خب اومدم تجربه زایمانمو بگم بعد ۴۰روز😂 سزارین دوم
من چون سابقه زایمان زودرس داشتم هفته های اخربارداری دکترم گفت یک روز درمیون ان اس تی انجام بده من شنبه تو مطب دکتر ان اس تی دادم دوشنبه و چهارشنبه هم بیمارستان.چهارشنبه ک انجام دادم ب دکترم گفتن ک نوار خوبه و مشکلی نداره اما دکتر گفت هروز انجام بده منم فرداش ک پنجشنبه بود(۲۱دی)رفتم بیمارستان دولتی چون هزینه بیمارستان خصوصی رو نداشتم هرروز بخوام انجام بدم.رفتم دولتی پرستار برام نوار وصل کرد دستش خورد ب شکمم گفت واااااای تو چقدر انقباض داری سریعا بستری شو باید عمل بشی نوارو دراورد گفت سریع باید زایمان کنی گفتم من بیمارستان خصوصی میخوام زایمان کنم گفت حتما حتما برو بیمارستان اگه نمیری همینجابستری شو..نری خونه یوقت😁گفتم ن میرم بیمارستان الان سریع زنگ زد ب دکترم گفت من دارم میرم بیمارستان بگو بیاد..ماهم زود ماشین گرفتیم رفتیم بیمارستان تا سوند بزنن برام دکترم رسید دیگه منو آماده کردن بردن اتاق عمل.دکترم خیلی خوب بود بهش اعتماد داشتم عملم عالی بود زودتر از اولی تموم شد و حتی اینبار لرز هم نکردم.بعدش اومدم تو ریکاوری برام پمپ درد گذاشتن اتاق آماده کردن منو بردن.بیحسی ک رفت درد داشتم همچنان اما پمپ درد کم کم باید میرفت.دوبار شکممو با ی دست فشاردادن ک خونریزیمو ببینن.چون ممکن بود خونریزی کنم رحمم شله..دکترم گفت۳تا مشکل داشتی،رحمت داشت پاره میشد،جفت داشت از بچه جدا میشد،یکی دیگه رو فعلا یادم نمیاد..ساعت۱نیم ظهر عمل شدم.ساعت۲شب راه رفتم فرداش دکتر منو دید وپانسمانمو دراوردن ضدآب زدن و مرخص شدم

۷ پاسخ

به سلامتی

قدمش مبارک باشه انشالله

خداروشکر که به سلامتی زایمان کردی چقد سختی کشیدی حتی تا لحظه آخر هم آدم نمیتونه هیچیو پیش بینی کنه والا چقدر سخت شده بارداری و زایمان ها

انشالله ب سلامتی عزیزم پاقدمش خیر باشه

چند هفتگی زایمان کردی یعنی؟

مبارکت باشه قدمش پر برکت 🌹

مورد سوم هم گفت بندناف یک دور دور گردن بچه بود

سوال های مرتبط

مامان kaya مامان kaya ۱ ماهگی
سلام و شب بخیر مامانا خیلی دوست داشتم از تجربه زایمانم براتون بنویسم اما وقت نمیکردم تا الان گفتم یکمی بگم براتون تا اونایی ک نزدیک زایمان هستن و سزارین یکم آرامش بگیرن
روز ۲۶ شهریور نوبت زایمانم بود صبح ساعت ۱۰ گفتن بیمارستان باشم با مامانم و همسرم و دوستم و وسایل بچه رفتیم بیمارستان اونا نشستن تو لابی من رفتم بالا تا کارا بستری انجام بشه طبق روال کارا انجام شد و منو آماده کردن برای اتاق عمل یه سرم زدن و نوار قلب و یه آزمایش ادرار و در آخر هم سوند وصل کردن قبل بی حسب ک اصلا اصلا درد نداشت و منو بردن سمت اتاق عمل خانم دکترم ک اومد بالا سرم ک کلی نازم داد و بهم گفت نگران نباشم و میخواد دکتر بیهوشی بی حسم کنه ک من نشته حالت خم شدم و آمپول رو زدن تو کرم پاهام گز گز کرد و خیلی سریع بی حس شد و پارچه سبز گذاشتن جلو و یه پرستار پیش من بود دکتر و دستیار ....کارشون شروع کردن بکم استرس گرفتم و گفتم میترسم دارم خفه میشم ک ماسک اکسیژن گذاشتن برام و ۱۱ دقیقه بعد عمل تموم شد نی نی ب دنیا اومد و صدای گریه محکمش پیچید تو فضای اتاق عمل و بعدش گذاشتن بوسش کنم و بچه رو بردن تمیز کردن و بعدش منو بچه رو با هم بردن ریکاوری تا اینجا نه دردی بود نه چیز ترسناکی
مامان ماهان💙 مامان ماهان💙 ۴ ماهگی
تجربه زایمان🥰
دکترم تاریخ گفته بودم برام زده بود برای ۳/۳۰ سزارینم کنه که ۳۹هفته کامل میشدم ولی ۳/۲۰ که ۳۷هفته بودم رفتم مطب گفت قلب نی نی تند میزنه برو بیمارستان ان اس تی بده همون موقع ب دلم افتاد ک دیگه میخواد امروز زایمانم کنه من نه دردی داشتم نه هیچی کلی ترسیده بودم رفتم بیمارستان نوار قلب گرفتن گفتن بله تند میزنه باید زایمان کنی زنگ بزن بیان برای تشکیل پرونده لباسامو عوض کردم سرم بهم زدن بردنم اتاق عمل پرسیدم گفتم بی حسم میکنید یا بیهوش دکتربیهوشی گفت نترس دخترم بیهوشت میکنم هیچی نمی‌فهمی نترس دراز کشیدم رو تخت داشتن آماده میکردن ک دکترم رسید بالاسرم حالمو پرسید همون لحظه بیهوش شدم دیگه بعد هم که ب هوش اومدم فقط میگفتم بچم کجاست حالش چطوره بعد چنددقه پسرکوچولومو آوردن کنارم بهترین حس دنیا ساعت۱وربع ظهر ماهانم بدنیا اومد❤️
دکترم خانم انصاری بیمارستان مهرگان هزینه بیمارستانم با بیمه تامین اجتماعی ۲۰تومن شد
دردی نداشتم پمپ درد واسم زده بودن از سوند هم ک وحشت داشتم موقع ای ک بیهوش بودم برام زده بودن کلا از زایمانم راضی بودم
مامان داداشی کوچولو و مامان داداشی کوچولو و ۲ ماهگی
پارت دو:تجربه زایمان عراق:
کم کم خونریزیم بیشتر شد دوباره بعد از ظهر رفتم گفت یک و نیم سانت باز شده و... برو سونو بیرون بیمارستان ماهم چند جا رفتیم بسته بود و چون آخرین سونوم ۳۸هفته بود گفتم ولش اومدم خونه😁
و همچنان دردم مثل پریودی بود که اونشبم خوابیدم خسته و. فرداش ک میشد شنبه یکم خلط های خونی پررنگ و زیاد شده بودن دوباره رفتم بیمارستان ک بعد از معاینه گفت سه سانتی بستری نمیشی برو ساعت سه و نیم بعد از ظهر بیا هواهم گررم منم خسته شده بودم واسه دوستم ماشین گرفتیم دربست خودم از بیمارستان تا خونه پیاده اومدم با همسر ک یک سانت و خورده ای طول کشید تا خونه اومدم خونه حموم آب داغ کردم دوباره گل گاو زبان خوردم و ناهار ساعت های پنج بود دوستم اومد با همسر رفتیم وسایل هامونم بردیم ک بدون معاینه گفت برو اتاق زایمان پرونده درست کردم و رفتم اتاق زایمان آزمایش ها هم ک صبح گرفته بودن داخل اتاق زایمان بهم انژیوکت وصل کردن و بعد اومد معاینه کرد
مامان کیان مامان کیان ۲ ماهگی
خانما طبق تاپیک های تجربه زایمانم ....کسایی ک منو میشناسن میدونن

من بعد زایمان تا چهل روز شدیدا خونریزی داشتم ک هیچ بعدشم ادامه دار بود بدون قطع شدن
از طرفی هم شدیدا ی دردی از اول زایمان اذیتم می‌کرد ک ن میتونستم بشینم ن راه برم
چون زایمان خیلی اذیت شده بودم اصلا خوشم نمی اومد از معاینه،حس بدی بهم میداد ...انگار ک ب بدنم حمله تهاجمی میشد ....

رفتم دکتر گفت معاینه کنم نذاشتم ک خونریزی دارم و فلان
ولی چون دیگه تا نزدیک ۵۰ روز من شدید خونریزی داشتم گفتم بخاطر همون اومدم از ترس اینکه معاینه کنه نگفتم درد شدید دارم ....تا اون حد از معاینه ترس داشتم

بعد سونو نوشت واژینال بود
رفتم انجام دادم گفتن ی لایه از رحمت انقد نازک شده ک باید دارو بخوری و فلان

بعد چون شهر غریبم هیشکی نیس بچه رو نگه داره اتفاقی یکشنبه بود خونه خواهرم بودم گفتم بچه بمونه پیشش برم دکتر

دیدم دکتری ک سونو نوشت برام مطبش نیس حتی بیمارستان هم نبود
رفته بود شهرستان عمل داشت

دکتر خودمم ک دیگه دلم نمیخواست برم

خلاصه خودمو زدم ب آب و آتیش ک باید ی دکتر پیدا کنم
یکی پیدا کردم
نگو طرف بهترین دکتر تبریز هستش منم اصلا نمیدونستم

تا رسیدم یکم استرس داشتم یهو گفتم من درد دارم و فلان چون یکم عصبانی مدل بود گفت معاینه میکنم دیگه نتونستم ن بگم 😂

بعد ک معاینه کرد گفت بخیه هات ی بخشش کلا نگرفته ی بخشش هم گوشت اضافی داده😔😔
بعد گفت باید عمل بشی تحت بی حسی
گفتم نمیتونم
گفت بیهوشی هم میبرمت اتاق عمل

خانوما چیکار کنم ؟
برم عمل میترسم
اصلا دلم خیلی ترسیده
از طرفی هم دردام شدیده

تجربه ای دارین؟
مامان فسقلی😍 مامان فسقلی😍 ۵ ماهگی
#تجربه زایمان طبیعی
دوستانی که استرس میگیرند نخونن،درکل چیز خاصی نیس اگه مشکلی ک من داشتم رو نداشته باشین
من تقریبا کل تایم بارداریم رو استراحت مطلق بودم و امپول وشیاف استفاده میکردم
۳۷هفته سرکلاژمو دکترم بازکرد و معاینه ام کرد و گفت ورودی لگنت کوچیکه گفتم خب پس نامه سز بدین گفت بخاطر لگن کوچیک نامه سزارین نمیدن
دکتر کشیک بیمارستان ک بری پیشش برای زایمان(دکترخودم زایمان اولو قبول نمیکرد)اگه معاینه کنه و بگه برای طبیعی مناسب نیست اونوقت میبرنت سزارین
الانم برو یه هفته دیگه اگه دردت نگرفت بیا معاینه تحریکی کنم
اونجا یه سونوهم برام نوشته بود ک همون روز انجام دادم و براش بردم اب دور جنینم ۱۳بود
اومدم خونه خون ریزی داشتم بخاطر بازشدن سرکلاژ ک دکترم گفت اگه ادامه داشت بده وگرنه طبیعیه
بعد دوروز لکه بینی هم قطع شد
روز سوم ترشحی ازم اومد ک همراهش شلوارم اندازه یه کف دست خیس شد
از اونجایی ک تجربه سوراخ شدن کیسه ابم رو داشتم این خیس شدن رو چون شبیه اونا ندیدم گفتم طبیعیه لابد ترشحم رقیق شده
واسه چکاپ رفتم بهداشت چون ورم زیاد داشتم منو فرستاد ازمایش ۲۴ساعته دفع پروتئین
جواب ازمایشم یکم مشکل داشت گفت حتما ببرم پیش دکترم
از بعد باز کردن سرکلاژم اصلا درست نمیخوابیدم صبح زود بیدارمیشدم شبام حدودسه چهارساعت میرفتم بیرون پیاده روی و پله و حرکت زدن
خلاصه ۱۲خرداد رفتم پیش دکترم ازمایش و بردم و بهشم گفتم یه همچین ترشحی دیدم ک خیس شدم..معاینه ام کرد گفت ۳سانت بازی و من اصلا درد نداشتم
گفت برو سونوگرافی بیمارستان و ازشون بخواه نوار قلب هم بگیرن،منم از همونجا باهمسرم رفتیم بیمارستان طبقه های بیمارستان رو از پله میرفتم نوارقلبم خوب بود اما اب دورجنینم از ۱۳رسیده بود به ۹ بستریم کردن
مامان سام مامان سام ۴ ماهگی
تجربه زایمان
خب بلاخره آمدم از تجربه زایمانم بگم
من از اول بارداری ترشحات زیادی داشتم گاهی ب سبزی میزد ولی ن سوزش داشتم ن خارش فقط گاهی آخراش دردهای کمری داشتم
کلا بارداری سختی بود چ روحی چ جسمی
35روز مونده بود به زایمانم ک اثاث کشی داشتیم
خونه رو تحویل گرفتیم خواستیم خونه رو رنگ بزنیم ک من ی دردهای حس کردم ب مامانم گفتم و رفتیم بیمارستان با مادرم و همسرم
رفتم زایشگاه و معاینه کرد گفت شاید آبریزش کیسه آبه آمینو شور کرد ک کیسه آب نبود آن اس تی گرفت دردهام منظم نبود اما درد شدید داشتم پرسید آمپول ریه زدی ک گفتم سه روز پیش بعد گفتن باید تحت نظر باشی خلاصه رفتم تو زایشگاه ی تخت دادن بهم و دراز کشیدم گفتن راه اینا نرو ک 3فینگر بازی
منم ک صدای کسایی ک زایمان میکردن و می‌شنیدم و از استرس کم مونده بمیرم هر کاری میکردم خوابم نمی‌برد ک پرستار آمد ی آمپول زد و بیهوش شدم
صبح زود ک بیدار شدم دوباره دردا رو حس کردم مدام آن اس تی میگرفتن ازم و میگفتن ک پد بزارم تا ببینن آبریزش دارم یا ن
ک دکترم فرستاد سونو ک گفت آب دور جنین کمه
و قرار شد ک زایمان رو شروع کنن بهم آمپول درد زدن ولی من دیگه درد نداشتم البته به سرمم زده بودن ولی تو آن اس تی دردها منظم بود من حس فشار و درد نداشتم تا بعد از ظهر ک یبار دیگه آمپول زدن و دردها زیاد شد واقعا اونقدر شدید نبود اما درد داشتم دکترم گفت می‌خوای اپیدورال بشی ک گفتم آره ک آمد از کمرم آمپول زد ولی من حس داشتم قشنگ بعد
مامان رادوین مامان رادوین ۸ ماهگی
پارت سه ...
خلاصه بیمارستان خوبی نبود اتاق خیلی کوچیک بود همراه من چون سرویس بهداشتی فرنگی استفاده نمیکرد مجبور بود بره طبقه ی پایین و برگرده ... من صبح ک کیسه ابم پاره شد سریع رفتم بیمارستان گفتن برو با اسانسور زایشگاه ...زایشگاه که رفتم گفتم کیسه ابم پاره شده گفتن نترس اشکال نداره بعدم ازم سوال پرسیدن و گفتن خودت سزارین میخواستی گفتم اره گفتن نمیخوای طبیعی گفتم نه نامه دارم از پزشکم و فرم پر کردن و مدارک پزشکیم گرفتن (ازمایش-سونو ان تی-دکتر قلب-بیهوشی و...)شناسنامه و کارت ملی پدر و مادر هم باید همراهتون باشه ...بعدم لباس بهم دادن و خون گرفتن و نوار قلب و... ، سوند بهم وصل کردن که اونم درد زیادی داشت اماده ام کردن رفتم اتاق عمل ...داخل اتاق عمل ک شدم دکتر انصاری دیدم و با مهربونی اومد پیشم و گفت نگران چیزی نباش همه چیز اوکی بعد رفتم رو تخت و دکتر بیهوشی اومدبیهوشم کرد به هوش که اومدم درد زیادی داشتم خیلی درد بدی بود فک کردم پمپ درد بهم وصل نکردن ب پرستار گفتم گفت وصله دکمه را فشار بده تا اثر کنه بعدم اومدن شکم
فشار بدن که خیلی درد داشتم و نذاشتم درست فشار بدن بعدم پسرمو اوردن نشونم دادن و گذاشتن تو بغلم
بعدم دوتا اقا اومدن گفتن اروم از روی این تخت بیا روی تخت دیگه که اونم خیلی درد داشت و ب سختی تونستم برم بعدم بردنم اتاق و باز گفتن از رو تخت برو روی تخت اتاقت اینکار با درد زیاد بود و سخت🥲😮‍💨