سلام قشنگم😍تو این ۱۷ ماه بزرگترین اشتباه رو انجام دادم اونم آگاهانه
ماشین لباسشویی روشن بود لنا ۱ بار خاموشش کرد از صداش خوشش اومد دوباره تکرار کرد
با اینکه میدونستم باید یه بازی جذاب بهش پیشنهاد بدم و از کلمه نکن استفاده نکنم تا حساس نشه اما افتادم تو لج انگار میخواستم زور بگم و حرف خودم به کرسی بشینه
گفتم نکن دوباره تکرار کرد فکر کنید ۱۳ بار تکرار کرد هر بار من محکم تر میگفتم نکن نباید دست بزنی لنا فکر کرد وارد بازی شده چون من بعد گفتن نکن بلنذش میکرد میبردمش دورتر اونم میومد
هی تو سرم صدای خودم می‌پیچید که مهسا الان وارد بازیش شدی اما دوست داشتم زور بگم از کار اشتباه خودمم لجم گرفته بود
خلاصه کم آوردم بردمش اتاق باهاش بازی کردم ولی میدونستم تا چند روز عواقبش باهاشون هست
غروب شد هی می‌رفت سمت ماشین داد میزد نه اینقد جیغ میزد که به سرفه میفتاد هیچ عکس‌العملی نشون ندادم همینجوری به کارم ادامه دادم تا شب چندین بار تکرار کرد دید هیچ عکس‌العملی نشون ندادم کلا بیخیال شد 🥲
طفلی ها خیلی گناه دارن شبیه بوم نقاشی هستن که ما با رفتارمون هی یه رنگ میپاشیم روش این رفتار ماست که براش بهشت بکشیم یا جهنم 🥲

۷ پاسخ

سلام پسر منم دقیقا همینجوریه هی میگم نکن ولی حرف مامان جوجه عالی بود که واکنش نشون ندم وقتی واکنش نشون میدم دوباره و هزار بار ادامه میده

من که روش چندین لایه چسب زدم که با فشار دست کوچیکش نمیتونه روشن خواموش کنه

تصویر

سلام دقیقا پسرمنم هی میچسپه ب لباس شویی منم میترسم خدای نکرده بره توش و روشن بشه هی میگم نکن اونم بیشتز میکنه

چ توصیف قشنگی و چ دید جالبی سعی میکنم از این دید نگاه کنم

وای خواهر حرفات یه جورایی آرومم میکنه

پسرمن انقد اینکار انجام داد ماشینم سوخت

مهدیارم همین کارو میکرد، روکش لباسشویی گذاشتم روش، اون قسمت دکمه ها شفاف بود، فهمید میشه روشن کرد
یه سفره نازک انداختم روش دیگه سمتش نمیره
شبا وقتی میخوابه روشن میکنم

سوال های مرتبط

مامان آریا مامان آریا ۱ سالگی
مامانا حرفام هم درد دله هم راهنمایی میخوام. من یکساله که مادرم رو از دست دادم درد روحی زیادی رو دارم تحمل میکنم و همین موضوع باعث شده خیلی زود عصبانی بشم و از کوره در برم.
دو ماه پیش پسرم یهو تو خونه تشنج کرد و خفه شد همون لحظه دختر پنج سالم داشت شام میخورد وقتی این اتفاق برای پسرم افتاد من خیلی جیغ و داد کردم این صحنه رو دید. مجبور شدم چند روز بیمارستان بستریش کنم، دخترم خونه پیش باباش بود. دوباره یکماه بعد همون اتفاق تکرار شد اما اینبار من داد نزدم دخترم هم خواب بود دوباره چند روز بیمارستان موندم اما اینبار دخترم خیلی اذیت شد، مدام از باباش سراغ منو میگرفت، بهونه میکرد، دیگه طبقه پایین پیش مامانجون و عمه‌ش نرفت. از بعد اون اتفاق مدام تو خونه چرت و پرت میگه، پایین نمیره اگر با زور هم بره جلو دهنش رو میگیره میگه سرفه میکنم مریض میشن، یا میگه پام خورد به داداش، تو صورتش سرفه کردم، دستم خورد به دستش، وپام رفت رو گوشی و چندتا جمله دیگه. هر پنج دقیقه یه بار تکرار میکنه.
مثلا قبلا من مرفتم مغازه میرفت پایین پیش مامانجونش میموند تا برگردم حالا اگر بفهمه نمیخوام ببرمش کولی بازی درمیاره، ده بار آروم بهش میگیم دیگه تکرار نکن اما آخرش از کوره در میریم، سرش داد میزنیم. اونم یاد گرفته داد بزنه. شرایط زندگیم سخت شده نمیتونم چند جلسه برم مشاوره و از طرفی هم بی‌نهایت دلم فکر دخترمه. چند وقت دو روز رفتم خونه خواهرم اینقدر این حرفاشو تکرار کرد که زود برگشتیم. میگم ببرمش از محیط خونه دورش میکنم اما میدونم اگر بریم بدتر میکنه، دیگه نمیدونم چه خاکی تو سرم بریزم که دخترم رفتارش رو اصلاح کنه، بخدا دارم از فکرش دیوونه میشم.
مامان سهیل مامان سهیل ۲ سالگی
مامانای گل اومدم از تجربه ام درباره واکسن ۱۸ ماهگی بگم براتون
من ۱۷ اردیبهشت واکسن کوچولوم رو زدم
پیاده روی کرد از بهداشت تا خونه مسیرمون یکم طولانی بود ...
اومد خونه استا دادم بهش با پسر عموش و داداشش تا تونستن بازی کردن
یکم خوابید عصر باز بازی کرد شربت استا هم ۴ ساعتی بهش میدادم
از ساعت ۵.۶ عصر دردش شروع شد نق و نق و نق تا تبش هم اضاف شد شربت استا نمیخورد تب میکرد با شیاف کنترل کردم چون شربت تف میکرد بیرون تا صب گریه کرد و نق زد و تو بغل من تکون نمی‌خورد ناگفته نماند پاشویه هم کردم با گلاب هم تبش کنترل کردم باز جواب نداد با پیاز تا صب دیگه تبش اومد پایین کمپرس یخ یکم براش انجام دادم اما کمپرس گرم هر کاری کردم نزاشت درست انجام برا براش
در طول روز هم گرم بود تا شب هم بهش استا به زور دادم دیگه مشکلی نداشت
اما ...... تا یک هفته تمام اصلا لب به غذا نمیزد و شیر می‌خورد خداراشکر الا دیگه کم کم شروع کرده غذا میخوره اما اشتهاش اینجوری بخوام نیست هنوز