۱۵ پاسخ

مبارکه مبارکه،راحت شدی😍❤️

قدمش پراز خیر باشه باشه برات عزیزم واقعا واقعا خسته نباشید خیلی مواظب بخیه هات باش

مبارکه عزیزم 😍

مبارک باشه عزیزم ایشالا قدمش پرازخیر و شادی و برکت باشه

به سلامتی مبارک باشه💪😍

مبارک باشه عزیزم

مبارک باشه عزیزم ❤️

مبارکه عزیزم

مبارک باشه عزیزم

مبارک باشه عزیزم

عزیزم بسلامتی قدمش مبارک

زیر سایه پدرومادربزرگ شه خداحفظش کنه 🌺😘

مباركه عزيزم❤️چشمتون روشن،خوش قدم باشه

قدم نو رسیده مبارک عزیزم

مبارک باشه عزیزم😘😍

سوال های مرتبط

مامان رادین مامان رادین ۳ ماهگی
خانم ا بضی ها گفتن از. زایمانت بگو. من. الان همه رو مینویسم. خواستین. بخوبنن
من دوشنبه رفتم. بیمارستان برام ختم بارداری زد برایه پنچشنبه من پنچشنبه نرفتم شنبه رفتم بیمارستان گفتش. برو تا درد هات شروع بشه با اصرار خودم. ختم بارداری زد ساعت. ۱۱. بستری شدم. ساعت. ۳ کیسه آب پاره. شد ساعت. ۵ بهم سرم. زدن. درد هام. شروع. شد. ساعت. ۶ از. تخت. اومدم. پاهاين یکم. ورزش‌ کرد درد هام شروع شد
بهدش شروع کردم. به داد زدن. همش میومدم معاینه میکردن ۶ ساعت باز بودم بهدش. هعی. سرم زدن. تا ۹ شب به دنیا نیومد
بهدش این که خیلی /داد زدم گفتم مادرم بیاد دیگه قول. میدم. داد نزنم. بهدش مادمر اومد منو. فرستاد دستشویی پشتم رو خالی. کردم. دستشویی کردم. رفتم رو. تخت. دکترو اومد. معاینه گرد گفت بچه اومد. پاهین. دکترو‌ گفت. زور. بزن آنقدر. زور. زدم که نگو.
بچه اومد. بیرون. درد هام گم. شد بهدش. بچه که اومد. بخیه زدن
با نینی. منو بردن. یه اتاق. دیگه پیشه بقیه. ساعت. 10:15 دقیقه به دنیا. اومد
مامان دیانا مامان دیانا روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی من👇

امروز ۴۰ هفته تموم شده بود وارد ۴۱ هفته شده بودم رفتم بیمارستان برای معاینه که بهم گفتن شرایطم خیلی خوبه و ۳ سانت رحمم بازه منم دردی نداشتم..
ساعت ۴ و نیم بستری شدم بهم سرم و آمپول زدن تا ساعت ۵ دردام کم کم شروع شد در حد درد پریودی خیلی خفیف هر دو دقیقه می‌گرفت تقریبا ۴۰ ثانیه طول می‌کشید ولی خیلی خفیف بود جوری که من خوابم گرفته بود🫢
تا ساعت ۵ و نیم کیسه آبم پاره شد و تقریبا دردام بیشتر شد یکم راه رفتم و رو توپ نشستم و دردارو با تنفس کنترل میکردم
همون موقع دکترم رسید پرسید که احساس مدفوع نداری؟ منم گفتم که چرا دارم بعد معاینه بهم گفت دیگه رو توپ نشین خیلی سریع داری پیشرفت میکنی🫠
ساعت ۶ برام آمپول هیوسین زدن که یکم آروم شدم ولی دردام زیاد شده بود تا ساعت ۶ و رب که دیگه نمیتونستم تحمل کنم و احساس زور داشتم منو بردن اتاق زایمان و تقریبا تنفس و اینا دیگه کارساز نبود داد میزدم ولی خب زیاد طول نکشید دو تا زور زدم و ساعت ۶ و نیم دخترم به دنیا اومد😍
درد داشت بخیه هم خوردم ولی خوبیش این بود زیاد طول نکشید و زود این روند تموم شد🫠🫠
مامان Karen مامان Karen روزهای ابتدایی تولد
سلام مامانا
بعد از ۳ روز سختی گل پسر منم به دنیا اومد🥰
بدون درد توی ۳۹ هفته و ۷ روز بستری شدم.
اول کلی فشار زایمان طبیعی رو تحمل کردم ، از اینکه طی ۲۴ ساعت ۳۰ بار انگولکم کردن نگم براتون، هر ۳ ساعت هم یه نفر میومد و میگفت مامای شیفت هستم و دکتر شیفت عوض میشد هر ۳ ساعت . هر ۳ ساعت نوار قلب میگرفتن و هر ۳ ساعت یه بار دکتر و یه بار مامای شیفت انگولکم میکرد و بخاطر همین درد شدیدی داشتم.چون بیمارستان رضوی قبول نمیکرده قبل از ۲۴ از بستری شدن سزارین کنن.
قرص های باز شدن دهانه رحم باعث شد مسموم بشم و بعد از دوز‌ دوم فشار پایین و اسهال و استفراغ شدید داشتم که دکترم دیگه ممنوعش کرد.
بعدم گفتن چون انقباض داری نمیتونیم بهت امپول فشار بزنیم . و دهانه رحم هم بیشتر از ۲ سانت باز نشده بود ولی خیلی درد داشتم . ۲۴ ساعت توی اون وضعیت بودم تا بیمارستان قانع بشه من نمیتونم زایمان طبیعی کنم و در نهایت دکترم گفته بود که بیشتر از این اذیتش نکنین و برام عدم پیشرفت زدن و در نهایت طی ۱۲ دقیقه توی عمل سزارین گل پسرم به دنیا اومد😘😍🦋🤰🏻
منم نتونستم زایمان طبیعی کنم اول کلی درد و سختی کشیدم و در نهایت سزارین شدم❤️‍🔥
مامان آرسام وآنیسا 😍 مامان آرسام وآنیسا 😍 ۲ ماهگی
سلام به دوستایی که گفتین تجربه زایمان طبیعی مو بزارم براتون . شنبه حدودایی ساعت هشت رفتم سنو داپلر انجام دادم . این سنو رو هم هر دو هفته یک بار بخاطر آب دورش و وزنش انجام میدادم . خلاصه سنو رو انجام دادم و جوابشو بردم پیش دکتر که فورا نامه بستری داد که برم زایشگاه چون هم وزنش کم بود و هم خونرسایش داشت ضعیف میشد منم زود رفتم تا ساعت ده اینا بستری شدم اول ی دوز آمپول فشار زدن بهم دردام یکم شروع شد ولی شدید نبود ساعت دو اینا هم ی قرص زیر زبونی بهم دادن که دهان رحمم باز بشه ولی بیشتر از یک سانت باز نشد کلی هم ورزش انجام دادم ولی فاید نداشت خلاصه دیگه تا ساعت یازده صبر کردن و دیدن فایده نداره فرستادن بخش تا فردا صبحش دوباره رفتم زایشگاه ساعت ۱۰ اینا آمپول فشار زدن ولی با دوز بیشتر منم دردام هی بیشتر می شد که ساعت یک نیم اینا کیسه آبم پاره شد و تا ساعت چهار رب که دخترم بدنیا اومد دردای خیلی شدید داشتم که آروزی مرگ میکردم و دهان رحمم به هفت سانت رسید ی زور ی جیغ زدم دخترم بدنیا اومد . الانم بغل دستم خوابه خداروشکر ۳۸هفته ۱روز زایمان کردم بچمم وزنش ۲۵۱۵گرم بود