شوهرم
🥺😍همسرم 🫂
به مادر جانم
با همسرم رفتم آزمایش دادم بعدا رفتیم برای جواب که گفتن حامله هستم از ذوق نمی دونستیم چیکار کنیم
همسرم
خواهر شوهرم 😅
اولش شوهرم وقتی شب از سر کار اومد تست رو دید خوشحال شد بعد صبح با همه دیگه رفتیم آزمایش تا گفت مثبت هس از خوشحالی اینقد گریه کرد الهی فداش بشم بعدشم خانواده خودم و شوهرم فهمیدن باردار هستم 🥰از خدا میخام به همه اونای ک بچه میخان خدا بهشون این نعمت رو بده 🤲
همسرم .... از ذوق گریه ش گرفت🥲
بعدش آبجیم ....
بعدش مامانم....
همسرم
اول به همسرم بعد به خواهرم وبعد بقیه
اول به شوهرم چون تست منفی بود باور نکرد بعد مادرم باور کرد
جاریم😂
ابجیم 😂😂😂😂😂
اول به دختر خالم بد به خواهرم بعدشم به دخترم شوهرم بدهمه بقیه
همسرم
به همسرم
بعد مادرم بعد مادرشوهرم
من با دختر کوچولو و همسرم رفتیم آزمایش دادم منتطر موندیم و آقامون جوابو گرفت و با بغضو لبخند ازمایش به دست خارج شدو جوابو داد دستم دخترم تو شدک بود چون چندسال بود انتظار داشتن خواهر و برادر می کشید اول با اشک و بغض و گریه و خنده توام،به دخترم تو ماشین گفتیم که این جواب نی نی دارشدن ماست،بعدم به مامانم گفتیم
همسرم
اول شوهرم و مادر شوهرم و خواهر شوهرام بعد مامانم و داداشمو و بابام و ابجیم 😁 من تک عروسم 😁❤️❤️
اول همسرم بعد دوستم بعدمادرم بعد دوهفته به مادرشوهرم
اول شوهرم بعد مادرشوهرم یک ماه بعدشم به مامانم گفتم میخواستم مطمئن بشم بعد بگم
خاهرشوهر
ابجیم🤣🤣
روبیک پیام بدین گروه زدم nazaninm7079
اول خواهرشوهرم ک اینقدکنجکاوبودباهام اومدبعدشم رفتیم پیش اقامون ک سرکارش بودلحظه ای باشکلات ریزابی وپاکت ابی ک رنگ پاکت سنوبودسورپرایزش کردم وبعدش مادرشوهروبرادرشوهروبعدشم خانواده خودم چون پدرشوهرم فوت کرده بودپرنسم اولین بچه خانوادس یعنی ازشدت خوشحالی 😃 غوغاشده بود بعدشم جشنومهمونی😍🎊🎁🥳🥰وکل فامیل
دخترم وآقامون
به همسرم
اول همسرم بعد خانوادم بعد هم دوستان و اشنایان
اول همسرم بعد به دوتا از دوستام بعد جاریم بعد خواهر شوهرم ودخترعمم وبقیه هیچکس نمیدونه هنوز نگفتم 😁👌🏻
اول ک شوهرم اون روز چون پریودم عقب افتاد است دادم و با هم دوتایی فهمیدیم،بعد مادربزرگم🥰🫶
پیش خانوادم بودم😁
بعد از همسر ، مامانم🤩
تست ک زدم مثبت شد ب خواهرم گفتم 🥺بعد رفتم ازمایش دادم عدد بتام ۳۹۰۰بود ب دوستم گفتم باز رفتم سونو دادم ب خواهرم کفتم ک ۴هفته و ۶روز بود دیگ همون شبش ب همسرم کفتم همسرم سومین نفر فهمید
شوهرم
همسرم و پسرم بدشم مامان و خاهرم
همسرم 😍
یا فاطمه زهرا
همســـــــــرم💐
همسرم و دخترم
داداشم و مامانم
همسرم
همسرم
همسرم
به همسرم
مامانم🥰🥰🥰
من سرکار بودم بی بی چک زرم دوستم متوجه شد ولی خودم به همسرم گفتم
به همسرم🥹😍
به شوهرم
سلام من تازه فهمیدم باردارم خواهش میکنم برام دعا کنید بچم سالم باشه و قلبش تشکیل بشه من ۲ بار که حامله شدم قلبش تشکیل نشود و خارج رحم بوده این بار سومه دعام کنید
مادرشوهرم🥹
مادرم
شوهرم
اول شوهر جونم بعد از مشتلوق گرفتم🤣💋♥♥
زن داداش مامانم بعد همسرم بعد کل طایفه
مامان همیرم که خیلی خیلی هم خوشحال شد🥺😍
کل شهر 😂
منم اصلا دوست ندارم اما شرایطم جوریه که بخوام نخوام همه فامیل هم متوجه نشه خانوادها میشن چون فعلا قرارچن سال نامزدخونه مامانامون بمونیم ومن چن روز درهفته خونه مادرشوهرمم چن روزم خونه خودمون بعدالان باز حامله بشم دکتر گفت ۹۰٪بهت استراحت مطلق میدن خوب اینم باز باعث میشه بفهمن 😞
مامانم❤️🥺
میشه هرکی پیام منو میبینه دعا کنه این ماه بیبی چکم مثبت شه 🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻
همسرم. بعدشم داداشم
مامانم
شوهرم
من الان واسه بار سوم باردارم ۶هفته هنوز هیچ کس نمیدونه😅😉
شوهرم کنارم بود ک بی بی چک زدم بعدش مامان گلی
همسرم فقط میدونه و تا الان کسی نمیدونه
همکارمم یه کوچولو شک کرده
اول به شوهرم
اول به شوهرم گفتم بعد اونم سریع زنگ زد مامانش
بعدمامانم خواهر
همسرم
اول همسرم بعد مامانم
خواهرکوچیکم
اولین بارداریمومامانم فهمیدبیبی زدم.دومی روشوهرم خودش بهم گف احتمالاحامله ای
همسر
همسرم♥️
به مامانم
من چون خیلی شکه شدم وانتظارنداشتم جوری گریه کردم داداشم اینا زنداداشم مامانم متوجه شدن بعد هم همسرم ولی دوسنداشتم تا مطمعن نشدم به خانواده همسرم بگم که شوهرم گفتواونام دهن لق همجاروپرکردن وبچه ای که رشد نکرده وباید سقط بشه ولی به خودم قول دادم مثل همه ی کارام سری بعدباردارشدم روزی به هیچ کس نگم بعد۳ماه بگم
به شوهرم
سوال: عزیزا دل
برای همه کسانی ک دلشون میخاد باردار بشن
همه کسانی ک چشم انتظار هستن
هر کس این پست دید به نیت بانو فاطمه زهرا
این صلوات بفرسته و ب این زنجیره بپیوندین
انشالله منم فردا میخام بیبی چک بزنم مثبت بشه بانو فاطمه زهرا دست رد ب سینم نزنه صلوات ک پایین میزارم ب نیت ایشون بفرستین هر کس فرستاد بنویسه ⬇️
یا فاطمه زهرا ♥️
اللّهمّ صلّ علی فاطمهٔ و أبیها و بعلها و بنیها [و السّرّ المستودع فیها] بعدد ما أحاط به علمک.
هر دو تا بچه هام اول به شوهرم گفتم
من به شوهرم خبر بارداریمو دادم و هنوزهم کسی خبر نداره
بعد از ٱزمایش خون شب شهادت حضرت زهرا س رفتیم هیئت
تو مراسم از آزمایشگاه جواب تست رو فرستادن،
اشک ریختم به پهنای صورت
به همسرم که قسمت مردونه بود پیام دادم
نفر دوم دوستم بود که برام مثل خواهره
گفتم رفتم تست دادم و مثبته
بغلم کرد و هدومون کلی گریه کردیم از شوق😭😭
رفتم سونو گقتن ساک حاملگی دیده نمیشه، دکترم گفتن زوده بایددو هفته دیگه مجدد برم
دعا کنید برام
این ماما تشخیص جنسیت میده
اینستا
nini_bardari99
ب سوال بعد دوماه سه ماه به خانواده همسر بگین بد نمیشه ناراحت نمیشن. من اصلا دوست ندارم به همه خبر بدم دوماهی بگذره بعد
شوهرم. اون خوشحال بود و من ناراحت. برنامه داشتم برای فوق بخونم و درسم رو ادامه بدم که به فنا شد.
خداروشکر .راضی ام به سرنوشت و هر آنچه نوشت🌷🌹💐🌸🌼🌺🥰
شوهرم بامن بود بعد خواهرم زنگ زد فهمید
من به شوهرم بعد به رفقام
همراه مادرم بودم رفتم دکتر گفتش که باید ازمایش بدم بعد انجام ازمایش نتیجه به دستم رسید که باردارم خیلی شوق و ذوق زیادی داشتم و اولین نفر به همسرم زنگ زدم و خبرشو دادم حس خیلی خوبی بود که هیچ وقت فراموش نمیشه
سلام دوستان😍من ادمین فروش پیج فیلتر شکن(vpn)هستم ارزون تر ازهمه جافقط۶۰ هزارتومان برای اطمینان اول اشتراک براتون فعال میشه بعد هزینرو پرداخت کنید💸(تو این اوضاع اقتصادی میشه لطفا حمایتم کنید🥺)
چه عددی برای دوقلو
ممکنه دوقلو باشه۲۱۹۸
دوستان یسوال دارم لطفا پاسخ بدید بتای دوقلو چند هست؟
تا سه ماه اول فقط خودم و مامانم میدونستیم چون من اول بچه نمی خواستم و به دلیل شغلم که باید راه دور هم می رفتم سخت بود
مامانم بعدشوهرم
دوماه پنهون کردیم باهمسرم به مامانم گفتم کل خانواده خبر شد
بعد تو خانواده شوهر 4 ماهگی نوبت دکتر داشتم شوهرم رفته بود گفته بود میخوام هما رو ببرم دکتر گفته بود چرا گفته بود نی نی داره اوناهم کل خاندان خبر کردن
همسرم
همسر بعدخواهری
اول همسرم بعد مامانم
همسرم و بعد پدرو مادرم بعد قوم شوهر
همسرم بعد مادرم
مامانم داداشام بعدهمسرم
اولین بار به مادرم بعد همسر
همسرم جواب ازمایش روگرفت و خبربارداری رو به من داد😂😂
من توی پیجم کلی عروسک های خوشگل میبافم که میتونه یه همبازی جذاب برای نی نی تون باشه. میشه فالوم کنی؟🥹❤️❤️
ایدی پیج: baftani_maah
با عمم رفتم جواب آزمایش گرفتم از ذوقش گریه شد بعدشم ب مامانم همسرم گفتم
من با داداشم رفتم جواب آزمایشمو گرفتم
اولین نفر بود که متوجه شد اینقدخوشحال شد که سر راه کیک گرفت
دوروزپیش بی بی چکم مثبت شدناخواسته بودبااینکه قرص اورژانسی خوردم باردارشدم جاخوردم اصلااماگیشو ندارم اولین نفربه شوهرم پیام دادم گفتم بیاشاهکارتوببین عکس بی بی چک روفرستادم
کدوم شهری؟
مادرم و همسرم
تا دوماه ب کسی دیگه نگفتم ، گذاشتم قلبش تشکیل شه بعد
مادرم بعد همسرم
برا آزمایش همسرم باهام بود و اونجا فهمید بعدم به مادرش گف
منو همسرم جفتمون باهم تو مطب دندون پزشکی فهمیدیم 😂
بعد فوری زنگ زد به خانواده هامون گفت
حالا پرو پرو مشتلوق هم خواست😂
که نی نی ماهم هفته ی بعد بغلمه😍😍
مامانم
به مامانم😍
من کرونا گرفته بودم دقیق یادم نیست چون واسه مصرف یه سری دارو باید مطمئن میشدم که باردار نیستم اول همسرم بعد جاریم یا نه اول جاریم بعد همسرم، با جاریم صمیمی هستیم یه تکه ماه نگار بانو
اول به همسرم گفتم حتی نزاشتم بیاد خونه از سرکار زنگ زدم خبر رو دادم🤦♀️🤦♀️🤦♀️
اخه همه میگن شیرخشک نان اصلن چربی نداره چاق نمیکنه بخاطر همین من بیومیل گرفتم این اصلن چاقشم نکرد این سه ماه 11روزشه نان یک بگیرم براش
من اول به مامانم گفتم بعد به شوهرم
مادر شوهرممم
به باعث و بانیش😂
س مامانا توروخدا بگین چه شیرخشکی برای وزن گیری خوبه بچم خییلی لاغره هم کلا شیرخشکیه اپتامیل بهش دادم الان بیومیل بهش میدم هنوزم همونجوری لاغره شماها نمیدونین چه شیر خشکی برای وزن گیری خوبه
به مامانم گفتم رفتم آزمایش دادم فکرکنم حاملم خیلییییی خشک گفت آها خوبه😐😐😐
به خواهرشوهرم بعد شوهرم
خبربارداری پسرگلم رواول به همسرم گفتم وبعدخانواده هاخبردارشدن اونم فقط پدرومادرمون،بقیه بعداز۴ماهگی خبردارشدن
همسرم❤
من خونه بابام بودم حالت تهوع گرفتم خواهرانم با مادرم گفتن بارداری گفتم نه فکر نمیکنم
زنگ زدم به شوهرم گفتم یه تست بارداری برام بخربیار گفت برا کی میخوایی بگو شیرینی هم باید بده گفتم نمیدونم فکر کنم خودت باید شیرینیشو بخری😄
البته دوتا از خواهرام که خیلی خوشحال شدن
یکشون با دوتا از برادرام هنوز پسرموکه دیگه چندروز دیگه سه ماهش میشه ندیدن
خواهرشوهرم با داداشاش هیچ کدام هنوز ندیدن بچمو
والا جنسیت دست من نبوده میگن چرا پسر شده یکیشون رفته بوده محل کار شوهرم گفته بچت ومیگن پسر شوهرم گفته سالم باشه اره پسر مگه اتفاقی افتاده
خواهرشوهر میگه چرا اسم بابارونذاشتی درصورتی که اسم هم مادرشوهرم گذاشته یعنی میشه زن بابای خواهرشوهر
من که با بارداریم هرکس یجوری باهم رفتار میکنه کارخانه بوده نمیدونم چرا دل بنده های خدا به درد آمده اینجور میکنن
همسرم خواهرم مامانم
اول به دوستم گفتم چون میخواستم موقعی که همسرم میاد سوپرایزش کنم و تدارک های قبل شو انجام دادم بعد همسرم هم به خانواده هامون گفتیم
همسرم
همسرم ❤️بعدخواهرم
سلام هرکی توان مالی داره بهم پیام بده تو یه مشکلی گیر کردم خیلی کلافه و دلشکسته ام . به هردری میزنم بستس . توروخدا برای من دعا کنید . گاهی چاره ام وفقط مرگ میبینم
همسرم بعد مامانم
اول خواهرم بعد مادرم بعد خواهر دیگم بعد همسرم
من اول همسرم بعد خواهرم
به پدرش...
همسرم
همسرم
شوهرم ماشینو برده بودتوکوچه ک بره سرکار بدوبدو رفتم نشستم تو ماشین بهش گفتم😍😍
من اول به دخترم گفتم بعد همسرم 😁😁😁
همسرم
قطعا همسرم😊
شوهرم
همسرم😍😍♥️
چرامگه کجا هستن
همسرم و مامان بابام وبرداروخواهرام خلاصه بگم خونوادگی بود
مامان بابام خواهرم
و بعدش همسرمو سوپرایز کردم
انشالله که هرکس دلش میخواد خدا تجربه ی این لحظه های شیرین رو بهش هدیه بده😍🥰
همسرم بعدش مادرم
اول مادرم
همسرم که فهمید و خوشحال شد
بعد مامانم که زیاد خوشش نیومد، الانم بچم ۴ ماهشه ی بار بعد از تولدش هنوز نیومده ببیندش، حتی برادرم تا حالا بچه منو ندیده
چه بی معرفت شدن آدما
شوهرم ب من خبر داد که باردارم
ولی من اول ب خواهرم ولی خواهرم ب مامانم موقع که فهمید بارداره گف ب ابجیم نگو یعنی من من تا ۴ ماهگیش نمیدونستم 🥺🥲😔
و این چندساله شکنجم میده
من همیشه برای خواهرام جونم دادم ولی اونا اهمیت ب من نمیدن ☹️
همسرم و برادرم 😁❤️
مامانم و همسرم
همسرم
همسرم
زن داییم بعدم شوهرم
منم تیروئید داشتم رفتم آزمایش دادم تیروئید برطرف شده بود بارداری نشون داد الانم هفته بیست و هفتم هست☺️😆
مامانم و خواهرم و بابام🥰
مال من اصلا انتظاربچع نداشتیم یهو از حالتام تست دادم اما فکر کنم اولینش زن داداشم بود بعد شوهرم یادم نمیره چقدر گریه کردم....... اما الان خدارثانیه ب ثانیه شکر میکنم که دختر دارم
به همسر عزیزم گفتم
سلام من رفته بودم آزمایش داده بودم جوابشو همسرم رفت گرفت همسرم به من خبر بارداریمو داد
من با کلی ترس بعد تست زدن که مثبت شد با کلی گریه به همسرم گفتم اونم بغلم کرد من گریه میکردم اون میخندید میگفتم من نمیخامش میخام سقط کنم چون فقط یه ماه بود که عروسی کرده بودم
آتلیه آنلاین
دندونی
یلدایی
کریسمسی
تولد
عروس دامادی
تکی و خانوادگی برای تمامی تم
پاییزی
هالووینی
زمستانی
ماهگرد
کافیه تاپیکامو ببینی برای نمونه هام
فقط سی تومن
آتلیه آنلاین
دندونی
یلدایی
کریسمسی
تولد
عروس دامادی
تکی و خانوادگی برای تمامی تم
پاییزی
هالووینی
زمستانی
ماهگرد
کافیه تاپیکامو ببینی برای نمونه هام
فقط سی تومن
ب مامانم
خانما علت بیحالی وضعف بدن وخواب زیاد چیه. همش بیحالم
ب ابجیم
به باباش🥰🥰
اول به همسری گفتم و ازش فیلم گرفتم ❤️❤️❤️🫀🥹
بعد از مثبت شدن چندین کیت بارداری ،که خودم باورم نمیشد، به همسرم گفتم.
به همسرم
ولی بچم ۴ ماهگیش فهمیدیم مشکل داره یکسالگی فهمیدیم ژنتیکیه کاش دکترای احمق فهمیده بودند و سقط کرده بودیم انقد زجر نمیکشید خدا خودش به دادم برسه
چندماه منتظر نی نی بودیم تااینکه تصمیم گرفتیم بریم دکتر همون شبی که رفتیم دکترزنان و گفت مشکلی نداری تو نگو چند روزه باردارم حالم بد شد بی بی چک گذاشتم مشخص شد همسرم پیشم بودو کلی خوشحالی کردیم بچه دومم اما ناخواسته شد وقتی فهمیدم فقط گریه کردم چون بچه اولم همش یکسالش بودمیگفتم گناه داره اونم مراقب میخواد کوچیکه تو همه اون لحظات همسرم دلداریم داد و به اندازه بچه اولم خوشحالی میکرد ونزاشت خدایی نکرده بندازم همش میگفت هدیه خداس فقط شکر کن
اول که همسرم
بعد به مادرم
همسرم😍😘
بابای نی نی م🥰
مامانم
به مامانم🤗
همسرم وخواهرم
همسرم وخیلی هم خوشحال شد
همسرم وقتی بهش گفتم بجای خوشحالی......... ناراحت شد گفت برو زعفرون درس کن بخور تا چند روز ناراحت بود
همسرم
به بابای نی نی👪
من جاریم پیشم بود🤣🤣🤣🤣🤣
همسرم
همسرم
همسرم
همسرم 😍
همسرم
اول همسرم که پشت در منتظر جواب بود و دل تو دلش نبود 💓
بی بی چک زدم و با شوق پریدم بیرون 😆 وقتی بش گفتم اونم خیییلی خوشحال شد و ذوقید و همو بغل کردیم و بوسیدیم .. 💏
بعدم همون روز رفتیم خونه مامانم و مامانم تا قیافه و ظاهرمو دید خودش فهمید و با ذوق پرسید بارداری ؟؟؟؟ ( با همسرم قرار گذاشته بودیم بعد از گرفتن جواب آزمایش به خانواده هامون بگیم ) ولی دیگه وقتی دیدم مامانم با ذوق و خوشحالی پرسید نتونستم مخفی کنم و گفتم آره و مامانم خییلی خیلی خوشحال شد 😀
خیییلی حس و لحظه شیرین و به یادموندنی هست 😍
انشاالله خدا قسمت همه منتظرا بکنه 🙏
سلام خوبین دخترم دوماهشه انواع شیر نان ۱و ای ار نان و ای ار ببلاک و ای ار بیومیل براش امتحان کردم با همشون جهشی بالا میاره و دل درد یا اسهال میشه یا یبوست و بیقراره و چشمش قی زده مقعدش قرمز و خشکی پوست داره دماغش کیپه خس خس سینه داره آیا حساسیت پروتیین گاوی داره بنظرتون بهش شیر گلدن گات بدم ؟ وزنشم اصلا اضافه نکرده
همسرم
تو بدترین سرایط روحی روانی بودم سر یه سوتفاهم قهر کرده بودم رفته بودم شهر خودمون خونه پدرم یک ماه ی بود اونجا بودم شب و روزم با گریه می گذشت شوهرم همش منت خپاهش برگرد خونه اما من با اینکه می دونستم دارم اشتباه می کنم اما سر لجبازی و غرور بی جا می گفتم نه جدا میشم تا زد تصادف کردم با ماشینم اون ساعتی مه تصادف می کنم شوهرم تو خونه از خواب می پره سر اینکه خواب دیده بود من تصادف کردم خلاصه سه شب بهم زنگ زد گفتم با ماشین چپ کردم تک و تنها هم بودم گفت فقط خودت خوبی ماشین فدای سرت کلی ترسیده بودم مرگ مو دیدم اون لحظه با چشم مطمعنم خدا سر فرشته تو شکمم جون مو بهم بخشید تو اون تصادف قبل تصادف هم چند روز بود حال تهوع سر گیج بد داشتم صبح بعد بیمارستان گفتم خدایا سینه هام درد می کنه چرا پریود نمیشم دکترمم کلا نا امبدم کرده بود که دیگه بادار نمیشی نمی دونم چی شد دوستم دوتا بی بی گرفت برام اورد زدم مثبت شد یک ساعت تو wcبودم خواهرم امد در زد امدم بیرون بهش گفتم پدرم بود بهدک عکس گرفتم برای شوهرم فرستادم اینقدر خوشحال سد گفت تو روخدا بیا خونه اول گفتم نه نمی خوامش مثل سری های پیش نمیزارم خدا بگیره خودم سقطش میکنم کلی منت کرد اخرم تهدید که خط بیوفته روش ازت شکایت می کنم خلاصه دو روز بعد برگشتم خونه بدترین ویار هیچی نمی سد بخورم چپدبتر خونریری افتادم اخ اخ بدترین سختترین روزا بود اما ارزش داشت الان معجزه خدا بغلمون خوابه مادر فداش بشه
همسرم مادرم
من که خواهرندارم اگه داشتم مطمئنا اول به اون میگفتم،درعوض ۴تاداداش مهربون دارم ،من چون تحت درمان بودم اول به شوهرم گفتم بعدباتلفن بادکترم حرف میزدم مامانم متوجه شدودیگه شوهرم به داداشام گفت
همسرمم
دو ماه قبل از بار داری پسرمو تو خواب دیدم درحالی که تصمیم داشتم دو سال بعد از ازدواج بچه دار شم . دوماه بعد هرچی گوجه میدیدم فکر میکردم هلو هستش.شوهرم گفت فکر کنم بارداری فرداش بی بی چک خریدیم اول از همه همسرم متوجه بارداریم شد.
انشالله بسلامتی بغل بگیری واقعا لذت بخشه
من توی دوران عقد باردار شدم هیچکس خوشحال نشد حتی شوهرم گفت سقط کن ولی نگهداشتم ....الان دومی ۲ ماهشه خدارو شکر شوهرم جونش واسه بچه هاش میده میگه تورو خدا به بچم بزرگ شد بهش نگی که ازت خواستم سقطش کنی
به خواهرم
من یه حس ششمی بهم گفته بود این ماه بارداری، واسه همین ده پونزده روز مونده به تایم پریودیم به مامانم گفتم یه حس هایی دارم، انقدر دعا میکردم مثبت باشه، چندبار بیبی چک زدم مثبت شد، برای اطمینان بیشتر یه روز صبح که شوهرم رفت سرکار، بهش نگفتم و رفتم آزمایشگاه آزمایش دادم، ساعت دوازده ظهر جواب آماده شد، هوا ابری بود ولی زمین از بارون شب قبل خیس شده بود، قبل از رفتن به آزمایشگاه که جوابو بگیرم یه استرس عجیبی داشتم و دعا دعا میکردم مثبت باشه، وقتی جوابو گرفتم و دیدم مثبته از شدت خوشحالی توی اون هوای سرد و زمین نم گرفته انقدر قدم زدن بهم حال داد که هنوزم طعم اون قدم زدن توی اون هوا با اون حس و حال خوب فراموشم نمیشه، دقیقا یک روز قبل از تاریخ سالگرد عروسیمون متوجه شدم مثبته، رفتم فروشگاه سیسمونی و یه لباس نوزادی خریدم و توی یه جعبه کادویی گذاشتم و به شوهرم دادم، اون روز بهترین روز زندگیمون بود
پربودم یکم عقب افتاد و بی بی چک زدم مثبت شد به شوهرم گفتم ولی دوتامون باورمون نمیشد چون ناخواسته بود ولی به عنوان هدیه ای از طرف خدا پذیرفتیم.بعدش خونواده خودم و همسرمو سوپرایز کردیم
دوستم مادرم همسرم
همسرم گفتم خیلی حس خوبی بود ایشالله قسمت همه چشم انتظار ها😍
من به دوست صمیمیم بعد آزمایش دادم مطمئن شدم یه سورپرایز کوچولو واسه همسرم آماده کردم اونم زمانی که پدرم کرونا گرفته بود من تا داخل آی سی یو رفته بودم ولی نمیدونستم باردارم بعدش پدرم فوت کرد حتی تو مراسم خاکسپاری نتونستم شرکت کنم کل اون دوران فقط غصه بود مادرم هم ده ماه قبل پدرم فوت کرده بود🥺🥺🥺
همسرم مادرم ولی سقط شدقسمت نشد💔
مادرم
دختراکانالموفالوکنید
@harajeston_nazara
من بخاطر سقط هاي قبلي اينبار ب هيچكس نگفتم فقط خودمو شوهرم بعد ٥ ماهگي ب خانواذه شوهرم و خانواده خودم گفتم انقدر نذر و نياز كردم خدا بچمو برام نگه ذاره دشمن شاد نشم
چشم انتظاري خيلي سخته اميدوارم همه طعم شيرين نيني دار شدن رو بچشن
اولین نفر به همسرم 😍
بعد تقریبا یک ماه به مادرم گفتم اونم من نگفتم خودش از حالت صورتم و حالم فهمید🤣🤚
اولین نفر به همسرم خبر دادم خیلی حس خوب وشیرینیه انشالله همه تحربه کنن خودم و شوهرم شوکه شده بودیم باور نمیکردیم
اولین نفر شوهر بود
بعد خواهرشوهرم
ب مامانم
سلام به همسرم زنگ زدم گفتم آزمایشی مثبت نمیدونی چه حالی داشتیم بعد از ۴ سال داشتم پرواز میکردم
هعی چه زود گذشت ... یادمه هیچ علائمی نداشتم فقط پریود نشدم اون ماه رفتم دکتر گفت باید بری سونو بدی شاید تخمدانت به مشکل خورده رفتم سونو دادم اصلا انتظار بارداری و بچه نداشتم درعین ناباوری دکتر سونو گفتش خانوم شما ۶ هفته اس بارداری مگه متوجه نشدی گفتم چی میگی دکتر بارداری کجابوده بعد تودستگاه نشونم داد و اینو با ی حالی ک اصلا انگار روزمین نیستم بلندشدم اومدم بیرون ترس داشتم تنها بودم شوهرمم گفته بودحالا ها بچه نمیخوایم گفتم چجوری برم خونه چیکارکنم باکلی ترس وحشت استرس زنگ زدم شوهرم گفتم حالم خوب نیست نمیتونم برگردم بیا دنبالم باهم برگردیم زودخودشو رسوند گفت چیشده کلی گریه کرده بودم باورش سخت بود ی جنین توشکمم بوده ی ماه خورده و من نفهمیدم خلاصه جواب سونو رو گذاشتم جلوش گفتم بیا بخون خوند واکنشش شوکه شدن بود دیگه اومدیم ی راست رفتیم خونشون به خانوادش گفت هیچکس انتظارنداشت همه تعجب کردن خودمون تاچندماه باورنداشتیم نه آمادگی نه چیزی بعد که بخودم اومدم یادم نمیره چقدر نذرکردم حالا ک بدون اقدام و آمادگی یهویی شده فقط سالم باشه بچم خداروشکر خدا دسته گل سالمی بهم هدیه داد توروز تولد خودمو شوهرم دنیااومد🥰🥰🥰هدیه امسالمون از طرف خدا بود
همسرم مادرم
من و همسرم و مادرم
شوهرم
به شوهرم ولی چون قبلا سقط داشتم جفتمون استرس گرفتیم
همسرم
بعدش هم مادرم
و بعد غربالگری خانواده ها و فامیل 😍😍😍
اخی سال گذشته این موقعه باردار بودم
من و همسرم که باهم فهمیدیم. بعدش به مامانم گفتم
بی بیم مثبت شده بود شوهرم از کربلا میومد به هیچکس نگفته بودم وقتی مهمونا رفتن شوهرم یه لباس بچگونه اورد گفت تبرک کردم به صحن بیا اینم لباس بچت گذاشت رو پام منم بی بی چک رو گذاشتم دستش باورش نمیشد بغض کرده بود هی میگفت واقعا🥹🥹🥹ما خودمون بچه میخواستم تایم کمی از عروسیمون گذشته بود فکرنمیکردیم تو اقدام اول بگیره شکر خدا پسرم الان بغلمه😍😍😍
به شوهر گاووووم
جاریم
مامانم
اولین نفر مادر شوهرم
همسرم
به عشقم گفتم🥺🤍
آتلیه آنلاین
دندونی
پاییزی
کریسمسی
یلدایی
هالووینی
پاییزی
زمستانی
تولد
عروس داماد
خانوادگی درانوع مناسبت
تکی
ماهگرد
فقط کافیه در تاپیک هام نمونه کارامو ببینی
آتلیه آنلاین
دندونی
پاییزی
کریسمسی
یلدایی
هالووینی
پاییزی
زمستانی
تولد
عروس داماد
خانوادگی درانوع مناسبت
تکی
ماهگرد
فقط کافیه در تاپیک هام نمونه کارامو ببینی
آتلیه آنلاین
دندونی
پاییزی
کریسمسی
یلدایی
هالووینی
پاییزی
زمستانی
تولد
عروس داماد
خانوادگی درانوع مناسبت
تکی
ماهگرد
فقط کافیه در تاپیک هام نمونه کارامو ببینی
آتلیه آنلاین
دندونی
پاییزی
کریسمسی
یلدایی
هالووینی
پاییزی
زمستانی
تولد
عروس داماد
خانوادگی درانوع مناسبت
تکی
ماهگرد
فقط کافیه در تاپیک هام نمونه کارامو ببینی
اولین نفر شوهرم بود بهش گفتم اونم ساعت ۶ صبح داشت میرفت نون بگیری از پنجره صدا زدم گفتم مثبته اونم شوکه شده بود
بچه هام و همسرم
من خونه مامانم بودم اولین نفرمادرم بودش بهش خبردادم دوم آبجیم اونجا بودخودش فهمیدسومی هم همسرم فهمیدوخیلی خوشحال شد
نتیجه بیبی چک رو اول به شوهرم گفتم. بعد آزمایش دادم و بعد روز تولدم به خانواده ام گفتم🥰
من شب قبل خواب بی بی چک زدم خط دوم نیوفتاد.
رفتم خوابیدم، صبح با صدای شوهرم بیدارشدم ک گفت پاشو دوباره مامان شدی😂😂🤩🤩🤩😍😍😍
اول همسرم اونم به خواهرام زنگ زد
اول خواهرم بعدش همسرم
بعداز دوسال انتظار و یه بارداری ناموفق به شوهر جونم گفتم اونم کلی ذوق کرد فداش بشم 😍😍😍4هفته دیگه هم دخترمون بدنیا میاد 😍😍
من ساعت ۶صبح بی بی چک زدم کمرنگ بود ۳ماه بود میزدم منفی میشد اون ماه هم بی بی زدم هم آزمایش دادم منفی بود ولی دوباره بعد ۲۰روز از عقب افتادنم بی بی زدم با ذوق و شوق همسرمو بیدار کردم با اینکه خوابش سنگینه یبار بهش گفتم باباییییی بیدارشو دیگه نزاشت ادامشو بگم بیدار شد کلی ذوق کرد بغلم کرد به خوابیدنمون ادامه دادیم
همسرم بهم گفت .یعنی علائم داشتم بعد گفت نکنه حامله ای .ارهههه حامله ای ....😂
ب شوهرم رفتم زیر پتو جفتش بسته نداشتم گفتم وصلم کن بعد وصل شدم واتساپ بهش اس دادم یهو پتو رو از روم کشید گفت برو بی بی چک رو بیار رفتم و سطل آشغال پیداش کردم اوردمش
من هردو بار که باردار شدم
اول به مامانم گفتم
بعد به شوهرم
به مامانم
اول به مامانم گفتم چون شوهرم سر کار بود صبر کردم تا بیاد
وای من باردار بشم ب هیچ کس نمیگم تا قلبش تشکیل بشه اخه سریع اول ب همه گفتم ولی سقط شد ۶ هفته دیگه ب کسی نمیگم فقط ب شوهرم میگم تا ایشالا قلبش تشکیل بشه
اولین نفر ب مامانم زنگ زدم گفتم، شوهرم خواب بود دیگه بیدار شدم ب شوهرم گفتم باورش نمیشد😍🤭
همسرم که باورمون نمیشد خدا دادی بود فداش بشم
اولین بار که تست زده ام شوهرم سرکار بود بیرون شهر سری زنگ زده ام و گفتم ولی بی بی چکم کم رنگ بود بازم شک داشتم فرداش رفتم آزمایشگاه خون داده ام و ۴ساعت بعد خبر مثبت بودن را گرفتم از آزمایشگاه سری رفتم یه لباس نوزادی خریدم و جعبه باکس و چیدم توش فردا که همسرم از سر کار امد بهش دادم و کلی باهم ذوق کردیم خیلی حس عالی خداروشکر و الانم ۳ماهه هستم
اونم ب من زنگ شوهرم زد زیر گریه منم هی میخندیدم هم گریه .باورم نمیشد باردارم خونه مادرم بودم مادرم همیشه ارزوش بود اول عروس شم بعد بچه دار قسمت بود پیش مادرم مادر بودنم جار بزنم چقد صبح قشنگی بود وقتی رفتم ازمایش بتا لبام خشک بود بیقرار ساعت دیر میرفت
گفتم خدایا چقد مادر شدن سختی میخواد اونوقت یاد حس مادری مادرم افتادم الانم شب روز ندارم برا تشکیل قلب تو دلیم قربونش برم عمرم براش
الهی دامنه هرکی ارزو داره سبز کن
ساعت ۷صبح شوهرمو بیدار کردم از خواب بهش بیبی چک رو نشون دادم باهم اشکی شدیم🥰🥰
به عزیزترین شخص زندگیم، همسرم❤️
بی بی چک زن داداشم برام زد وب شوهرم خبر داد مشتلوق گرفت اشکای شوهرم دراورد
به باباییش گفتم اول😍
به شوهرم بعد داداشم
همسرم یادش بخیر اول صبح بود اون داشت دوش میگرفت رفتم در حموم با گریه گفتم مثبت شد و اون متوجه نمیشد چی میگم دوسه بار تکرار کردم تا فهمید
شوهرم
همسرم
داداشم🙃
خواهرم
درخواست دوستی بدین
من صبح ساعت شیش صبح بود فهمیدم مادر شدم بعد 13 سال
همسرم بامن اومد دکتر ولی نشنید دکتر چی میگه چون دکتر من توو مطبش راحت وامیسه بدون روسری وووو واسه همین اقایون راه نمیدن که من خودم رفتم بیرون بهش گفتم اصلا حسو حالو چهرش قابل توصیف نیست !!!! بعداز چند ماهم که صدای قلبش دراومد ظبط کردم بردم براش تا گوش بده اینقدر ذوق کرده بود که انگار دنیارو دادم بهش
همسرم♥️
دخترم رو به شوهرم گفتم
سر دومی اول به مامانم گفتم
به آقامون😌
من اول شوهرم بعد از اینکه ۴ ماهم تمام شد به خانواده خودم و همسرم گفتم ، خوشم می آمد راز باشه ، جالب بود. .. یادش بخیر
اول همسرم بعد برادرم
اولین نفر مامانم💓
شوهرم
اول شوهرم
بعدش خانواده ام
همسرم بعد مامانم😍
من دو هفته از پریودم گذشت بیبی چک زدم یه خط پرنگ اون یکی مث سایه بود فک کردم منفیه انداختم سطل اشغال همسرمم منتظر بود جوابشو ببینه گف چیشد گفتم منفیه باور نکرد رفت خودش نگا کرد بعد جعبه بیبی چک رو نگا کرد گفت اینک مثبته یلحظه باز امیدوار شدم گفتم ن بب حتما اشتباس گف پس برم یکی دیگ بیارم دوباره رف بیبی چک اورد دومیو بی انگیزه زدم گذاشتم ی گوشه بعد نیم ساعت پاشدم داشتم از بغل بیبی چک رد میشدم یهو چشمم افتاد دوتا خط پرنگ بود یلحظه نفهمیدم دارم چیکار میکنم با خوشحالی ب همسرم نشون دادم و اونم خیلی خوشحال شد من بعد یکسال از ازدواجم باردار شدم و فعلا تو شکممه خدارو هزار بار شکر میکنم بخاطر این نعمت زیباش ان شاءالله قسمت همه ی خانوما😍😍😍😍😍😍
اول همسرم بعدش مامانم 🥺
خوب معلومه بابای بچه هام هرسه تاشو اول خودش فهمید
همسرم بیبی چک گرفت و گف منم میام باهات سرویس ببینم و اونجا وایساد دید مثبته رفت بدون واکنشی تا رفتم دیدم تو حیاط داره می رقصه بعدش گفت بیا بریم دور بزنیم باهم
اول همسرم بعد خانواده خودم
همسرم
من میخواستم همسرم رو غافلگیر کنم ولی ایشون قبل از من رفته بود آزمایشگاه و جواب رو گرفته بود و درست زمانی که آماده بودم تا برم آزمایشگاه دیدم با گل و هدیه و برگه آزمایشم اومد خونه و حسابی منو سوپرایز کرد🥺🥺😍😍
اول همسرم و بعد خونواده خودم و بعد همسرم 🥰همه شوکه و خوشحال شدن چون براشون جاافتاده بود که ما بچه نمیخوایم
شوهرم وقتی شنید خوشحال شد خیلی گریه کرد
همسرم و ابجیم
شوهرم
شوهرم ویشم بود اولین نفر فهمید
ولی به اولین نفری که گفتم مامانم بود
بعد هم شوهرم گذاشت داخل گروه خانوادگیشون که برادر شوهرم دید و بعد بقیه
برای بچه اول و دوم اول همسرم بعد مادرم
برای بچه سوم خودمم نمی دونستم رفتم سونو ببینم مشکل رحمی ندارم چون بی بی چک گذاشتم منفی بود بعد تو سونو گفتند ساک بارداری میبینم که هنگ کردم انتظار نداشتم
سلام میتونی شماره کارتتو برام بفرستی
من شوهرم ازسرکار اومد رفتم دکتر ببینم چرا پشت شانم درد میکنه ک دکتر اومد دوتا امپول بهم زد بعد یه ربع داشتیم برمیگشتیم شوهرم گفت کارت ببربرا فلانی پول کارت ب کارت کنم پیاده شدم رفتم نتونستم انجام بدم چشمام اصلان هیچ شماره بتونم بخونم ندید انگار کور شده بودم برگشتم گفتم نمیبینم شوهرم فکر کرد دروغ میگم خودش رفت بعد اومدم خونه ازم پرسید کاش یه بی بی چک میگرفتی گفتم حالا نگرفتم بعدشم ۷ساله ارسری میگیرم پا میخورم نشون نمیده گفت ظرر نداره رفت گرفت شبش گفتم بزار امتحان کنم رفتم صداش زدم گفتم بیا ببین درسته یا اشتباه میبینم اومد دید واقعان باردار شدم بازم شک داشتیم تا صب بیدار بودیم ساعت ۶صب شد رفت داروخونه شبانه روزی دوباره برام ببی چک گرفت امتحان کردم اینقد خوشحال شد بازم شک داشت رفتم ازمایش خون دادم تا موقع جوابش اومد از استرس نه خواب داشتیم نه خوراکی تا به خواهرم زنگ زدم گفتم اینجوری زده باردارم یعنی گفت اره شوهرم بعد ۷سال بچه دارشدیم تا ۶ماهگی فقط ازم پرستاری کرد البته منم حالم بد بود هرچی میخوردم بالا میاوردم ازدرد پشت شانه دل درد میمردم من بارداری خیلی سختی داشتم دنیا خرج دکترا کردم بخاطر درد حالت تهوع تا شیش ماهگی باهام بود وخداشکر میکنم خدا یه پسر سالم بهم داد
اول همسرم بعد بیست روز خانواده 😂
واقعا متاسفم نمیدونم کجایی وگرنه کمکت میکردم
من وقتی بی بی چک مثبت شد فقط شماره شوهرمو گرفتم بهش گفتم اینقد خوشحال شد میگفت بیبی چک رو دور نندازیااا منم بیام ببینم
اول همسرم بعد مادرم
بعد ۱۲سال بودبه همسرم گفتم اونم با ذوق زنگ زد به مامانم وخواهرم بعد نیم ساعت همه فامیل میدونستن🥰
اول همسرم فهمید بعد دوستم
ما یبار تست داده بودیم منفی شده بود یه بیبی چک بدون استفاده مونده بود خونه یه هفته بعد تست الکی گفتم برم استفاده کنم حیف نشه که یهو مثبت شد 😂
سلام من بیبیچک زدم مثبت شد گفتم عه تستش خرابه یکی دیگه زدم باز مثبت شد همون موقع رفتم آزمایشگاه بتا دادم گفتم تا جوابو بهم ندین نمیرم 😂 یک ساعت نشستم تا جواب آماده شد مثبت بود کلی خوشحال شدم و سر راه شیرینی گرفتم، به شوهرم که گفتم خیلی خنثی نگاهم کرد و گفت خوب که چی انتظار دیگهای داشتی؟ باور نکرده بود کلی زد تو ذوقم تا وقتی رفتم سونو باور کرد. الان راه میره میگه نینیمون کجاست😂
بعدشم به مامانم گفتم.
اول همسرم بعدش خواهرم و مامانم
من به همسرم بعد مامانم
تازه خودمم هم تاسه ماه نمیدونستم باردارم😅
داداشم چون رفت جواب آزمایشمو برام گرفت🥰
همسرم_ خواهرم
مامانای خشکل درخواست بدید دوست بشم
اولین نفر ب مامانم 🤩
من توی مراسم تعزیت بودیم مامانم هی گفت پاشو کمک بده چایی بده گفتم بابا شاید شیشه به بار داشته باشم اونجا خواهرم و مامانم فهمیدن
به شوهرم شب بی بی چک خریدمنتظربودکی صبح بشه که که بی بی چک دوخط بیوفته وقتی فهمیدازخوشحالی بال درآورد
من اولین بار مدرسه بی بی چک گزاشتم انقد خوشحال بودم رفتم مجدد گرفتم از خوشحالی داشتم بال در میاوردم باورم نشد تا رفتم سنو میخواستم به خواهرم بگم گفتم اولین خبر به باباش بدم زنگ زدم به همسرم گفتم الان پشیمانم که چرا خاطراتام ننوشتم ای کاش مینوشتم دوران حاملگی همش عشق بود اللن بچه ام داره دست میزنه رو صورتم الحمدالله خداجونم شکر هزاران بار
سلام من به مادر شوهرم
من بارداری دومم خونه بابام بودم .به زنداداشم گفتم من اقدام به بارداری نکردم فکر کنم کیست دارم دارم پهلو چپم خیلی درد داشتم .اومدم یک لیوان بزرگ زعفران غلیظ خوردم .طناب بازی کر دم هیچی .روز بعدش بی بی چک.دادم دو خط پر رنگ بود همه فهمیدن .خدا را شکر می کنم به خاطر این دو نعمت بزرگ که خدا بهم بخشیده .
به شوهرم اصلا هیچ ذوقیم نکرد😂😂😂😂
همسرم تو مطب دکتر بعدم زنگ زدم مادرشوهرم بعدم رفتم خونه ی مامانم🤣
شوهرام اولین بچه ام تومطب ودومی بچه ام با بی بی چک
به آبجیم خواهرشوهرم 😂❤️
اول عکس بی بی چکمو برای خواهرم روان کردم میترسیم به شوهرم بگم که سکته نکنه همش میگفت نمیخوام
اولین نفر همسرم فهمید
اول همسرم بعد خواهرم😍
همسرم
شوهر. داداش
با همسرم آزمایشگاه بودیم بعدش مامانم
همسرم
همسرم
همسرم، بعد گفتم برو ی تست بگیر دوباره،بعد فرستادم هردوتستو تو گروه دوستام،بعدش ب خالم گفتم ب همه خبر بده😍
اول از همه همسرم.حدودا دو ماه هم پنهان کردیم و واسه عید رفتیم خونه مامانم.همسرم زودی رفت به مامانم گفت یهو دیدم مامانم محکم بغلم کرد و بوسم کرد و ...دیگه همه فهمیدن
من با خوشحالی ب مادرم زنگ زدم بعد 7 سال باردارشده بودم فقط گفت خب با لحن خیلی سرد و خداحافظی کرد
همسر بعد مادرم
همسر بعد مادرم
همسرم بعدمادرم
همسرم بعد مادرم
مامانم بهترین کس توی زندگیم
به مادر شوهرم
همسرم بعدم خواهرم
به دخترعمم که مثل خاهرمه 🥰❤
من بچه نمیخواستم. نود روز بعد از ازدواجم باردار شدم. به خاطر همین هیچ انگیزه ای نداشتم. تا تا پایان ماه پنجم به هیچکس نگفتم حتی مادرم. فقط خودم و شوهرم میدونستیم و غصه میخوردم.که از نظر خودم هیچ زندگی دونفره ای نداشتم. وسایل هم واسش یک هفته ی آخر گرفتیم از بس بی انگیزه بودم
همسرم
همسرم
به همسرم
تو گروه فامیلی برا همه گذاشتم
همسرم
همسرم
همسرن
اولین بار شوهرم 💕
همسرم
۱۲ سال هرچی دوا درمون کردم حامله نشدم کلا خسته شدم ولش کردم ۶_۷ ماه گذشت دیدم ۲ماه لکه بینی دارم همه جور دوای گرم هم خوردم و سینه هام ورم کرده و درد میکنه ترسیدم سرطان باشه دکتر رفتم و توضیح دادم گفت آزمایش پرولاکتین انجام بده و سونو ببینم چرا لکه بینی داری این درست بشه بعدش درمان بچه گفتم بچه دیگه مهم نیست، خدا کنه خوب بشم از مطب بیرون اومدم اول رفتم سونو گفت مشکلت چیه گفتم ۱۲ سال نازایی الان ۲ماهه لکه بینی گفت حامله ای ۲ماهشه سالم هست اینم صدای قلبش میگفتم وای من حامله نمیشم دوباره صدای قلبش گذاشت دید تو شوکم گفت خانم بلند شو بعد ۲ سال و نیم هم حالا دخترم دنیا اومده خدارو شکر ولی تلافی این ۱۲ سال سرم خالی کردن😂
به همسرم، اونم روز سالگرد ازدواجمون😊
همسرم❤️
همسرم دوتامون از خوشحالی فقط میخندیدیم 😍❤️😂
همسرم❤️
همسرم 😍
😍😍😍به عشقم باباییش
مادرم
به شوهرم که متاسفانه انقدر هول کرده بود میگفت زود آماده شو بریم دکتر باید سقط بشه😅😅
به آجیام گفتم ولی بعد پشیمون شدم که چرا اول به مامانم نگفتم، ناراحت شد گفت من باید آخری بفهمم 🫣
همسرم
من دوباربی بی چک دادم دوخط پررنگ نشد ولی آزمایش خون مثبت شد ولی خیلی استرس برای موندنش دارم نمیدونم چکارکنم
به خواهر مهربونم گفتم که عمرش کفاف نداد پسرمو ببینه😔
پسرم
مامان بابام
جاریم
اتلیه انلاین
دندونی
بارداری
تولد
کریسمسی
پاییزی
زمستانی
یلدایی
عروس و داماد
هالووینی
بابهترین گیفیت و طبیعی
کافیه ب تاپیکام سر بزنی
بارداری
همسرم
مادرم و همسرم
دوستم :)
ب دخترخالم.مامانم
شوهرم
خانوما اول که عذر میخام که ربطی به موضوع نداره ولی ممنون میشم جواب بدین
بنظرتون خوبه الان باردار شم؟
کسی بوده پسرش نه ماهه باشه و باردارشه؟
شوهرمو خواهر شوهرم
همسرم
من ۱ماه بود ک پدرم فوت کرده بود فهمیدم ک باردارم اول به شوهرم گفتم بعدشم به مادرم ک خیلی خوش حال شدن .روحیه اش عوض کردم با این خبر الانم مادرم اینقد دوستش داره ک میگ انگار جز نفس هیچکس ندارم اینقد ک میخوامش
دوستم(:
دوستم 🙂
شب خونه جاریم خوابیده بودیم .گفتم پریود نشدم سینه هام خیلی درد میکنه.گفت من بی بی دارم صبح تست بزن ..صبح زدم مثبت شد اول از همه اون فهمید بعد شوهرم ک کلا هنگ بود😂بعد خواهرم و مادرم 😍👩❤️👩
ساعت سه شب بود فهمیدم بار دارم به شوهرم گفتم🤣🤣🤣🤣طفلک گیج خواب بود بعدا به خودش اومد دید بلـــــه بابا شده
روز تولدشم بود شد بهترین کادوی تولدش
به دوست دوران دبیرستانم ،مهدیه
مامانم
من به دوستم گفتم چون تو آزمایشگاه کار میکنه،تا بی بی چکم مثبت شد زنگ زدم گفتم من دارم میام بتا بدم
منی که سر کلاس بودم و همکارام زنگ زدن آزمایشگاه جوابو گرفتن بعد به خودم گفتن 😅
من ک بیبی زدم مثبت بود با ذوق رفتم به شوهرم نشون دادم بدون هیچ ذوقی گفت خب یعنی چی الان گفتم باردارم گفت نمیشه به اینا اعتماد کرد گفتن خب بریم آزمایش بدیم رفتیم آزمایش دادم بتا پایین بود ولی خب باردار بودم باز گفت خب پس باردار نیستی رفتم دکتر سونو دادم گفت ساک بارداری و جسم و زرد و اینا تشکیل شده ۲ هفته دیگ بیا برا قلبش بازم باور نمیکرد و انقد عذابم میداد فک میکرد دروغ میگم خیلییی اذیتم کرد واقعا خیلیییی تا ۳ ماهم ک تموم شد تازه باور کرد ک من واقعا حامله ام بعدشم ب خانوادم گفتم کلی خوشحال شدن و دعا میکردن سالم باشه ولی وقتی اون زنگ زد ب مادرش ک بهش بگه بلافاصله مادرش ن تبریک گفت چیزی گفت زنتو وقتی زایمان کرد نبریش خونه پدرش و این حرفا خانواده شوهرم فقط تظاهر میکردن ک خوشحالن
من به شوهرم پیام دادم اگه یه چیزی بهت بگم مژدگانی چی بهم میدی گفت فهمیدم حامله ای😐😐 ولی بالای دو تومن بهت میدم🤣🤣🤣🤣
من اینطور بودم که دکتر گفت حالا حالا نمیشه و عقب انداخته بودم سالگرد عروسیم بود مادر شوهرم سالن گرفته بودن ما بخاطر کرونا عروسی نداشتیم. اومدم که بریم لباس تنگ شده بود فک کن هفته پیش تن زدم سایز بود کمر درد داشتم خلاصه جشن گذشت من تو جشن حساب کردم یک ماه عقب انداختم صبح بی بی چک زدم میخاستم اول رازیانه بخورم و در آنی مثبت شد زنگ زدم شوهرم تت پت میکردم
همسرم
بیبی زدم دیدم مثبته بعد ب همسرم گفتم بعد مامانم 🫢🫢
دوتا بارداریم اول به خواهرام دادم
من تا ۷ ماه خبرنداشتم ک باردارم اثلا علائم نداشتم شکمم نداشتم فک میکردم از استرس زیاد پریود نمیشم ...همسایمون یروز امد خونمون فهمید باردارم به مادرشوهرم گف بعد رفتم سنو فهمیدم ۷ ماهه باردارم ....هممون باهم فهمیدیم هم خوشحال بودیم هم ناراحت چون تو اون ۷ ماه ک پریود نمیشدم خیلی قرص و امپول زده بودم ...خداروشکر پسرم سالمه و الان ۱ ماهه مهمون خونمون شده ❤️😍
🥰🥰🥰🥰😋
بعد ۱۲سال بی بی چک زدم مثبت شد باورم نمیشد رفتم ازمایش دادم اولین بار ب مادرم گفتم خیلی نگران بود بعد ب همسرم
همسرم. جواب ازمایش رو دو نفری باهم گرفتیم 😊😊
به شوهرم.بعدش جاریم.بعدم خانواده خودمو دعوت کردم واسه شام فرداشم شیرینی گرفتیم واسه خانواده شوهرم همه خیلی خوشحال شدن ولی بیشترازهمه شوهرم ذوق کرد
خبر بارداری خودم شوهرم به من داد🤣🤣🤣منم به مامانم زنگ زدم گفتم دعا کن درست باشه جواب آزمایش مامانم گفت درسته من شب خواب دیدم🥹🥹🥹 جنسیت هم همون شد که مامانم خواب دیده بود🥹🥹
اول مادرو پدرم بعد خواهرم و بعد بردارم ،،وبعد با همه اینا همسری سوپرایز کردیم🙈
شوهرم که در جریان ازمایش و اینا بود ومیدونست...پس به جز خودمون اولین نفر خواهرم بود
من به شوهرم، شوهرم به خواهرش، خواهر ش به مادرش. مادرش هم به همه گفته بود بین خودمون بمونه عروسم حاملس
انجام عکس آتلیه ای
بارداری
دندونی
پاییزی
هالووینی
کریسمسی
یلدایی
دندونی
تولد
ماهگرد
عروسی
تکی
خانوادگی
فقط کافیه تاپیکامو ببینی
به خواهرام
من پسرم خجالت میکشیدم سنمم کم بود خوبم یادم نمیاد ولی واسه دخترم که بعد نه سال بود اولین نفر مادرم بود که دخترعموهام پیشش بودن خیلی لحضله خوبی بود
چون ۳ماه قبلش یه سقط داشتم در اثر کرونا قلبش تشکیل نشد ضعیف شده بودم همش سرم بهم وصل بود تازه خوب شده بودم که پریودیم عقب افتاد اولش گفتم به خاطر ضعفی که دارم۱۰ روز گذشت بی بی چک دوخط زد اصلا باورم نمیشد به شوهرم گفتم اونم باور نکرد تا جواب آزمایش مثبت شد اما به جز مادرامون تا ۳ماه به کسی نگفتیم یهنی وقتی مطمعن شدیم قلبش تشکیل شده گفتیم الان یه پسر ناز خدا بهم داد خدایا شکرت بابت بچه هام.😍
نمیدونم چرا با پیامها..اشک منم میاد..خداروشکر که خدا بهمون نی نی داده،انشالله خدا به تموم چشمانتظار ها می نی بده
به شوهرم و خوهرم
واسه پسـر اولیم ب همـسرم...واسه پسر دومم ک بعد ده سال بود اول ب زن داداشم چون موقعی ک بیبی چک تست کردم اون پیشم بود طفلی از من بیشتر ذوق کرد بعد مامانم بعدش شوهرم بندرعباس کار میکرد زنگ زدم بش چون میدونست پریودیم عقب افتاده گف خانوم خبری از نی نی نیس گفتم نمیدونم شاید بعد یهو داد کشید گف خدایا شکرت 😑😁😂
خانواده شوهرع😀
اول مامانم که به بابامم اون گفتیک ساعت بعد همسرم و خواهرم فرداشم داداشم رفت جواب آزمایشم گرفت🥹
خواهر بزرگم اونم بهمه گفت خخخخ
من به مادر شوهر بدجنسم گفتم ،مثل سگ میمونه
من اول همسرم و خواهرزاده اش که تو خونه کنارم بودن بعد هم مامانم و خواهرم
همسرم و مامانم
مامانم
اولین بار هبر بارداریمو ب شوهرم دادم خیلی خوشحال شد😘😘
اول به مامانم گفتم و ابجیم
بعد ۳ روز که شوهرم اومد از سرکار سورپرایزش کردم و یک ساعت بعد هم خانواده همسرم فهمیدن و همه اشک شوق میرختین آخه یکسال و نیم بیشتر بود که هرکار میکردم باردار نمیشدم
شوهرم هرچند که خودش خبر داشت از شاهکارش😠🤣
اول بهمسرم بعد خواهرشوهرم، از اونجایی که عید بود و عروسی خواهرم همه فامیل فهمیدن
همسرم
و پسر های گلم
اول پسربزرگترم بعد همسرم
همسر و مادرم
همسرم و مامانم
منو خدا سوپرایز کرد.من در حال جداشدن بودم حضانت دوتا پسرامو دادم ب همسرم ک حق طلاق و بگیرم وکیل گرفتیم ک زودتر کاراشو بکن و خونه رو هم گذاشتیم اجاره و وسایلمو جمع کردم تقریبا تمام کارامو کردم بدترین روزهام بود ک فهمیدم پریود نشدم اولش گفتم بخاطر استرس و ناراحتی گذشت تا اینکه رفتم ی بیبی چک گرفتم تا مطمعن بشم دیدم ۲ تا خط افتاده اولش میخواستم بندازم ولی گفتم این ی نشونس از طرف خدا بعدا آنقدر حالم بد بود ک فقط با سرم زنده بودم تا ۴ ماه یابستری بودم یا زیر سرم.وخدا ی دختر ناز بهم داد شد نور قلبم معجزه زندگیم.زندگیم مثل عسل شیرین شد و پر برکت
مامانای باسلیقه گهواره
تاپیکای قبلیمو ببین لطفا
پشیمون نمیشییییین😍😍😍😍😍❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹💔😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘
به خواهر عزیزم خبر دادم ان شاءالله بزودی خبر مادر شدنشو بهم بده منم بعداز سالها خاله بشم🤲🤲
خواهرام تست زدم از قیافم فهمیدن چه مرگمه یهو رفتم سونو گفتم دلدرد دارم چک کرد گفت بارداری قلبشم تشکیل شده همونجا خواهرم زنگ زد مادرم شیرینی بگیره شوهرم چون حساب پریودیم دستشه و حالتهامو دیده بود فهمیده بود وقتی کیک بردم سوپرایزکنم اینقدر بی ذوق بود دپرس شدم 😐میگفت مال خودته به من ربط نداره الان جونش در میره برا دخترم
من ای وی اف کرده بودم..از هفته دومش همینطور لکه بینی داشتم..پررو پررو تو خونه کارامو میکردم..موعدش شد گفتم برم ازمایش ولی میگفتم بازم منفی هست...چون۷سال کم نبود...ساعت ۱۱:۳۰حتی به خودم زحمت ازمایشگاه رفتن ندادم..زنگ زدم...خانمه گفت:عزیز چند روز عقب افتادی شما؟
من:امروز موعدمه..مثبته؟....و اینگونه من جیغ میزدم از خوشحالی اون بنده خدا هم تند تند تبریک میگفت😘😄
مامانم داشت با بابام صحبت میکرد که یهو داد زد:شهرزاد جان مثبته ازمایش سپیده
بابام داشت رانندگی میکرد..میگفت گوشه خیابون پارک کردم و خیره شده بودم به جاده
قربون همسرم برم...سرکار بود..فقط چشماش پر شده بود..خدایا شکرت شکرت
من عید سال ۱۴۰۰بود خیلی حالم بد بود به شدت جوری که همش بالا میآوردم کلا علایم کرونا داشتم با همسرم رفتیم دکتر آزمایش دادم گفتن بارداری خیلی روز قشنگی بود بعدش اومدیم خونه بلافاصله کیک خریدم و سوپرایزشون کردیم
تا چهار ماهگی حتی شوهرمم خبر نداشت باردارم
همسر عزیزم
خواهرم❤️
بعد ۵ سال نی نی دار شدم
انقد همه ذوق کردن ک نگو
مادرشوهرم گف همین آرزو ب دلم مونده بود من دیگه راحت سرمو زمین میزارم
همسرم
همسرم😍🥰
خواهرم🥰😍
همسرم
اولین باربه شوهرم گفتم بعدمامانم وخواهرم
ناخن کارم 🤣🤣🤣
اول پسرم چون پیشم بود بعد باباش. بعدشم همسرم خودشم به مامانم به مامانش نمیدونم چرا سر دومی اینقدر خوشحال تره
اول همسرم بعد مامانم بعد خواهرام 😁🌹
من به مادرم گفتم کلی خوشحال شد
دلم برای خودم میسوزه، من برای همه خوشحال میشدم، برای همه کادو میخریدم، خدا شاهده بی منت... اما وقتی بعد از 10 سال گفتم دارم مامان میشم، فقط مامانم کمی ذوق کرد، اونم حتی کمتر از خواهرای دیگم، در صورتی که چون بچه نداشتم همیشه من باید مراقب مامان بودم چون بقیه وقت نداشتن،هیچکی اونجور که باید برام خوشحال نیس، من از بچگی بدشانس بودم 💔😔
من بعد ده سال بدون هیچ دوا و درمونی وقتی خونه بابام بودم فهمیدم باردارم و به خواهرام اولین بار گفتم
همسرم
شوهرم .
شوهرم
همسرم🥰
خ.نه مامانم بودم آزمایشم رفتم سیزده انتقالم دادم دختر داداشم رفت گرفت ازمایشمو بعدش بهم زنگ زد کلی خوشحال بود .مامانم همونجا فهمید کلی باهم گریه کردیم از خوشحال
من اولین نفر همسرم چون بالاسرم بود تا ببینه مثبت میشه یا منفی دومین نفر خودش زنگ زد به مادرم گفت از شوق و ذوق نمیدونست چیکار کنه انگار بچه ی اولشه 😂😂😂
درخواست دوستی بدین
اول همسرم فهمید
پسرم ده سالش هست متوجه شد از خوشحالی کلی گریه کرد از اینکه تک فرزند بود خیلی گلایه داشت
انشالله خدا به هر کس آرزوی بچه داره بهش فرزند سالم و صالح عنایت کنه
من بیبی چک مثبت شد ب همسرم گفتم...ولی رفتیم ازمایش دادیم ک ببینیم واقعا باردارم یا ن..وقتی جوابش مثبت بود چون خیلی ذوق داشتم مادر شوهرم تنها کسی بود ک نزدیک بود دومین نفر بود ک بهش گفتم
مادرشوهرم
همسرم😍😍
سلام .. اولین بار به همسرم .. در واقع اون خبر بارداریم رو به من داد .. با هم منتظر ظاهر شدن خطوط بی بی چک بودیم .. تست رو داده بودم به اون .. خودم هنوز تو دستشویی بودم که متوجه ذوقش شدم و وقتی اومدم بیرون دیدم بی بی چکم مثبت شده.. الهی همه کسانی که منتظرن خدا بهشون بچه صالح و سالم هدیه بده 🌷
ب مامانم
منم به دخترم وهمسرم
هم سره اولی هم دومی روزه بعداز اقدام به تمام خانوادم گفتم نی نی در راهه،،بعدشوهرم میگفت دیوانه چرا اینجوری میکنی،شاید اصلا نشی،،میگفتم من ذوق دارم،،آخه نخود زیره زبونم خیس نمیخوره،😂😂😂
مامانم
همسرم💕🤗
همسرم😊😍
من به همسرم و داداشم گفتم
ساعت۷صبح زنگ زدم مامانمو از خواب کشیدم بالا بهش گفتم بعد به شوهرم گفتم مطمئن نبودم چون یه بار دیگه بیبی چک زده بودم مثبت شده بود ولی باردار نبودم شک داشتم رفتیم آزمایش جوابشو شوهرم رفت گرفت وقتی اومد گفت منفیه کلی بادم خالی شد بعد یهو داد زد مثبته یعنی اونجا بود که با جیغ و از ته دل خندیدم
اولین بار به شوهرم گفتم اولش باور نکرد خیال کرد شوخی می کنم بعدش از ذوقش خواست زنگ بزنه به خواهرم و مادرم من نزاشتم قسمش دادم تا قلب تشکیل نشده چیزی نگه😂
همین که گفتم بچه قلبش تشکیل شده کل خونواده ام رو گفت منم به خونواده اون گفتم😍سر چند ساعت از هر استانی فامیل داشتم زنگ زدن😂😂
مادرم
همسرم 🥰☺️
همسرم خیلی خوشحال شده بود خداروشکر
اول رفیق صمیمیم 😂😂😂چون من بچه میخواستم شوهرم میگفت زوده.همفکری کردیم چ جوری به شوهرم بگیم.الان ماه سومم .بیچاره کرده منو شوهرم با بچم بچم😂😂😂
ممنونم آرزوهای خوبتون از قلبای مهربونتونه❤️
اول شوهرم ...هیچی زنگ زدم گفتم بی بی چک هاله انداخته فردا میرم ازمایش
ما چون خدا خواسته بود
وروجک هردومون رو غافلگیر کرد نیاز نبود خودم کاری کنم😅😅
خاله ام
من شوهرمو سوپرایز کردم بیبی چکو نشون دادمگفت عهههه از الان ناف بندم خریدی😂😂نمیدونست چیه...وسط گریه انقد خندیدیم❤
وقتی بیبی چک مثبت شد متاسفانه پنجشنبه وبعدشدوروزتعطیلی یودونمیشد بدون شوهرم برم ازمایش بدم.منم دیدم نمیتونم سه روز صبر کنم فوری ازخواب بیدارش کردم گفتم پاشو بریم ازمایش بدیم!
خلاصه که گندزدم با این خبردادنم.دوست داشت غافلگیرش کنم
همسرم قبل من متوجه شد🤣آزمایش خونم رو اون اول نگاه کرد😍
من بعد از دوهفته که خودم فهمیدم به دخترم گفتم و بعداز اون به همسرم
بعد از دو ماه به خونواده همسرم گذاشتم قلبش تشکیل بشه بعد شوهرم گفت بهشون😏
من بعد از دو سال اقدام کردم به بارداری و ۱۱ ماه باردار نشدم. ماه ۱۲ مادر شوهرم از شهرستان اومد خونمون بعد از چند ماه همو دیدیم . همین ک اومد تو ب من گفت صورتت تغییر کرده. گفتم نه همونم.فرداش رفتم خیابون خزید از جلو قصابی رد میشدم بوش حالمو بد کرد. شک کردم اومد خونه با نا امیدی تست زدم مثبت شد باز اعتماد نکردم زود رفتم تست خون دادم مثبت شد.اول ب شوهرم گفتم بعد شوهرم زود زنگ زد ب مادرم خبر داد.
من به شوهرم گفتم و ازش خواهش کردم به کسی نگه تا بعد از سونو تشکیل قلب اونم قبول کرد از در خونه که زد بیرون فقط خواجه حافظ شیرازی واسه تبریک بهم زنگ نزد🤦♀️🤦♀️🤦♀️
اول همسرم بعدمادرم
مادرم
همسرم
همسرم🤩🤩🤩🤩
معلومه به همسرم
اول به همسرم گفتم😍
ما بعداز ۷سال کلی دکتر رفتیم بهترین دکترای ایران توی هر شهری رفتیم و خیلی تلاش کردیم هرکاری که به ذهن هرکسی بخوره رو انجام دادیم تا اینکه آخرش دکترا گفتن باید آی وی اف کنین تازه اونم معلوم نیست موفقیت آمیز باشه یا نه من خیلی نا امید بودم و دیگه دنیا تکراری و بی ارزش شده بود خیلی آرزوی مرگ میکردم افسردگی گرفته بودم و همش کارم گریه بود تا اینکه شنیدم اگه ۱۴ شب نماز شب بخونی خدا حاجتت رو میده منم چون نزدیک عادتم بود نمیتونستم شروع کنم و تصمیم داشتم عادتم که تموم شد ۱۴ روز نماز شب بخونم به نیت اینکه یا معجزه بشه و باردار بشم یا خدا زندگیمو تموم کنه و راحت بشم تا اینکه هر چی انتظار کشیدم دیدم عادت نمیشم اصلا به ذهنمم نمیرسید که باردارم همش تلاش میکردم عادت بشم زعفرون و کلی چیزمیز خوردم که عادت بشم بتونم نماز شبمو شروع کنم دیدم اصلا تاثیری نداره یهو به ذهنم رسید که تست بزنم و برای چندددددمین بار تست زدم و جرعت اینکه روش نگاه کنم رو نداشتم با نا امیدی تمام نگاه کردم دیدم ای وای دوتا خط پر رنگ قرمز اصلا نمیدونستم باید چکار کنم میترسیدم حتی خوشحالی کنم میترسیدم اشتباهی شده باشه به همسرمم گفتم حتی اونم باور نکرد رفتیم تست دادم جوابش مثبت شد و اینقد گریه کردیم دوتایی که چشامون پف کرده بود این بزررررررگترین اتفاق زندگی من بود خدارو هرلحظه سپاسگذارم 🤍
همسر
تبدیل عکس خانگی ب آتلیه
بارداری
دندونی
نوزادی
ماهگرد
یلدایی
کریسمسی
زمستانی
پاییزی
ادیت کامل بدن
تولد
عروس دامادی
کافیه بیای تاپیکامو ببینید
شب زفاف باردار شدم خودم نمیدونستم باردارم ۱۷ سالم بود برادرشوهرم سرباز بود داشتیم باشوهرم میبردیم ترمینال ک من هی میگفتم تند برون من حالم بده زود برسیم. نگو بعد پیاده شدن برادرشوهرم زنگ زده ب مادرش گفته چشمت روشن داری مامانبزرگ میشی
بعد کسی بهم چیزی نگفت مادرشوهرم رفته ب دختراش گفته ک من از غذامتنفرم خواهرشوهرم گفت از موعدت گذشته؟ گفتم نمیدونم من پریودیام نامنظمه ولی بیبی چک خریدم امروز چون حالت تهوع زیاددارم رفتیم خونه رفتم بیبی چک گذاشتم همونموقع مثبت شدم یکم وایسادم دیدم ن مثبته تاوارد هال شدم مادرشوهرم و شوهرم سرپا بودن(منتظرمن نبودنا همینجوری) باخوشحالی گفتم مثبته باردارم
اصلا خوشحال نشدن
مادرشوهرم گفت تو یه ماهه ازدواج کردی برای نشون دادن بیبی چک حداقل ۴۰ روز باید بگذره واینا
شوهرمم گفت شاید اشتباهی زدی
ب خواهرشوهرم گفتم لبشو گزید بعد گفت دیگه شده مواظب باش کارسنگین نکنی
فقط خودمو مادرم خوشحال شدیم
خواهرامم دشمنمن
ولی شوهرم میگه خوشحال شدم اما من توچهرش ک باید میدیدم ندیدم
من اول ب شوهرم گفتم بعد ک اومدیم ب مادرشوهرم خبر دادیم اصلا خوشحال نشد یکمم داد بیداد کرد گف میخاین چیکار بچه بعد خواهر شوهرا گفتم اونام گفتن زود بود
بعد ب مامانم گفم خشحاال شد
ولی خودم خیلی خیلی خشحال بودم🙂
هر دوتا رو اول به شوهرم گفتم چون برام تست آورد بعد منتظر میموند تا من بیام بیرون بهش بگم
ماهم بعدازسه سال اززندگی مشترکمون من گاه گاهی به شوهرم میگفتم دوس دارم بچه دارشیم ولی میترسم اونم میگفت تا آمادگی کامل نداشته باشیم لزومی نداره فکرشو نکن اونم بعضی وقتا هی میگفت میخوام بابابشم یه سال دیگه م گذشت وچهارسال بود که گفتیم دیگه این پاییز میزاریم مامانمم تعويض مفصل کردبودمن نزدیک یه ماه خونه بابام بودم شوهرم آخرهفته هامیومد پیشم یکی دوبارنزدیکی داشتیم بدون پیشگیری بعداکه برگشتم و تازه از پریودی تموم شده بودم روزهای تخمک گذاری و حساب کردم تواون هفته کلی نزدیکی داشتیم بعدهربارم تانیم ساعت پاهاموبلندمیکردم ۷مهرپریودشدم ولی خیلی کم بود گفتم بخدا مشکل داریم وازاین حرفا باید بریم دکتر شوهرمم میگفت اگه خدا بخواد میده نگران نباش و ۲۲آبان واسه تولدشوهرم کیک درست کردم حالم خیلی بد شد باطعم شیرینیش و نخوردم یه هفته گذشت ماکارونی درست کردم از بوی سویاش حالت استفراغ داشتمو نخوردم شوهرم گفت یه چیزیت هست بی دلیل نیست اینا گفتم تست بیار بزنم ۱۰روز آزمودم گذشته گفت بزاریه کم دیگه بگذره مطمئن شیم ۲۶روزگذشت و صبح که تست زدم و شوهرم رفته بودسرکار ساعت۹زنگزد گفت تست زدی گفتم آره منفی با اینکه مثبتم بود و خودم تو دسشویی خیلی گریه کردم وباورنمیکردم شوهرم واسه نهار اومد من تو آینه در حموم نوشته بودم باباشدنت مبارک عزیزدلم تستم باچسپ زدم اونم خیلی خوش حال شدو منوبوسیدبعدشم به مامانم اینا گفتم
به مادرم و گفت باشه.
و بعد به مادرشوهرم این بدبخت بهتر از مادرم خوشحال شد و تبریک گفت.
بعد به آبجی هام خبر دادم اینام یه نبریک گفتن.
بعد تا یک ماه کسی حالمو نپرسید
من اول به خواهرم و بعدش مامان و بابام و حتی زنگزدم به زن داداشمم گفتم ولی چون شوهرم سر کار بود و می خواستم حضوری بهش بگم اون افتاد دست آخر 😂😂چون لباس نوزادی خریده بودم با یه بی بی چک مثبت و شیشه شیر و اینا تزیین کردم گذاشتم رو مبل که تا اومد ببینه وقتی هم اومد فقط داشت نگاه می کرد بهشون از بی بی چک مثبت هم سر در نمیاورد همش می گفتم ببین چه پر رنگه اونم می گفت یعنی مثبته ؟؟😂چون ۳قلو باردار بودم خیلی پر رنگ بود بعد دو سه روز تاخیر
من اول به مادرم و خواهر شوهرم که همونجا بود
سلام خوبید من بعداز پونزده سال باردارنشدم اولین خبرش رو هم به جاریم دادم آخه خیلی خیلی با هم خوبیم
تقریبا ده روز بعد اینکه اقدام کرده بودیم، صبح بدون اینکه به شوهرم چیزی بگم رفتم بیبی چک گرفتم، در عین ناباوری دیدم مثبته، آخه اولین اقدام بود، اصلا انتظار نداشتم به این زودی اتفاق بیوفته، فوری آماده شدم رفتم آزمایشگاه، گفتن تا بعدازظهر جوابش آماده میشه.
عصر رفتم جوابشو گرفتم و رفتم دم مترو دنبال شوهرم چون قرار بود بریم خونه مادرشوهرم اینا، تو مسیر زدم کنار و جواب آزمایش رو گذاشتم تو دستش، وقتی فهمید کلی همو بغل کردیم و گریه کردیم، بعدشم یه کیک کوچولو گرفتیم و رفتیم خونه مادرشوهرم اینا و بهشون گفتیم، دوباره باز با مادرشوهرم همو بغل کردیم و گریه کردیم😅
سال92,شوهرم راننده هست صبح منو برد ازمایش قرار بود ساعت 11جواب ازمایش بهم بدن،رفتم جواب گرفتم مثلت بود من از اینطرف خیابون شوهرم وصدا زدم وبرگه جواب رو تو هوا تکون میدادم حالاماشین شوهرمم پر آدم،همه نگاهمون میکردن،خیلی خوشحال بودیم
دوتا بچه بعدیم هم اول به شوهرم
سلام درخواست بدید دوست بشیم
من اول به شوهرم 🤩🤩
مامان بابام خواهرم خونمون بودم زنگ زدم ازمایشگاه گفت مثبته همسرمم بود البته فرداش رفتم سنوگرافی دوقلو بود😄
همسرم
اول شوهر و پسرم رفتن بی بی چک گرفتن پسرم پشت در دسشویی وایساده بود ببینه چی میشه... تا بهش گفتم مثبته بپر بپر میکرد و خبرش ب باباش و عمه هاش داد... بعدشم خونواده خودم... پساز8سال انتظار دوباره
من صبح رفتم آزمایش دادم تنهایی ظهر بابام جوابشو آورد سر سفره نهار.
من بودمو شوهرمو مامان بابامو داداشم جوابشو داد بهمون هی تو اینترنت میزدیم تفسیرش کنیم داداشم خوند میگه هرچی هست مثبته بابام گفت چی مثبته؟
مامانم گفت مبارک باشه دامادمون بابا شده حالا منو شوهرم این وسط شوکه شدیم چون اصلااااا انتظار بارداری نداشتیم دکتر بهم میگف عفونت داری پلی کیستیک هستی و باردار نمیشی ماهم اقدام به بارداری نداشتیم هنوز خودم دارم فکر میکنم این وروجک چجوری خودشو تو دلم جا داده کلی هم شیطونه از همون هفت هفته که رفتم سونو هربار میبینمش آروم و قرار نداره همش پول میخوره حتی الآنم به راحتی تکوناشو حس میکنم فقط شدید نیست
اول همسرم ، سه صبح خوابیده بود شیش صبح بیدارش کردم گفتم بی بی چک مثبت شده داری بابا میشی گفت باشه و گرفت خوابید 😑اصصصلا توقع نداشتم حالا من از شدت خوشحالی خوابم نبرد🥲 هیچ وقت یادم نمیره 😕
به شوهرم
ما ۸ سال منتظر بودیم سری اخر دارو مصرف کردم برای بارداری دل درد های شدید داشتم مثل پریودی به همسرم گفتم دارم پریود میشم خیلی دلم درد میکنه اونم ناراحت شد یه هفته گذشت همچنان دلم درد میکرد پریود نشدم رفتیم دکتر به دکتر گفتم دل درد دارم اون اصلا توجهی نکرد گفت دارو میدم دوز بالاتر برای اقدام بعدی اگه حامله نشدی باید بری ای وی اف گفت حالا برای اطمینان برو ازمایش ولی میدونم حامله نیستی تا خونه گریه کردم هردو مون ناراحت شدیم رفتیم ازمایش رو دادیم من رفتم خونه مادرم کلی گریه کردم شوهرم قرار بود بره جواب رو بگیره چون فردا عید فطر بود اورژانسی نوشته بود برای شوهرم زنگ زدم گفتم چی شد گفت جواب رو بعد افطار میدن منم دیگه زنگ نزدم گفت حاضر شم میام دنبالت وقتی که اوند رفتم سوار ماشین شدم جواب آزمایش۰ رو بایه دسته گل تقدیم کرد اول شوکه شدم گفت مبارکه دوتای باهم گریه کردیم بعد من پیاده شدم به مامان بابام گفتم خیلی گریه کردیم
بارداری اولم قبلش رفتم بهداشت برای آزمایش قبل بارداری،گفت سنگ کلیه داری و کلی دارو داد، بعدمگفت وزنت زیاده اینجوری باردار نمیشی ، اگرم بشی پرخطر هست
با اینکه اونقدم چاق نبودم
برای اینکه مثلا سنگ کلیه بیافته با شوهرم پیاده روی های وحشتناک میکردیم ، مثلا فککن ۳_۴ ساعت یا بیشتر پیاده روی میکردیم، خونه طناب میزدم
کم کم خیلی نفس نفس میزدم مادرشوهرمگفت باردار نیستی
گفتم نه بخاطر چاقیه
یک مهمونی دوره ای خانواده همسرم داشتن که نوبت ما بود اینقد از پله همون شب بالا و پایین رفتم خیلی
کمکم حالت تهوع اومد،همش به شوهرم میگفتم این مهمونی اینقد انرژیم و گرفته بعد یکهفته هنوز حس خستگی دارم
سرکارم همش سرم رو میز بود
همشم همین داروهای سنگ کلیه میخوردمکه شل کننده عضلات هم بود
مدیرمون یکآقای میانسال بود، به همکار خانومم گفته بود به این دختر بگواین آشغالا رو اینقد نخوره بارداره بره آزمایش بده 😁
چندتا از آقایون دیگه هم به همکارم گفته بودن
دیگه یروز اینقداصرار کرد همونجا رفتم بی بی چک گرفتم زدم مثبت شد
باز من خیره میگفتم نه سنگ کلیه تو نت زده باعث مثبت شدن کاذب بی بی چک میشه
همونروز رفتم بیمارستان نزدیک اداره آزمایش خون دادم
پرستار نکبت گفتم+یا - گفت برو پیش دکتر من نمیتونم چیزی بگم
وای اینقد نگران شدم گفتم حتما مریضی دارم
اومدم با استرس اداره
همکارم خواهرشوهرش تو آزمایشگاه کار میکرد براش فرستاد تا عصر بالاخره مطمئن شدم مثبته
شب که شوهرم اومد بهش گفتم خیلی خوشحال شد
و خدا خیلی بهمون رحم کرد با این همه دارو و پیاده روی بچه سالمموند و الان دختر قشنگم ۶ سالشه
مامانم
من سریع باردار میشدم ولی سقط داشتم .بخاطر همین ترس داشتیم.هنوز موعد پریودیم نیومده بود که گفتم من باردارم.شوهرم گفت چطور ،گفتم درد دارم.روز ۳۳ ام بود بیبی زدیم مثبت شد.روز ۳۶ آزمایش دادیم و رفتیم دکتر با یه پلاستیک بزرگ دارو اومدیم خونه و از اون روز استراحت مطلق من شروع شد تا روز زایمان.
بعد از چند هفته که خونه پدر شوهرم نرفتم و مطمئن شدیم بهشون گفته بود.دوران سختی بود،تنهایی و استراحت و ....
مادرم
همسرم
سلام به همگی امیدوارم هر کی دلش بچه میخواد خدا بهش بده و دلش شاد بشه.منم برای اولین بار که باردار شدم همسرم کنارم بود خیلی خوشحال شدیم
اول اول مامانم سرکار بودم
مامانم و خواهرم 😅از خوشحالی جیغ میزدن خودم ک اصلا باورم نمیشد خیلی یهویی مارو سوپرایزکرد دخترنازم😄🤩حالا شده تکه ای از وجودمون
همسرم
همسرم
مامانم 🥹🤍 ۱۱ صبح تلفنی وقتی که خوابالو تلفنشو برداشت 🥲🥰
مامانم، 😍😍
سال ۹۹ دکتر بهم گفت باردار نمیشی درصورتی که ما اصلا اقدام نکرده بودیم دکتر گفت پولیپ داری باید عمل بشی تا سال ۱۴۰۱ هی بهم دارو میداد و هی میگفت باید عمل بشی ما هم اقدام نکردیم برا بارداری خودم شک کردم با خودم گفتم منکه سالمم چرا به حرف این دکتره بی خود قرص میخورم بخشیدمش ولی بهم ضرر زد شایدم قسمت بود نمیدونم تا اینکه دکترمو عوض کردم بهم گفت عزیزم اول اقدام کن اگر بچه دار نشدی بعدا به عمل و دارو فکر کنیم که خدا خیرش بده بعد از اقدام بلافاصله باردار شدم اول بی بی چک زدم یه خط پررنگ بود با یه خط کمرنگ گفتم حتما خرابه منو چه به بارداری خیلی ناامید بودیم باشگاه میرفتم دیدم یه مدته خیلی قوی شدم وزنه پنجاه کیلو میزدم جنسینگ میخوردم میدیدم کمردرد میگیرم و چرا پریود نمیشم بعد از یه هفته که پریود نشدم رفتم آزمایش خون وقتی گفتن مثبته مبارکه من و همسرم تا خونه گریه کردیم🥲😍 خیلی حس خوبی بود
من شک کرده بودم ولی ازینکه دوباره به ذوقم بخوره و باردار نباشم به کسی چیزی نگفتم.صبح زود بیدارشدم و بیبی چک و یه لیوان یکبار مصرف برداشتم و رفتم دستشویی🤣دل تو دلم نبود دعا میکردم دوتا خط باشه.حدس بزنید چی شد؟آره من بارداربودم و از خوشحالی تو دستشویی پرواز میکردم🤣پاشدم که زود همه رو بیدار کنم و خبر بدم.از دستشویی اومدم بیرون همه در دستشویی بودن🤣و بله خبر رو همشون باهم شنیدم
چند وقت تو اقدام بودیم ولی نمیشد،چهارم خرداد بود به شوهرم گفتم یه بیبی چک بخره واسم، زیادم امیدوار نبودم رفتم بیبی چک زدم دیدم مثبته از ذوق داشتم بال بال میزدم، یه جفت جوراب نوزادی قبلا خریده بودم گذاشتمش توی عزوسک هشت پا مودی ها که اون موقع ها مد شده بود و عروسکو گذاشتم رو مبل😅 شوهرم ظهر از سر کار اومد گفت چی شد تست زدی؟سر گاز داشتم غذا میکشیدم گفتم اره منفیه،قیافشو از تو هود نگا کردم انگار پنچر شد خیلی تو ذوقش خورد😅😅😅😅بعده ناهار ، رفت نشست رو مبل و عروسکو دستش گرفت باهاش بازی بازی میکرد. بهش گفتم چرا این روی غمگینشه، برعکسش کن شاد شه. تا اومد برعکسش کنه جورابا افتاد تو بغلش😅اولش نفهمید، جورابا رو نگا کرد گفت عااااخی چقد اینا کوچولوئن😅 بعد زیر چشمی به من نگا کرد دید دارم میخندم ... گفت ننننننننننننن باااااباااااااااا😅😅😅😅😅😅 پرید بغلم کرد دوتایی کلی گریه کردیم💖ایشالا هر کی بچه نداره اون لحظه رو تجربه کنه و به ارزوش برسه خیلی حس قشنگیه
من سر بچه دومم اقدام بودم دکتر هم میرفتم برا بارداربشم با مادرم وخواهرم رفته بودم دکتر به دکتر گفتم چند روزه لکه بینی دارم فرستاد ازمایش خون بعد یک ساعت جوابش اومد بردم پیش دکتر در کمال نابلوری گفت بارداری ومن فقط گریه میکردم از مطب اومدم بیرون برا مامانم گفتم گریه میکردیم بلند همه نگاهمون میکردن
من خودم سوپرایز شدم فکر نمیکردم جواب ازمایش مثبت بشه همسرم جواب ازمایش و گرفته بود اون به من زنگ و خبر داد 😀
به همسرم گلم اول گفتم
مادرشوهرم
صبحه جمعه بود شوهرم گف بی بی بزن من زدم دیدممنفیه به شوهرم گفتممنفیه بعده نیم ساعت دیدم هاله انداخته به شوهرم گفتم بعد همسرگ گف بفرما کاره خودتو کردی بارداری خانم گفتم نه کو اخه هیچی گفت چند روز بعد بزن دوشنبه باز بی بی زدم باز هاله انداخت اما پررنگتر شوهرم گف بارداری بعد رفتگ ازمایش دادم که مثبت شد بعد ۸ هفته رفتم سونو قلب صدای قلبشو شنیدم از خوشحالی اومدم خونه اهنگ گذاشتم خیلی رقصیدم فرداش خانواده همسرمو دعوت کردم بعده شام همسرم باباشو نشون داد گف منم مثله شما بابا شدم همه اول شوکه شدن بعد فهمیدن مادرشوهرم پدرشوهرم اشکمیریختن منو همسرمو بغل میکردن خواهر شوهرامم همینطور
همسرم
من اول به مادرشوهرم وخواهرشوهرم زنگ زدم جواب آزمایشو بهشون گفتم چون اونا عروس بزرگشون بچه براش نشد خیلی عجله داشتن من باردار بشم برا همین من اول به اونا زنگ زدم فراوان خوشحال شدن بعد همسرم چون سرکار بود یک طرفه اس فقط اون میتونه زنگ بزنه براش گفتم اونم خیلی خوشحال شد
سلام قرار بود فردا صبح بیبی چک ردشن کنم ببینم باردارم یا نه با همسرم که اونم متظر بود بعد ۱۰ سال خدا بهمون یه نعمت برکت میده یا نه روشن کردم و اینقد خوشاحال شدم گریم گرفت بعدش به مامانم زنگ زدم و کلی اشک شوق ریختم یعنی باور نمیکردم🥺😍
من همسرم بهم گفت برو آزمایش بده پریودیت عقب افتاده قطعا حامله ای😂
همسر گلم
سر سه تا بچه ام اولین نفر به شوهرم گفتم
من خوابگاه بودم با اینکه نتونستم تحمل کنم به کسی نگم... ولی صبر کردم شوهرم از خواب بیدار بشه گوشیو برداره بگم بهش😂
قطعا به همسرم
برای پسرم خودم صبح رفتم داروخانه بی بی چک گرفتم وقتی مثبت شد به شوهرم پیام دادم بابایی من اومدم که زنگزد و پشت تلفن فقط میخندید از ذوق
برای دخترم هم بعد دو سال انتظار بازم بهش پیام دادم فقط گفت الهی شکر الهی شکر😍😍
من بع همسرم گفتم اولین نفر میگفت نمیخوام باید سقط کنی
اول نفر شوهرم
به شوهرجونم 🤩🤩
همسرم
من شوهرم بهم خبر بارداریمو داد🤣🤣🤣🤣من بی بی جک زدم اصلا نگاهش نکردم مستقیم دادم دست شوهرم اونم اول گفت منفیه بیا خودت ببین ک دیدم مثبته😅
بچه دومم شوهرم اول فهمیدبعدم دیگه مثل بچه اولمون هوامونداشت براش عادی بود
یه ماه بعد اقدام افتادم به خونریزی اخرشب رفتیم یه سنو پیدا کردیم در کمال ناباوری گفت دو قلوان و هر دو سالم ولییییییییییییییییی بعد سی هفته قلب یکی ایست کرد 😔😭برای یه مادر خیلی سخته حتی اگه یکی بمونه براش
ولی بازم میدونم خدا خیلی دوستم داره
اولین بارمن تواسفندبودبسکه خونه مادرشوهرم کارکردم شیرینی پختم بعدخونه مادرم تمیزکردم خیلی دردداشتم مادرم همش دوا جوشونده بهم دادخیلی بدترشدم بازرفتم خونه مادرشوهرم خواهرشوهرم دیدبیحالم گفت بروبیبی چک بزن شایدبارداری همسرم ساعت ۱۲شب رفت گرفت همونجاتودسشوی دیدم یک خطه انداختم سطل اشغال بازبرگشتم یه نگادیگه کردم دیدم دوتاخط پرنگ افتاده دیگه وقتی به همسرم گفتم وسط حال شروع کردبه رقصیدن زنگ زدخانوادشم خبرداد
من بیبی چک زدم یه خط شد بعد سر ب سر شوهرم گزاشتم گفتم مثبته اونم ذوق زده باورش نمیشد گف بده ببینم تا گرفت دستش گفتم الکی گفتم منفیه بعد دیدیم یه خط دیگ افتاد خلاصه دیگ اشک بود ک میریختم😂در اصل شوهرم بمن خبر بارداریمو داد🤣
بیبی چک زدیم ، یکم دیر خط افتاد و من گفتم باردار نیستم ، بعد همسرم رفت دید که دوتا خط افتاده ، و درواقع اون خبر بارداریمو بهم داد😂😂
بعد فرداش رفتیم ازمایش، وقتی جوابو گرفتیم همون شب با شیرینی و جواب رفتیم خونه پدرمادرامون ، بعد از سونو انتی هم به بقیه گفتیم
به همه، بااینکه بعد از 10 سال دارم مامان میشم، کسی زیاد ذوق نکرد، خودم کیک خریدم، خودم لباس خریدم و ذوق کردم، در صورتی که هرکی بچه دار میشد حسادت نمیکردم، اما جواب خوبی نگرفتم 😔💔
بعد یک ماه و نیم
به شوهرم بعد ب مادرم
کلا خودم اولش خوشحال نبودم چون پدرم مریض بود و من پرستاریشو میکردم اصن روحیه خوبی نداشتم ولی شوهرم از شدت خوشحالی داشت با ماشین ب کشتنمون میداد
بعد این ک 3ماهم بود بابامو از دست دادم و نشد دختر قشنگمو ببینه😔چقد ارزوش بود بچمو ببینه
من با سونو فهمیدم یک ماه و نیم حاملم اولین کسی که فهمید مامانم بود
همسرم،اشک تو چشاش جمع شد و خیلی خوشحال شد گفت یه باردیگه بی بی چک بزن تا مطمئن شیم همون روزم رفتیم آزمایش دادم و خبرشو به خونواده خودم دادیم
شوهرم ک اصلا عکس العمل نشون نداد چون ۷صبح بود خاب بود حتی تا۴ماهم شده بود باورش نشده بود تا اینکه تو سونو دید دست تکون میده باور کرد 😂😐😐
من اسفند ماه فهمیدم نگه داشتم روز تولدم ۱۵ اسفند کیک بگیرم و به همسرم بگم از شانسم ۷ اسفند سقط شد نموند بعد اون باردار شدم رفتیم سونو شش هفتگی اونجا بهمون گفتن دوقلو ان خیلی خیلی خوشحال شدیم
بعد از ده سال همونجا تو ازمایشگاه موندیم با شوهرم ببینیم جوابش چی میشه.. بعد هم خواهرشوهرم اومد.. سه تایی از خوشحالی و شوک همو بغل کرده بودیم هم میخندیدیم هم گریه میکردیم ❤❤❤❤❤❤الهی هزاران بار شکرت💐💐💐💐
اول به مامانم گفتم که خیلیم خوشحال شد. ابجیمم کنارش بود.. بعدم همسرم که اومد خونه سوپرایزش کردم😊
اول همسرم بعد سر آیلین به دخترم که بزرگتره اون روز طفلک دخترم تو شوک بود نمیدونست چی بگه همش میگفت مامان دوروغ میگی باورش نمی شد🤣🤣🤣
اول صبح ساعت ۶ ک شوهرم قرار بود بره سر کار انموقعه بیبی چک گزاشتم بهترین روزمون بود دوتامون ازخوشحالی همو بقل کردیم🥹🥲
به شوهرم که واقعا خوشحالیش دیدنی بود هیچ وقت اون لحظه یادم نمیره
همسرم
همسرم وبعدمادرم♥
شوهر
اول دوستم چون باهاش رفتم بیبی چک بگیرم بعد شوهرم و تا سپنوی تشکیل قلب به کسی دیگه نگفتم
بابام رفت جواب آزمایشو گرفت بابا اومد به من و مامانم خبر داد 🤣🤣🤣
اول شوهرم بعد خواهرم آخه بعداز ۱۴ سال باردارشدم همه از ذوق زیاد گریه میکردن
به مادرم.و تا ۵ هفتگی پسرم از شوهرم مخفی کردم چون خودشو خونوادش بچه نمی خواستن.حالا بیا ببین سر پسر من دعواست ازبس دوستش دارن
اول خواهر زادم که ۱۷ سالشه و بهترین رفیقمه
دوم شوهرم سوپرایز کردم
سوم مامانم
چهارم خانواده شوهرمو سوپرایز کردیم
پنجم خانواده خودمو سوپرایز کردیم
شیشم گذاشتم اینستا و به فالورام گفتم
به شوهرم گفتم گفت بندازش😅 بعد به خواهرم . عصرش رفتیم سونو دیدیم که قلب کوچولوش تشکیل شده و اصن سه ماهه که بین مونه. شوهرم هم یهو دلبسته شد و الان ذوق داریم زودتر بینیمش
فقط شوهرم بعد دو ماه و نیم بقیه
با ذوق فراوان ب شوهرم
اول خواهرم بعدشوهرم
مامان جانم❤
شوهرم و مادرم
مامانم
من تولد زنداداشم بود ب زور بهم گفتن بی بی چک بزن اخه من خیر سرم فقط خونه خودم بی بی میزدم اگ مثبت بود اول از همه ب شوهرم بگم ولی دگ ب زور بی بی زدم و مثبت بود خیلی عادی تو جمع خانوادم گفتم مثبت بود بعد همه خوشحال بغلم کردن شوهرم از رو مبل بلندم نشد🤣🤣🤣اصلا هیچ واکنشی نداشت
خیلی خوشحال و شوکه شدند هر دوتاشون
به آبجی بعد که مطمئن شدم به همسرم
اولین نفر شوهرم بعدش مامانم و خواهرم بعدش بقیه
بی بی چک زدم هاله انداخت خوشحال نشدم فردادوباره زدم مثبت شد بازخوشحال نبودم ازمایش دادیم جواب مثبت وهمسرم اوردخوشحال رفتم پیش دکترم گفت بتاکمه خارج رحم دوروزبعد تکرارکردم باناامیدی وگریه اوکی شد دوباره گفت برو واسه قلبش بیا من اصلا حالم خوب نیس همش میترسم خدایی نکرده یه اتفاق بیوفته چون دوباره سقط شده بخاطرهمین سه ماهم تموم نشه حالم خوب نمیشه
من خودم تو آزمایشگاه کار میکنم جوابو دیدم کلی ذوق کردم اول به شوهرم گفتم بعد دو سه ماه به بقیه گفتم
من اینقدر از خبر باردارم ناراحت شدم چون با شوهرم مشکل داشتم حتی بعد دوماه ونیم بهش گفتم .... چون گفتم اگر باهام دعوا کنه قبل اینکه بفهمه سقط کنم ....
به شوهرم❤️
اولین بار به خواهرم گفتم... بعدش مامانم بعدش شوهرم بعدش مادر شوهرم بعدش هم عروسک بعدشم به بقیه خواهرام ... بعدش فامیل و همسایه...
شوهر به من داد آخه اون رفته بود جواب رو گرفته بود ولی اینقدر بی حال و خسته اومد که نگو گفت راستی جواب رو گرفتم مثبت بود
مامانم
من رفتم ازمایش دادم اومدم خونه شوهرم خودش رفت جواب و گرفت زنگ زد حامله ای
اول به اهالی یه سایتی که مربوط به بارداریه🤣 بعد هم کیک پختم امروز همسرم رو سورپرایز کردم 🤩
من اولین نفر به خواهر بزرگم چون خودم تو شُک بودم ابجیم به پسرش و پسرش ب مامانم و به ابجیای دیگم اخرم کیک خریدم و شوهرم و سوپرایز کردم
اول همسرم که الان حدود 7سال بود منتظر بچه بود بعدش به مامانم و خواهرام که همه از خوشحالی حاله منو خوب کردن
مامانم بعد مامانم ب همسرم گفت سوپرایز ش کرد🙂
من اول بی بی چک زدم باورم نشد بازار صبح رفتم دوتای دیگه خریدم تست زدم دیگه به شوهرم زنگ زدم گفتم بعدش سری به آبجی هام گفتم و شب رفتم ازنابش دادم همونجا منتظر جوابش موندم واینکه همونجا نشون دکتر دادم گفت مثبته از ته دل خوشحال شدم و سری به آبجی هام خبر دادم مثبته وشبش رفتم خونه مامانم و بعد مامانم کلی بهم گفت مواظب خودت باش وسایل سنگین بلند نکن کاری داشتی زود زنگ بزن تا بیایم واینکه من دو سال بود منتظر بارداری دومم بودم وبی نهایت خوشحال بودم وخانواده ام هم چون میدونستن من بجه میخوام و منتظرم بودم وبی نهایت برام خوشحال بودن ..
اول همسرم که خوشحال شد و بعد خانواده م که واکنش خاصی ازشون ندیدم..
دخترم رو ناخواسته باردار شدم عکس بی بی چک برا شوهرم فرستادم باور نکرد گفت این بی بی چک پسرمون هست دو سال پیش خخخ
اول بی بی چک زدم مثبت شد ب خواهر زادم گفتم اخه هم سنیم بعد فردا رفتم ازمایش بعد دو سه ساعت جوابش اومد مثبت بود رفتیم باهم لباس نوزاد گرفتیم و گل جواب ازمایش و بی بی چک رو کادوشون کردم غذا اینا درست کردم بعد شام گفتم ی کادو برات گرفتم ببینش گذاشتم جلوش اول نگاه کرد تو شوک ک چرا براش کادو گرفتم بود فکر کرده بود براش جوراب گرفتم ی دفعه دید هنگ کرد ی لباس نوزاد و این گونه شد ک فهمید بغلم گرد ولی خیلی خوشحال نشد حس کردم اونطور ک تو تصورم بود ذوق نکرد 🥲🥲🥲
سلام
با ۳۰ هزار تومان عکس های خانگیتان را به آتلیه ای تبدیل کنید
بارداری
یلدایی
هالیوودی
زمستانی
پاییزی
کریسمسی
دندونی
خانوادگی
و.....
برای دیدن نمونه کار به تاپیکام مراجعه کنید
درحد طبیعی
اول همسرم بعد مامانم
خیلی لحظه خوبی بود با گریه و خنده بعد از پنج سال بهش گفتم عالی بود
مادرم
📸🔴🔴🔴📸
عکس های گوشیتونو با هزینه کم و بدون اینکه نیاز باشه به آتلیه بروید آتلیه ای کنید و چاپ کنید.
چاپ عکس روی لیوان، فرش، شاسی، فرش، مگنت یخچالی و....
ادیت عکس های بزرگسال«تولد،بارداری،یلدایی و....» و کودک و نوزاد با تم های متفاوت و زیبا «یلدایی، تولد، دندانی، ماهگرد...»
با هزینه مناسب سفارش روبیکا
نمونه ها روبیکا 👇📸
https://rubika.ir/photo_sam401
@photo_sam401
09393666871
من دو ماه بود پری نمیشدم ولی بی بی چک زدم منفی خلاصه همه میگفتن حامله ای آزمايش خون دادم اونجا گفت مثبت شوکه شدم اومدم ب شوهرم گفتم باور نمیشد تا جلوی درمون رسیدیما باور کرد بعدش ب خواهرم ک مثل جونمه
من تو اقدام بودم دو ماه بود پریود میشدم هی گریه زاری که دیدی حامله نمیشم همسرم دل داریم میداد ماه سوم حسم میگفت هست تا پریودم عقب افتاد بی بی چک زدم مثبت شد اومدم جلو همسرم منتظرم بود نشونش دادم پرید بغلم کرد هر دو گریه
تو روخدا میشه یکی کمکم کنه چ جوری میتونم پولم پس بگیرم ۳۴۸ تو من کم شده من واقعا ب این پول نیاز دارم
مادر شوهرم ، خیلی زوق کردن بنده خدا
خواهرم❤️❤️
همسرم
همسرم
خواهرم❤️
خواهرم
همسرم مرتب به من میگفت تو بارداری علائمش رو داری و بی بی چک میگرفت ولی منفی نشون میداد منم میگفتم نیستم بی بی چک منفیه. آخرش یه روز به بهونه بیرون رفتن منو برد آزمایشگاه . چه لحظه ی قشنگی بود وقتی که مطمئن شدیم من باردارم . الان هم همش میگه من بهت خبر بارداریتو دادم و مژدگانی میخواد 😂😂
ب همسرم
به دوستم 🙃
من گفتم مثبته باور نکرد رفتم بار بردیم زنگ آزمایش گاه زدم گفتم بیرونم نمی تونم بیام دنبال جوابش میشه جوابش بگین بلند گو ننهادم 😁 فهمیدم باردارم الکی به شوهرم گفتم منفیه بعد رفتم جواب آزمایش لباس بچه گرفتم هفته بعدش نهادم از خواب پاشه جلوش باشه بدونه بیدار شد فقط صدای 🤣جیق شنیدم از خوش حال گریه گفت باور ندارم رفت نشون دکتر داد گفت مثبته مونده بود قش کنه
همسرم و بهترین دوستم که مث ی خواهر برام
من شکم درد داشتم رفتم دکتر یه هفته قبل بی بی زدن دکترزنان معاینه کرد گفت هیچی نیست کلی هم دارو داد اومدم خونه ولی قرص هارو مصرف نکردم .بعدش همون درد داشتم یهو خیلیی زیاد شد دردم به زور پاشدم رفتم عرق نعنا خوردم یکم دردم کم شد بابامو صدا زدم از ته دل که بابا دلم درد میکنه و دارم میمیرم .خدا بابامو زود از پیشم برد 😔😔بابام خیلیی مهربون بود و دوسم داشت منم عاشق بابام بودم 😔الانم دعا میکنم پسرم تو دلیم شبیه بابام باشه .بعدش که دل دردم اروم شد خوابیدم بابام بهم گفت گریه نکن ناراحت نباش حامله ای دخترم نترس عزیزم .بلند شدم بی بی زدم دیدم حامله ام .شوهرم خونه بود بهش گفتم کلی ذوق کرد
به مادرم
همسرم
مادرم چون همراهم بود بعدم همسرم و پدرم
به همسرم
پدر مادرم
همسرم ومامانم
بعد اول به خانواده ام گفتم بعد به مادرشوهر گفتم وهمه خبر دار شدن
سلام من اول بی بی زدم بعداز۱۰روزنشدم پریود بعد رفتم آزمایش دادم نشون داد حامله ام ولی خيلي خیلی خوشحال شدم
من از هولم اصلأ بیبی چک نزدم مستقیم رفتم آزمایش دادم، چندساعت گذشت سرشب شد با همسرم تو ماشین بودیم پیاده شد بره خرید کنه، تو این فرصت زنگ زدم آزمایشگاه درست لحظه ای که گفت جواب مثبته همسرم سوار ماشین شد، و شنید،با دستای لرزان میگفتم آقا شما مطمئنی؟ تو رو خدا راست میگی؟؟؟، به شوهرم گفتم ما سه نفر شدیم، باهم با گریه فریاد میزدیم خدایا شکرت، و اون شب تا صبح اشک ریختیم....، ما بعد از ده سال بچه دار شدیم،،،، خیلی مشکلات خانوادگی رو پشت سر گذاشته بودیم و این آرامش بعد از چندتا طوفان بود....
و هنوز با دیدن پسرم هرروز خدا رو شکر میکنیم ❤️❤️❤️ ان شاالله روزی تمام زوجها....
من وقتی دیدم بیبی چک مثبته خیلی شوکه شدم و اعصابم بهم ریخت باورم نمیشد انقدر زود آخه، هیچی دیگه تا شوهرم از سرکار بیاد به همه دوستام زنگ زدم از استرس
من از قبل بارداریم کلیییی ایده ی سوپرایز جمع کرده بودم ک مثلا عملی کنم،پریودم ک عقب افتاد و تستم مثبت شد درحدی شوکه شدم ک گوشیو برداشتم ب همسرم زنگ زدم ک تستم مثبته،اونم باور نمیکرد و گفت عکسشو بفرست اینجوری شد ک ایده های سوپرایزم کلا ب فنا رفتن😂😂😂
بارداری دومم هم همینقدر دور از انتظار بود و بازم ب سوپرایز نکشید
بعد همسرمم اول به خانواده ی خودم و بعد خانواده ی همسرم گفتیم و تونستیم خانواده هارو سوپرایز کنیم،البته بارداری اولم فقط
اولین نفر به خواهرم گفتم انقققدر جیغ کشیدو گریه کرد که نگو...🥺❤️
اینایی ک اول ب همسر گفتنو درک نمیکنم حاج اقا در جریان نبودن ینی دارن تولید کودک میکنن ؟😂 ما ک باهم رفتیم ازمایش دادیم زنگ زدیم جوابشو تلفنی گرفتیم
تولدم بود مامانمینا برام یلدایی آوردن. منم تا مامانمو خواهر کوچیکم اومدن تو بابام داشت پارک میکرد گفتم ی چیزی بهتون بگم قبل این ک بابا بیاد.
دارین خاله و مامان بزرگ میشین جفتشون گریه کردن 😄بابام اومد بالا گفت چیشده گفتن هیچی هیچی بتولد بازی ادامه دادیم
خواهرم ک دوسال ازم کوچیکتره. گفت خاکتوسرت آبرومونو بردی تازه سه ماه کذشته 😂 اما الان هی زنگ میزنه ببینم یونارو
شوهرم بعداومدم خونه مامانم به ابجیام گفتم ومامانم بعدش به مادرشوهروپدرشوهرم😍
همسرم و بعد خوانواده ها ی دو تامون
شوهرم و خواهرم😂😍بعد دیک مامانم
ب شوهرم بعد مادرم
فداتشم عزیزم ممنونم از تبریکت😘
به شوهرم بعد خواهرم
همسرم ❤
شوهرم🥺
شوهرم
به همسرم ❤️
مامانم😍
به مادرم
همسرم😍😍😍
سلام مامانا ب همسر گفتم خیلیییییییییییییی خوشحال شد😍😍😍
من به خونوادم و وقتی بی بی چک زدم مثبت بود جیغ کشیدن و خوشحال شدن خودمم شوکه مونده بودم نگاه میکردم 😅😶
به دوستم که همسایمونه
بعد از دوسال انتظار اول مامانم بعد دوستم که دوستمم باردار بود چون بی بی چک یه خطش کمرنگ بود بعدشم با کلی استرس و دلشوره به شوهرم گفتم بریم آزمایش بدیم انگار بی بی چک مشکوکه که اونم بی بی چک رو دید گفت مبارکه مثبته دیگه
من اول به همسرم گفتم ماه دوم اقداممون بود خیلی هر دو خوشحال شدیم ولی چون مهمان داشتم عصرش رفتیم بتا تیتر دادم و سریع سونو که از ساک مطمئن بشم برگشتم خونه به دختر خالم و شوهرشم گفتم و تا ۱ هفته فقط ما میدونستیم ، به مامان بابام بعد یک هفته حضوری رفتم گفتم چون توی یک شهر نبودیم 🥹مامانم کلی گریه کرد و همچنین بابام 🥹😍نوه ی اولشونه و برای تبریک بهمون یه ربع سکه دادن 🥹از ذوقشون میگفتن اگه تمامشو الان داشتم تمامشو میدادم با این که ما اصلا ازشون انتظار هدیه نداشتیم ❤️
وقتی برگشتیمم به خانواده همسر گفتیم عکس العمل پدرشوهرم عالی بود اینقدر خوشحال بود انگار تیم مورد علاقش گل زده😁😍
از موقعی ک متوجه شدم دوهفته بعدش به همسرم بعد دوهفته به مامانا تا امروز ک ۳ ماهم داره تموم میشه فعلا کسی نمیدونه
من اولین نفر خبر بارداریم رو به همسر عزیزم گفتم 😍😍😍
سلام به همه ی مامانای قشنگ . من اولین خبر بارداری رو به همسرم دادم بعداز همسرم به خاله ش دادم
هردوتاشم پیش شوهرم بیبی چک زدم اولی وکه خوشحال شد اما دومی و چون ناخاسته بود تو شک بود الانم که دوماهش شده هنوزم تو شکه😅😂
من صبح روز جمعه بی بی چک زدم و دوتا خط شد باور نکردم بعد به شوهرم گفتم بازم باورمون نشد بعد عصر رفتم بیمارستان آزمایش دادم مثبت بود این قدر دلمون خوش شد زنگ زدم به مامانم بعد شیرینی گرفتیم رفتیم خونه مادر شوهرم به اونا هم گفتیم
من زنگ زدم به شوهرم خبردادم،و بعدش گوشیم براهمیشه گم شدیه خاطره شد برامون
همسرم سر کار بود
صبح کبیدار شدم بی بی چک زدم و در کمال ناباوری مثبت شد
بعد زنگ زدم به همسرمگفتم
اومد خونه و همش میگفت مبارکمون باشه
بعد عصر رفتیم ازمایش دادم
بعد ب مامانم گفتم
من اول ب همسرم ک از سر کار اومد خونه گفتم خوشحال شد و گفت ک مبارکمون باشه،بعد ب مامانم گفتم بنده خدا باور نمیکرد فهمید ک قضیه جدیه کلی ذوق کرد و بهم تبریک گفت منفقط اشک شوق میریختم
منتظرجواب مثبت آزمایش بودم باهمسرم جواب گرفتیم خوشحال شدم روم نمیشد به مامانم بگم ۱۰هفته بودم ک بهش گفتم فکرنمیکردم خوشحال بشه اما خوشحال شد چون باشوهرم دعوایی هستن به خاطر اون گفتم خوشحال نمیشه اما ذوق کرد الانم پسرمو بیشترازمن دوست داره😍
منم اول به همسرم گفتم خیلی ذوق کرد
فقط فقط همسرم،اینجوری که اخر هفته بود سه روز ویلا خاله همسرم کل خانواده همسرم سی نفری جمع شده بودیم دو روزم بود حالت تهوع داشتم و از بوی هرنوع ادکلنی بشدت حالت تهوعم تشدید میکرد،شک کرده بودم بخاطر همونم به بهانه اینکه قرص تیروئیدم نخوردم باید برم داروخانه تهیه کنم رفتم بی بی چک گرفتم یه پستونکم خریدم، برگشتم ویلا اخر شب تست استفاده کردم همسرم صدا کردم گفتم پاشو بریم بیرون من دلم هوس خوراکی شور و نمکی کرده بریم بخریم،خلاصه رفتیم تو ماشین قبل استارت ماشین ، پستونک بهش دادم گفتم سلام بابایی، چندماه دیگه میام توبقلت این پستوتک ازت میگیرم بعدش صبر کردیم تا وارد ماه چهارم بارداری بشم بعدشم همرو خونمون دعوت کردیم با بادکنک نی نی و کیک و تزئین نوزاد خونمون آماده کردیم بعد همسرم پدرشوهرم مرحوم تا اومد خونه متوجه شد برای بار ششم پدربزرگ شده کلی از خوشحالی گریه کرد منو همسرم بقل کرد کلا یه تراژدی تو خونمون راه افتاد چون همسرم و من هردو ته تغاری هستیم بچمونم ته تغاری شد😊
من برای هد دوتا اول به همسرم گفتم ،برای اولی چون بعد ۴ سال منتظر بچه بودیم و یه بار اقدام داشتیم مطمئن نبودم ،ولس با تاخیر بی بی چک استفاده کردم و هر دومون خوشحال شدیم ،تو سن ۳۵ سالگی مادر دختر کوچولوم شدم ،سر این بارداریم باشگاه میرفتم و منتظر مسافر کوچولو نبودیم ،تاخیر تو پریود باعث شد بی بی بزنم و ۶ هفته باردار بودم ،برای هر دوشون خدا رو شکر...
هردوتا بچه هاما به شوهرم گفتم
همسرم و کلییی ذوق کرد
ب همسرم چون تو اقدام بودیم خوشحال شد میخن ید همراه با لسترس لباش میارزید با خنده گفت اینا قبول نیس باید ازمایش خونم بدی بعدش ب خواهرم اول بعدم مادر شوهرم اینا
به مامانم و آبجیم که خیلی خوشحال شدن😍
من تو ازدواج اول به همسرم گفتم خوشحال نشد چون فعلا بچه نمیخواس ۸ماه از ازدواج ما میگذشت خودمم خوشحال نبودم هیچ وقت بفکر مادر شدن نبودم،بعداز بالا اومدن شکم علاقه مون بهش زیاد شد شد نفس ما،در ازدواج دومم من بچه میخواستم ولی همسرم نه !وقتی باردار شدم از خوشحالی بال دراوردم با ترس و لرز به همسرم گفتم اونم ته دلش خوشحال بود بعد به مادر و پدرم گفتم اونام بسیار خوشحال بودن
شب دیر وقت بود همسرم بی بی چک خریده بود چون از وقتم گذشته بود بهش گفتم برم دستشویی بیام خبر میدم وقتی مثبت شد از همون دستشویی داد می زدم یاااااا ابلفضل یاااااا امام رضا دیگه شوهرم داشت در دستشویی رو از جا می کند که چی شد؟؟؟🤣🤣🤣بعد که درومدم اون گریه می کرد من می خندیدم بعدش خنده ی من تبدیل به گریه شد مامانمو می خواستم سریع زنگ زدم به مامانم و اونم به مامان خودش گفت عین دیوونه ها نصف شب همه رو خبر کردیم تا صبح هم نخوابیدیم صبح رفتم آزمایش و دکتر و سونو که معلوم شد ۸ هفته اس باردارم و خبر نداشتم😂😂😂😂
به همسرم خوشحال شد
به ابجیم از خوشحالی داشت جیغ میزد
منم ب همسرم نشون دادم
خودم فقط فهمیدم هیچ کس
به خواهرم چون بیبی چک خط کم رنگ نشون داد فک میکردم مثبت نیس بهش نشون دادم گفت مبارکه
همسرم کلی هم گریه کرد🤣🤣🤣
همسرم خیلی خوشحال شد انگار دنیا رو بهش دادن
اول دوستم چون اونم اول ب من گفت، باهم رفتیم ازمایشگاه،، بعد همسرم ،باورش نمیشد چون ۴ سال بود ک میگفتم نمیخام.و ب خاست خودم اقدام کردیم، همش میگفت واقعا؟ نینی داری؟ گفت بهترین مامان دنیا میشی
همسرم خیلی خوشحال شد وفکرکرد که شوخی میکنم😍😅
اول به همسرم بعدم دوستم دیگه به کسی نگفتم چون خوشحال نمیشن🤣
شوهرم
به همسرم
خاهرم
خواهرم 😍😍بعد نقشه کشیدیم چجوری همسرمو سوپرایز کنیم😍😍
اول ک خودم نزدیک 2هفته خبر داشتم اما ب هیچکی نگفتم😅 بعد ی جعبه درست کردم داخلش کیک گذاشتم و بیبی چک کنارش و روی کیک نوشتم، عشقم پدر شدنت مبارک 🫣🥰، شب عید امام حسن بود و همسرم گفته بود بیا خانواده هامونو دعوت کنیم شام اینجا،گفتم باشه خوبه شب عیدم هست،خلاصه قراربود جلو مهمونا کادو رو بدم ب همسرم،ولی وقتی مهمونا اومدن انقد از پدرامون خجالت کشیدم ک روم نشد اصلا بگم،تو مهمونی هم انقد فکرم درگیر بود ک بگم یا نگم ک هیچی از مهمونی نفهمیم،خلاصه مهمونا ک رفتن کادو رو آوردم ب همسرم دادم😶🌫️ انقد شوکه شده بود ک قیافش دیدنی بود😆 البته قبلش من دوربین رو آماده کردم و از اون لحظه فیلم گرفتم🥹🤭 ولی بعد تصمیم گرفتیم تا تشکیل شدن قلب جنین و غربالگری اول و سالم بودنش ب هیچکس نگیم ،حالا قراره فرداشب خانواده هامونو دعوت کنیم و با کیک 3طبقه سوپرایزشون کنیم☺️🥰 البته باز میخام فیلم بگیرم چون واقعاً یادگاری خوبیه🥹🥲
به مامانم 🥺🥺
همسرم،دوستم،خواهرم و و و .....همه شوک بودن و باورشون نمیشد از طرفی هم خوشحال همراه با اشک شوق چراکه بعد از ۲۰ سال باردار شدم
همسرم ک مطمئن بود باردارم همزمان کنار همسرم برگه ازمایش نشون دادم مادرمم باهام بود🌹💜
ب همسرم و بعدش ب مامانم
شوهرم
به مادروخواهرم ،خواهرم 4صبخ میخواست به همه زنگ بزنه بگه فشار خواهرافتادبجای من،🤣🤣🤣
منم به مامانم گفتم
بعدش به بابای بچه آم
که در حال جدا شدن بودیم اصلا خوشحال نشد
اول نماز شکر خوندم بعدم به صاحبش گفتم 🤣🤣🤣
اولین نفر به همسرم گفتم
اول همسرم بعد رفتیم سرخاک مادرم به مادرم گفتم بعدم به مادرشوهرم که برام مادره💜
اول شوهرم خواستم به مامانم بگم که خواهر شوهرم زنگ زد بهش گفتیم ولی من بی بی چک ندادم یه راست آزمایش ک مثبت بود
جاریم کنارم بود و فهمید،بعد مادر شوهرم
شبش هم همسرمو که از سرکار اومد غافلگیر کردم😍
من بعد ۲۰ سال بی بی چکم مثبت شد، از ذوقم از حال رفتم وقتی حالم بهتر شد زنگ زدم همسرم ولی دستش بند بود کفت بعدا تماس میکیره، عکسشو برای خواهرم فرستادم فوری اومد خونمون فقط از خوشحالی جیغ میزدیم و گریه میکردیم اخه واقعا معجزه شده بود بعد ۲۰ سال
بعدشم خواهرم به تک تک خانوادم زنگ زد و مشتلق خواست و همه خوشحال بودن و هستن ک خدا بهم بچه داده
به مادرم
پسرم.و شوهرم
یادش بخیر روزی که قرار بود برم آزمایش به همه گفتم دارم میرم بانک😂 و بعدم وقتی که بازار بودیم جوابش برام اومد و بعد چندروزم به همسرم گفتم😍❤️
منم اول به شوهرم بعد به مامانم ولی مامانم میگفت صبر کن تست شاید اشتباه بزنه ولی من مطمئن بودم باردار بودم بعدیک هفته رفتم آزمایش جواب ازمایشمو بابام گرفت و بهم تبریکی داد
به همسرجان 🥰
مامانم وبعد همسرم
شوهرم بعد به دوستم گفتم
اول به شوهر م
اول به شوهرم
شوهرم بعد خالم بعدم مامانم چون یه کمرنگ یه پررنگ بود همشون گفتن شاید نباشه بازم صب کن ولی کارا خونه رو از همون شب شوهرم دیگه انجام داد
اول همسرم چون کنارم بود بعدش زنگ زدم به خواهرم چون خیلی دوست داشت خاله بشه وچون دیر باردار شدم بعد ۳ماه به مادرشوهرم
اول همسرم بعد داداشم
اول شوهرم
اول به مادرم بعدش مامانم به شوهرم مژده داد 🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰
شوهرم وبعد مادرشوهرم
اول شوهرم بعد مادرم
همسرم، روز تولدش بود سوپرایزش کردم
اول همسرم بعد مادرم
اول همسربعد داداش کوچیکم
اول مامانم بعدشوهرم
اول همسر بعد مادرم بعد مادر شوهر
اول همسرم بعد دوستم فاطمه
سلام دوستان تو روبیکا گپ مامان ها داریم خواستین بیاین ب ایدی Borhan00000 پیام بدین پروفایلم گل قرمزه
اول همسرم چون خودش کنارم بود تا پریودیم عقب افتاد از ذوقش پشت.در دستشویی منتظر بود .بعدم به مامانم زنگ زدیم بعد سونو قلب هم به مادرشوهر وخواهرشوهرم گفتیم
اول همسرم بعد مادرم
اول همسرم بعد خواهرم
خانم ها برام دعا کنین بخاطر سرما خوردگی بستری شدم زود خوب بشم بعد دکترم میگه باید سی تی اسکن بشی منم میترسم ظرر داشته باشه برای نی نیم ب نظرتون سی تی اسکن بشم یا ن
همسرم
همسرم بعد مادرم یعنی خوشحال ترین بودیم🥰❤️
به دوستم. چون فقط دوستم بود که بی نهایت خوشحال شد
به همسرم
بی بی چک زدم به همسرم گفته واسه آزمایشم همسرم کنارم بود،بعد همسرم اولین نفر مامانم بود که گفتیم بهش
اول به همسرم گفتم
به همسرم ولی چون بچه اولم سقط شد خیلی ذوق نکردیم ،یعنی خواستیم دل نبندیم
اول خواهرشوهرم فهمید چون مطمئین نبودم بعدباهم رفتیم آزمایش دادمو ب همسرم گفتم
همسرم
اول همسرم پیشم بود
همسرم بعد ماد و خواهرم
من تا سه ماه فقط همسرم و بهترین دوستم میدونست بعد سه ماه به خانوادم گفتم
اول پدر مادرم بعد خاهرم
اول به همسرم بعد خواهرم ،خواهرمم به مادرم خیرداد
مامانم
به همسرم بعد خواهرم
مامانم بعد بابام بعد شوهرم بعد خواهرم بعد شوهر خواهرم و بعد بقیع
با جیغ از دسشویی دراومدم بیرون گریه امون نمیداد حرف بزنم خیییلی هیجان زده شده بودم ... گفتم واای خداااا دوتا خط شد دوتا خط شددددد همسرم کپ کرده بود سر صبح فقط نگام میکرد 😂😂😂
مامانم
اول به خاهرشوهرم گفتم
سلام وقتتون بخیر خدا قوت من آزمایش بتا دادم بعد از ۵ روز که موعودم بود شد ۲۰۲ مجدد سهشنبه آزمایش بتا دادم شد ۶۳۶ بعد من نمیدونم چند هفتم دقیق ولی جوری که خانمهای بهداشت حساب کردن گفتن که شما ۴ هفته یا ۵ هفتهای بعد من رفتم سونو هیچی دیده نشد گفتن هیچ ساک حاملگی دیده نشده ولی ضخامت رحم بالاست میخواستم ببینم من باردارم یا نه
سلام خانوما کسی بوده ۴ هفته یا ۵ هفته بوده باشه پهلوهاش یا زیر شکمش درد بگیره باز ول کنه!
انشالا خدا به هرکی که آرزوی مادر شدن داره بهش نی نی بده 🤲🏼🤲🏼..توی ۲۱سال ناباروری همه با نگاهی که بهم داشتن از چشاشون میخوندم که میگفتن نازاست دیگه بچه دارنمیشه میخوام بگم اون لحظه تو دلم بهشون میخندیم میگفت شماهااا سوسوی چراغی که تو دلم برا براورده شدنه آرزوم روشنه نمی بینید من مادرمیشم ..پیِ سو سو رفتن وکل اونایی که اون نگاه رو بهم داشتن با امید به خدا که دلم بهش قرص بود شرمنده کردم ...امید امید امید هیچ وقت ناامید نباشید 🤲🏼🤲🏼👶🏻👶🏻
شوهرم
صرفا جهت فحش کاری🤭😂
همسرم
من بعد ده سال تصمیم گرفتم بچه بیارم،برای کل فامیل ،ایل، طایفه ،دوستام خبرش جذاب بود 😅😅از خانواده ام فیلم گرفتم،خیلی فیلم های پر احساس وقشنگی شده🥲حتما این کار بکنید،شوهرم می خواستم سوپرایز کنم بامزه اش اینجا بود آزمایشگاه جواب اشتباهی برای شوهرم فرستاده بود،دیگه تند تند دوربین کاشتم جعبه سوپرایز بهش دادم تا اون لحظه ثبت بشه😍🤰👩❤️👨👨👩👧
دقیقا دوهفته بعد فوت داداشم وقتی که حالم بد بود و اصلا به فکر بچه نبودم مادر شدم
به همسرم زنگ زدم سر کار بود گفتم بی بی چک مثبت بوده اما بعدش گفتم کاش نمیگفتم سورپرایزش میکردم باز هم شب که اومد با جواب آزمایش که همون روز گرفتم سورپرایزش کردم
داشتم با دوستم چت میکردم که دوماهه عقب انداختم. گفت چقد بیخیالی بی بی چک بذار. گفتم سه هفته پیش ازمایش خون دادم منفی بود. منفیه دیگه. هی دارم دمنوش میخورم لابد کیستی چیزی دارم. گیر داد همین الان برو بی بی چک بزن بیا بهم بگو. دیگه اینطور شد که اولین نفر به اون گفتم بعد به شوهرم.
شوهرم بعد جاریم بعد خواهرام و بعد خواهرشوهر و مادرشوهرم
مادرم و پدرم فوت کردن🥺😔
اول به همسرم. هر دو خوشحال شدیم 🤗
من اول به خواهر شوهرم گفتم🥰
وا چه سخت مادر شوهرت از دهن مردم بشنوه اونم بعد 45 روز
ب همسرم ولی عکس العملی نشون نداد یعنی خوشحال نشد بعدم ک گفت بچه نمیخواست 😔ولی خودم ی حس خوبی دارم نیومده عاشقش شدم 🥺
بعد 3سال چشم انتظاری تو اوج ناامیدی خدا فرشته ناز بهمون دادن اول شهرم بعد مامانم
من یه روز بعد مراسم علی اصغر توی محرم که کلی امام حسین و حضرت علی اصغر رو واسطه قرارداده بودم با کلی ناامیدی بعد از ۲ بار بارداری ناموفق بعدددددددددد ۲۱ سال شب گریه هابین من و خدا رفتم نشستم خون گرفت و تو دلم هی میگفتم کمرم دردمیکنه بدنم سرده منفیه من چرا اینجا نشستم 🤷♀️.دوساعت بعد جواب بتا امد فقط به عددش نگاه کردم دیدم ۱۴۸گفتم بخدا مثبته مثبته یا امام حسین تمام لحظه هازیر لب ذکر توکلت و الله میگفتم 😭 ...دکتر گفت مثبته مبارکه از پنجره بیرون ازمایشگاه رو نگاه میکردم به پارچه سیاهای خیابون به ایستگاه صلواتی بلند گریه میکردم خدایااااااااااا شکرت بعد از یه بار ای وی اف منفی دومین بار مثبت شد بعد از ۲۱سال تحته نظر دکتر ملک منصور اقصی ...
صدای گریه هام کلِ آزمایشگاه پیچیده بود همه میپرسیدن چیه منم با گریه شوق جواب میدادم بعد ۲۱ سال ...با گریه از ازمایشگاه امدم بیرون خودمو جمع و جور کردم به شوهرم زنگ زدم بیا دنبالم مترسیدم کنارم باشه منفی باشه اونو ببینم داغون شم بخاطراین گفتم زنگ میزنم بیا دنبالم وقتی پشت تلفن تغیره صدامو فهمیده بود تو دلش گفت ای وای منفی شده انقدر گریه کرده صداش در نمیاد رفتم تو داروخانه بغل یه پستونک ابی خریدم نشستم تو ماشین هیچی نگفتم آروم شوهرم بهم گفت اشکال نداره منفی شد سر خیابون انقدر گریه نکن فدا سرت خودت مهمی ..یکم رفتیم دل تو دلم نبودپستونک و جواب ازمایش رو از تو کیفم در اوردم فقط بهش نشون دادم گفت بارداری منم با گریه سرمو تکون دادم و اشک پهنای صورتم رو گرفته بود سرمو بوسید فقط تو مسیر گریه کردیم از خدا میخوام همه به ارزهاشون برسن ...بعدش با خریدنه لباس علی اصغر به مادرشوهرم بعد به خواهرام و پدرم و کل فامیل ❤ ...لحظه شماری میکنم پسرمو بغلم بگیرم 👶🏻👶🏻
شوهرم برادرم ومادرم
شوهر بعد مامانم
شوهرم بعدشم خانواده هامون😻❤
شوهرم بعد مامانم😍🥰
شوهرم بعدمامانم🥰🥰
اول شوهرم بعد دختر داییم که خیلی با هم دوستیم گفتم بعد شوهر دختر داییم خبرو به مادرم و برادرمو خواهرم داد گفت مادربزرگ شدی مادرم بهش گقت فکر میکنم خبر مرگ دخترمو دادی خواهرمم گفت من که کاری بهش ندارم بچشو ببینم لگد من میزنم کلی نفرین کردن چون با شوهرم بد هستن نمیخواستن بچه بیارم منم بعد ١٢سال بچه آوردم بخاطر اخلاق خانوادم این چند سال نیاوردم بعد خبر بعرداری رو به شوهر دختر داییم گفتیم بره بگه چون یا اون بهترن فرداش رفتم خونشون همه اخم داشتن مخصوصا خواهرم الانم چند روزه خونشون نرفتم از وقتی فهمیدن باردارم ازم خبر نمیگیرن در کل بگم من ن طمغ مادرو چشیدم ن خواهر کلا تنهام
به پرستار امبولانس😂🤣🤣🤣
من اولین نفر مادرم بود که فهمید چون خونه ی بابام اینا بودم. آنقدر شوکه شده بودم ترسیده بودم وقتی بیبی چک مثبت شد که اصلا درک نمیکردم چرا مامانم آنقدر خوشحاله و بغلم میکنه.بعدش برگشتم خونه شوهرم رو گفتم خیلی سعی کرد خوشحال خودشو نشون بده بغلم بکنه و این داستانا ولی راضی نبود اصلا تا آخر بارداریم و هیچ حسی نداشت.تا وقتی که به دنیا اومد ازین رو به اون رو شد
همسرم ومادرم
همسرم و خواهرم و همچنین همسایه ام
به جاریم و خواهرم و شوهرم
همسرم و مامانم
همسرم و خواهرم
به مامانم گفتم
خواهرم😍
ب مامانم
شوهرم که باورش نمیشد
و مامانمو داداش کوچیکم که بال دراورده بودن نمیدونستن چیکار کنن از خوشحالی😍
من پیش خانوادم بودم بیبی چک زدم ب کسی نگفتم فقط اجیم میدونست دیدیم مثبته اجیم ب همه گف 😂
من به مامان خودم گفتم خیلی خوشحال شد🥰
شوهرم😍
من که اول به شوهرم گفتم بعد مادرشوهرم فهمید ولی چون خوارشوهرم ۴سال ازدواج کرده بود ولی بچه نداشت بی تفاوت بودن .اینم از شانس منه .ولی شوهرم خیلی خوشحال شدهمین برام بسه
هیچ وقت یادم نمیره بچه اولمو خدا بعد سه سال انتظار بهم داد دقیقا شب تولدم بزرگترین و قشنگترین هدیهشو داد 🤲🥹منو همسرم تو بغل هم از خوشحالی فقط اشک میریختیم خیلی حس و حال خوبی بود 🥰🥲یادش بخیر
چند وقتی بود پریودیم عقب افتاده بود شب خواهرم خونمون بود صبح زود ساعت ۶ از ذوقش رفت بیبی چک خرید اورد زدیم مثبت بود
همسرم بعد خواهرام بعد کل فامیل خخخخخ
خواهرم🩵
شوهرم بعد مامانم
همسرم و خانوادم😍
بعد یک سال چشم انتظاری و تجربه تلخ سقط به همسرم گفتم که خدا معجزه اشو نشون داد🥺🥺🥺
همسرم و بعد مامانم
به مامانم❤️و شوهرم ❤️
شوهرم
همسرم بعد دوست صمیمیم
همسرم بعدشم خواهرم
همسرم
همسرم و مادر شوهرم 😍🌹
همسرم و بعد خانوادم
شوهرم بعدشم مامانم
همسرم
بعد دوسال خرده ای خدا بهم فرشته کوچولوم داد من شوهرم چشم انتظار بودیم اولین نفرم شوهرم بود مامانم
مامانم و همسرم😍🥰
من اول به خواهرم گفتم
همسرم و مامانم
همسرم و جاریم
شوهرم و مادر شوهرم
همسرم
مامانم
من هنوز حامله نشده بودم عمه شوهرم فهمیده بود😐😒
به خواهر شوهرم که مثل دوست و خواهره برام❤️
هیچکس خودشون فهمیدن🤣🤣
شوهرمو ومادرم و مادرشوهرم خوشال شدن 😍😍😍
من ب صاحب کاردستی گفتم😁
مادرم
اولین نفر مادرشوهرم گفتم
خیلی لحظه ی قشنگ و خاصی بود هیچوقت فراموش نمیکنم خیلی خوب بود 🥰🥰❤️❤️
والا ن من خودم میدونستم باردارم ن هیچکس ولی نمیدونم برادرشوهرم میدونس ک باردارم بعد ک رفتم دکتر فهمیدم باردارم 🤭😅
منم برای تفریح رفتم کوه با شوهرم و دوستامون که همونجا بیبی چک زدم من شُکه شده بودم زبونم بند اومد چون یهویی شد ولی شوهرم از بس انتظار بچه رو میکشید از ذوق نمیدونست چیکار کنه دلش میخواست جیغ بزنه همش مواظبم بود من تا چند روز بعدشم تو شُک بودم
دوستامم همش میخندیدن میگفتن اها اخر مثبت شد تو بودی بچه نمیخواستی. ولی الان دلم پاره میشه و لحظه شماری میکنم پسرمو تو بغلم بگیرم و بوش کنم و خدارو هزار بار شاکرم بخاطر این نعمت بزرگ🙏❤️❤️
همسرم بعد مادرم😍
همسرم بعد خواهرم🥰هردو خیلی خوشحال شدن خواهرم هم طاقت نیاورد به مامانم گفت😍
دخترم
همسرم
خیلی منتظر چنین لحظه بودیم
بینهایت خوشحال شد اون لحظه اشک شوق تو چشماش جمع شده بود
همسرم
همسرم بعد خواهرم😍😊
من آزمایش دادم جوابش اومد اول به شوهرم گفتم هر دو از ته قلب خوشحال شدیم بعد به خواهرم گفتم تو فامیلهامون باردار میشدن قایم میکردن منو خواهرم تصمیم گرفتیم تا به دنیا اومدن بچه کسی ندونه بعد اولاش زمستان بود میرفتم خانه پدرم پالتو میپوشیدم کسی نمیدونست آخراش زیاد معلوم بود دیگه نرفتم وقتی بچه به دنیا اومد زنگ زدم خواهرم بیاد پیشم اونوقت دونستن خواهرم میگفت مادرم از خوشحالی میخواسته قلبش وایسه این چند ماه آخر خانواده شوهرم نمیرفتم اونام اصلا خبر نداشتن به دنیا هم اومد گفتم شوهرم نگویید بدانیم آخرش چجوری میفهمن بچم ۴۵روزش بود ازدهن مردم مادرشوهرم شنیده بود گفت این خبر راسته شوهرم گفت بله اونم از ته دل خوشحال شد بعدا خواهر شوهرم میگفت ما چیز اینجوری اصلا ندیدم نشنیدیم مردم میگن شاید از بهزیستی آوردن مگه میشه ۹ماه کسی ندونه اینم ازماجرایه دوران بارداری من و طاها عزیزم رکورد دیدی کیف کردید
دوستم
دخترم
مادرم
پسروهمسرم
اول همسرم
مامان
به مامان بابام
به همسرم😍
به خواهر شوهرم
اولین نفر به همسرجانم گفتم
اخرین نفرجاریام فهمیدن که ای کاش میشدتا ماه اخر نفهمن چون اینقدر زخم زبون وکنایه میزنن که فقط دل ادمومیشکنن.
همسرم
همسرم
به رفیق صمیمیم که شبیه خواهرمه
دوتایی باهم باردار شدیم😍
دختر خالم😂
به خاهرم
به خواهرم
به شوهرم دادم، ی نامه هم از طرف کوچولوی در راه براش نوشتم که بابایی نه ماه دیگه میام پیشتون مواظب مامانی باش
خانواده خودم اخرین نفر بودن بعداز ازمایش ک شوهرم ب مامانم گفت
خونه دوستم بی بی چک زدم مثبت شد..ب جاریم گفتم گفتم ب کسی نگو تا ازمایش بدممطمین بشم بعد متوجه شدمهمه خبردارشدن توسط جاری جان😂😂فقط شوهرم اطلاع نداشت ک با همکاری بردارشوهرم کیک گرفتیم روز مرد بهش گفتیم ☺☺
شوهرم و دوست صمیمیم
شوهرم ومامانم
بعد به مامان جونم
به همسرجانم
من اول به شوهرم گفتم بعد به مامانم و خانواده همسرم گفتم خیلی خوشحاال شدن
دوستم
من اول به مادرم گفتم بهترین منه😍 بعدش به همسرم گفتم رفتیم آزمایش دادیم جواب مثبت شد همون روز به خانواده همسرمم اطلاع دادیم
شوهرم تو بیمارستان شهید صدوقی یزد. بستری بود منم پیشش بود تا 10روز همونجا بستری بود دیگه من میخواستم برم دندونم پر کنم عصبی کشی عکس گرفتم از دندونم قرار بود برم مطب خانم دکتر مامانم همراهمون بود گفت تو برو بی بی چک بخر نگاه کن اگه مثبت شد نرو دندون پزشکی
ضرر داره دیگه من تو بیمارستان دیگع رفتم بی بی چک خریدم زدم دیدم دوتا خط هستن یکی پر رنگ یکی کم رنگ
بعد روز بعدش دوباره انجام دادم همین شد ولی منو فقط منو مامانم همسرم خبر داشتیم تا رفتم آزمایش دادم مثبت شد عددش.... کم بود
دکتر گفت باید سقط بشه خیلی نگران بودیم 🥺 بعد از 15روز اومدیم شهرمون رفتم دوباره آزمایش دادم عددش رفته بود بالا سونو هم رفتم خیلی خوشحال شدم که نی نی ام سالمه
و الان آخرای هفت. ماه هستیمن 🥰🐣
اولی رو به شوهرم گفتم چون تو نامزدی حامله شدم دوباره الانم حاملم فقط خودم و شوهرم میدونیم به هیچکس نگفتم اگه موفق بشم سقطش میکنم
من تیت که زدم خیلی کمرنگ بود برا دوستم فرستادمش تا اون تایید کرد بعد به شوهرم گفتم😂
مامانم و شوهرم
خونه بابام بودم منو مامانم باهم فهیمدیم بد به شوهرم گفتم🥰
شوهرم
منو شوهرم باهم فهمیدیم ولی بعدش رفتیم سوار ماشین بابام شدیم بهش گفتیم میخواست گریه کنه فداش بشم🥲
دخترم
خواهرم که خیلی خوشحال شد و همیشه پشت وپناهم بوده
اولین نفربه شوهرم گفتم به خانواده هاهم 18هفته گفتیم بعدسونوآنومالی
منم رفتم تهران به خواهرم سر بزنم دلم اش غوره خواست مامانم گفت بارداری کیت گذاشتم مثبت شد اول خواهرم بعد مامانم بعد دخترم بعد همسرم😊
۱۵ روز از پریود م گذشت بی خیال شدم رفتم شمال برگشتم مهمان داشتم رفتم بی بی چک گرفتم زدم دو خط پرنگ شوهرم صدا زدم آمد رفتم تو بغلش گریه کردم میگه چیته گفتم بار دارم دو خط آمد 🥹😘
من خواهر شوهرم باهام بود ولی بدش به شوهرم بدم به کل فامیل یک ماهم بیشتر بار دار نبودم الان که تو چهار ماهم اصلا شکم ندارم لاغر شدم افتضاح ویارم ندارم ولی واسه مادر شدن می عرضه
من اول تست زدم مثبت شدم شوهرم هم خواب بود به مامانم زنگ زدم گفتم خیلی خوشحال بود رفتم شوهرمو بیدار کردم بهش گفتم انقد ذوق کرد😍
چون آی وی افی بودم کلا همسرم همه جا باهام بود نشد خودشو سورپرایز کنم برای همین خواهرو مادرمو سورپرایز کردم
به همسرم چون خیلی منتظر این خبر بود
سلام
من دو ماه از وقت پریودم گذشته بود چند تا تست انجام دادم منفی شد آزمایش انجام دادم منفی شد🥺 رفتم سونو گرافی شکم بازم گفتن باردار نیستی رفتم کربلا برگشتم گفتم بزار یه بار دیگه برم سونو داخلی انجام بدم مطمئن بشم دکتر میگف فسقلی خودشو قایم کرده و سه ماهه😍انقد خوشحال شدم گریه کردم اولین بار به شوهرم و داداشم گفتم اون شب خیلی شب خوبی بود خیلی ذوق داشتم 🥰
البته بعدش فقط و فقط به مامانم گفتم تا ۳ ماه اول فقط منو همسرم و مامانم میدونستیم بعدش دیگ غربالگری ۳ ماه اول که رفتم اون موقع به همه گفتیم 😁
سلام قشنگا 🥰🥹
چیزی به یلدا نمونده
میتونی با کمترین هزینه و بدون آتلیه رفتن، یه عکس آتلیه ای خوشگل برای نی نیت داشته باشی😍
کافیه به این شماره که مینویسم پیام بدی و عکس بچتو که با گوشی گرفتی برام بفرستی تا برات با هر تمی میخوای آتلیه ای کنم🥰
🔻 به شماره ی 09395267869 داخل روبیکا یا تلگرام پیام بدید درخدمتم
🔻 فقط و فقط با ۲۵ تومن عکس آتلیه ای داشته باش😍
🔻 هر وقت پیام دادی حتما بگو از گهواره اومدم ،چون تو اینستا پیج دارم و اونجا هزینه ادیت بیشتره
با گفتن اینکه از گهواره اومدی میتونی با هزینه ۲۵ تومن ادیت بگیری🌸❤️
من شب قبل گفتم به شوهرم که بی بی چک بخر۵ تا خرید ۷ صبح رفتم تست زدم دوتا خط شد گریه میکردم و داد میزدم شوهرمو صدا میکردم ک پاشو دوتا خطه که همون ساعت ۷ ونیم هم رفتیم آزمایش خون هم برای اطمینان دادیم 🥹🤰🤰🤰
اول به همسرم گفتم بچه اولمونه ولی زوق نکرد چون صبح زود بود میگفت خب دیر تر تست انجام میدادی میخوابیدیم 🤭بعدش خواهرم و مادرم ک کلیییی زوق کردن و خوشحال شدن
حالم بد بود با خالم رفتیم دکتر نمیخواستم بگم
از شانس دکتر شیف دختر دایی مامانم بود
اونجا دیگه همه فهمیدن که حاملم😂
اول همسرم بابیبی چک فهمیدم
به پسرم اول خبر دادم آخه ۱۶ سال منتظر دومی بود که نمیشد ولی وقتی بهش گفتم و سونو رو نشون دادم حالش دیدنی بود نمیشد از هق هق گریه هاش ساکتش کرد منم از گریه اون گریه میکردم .برای اولین بار مزه گریه از روی خوشحالی و ذوق رو که میگن فهمیدیم .الهی که همه حسش کنن حس قشنگیه وقابل توصیف نیست
الان دخترم ۹ ماه و ۱۹ روزشه البته فرزند دومم هستش پسرم بچه ارشد منه اول به پسرم بعد خواهرم بعد همسرم گفتم خداروشکر میکنم که دوفرزند سالم دارم و برای داشتنشون از خدای بزرگ بی نهایت سپاسگزارم و دعا میکنم که هرکه اولاد نداره خداوند بهش ببخشه البته اگه لیاقتشو داشته باشه
خواهر شوهرم
اول همسرم😍
مامانم 😌
اول همسرم .بارداری دوممه دخترم خیلی دلش داداش میخواست . یه عروسک نینی و یه پستونک خریدم و بهش کادو دادم . خیلی خوشحال شد .
اول به همسرم😍
به همسرم گفتم.
من دوستم بعد همسر 😂
همسرم، خواهرم، دوستام در آخر خواهرشوهرم
بقیه هنوز خبر ندارن😆
به مادرم 🥰 وبعد به خواهر و همسر
همسر قشنگم. خواهرم. داداشم .مادر جانم
ابجیم داداشم شوهرم🤭
همسرجان
ابجیم
به شوهر جان
همسرم باهم رفتیم ازمایش دادیم 😍 وهردو از خوشحالی گریه کردیم
همسرم باهام بود وقتی جواب ازمایشمو گرفتیم
مادرم و خواهرم
ب مادرم
بارداری اولم ب پدرشوهرم اولین نفر بود گفتم بارداری دومم ب شوهرم اول گفتم 😍😍
هردو بارداریمو اول به همسرم گفتم سر اولی از خوشحالی گریه میکردیم چون بعد چند سال خدا بهمون هدیه داد سر دومی از ناراحتی گریه میکردیم چون ناخواسته بود😂😂😂 دومی رو هم از جفت خانوادهامون دور بودیم تا پنج ماهه شد بچم هیچکی نمیدونست به کسی نگفته بودیم وقتی شکمم تازه داشت بالا میومد اومدیم وقتی منو دیدن حسابی همه ی فامیل سورپرایز شدن و از خوشحالی کلی منو شوهرمو دعوا میکردن شوهر عزیزموکتک می زدن😂😂😂 ماهم میگفتیم ما رفتیم اونجا قرار بود کار کنیم پول دربیاریم کارمون خیلی نگرفت با جیب پر نیومدیم عوضش با شکم پر اومدیم😂😂😂
وقتی جواب آزمایش سلفری حاظر شد تلفن کردن بهم گفتن
منم ب شوهرم زنگ زدم از خوشحالی سجده شکر ب جا آورده بود
همسرم
همسرم خودش از بی بی چک فهمید. مامانمم ک از همون اول میگفت تو بارداری برو آزمایش بده.
خلاصه نشد کسیو غافلگیر کنم
به خواهرم
من به همسرم با گریه گفتم
چون خدا بعد ۱۰ سال غافلگیرم کرده بود
الان هنوز باورم نمیشه که خدا چ لطف بزرگی در حقمون کرده
همسرمو خواهرم
همسرم و بعد دخترم که خیلی دوست داشت یه خواهر داشت باشه آرزوش بود
به همسرم
به همسرم😍 از خوشحالی هر دو گریه میکردیم🥺
سر سفزه خونه پدر شوهرم...ازمایشگاه ظهر زنگم زد...به هردوشون و همسرم گفتم خیلی ذوق کردن..و به مامانمم زنگ زدم گفتم
اول که همسرم فهمید چون پیشم بود
بعد عکس بی بیچک گذاشتم گروه خانما😂😂
اولین نفر خالمو و دوستم چون اونا میگفتن ک تو بارداری و ب زور منو بردن آزمایش خون دادم من میگفتم باردار نیستم اما اونا اصرار داشتن جواب آزمایشم دوستم گرفت و بهم خبر داد کلی ذوق کردن بعد اونا ب مامان و بابام ظهرم ک شوهرم برا ناهار اومد خونه حضوری بهش خبر دادم اخه دوس داشتم عکس العملشو ببینم ک اونم باورش نمیشد میگف الکی میگی تا سونو ک رفتیم صدای قلبشو شنید و خاطر جمع شد و خیلی خوشحال شد😍😍
اول به دخترم که پیشم بود اخه دوبار بی بی چک زدم ولی منفی شد دخترم. کلی گریه کرد سری سوم زدم مثبت شد بازم دخترم کلی گریه کرد ولی اشکاش از روی ذوق بود چقد خوشحال شد منتظر یه خواهر بود ولی داداش شد یه 40روز دیگه بدنیا میاد و همچنان منتظرشیم
اول بار به همسرم
محل کارم بودم اونم شغل رسمی دولت که ۲ماه بود داشتم میرفتم. چققققد همسرم خوشحال شد و من برعکس
ولی همون موقع بخاطر دختر نازم ازشغلم انصراف دادم . چون کارم بیمادستانی بود سخت بود بابچه کارکنم. الان خوشحالم بخاطر بچم بهترین تصمیم زندگیمو گرفتم. واقعا هیچ پول و مالی برای بچه، محبت ۲۴ساعته مادرش نمیشه
اول به همسرم،بعدم خواهر شوهرم😁
معلومه که به همسرممممم
بعد به خواهرم
ایشالا هر کسی دلش بچه میخواد خدادبهش بده
پدرشوهر نازنین خدا بیامرزم که سالها منتظر شنیدن این خبر از ما بود،ولی چند هفته بعد از شنیدن این خبر که کلی ذوق کرد،متاسفانه فوت شدن و الان به دنیا آمدن نوه ش باید از آسمونها نگاه کنه🥺😑
توآزمایشگاه بودم مطمعن نبودم باردارم خواهرم زنگ زد کجایی گفتم آزمایش بارداری خیلی خوش حال شد مادرمو بگو چقد زوق کرد
مادر شوهرم
همسرم😍
اول به همسرم وبعدخانوادم که ازخوشحالی دیونه شدن وبعدمادرشوهرم وخواهرای شوهر
خداروشکربخاطرداشتنش🥺♥
😓🥹💔توروخدابراخواهرمنم دعاکنین این حس هاروتجربه کنه یه معجزه بشه بچه ش بشه ماهم ازاین همه غصه وچشم انتظاری دربیاییم دعای مامانامستجاب میشه😭🙏🏻
ب مامانم، چون میدونستم هیچکسی مثل مامانم اینقدر خوشحال نمیشه ، بعد ب آبجی هام بعد شوهرم ک شوهرم باور نمیشد میگفت الکیه ، جواب آز نشونش دادم میگفت حتما اشتباه شده
همسرم از خوشحالی داشت گریه میکرد خانواده ام همچنان الان دو تا گل دختر دارم سلامتی شونه از خداوند میخام
اول مامان بعد شوهرم مادرشوهرم🙂✨
به همسرم ،وقتی شنید خیلی خوشحال شد قربون صدقش میرفت
به همسرم
به همسرجان 💙
منو همسرم منتظر جواب بیبی چک بودیم که منفی شد بیبی چک روانداختم کیسه زباله رفتیم حیاط کباب درست کنیم بعد من یکم دیگه رفتم خونه وسایل بیارم که تو کیسه دیدم دوتا خط افتاده مثبته 😍با کلی ذوق رفتم به همسرم گفتم انتظار داشتم اونم ذوق کنه 😬ولی انگار نه انگار😒چیزی شده خلاصه انتظارم یه رفتار دیگه بود ...ولی خب شایدم تازه عروسی کرده بودیم همسرم اصلا حسرت بچه اینا نکشیده بود خدا بهش زود داد اونم براش عادی بود🤦♀️الانم ۳۰روز دیگه میاد گل دخترم😘❤️از الان کلی دوستش دارم
به خانواده خودم ولی انگار حسی نداشتن به این موضوع 🥺🤣بعد شوهرم ک اونم خوشحالی از خودش نشون نداد 🙁
به خواهر کوچیکم که فاصله ی سنیمون کمه و باهم خیلی رفیقیم
مامانم
به همسرم♥
به همسرم❤️
به مادرم❤
اول دوستام بعد مامانم بعدم شوهرمو سوپرایز کردم
اول همسرم که با تمسخر گفت هه چشمت روشن انگار چه اتفاقی افتاده خودت تنهایی خوشحالی کن انگار آب سرد ریختن رو سرم بعد دخترم که خیلی خوشحال شد باهم کلی گریه کردیم
به دخترخالم بعد همسرم
خواهربزرگم
به خواهر شوهرم
شوهرم، از خانواده خودم اول به خواهرم
از خانواده همسرم اول به خواهرشوهرم
اول همسر بعد رفیقم
اول همسرم بعد رفیقم❤️🥺
سلام قشنگا 🥰🥹
چیزی به یلدا نمونده
میتونی با کمترین هزینه و بدون آتلیه رفتن، یه عکس آتلیه ای خوشگل برای نی نیت داشته باشی😍
کافیه به این شماره که مینویسم پیام بدی و عکس بچتو که با گوشی گرفتی برام بفرستی تا برات با هر تمی میخوای آتلیه ای کنم🥰
🔻 به شماره ی 09395267869 داخل روبیکا یا تلگرام پیام بدید درخدمتم
🔻 فقط و فقط با ۲۵ تومن عکس آتلیه ای داشته باش😍
🔻 هر وقت پیام دادی حتما بگو از گهواره اومدم ،چون تو اینستا پیج دارم و اونجا هزینه ادیت بیشتره
با گفتن اینکه از گهواره اومدی میتونی با هزینه ۲۵ تومن ادیت بگیری🌸❤️
مامانا قرص اورژانسی جوش میزنه تو صورت؟
به شوهرم ولی نه از روی خوشحالی .بی بی چکو بهش نشون دادم که دیگه بهم نگه تو به درد نمیخوری تو فایده نداری
همسرم بود باهم منتظر خط روی بیبی چک بودیم وقتی خط دومی افتاد چقد خوشحال شدیم
پسرم بود و همسرم که من و پسرم همو بغل کردیم چقدر گریه کردیم
به شوهرم
به دخترم😍💖
اولین بار به خواهر شوهرم و مادر شوهرم
اول داداشم بعد همسرم
اول همسرمبعد دختر گلم
سلام خانمها من و شوهرم آرزومون یه پسر بود که خدابهمون داد....هردوبی بی چکو باهم دیدیم.....اولین غربارگریم دکترم برگشت گفت بچت فلجه سندروم داون انگار آب یخ روم ریختن مردم نفسم قط شد گفتم بچه من گفت بله نامه بنویسم برو سقط....منم گفتم نمیخوام سقط نمیکنم نگهش میدارم خدابهم داده گفتم برام دوباره غربارگری بنویس گفت بی فایدست گفتم ن من انجام میدم ....رفتم غربارگری یه شهر دیگه جوابش اومد بچم سالم بود شکر خدا خوشحالم که اینقدر ساده قبول نکردم...الان پسرم 4ماهشه از روزیم اومده مازندگیمون ازاین رو به اون رو شده اینقدوضعمون خوب شده خدا شاهده...خواهشاً زود بایه آزمایش تسلیم نشید همیشه چندبارتکرارش کنید
همسرم
همسرجان
اول همسرم. بعددوستم
خواهرم💖بعد همسرم❣️
همسرم بود بدش مادرم،واکنش ناباور وگنگ بودن بدش خوشحال
همسرمومادرم
همسرم ودخترم
خواهرم♥⛓️
من ساعت ۵ صبح شوهرم بیدار کردم بهش گفتم حامله ام شوهرم خیلی ذوق کرد ولی من استرس داشتم
به همسرم گفتم یعنی ازشوغ داشتم گریه میکردم خلییی خوشحال بودم خدایا شکرت
من خواب دیده بودم اول ی بچه بغلمه فرداش خواب دیدم بی بی چکم مثبته اونم چندتا.....گفتم حالا ی تست بدم شب دادم گفتم اینم منفیه دیگ برداشتم انداختم فرداش صبح انگار دلم افتاد نگا کردم دیدم مثبته ازمایشمم مثبت بود با ی کادو لباس بچه شوهرمو سورپرایز کردم با خانوادمون🥰🥰🥰🥰
شوهرم ک بالا سرم بود تا بیبی چک مثبت شه
چون سر درنمیوردم به دوست صمیمیم دوست فرعیم ک بعدش چیکار کنم
بعد با بیبی چک رفتم خونه مامانم بهش گفتم بعدشم ب خالمث بعد داداشمم و بابام
خونواده شوهرم شیرازن از همه جا بیخبر بودن سه ماه عیچی نگفتیم عید رفتیم خونشون سوپرایزشون کردیم خوشحال شدن
اول به همسرم بعدشم مامانم
اول به همسرم گفتم از خوشحالی نمدونس چیکارکنه
توی همشون اول به همسرم گفتم ولی بارداری اولم دومین نفر خیلی جالب بود. دومین نفر شوهرِ خواهرشوهرم بود،😜😅. بی بی زدم مثبت شد. رفتیم ازمایش دادیم. تا جوابش بیاد عید شد رفتیم خونه ی مادرشوهرم، همسرم که می خواست بره جوابو بگیره، شوهر خواهرشوهرم گیر داد با هم برن. حالا هی شوهرم اصرار که خودم می خوام برم کاری دارم. این اقا گیییر که منم میام. بیمارستان چیکار داری. لابد ی چیز بدی شده می خوای ما نفهمیم. هیچی پاشد رفت ، ،😅. بعدم که همه فهمیدن. به خانواده خودمم که رفتیم سر بزنیم گفتیم به بابام گفتم فقط به مادربزرگم نگه.دخیلی انتنه بنده خدا. گفت بابا خیالت راحت. وقتی رفتیم اونجا مهمونی که همه جمع شدن، یهو گفت. گفتم مگه نگفتم نگین،😅. گفت می خواستم کارتو راحت کنم. خیالت راحت دیگه همهههه می دونن،😅😅😅
دوستم همسرم مامانم
همسرم ...دوستم ...و پسرم پیام های دوستم و دیده بود
با شوهرم رفته بودیم خونه ای مامانم اینا اونجا به دوتاشونم گفتم
جاریم
مامانم و خالم
من اول به شوهرم گفتم کلا دلش بچه نمیخواست زیاد هم خوشحال نشد بعد رفت به خانوادش گفت که دو روز بعد مادرش اومد گفت تو که حامله نمیشدی انقد تو گوش بچش خوند که میخواست بلایی سر بچم بیاره خاطره خوبی نه از زایمانم دارم نه بارداریم
نتیجه بی بی چکو با همسرم دوتایی دیدیم😍😁بعدشم به خواهرم گفتم😍❤️
همسرم♥
من اولین نفر یکی از دوستام اتفاقی فهمید . رفتم جواب آزمایشمو گرفتم برگشتنی سرکوچه اتفاقی دیدمش گفت کجا بودی؟ این چیه دستت ؟ نکنه حامله ای ؟ منم اشکم در اومد و گفتم اره کلی بغلم کرد و گفتم میخوام همسرمو سورپرایز کنم براش کیک بگیرم خبرو بهش بدم. باهام اومد رفتیم کیک گرفتیم و دومین نفر همسرم فهمید ولی اصلا باورش نمیشد. و بعده اونم به مربی باشگاهم گفتم که حواسش به تمرینام باشه و بالطبع دوستایه باشگامم فهمیدن.
ولی هنوز به هیچ کدوم از خانواده هامون و فامیل نگفتیم. هفته بعد شب یلدا میخوایم آروم آروم بگیم
همسرم 😘
همسر عزیزم🥰❤️
همسرم
به ترتیب مامانم، مامانم به بابام گفت، شوهرم
شوهرم _خانوادم _خانواده شوهر
من به همسرم گفتم رفته بود ورزش کنه عکس بی بی چک فرستادم امده میگه راستی عکس جی بود فرستادی نفهمیدم گفت بی بی چک دیگه گفت نه باورم نمیشه کلیداد میزد بغلم میکرد به بقیه هم بعد جواب ازمایش سل فری اینا گفتم
شوهر
به دوستم گفتم 😅
دارو مصرف کرده بودم حدودا ۱ هفته قبلش و واقعا استرس داشتم که عوارض داشته باشه ... پیام دادم که بهم دلگرمی بده . بعد به مامانم
شب همون روز هم ویار کردم همسرم فهمید ( با اینکه دوست داشتم سوپرایز کنم )😅🤣
من اول ب همسرم چون ناخواسته باردار شده بودم و اصلا انتظار شنیدن بارداریو نداشتم برای درد زیر شکم رفتم پیش ماما که برام سنو نوشت و اونجت بود فهمیدم دردم از وجود یه فندق توی وجودم بود
مامانم و بابام چون از آزمایشگاه رفتم اونجا بعد شوهرم
اول همسرم چون فهمید ورفت ازمایش گرغت ولی من بهش گفتم کسی نفهمه تا اینکه هفت ماهم شد خانواده ام وماه هشتم هم خانواده شوهر. دوست نداشتم کسی بفهمه
من شوهرم که پیشم بود
بخاطر مشگلی که داشتیم خدا پسرمو بعد ۷ سال بهم داد
ازمایش فرستادم یرای دکتر گفت مثبته
شوهرم هنگ کرده بود
زنگ زدم مامانم با گریه گفتم جواب آزمایش مثبته
مامانم حالش بد شد از خوشحالی
بابام تلفن گرفت
بعدش به مادرشوهرم و خواهرام گفتم بارداری
و کلی گریه کردم بعدش تو بغل همسرم
شاید برای بعضیا یه چیز معمولی باشه ولی برای من و همسرم که کلی دکتر رفتیم و عمل کردیم خیلی نعمت بزرگی هست
اول همسرم، بعد مادر و بعدم پدرم❤️
به پدرم ، چون در واقع بیشتر بخاطر پدرم تصمیم گرفتم باردار شم
به شوهرم که اصلا باور هیچ کدوم ما نمیشد
سلام اول از همه به عزیزترینم تنها آبجیم و باباو مامانم گفتم خیلی حس خوبی بود انشاءالله برا همه این حس خوب به وجود بیاد😊
خوب من فرزند سومم بود اونم تو سن 40 سالگی و واقعا خواست و اراده خدا بود چون بین دوتای آخر 13 سال فاصله بود چند روز از عادتم گذشته بود معمولا زودتر عادت میشم نه اینکه بگذره صبح از استرس اینکه بچه نباشه ساعت 6ونیم 7 صبح رفتم داروخانه بیبی چک گرفتم اومدم خونه دیدم بله باردارم 1 ساعت بیدار موندم که همسرم بیدار شد بعد بهش با شوخی گفتم اول فکر کرد شوخی میکنم و باورش نمیشد ولی بعد مدام میزد پشت دستش و ناراحت بود حتی همون روز عصر منو برد دکتر تا سقطش کنیم ولی من راضی نشدم گفتم هدیه خدا رو که پس نمیزنند یک هفته طول کشید مدام باهاش صحبت می کردم تا پذیرفت و بعد به پسرام گفتیم جالبه پسر بزرگم هم توی روم گفت الان وقت بچه دارشدنتون نبود خوب سقطش کنین ولی من یه جمله بهش گفتم که تو توی جنگ نابرابر میخوای به برات آنچنان بزنی که بمیره؟ آیا تو همچین آدمی هستی؟ و معذرت خواهی کرد ولی توی فامیل خیلی ها بهمون متلک انداختن که سر پیری معرکه گیری ولی من توکلم به خدا بود و تا الان بارداری خیلی خوبی داشتم حتی جوری بوده که سر اون دوتا نداشتم و الان اینقدر همسرم عاشق بچه شده و مهرش به دلش افتاده که هزاران برابر بچه های قبلیم مراقبه و کارامو انجام میده و این بچه به شدت موج عظیمی از نعمت به خونمون آورده به خاطر وجودش خدارو شاکرم
سلام خانوما ببخشید من پسرم واکسن زده تب داره استامینوفن بالا میاره شیافم فشار میده نمیره داخل چیکار کنم
ب مادرشوهرم ومامانم بعدب شوهرم 😁😁
ماهردومون میدونستیم دوماه پریود نمیشدم فکر میکردم عوارض قرض
منم اول ب هسرم گفتم بعدخانواده م
من خبری انچنان نداشتم .رفتم همینجوری ازمایش دادم.جواب ازمایشو اقامون رفت گرف خبرشو بهم داد گف باید جهاز بخریم.. ماه هشتم اما خانوادش هنو خبردار نشدن خخخخ... فقط فامیلای من میدونن
به همسرم گفتم و گفتم تا از تشکیل شدن قلبش مطمئن نشدیم به کسی نگو. الحمدلله خبر فقط تو ایران پیچید، دیگه نگران بودم با توصیه ای که کردم ، خبر رو تو اخبار آنگولا هم پخش کنن ،😅 . ذوق کرده بود دیگه نمی تونست خودشو نگه میداره. مادرشو می کشید تو آشپزخون یواشکی می گفت. بابای منو تا من می رفتم تو اتاق می گفت. مامانمو بهش شوخی شوخی می فهموند، ماجرایی داشتیم
منم اول به همسرم گفتم خواب بود رفتم بیدارش کردم خودش گفت چی شده؟نکنه بارداری؟منم با گریه گفتم آره🥰
اول به همسرم گفتم خیلی ذوق کرد و گریه کرد وبعد با اینکه گفتم به هیچکی فعلا نگو زنگ زد خانواده هامون
اول بابام ومامانم وبعدم مادر پدر خودش،بنده خدا ها اصلا باورشون نمیشد از بس چندسال اذیتشون کردیم وهی به شوخی میگفتیم حامله ام😆، تا عکس آزمایش رو نفرستادم باورشون نشد😁
به همسرم
به همسرم 😍
من به همسرم گفتم خیلی خوشحال شد
من اول به همسرم و بعد به یکس از دوستام
به همسرم
به همسرم گفتم
اول به همسرم گفتم کع از خوش حالی اشک تو چشماش جمع شده بود
سلام وقتتون بخیر من خونه بابام بودم اولین کسی ک گفتم بدخواهر شوهرم گفتم چون خیییلی چشم انتظار بود
من خونه مادر بزرگم بودم بوی مرغ خورد بهم اوغ زدم همه گفتن مبارکه گفتم نه بابا تازه پریودم تموم شده بعد چند وقت رفتیم بیرون خیلی پیاده روی کردم و از کوه بالا رفتم خیلی خسته شدم اومدیم خونه چهار روز از پریودیم گذشته بود به مادرم گفتم برام بی بی چک گرفت زدم و در کمال تعجب مثبت شد مادرم اونجا فهمید شبش هم به همسرم گفتم باور نمیکرد داشتم سه ساعت قسم و آیه میخوردم 😂😂😂
مادر نازم
اول همسرم چقدر ذوق کردم گریه میکردم بنده خدا فکر کرده بود اتفاقی افتاده😅
اخی یادش بخیر
ما دیگه حدسشو میزدیم 😍😄شب آزمایش دادم ،بعد رفتیم شام بیرون خوردیم بعد رفتیم جواب آزمایشو گرفتیم 😍
سونو بیشتر برامون جالب و زیبا بود که دوتا قلب تو وجودم داشت میتپید😍😍🥺
انشاالله دامن همه سبز بشه بحق فاطمه زهرا 🤲🏻🧡
همسر عزیزم 💙
اول به مادرم گفتم😍
همسرم
اول به همسرم
اول به همسر عزیزم
اول به همسرم گفتم، بهش گفتم به هیچکی نگو، ولی رفت به بابام گفت، بعد دوتاییشون به مامانم گفتند، بعدم رفتم خونه پدرشوهرم ، به پدرشوهرم و مادرشوهرم گفتیم، ولی به خواهر برادرا و دوستای صمیمی بعد از سونو تشکیل قلب گفتیم.
اول همسرم🥰
اول به مادرم گفتم بعد اینکه ازمایش بتا دادم به شوهرم گفتم
اول به خاهرشوهر بعد به خواهربعد به شوهر
من اول به همسرم. بعد ایشون به مادرم گفت. بعد تا آخر سه ماهگی به هیچکس نگفتیم. دیگه وارد ماه ۴ شدم به همه فامیلا گفتیم. ولی بعضیا حتی تا دم زایمان نمبدونستن
اول خواهرم بعد همسرم
اول به مادرم گفتم
اولین نفر ی دوست صمیمی ک بیشتر از ده ساله باهم دوستیم
برای هردوتا بارداریم اول ب اون زنگ زدم ک ی شهر دیگه هم هست بعد همسرم
اول همسرم بعد مامانم
اول به شوهرم گفتم.یک سال بود که اقدام بودم و دکتر میرفتم هر ماه بی بی میزدم و منفی بود و بعدش گریه.درست همون ماهی که هیچ انتظاری واسه بارداری نداشتم صبح ساعت 5 که شوهرم رفت سرکار من پا شدم بی بی زدم و واسه اوایل بار دوتا خط پررنگ دیدم.باورم نمیشد سریع عکس گرفتم و به شوهرم نشون دادم.اونم خیلی خوشحال شد....
من شوهرم بعد از سونو وقتی اومدیم بیرون اول به مادرم زنگ زد گفت و ازش مژدگونی خواست
اول ب مادرشوهرم
اول به خواهرم دوم زن داداشم سوم به همسرم گفتم چون من قافل گیر شدم انتظاری بارداری اصلا نداشتم
من و همسرم خونه بودیم بی بی زدم اومدم نشستم منتظر بودم همسرم خبر خوش داد ک باردارم خیلی حس خوبی بود
اخ مال من خیلی باحال بود من از همسر اول یه دختر داشتم اون بچه و منو ترک کرد و با یه دختر دیگه ازدواج کرد من موندم یه دختر سه ماه چهار سال اصلا به ازدواج هم فکر نمیکردم از همه مردا متنفر شده بودم تا اینکه یه شب مامانم زنگ زد گفت یک ساعت وقت داری اماده بشی بریم مشهد منم اون لحظه با گریه تند تند لباسهای خودم و دخترم رو اماده کردم و راهی مشهد شدم وقتی رسیدیم رفتیم حرم اقا اونجا از ته دلم گریه میکردم و از اقا خواستم به من و این طفل معصوم کمک کنه اقا خلاصه ما بعد چهار روز برگشتیم خونه روز بعد نمیدونم چه حکمتی تو کار بود رفتم مغازه برای خرید ماست که یهو مصطفی خورد به پستم و خالاصه با کلی کش مکش با هم ازدواج کردیم اون پسر بود و خیلی دلش بچه میخواست دخترم رو کنار خودش نگه داشت و بزرگ کرد سه ماه از ازدواجمون گذشت خدا بهمون یه پسر داد میگفت بسه یه دختر دارم یه پسر کافیه خیلی ذوق داشتیم تا اینکه بعد اینکه پرهام شد سه ماه خدا یدونه دیگه دختر بهمون داد نه من میخواستم نه مصطفی حتی قرص سقط مصرف کردم اما نشد که نشد و دختر هم به دنیا اومد شما نمیدونید تمام فامیل بهمون میخندیدن اما من اونا اینجور میگفتم افسرده میشدم توکل کردم به خدا و الان خداروشکر اینقدر پا قدمش خوبه نگم براتون کل زندگیمون شیرین شده خدا سه تا بچه ی ناز بهم داد همه جا فقط همسرم کمکم کرد
من با همسرم رفتم بعد به مامانم زنگ زدم خیلی خوش حال شدن
همسرم💗
به همسرم گفتم و کلی هم خوشحال شد اگه میدونستم آنقدر ذوق میکنه و حواسش بهم هست زودتر بچه میآوردم اصلا جلوگیری نمیکردم ولی خیلی لذت بخش مادر شدن خدا به هر کی نداره یه صحیح و سالمش رو نصیبش کنه
همسرم و مامانم
اپلیکیشن یک زن تاپیک بی بی چک گذاشتم تا مطمئن شم از مثبت بودن نزدیک دویست نفر بهم تبریک گفتن.بعد به شوهرم
همسرم و مامانم
قاعدتا شوهرم 🤣🤣🤣 البته استرس داشتیم هر دو که بچه مون سالم بمونه دو بار قبلی سقط شده بود که الحمدالله این یکی خدا هدیه داد
مادرم🥺🥲
زنداداشم و مامانم
همسرم بعد مادرم
داداشم،مامانم وبعد هم مامانمم به همسرم گفتن😍
همسرم بعد خانوادم
مامان
اول خواهرم بعد همسرم
خواهرام
همسرم
مامانم پیشم بودد بعد به همسرم
مامان مهربونم😍🌱بعد همسرم
مادرم قبل از اینکه خودم بفهمم حدس زدن😍با پیشنهاد ایشون بیبی چک زدم
بعد خودم فهمیدم بعد به همسرم گفتم
وای چه لحظه ای بود اون روز صبح باورم نمی شد و فقط اشک می ریختم😄خدا یا شکرت شکرت شکرت
اول شوهرم ک کلی ذوق کرد ب مادرم و خواهرام گفتم بعدن ب خواهر شوهرم گفتم گفت مبارک باشه فقط ب همعروست نگو میفهمه خیلی حسوده 😄
اول مادر شوهرم چون وقتی تست دادم کنارم بود بعد مادرم شوهرمم چون ماموریت بود بهش نگفتم چون خواستم واکنشش رو ببینم بعد از یه هفته که امد بی بی چک و برگه ازمایش رو گذاشتم تویه جعبه بهش دادم
اول همسر م بعد مادرم
اول مادر شوهر و پدر شوهرم چون کنارشون زندگی میکنم بعد شوهرم و مامان بابام
اول شوهرم بعد دوستم
اول به همسرم بعدمادرم وخواهرم بعدمادرشوهرم
مادرم
دوستم❤️
من به مامانم چون به اسرار اون بی بی چک خریدم
اول به استادمون گفتم. بیچاره قرمز شد. بهش گفتم شما اولین نفری که بهش میگم. البته چون می دونستم داور تزم هستن بهش گفتم 😁
اولین بار دوستم فهمید بعد مامانم و شوهر
من پسرم رو برده بودم کلاس موسیقی بعد چند روز بود حالم خوب نبود یه داروخونه همون نزدیک بود بیبی چک خریدم رفتم تو دستشویی اموزشگاه زدم و بله مثبت شد
زنگ زدم به شوهرم گفتم و اصلا ذوق نکرد
نگو اقا در حال خیانت به من بوده که بعد ماجرا رو شد و من تا ماه چهارم کارم اشک و اه بود
همسرم به من گفت 😂بعدش به مادرم زنگ زد مژدگونی گرفت
سه ماهه که شدم به مادرشوهرم گفتیم
من به همسرم بعد دوستم بعد به مامانم
صمیمی ترین دوستم
درخواست دوستی بدین
همسرم
اول به خواهرام بعدم مامانم بعد همسرم
من تولد دو تا پسرام بود دقیقا دی ماه رفتم تست گرفتم مطمئن بودم نیستم ولی خب بازم ی تست گرفتم وای از استرس اینک مثبت بشه داشتم میلرزیدم چون واقعا بچه نمیخواستم دعا کردم اگ هم باشم خدا همین الان صدامو بشنوه و بده ب یکی ک واقعا الان بچه میخواد دو تا خط کمرنگ اومد ی جورای خیالم راحت شد و با اطمینان کامل دگ رفتم تست رو نشون آبجی کوچکم دادم ک همون جا خودش جا خورد و گفت حامله ای گفتم نیستم گفت بخدا هستی حالا چیزی ک اینجا من و بیشتر دلم میلرزوند از گفتنش این بود ک خودش واقعا بچه میخواست و چن ماه تو اقدام بود ولی حامله نبود و منی ک ناخواسته و ی باره شده بودم فرداش تصمیم گرفتم برم آزمایش بدم اینقد با شوهرم استرس داشتیم ک جواب مثبت بشه آخرم پرستار گفت مبارک همون جا همش گریه میکردم تا رسیدم خونه بعد ب مامان و خواهرم گفتم همه رو شکه کردم افسردگی گرفتم همون لحظه تصمیم گرفتم ک سقط کنم حتی قرص هم گرفتم ولی همش ی اتفاق می افتاد و نمیشد استفاده کنم آخر هم خانواده نذاشتن خودمم کلا منصرف شده بودم ته دلم میگفتم ن نمیکنم همچین کاری اخرم پشیمون شدم ب خودم میگفتم خدا خودش داده بقیش هم میسپارم ب خودش الآنم با اومدنش زندگیمون شیرینتر شده کلا خوش قدم بوده چقدرررر این بچه های ناخواسته عزیز میشن پیش همه خدا عزیزای همه رو حفظ کنه
اول به خانواده همسرم بعد اونام به خانواده خودم گفتن چون خودم روم نمیشد بعد از عروسی مون زود باردار شدم
همسرم
اونم زنگ زد به مامانم گفت که نرم کاری کنم 🤭
خواهرم
خواهرم پیشم بود فهمید
خواهرشوهرم😂😂😂
خواهرم
خاهرشوهرم😂😂😂😂
ب دوستم همون موقع ک من تست زدم بهم زنگ زد منم بهشوگفتم بعدم ب شوهرم
اول دخترم بعدشوهرم
اول به برادر شوهرم بعد مادر شوهرم بعد مامانم آخر سر با سودرایز ب همسرم
اول به همسرم بعد به مامانم😍
به همسرم
بابام اول نفری بود ک بهش زنگ زدم و گفتم باباجون شدی کلی ذوق کرد فداش بشم😍❤
به شوهرم
همسرم
سلام اول ب شوهرم بعد ب همه
اول به شوهرم گفتم باهاش هم قهر بودم🤭 سر سنگین بهش گفتم اونم هیچی نگفت بعدش عصر رفت وسایل سالاد از یخچال آورد سالاد درست کرد بهم داد گفت بخور برات خوبه بعدش هم آشتی کردیم چون سابقه حاماگی پوچ داشتم به کسی نگفتم تا یکماه که رفتم سونو و صدای قلب نازنینش رو شنیدم بعد همممممه گفتم😀
همسرم و بعد بابام
سلام اول به دخترام
همسرم
اول ب همسرم.بعد خواهرم
تو بارداری هام اول به همسرم بعد به خواهر و مامانم
من به داداشم😛
سلام من اول به دخترم گفتم
بارداری من همه رو شوکه کرد
منی ک قرار نبود باردار بشم
رحم خدا شامل حالم شد
ب شوهرم گفتن اونن فقط گریه میکرد..
خودشم گفت وقتی رفتم جواب ازمایش بتا بیارم دکتر گفت مثبت ناخدا گاه فقط میخندیدم همه نگام میکردن بعد زدم زیر گریه از خوشی
اول مامانم بعد خواهرم چون به شدت پیگیر بودن بعد همسرم خانواده همسرمم میگن ما قبل از اینکه خودت بفهمی فهمیدیم 😁
من به همسرم البته همسرم خودش میفهمید که من حامله چون حالم خیلی بد بود از همه چیز بدم می یومد بعد ک رفتم بیی بی چک دادم اولین نفر ب همسرم گفتم
خواهرم چون از همه پیگیر تر بود
من نمیدونستم باردارم مامانم فهمید خودش بهم گفت یعنی اینک اول مامانم فهمید بعد من بعد شوهرم😂
همسر و مامانم
همسرم ومامانم 😊
همسرم و مامانم😍
همسرم و مامانم😃
اول به همسرم گفتم چون وضع مالی مون خوب نبود و وام عروسی مون هنوز پا بر جا بود گفت نمیخام با کلی گریه بهش گفتم وقتی تو نمیخاییش سقطش میکنم فرداش سر کار بود الکی زنگ زدم گفتم برا سقط اجازه پدرشو میخاد گفت نه نه نمیخاد الان ذوق مرگه بخاطر به دنیا اومدنش دوم به خواهرم گفتم گفت واااا چه خبره تازه ازدواج کردین برو بنداز خلاصه با همه جنگیدم بخاطر داشتنش چون خدا خودش برام داده بود بدون هیچ دارو درمانی میگفتم اگه بندازمش قهر خدا میاد و خدا تا امروز از هر دو مون مواظبت کرده فقط ۸ روز مونده تا دیدار
تو هردوتا بارداریم اول به همسرم گفتم بعد به مامانم❤️❤️❤️❤️❤️
همسر ،خواهر،مادر،مادرشوهر
مامانم
مامانم
مامانم
اول همسر ..بعد پدرم و مادرم ....حس شیرینی بود الان که به دنیا اومده واقعا دلم برای دوران شیرین بارداری تنگ شده 😍😂
همسرم
همسرم و مامانم🤰😍
به شوهرم ولی اون بی تفاوت پاشد رفت بیرون با خانوادش خوشحالی کرد بعد اومد خونه
همسرم
به خواهرام
همسرم بعد پسرم بعد خواهرم البته تا ۷ ماهگی هیچکس جز همسر و پسرم خبر دار نبودن
بچه اولم ک سقط شد ب شوهرم بی بی چک انداختم مثبت شد بعد داداشم
بچه دومم ک خداروشکر الان بغلمه
زنگ زدم پدرم
فک کرد با مادرم کار دارم گفتم آقاجون
گفت دخترم الان میگم مادرت زنگ بزنه و خداحافظی کرد ولی متوجه شده بود😅
بعد ب شوهرم گفتم😍😍😍
مادرم در حالی که داشت بهم می گفت خیلی اخلاقت گند شده
بعد از مادرم به پسر خواهرم که همیشه می گفت خاله یه بچه بیار بعد همسرم
سه روزی از موعد پریودیم گذشته بود زیر شکمم خیلی درد میکرد انگار هرلحظه داری پریود میشی هی میگفتم دیگه الان پریود میشم ولی خبری نبود وسوسه شدم و رفتم بی بی چک خریدم پنجشنبه بعدظهر بود شوهرم خواب بود دیدم به ثانیه نکشید دوتا خط پررنگ، تو شوک بودم فقط گریه میکردم به شوهرم چیزی نگفتم رفتیم سرمزار پدرم اونجا به مادر و شوهرم گفتم یه حس عجیب و شیرینی بود
همسرم
همسرم..... داشت ذوق مرگ میشد.....
هر دو بارداری همسرم بیمارستان بامن بود و پشت درب از اتاق اومدم بیرون به ایشون گفتم بعدم مادرم
سر بچه اولم به شوهرم بعد مامانم سر بارداری دوم اول به خواهرم وقتی فهمیدم که دوقلوی بازم به خواهرم چون محرم رازم
همسرم...بعد پسرم 😍
به مادرم
همسرم
شوهرم
سر بچهای اولم ب مادرشوهرم گفتم
سر این یکی اول ب شوهرمگفتم بعد خواهرم بعد مامانم و بقیه
ب شوهرم گفتم
به شوهرم
ازمایش ک دادم ب شوهرم گفتم بعد خاهرشوهرم فهمید تا میخاستم ب مامانم بگم رفته بود همه جا پر کرده بود ک دیگ ب گوش مامانم اینا رسید خدا از سرشون نگذره از وقتیم ک حامله شدم جرو دعوا تا ایکه از استرس بچم ۳۲هفته دنیا اومد و میخاسن کاری کنن ک بچم سقط بشه ولی خداروشکر سالمه و نذاشتن من طعم بارداریو بچشم فقط شبو روز گریه میکردم من ازشون نمیگذرم خدام نمیگذره
شاید باورتون نشه شوهرم به من خبر داد که حامله ام اخه تو خونه بی بی چک رو شوهرم گرفت و دید😆🤣🤣🤣
به همسرم ومامانم
بچه اولم که ۱ماه حالم اصلاخوب نبود و همسرم بخاطرشرایط کاریش فرستادم خونه بابام ببرنم دکتر سرفه های شدیدداشتم اونجاساعت۲شب غش کردم ماه رمضون بودوروزه بودم دکترعمومی بودگفت بارداری وازمایش فوری نوشت گفت بارداری وداداشم همراهم بود که وقتی جواب دادن اشکاش سرازیرشدلزخوشحالی بعدرفتیم خونه مامان بابام که حالی داشتن متفاوت دومی هم همینطور بچم۱سالش بود وشیرش میدادم بازم مثل اولی خونه مامانم بودم ولی سومی کاملا ناخواسته بود و وقتی فهمیدم نخواستم به کسی بگم چون دنبال دکتر بودم بندازمش خانوادم فهمیدن نزاشتن الآنم خداروشکر ۳۳هفتم ومیشن۳تاپسرخدایاشکرت
اولی رو با همسرم فهمیدم ک خیلی خیلی خوشحال شدیم بعدش ب مامانم اینا یعنی همشون🥰
دومی رو شب بی بی چک گرفتم صبح شوهرم از سرکار زنگ زد گفت من منتظرم زود باش😂ک خیلی خوشحال شد و البته حاملگی دوم و سومم جریان داره
مامانم و همسرم
مامانم و همسرم
به همسر جان🥰
مادرم😍😍😍
چقدر خوبه که مامان هاتون ذوق میکنن و خوشحال میشن من مامانم اصلا براش مهم هم نیستم چه برسه به بچم 🙃
ب مامانم بعد همزمان توگروه گذاستم همه دیدن البته ده هفته بودم تازه فهمیده بودم😅
ب همسرم😍
من اولین نفر ب خالم نشون دادم خخ
من بارداری اولم سرماخوردگی شدید گرفتم بعد مادرشوهرم حدس زد گفت حتما بارداری ک اینجوری شدی! بی بی چک گرفتیم مثبت شد و همونجا همو بغل کردیم و گریه کردیم 😄 بعدم بقیه فهمیدن.
بارداری دومم بی بی چک منفی شد ولی چون حالت تهوع داشتم آزمایش دادم ک مطمئن بشم چون یجورایی مطمئن بودم باردارم، جوابشو شوهرم گرفت و گفت مثبته 🙃
اولش ب کسی نگفتیم ولی انقد حالت تهوع داشتم خانواده شوهرم فهمیدن ولی بعدش ب خانواده خودم گفتم چون پیشم نبودن!
بعد تو سونوی اول فهمیدم دوقلو هستن و کلی ذوق و شوق، تا اینکه تو شش ماهگی یکیشون از بین رفت😔
ولی خداروشکر قل دوم سالم و ماشاالله خیلی شیرینه واسمون
ولی با گذشت هشت ماه هنوز نتونستم غم رفتن اون یکی قل رو فراموش کنم! 😒
فعلا فقط همسرم وبچه هام
منو همسرم رفتیم آزمایشگاه جوابو گرفتیم از ذوق فقط گریه میکردیم بعد ب مامانم زنگ زدم گفتم اونورم عروسی شد
من اول ب شوهرم. بی بی چک زدم تند از دسشویی دویدم و جیغ زدم. بی بی بی چکو نشونش دادم گفتم مثبته مثبته. ازم گرفت تند تند بوسش میکرد😂😂😂😂😂نمیدونس چی هست
همسرم بعد مادرم
اولش ب مامانم گفتم
به مادرم خبردادم
من به همسرم بعدمادرم
اول شوهرم خونه خواب بود ومن تست رو زدم ورفتم توی ارایشگاه بعد ازاونجا واسش پیام دادم یه خبرخوش داری بابامیشی
با بی ذوقی نوشت بسلامتی
منم دیگ هیچی نگفتم اصن توبارداریم هیچ ذوقی نشون نداد توبگویبار دست روی دلم نذاشت بعد که اومد دخترم به دنیا شددین ودنیاش منم به هیچی حساب نکرد😐😑
۶ماه بود که جلوگیری نمیکردم اما بچه دارم نمیشدم تا اینکه بیخیال شدم و دکتر بهم چندتا دارو داد و قرار شد بعد از عید بخورم و باخیال راحت رفتم بلیط کیش خریدم تا عید بریم اما پریود نشدم و بعدش دیدم بی بی چک مثبت هست .اول به همسرم بعد به خواهرو مادرم گفتم.خداروشکر مسافرتم را از دست دادم و خدا یه مسافر کوچولو بهم داد.الانم ۱ماه ۲۳ روزشه ترانه دخترم
اول مامانم به مسخره گفتم بیبی چک بگیر مثبت شد انقدر شکه شدم فقط گریه میکردم
بعد رفتیم سریع ازمایش دادم
اونم مثبت بود شب به همسرم گفتم
چنان شکه شد انگار گرد افشانی بوده 😂
من عقب انداخته بودم خودم رفتم خردیم شوهرم خبر نداشت بعد اول به مامانم گفتم خوشحال شد شب که شوهرم اومد اصلا خوشحال نشد گفت خودم خبر داشتم تازه گفت براچی بدون اجازه رفتی بی بی چک خریدی
همسرم بعدم خواهرش.دوتایی مون بغل کرد بوس مون کرد😀
اولین نفر همسرم بود که این خبر خوش رو بهش دادم😊
یعنی شب قبلش بیبی چک خریده بود تا خود صبح خوابش نبرد تا من استفاده کنمو خبر رو بهش بدم، صبح زود تا فهمید راحت و خوشحال خوابید🤣
اول خواهرم،که کلی گریه کرد بعد همسرم
مادر مهربانم
همسرم
همسرم
کیا هیچ حسی از مادر شدن ندأشتن؟؟
شوهرم اونم با یه ماجرای جالب بود
همسرم
اول همسرم
همسرم
من شک کرده بودم صب بی بی چک زدم مثبت شد یواشکی رفتم ازمایش دادم اونم مثبت شد ب مامانم گفتم بعدشم رفتم کیک خریدم روشم نوشتم سلام بابایی،شب همسرمو سورپرایز کردم وقتی فهمید دو روز فقط از خوشحالی گریه میکرد هرکی زنگ میزد تبریک بگه شروع میکرد ب گریه😂😂😂
اول همسرم بعدم مامانم 😍😍😍
همسرم
هر دوتایی اول همسرم
بعد مامانم
اول با شوهرم رفتیم، خودش زودتر آزمایشمو دید.. بعداز یکی دوهفته به مامانم، بعد از دوماه هم به مادرشوهرم
خاله کوچیکم کنارم بود و زندایی کوچیکم و همسرم اما اولین نفر به خاله جانم گفتم 😍
همسرم تاج سرم
همسرم
مامانم🥺
اولین نفر همسرم، بعد هم خواهرم
من بعداز ده سال نازایی ویک سقط که سال ۱۴۰۰ داشتم با هزاران دارو و درمانی که کردم سال ۱۴۰۱ باردارشدم صبح که بیبی چک زدم خونه ی مامانم بودم اول به مامانم گفتم بعدرفتم آزمایش خون دادم جوابش رو گرفتم ولی به شوهرم چیزی نگفتم چون میخواستم از همه چیز مطمئن بشم بعد رفتم سونوگرافی دکتر گفت که دوتا فسقلی توراه دارین به قدری خوشحال بودم که از مطب دکتر که اومدم بیرون تو خیابون زنگ زدم به شوهرم و دادمیزدم بعد ده سال بابا نشدی وقتی هم که بابا شدی بابای دوتا جوجه شدی اون هم از خوشحالی گریه کرد و بعدش زنگ زده بود به همه خبر داده بود.الان هم خداروشکر دخترم وپسرم چهارماهه که اومدن و چشم و چراغ خونمون شدن امیدوارم هرکسی که در آرزوی مادر شدن هست خدا بهش نظر کنه و چشم انتظار نمونه ❤️❤️
شوهرم اول به من خبر داد چون جواب آزمایش رو گرفته بود 🙃🙃🥰🥰❤❤
اول شوهرم بعد دوستم بعد ب مامانم چون مطمئن نبودم
همیشه دوست داشتم شوهرمو سوپرایز کنم فیلم بگیرم ولی تا بی بی چکو زدم با جیغ و گریه به خودش گفتم😂😂😂
اول خواهر شوهرم،دوم شوهرم
مامانم 😂🤣
خیلی منتظر این لحظه بودیم جوری که مامانم هر ماه میپرسید مامان پریود شدی خلاصه در زمانی که اصلا فکرش را نمیکردم و دکتر ناامیدم کرده بود که کیست داری و کلی پریودی نامنظم داشتم اتفاق افتاد البته اولش فکر کردم مثل همیشه بخاطر کیست و پریودی نامنظم دارم از بس هر ماه بی بی چک خریده بودم و آزمایش داده بودم و جواب منفی شنیده بودم واقعا خسته بودم تازه هم از کربلا اومده بودم اصلا فکرش را نمیکردم با بیحوصلگی نگاه کردم دیدم یه بی بی چک تو کشو هست گفتم بزار اینم تست کنم منکه میدونم باردار نیستم دیگه اینم مصرف کرده باشم رفته تست را زدم و با بیخیالی اومدم بیرون و رفتم سراغ کار و...یهو نیم ساعت بعدش رد شدم یهو نگاه کردم دیدم دوتا خط دوباره نگاه کردم دیدم وای اره دوتا خط نمیتونم بگم چه حالی بودم خودمم تنها بودم تو خونه میخوردم تو در و دیوار از خوشحالی باز یهو دلم لرزید نکنه اشتباه باشه رفتم ازمایشگاه ازمایش بتا دادم تا اومد جوابش بیاد مردم بعد رفتم تا خانم گفت مبارک مثبت کلی اونجا گریه کردم بهد اومدم خونه و یه جعبه کادویی اماده کردم به همسرم گفتم طفلکی بدتر از من همش میگفت وای کی وای چطوری وای دروغ میگی
الهی هر کس منتظر این لحظه است خدا بهش بهترینش را بزودی بده
بهترین دوستم بی بی چک خرید اومد پیشم بعدکه مثبت شد اولین نفری بود که فهمید بعد به همسرم گفتم تقریبا بعد از دوهفته چون استرس داشتم ☺️
اول خواهرم بعد شوهرم😀
اول شوهرم
بعدخواهرشوهرم🥰🤣بعدهم بقبه
بارداری اولم خودم سومین نفر بودم که فهمیدم 😂😂😂بارداری دومم اولین نفر خودم بعد شوهر و بعد خانواده ام که تا نزدیک ۴ ماهگی به بقیه نگفتم
به دوستم چون باهم رفتیم جواب آزمایش گرفتیم البته نمیدونیت که بیمارستان چیکار دارم وقتی جوابو گرفتم و فهمیم مثبته اینقد خوشحال بودم فقط دلم میخواست به یکی بگم و بغلش کنم و دوستم کنارم بود♥️😍
بی بی چک رو گذاشتنی شوهرم دید بعدش ب مامانم گفتم
انشالله بچه دومم ب کسی نمیگم چون واقعا اذیت شدم همه فهمیدن همش سوالات بی مورد وحرف وحدیث از حسادتشون
ب شوهرم گفتم بعدها همه فهمیدن
هردوشونو همسرم
من همسرم بعد خانواده ها
ولی وقت زایمانم مادر شوهرم بلایی ب سرم آورد بعد از ده روز از زایمان که اومد دیدنم
تا هفت هشت ماه با شوهرم دعوا داشتیم و من گریه میکردم و بچه شیر میدادم
اونقدر عذابم دادن خانواده شوهرم مخصوصا مادر شوهرم که حتی خودمو و بچه ام رو میخواستم با گاز خفه کنم
کی باورش میشه همچین آدمایی هم باشن
همش بخاطر اینکه من اگر بچه دار بشم عزیز تر نشم و خودم و بچه ام عزیز شوهرم نشیم
و فقط خودش همه چیز پسرش باشه
شوهرم
ب آبجیم بیبی چکو گفتم آزمایش ک دادم ب شوهرم
صبحش تست زدن رفتم سرکار زنگ زدم مامانم خبر دادم بعدم اومدم خونه به شوهرم گفتم
به همسرم😍😍😊😊
اولین کس همسرم
وقتی بی بی چک زدم ومثبت شد به همسرم گفتم،زیاد سورپرایز نشد چون قبلش بهش گفته بودم مطمئنم که باردارم
من اولین بچمو ب شوهرم گفتم ولی الان دومیشو ۵ ماهم بود به کسی نگفت بودم تنها شوهرم و خودم میدونستم
صمیمی ترینرفیقم رفیق ۲۰ ساله ام
مامان جونیییم🥺❤️
همسرم و دوستم
مامانم
من کسیو ندارم،مامانم همیشه منتظر باردار شدنم بود که با رفتنش تنهام گذاشت🥺 دیگه کسی نبود که بگم بهش.از قبل فهمیدیم باردارم.رفتم ازمایش و بعد به شوهرم.
من تا سه ماهگی به کسی نگفتم
اونم نمیخواستم بگم
کسی نداشتیم ذوق کنه
مثل الآنم که همیشه تنهام.
به شوهر عزیزم🥰😍
من رفتم آزمایش دادم جواب آزمایش رو شوهرم گرفت خبر بارداری م رو شوهرم به من داد ☺️☺️
اول خواهرم..کل راهو گریه کردم چون واقعا هنگ بودم بدشم شوهرم
اول به شوهرم گفتم بعد 3ماه به خانواده اش مادرم گفتم چون حسود دور ورم زیاده
اول همسرم بعد مامانم😇
ما خیلی دکتر رفتیم برای بارداری حتی تا مرحله ای وی اف هم رفتیم ولی نشد درست وقتی که کاملا بیخیال شدیم دیدم پریود نمیشم رفتم ازمایش برای تیروئید بدم که فهمیدم باردارم و اونجا منو همسرم از خوشحالی اشک میریختیم اولین نفر هم به مادرامون گفتیم که اونا هم تو شوک بودن
من اول به همسرم گفتم و کلی گریه کردم 😭اونم منا بغل کرد و دوتاایی گریه میکردیم 😂❤️انشالله خداوند حافظ جانش و سلامتیش بااشه
شوهرم همرام بود خودش فهمید
اول به همسرم . گریه میکردم میگفتم . اونم میخندید میگفت گریه نداره .
اولین بار به شوهرم گفتم با یه کادو و آهنگ یهو داد کشید و منو بغل کرد از خوشحالیش
اولین بار به شوهرمگفتم تا چهار ماه که جنسیت تشکیل شد به مادرم و خانواده شوهرم گفتیم با اونکه شوهرم خیلی دهن لقه ولی ایندفعه حرف گوش داد چون ادم عوضی وحسود زیاد دورم هستن
من بد جوری گیر کردم لطفا راهنماییم کنید
ب شوهرم گفتم داشت سکته میکرد بدبخت از ترس آخه بچه های ما خیلی گریه میکنن
اول شوهرم چون وقتی بی بی چک زدم شوهرم پیشم بود بعد مادرشوهرم خواهر شوهرم بعدش به مادرم زنگ زدم با کلی گریه تو یه ساعت تونستم بهش بگم 🥹😂
اول مادرشوهر فضولم
كاش به هيچكي خبر نميدادم اگه ميفهميدم اينقد اشغال حسود دوروبرمه ب هيچكي نميگفتم
اول شوهرم فهمید ولی یکی به مامانم تو خواب گفته بود که دخترت حاملست زمان زایمانمم گفته بودند. قبل از اینکه برم آزمایش بیبی چک زده بودم هنوز خودم و شوهرم مطمئن نبودیم هیچ کسیم نمی دونست مامانم گفتند تو حامله ای؟!. خیلی جالب بود برام گفتند شنیدم کسی بهم گفت.
من دوتا بچه دارم پرده بکارتم حلقوی بود شب عروسی نیومد شوهرم از اون موقع بهم شکاکه بهم شک میکنه چیکار کنم
اول به خواهرم بعدبه مامانم بعد با خواهرم رفتیم بیبی چک زدم
سلام خانوما خوبین
اول ب شوهرم گفتم بعد ب خواهرم چون مادرم ب رحمت خدارفته وگرنه اولین نفر ب مادرم میگفتم کاش تولحظات شیرین زندگیمون کنارمون بودن عزیزانی ک آسمانی شده اند روحشون شاد یادشان گرامی
ب مامانم بعد از دوتا بی بی چک زدن و تو شوک بودن زنگ زدم ب مامانم کلیم گریه کردم 😂
من هرکاری کردم نتونستم به همسرم بگم چون برای این چیز دهن لقع وسری به همه میگه برای همین اول به خواهرم گفتم .چون دوست نداشتم تا دوماهگی کسی بدونه
دلم میخواست اولین نفر به مادرم بگم که قسمتم نشد ولی اول خواهرم فهمید که خودش به همسرم گفت . واکنش خانواده همسرم دیدنی بود چنان جیغ و هوار میکردن که خودم هنگ بودم و اخرش به خواهرشوهر بزرگه گفتم وای چتونه مگه چی شده اخه . اونقد جیغ زدن که همسایه ها همه ا مدن تذکر دادن که ولی خوشحالیشون تمومی نداره بعد این همه وقت بازم سراغ میگیرن اولش جیع و کل میزنن از شادیشون . همشم میگن ما دوتا آرزو برا داداشمون داشتیم که ازدواج کنه و پدر بشه که خداروشکر جفتشونم باتو براورده شده . خداروشکر منم از شادی اونا شادم ولی ته دلم یه غم بزرگ دارم که باید مثل جهیزیه گرفتن سیسمونی بچه مو هم تنها بگیرم .
اول که من و همسرم با هم فهمیدیم. بعدش به مادرم زنگ زدم و گفتم جالب اینجا بود که روز تولد بابام هم بود☺️
خواهرم بعدش شوهرم
من اول همسرم بعد خانواده همسرم متوجه شدن بوسیله همسرم ولی انقد بیاحساس بودن حتی بهم تبریک هم نگفتن مادرشوهرم فقط با زبونش نیشم زد
بچه دومم هم چند روز بود حالت تهوع داشتم شک داشتم آخه یکبار اقدام کرده بودیم فقط دیگه کلا سفت و سخت جلوگیری همون یکبار هم پشیمون شده بودیم گفتیم زوده بزار یکم بگذره اولی بزرگتر بشه خلاصه یهو بعد یک ماه دیدم حالت تهوع دارم همش شک کردم بی بی گذاشتم شب مثبت شد خیلی شوک بودم تا صبح گذاشتمش بالا سرم هی بیدار شدم هی نگاش میکردم باز میخوابیدم شوهرم هم شانس من یکی دوبارش همون لحظه بیدار میشد خندش میگرفت که من چرا شوک هستم ولی خوشحال بود
همسرم از سرکار اومد در خونرو باز کردم گفتممامان بابا شدیم تو بغل هم گریه میکردیم🥹🥹
شوهرم و مامانم خواب بودن ساعت 6صبح جیغ زدم تستم مثبته طفلیا گیج بودن 😂😂بعدشم اومدم خوابیدم اوناهم تو گیجی مونده بودن شوهرم بعد که بیدار شدم میگه چیشد الان؟؟ میگم باباشدی دیگه😂😂
من رفتم شیراز دندونم درست کنم که باردار بشم تست زدم دیدم باردارم خواهر و خواهر شوهرم پیشم بود به اونا گفتم
بارداری اولمو همسرم به من خبر داد اخه من عجله داشتم برم سر کار دیرم شده بود بی بی چک رو گذاشتم چند دقیقه هم صبر کردم دیدم منفیه گذاشتم همونجا کنار روشویی رفتم سر کار ظهر با همسرم با هم برگشتیم خونه رفت دستشویی منم رفتم ناهار آماده کنم یهو دیدم داره از خوشحالی داد میزنه و میخنده میگه ولی وای چجوری تونستی به من نگی وای خیلی بدی و ... منم همینجوری زل زده بودم بهش نمیدونستم در مورد چی حرف میزنه گفت تستت مثبته گفتم نه بابا منفی بود صبح آورد نشونم داد دیدم دوتا خط هست دیگه دوتایی جیغ سوت بغل هووورا خدا ان شاالله قسمت همه ی کسایی که منتظر هستن بکنه بچه داری با وجود همه سختی هاش شیرین ترین سختی دنیاست
اول همسرم بعد خانوادم
شوهرم ومامانم
اول همسرم بعد مادرم
من که یادم نیس
من ۹ هفته کل خانواده خودم و همسرمو دعوت کردم به همه باهم گفتم
شوهرم
🤣🤣مامانم وبدهم شوهرم بدهم که دیگه دهنم جک نداشت همه میفهمیدن🤣
مامانم
اول شوهرم بعد مامانم
شوهرم بعدشم خواهرم
شوهرم بعد خواهرام
اولین نفر به مامانم گفتم بیبی چک مثبت شده بعد با هم رفتیم آزمایش بعدم به همسرم گفتم
من کلیه درد داشتم با مامانم رفته بودم سونو گرافی همونجا بهم گفتن حامله ام
و مامانم اولین نفر بود ک فهمید بعد به همسرجان گفتم
اول به دوستم بعد به مادرشوهرم.
بعد مامانم
چون مامانم سرکار میرفت با مادرشوهرم مجبور شدم برم از مایش
شوهرم
سلام عزیزم یه فیلتر وات میخام حیرون بخدا لازم دارم لطفا کمک کنید
سلام
به همسرجان که آرزوش پسربود که شکرخدایه دخترویه پسردادبهم.....ایشالله همه اونایی که بچه میخوان خدابهشون بده بگیدامین
من اول شوهرم و بعد دوستم
به همسرم.هر سه تاشم میخواست از خوشحالی بال در بیاره
به همسرم که باورش نمیشد
اول به همسرم دادم بعد هردو نشستیم از خوشحالی گریه کردیم
همه با هم فهمیدن خانوادم و شوهرم😂😂
من کادر درمانم،پریود نمیشدم،از خودم نمونه خون فرستادم و همکارم گفت ک مثبت شده،از هول اول ب مامانم زنگ زدم،بعدم کل همکارا فهمیدند😂
من به مادر شوهرم گفتم اصلا هیچ حسی ازش دریافت نکردم ، شوهرمم معلوم نیس حسش . فقط بابام خوشحاله ، هر وقت نگام میکنه میخنده🙃
من از روزی ک پریودیم هی تاخیر میافتاد میدونستم . حس عجیبی بود هم دوست داشتم حامله باشم هم نه اخه یبار سقط داشتم دکتر گفته بود برای بارداری بعدی باید تحت نظر باشم. تا اینکه از موعد پریودیم کلا گذشت .با کلی ذوق رفتم ازمایش دادم .بی بی چک نزدم کلا. بعدش جوابش مثبت شد گفتم ب کسی نگم تا دکتر برم و خطر رفع بشه. خیلی سخت بود اخه حتی به شوهرم گفتم پریوم یه هفته نقش بازی میکردم😅 .بعدش تولد بابام همه دور هم پانتومیم اجرا میکردیم . منم با حرکات پانتومیم بهشون رسوندم حاملم😁 . فیلمش عالی شده .😍
ب شوهرم دادم خبرو
ب شوهرم دادم خبر و
ب همسرم بیزوق بود
اول که به همسرم گفتم بعدش زنگ زدم بابام .. خیلییی خوشحال شد انگار که دنیا رو بهش دادی😍😍
به همسر عزیزم، من یبار سقط داشتم همه لحظه ها کنارم بود، با اینکه خودش خیلی ناراحت بود ولی خیلی زیاد هوامو داشت و اصلا اذیتم نکرد.
اولین نفر به اون گفتم.
بعد از دو ماه یه شب دیگه خانواده ها گیرمون انداختن که چرا مشکوکید، اونجا مجبور شدم بگم
من باداداشم چت میکردم بش گفتم حالم خوب نیس میخوام برم دکتر
بیچاره سرکار بود گف برگشتی خبرم کن
باشوهرم رفتیم دکتر ازمایش اروژانسی نوشت برام انجام دادیم یه ساعت بعدش جوابو دادن بهمون همسرم کنارم بود درجا زنگ زدم به داداشم گفتم اینقد خوشحال شد همونجا گریه کرد پشت گوشی ازخوشحالی
بعدشم زنگ زدم به مادرم
الان بارداری سومم هست هر سه بارداری اول به همسرم گفتم... 🥰
دوتا پسر داشتیم همیشه دعا میکردیم یه دخترم سالم خدا بهمون بده.. ک الان تو دلمه خداروشکر♥🥰
همسرم
اول ب مامانم 😅🥰
من ت دوران عقد بود 😄ت حیاطمون نشسته بودم گریه مکردم مامانم گف چیشده گفتم بچه دارم گف مبارکه🤣🤣🤣
همسرم
من بارداری سومم بودوقتی فهمیدم باردارم اول به شوهرم گفتم شوهرم به مامانم زنگ زدبعددوتادخترداشتم دلم می خواست پسرباشه که شد😍😍😍
به همسرم
همسرجان
بارداری اولم که همون روز عروسی دلمون میخواست و یکماه بعدش باردار شدم بی بی چکم گرفتم دوتا مثبت شد سریع که همسرم خوشحال شد.تو دومی یعنی شک بودیم چون خودمون هم در جریانش نبودیم و باور کردنی نبود که چجوری شده.الانم باردارم و منتظر پسرم هستم خیلی سخته برام ولی خب خواست و حکمت خدا برام عزیزتر.
بعد بی بی چک به همسرم گفتم وبعد بهش گفتم که زنگ بزن به مادرت بگو اونم خوشحال بشه.سومین نفرهم زن داییم بود که از قبل قسم داده بودکه به اون بگم تا به مامانم بگه مژدگونی بگیره ازش مامانم چهارمین نفر بود
دوست صمیمیم و خواهرم
وقتی فهمیدم باردارم خیلی خوشحال شدم به همسرم و مادرم گفتم
همسرم خیلی خوشحال شد از بارداریم 😊😊
بعدش تازه رفتیم بی بی چک خریدیم 😂😂
ازمایش هم دادم😍😍
سه ماهه بودم خواهرشوهرم اومد خونمون حدس زد که باردارم به همسایمون گفته بود چون کار شوهرش با شوهرم ی جا هس به شوهرم و برادرشوهرم تبریک گفته بود بعدش همه دیگه فهمیدن
تولد امام علی (ع) بود و روز مرد رفتم بازار برا همسرم کادو گرفتم نوبت کراتینم برا خودم گرفتم بعد برا اطمینان که نکنه باردار باشم و کراتین مضره بی بی چک گرفتم اومدم خونه بی بی چک دادم مثبت بود زنگ زدم نوبتمو کنسل کردم و بی بی چک رو گذاشتم تو کادوای شوهرم با اینکه بچه ی سوم بود ولی کلی ذوق کرد اخه اون می خواست و من نمی خواستم هنوزم نتونستم با بودن دخترم کنار بیام وحتی شده هوووم و عشق باباش اخه باباش دختر دوس داشت دو تا پسر داریم
همسرم
مادرم به من گفت تو شبیه حامله هایی اومدم تست دادم 😂
ازمایش دادم و مامانم باهام بود بش گفتم
ما از قبل خودمون بلد بودیم بچه مون پسره
من بعد سه سال اقدام ب بارداری باردار شدم بچه اولم بود ب شوهرم زنگ زدم بیبی چکم مثبت بود بهش گفتم ب کسی نگو تا ازمایش بدم بعد اونم تو محل کارش انقد جیغ زد ک همه متوجه شدن 😂خیلی روز خوبی بود
به خواهرم
به همسرم سرنمازبودداشت نمازمیخوندمن بیبی چک رووقتی دیدم مثبته بدوپریدم بیرون وازذوق نمیدونستم چکارکنم تست روگذاشتم کنارجانمازش😅بعدجالب اینه همسرم نمازش که تموم شد گف این چیه😐🥴
به همسرم
با خواهرم رفتیم آزمایش دادیم مثبت بود بعد خواهرم زنگ زد به شوهرم گفت که اونم گفت یه شیرینی درست حسابی پیش من داری😘😘
شوهرم و مادرش ب من خبر دادن ک باردارم😐😐😐😐😐😐
به همسرم، دوبار قبل از موعدم بیبی چک زدم منفی بود فکر کردم دیگه باردار نیستم، ولی خستگی و خواباالودگیم به شک مینداختم، دو روز بعدموعدم بازم بیبی چک زدم مثبت شد، شب قدر بود به همسرم گفتم خیلی خوشحال شدیم ولی چون بارداری قبلیمون سقط شد بچه استرس داشایم دوتامونم و قرار شد اسم بچمون اگه پسر شد علی بزاریم تا پنج روز دیگه امیر علیمون قراره دنیا بیاد مامانای عزیز برامون دعا کنید بچمون به سلامتی دنیا بیاد🙏🏻
اولین بار همسرم متوجه شد خیلی ذوق داشت برا بچه دوم🤗🤗🤗🥰🥰🥰🥰
من و همسرم با هم رفتیم آزمایشگاه جواب مثبت بود بعد ۹ سال فقط گریه میکردیم .بعد زنگ زدم خواهرم بهش گفتم که پشت تلفن کلی جیغ زد😍
بعد شش سال صبح که بیدار شدم تست دادم مثبت کلی گریه کردم و عکس تست و فرستادم واسه باباش که کلی خوشحال شد و واسم گوشواره هدیه گرفت
اولی پنج صبح بیدارشدم تست دادم وقتی دوخط اومد کلی ذوق کردم بدو بدو شوهرمو بیدار کردم که بهش بگم اونم یه لبخندی زدو گفت اخ جون مبارکه و درجا خوابید...ولی الان دومی باردارم.وبازم اولین نفر به همسرم گفتم ولی پیشرفت خاصی نداشت..خخخخخخ
شوهرم خواب بود بهش گفتم گفت بیبی چک اشتباه ک ب دوستم گفتم گفت نه باردای رفتم ازمایش دادم ب مامانمو خواهرم گفتم مثبت بود بعدش رفتیم خ مادرشوهرم اوناهم گفتم
به خواهرم
خواهر کوچیکم تو مطب فهمیدم بعد اومدیم شوهرمو سورپرایز کردیم
با ی جشن کوچیک به همسرم گفتم و کلی ذوق کرد😍
مادرم🥰
سلام عزیزان خوبین یه فیلتر شکن خوب برا وات اگر دارین بفرستین خیلی ممنون
اولین نفر ب همسرم گفتم..بعد دوسال انتظار از خوشحالی نمیدونستیم بخندیم یا گریه کنیم.😊😊
مادرم بود رفته بودم جواب آزمایش بگیرم بعدش همسرم که با لباس بچه سوپرایزش کردم روز پدر چند روز بعدش بود ،🥰🥰🥰
با همسرم رفتیم دوتا بیبی چک گرفتیم ساعت چهار بعد الظهر تست زدیم دوخط افتاد همون اول از خوشحالی تو بغل همسرم گریه کردیم بعد به مادر شوهر و جاریم گفتیم اونم برد داروخانه پرسید واقعا مثبت هست یا نه چون ذوق داشت بعدش تست بعدی رو ساعت هشت شب زدیم دو خط پر رنگ افتاد منم از ذوق زنگ زدم به مامانم اونم کلی خوشحال شد 🥰🥰
منم اول همسرم دردهامو میدونست رفتیم دکتر همسرم و مادر شوهرم بودن آزمایش اورژانسی نوشته بود دکتر دو ساعت بعد جواب دادن که مثبته و باردارم مادر شوهرمم از خوشحالی برام سبزی خوردن خرید و همش آش ماست درستمیکرد
😁باباش
من هر دو بچه مو خونه زندادشم مهمون بودن بی بیچک زدم فهمیدم بعد همسرم اومد بهش گفتم فقط ما سه تا میدونستیم و کلی خوشحال و خندان همدیگر رو نگاه میکردیم و میخندیدم قیافه همسرم اینقدر قرمز شده بود .
اولی رو بعد دوسال انتظار به همسرم گفتم همینکه بی بی چک دوتا خط انداخت بهش گفتم اونم همونجا جلوی در سرویس گرفت بوسم کرد دومی هم ناخواسته بودباز بعد اینکه بی بی چک مثبت شد یواشکی به همسرم گفتم تا دخترم نفهمه چون قصد داشتم سقطش کنم ولی خواست خدا بود پسرم پافشاری کرد هرکاری کردم سقط نشد گفت میام این دنیا چون خدا خواسته بود که بیاد الانم پنج ماهه اومده به زندگیمون خدا از این فرشته ها به همه کسانی که آرزویش رو دارن بده آمین شکر خدا
به همسرم که اونم گفت انشالله مثل اون یکی بمیره.بعد دنیا اومدن دخترم ازش انقد متنفرم که دوست ندارم دست به دخترم بزنه
خانم ها من شب ها اصلا نمیتونم بخوابم کمرم ب شدت درد میکنه بعضی وقت ها زیر دلمم درد میکنه این ها علائم زایمان هست
اولین بار به مامانم گفتم
منم اول همسرم به من گفت منم به مامانم گفتم 😍😍😍
اولین نفر به مامانم گفتم
اونم با کلی ذوق و گریه 😊
ب همسرم
بچه اول رو مامانم اولین نفر بود که فهمید،ولی دومی رو اول به خواهرم گفتم
با همسرم دوتایی منتطر جواب تلفن ازمایشگاه بودیم. از ذوق فقط زدیم به خیابون. بعد به خواهرم گفتم و بعد که دخترم از خونه مادرم اومد با هدیه سورپرایزش کردیم
شکداشتم خونه مامانم بودم
لکه بینی کردم
بعدش شب شوهرم اومد بیبی چک گذاشتم منفی شد نیم ساعت بعد مثبت شد
اول به شوهرم من اون باهم دوتا خط بیبی چک دیدم
من که اصلا نمیدونستم که حامله هستم از زور دلدرد حالم بد میشه شوهرم رسوندم دکتر خیلی حالم بعد بود سریع فرستادم بیمارستان بزرگ اونم با اورژانس آبجیم همرا اومده بود والله به شوهرم گفته بودن حامله هست ولی وضعیتش خوب نی بعد چند ساعت که بهتر شودم فهمیدم بار دار هستم یعنی خودم سومین نفر بودم فهمیدم نی نی دارم
اول به خواهرم گفتم بعد تدارک دیدیدم همسرمو سوپرایز کنیم
اول به دختر خالم بعد شوهرم بعد مامانم خودمم خیلی خوشحالم
همسرم .از شدت خوشحالی از بی بی چک عکس انداخت هنوزم نگه داشته .بعدا به مامانم گفتم شک شده بود
خواهرشوهر بزرگم
به مامانم وخواهرم
اول همسرم بعد دوستم بعد مامان و برادرم
به همسرم، گریه کردم تو شوک بودیم آوند بغلم کرد
بعدش به خواهرم
اول همسرم بعد مامانم
اول مامانم فهمید خونمون بود اون لحظه بعدهمسرم
من اولین بار به همسرم گفتم
اونم به مادرش گفت بعد خواهراش
که گفتن حالا که چیزی معلوم نیست بزار ازمایش بده من به همه بگو😔😔👌🏻
به همسرم تو دسشویی بین خوشحالی و شوک مونده بودیم
به مامانم
کلی خوشحال شد
شوهرم
به مادرم
از شدت ذوق گریه کردم
اول ب دوتا از دوستام مهمون تو شک بودیم واقعا
اول همسرم بعد مامانم
قطعا همسرم♥
اول همسرم ازسرکارباخودش بی بی چک خریده بودوقتی مثبت شدذوق کردخیییلی
همسرممممم ریع پا شد نماز شکر خوند😍🥺
مامانم 😍
همسرم چشماش برق زد
همسرم
با مادرشوهرم بیبی چک زدیم بعد یه هفته شوهرمو سوپرایز کردم
همسرم
همسرم خندید گفت بمن چه😐😅
اولین بار به همسرم گفتم
اولین نفر به مامانم گفتم خیلی خوشحال شد😍
راستش من اتفاق بدس پیش اومد بود به خانواده شوهرم گفتم مشکل رفت کنار خوشحال شدن که من باردارم
ظهر بود به همسرم گفتم بریم بوستان قدم بزنیم رفتیم همونجا بی بی چک دادم دستش از ذوق کلی گریه کرد 😄
میگه که هرکس در زمانه صاحب پول هست 💰
.
حرف غلطش درهمه جامقبول هست😍☹️
.
بی پول اگر کلام حکمتم گوید😇🙁
.
گویند که دیوانه نامعقول هست🥺😔
همسرم
اول همسرم 😍بعدش مامان جونم🙈🤰🏻
اولین بار به همسرم
اول همسرم بعد مامانم و خواهرم
اولین بار به همسرم 🥰😍
مامانم بعد شوهرم
همسرم
همسرم.مامانم❤
خواهرشوهرم خونمون بود،اول اون فهمید،بعد زنگ زدیم به مامانم و شوهرم سوپرایزشون کردیم 🤩
اولین نفر همسرم بعد مادر وخواهرام😆
به همسرم
به همسرم
اولین نفرهمسرم 🥺😍
همسرم که پیش خودم بوداولین نفربه خواهرم خبردادم کلی ذوق کرد
با همسری رفته بودیم آزمایشگاه که اون رفت جوابو گرفت برقی که توی چشاش بود هنوز یادم نمیره برگه ازمایشو تکون تکون میداد و با اینکه داشت میخندید داشت اشکم میریخت که اشک ذوق بود 🥹 عکسشو نگاه میکنم قلبم اکلیلی میشه ،خیلی روز خوبی بود ۲۳تیر ماه۱۴۰۲
بعدش ب خانواده همسرم گفتیم گریه کردن همه از شدت هیجان
و بعد اومدیم خانواده خودم گفتیم اشک بابامو تا بحال با اون صراحت ندیده بودم 🥹 همه از شدت شادی بغضی میشدن و گریه میکردن
خیلی خووووب بود
انشالله همه این تجربه قشنگو داشته باشن و انجام بدن
به مامانم ولی دومی رو به همسرم اول دادم بعد ازمایش خون به همه گفتم
اولین نفر مامانم 😍❤️
به همسرم
به همسرم
به همسرم
به همسر جان چون بعد ده سال فرزند دوم ومنتظر بودیم کلی هم ذوق کردیم حس زیبایی بود🤗
منکه الهی برای دل خودم بمیرم که خیلی حسرت ها کشید خیلی اما اولی داداشم که وادرارم کرد تست بزنم بعدم همسرم دومی هم همسرم وخواهرم
اول دختر کوچولوم که خیلی نی نی دوست داشت بعد باباشو سوپرایز کردیم
اولین نفر با مامانم تماس گرفتم و نفر بعد همسرم
ممنون ازتون..یکم از نگرانیم کم شد تا ببرمش دکتر
مامان و بابام رفتن جواب ازمایشم گرفتن🫣🥰
شوهرم صب خواب بود رفتم بی بی چک زدم دیدم دو خط مثبت باورم نمیشد رفتم بیدارش کردم نشونش دادم چن لحظه هنگ کرده بود یهو با ذوق بغلم کرد کم مونده بود گریش بگیره
داداشم😂😂😂😂
شوهرم
شوهرم
همسرم بعدش مادرم
خواهرم🌹🌹
همسرم🌹
همسرم🤩
اول خواهرم بعدشوهرم
خواهرم
شوهرم
شوهرم🩷🧿
قرمزیش حدودا یک ساعت موند بعدخیلی کمرنگ شد..ولی دوباره ک فشار میاره همین مدلی میشه
اول عشقم بعدهم مادرم
همسرم که پیشم بود موقع گرفتن جواب آزمایش
و اولین بار به مامانم🤍🦋🫂
قربونش برم
همسرم بعد داداشم
اول همسایه هام که دوستای صمیمی من بودن که یکیشون بهم گفت از قیافت معلومه بارداری و من گفتم نه بابا علائم پریودی رو دارم
به زور منو بردن خونشون بهم بی بی چک داد و رفتم زدم دیدم مثبت شد
اصلأ باورم نمیشد
همونجا توی دستشویی گریه ام گرفت
بعدش به خواهر جونیم که خودش هنوز مادر نشده گفتم کلی ذوق کرد برام
بعد شب که همسرم اومد گفتم یه چیزی روی هود گذاشتم بیار نگاش کن
خودمم پشت مو کردم بهش و گریه می کردم
اونم دید و باورش نمیشد کلی بهم خندید و خوشحال شد
بعد به دخترم و بعد مادرم و بقیه ی خواهرام گفتم...
بعد ده سال یه جوجوی دیگه خدا بهمون داد.
الهی هرکس مادر نیست دامنش بزودی سبز بشه
خواهر و زنداداش منم همینطور
من اولین نفر مادرم بعدش مادرشوهرم اما درهمه این حالا تاریخ پریودیم دست شوهرم بود خودش میگفت بارداری من میگفتم نه😅🫢
به همسرم
من اول همسرم فهمید بعد مادرم
همسرم
من بارداربودم و۵هفتم بودوخبرنداشت توی مسافرت بودیم وهمش ازحال میرفتم ولی بهش توجه نکردم وقتی برگشتیم شهرمون شوهرم یه بی بی خرید که تست بدم و درکمال ناباوری مثبت بود بعدازظهر همون روز رفتم آزمایش خون دادم آخه باورم نمیشد بعداز۱۲ سال که مدام سقط میکردم وبچه اولم خیلی دلش خواهروبرادر میخواست خدادوباره بهم نگاه کرده بود😭😭😭
اولین نفرشوهرم
سلام خانوما دخترم 20روزشه خیلی به خودش میپیچه قرمز میشه از امروز صبح قرمزی از روی بینیش تا روی لپاش هست ..فشار ک میاد کلا دست و بدنش هم قرمز میشه..قرمزی روی بینی و لپاش میمونه کسی می دونه علتش چیه..ممنون میشم
انروز باید پریود میشدم شوهرم یه بی بی چک از تو خونه پیدا کرد گفت این تا یخ مصرفش داره تموممیشه بیا استفادش کن منم چون اسراف نشه استفاده کردم دیدیم دو تا خط افتاده گفتیم حتما خرابه فرداش رفتم ازمایش تیرویید بدم گفتم حالا یه تست خون بارداری هم بدیم هیچی دیگه حامله بودم بچه اول بعد ده سال
بعد ۵ سال صبح که میخواستم برم سرکار با ناامیدی تمام بی بی چک زدم در کمال ناباوری مثبت شد بی بی چک به دست باذوق و هیجان عین پلنگ پریدم شوهرمو از خواب بیدار کردم اونم عین سیب زمینی گفت باشه دوباره خوابید
اولین نفر همسرم بود
کلی ذوق کرد
ما کاملا منتظر بودیم و زودم نتیجه گرفتیم و غیرمنتظره نبود اول به همسرم گفتم ولی این توهم اینکه تو دوران اقدام حامله شده باشم منو کشت انقدر همسرم گفت تو الان حامله ای فلان بکن و نکن😐🤣
بچه ک هیشکی نخادش خیلی بده ن خانواده من میخواستن ن خانواده شوهرم😭
اولین نفر همسرم😊
اولین نفر همسرم
بی بی چک مثبت شد با مامانم رفتم آزمایش دادم جوابشو شوهرم گرفت بهم گفت مثبت اما چون بچه نمیخاستم نشستم گریه کردن الآنم خدم دوس دارم اما بقیه دوسش ندارن الآنم با گریه دارم مینویسم
مامانوبابام
مامانم ازشدت خوشحالی گریه کرد
بابامم سجده ی شکر
بعداز۷سال
شوهرم بعد ده سال با سه تا زایمان وبه دنیا می اومدن ومی مردن ویک سقط
اولین نفر شوهرم و دخترم
من پنج هفته باردارم بودم و نمیدونستم ، تازه هنوز عروسی هم نگرفته بودیم و نامزد بودیم ، دو شب پشت سر هم سوزش ادرار شدید داشتم ، دیگ نتونستم تحمل کنم رفتم دکتر و برام سونوگرافی نوشت ک شاید سنگ کلیه یا سنگ مثانه داشته باشم ، همون روز رفتم سونو گرافی ، ک دکتر بهم گفت بارداری ، چشامچهار تا شد ، هم خوشحال بودم ، هم نگران چون هنوز نامزد بودم و عروسی قرار بود و سه ماه دیگ باشه.
اولین نفری هم ک بهش گفتم مادرم بود ، ک باهم اومده بود سونوگرافی
اون روز هم خیلی تعجب کرده بودم و باورم نمیشد و خوشحال بودم ، همسنگران عروسی و حرف مردم بودم
دومین نفر ب شوهرم گفتم ، اونم مثل من تا دور باور نمیکرد ، همش میگفتم الکی میگی ، داری منو اذیت میکنی 😂
دیگ بعدش ب خاطر نی نی کوچولو مون ک الان شونزده هفته داره ، عروسی رو انداختیم جلو تر
الآنم یک ماهه ک خونه خودمم و بی صبرانه منتظر کوچولو تو دلمم 💞❤️
اولین نفر به دوستم گفتم بعد یک ماه به شوهرم و بعد۲ماهگی به بقیه
ساعت ۸صبح از استرس پریود نشدن بیبی چک زدم دو تا خط افتاد.پشمااااااام😅😅اصلا فکرشو نمیکردم.به شوهرم نشون دادم همون موقع
به مادرم
همسرم
همسرم باهم رفتیم ازمایشگاه
اول از همه شوهرم بعد برای آزمایش با خواهرم و جاریم رفتیم فهمیدیم بعد مادرو پدرم
اره اولین نفرشوهرم بود براش زنگ زدم بعدازده سال باردارشده بودم خیلی خیلی خوشحال بودم واشکم دراومد وقتی دیدم تست بارداریم مثبت شد باورم نمیشد رفتم توبغل مامانم وکلی گریه کردم چه لحظه ای بود واقعا میخواستم بال دربیارم بعدش برهمه ابجی هام زنگ زدم وخبردادم بهشون 😂
اول به خواهرم گفتم 😄
بعد پدر مادرم
بعد همسرم اخه میخواستم همسرمون سوپرایز کنم
شوهرم مادرم 😍
تو سونوگرافی بودم یهو دکتر بهم گفت 3 ماهه بارداری خودمم اصلا خبرنداشتم بعد زنگ زدم به همسرم گفتم اونم باورش نمیشد بعد 2 سال اقدام و یه سقط
همسرم
اول مامانم فهمید ❤
همسرم
مادرم همرازم
ازمایش جوابش اومد من تو واحد بودم همون جا زنگ زدم به همسرم
چون میدونست بی بی مثبت شده
اولین بار به مادرم زنگ زدم اینقد ذوق کرده بود.بعد دوماه اقدام باردار شدم 😁🤗
خاهرم تست دست خودش بود😅
عشقم
مامانم تو آزمایشگاه باهام بود به دختر خالم خبرشو دادم
تبریک گفت و روبوسی کرد . بعدش شوهرم خیلی خیلی بچه دوست داره بشکن میزد 😂😂
خواهر شوهرم اول فهمید 😉
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.