۲۳ پاسخ

سلام عزیزم
ماما همراه گرفتی؟
من نمیدونم ماما همراه کی خوبه تو آبادان
کدوم بیمارستان بهتره اصلا گیجم

ای جانم عزیزم قدمش مبارکه خوشحال شدم بسلامتی بچتوبغل کردی

عکس نی نی رو هم بده ببینیم

مبارک باشه قدم نو رسیدت عزیز دلم

به سلامتی عزیزم .
قدم نو رسیده مبارک باشه
ان شاءالله زیر سایه پدر و مادر بزرگ بشه

بسلامتی عزیزم خدا روشکر زایمان خوبی داشتی و راحت شدی قدم نی نی هم مبارک باشه

ماما همراهت کی بود کدوم بیمارستان رفتی عزیزم
منم میخوام ماما همراه بگیرم ولی نمیدونم کی خوبه

بسلامتی عزیز دلم

خداروشکر راحت شدی قدم نی نی مبارک

خوبه خوشحال شدم قدمش مبارک عکس پروفایلتو خودتی ؟

خدارو شکر و آفرین بهت 😍🌹❤️
انشالله قدمش پر از خیر و برکت باشه

بسلامتی مبارک باشه عزیزم، کدوم دکتر اومد بالا سرت؟ وزن نی نی چقدر بود؟ 🥺

سلام عزیزم قدم نورسیده مبارک زایمان طبیعی اونقدراهم که میگن سخت نیست خداکمک میکنه منم زایمان خوبی داشتم سردخترم

وای خشبحالت انگار راحت بوده چن تا بخیه خوردی
بسلامتی عزیزم قدمش پر خیر و برکت

عکس نی نی کو

مبارک باشه انشاله خوش قدم باشه ...بدنم به لرزه افتاد یاد زایمانم افتادم

بسلامتی گل
تو رو خدا شیر دادنی برای دخترم دعا کن

😍خداروشکر چقدر عالی بوده زایمانت انشاءالله برای ماام به همین خوبی پیش بره ♥️انشاءالله قدمش پر از خیر و برکت باشه

مبارک باشه قدمش پر خیر و پرکعت و سلامتی💕🥰

ایجانم مبارکه عزیزم قدمش پر برکت باشه انشاالله ❤️❤️🌹💐

مبارک باشه عزیزم قدمش مبارک

مبارک باشه

مبارک باشه قدم نو رسیده عزیزدلم

سوال های مرتبط

مامان 💙آیهان🥹💙 مامان 💙آیهان🥹💙 ۸ ماهگی
وقتی به مرحله ی آخر رسیدم دردام غیر قابل تحمل بود گفتن باید زور بزنم تا سر بچه بیاد بیرون انقدرم استرس داشتم کل بدنم رو لرزش بود اصلا نمیتونستم استرسمو کنترل کنم ولی مجبور بودم هرموقع دردام میومد زور میزدم تا بچه بیاد بیرون آخه شنیدم خانم دکتر گفت اگه تا ساعت هفت زایمان نکردم مجبورن عمل کنن منم تمام قدرتمو جمع کردم تا بتونم تا اون زمان زایمان کنم هی زور زدم هی زور زدم و بالاخره خداروشکر با زورام سر بچه اومد پایین تر تا ساعت شیش و بیست دقیقه سرش اومد پایین کلا یه زور دیگه زدم که سرش بیاد لبه واژنم و اومد که تیغ زدن و بهم گفتن از این به بعد یه زور بزنم یه نفس عمیق تا پاره نشم که بچه بدنیا بیاد😂  منم زور میزدم و یه نفس عمیق سه چهار تا زور زدم بعدش تیغ زدن تیغ که زدن با دوتا زور بچه تا شانه اومد بیرون یه زور دیگه زدم و بالاخره ساعت هفت صبح نفسم بدنیا اومد و با دیدنش کل دردام فراموش شد فقد تو فکر این بودم که کی بیارنش بغلم و اصلا انگار هیچی نشده بود دردام به کل از ذهنم رفت سرتون درد نیارم جفتش مونده بود که اونم با یه چیزی عین چاقو داخل هی دور میدادن با دستشم معاینه میکرد تا جفت اومد بکشش بیرون جفتمم اومد بیرون آمپول بی حسی زدن بخیه هامو هم زدن و بچه رو تمیز کردن دادن دستم تا بهش شیر بدم واقعا نمیتونم بگم چه  حس خوبیه و چقدر مادر شدن شیرینه😍😍😍


زایمانم طبیعی بود و راضی بودم خداروشکر نمیگم راحت بود سخت بود درد زیاد کشیدم ولی الان راحت میتونم پاشم راه برم❤️


تولد آیهان جونم 1402/12/17😍❤️


ببخشید طولانی شد
مامان حسنا مامان حسنا ۶ ماهگی
😍تجربه زایمان من 😍
سلام مامانا من دیروز ۱۳اردیبهشت سال ۱۴۰۳ساعت ۲:۲۰دقیقه دختر کوچولوم بدنیا اومد
قبل از هر چیزی بگم که فقط خودتون میتونید به خودتون کمک کنید با ورزش و پیاده روی که خیلی مهمه
من ساعت پنچ صبح وقتی بستری شدم دهانه رحمم دو سانت بود بدون هیچ دردی رفتم بعد از اینکه قرص فشار بهم دادن کیسه آبم پاره شد ساعت هشت کم کم دردام در حد پریودی شروع شد که قابل تحمل بود بعد از دو ساعت ماما معاینه کرد گفت داری میشی سه سانت بازم دیگ ساعت ده به بعد دردام زیاد شد که بلاخره با تکنیک تنفس ماساژ روغن که همراهم باهام بود تا ساعت یک تحمل کردم بعد ماما اومد گفت هنوز چهار سانت نشدی دیگ داشتم نا امید میشدم اخه خیلی درد داشتم بلند شدم با هر توانی که داشتم ورزش ،ماساژ،کیسه اب گرم خودمو اروم میکردم اما نمیشد که آخرش گفتم فقط بیاید بی حسی که از کمر کنید که اپیدوراله ماما اومد گفت یه نیم ساعت تحمل کن میایم که نیم ساعتتش شد یک و نیم ساعت دیگ از تحملم خارج شد وقتی اومد معاینه کرد گفت تو که داری زایمان میکنی دیگ نیاز نداری و دکترمو خبر کردن تا دکتر اومد دیگ با دو تا زور زدن بچم بدنیا اومد خودمم باورم نمیشد که یهو از چهار سانت رسیدم به ده سانت فقط یاری امام علی و حضرت زهرا و اهل بیتش بود که من تونستم راحت زایمان کنم ❤️😍
مامان جوجک مامان جوجک ۷ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۱
۳۸ هفته بودم روز جمعه ۲۶ ۱۲ قرار بود شنبه صبح برم پیش دکترم و تعیین کنه که طبیعی زایمان کنم یا سزارین ساعت ۸ صبح بود که احساس کردم نزدیک یه دیوان آب ازم خارج شد مامانم اینا هم رفته بودن شهرستان نمی‌خواستم نگرانشون کنم به شوهرم گفتم فکر کردم که کیسه آبمه زود رفتم حموم یه دوش گرفتم تا شوهرم اومد عد رفتیم نزدیک‌ترین بیمارستان ساعت ۹:۱۰ بود که ازم تست کیسه آب گرفتن ماما گفت که کیسه آبت پاره شده و هر کاری کردم که بستری نشم و بریم جای دیگه قبول نکردن و گفتن که برای ما مسئولیت داره بستریم کردن برای زایمان طبیعی ساعت ۱۰ صبح بود که بهم آمپول فشار زدن تا غروب که ساعت ۵ بود دکتر اومد و وقتی تستو دید گفت که کیسه آبت پاره نشده تستت منفیه بودم من باز تلاش کردم که از این بیمارستان برم چون چیزای خوبی در موردش نشنیده بودم اما دکتر گفت که آمپول فشارو زدیم الان ۳۸ هفته‌ای و بچه کامله باید زایمان کنی تا اون زمان دو تا آمپول فشار به من زده بودن ولی من هیچ دردی نداشتم
مامان ایلماه مامان ایلماه روزهای ابتدایی تولد
پارت ۶
اومد معاینه کرد گفت شدی ۵ سانت خیلی خوب پیش رفتی کیسه ابتو میزنم یه ساعت دوساعت دیگه زایمان کرد ساعت ۶و نیم غروب کیسه ابمو پاره کرد ولی شدت دردام بیشتر شد و فقط نفس عمیق میکشیدم بهم گفته بود گاز بی‌حسی هم داریم و یا اپیدارول گفتم ن گاز بی حسی مثه اکسیژن بود موقع دردا بایستی مثل قلیون میکشیدی داخل و نفس عمیق میکشیدی میگفت حس سر خوشی به آدم میده ولی رو من تاثیر نداشت حس حالت تهوع بهم دست می‌داد یه دو سه دفعه استفاده کردم و گذاشتمش کنار دردام خیلی بیشتر شده بود شدتش من همچنان نفس عمیق میکشیدیم خواهر بالاسرم بود خواهرشوهرم رفت و خواهر اومده بود پیشم ماما اومد گفت موقع دردات زور بزن منم همینکار میکردم تا اینکه ساعت ۷ شد و شیفتش و بایستی عوض می‌کرد یه ماما پیر ن خیلی بد اخلاق ن خیلی خوش اخلاق اومد بالای سرم اومد معاینه کرد رو همون ۵ سانت بودم و رفت من موقع دردا زور میزدم دوباره اومد معاینه کرد ۶ سانت شدم و گفتن سرش بالاس باید حالت سجده بشی که بیاد پایین همینکار کردم و موقع دردام شدید زور میزدم بعد یه رب اومد گفت شدی هفت سانت زور نزن ولی من تا چشمشو دور میدیدم زور میزدم معاینه کرد گفت ۷ سانتی دردام دقیقه هاش کمتر از ۱ دقیقه بود ولی مدت زمانش زیاد بود
مامان مهرسا مامان مهرسا ۸ ماهگی
اینم گل دختر من
صبح ۱۴ اسفند ساعت ۶و۳۰دقیقه توی ۳۸ هفته باحس خیسی از خواب بیدارشدم فهمیدم کیسه آبم پاره شده دیگه رفتم دوش گرفتم ساک بچه رو آماده کردم خونه رو هم مرتب کردم😉 دخترمو فرستادم مدرسه شدساعت۸بعدبا شوهرم رفتیم بیمارستان معاینه کرد که وگفت بله کیسه آبت پاره شده دیگه بستری شدم وشوهرم اومد پیشم چون داخل زایشگاه فقط من بودم nst گرفت وگفت ضربان بچه خوب نیست گفت یه چیزی بخور یه کیک وآبمیوه خوردم مجدد nstگرفت وگفت ضربانش خوبه آمپول فشار زدن ساعت ۱۰ بود که دردای خفیفم شروع شد دردام که شروع میشد فقط ذکر میگفتم من ماما خصوصی نداشتم ولی مامای بخش بهم میگفت چیکار کنم وبه شوهرم یاد داد کمرمو ماساژ بده تا دردام کم بشه دیگه ۸سانت شده بودم شوهرم رفت بیرون ساعت ۱۲ هم دختر نازم اومد در ضمن من اصلا برش نخوردم چون بچه زیاد درشت نبود و وزنش ۲۹۰۰ بود فقط ماما گفت بچه خودش یه کوچولو پاره کرده سه تا داخلی خوردم ۲تا هم بخیه زیبایی زد که پرسید گفت اگه دوس داری بزنم چون بخیه بیرونی یکم درد داره گفتم بزن
دیگه هرچی به ذهنم میرسید نوشتم اگه سوالی داشتین بپرسین
در ضمن خانومایی که میخاین طبیعی زایمان کنین به جای جیغ وداد فقط نفس عمیق بکشین که بهداشت آموزش میده و موقع زایمان زور بزنین فقط چون با جیغ زدن فقط انرژیتون گرفته میشه وخودتون بیشتر اذیت میشین
مامان دلخوشیام💙 مامان دلخوشیام💙 ۱ ماهگی
تجربه زایمان(طبیعی)
خب من ۲۱ ام معاینه شدم ۱ سانت بودم بعد دکتر برام معاینه تحریکی انجام داد که بعدش خونریزی گرفتم گفت برو بیمارستان شبش رفتم بیمارستان که باز معاینه کردن گفتن ۲ سانتم و چیزی نیست برم خونه گذشت تا دیشب من درد داشتم ولی نه خیلی شدید حرکات بچم هم نسبت به روزای دیگه کمتر شده بود دیگه باز رفتم بیمارستان که گفتن همون ۲ سانتم و ضربان قلب بچه هم خوب بود و دردام هم ثبت شد ولی گفتن درد زایمان نیست خلاصه ما باز برگشتیم خونه که از نصف شب دیگه دردام هی شدید شد که نمیتونستم نفس بکشم از صبح تایم گرفتم فاصله شون زیر ۸ دقیقه و ۵ دقیقه بود ولی نرفتم بیمارستان گفتم خوب دردامو خونه خودم بکشم بهتره دیگه ساعتای ۱۴ رفتیم بیمارستان تا معاینه کرد گفت ۶ سانتم و پذیرش شدم ساعت ۱۵ رفتم زایشگاه اونجا کیسه آبمو پاره کرد با یه میله فک کنم پلاستیکی بعد گفت ۷ سانتم دیگه مامایی که برا من بود بهم ورزش داد ولی تا خواستم انجام بدم دردام خیلی شدید بود احساس زور داشتم معاینه کرد گفت فول شدی همونجا رو تخت کمک کردم با معاینه و تحریک تا سر بچه اومد پایین پایین بعد دیگه بردنم اتاق زایمان اونجا چند تا زور زدم که پسرم دنیا اومد ساعت ۱۶ کلا با اومدنش سبک شدم بعد جفتمو دراوردن که دیگه بشدت سبک شدم حس خوبی بود بعد اون همه درد بعد رحممو ماساژ داد و رسید به بخیه که من گفتم بیحسی برام زدن ولی فقط برا داخلیا چون بیرونیا گفت چون پوسته بی حس نمیشه (۲ تا بخیه بیرونی خوردم و همینم گفتن که میخواستیم اصلا بخیه نخوری ولی خودم اشتباه یجا داشتن بهم میگفتن زور نزن من فک کردم دارن میگن زور بزن که نتیجش شد دو تا بخیه)