۱۴ پاسخ

توکل ب خدا انشالله چیزی نیس
نگران نباش بسپر ب خدا

امن یجیب المظطره اذا دعا و یکشف السو بسپار به صاحب اسمش عزیزم

من نزدیکترین کسم اینجوریه
التماس دعا برای همه ی مریضا
یا امام زمان خودتون به دادمون برسین

حالش چطوره بهتر هم شده ،انقد جوش نزن خدا بزرگه همه ی این سختی ها تموم میشه ان شــاالــلــه به سلامتی پسرت حالش خوب میشه میاد خونه برات کلی شیرین زبونی میکنه

خدا بزرگه انشالله ک مشکلی نیست

انشالا هیچی نیست این روزام میگذره شما و گل پسرت با خوشحالی میرین خونتون

والا تو تعریف میکنی ماهم غصه میخوریم
والا حق داری اگر شیرت خشکم بشه

انشالله ک اینطور نیس عزیزم

عزیزم صاحب اسمش نگهدارش باشه، ان شالله ک چیزی نیست و سالم و سلامته

عزیزم نگران نباش انشاالله چیزی نیست حسین رو بسپار به هم نامش حسین جانم و به رقیه ش قسمش بده که حسین ت هیچ مشکلی نداشته باشه

ان شاالله به حق امام حسین علیه السلام خدا حسینت را بهت ببخشه و همیشه صحیح و سالم

عزیزم انشالله که هیچی نیست خودتو نگران نکن . فقط متوجه نشدم یعنی چه جوری هی سرش رو میندازه پایین ؟؟

فاطمه جونم حسینتو
بسپر ب امام حسین ایشالله صاحب نامش نگهدارشه
درکت میکنم منم پسرم ۱۰ روز بخاطر عفونت بستری بود
بخدااا رسیدم
اما بلخره گذشت
مطمن باش میگذره این روزا هرچند با کلی درد و غصه

استرس نداشته باش.
انشالا اونحوری نیست و صرفا یه حدس اشتباهه.
قوی باش دختر.
خدات بزرگه.
مگه چجوریه حالتاش؟

سوال های مرتبط

مامان حسین مامان حسین ۱۵ ماهگی
این روزا پر از بغضم و فریاد و گریه ام
پر از نگرانی و استرس
گوشی هم برای شنیدن نیست
هی میام اینجا درد و دل میکنم و از میزنم
دلم میخواد ی دل سیر گریه کنم ولی این مدت نتونستم
حسین از بعد مریض شدنش وابستگیش خیلی به من زیاد شده
قبلا پیش مامانم آروم بود ولی حالا نه
جرات ندارم دستشویی برم
واسه همین نتونستم خودمو خالی کنم، دلم میخواد ی روضه بزارم و بشینم زار بزنم
حسین رو که نگاه میکنم از همه حرکت هاش میترسم، از نگاهش، حرکتاش گریه هاش
میگم نکنه هرچیزی باشه که به تشنج ربط داشته باشه
خدا نصیب دشمن آدم نکنه که ی مادر از همه چی بچش بترسه
به من میگن زیادی دارم حساسیت به خرج میدم
ولی به خدا دست خودم نیست
من ی آدم بی تجربه ام تو این موضوع
من تا چند وقت پیش نمیدونستم نوزاد اصلا تشنج می‌کنه
تشنج نوزاد خطرناک تر از آدم بزرگسال هست چون ممکنه آسیب به مغز بزنه
آنقدر پر از فریاد و گریه ام که فقط خدا می‌دونه و بس
امشب دیگه شوهرم دید آنقدر بی تابم گفت دکتر حسین رو عوض کنیم بریم پیش همونی که دوستت معرفی کرده و دوشنبه وقت گرفتم
جواب ام آی آر هم شوهرم باید بره بگیره
حتی نمی‌دونم جوابش چی هست
حلالم کنید اگر با حرفام شما ها رو هم اذیت میکنم
ولی من کسی رو ندارم باهاش درد و دل کنم
اگر کسی این روزا یا حرفام اذیته من از دوستی حذف کنه
چون نمیخوام کسی رو آزار بدم
مامان دلوین مامان دلوین ۹ ماهگی
مامان کوچولو مامان کوچولو ۱۳ ماهگی
خانما امروزا من یجوری میشم همش سرم گرم میشه و طاقت توتوخونه موندن رو ندارم یعنی جوری میشم که مغزم کار نمیکنه دیروز پیش خودم گفتم اگه بمیرم راحت میشم گفتم شوهرم که خودشو راحت کرد گفتم منم برم پیشش تا اون دنیا هرجا که باشیم کنار هم باشیم می خواستم کاری کنم ولی خانوادم فهمیدن و بزور جلوم رو گرفتن قبل هم از این فکر ها داشتم ولی باز میگفتم فقط بخاطر دخترم همش خودمو با این موضوع که دخترم تنها میمونه دختر میوفته دست اون آشغال ها فقط با این فکر ها خودمو آروم میکردم ولی بی دیشب کلا از همه چی سرد شدم حتی چشام دخترمو ندید جوری شدم که فقط به این فکر میکردم که خودمو راحت کنم گفتم دیگه بسه این همه عذابی که تو این سن کشیدم بسه گفتم تا اینجاش که روز خوش ندیدم از اینجا به بعد هم زندگیم درست نمیشه گفتم کسی که اولش بدبخت میشه دیگه هیچوقت خوشبخت نمیشه گفتم این دنیام که باعذاب گذشت بزار اون دنیا هم با عذاب بگذرونم ولی برم پیش عشقم 😔😔💔ولی نزاشتن تا خودمو راحت کنم😭😭😭
خدایی یعنی تا حدی از زندگی از آدما از حرف مردم از همه چیز خسته شدم دیگه طاقت هیچی رو ندارم بخدا جوری خستم که دیگه نمیکشم دلم به آرامش می خاست یه زندگی خوب درکنار عشقم و بچم ولی بخدااا که نزاشتن دیگه هیچ امیدی ندارم تو این دنیا 😭😭😭😭😔😔💔💔💔💔💔💔❤️💔💔💔
دلم یه جایی می خواد که هیچ آدمی نباشه فقط خودمو دخترم دلم هیشکی رو نمی خواد از همه چی خستم خیلیییی خستهههههه😭😭😭😭😭😭😔😔😔😔
مامان حسین مامان حسین ۱۵ ماهگی
من اومدم از حال حسینم خبر بدم
بیچاره بچم رو به خاطر انژوکت که وصل کنن تمام تنش سوراخ سوراخ شده😭
فعلا که علائم سرما خوردگیش ادامه داره و حالش اوکی نیست
ما بعد از ظهر رفتیم تو بخش بستری شدیم و معلوم نیست تا کی اینجا هستیم
فردا که جمعه هست و هیچ کاری نمیتونن بکنن
دیگه شنبه نوار مغز و... بگیرن که معلوم بشه
من فقط دعام اینه که من توهم زده باشم و بچه هیچیش نیست
حال روحی خودم همچنان داغونه ولی ی مقدار سعی کردم به خودم مسلط باشم
چون اینجا تنهام و باید به حسینم برسم، باز تو اورژانس کمک داشتم
انشاالله خدا خودش شفا همه مریض ها رو بده شفا بچه منم بده
انشاالله هیچ مادری مریضی بچش رو نبینه
انشاالله هیچ مادری با بچش امتحان نشه
آدم تا سرش نیاد نمی‌فهمه که چقدر سخته
هر کی من و شوهرم رو میبینه میگه چون بچه اولتون هست این جوری میکنید
ولی به نظر من بچه اول و هزارم نداره
حسین که با گریه هاش گریه همه ما رو در اورد
من ندیده بودم شوهرم و داداشم جلوی کسی گریه کنن
ولی به خاطر حسین گریه کردن...
خدا سر کسی نیاره...