنده خدا مادرم چقدرحرص خورد از رفتارای مادرشوهر وخانواده شوهرم.پسرم یکهفته زود بدنیااومدخداروشکرپسرم سالم بودامامادرشوهروخاله های شوهرم به همه میگفتن بچه نارسه زود بدنیااومد اخ که حرفاشون عذاب میدادمنو.بنده خدا مادرم تادهم پیشم بود بعدش خودم فرستادمش بره خیلی بهش بی احترامی میکردن.مادرمم مظلوم وساکت.خدانگذره ازشون شوهرمودعایی کرده بودن نمیذاشتن یه لیوان اب بده یک کمکی بکنه.حالم بد شده بود از بی مهری های شوهرم.سن کم دست تنها.مادرم همه چی خریده بود که من تقویت بشم
میومددن یواشکی از یخچالم برمیداشتن میبردن.بعد دوسه هفته کم کم شوهرم بهترشد کمک احوالم شد.اماچه دوران باردای گند ومضخرفم چه بعدش خیلی زجرکشیدم بماند همه چی گردن خودم بودالان که جدا شده خونمون تازه میفمم زندگی چیه
من سزارین شدم و فقط روز اول توی بیمارستان تونستم استراحت کنم چون وقتی اومدیم خونه مامانم کرونا گرفت و مجبور شد بره خونه و به اصرار مامانم مادرشوهرم اومد پیشمونو کاش نمیومد دو روز اومد و فقط یه ۲ بار ظرف شست و یه بارم غذا درست کرد و دست به سیاه و سفید نمیزد آشپزخانه ام داشت میترکید خونه ام با آشغال یکی شده بود چون شب قبلش مهمون داشتم منم بلند شدم با اون حال خونه جارو زدم آشپزخانه رو تمیز کردمو بعد ۱۰ روز وقتی برای نشان دادن بخیه هام پیش دکتر رفتم گوشت اضافه آورده بود و گفت استراحت نکردی گفتم نه چون تجربه اول بچه داریم بود و هیچی بلد نبودم و همش نشسته یا سرپا بودم بچه ام کولیک و رفلاکس داشت و همش بی قراری میکرد.اونم اومد بین منو شوهرم اختلاف انداخت ورفت و تا الان زندگیمون با سردی مواجه شده😔😭😭😭
من تقریبا۷ ماه
با
حسابی سخت گذشت مجبور بودم ب زورس پا شم از درد بخیه و خونریزی اومیکرونم نگم مرده متحرک بودم پسرم ۴۰روز بستری شد مدامم دکترا حرفای نا امیدکننده میزدن
من بهم گفتن طول استخوان ران بچه ام کوتاهه به اندازه دوهفته عقب تراز سن حاملگیمه الانم توی هفته ۳۳ هستم دوروزه فهمیدم دارم دق میکنم همه شوق وذوقی که داشتم تبدیل شده به استرس وناراحتی وگریه اصلا نالم خوب نیست میترسم بچه ام کوتاه باشه خیلی نگرانم نمیدونم چکارکنم
زایمان خیلی خیلی سختی داشتم،ومشکلات خانوادگی زیاد،تا حدودی افسردگی بعد زایمان،بعد زایمان به جسمم آسیب وارد شد
کیا احساس میکنن بعد زایمانشون شوهرشون ازش بی میل شدن ؟
من سزارین کردم
همون روز اول خیلی سختی و درد کشیدم از روز بعدش سرحال بودم
من زایمان طبیعی داشتم و یه دو ساعت بعد زایمان حسابی سرحال شدم
من سرارین بودم سر ۳ روز پاشدم همه یکارامو کردم بعد ۶ روز هم مادرم رفت
من فقط روز اول استراحت کردم..بعدش تا ۲۰ روز همش بیمارستان بودم.چون دوقلو ها تو دستگاه بودن...استرس زیادی تحمل کردم.شب و روز گریه میکردم.با اون بخیه ها شب تو حیاط بیمارستان میخوابیدم تا بتونم برم بشون شیر بدم.وقتی هم مرخص شدن شب و روز بیقراری میکردن...الانم ۲ ماهه که سرما خوردن..هنوز به حالت عادی برنگشتم..هر وقت تونستمصبح بدون استرس پاشم همه بچه داری کنم و هم غذایی واسه نهار درست کنم اون روز دیگه شرایطم عادی شده...چون همش غذاهای الکی میخوریم.وقت اشپزی برام نمیزارن...مگر فقط کسی باشه کمکم کنه و من غذا بپزم....
من زایمان طبیعی داشتم بعد ۴روز خوب شدم خداروشکر
من بعداز سزارین پوست شکمم ب شدت سوزش داشت و به زور تکون میخوردم تا یه هفته درد داشتم ولی کلا بااینکه زیر سی سال هستم ولی حس میکنم با زایمان خیلی داغون شدم و سختی های بچه داری هم در کنارش باعث میشه مثل قبل آرامش و اعصاب آروم نداشته باشم
من سزارین بودم بعدازبیست روز کلا سرپاشدم
اولین بچمه الان ۴۳ روزشه طبیعی بودم با خانواده شوهرم احساس راحتی نمیکردم شوهرم ده روز بعد زایمانم رفت عراق برای کار خیلی احساس تنهایی میکردم درد کمر و بخیه هام از یه طرف اخمای خانواده شوهر از طرف دیگ خونه پدریم رفتم تا بیس روزگی بچه مامانم ازم مراقب کرد تااینکه سرپا شدم تونستم با شرایط کنار بیام اونجا خیلی راحت بودم تااینکه از روستا زنگ زدن ول کردی رفتی استراحت ما اینجا تنهاییم مجبور شدم برگردم خونه شوهری اونجا خیلی دست تنها بودم اتاقم جدا افتاده بود کارا از یه طرف بچه از یه طرف تنهایی بدون شوهر از طرف دیگ و مجبور بودم بچم رو ک هنوز یه ماهش نشده هی ببرم اتاق هی بیارم برا اینکه بچم مریض نشه ترجیح دادم بجا اینکه همش برم اتاق بیام با بچم تو آشپزخونه بخوابیم تا شوهرم بیاد خیلی روزای سختی داشتم همش ب شوهرم التماس میکردم ک بیاد حداقل باوجودش بهم انگیزه بده ولی گوش نداد چون حرف مادرش تو کلش رفته بود شکر خدا گذشت نمیگم دیگ بچه نمیارم وقتی میارم ک اینجا نباشم اینجا آدم مرگو با چشای باز تجربه میکنه
منم فقط دو روز اول استراحت کردم از روز سوم بلند شدم آشپزی و کارای بچه رو انجام دادم بخاطر بی کسی البته توان بدنی هم خداروشکر خوب بود
من طبیعی زایمان کردم. بسیاااار پر هیجان و دل نشین.. وای که چقدر دلم تنگ شده برای اون روز... بسیااار راحت...
ان شاءالله بازم همونجوری راحت باردار بشم و راحت زایمان کنم.. برا هممممه این ارزو رو دارم...❤❤
من طبیعی بودم زایمانم با امپول فشار بود بعد زایمان خیلی اذیت شدم تا دوماه طول کشید تا یکم خوب شدم
من سزارین بودم دوماه طول کشید تا حالم یکمی بهتر بشه بعدش همش احساس افسردگی داشتم و دلم نمیخواست تنها باشم
من زود سرپا شدم مجبور بودم بچه ان آی سیو بود وباید بهش میرسیدم
فقط شب اولی که سزارین شدم استراحت کردم از فرداش سرپا شدم مجبوری چون دخترم بخش نوزادن بستری بود تنهایی مجبور بودم به اون رسیدگی کنم و از همون موقع تا به الان یه سره سرپا هستم😄
من دو ماه وای چقدر بد بود یادم میاد تنم میلرزه
من با اینکه خودم کادر درمان بودم وبرا زایمانم پزشک ونیرو بیهوشی وکادر اتاق عمل خودم انتخاب کردم وخواهرشوهرم خودش داخل اتاق عمل کار میکرد . زایمانم خوب بود ولی بعدش تا 15,روز نتونستم بلند بشم واز سردرد ودرد بخیه هام مردم
د
من با لینک دوس داشتم سزارین بشم و بشدت از طبیعی میترسیدم ماهای اخر حاملگیم همش استرس طبیعی رو داشتم ولی هرچی ب دکترم گفتم قبول نکرد خدا لعنتش کنه ولی خیلیا بودن که ازش خواسته بودن سزارین اختیاری بشن اونم قبول کرده بود هیچوقت نمیبخشمش چون بین مریضاش فرق گذاشت. دراخرم طبیعی زایمان کردم و چون اب دور جنین کم بود امپول فشار بهم زدن ساعت ۱۰ شب بعد دردام شروشد ولی من کنترلش میکردم و قابل تحمل بود و صب ساعت ۷ پسرنازم ب دنیا اومد ولی بعد زایمان نتونستم استراحت کنم چون پسرم همش گریه میکرد و خواب نداشت بخیه هام درد میکردن نمیتونسم بشینم خیلی روزای سختی گذشت و من افسردگی گرفتم و احساس میکردم زندگی تموم شده تا یکسال طول کشید بعد یکسال یکم بهترم ولی اون ادم سابق نشدم
من زود بلند شدم کلا ۵روز خوابیدم استراحت کردم
عمل سزاریان واییییی
زایمان خوبی نداشتم طبیعی بود وقتی اومدم خونه خیلی مهمون اومد برام کسی هم نبود پذیرایی کنه خودم با هر بدبختی بود پذیرایی میکردم آخرشم بخیه هام عفونت کردن بدنم بعد زایمان کهیر زد وای که مشکلاتیو پشت سر گذاشتم امان از بی کسی
سلام کسی هست بچش حدودا سه هفته بعد از واکسن یک سالگی تب کرده باشه؟
کیابااسپرم ضعیف باردارشدن
من فقط تو روز اول بیمارستان برام سخت بود فرداش که کمربند بستم دیگه اذیت نبودم
اره
بعد زایمان برام خیلی سخت بود تقریبا یه ماه طول کشید
اخه میدونی چیه من بچم چون پیش مادر شوهرم بود بعد اون بهش وابسته شده بود بعدش اون خیلی اذیتم کرد اقا یه راه حل میدی که منم حالم بهتر بشه غمش برام کمتر بشه
من طبیعی زایمان کردم
بسیار سخت و وحشتناک بود از شدت درد که بزور میخواستن حتما طبیعی زایمان کنم دیگه نتونستم درد رو تحمل کنم و اپیدورال شدم
خونریزی حین زایمان . بخیه های خیلی زیاد . اسهال و دلپیچه های شدید بمدت ۱۴روز .بستری شدن پسرم بدلیل خوردن مدفوع اما بازم خوب بودم تا اینکه روز سوم اومدیم خونمون و دو باره روز پنجم بدلیل زردی بالا پسرم سه روز بستری شد
بیست روزگیش کرونا گرفت
شیر نمیتونست بخوره و مک بزنه
کولیک شدید . رفلاکس پنهان
این اواخرهم که آنفولانزا گرفت
پسرم خیلی خوشگل و بانمک و باهوش ماشاءالله و خوشحالم که بدنیا آوردمش و تا آخر عمرم به نحو احسن مادری براش میکنم
اما پیگه هیچوقت دلم نمیخواد بچه داربشم و تصمیممون رو گرفتیم که همین یه بچه رو داشته باشیم
من زایمان اولی خیلی خیلی درد کشیدم وسنمم کم بود وافسردگی هم حاکم بودولی دومی زایمانم خیلی خیلی راحت بود تونیم ساعت ب دنیا اومد خودم تعجب کردم ولی ب دلیل اشتباه شیر دادنم سینه هام زخم شد وتادوماه من زجر کشیدم وافسردگی اومد سراغم واینکه بعد ازچهل اگه بتونین باماشین برین تو طبیعت همراه نی نی وهمسر خیلی تو روحیه تاًثیر میذاره برای من اینطور بود.
من بارداری و زایمان خیلی خوبی داشتم سزارین بودم و همون شب سرپا شدم و الحمدلله از نظر جسمی به جز درد که خب طبیعی بود و مسکن آروم میشد مشکلی نداشتم روز تولد پسرم بهترین روز زندگیم بود از دکتر و بیمارستان هم بسیار راضی بودم اما نگم براتون از شیردهی پدرم دراومد تمام سینه هام زخم شده بود شیرم کم بود بچم وزن نمیگرفت دقیقا از فردای زایمان داستان شروع شد تا چهارماه افسردگی داشتم هیچکدوم از لباسام اندازه ام نمیشد خانواده شوهرم رو اعصابم بودن یعنی خیلیییییی بد بود اما الحمدلله الان حال روحیم خوبه بچم خوبه البته شیرخشکیه ولی برخلاف اوایل الان اصلا برام مهم نیست که چرا نتونستم شیر بدم از وقتی شیرم خشک شد افسردگی من خوب شدم نمیدونم بخاطر هورمونها بود اون حال خرابم یانه اما درکل الان خوبم و فقط نگرانم که نکنه شوهرم فلجم یکی دیگه بذاره تو دامنم خخخخخ
من طبیعی بودم .و یک ساعت بعد زایمان خودم میتونستم همه کارامو بکنم .پسرم چند روز بستری بود خودم مراقبش بودم .بخیه هم نخوردم
زایمان اول سخت بود و طول کشید مدتها تا خوب شدم ولی زایمان دوم عالی زود بلند شدم
فکر کنم اونایی که کمکی داشتن بیشتر ناله میکن 😐
من باردارم دو قلو-نمیدونم طبیعی بچه بیارم یا سزارین بشم؟😥😥😥😥
من طبیعی بودم تا ۴۰ روز اذیت بودم.
اقا یه چیزی بگم من عکس فانتزی اینایی که خوش تیپ کردن با شنیون و ارایش با نوزادشون عکس گرفتن میبینم حالم بد میشه من نمیتونستم اینقدر خوش باشم فقط یه پرستار بودم با حال زار چیکار کنم که این حالت ازم دور بشه موقع دیدن اینطور عکسا؟
من زایمان طبیعی داشتم فردا مرخص شدنم سرپا شدم چون یه پسر دو ساله داشتم هیچ کس کمکم نبود مادرم سرکار بود مادرشوهرم راه دور تک تنها بودم
من بعد سزارین پاشدم فرداش بچم ان ای سی یو بود باید میرفتم شیرش میدادم خونه هم چون کسی رو نداشتم مامانم فوت شده خودم به بچه رسیدم ولی حسرت استراحت و خواب درست وحسابی به دلم مونده و همش تو دلم گریه میکردم سخت بود ولی شکر خدا گذشت
من بارداریم تنهابودم و خانوادم نیومدن و همسرمم همیشه سرکاربود خیلی سخت بود برام برای خرید هم خودم باید میرفتم و کارای خونه هم تااخرین لحظه به عهده خودم.
نتونستم قندمو کنترل کنم نمیدونستم دیگه آخرافهمیدم که دیر بود زودتر از موعد ختم بارداری دادن و یک روز آنمول فشار زدن هیچ اثری نداشت و دهانه رحم باز نشد.روز بعد سزارین اورژاتسی شدم و بچم ۴ردز بستری بود بخاطر کمبود اکسیژن بعد از پنج روز اومدم خونه و خودم تک و تنها به کارای خودم و بچه رسیدم و گاهی کم میارم که هیجکس نیست کنارم.
من زایمان طبیعی داشتم بعد از زایمان درد بخیه ها که خیلی دیر خوب شد ،درد کمر ،درد پام اینا تا چند ماه اذیت کرد راستش اصلا هم انتظار زایمان پر درد رو نداشتم شنگول و مست رفتم بیمارستان جنازه و حال خراب برگشتم با یه بچه که سینه نمیگرفت اصلا،افسردگی گرفتم که هنوز رومه بخاطر خانه نشینی ،تنهایی،شب بیداری الان بهترم ولی وقتی عکس بچگی ها دخترم میبینم گریم میگیره و میگم کاش حالم اون قدر بد نبود و میتونستم بیشتر لذت ببرم الان بیشتر به خودم حق میدم که حالم بد بود ولی اون موقع نه به خودم میگفتم من مادر بدی هستم که بعضی وقتا حوصله بچم ندارم ،هیچ کس هم درکم نکرد هیچ کس،که لااقل یه کم باهام حرف بزنن بلکه اروم بشم بدتر تیکه هم شنیدم
سلام زمان حاملگیم به پایان رسید ولی من هنوز درد نداشتم بیمارستان بستری شدم با دارو دردام شروع شد از ساعت ۸صبح تا ۳بعد از ظهر آخر هم سزارین شدم خیلی درد کشیدم خیلی بد بود ولی الحمدلله از عملم خییلی راضی بودم دیگه بعد از عمل هیچی درد نداشتم و سر پا بودم تا ۲۰ روز مامان و مادر شوهرم کنارم بودن خدا حفظشون کنه برام
روزی نیست یادش نیفتم فقط میگم اون روزا بره که برنگرده
هرچقدر از سختی و حال بد اون روزام بگم کم گفتم، به سختی و بعد از ۱۰ ساعت درد کشیدن زایمان کردم و بخاطر خون زیادی که از دست دادم چند روز بیمارستان بستری بودم همش حال بد و حال بد... بعد از یکسال که درگیر افسردگی بودم کم کم حالم بهتر شد و الان شکر خدا خوبم
حقیقتا اگه دیگران کنار مادر باشن و کمک کنن راحت میگذره ولی برای زندگی در دنیای امروز که عملا همه تنها هستن بچه فقط زحمت و دردسر هست. من بعد زایمان مدام از خودم میپرسیدم پس اونایی که میگفتن بچه بیار کجان؟!
من خداروشکرطبیعی بودم بعدزایمانم خودم سرپاشدم چون کسی پیشم نبودخودم بلندمیشدم رفتم اب میوردم بچه روعوض میکردم ۱روزبیمارستان بودم اومدم خونه باهمسرم دیگه مامانم ازبچه نگهداری کردیک هفته ومنم هواسم به خودم ونی نی بود
من طبیعی زایمان کردم تا ۱۰ رو درگیر بخیه زردی بچه بیمارستان کولیک سخت بود با اینکه مامانم ی ماه پهلوم بود تمام کارامو میکرد شوهرم بچه نگه میداشت ولی سخت بود شرایط روحی بدی دارم جسمی کمر دردو پادرد ... خیلی اذیت کننده هست ولی بازم خداروشکر کم حالم بودن شوهرم شرایطو درک میکنه ولی با این حال من رمق زیادی ندارم با خودم گفتم این بچه اولی و آخری ... خدا به تمام مادران صبر بده مادر یعنی معجزه .. واقعا مادر شدن ..مادر بودن سخته ... خیلی
دو روز بعد از زایمانم دیگه بلند شدم سعی کردم خودم کارهام بکنم شکر خدا موفق شدم
سزارین
من چهار بار سزارین شدم سه بار اول خیلی خوب بود همراه داشتم مواظبم بودن ولی بچه آخرم چون ۸ ماهه به دنیا اومد مدفوع خورده بود ۶ روز تو دستگاه بود حالا اینا به کنار درد بخیه هام بود لوله هامو بستم
همراه نداشتم مادرم مریض بود خواهرم ندارم فقط مادرشوهر پیرم یه روز اومد بیمارستان خودم بهش گفتم بره خونه
فقط تو این ۶ روز که بیمارستان بودم گریه میکردم شوهرم هرچی میخواستم به خواهرش میداد برام بیاره ولی کسی حاضر نشد پیشم بمونه در صورتیکه موقع زایمان من میرفتم بیمارستان پیششون ولی اونا ....
تا زندم کارشون رو فراموش نمیکنم پرستارا به حالم گریه میکردن با عمل سختی که داشتم میگفتن چجوری خودت کاراتو انجام میدی اینقدر بهم فشار اومده بود که چسب بخیه هام باز شده بود هیچی نمیخوردم تو آیینه خودمو نگا میکردم میترسیدم خداروشکر اون روزا گذشت به هرسختی بود ولی ...😢🥺
منزایمانم طبیعی بود،تقریبا بعد زایمان سرپا شدم.ولی زایمان خیلی سختی داشتم.۲۷ساعت بیمارستان بودم.۱۴ساعت درد کشیدم.بعدش هم یکم افسردگی داشتم.الان بهترم
به من خیلی سخت گذشت خیلی ناامید شده بودم چون هیچکس نمیگفت که فلانی تو الان درد داری همه میگفتن مگه ما بچه دار نشدیم؟ این اداها چیه در میاری؟ اگه الان بلند نشی تنبل میشی.خلاصه خدا نصیبتون نکنه تا جا داشتم زخم زبون خوردم و ازشدت درد و ناراحتی نمیتونستم جوابشونو بدم.واقعا تنهای تنها بودم ..فقط با خدا حرف میزدم و گریه میکردم .هیچکس بهم اهمیت نداد.به شوهرم گفتم دیگه بچه نمیخوایم هروقت یاد اون روزا میفتم واقعا تاچندروزتپش قلب میگیرم.الان بعدازچندماه همه اون آدمارو میبینم دلم نمیخواد باهاشون حرف بزنم.ازهمشون متنفرم به جز مامانم که واقعا قوت قلب بهم میده و آرومم میکنه
زایمان طبیعی کردم و خوب بود اما بعد از زایمان افسردگی گرفته بودم و روزای سختی داشتم
من حاملگیه سختی رو گذروندم کرونا گرفتم و دو بار بیمارستان بستری شدم ماه اخرمم یک روز درمیون ازمایشات و ویزیت اکو میشدم آخرم ۳۷ هفتگی کیسه ابم پاره شده اما تو همه ی این شرایط همسرم کنارم نبود و کناره خانوادم بودم بخاطره شرایطم و اونم نخواست کنارم باشه.بعد از زایمانمم از همون لحظه ک ب هوش اومدم فهمیدم چه کارایی کرده و در ادامه انجام داد مجبور شدم بدون ذره ای استراحت رو پاهام وایسم الانم دخترمو تنهایی دارم بزرگ میکنم
من دوبار انگار زایمان کردم....هم طبیعی هم سزارین...سر زایمان وقتی بدنمو تیغ زدن که بچه بیاد بیهوش شدم بعد بردنم سزارین کردن...۸ساعت بعد عمل سزارین بردنم دوباره بخیه های واژنمو زدن
من سزارین شدم زایمان خوبی داشتم ولی بدنم سفت و ورم کرد بچه ام شیر نمیخورد مجبور شدم بدوشم
از طرفی خانواده شوهرمم اذیت میکردن ک ماتجربه داریم شما بچه داری بلد نیستین فقط رومخ من بود پددرشوهرمم بدتر چ روزای سختی رو پشت سر گذاشتم یادم ک می افته اعصابم خورد میشه الآنم آدم سابق نشدم
تجربه زایمانم خیلی خیلی وحشتناک بود تا به سال حالم خوب نبود هم روحی هم بدنی
من از سه ماهگی خونریزی داشتم دکتر گفت استراحت لازمه ولی متاسفانه شرایط کاری استراحتی برای من نزاشت تا ۱۵ روز قبل زایمان رفتم سرکار دو بارم بستری شدم به علت زایمان زود رس آخرم ۳۷ هفته کیسه ابم پاره شد و موقع عملم دکتر زحمت کشید با بخیه یه قسمت شکمم رو اشتباه دوخت ۶۵ روز بعد سزارین درد کشیدم اخرم دوباره عمل شدم
افتضاح بود
خیلی جالب بود برام که اکثرا عزیزان از،رنج روحی و افسردگی گفتن اما هیشکی نگفت چرا این حال بهش دست داده من نظرم اینه که وقتی بار حاملگی اگه شرايط تو عادی باشه خودش سخت و طولانی هست و تغییرات بدنی زیاد و بعد زایمان و ی نوزاد که بیست و چهار ساعت مراقبت میخاد و ووقتی تو تنها باشی،تازه کرونا و سنگ صفرا هم بگیری و همسر هم اصلا نفهمه که بیخوابی یعنی چی درد شکم از،سنگ صفرا چیه و کولیک بچه و توصیه های اطرافیان به ظاهر دلسوز که همش به خاطر شیر خودته که بچه کو لیک داره ایا واقعا من مادر فرصتی گیرم میاد که فکر کنم چی میخام اما بدن ما وقتی به نیازهاش جواب درست و به موقع داده نشه ..میشه درد ی جا ی بدن ..یا همین افسردگی..از خدا واسه همه زنان بخصوص مادران سرزمینم شجاعت زیستن در لحظات ناامیدی و سلامت را آرزومندم
دقیقا منم همینطوری بودم برعکس خانوادم درکم میکردن کمکم میکردن ولی پرستارا مسخرم میکردن واقعا تاسف داشتن ،میگفتن چقدر سوسوله، بچمم تو بخش اطفال بود به خاطر زردی،وزن کم،عفونت چشم چپش و من با اون حال زارم میخواستم فقط پیش بچم باشم چون پرستارا اهمیت نمیدن به بچه ها که گریه میکنن بعد از ۵ دقیقه گریشون میرن شیرخشک درست میکنن میریزن تو حلقشون،رفتارایی که میکردن باعث افسردگیم شد فقط گریه میکردم با اینکه خیلی درد داشتم فقط میخواستم پیش بچم باشم که بهش برسم ، خاطره بیمارستان خیلی برام تلخ بود هر وقت یادش میوفتم گریم میگیره ، دلم نمیخواد دیگه بچه دار بشم به خاطر زجرایی که کشیدم، همسرم میگه چند سال دیگه فراموش میکنی ولی من هیچوقت نمیتونم فراموش کنم
من تا ۲۴روز مامانم پیشم بود هیچ وقت زحمتاشو فراموش نمیکنم چون همه کارامو مامانم انجام میداد بعدش که رفت خیلی احساس تنهایی کردم کلی گریه کردم فکرمیکردم نمیتونم کارای بچه روانجام بدم اما خداروشکر خوب بود تا الان کلی اذیت شدم با بچه داری واقعا سخته خدا ب همه مادرا صبر بده
ب من خیلی سخت گذش بخاطر بخیه هام خیلی بودن خیلی ام درد داششش😐 زایمانم طبیعی بود دخترمم درش بود بخاطر همین دست دخترم در رفت خیلی گریه میکرد تا ی ماه از ی طرفم دپرس شده بودم احساس میکردم هیچکس دوسم نداره واقن بد بوددد😪💔
از لحاظ جسمی ۶ ماه ولی از لحاظ روحی ۲ سال اونم بگی نگی
من طبیعی بودم و خیلی خوشحال و سرحال ، وقتی زایمانم تموم شد و با مفهومی به نام بخیه آشنا شدم هر لحظه صدبار آرزوی مرگ میکردم
درد بخیه به کنار...شیر نداشتم... بچم فقط جیغ میزد... فقط مامانم کنارم بود
الان حس میکنم توان هیچ کاری رو ندارم دیگه... رمقی واسم نمونده
چون قبلش خیلی شنیده بودم از افسردگی بعد از زایمان خیلی روی خودم کار کردم تا به این وضع دچار نشم و خوشبختانه سر یکماه تونستم سر پا بشم و روحیه قبلیمو بدست بیارم و خدا رو شکر همسرم و دختر کوچولوم پایه های خوبی بودن
من دوتا زایمان داشتم اولی دخترم که درد کشیدم آخرشم سز شدم دومی هم چون فاصله بینشون به یه سال نکشید باز سز شدم روزای خوبی بود اولی دوهفته سرپا شدم دومی هشت روز سخت اما شیرین هرچقد بزرگ میشن سختر میشه به نظرم
من ۱۲ ساعت بستری بودم و حدود ۵ساعت درد کشیدم تا دخترم دنیا اومد اما بعداز دنیا اومدنش انگار یه نیروی عجیب داشتم و سرحال بودم طبیعی بودم فقط یکم خونریزیو جای بخیه ها چون تازه بود اذیتم میکرد وگرنه همه کارای دخترم هم انجام دادم کمک مامانم واینکه فقط چهار شب مامانم میومد پیشم میگفت یهو خواب میری آوا یه چیش نشه وگرنه روزا هم خودم بودم و آوا و کارای خونه همسرم هم سرکار واینکه ۲۳ سالم بود
خیلی سخت گذشت برام تا سه ماهگیش خیییلی سخت بنا ب دلایلی
سزارین بودم اون چسبی که زده بودن روی بخیه هام حساسیت داشتم موقع کندن گوشت و پوستمم کندن تو بیمارستان و ۴ ماه که سینه هام عفونت کرده و هنو خوب نشده چه کار کنم؟
من کلایهو دپرس شدم.هی انتظارمیکشیدم کی بچه بیاد بیرون راحت شم.اخه خیلی سنگین شده بودمو کارامونمیتونستم انجام بدم.
ولی وقتی بچه اومد.دردهای عجیب وغریب .تب شیر.خونریزی .وحضوریک نی نی ک مدام گریه میکرد.ومسولیت سنگینی ک ب دوشم افتاد اونم تنهای تنها.
مادرم ده روز اومد منو جم کرد بعدرفت وبعضی شبها به اصرااار زیاد میومد خونه ام.
شوهرم انکار نه انکار زندگی طبیعی خودش رومیکرد.
کلاخیلی طول کشید بع شرایط حدیدعادت کنم به سختی هاش و کارهای اضافی ک برام ایجاد میشد
ولی الان اعتراف میکنم.هیییییچ کاری سخت ترازبچه داری نیست.
الان فک میکنم اون زمان من سرکارمیرفتم هی میگفتم خستم خستم.اون خستگی نبوذه.الان ک شب وروز درگیرم باید بگم خسته ام
من درد زایمان نداشتم سزارین شدم ولی بعد از زایمان وحشتناک بود ورم کرده بودم صورتم باد کرده بود تا ی هفته شیر نداشتم ورم بدنم روز به روز بیشتر میشد کم کم بدنم شرو کرد به سفت شدن .بلاخره به پیشنهاد دوستم شیر دوش برقی گرفتم نصف روز نشده حالم خوب شد.ولی واقعا دوران بدی بود تا سه هفته بچه تا صبح گریه میکرد شیر من سیرش نمیکرد . در کل خ سخت بود
دو سه ماه طول کشید
منم سزارینیم ولی سخترین جاش فردای عمل بود که باید بلند میشدم راه میرفتم خیلی خیلی سخت بود اونقد گریه کردم اون روز تا ظهر ولی از فرداش اکی شدم خدا رو شکر دیگه همه کارامم میکردم خودم
فکر کنم ی۳ روز بعد چند روزی که بیمارستان بودم
زایمان طبیعی اول همون روز سر پا شدم وکارای خودم وبچه رو انجام میدادم زایمان دوم کمر درد ودل درد داشتم ولی بازم چارهای نبود سرپا شدم وکارای خودم وبچه رو انجام میدادم ولی تا یک دو ماه کمر درد داشتم چون دست تنها بودم
آخرین ماهم بود خواهر شوهرم یه چیز گیاهی معرفی کرده بود که زودتر زایمان کنم ولی به جاش خونریزی کردم وقتی رفتم بیمارستان گفتن مشکوک به کرونام منو تو یه اتاق جدا قرنطینه کردن پرستارا واسه زایمانم نمیومدن کمکم 3 روز تمام درد میکشیدم فقط گهگاهی یکی میومد چک میکرد و سریع میرفت حتی تست کرونا گرفتن اونم بعد زایمانم نتیجه اش اومد که منفی بود اونوقت تو اون بیمارستان مزخرف اونطوری زجرم دادن بعدشم که با اون حالت روحی بچه ام که زردی و کولیک داشت و دعواهای منو همسر و خانواده اش ضربه بدی به من وارد کردن الانم داغونم و میگم که شرایط بعد زایمانم همونه
من طبیعی بودم ۳ ماهه زایمان کردم
زایمانم طولانی بود هنوز عوارضش باهامه
من خیلی افسردگی کشیدم هنوزم اثراتش روم هست هنوزم حس میکنم روپا نشدم ولی خوبه کوچولوی نازم به همچی می ارزه
من بعد۷ روز طبیعی هم بودم الانم ک ۳ ماه گذشته اوضاع روحیم خوب نیس افسردگی گرفتم
۱۲ساعت دردطبیعی کشیدم اخرش سزارین شدم شیر یه قطره هم نداشتم پسرم شیرخشکی شدازهمون اول سینه مو نگرفت ولی بعدازچندروز اززایمانم ک شیرم اومد بچم دیگه سینه مو نمیگرفت باشیردوش یکم میگرفتم میدادم بهش افسردگی شدید گرفتم فقط گریه میکردم ک چرا سز شدم درد شدید خلاصه خیلی سخت بود ولی می ارزه بداشتن نی نیم
زود سرپا شدم
من با گذشت چهار ماه حدودا هنوز اوضاع روحی خوبی ندارم اما از داشتن جوجوم خوشحالم
سلام هم درد طبیعی کشیدم هم درد سزارین، تا ۷ ماه ،گرفتگی دست و کمر درد و پا درد شدید داشتم ،خیلی مشکلات روحی و جسمی داشتم که شیرم دوماهه،قطع شد ،نمی تونستم بچه رو بغل کنم ،چون بی حس بود ،بعد زایمانم،بلند میشدم کم و بیش کار می کردم با عذاب،خلاصه بگم از هرچی زایمان و بچه دار شدن دیگه بیزارم🙃🙃🙃
تقریبا یک سال🥺
من که ۱۲ ساعت درد طبیعی رو کشیدم در آخر سزارین شدم خیلیم درد داشتم پسرم روز سوم تولدش عمل شد من از بیمارستان یک راست رفتم بیمارستانی که پسرم بستری بود با وجود درد ۲۶ شب بیمارستان کنار پسرم بودم الان از لحاظ روحی خیلی داغون و بهمریختم
منم خداروشکر سریع سرپا شدم ولی از نظر و روحی و روانی اصن خوب نیستم
زایمانم طبیعی بود خیلی درد کشیدم کلا همسرم بالاسرم بود تو اتاق زایمان.بداز ۱ماه بلند شدم.خیلی سخت بود.
منم خیلی عذاب کشیدم درد زایمان درد بخیه ها بچم یکم زردی داشت درد کم بودن شیرم قرصهای چرک حشک کن برای بخیه هام تا ۲ ماه من از جای بخیه هام دردمیکشیدم افسردگی بعداز زایمان طعم نداری واسترس بدیعی هامون گرسنگی دوران شیردهی اووو نگم براتون دلتون کباب میشه خدا اینروزای سختی و به هیچکس نشون نده
من خداروشکر خیلی عاالی بودم سریع بلند شم ؛ طبیعی زایمان کردم ؛اصلا درد خاصی هم نداشتم؛
منتهی فقط من تا الان که شش ماهم از زایمانم میگذره همش کشاله رانم و ناحیه شرمگاهیم درد دارم گاهی اوقات؛ نمیدونم عفونت یا اثرات زایمان
من زایمان اولم کرونا گرفتم هشتاد درصد درگیر شدم و اورژانسی عمل شدم حتی سر عمل مرگ و به چشم دیدم و بعد از اون یک هفته کما بودم و چندروز هم تو بخش روزای سختی بود یک هفته هم تو خونه قرنطینه شدم یعنی بیست روز دخترم و ندیدم اما همینکه بغلش کردم همه چیو فراموش کردم و انرژیم برگشت تا اینکه متوجه شدم باردارم روحیه باز داشتم وقتی پسرم به دنیا اومد روحیمو از دست دادم چون با داشتن بچه کوچیک سخته ی بچه دیگه داشته باشی... مخصوصا وقتی اطرافیانم هی میگن مگه چیه خودت خواستی و این حرفا کمک نمیدن هیچ میشن نمک رو زخم بدتر 🥲🥲
دقیقا اولش اذیت کننده بود و آزارم میداد حرفای دیگران ، اما بعدش پذیرفتم که توان بدنی من فرق میکنه ، من سه ماه طول کشید تا به روال قبلم برگشتم
از لحاظ جسمی مشکلی نداشتم وبعد زایمان خیلی سرحال بودم ولی از لحاظ روحی هنوز سرحال نشدم همش به خودم امید میدم بچه بزرگتر میشه ومیتونم برگردم به روزای قبل.
ایشالا زودتر خوب بشین ،وای خیلی سخته
من که همیشه آرزوم بود ک اگه یه روزی قراربود بچه داربشم زایمانم طبیعی باشه...شکرخدا با انرژی بالا وبدون کوچیکترین استرس هم دوران حاملگیم قشنگترین دوران بود هم زایمانم شیرینترین لحظه بوده😍😊🥰۱۶ساعت زایمانم طول کشید دردامو کنترل میکردم وبا ارامش خدایی کنارتختم موقع شروع دردام ورزش میکردم...وقتی به ۱۰سانت رسیدم دکترم گفت ک دیگه وقتشع وقتی اینو شنیدم به حدی خوشحالم بودم ک خدامیدونه با ۶تا زور محکم پسرکوچولومو بدنیا اوردم وکلا دوتا بخیه خوردم ک اصلا هیچ دردی نداشت...بعدش ک دیگه رفتم توبخش وپسرمو اوردن پیشم ارایش کردم حسابی و به پسرم شیر دادم...شکر از خدای مهربون❤ ازخدای مهربونم واسه تموم مادرای عزیز سلامتی خودشون وفرشته های توراهیشون رو خواستارم همراه با زایمان راحت وشیرین🥰🥰آمین❤
من دو هفته سری پا شدم اما هوددی دو ماه افسردگی داشتم
هنوز که هنوز اون آدم سابق نشدم ولی خیلی طول میکشه تا برگردم حداقل دخترم بشه ۴ تا ۵ سال
تقریبا ۵یا۶ ماه طول کشید که از لحاظ جسمیو روحی بهتر بشم
خیلی بد و من هیچ وقت اون آدم سابق نخواهم شد خطم کلام
من هر دو زایمانم طبیعی بود اولی رو تا ۴ ماه ب سختی مینشستم و برام واقعا دردناک بود و تا یک ماه کمکی داشتم بعدش باید خودم همه کارارو میکردم سر دومی از بعد زایمان چون همراه نداشتم همه کارارو خودم کردم ب سختی ولی تونستم و هنوزم ک هنوزه بعد هشت ماه از زایمان دوم هنوز سرحال نشدم بدنم کوفته و داغونه زود مریض میشم و سرما میخورم و انگار تریلی از روو بدنم رد شده انقدر همش درد دارم از لحاظ روحی ک دیگه هیچ ....
من سزارین بودم فرداش که اومدم خونه مهمونی گرفتم🤣۵ روز بعد زایمانم هم از اردبیل اومدم تبریز ،اما از نظر روحی بیشتر از یک ماه طول کشید
من موقع زایمان خیلی درد کشیدم چون هم درد طعبیی رو کشیدم وهم سزارین ولی در کل بعد عمل درد نداشتم
این ماما تشخیص جنسیت میده هم اینستا هس هم روبیکا
nini_bardari99
منم طبیعی بودم خیلی خوب بود زایمانم ولی بعضی از پرستار ها و دکترا واقعا هیچی نمیفهمن بعد زایمان خونریزی قط نمیشد نگو گاز گذاشتن که جلو خون رو بگیره بعد جا گذاشته بودن منو با گاز داخل بخیه زده بودن خیلی درد داشتم بعد ۶روز درد کشیدن رفتم دوباره بیمارستان که هم بخیه هام باز شده بود و هم گاز رو احمقا تازه برداشتن ۶ روز دیگ بستری شدم عفونت شدید گرفتم دوباره بیهوش کردن بخیه زده و خونا لخته شده بود باز قرص سقط جنین و آمپول میزدم اونا بریزه😭😭😭😭😭😭😭 داغ دلم تازه شد همه اینا به کنار من آرزوم این بود بچمون شیر بدم که اونم بخاطر چرک خشکن خشک شد و بچم شیر خشکی خیلی سخت گذشت تا ۶ ماه حال خوبی نداشتم
من همون لحظه که از انتق عمل بیرون اومدم چون سر بودم چیزی نمیفهمیدم کلی خندیدم با خانواده و بهم خوش گذشت. بعدش هم دردش با شیاف قابل کنترل بود. تا ده روز که بخیه بکشم یکم مدارا کردم و سختم بود راه رفتن . بعدش همه چی عالی شد.
من سزارين بودم دردي احساس نکردم تو پريوديام ميرم اون دنياو برميگردم اما زايمانم خوب بود خداروشکر ازلحاظ روحي هنوز سرحال نيستم
من دو روز بعد زایمان سرپا شدم ولی متاسفانه از لحاظ روحی داغون چون همسرم باهام لج کرده بود و هیچ وقت اون روزا رو یادم نمیره خداروشکر واسه بچم ولی دلمو خون کرد همسرم
سزارین شدم من از لحاظ ظاهری انگار خوب و سرحال بودم بعد دوسه روز راه میرفتم کارامو میکردم اما تا ۱۰روز درد داشتم خیلی وحشتناک و تا۴۰روز هم درد داشتم روحی هم فکر میکنم ۳ماهی طول کشید تا بهتر شم
من سزارین بودم اومدم خونه دوش گرفتم سرحال شدم درد نداشتم 😊🙃
من تاالان ک بچم تقریبا دوسالشه روی خوشی روندیدم چون باخونواده شوهرم زندگی میکنم
منکه تا سه ماه نمتونستم بشینم😨بلند میشدم جیغ مینشستم جیغ طبیعی خم بودم خیر سرم😄
من زایمانم طبیعی بود تا زایمان کردم خوب شدم اصلا درد نداشتم
مامانی عزیز بچه من اصلا تو روز نمیخوابه پ سه ماهشه دکتر برام گل گریپ نوشته کسی تجربه استفاده ازشداره
من زایمانم طبیعی بود خیلی درد دداشتم و۱ ماه سرپا شدم
من رنگ سرحالی روندیدم تا۴ماه که دردداشتم وافسرده وخسته شده بودم ازخودمم بدم میومدتازه بعد۴ماه یکم حالم بهترشده بودکه آپاندیس لعنتی اومدتوجونم سه شب به خاطرعمل آپاندیسم بیمارستان بستری بودم وبازهم بعدآپاندیس دکترسه ماه بهم استراحت دادتازه یه ماه میشه که بهترم اماهنوزم گاهی وقتاجای بخیه های زایمانم وآپاندیسم به شدت دردمیگیره من رنگ سرحالی وخوشی ندیدم😥😥😥😥
من سزارین شدم خیلی خوب بود بعد از یه هفته داشتم سرحال میشدم که کرونا گرفتم دو هفته بستری بودم خیلی بد بود شیرم خشک شد دوری از بچه خانواده واقعا سخت بود شب ها دلم میخواست از بیمارستان فرار کنم نقشه میکشیدم برم خونه .
نمیدونم چی شد چ اتفاقی افتاد انقدر حال روحیم بد بود و بد گذشت ک انگار ی فیلم ترسناک دیده باشم...فقط یادمه روز زایمان کیسه آبم پاره شد رفتم اونجا گفتن قلبش ایست کرده😭دخترم سالم بود اما لیاقت بغل کردنشو خدا ازم گرفت
روحی جسمی،نقریبا سه ماه طول کشید😢
من شکم اول سزارین اورژانسی برام نوشتن خیلی بهم سخت گذشت اما شکم دوم وبعد سوم به مراتب خیلی راحت تر بودم،الان سومی یک روز بعد عمل دیگه راه میرفتم راحت غذامیخوردم شیربچه میدادم،اما روز پنجم نوزادم گفتن زردی داره ویه شب دستگا بستری شد و بچه یسال ونیم وکلاس اولی توخونه جا گذاشتم عذابم داد ،الانم شرایط سختی دارم دست تنها سه تا بچه ،و نوزادمم نفخ داره همش زورمیزنه و وسط شب بیدارمیشه وشب نخوابی ها...
منم زود سرپاشدم،طبیعی زایمان کردم
من بعد از زايمان سزارین تو جمع بودن خیلی کمکم کرد که روحیه ام خوب شه
زود سرپا شدم خداروشکر
من سزارین شدم خداروشکر عالی بود البته زیاد استراحت کردم
من حالا ک بعد ۵ماه سرحال شدم تونسم ب کارام برسم رو ریل بیفتم باز باردار شدم
زایمان اولم خیلی سخت بود ولی سه روزه سرپا شدم. زایمان دومم متاسفانه دختر عزیزم قلبش ایست کرد من موندم و 6 سال افسردگی و هزار تا ماجرای بد دیگه و اگه خدا بخواد سه ماه دیگه پسرمو بغل میکنم .انتخابم سزارینه چون مینرسم بازم اون اتفاق بیفته
زود سرپا شدم
من بیست روز بعد زایمان اوکی شدم شکمم تخت شد سرحال شدم بیرون میرفتم ..
ی روز درد کشیدم البته استخون درد شکم درد درد بخیه روز بعدش خوب شدم ولی درد بخیه تا ۱۵ روز کشید تا خوب شدم
افسردگی هم خیلی بده بعد زایمان من دوماه درگیرش بودم خیلی بهم سخت گذشت خداخیرشوهرمومامانم بده
من طبیعی بودم باکلی بخیه همون روز بلندشدم کارام میکردم ولی اشتباه کردم الان کمردردگرفتم اصلا به خودم استراحت ندادم بچمم ازهمون شب اول گریه میکرد تاصبح سینه هام شیرنداشتن یک ماه هم طول کشید تاشیربیان بچمم نمیخورد یه اوضاعی داشتم خدارشکر گذشت دخترمم دیروز یکساله شد هنوز باورمم نمیشه یکسال گذشت
من از نظر روحی ۳ماه طول کشید تا سرپا شم 😢😢😢
من خیلی طول کشید حدود سه ماه چون بخیه هام عفونت کرده بود و باز مونده بود سه ماه کامل درد کشیدم قسمت بخیه هام بعداز اونم چند مدتی هم درد داشتم الان بهترم خداروشکر
سر زايمان اولم ده روز ..اما زايمان دومم دخترم شيش ماهشه هنوز عوارض زايمان پدرموداره درمياره ...
من زایمان طبیعی بودم اما بخیه هام زیاد بود و مجبورشدن ببرنم اتاق عمل .زایمان خوبی داشتم اما بعدزایمان بخاطر بخیه هام خیلی اذیت شدم
من از اول انتخابم سزارین بود آخرم سزارین کردم خیلی عالی بود از همون شب اول حالم خوب بود و حتی پس فردای زایمانم رفتم سر جلسه امتحان🤪😁
وبقیه بخیه هام هنوز نیوفتادن و خیلی اذیتم زور راه میرم
من سزارین شدم درد کشیدم بعدش اومدیم خونه بد نبود.روز پنجم دخترم بیمارستان مفید بستری شد ان آی سیو وحشتناک بود با بخیه سر پا ترس مریضی بچه .دکترای مغرور که جواب نمیدادن پرستارا و حتی خدمه بد البته بعضی هاشون. خیلی عذاب کشیدم آخرم گفتن چیزی نیست زردی سادست. چقدر آزمایش حتی از نخاع. دخترم زجه میزد و من بدتر شبای تاسوعا عاشورا اونجا بودم خون گریه میکردم .درد خودم یادم رفت. اومدم خونه همه از دیدنم تعجب کردن پاهام شدید ورم کرده بود از سرپا موندن.جای استراحت نبود فقط رو صندلی. زائو یه هفته سرپا یعنی مردن. تا یه ماه تو خواب میپریدم داد میزدم هنوز اعصابم خورده .خیلی بیمارستان بدی بود .روزای سختی بود .یاد دخترم میوفتم اونجا چی کشید هنوز گریه میکنم.
من ۱۵روزه زایمان طبیعی کردم.اما دوتا بخیه هام بازشده نمیدونم چیکارکنم و چی بزنم زود خوب بشم😢همیشه هم بعددستشویی رفتن با اب و بتادین میشورم و بعد با سشوارخشک میکنم
خانماراه و چاره ایی دارید برا بخیه هام ک باز شدن؟چکارکنم زود جوش بخورن؟؟
من با اینکه درد زیادی داشتم...مجبور بودم فوری سرپابشم...چون کمک نداشتم
سزارین شدن
برخلاف اونچه میگفتن از فرداش سرپا شدم فقط وقتی از حالت درازکش میخواستم بشینم شکمم درد میکرد ک ظرف ۱هفته ۱۰ روز خوب شد
خداروشکرخوب بود زایمانم ،ولی درد طبیعی برام وحشتناک بودبعدازاون کابوس زایمان میدیم😅😂تا۴۰روزبه کمک مادرم و شوهرم و برادرزنم نیازداشتم خیلی ضعف میکردم عرق میزدم شدید و بخیه هام درد داشت
من زایمان طبیعی داشتم و بعد از ۲۴ ساعت درد کشیدن بچم دنیا اومد بعد زایمان خداروشکر خوب بود مشکلی نداشتم سرپا شدم اما روز ۱۳ ام خون ریزی شدیدی کردم جوری که از هوش رفتم و راهی بیمارستان شدم دوباره بعد یک روز مرخص شدم و خداروشکر تا ۴۰ روزگی مشکلی نداشتم وتمام کارای های بچمو انجام میداد اما متاسفانه توی دید و بازدیدا که از منو بچم میشد کرونا دلتا گرفتم و سه ماه تمام فلج شده بودم از کمر به پایین و نمیتونستم راه برم تمام کارای خودمو بچمو مادرم انجام میداد خیلی شرایط دردناک و خیلی خیلی سختی بود برام که اصلا دوس ندارم دیگه بچم دار بشم
من طبیعی بودنم خدا راضی باشه از جاریم ۶روز اون کمک کرد همراه شوهرم بعد ۶ روز دیگه کلا شوهرم کمک کرد زودتر خوب شدم تو کارای خونه و مهمونا کلا شوهرم بود
منم اذیت شدم سزارین شدم بعد از کلی درد کشیدن تو خونه چون میخواستم طبیعی زایمان کنم ولی قسمت نشد چون دخترم تو شکمم فشارش افتاد بخاطر همین سزارین شدم ولی نه میتونستم تکون بخورم نه غذا موقع شیر دادن خیلی درد میکشیدم روزای اول شیرم کم بود دخترم همش گریه میکرد گشنش بود خودمم یکم افرسدگی گرفتم گریه میکردم چون دخترم سیر نمیشد ولی با کمک خانواده و یکسری پودر شیر افزا قطره خداروشکر شیرم زیاد شد،اما چل روز طول کشید تا روبراه شدم خواب دخترم از دو ماهگی بهتر شد خداروشکر
من دخترم ۳۶هفته دنیا اومد خیلی ریز بود دو کیلو طبیعی زایمان کردم خیلی راحت بود تا از اتاق زایمان اومدم بیرون سرحال بودم و همه کاراشو خودم انجام میدادم
از همون شب اول
طبیعی بودمـو همون روز تو بیمارستان بلند شدم وخودم به کارم میرسیدم
من زایمان طبیعی کردم .مردم و زنده شدم وحشتناک بود
حالا هم افتادگی مثانه و رحم پیدا کردم .هنوز بعد از شش ماه کمرم از درد صاف نمیشه ،نمی تونم آسون بلند بشم و بشینم
وزنم هم کم نشد از لحاظ روحی و جسمی هر دو داغونم کرده
زایمان طبیعی شدم ۱۳ روزه زایمان کردم هنوز بخیه هام خوب نشدن..همش به پهلودرازکشم پام داره سوراخ میشه دیگه...خیلی اذیتم خیلی😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥😥لعنت بیاد ب کسایکه اجبارم کردن برا زایمان طبیعی.
منم الان ۲۷روزه ک زایمان کردم از همون لحظه ک بچه ب دنیا اومد سر پا شدم روز سوم و چهارم کارمو خودم میکردم خداروشکر الان خوبم
😭😭😭😭
سلام .سخت ترین روزای زندگیم بود هست مادرم دو روز پیشم بود برگشت شهرستان بعد دو روز تصادف کرد درگذشت ۷ ماه فوت کرده.با کلی بخیه نشستم تو مراسم مادره عزیزم
تا۴۰روزسرپانشدم
طبیعی بودم اما اصلا روحیه زایمان طبیعی رو نداشتم میترسیدم درد خیلی شدید داشتم دوروز بستری شدم و ۲۰روز طول کشید تا سرپاشدم زمان زایمانم انقدر خونه شلوغ بود ک من بیشترعصبی و افسرده بودم تا ۲۰روز ک تونستم خودمو جگع و جور کنم بعدش هم از بس سینه هام زخم بود و سینم عفونت کرد ب بچه شیشه دادن و دیگه سینه نمیگیره الانم استرس اینک شیرم بخشکه دارم و خیلی سخته دائم باشیردوش تخلیه کنم بهش بدم خلاصه ک اصلا خوب نبود دیگ نمیخوام تجربش کنم
سزارین بودم و هرسه بچم و از همون روز اول سرحال بودم خداروشکر
والا من تا هجده ماهگی پسرم سرحال نبودم تازه بعد هجده ماهگی داشتم سرحال میومدمکه یهودیدم ای دادِ بیداد من باز حاملم😂هیچی دیگه باز روز از نو روزی از نو خدا بهم کمککنه فقط😵💫🤭
من مامانم مریض شد ،نتونست کمکم کنه،سزارین بودم وبا درد شدید کمک نداشتم ،خیلی سخت گذشت ،جسمی ۳ ماه روحی ۶ ماه زمان برد تا سرپا بشم ولی بازم خداروشکر بابت همه چی.
من زایمانم طبیعی بود ب محضی ک بچه اومد بدنیا شروع کردم با ماماهای اتاق حرف زدن و دوست شدن باهاشون اصلا انگار ن انگار داشت بخیه میزد کلا درد های قبلش فراموش شد بعدشم ک از همه هم اتاقیا حالم بهتر بود اصلا نیاز ب مسکن نداشتم.روز بعدشم ارایش کردم تیپ زدم و موقع ترخیص تو حیاط بیمارستان عکس گرفتیم با نی نی .کلا خداروشکر خیلی راحت بود
تا ۲ماهگی که خواب پسرم بهتر شد منم کم کم رو به راه شدم.
از نظر جسمی از همون روز سر پا بودم ولی از نظر روحی یکماه بیشتر طول کشید... چون تنها بودم زائو رو تنها گذاشتن اشتباهه روحیه ش داغون میشه
من همه چیم خوب بود بعدزایمانم راضی بودم چون خداخیربده ب مادرم ک همش پیشم بود باخواهرام بدون اونا نمیتونسم اصلا. ولی الان بخاطر هیکلم الان خیلی ناراحتم خیلی لاغرشدم واین عصابموریخته به هم اعتماد ب نفسموازدست دادم
بعد ۳ ماه حالا حس رو ب راه تر شدم
سزارین سومم بود چون چسبندگی رحمم داشتم حسابی اذیت شدم ولی تا ده روزه گی سرپا شدم ولی خب تا ی ماه درد داشتم
الانکه پسرم دوماه و نیمشه هنوز بخیه هام میسوزن از داخل و درد دارم یکم
مادرم تا شش ماهگی کنارم بود زود راه افتادم
نه اینکه تنهایی دوران پس از زایمان رو بگذرونیم خوبه،نه اینکه بخوان بهت کمک کنم در صورتی که تو نخواستی و این توجه اضافی خوبه،اطرافیان من هنوز هم که بچه نه ماهشه ،به من از روی محبتشون چنان کمکهایی میکنم که برای من محدودیت ایجاد کرده و دست و پام رو بسته،اونا لطف دارن ولی بنظر من آدم باید کمک بخواد بعد به دادش برسن
خداروشکر زودسرپا شدم اما چون یه پسر ۳ساله هم داشتم ب کمک مامانم نیاز داشتم تا کنارم باشه برای پخت و پز🤦♀️چون اصلا نمیتونستم برسم ب کارام تا یه ماهگی پسرم خانوادم کنارم بودن
من سزارین شدم روزای اول دردم زیاد بود ولی درکل خیلی زود سرپاشدم امایهو از روز نهم زایمانم افسردگیه شدیدگرفتم انگاری یکی دستشو رو گلوم گذاشته بود و خفم میکرد دلم شورمیزد خیلی حس بدی بود خداروشکر که مامانم کلاا مراقب بچم بود و من فقط استراحت میکردم ولی همینکه اومدم خونم و بابچم تنها شدم حالم زود خوب شد و از نظر روحی ام اوکی شدم ، انگار همینکه بچمو خودم نگه داشتم اضطراب جدایی از بین رفتو سرگرم شدم حالم بهتر شد
البته واسه من بخاطر ترس موقع زایمانم بود
اگه افسردگیم نبود خیلییی خووب میشد قشنگترین روزای زندگیم میشد بازم شکر
سزارین بودم زودسرپاشدم ولی کاش بیشتراستراحت میکردم چون واقعا ازکمر عاجز شدم ازنظرروحی هم هنوزداغونم انشاالله همه زودسرپا بشیم
من از نظر جسمی یه هفته ای تقریبا خوب شدم سزارین بودم.ولی از نظر روحی نه تا دو ماه و نیم فقط گریه میکردم.خدا رو شکر که گذروندم اون سختی رو
سه سال و یک ماهه گذشته هنوز سرحال نشدم هنوز این افسردگی لعنتی ولم نکرده پاشو گذاشته رو خرخره ام و روز به روز بیشتر فشار میده
زایمان خیلی سختی داشتم خیلی ورم داشتم الان افتادگی رحم و مثانه گرفتم و حتما باید عمل کنم یک کیست خیلی بزرگ از سرویکس تا انتهای وزان ایجاد شده همش بخاطر زایمان طبیعی
لعنت به هر چی دکتری که میگه طبیعی بهتره فقط بخاطر امتیاز خودشون
الان خیلی شرایط بدی دارم حال روحیم داغونه حال جسمی هم که گفتم
تالار بیمارستان اومدم مهمون اومد برام اصلا استراحت نکردم ولی خداروشکر خوب خوبم
والا نزدیک به هفت ماه گذشته هنوز سرحال نیستم، البته من دست تنهام
من بعداززایمان تاچندوقت اصلانمیتونستم کمرم رو صاف بگیرم ومثل پیرزنهاکمرم خمیده بودکم کم بهترشدم ولی خیلی طول نکشیدکه کروناگرفتم ودوباره تاچندوقت درگیردرداستخوانی وبیحالی ودردجای بخیه ها شدم نمی تونستم سرفه کنم چون شکم دردمیگرفتم تامدتهابعدازپایان کرونادردعضلانی و سرگیجه داشتم و این چندوقت خیلی بهم سخت وبدگذشت و خاطرات بدی تو ذهنم مونده😔😭
۵ روز اولش خیلی سخت بود
بعداز اینکه بخیه رو کشیدم ۱۰ روزگی خیلی بهتر شدم
منوساعت۳انداختن تخت ساعت۵گفتن بلندشوراه برو بعدگفتن هر۲ساعت بایدراه بری لخته نشه هی بلندمیشدم شیرمیدادم موقع پی پی کردنم خواهرم میگفت بیاکمک😮💨خیلی خیلی سخت گذشت😭بچه زردی داشت اومدیم خونه شیفت میدادیم شبانوبتی اخه کدوم زن بااون حالش میشینه بچه داری کنه😭بخیه هام بازشدن تا۶ماه درگیرعفونتش بودم.دیگه دستموداغ زدم هیچ وقتبچه نیارم.بماندکه کولیک رفلاکس الرژی هم پدرمودراورد تنهایی بزرگ کردم الانم مشکلات دیگه ای اضافه شده😭😢
از بدو ورود به خونه،چون خانواده شوهرم ناهار میشد میومدن میخوردن میرفتن باز شام میومدن میخوردن میرفتن.مجبور بودم خودم پاشم دوست نداشتم مامانم کار کنه اونا فکر کنن کارگرشونه
سزارین بودم و زود سرپاشدم ولی کاش بیشتر استراحت میکردم
یک ماه با هزار بد بختی و افسردگی خودم جمع کردم
حدود یکسال طول کشید تا به خودم بیام
جسمی تا ۱۰روز اوکی شدم روحی بد ۶ماه
من از اونایی بودم ک زود سرپا شدن
اینکه چقدر برای اطرافیانم مهم بودم بهم انرژی میداد
یه راهنمایی میخوام از مامانایی که چشم کوچولوشون رو❌️میل زدن❌️
بعد میل بلافاصله خوب میشه اشک ریزش و قی کردنش؟
پسرم دو شبه که میل زدیم ولی هنوز مثل قبل اشک ریزش و قی داره
زمان میبره خوب بشه؟
حساااااابی سخت گذشت😓
من در عرض یک ماه از نظر جسمی خیلی خوب بودم ولی روحی تا سه و چهار ماه طول کشید
بعد ۴ ماه بهتر شدم البته بعد ۲۰ روز سرپا شدم بعد زایمان. ......
واسه منم خوب بود دو سه روز اول سخت بود سزارین بودم
منم زایمان خیلی سختی داشتم.۱۵ ساعت درد طبیعی دادم ولی آخرم سزارین شدم. بااینکه خیلی درد کشیدم ولی بعد زایمان خداروشکر سختی نکشیدم.راحت بلند شدم و سرپا شدم.خودپرستارهاهم باور نمکردن ک من سزارین شدم.چون اصلا ب قیافم نمخورد سرحال بودم راحت بچمو بغل مکردم.مشستم بلند میشدم .
سلام دوسه ماه طول کشید.
خداراشکر زود سرپا شدم اما کاش بیشتر استراحت میکردم کمرم خیلی ضعیف شده بود ...
اما کلا زایمان های طبیعی خیلی زود سرحال میشن
فعلا ۹ماهه که سرحال نشدم🤒🤕😮💨
وای اولین نفر😁😁😁😁
خوب بود
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.