اونجا ی ماما همراه گرفتم خانوم سیدی
ساعت شد ۱۲ اومدن قرص گذاشتن برام سرمم ک ساعت ۱۱:۳۰ زدن برام دردام داشت همینطوری بیشتر و بیشتر میشد
چند دیقه ی بار میومدن برا معاینه دهانه رحمم شده بود ۵ همون پرسنله ک میگم عشق بود اومد گفت میخوام کمکت کنم هزوقت درد داشتی زور بزن روب پایین ک دست منه هر کاری میگفت میکردم ک فقطزود تر دردم تموم شه
ماما همراهمم چون دردم زیاد بود گفت همون رو تخت حالت سجده باش و کمرتو تکون بده ک بچه زودتر بیاد پایین
ساعت ۱ بود فک کنم یهو خیس شدم خواهر شوهرم پیشم بود ‌فتم اجی فک کنم کیسه ابم ترکید اومد نگا کرد گفت هیچی نیس دیگه چیزیش نمونده ب پریتارا گفت اومدن نوار قلبه رو شکمم بود گفتن خیلی خوبه ک الان ترکیده
دردام شدید تر میشد تا ساعت ۴ درد داشتم شدیدددد ۴ صب اومدن معابنه کردن گفتن موهاش معلوم شده بدو بریم اتاق زایمان ب زور راه میرفتم چون نزدیک زایمان بود همش خون چکه میکرد ازم اینم بگم وسط دردام و معاینه هام کار خرابیم کردم بالاهم اوردم گفتن همه اینا خیلی خوبه و نزدیک زایمانته رفتیم اتاق زایمان

۷ پاسخ

خداروشکر که سزارین و انتخاب کردم😐😂😂😂

برگردی عقب بازم طبیعیو انتخاب میکنی؟

سلام
عزیزم بسلامتی زایمان کردی
مبارکه ان شاءالله قدم نی نی براتون پر خیر و برکت باشه
منو شما هم هفته بودیم، من هنوز خبری از درد نیست برام دعاکن

من اوج دردام ک یکی ،دو دقه یکبار می‌گرفت
میگفت میخای حالت سجده برو
گفتم من تکون نمیتونم بخورم اصلا تغییر حالت بدم

سگ لرز زدم با تعریفت😂😂😂😂
سزارینم همچین مالی نیس ولی طبیعی خیلی سخت تره😂

حین معاینه کار خرابی کردی؟

لامصب خیلی بده ی دور عزرائیل و میبینی 🫣

سوال های مرتبط

مامان فاطمه سدنا ✨️ مامان فاطمه سدنا ✨️ ۱ ماهگی
# 2
تا ساعت ۴ و ۵ اینا همونجور میومدن گاهی معاینه میکردن میرفتن اون وسط با مامانم میگفتم شوخی میکردم 😂 ((خیلی خوبم من وسط درد با مامانم و ماما و دکتر شوخی میکردم😂))
ساعت ۵ و ۴عصر بود که ۴ سانت شده بودم ،بعد از این ک ۴ سانت شده بودم اومدن امپول فشار معروف رو تزریق کردن ،منم دردام فاصله اش کمتر شده بود و شدتش کمی بیشتر
گذشت تا این که ساعت ۶ و نیم اینا اومدن معاینه کردن ۵ سانت بودم
تا این که ساعت ۷ شب شیفت تغییر کرد و مامای دیگه ای اومد و شیفت رو تحویل گرفت اونا هم موقع تحویل شیفت معاینه کردن گفتن همون ۵ سانت ،دکتر هم اون وسط دو دفه اومد معاینه کرد
ساعتای ۸ و خورده ای نزدیک ۹ شب بود که همراهی هارو بیرون فرستادن دلیلشم گفتن ک بخش شلوغ شده و ی مریض با فشار بالا آوردن ..
ماما اومد گفت بیا پایین رو توپ ورزش کن راه برو ،دانشجوی مامایی اومد گفت بهت گفتن راه بری ؟ گفتم آره، خودش اومد بهم ورزش و حرکت روی توپ داد که حدودا تا ساعت ۹ و ۴۵ دقیقه ورزش کردم و راه رفتم تا اینکه خودشون گفتن کافیه بخواب رو تخت
ماما اومد کیسه آبم رو زد ی دریای آب خارج شد ازم🤭.
کمی ک گذشت دردام ب شدت زیاد شده بود و وسط همین دردا بهم ورزش داد بازم تا ساعت ۱۱ و نیم ،ساعت ۱۱ و نیم شب ماما اومد گفت بخواب معاینه ات کنم معاینه کرد گفت وقتی دردت شروع شد زور بده که خداروشکر زورای خوبی میدادم ولی خب باز از اون طرف بديش این بود ک سر بچه داشت دیر میومد توی لگن و همین اذیتم می‌کرد ، خلاصه که تا ساعت ۱۲ شب هر چند دقیقه میومد معاینه می‌کرد و می‌گفت زور بده
۱۲ و ربع ی چنتا حرکت بهم داد و خودشم واستاد تو اتاق گفت همزمان ک دردت گرفت زور بده
مامان رادوین💙 مامان رادوین💙 ۳ ماهگی
تجربه زایمان پارت 2❌👇🏻
لباسامو عوض کردم نوارقلب گرفتن ساعت 6منو بردن زایشگاه گفتن راه برو و ورزش کن منم انجام دادم
ساعت 7 بود ک امپول فشار زدن و یکی اومد معاینه کرد و گفت هنوز همون4سانتی🥲💔
بعد از معاینه رو تخت خوابیده بودم و دردام هی شدید تر میشد ک حس کردم آب ازم خارج شده صداشون کردم اومدن گفتن کیسه آبته و گفتن قرار بود دردات شروع بشه و فردا صبح زایمانت کنیم ک دیگه الان کیسه ابت باز شده صبر نمیکنیم
اوردنم پایین گفتن برو دسشویی رو توالت فرنگی بشین نیم ساعت بعد بیا راه برو و حین دردات ورزش کن🥲
ساعت میگذشت و من شدم 5سانت
همینجوری ادامه دادم و باز رفتم دسشویی ک دردام انقد شدید بود فقط جیغ میزدم اومدن نگا کردن دیدن خون زیاد ازم خارج شده دستمو گرفتن گفتن زود پاشو بریم بخواب معاینت کنیم
اسم معاینه میومد وحشت داشتم😭
7سانت شده بودم ک گفتن رو تخت سجده برو و با روغن کمرم ماساژ میدادن منم داغون بودم از درد
این وسط خوابمم گرفته بود چون شب قبلشم نخوابیده بودم داروها هم اثر گذاشته بود گیج بودم...
مامان فندوق مامان فندوق ۶ ماهگی
دیروز ۱۴۰۳/۳/۲ ساعت ۵ صبح از خواب پریدم دل درد کمردرد داشتم اما منظم نبود تا ساعت ۹ بود که دیدم دردم ۵ دقیقه منظم شدم و رفتم سرویس با ادرارم خون اومد نشونی رو دیدم دیگه اماده شدم ساعت ۱۰ شد تا رسیدم بیمارستان ۱۱ بود معاینه شدم ۲ سانت بودم رفتم تا ساعت ۱ پیاده روی دوباره رفتم معاینه گفت نزدیک س سانت رفتم پیاده روی دوباره تا ساعت ۳ نیم شدم ۴ سانت دیگه بستری کردن دردام خیلی شدید هر ۳ دقیقه میگرفت ول میکرد با معاینه اخری کیسه ابم سوراخ شد وقتی رفتم داخل دوباره معاینه شدم ۵ سانت شده بودم دیگ کیسه اب ترکید بردن اتاق زایمان منو دردام خیلی شدید بود بهم گفتن برات اکسیژن وصل میکنیم ۲۰۰ تومن هزینه جدا میگیریم و دردت کم میشه منم قبول کردم اکسیژن اوردن بجای ک دردام کمتر بشه بیشتر شد سه بار مدفوع کردم از زور زیاد دیگه جیغ دادم شروع شد از ساعت ۶ زور میزدم دیگ ۱۰ سانت شده بودم زور زدم ماما گفت دارم سرش با موهاش میبینم زور زیاد میزدم خیلی خیلی درد هم داشتم اصلا تخت مناسبی برای زایمان نبود بنظرم برام خودم دستام
مامان جوجو مامان جوجو ۳ ماهگی
پارت ۲ زایمان طبیعی 🥲
همون ماما ساعت ۹ اومد آمپول فشارمو زد تا ۹ و ربع دردام کم کم خیلی خفیف شروع شد اولاش دردام هر ۱۰ دقیقه یکبار بود بعدش ساعت ۱۰ معاینه شدم یک سانت و نیم بودم و دردم هر ۵ دقیقه یکبار شد تا ساعت ۱۱ ۲ سانت شدم و دردام هر ۲ دقیقه یا ۳ دقیقه بود دیگه تا ساعت ۱۲ دردام اصلا مکثی نداشتن و اومدن معاینه کردن گفتن ۲ سانت تحت فشاره آمپول فشار خاموش کردن و گفتن دیگ از الان به بعد فقط دردای خودته ساعت یه ربع به ۲ بود ک بازم معاینه شدم البته درد شدید داشتم و ۳ سانت بودم دیگه دردام هی بیشتر می‌شد ساعت ۲ و ۴۰ دقیقه بود صداشون زدم گفتم من درخواست ماما همراه میخام دیگه تحمل این همه درد ندارم و بازم معاینه شدم ۵ سانت باز بودم ک گفتن هزینه الکی نده تا یه ساعت دیگه زایمان میکنی نصف راه اومدی و کیسه آبم رو ترکیدن واسم ولی بعد از هر معاینه من خونریزی داشتم
ساعت ۴ و نیم من احساس مدفوع داشتم میخواستم برم دستشویی ولی گفتن رو تخت کار خودتو بکن لگن درد شدید داشتم وقتی دردم میگربت تمام بدنم به لرزش میوفتاد بعد ساعت ۴ و ۴۵ دقیقه شب واسم گاز بی حسی آوردن ک بتونم درد تحمل کنم و معاینه شدم ۹ سانت بودم تو همین لحظه فهمیدن صدا قلب بچه ام اف کرده زود اکسیژن بهم وصل کردن و گفتن نفس عمیق بکش تا اینکه صدا قلب بچه ام درست شد
ادامه پارت بعدی🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️
مامان امیر حسین 💙 مامان امیر حسین 💙 ۱ ماهگی
تابردنم داخل تا منو دیدن میگفتن این دوسانته هفتش پاینه هنوز جاداره
منم داز کشیدم .بعد ی ساعت سرم امپول فشار زدن .هی دردام پیشتر شد
ولی رحمم همون دوسانت سر پجه بالا بود .خیلی اذییت شدم .هی معاینه هی معاینه تحریکی ک رحمم باز بشه .ولی اصلا .گفتن پاشو ورزش دوساعت ورزش معاینه کرد گفت ۳ سانت .گفت بیاد دوش اب گرم .ی ساعت رفتم دوش دردام حس نمیکردم زیر اب گرم.خلاصه همون سه سانت .توپ دادن اخرش ماما گفت اخ ادستت ک میخای زایمان کنی من راحت بشم .رفت روتخت خابید .بعض داشت گلمو خفه میکرد .دیگه نتونستم جلو خودمو بگیرم ایقد گریه کردم .ساعت یک شب معاینه کرد بازم هیچ پیش رفتی نداشتم بااینکه بچه سومم بود .ولی خیلی اذیت شدم. بهش گفتم کیسه اب بزن سر پچه میاد پایین منم راحت بشم زایمان کنم .گفتش ت کار ما دخالت نکن .ساعت ۲دیه مجبور شد کیسه ابمو بزنه ک دردای اصلی وای وحشتناک بود ک ی سره بود نفسم گرفت حالم بد شد .هی با درد معاینه میکرد گفت ۶ سانت خوبه زور بزن .پاشو سرپا باش ک من نتونستم خیلی درد داشتم التماس میکردم هی یا حسین میگفتم .ساعت نزدیک ۳ شب بود ک گفتن فول شد .بریم روتخت زایمان..

گفتن زور بده سه چهارتا زور زدم ک شرش بزور دروامدد خووداا بعد ک پسرمو گذاشتن ت بغلم ک بند ناف ببرن هی نگاش میکردم گریه میکردم .بعد بخیه هامو زدن وتموم..انشاله همه ی چشم انتظار ها


امیرحسین مامان ۲۲ /۷ /۱۴۰۳ .بدنیا اومد. دورتبگردم
مامان فاطمه سادات مامان فاطمه سادات ۵ ماهگی
خب ادامه تجربم
من فک میکردم چون دوسانت باز شده با یکم پیاده روی و رابطه خیلی زود میزام اما اینطور نشد و من هیچ دردی نداشتم حتی ی کمر درد ساده ام و میگفتم نا ۴۰ هفته دیگ ممیزام تا شدم ۳۸ هفته و ۴ روز ک ۹ماه رو کامل کرده بودم یهو صب ساعت ۷نیم با دل درد شدید ازخاب پریدم فک کردم مثانم پرشده بخاطر اونه بلن خواستم بشم برم سرویس ک یهو اب گرمی ازم امد تا رو زانوم ترسیدم و حدسم زدم ک ممکن کیسه ابم پاره شده باشه و رفتم دسشویی برگشتم خواستم ساعت بگیرم ک دردم چن ساعت ی بار و شوهرمو بیدار کردم گفتم دردم فک کنم شروع شده اون رف دوش بگیره فک میکرد خیلی وقت دارم ک برا زایمان من ساعت ک گرفتم دیدم ۳ دیقه ی بار من شنیده بودن اول از ی ساعت ی بار شروع میشه بعد کم کم میشه تا ۳ دیقه ولی من یهو همون ۳ دیقه ی بار بود سریع شوهرم امد و ماشین اورد مامانم امد و ساعت ۸ رفتیم بیمارستان من خیلی درد داشتم و تا بستریم کردن شد ۸نیم و معاینم کردن گفتن اره کیسه ابت خالی شده و ۴ سانتی و منو بردن اتاق زایمان اونجا دردم واقعا خیلی زیاد بود ولی هنوز قابل تحمل بود شد ساعت ۹ صب ک گفتم تورخدا دردم زیاده بیاید مایعنه کنید ک چن سانت شدم ک گفتن شدم ۶ سانت بعد دردام اینجا خیلی بد شده بود هروقت شروع میشد
مامان آوین بلا💋👀 مامان آوین بلا💋👀 ۱ ماهگی
من اون روزی ک گفتم زنگ زدن از بیمارستان و میرم بستری بشم رفتم و کار های بستریم انجام شد دیگه تا کارا انجام شد ساعت ۶ و ۷ بود ... اون موقع اومدن لباس بهم دادن و سرم فشار و اینا وصل کردن و تا یکی دو ساعت حالم خوب بود ولی یکم درد داشت سراغم میومد . ساعت ۸ و نیم و ۹ دردام شروع شد شدید شدن پرستار گفت میخوای ماما همراه بگیری منم انقد درد داشتم از خدام بود یکی پیشم باشه چون داشتم دیوونه میشدم توی اون اتاق تک و تنها
چند دیقه یبار هم میومدن معاینه ام میکردن ک اذیت میشدم خیلی ...
دیگه ماما اومد و ورزش هارو باهام شروع کرد ک خیلی سخت بود موقع درد اون ورزش هارو انجام بدی ... ولی به زور هم ک شده بود همراهی میکردم ...
اون شب ۹ نفر پشت سر هم زایمان کردیم همین کارو سخت تر کرده بود چون وقتی من ده سانت باز شدم مامام گفت زور نزنی فعلا تا بریم اتاق زایمان ..
خلاصه ک رفتم اتاق زایمان و انقد درد کشیدم و زور زدم ک نفسم داشت بند میومد واقعا
دکتر گفت پوست دهانه رحمش کلفته بچه بیرون نمیاد به زور و بدبختی دیگه آخرش برش زدن و دنیا اومد اون لحظه کل درد هام تموم شدن بعدش هم بخیه زدن ک یکم درد داشت ولی خب قابل تحمل بود ...
بعد ک بخیه ها تموم شدن لرز بدی داشتم انگار ک داشتم میمردم تموم بدنم میلرزید .. بعد از لرز هم تب کردم تا صبح
دیگه خلاصه فرداش ساعت ۱۱ ترخیص شدم و تمام
مامان ⚜️𝓡𝓸𝓱𝓪𝓶⚜️ مامان ⚜️𝓡𝓸𝓱𝓪𝓶⚜️ ۶ ماهگی
سلام مامانا اومدم تجربه زایمانمو بنویسم واقعا زایمان راحت عالی داشتم من خدارو شکر و بشدت از زایمان طبیعی میترسیدم ولی عالی بود برا من ، ۵ شنبه از ۶ صبح دردام کم کم شروع شد ی دردی بود ک یهو میگرفت در حد چی ول میکرد تا نه صبح هر نیم ساعت ی بار درده می اومد رفتم بیمارستانی ک دکتر خودم بود گفت دو سانت بازی برو دردات بیشتر شه بیا ساعت ۴ بستری شی در دا همون بود اومدم یکم ورزش کردم ساعت ۴ رفتم گفت همونی بستریت نمیکنم معایینه کرد گفت برو هیچی دیگ پامو گذاشتم تو ماشین ک برگردیم دردام شدید تر شد خیلی شدید با فاصله هم رسیدیم خونه دیگ من مرگو داشتم میدیدیم از درد درد شدید ک یهو میگرفت ول میکرد ، از درد نرفتم دیگ تهران پیش دکترم رفتم تامین اجتماعی شهریار دید منو ۴ سانت‌باز بودم گفتش بدو برو بستری شو ، اومدن بستریم کردم بی حسی زدن ب کمرم از کمر ب پایین کلا بی حس ، خلاصه ک من اصن از زایمان هیچی نفهمیدم اگ طبیعی بودین حتمااا بیحسی بزنین چون خیلی خوبه
مامان سلینا ♥️ مامان سلینا ♥️ ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت «۲»
دیگه نرفتم خونه همونجا تو بیمارستان راه میرفتم از شدت درد نمی‌تونستم بشینم مامانم بیچاره پا ب پای من درد میکشید 🥺تا ساعت ۴ دوباره رفتم برا معاینه گفتن زوده برو راه برو دوباره تا ساعت ۶ راه رفتم با قر کمر ک خودشون صدا زدن ک بیا لباساتو بپوش دیگ خوشحال شدم گفتم پمپ درد وصل میکنن بلکه یکم دردام کم بشه بستری شدم مامانمو بیرون کردن 🥺 معاینه کردن گفتن ۵.۶ سانتی پمپ رو وصل کردن دردام یکم قابل تحمل شد بعد ی ساعت دردام شدید شد که صدا زدم گفتن هنوز همونی تغییر نکردی یکم بعد ماما اومد دکتر رو صدا زد دکتر گفت کیسه ابتو میزنم منم خیلی ترسیده بودم کیسه ابمو ک زد دیک از درد نمیتونستم نفس بکشم 😭 یکم بعد مامانم و مامان بزرگم اومدن بالاسرم همش گریه میکردم میگفتم میمیرم
دیگ مامان بزرگمو بیرون کردن من گفتن مامان بالاسرم باشه همش گریه میکردم بیچاره مامانم خیلی عذاب میکشید دوباره اومدم یکی دو بار معاینه کردن گفتن زوده
دیگه ساعت فک کنم نزدیک ۱۰ شب بود همش میگفتم طاقت ندارم کمکم کنید البته ی چند باری معاینه تحریکی کردن تا دهانه رحم باز بشه بعد دکتر اومد نگا کرد گفت ۹ سانته آماده کنید برا زایمان منی ک هم گریه میکردم هم خوشحال بودم🥺