۵ پاسخ

امروز.به این فکر.میکردم که چقد زن صبوری ام.
اصلا سر پسرم داد نمیکشم. صبوری میکنم. بهش تذکر میدم فلان کارت اشتباهه. ولی داد نمیزنم.
باردارم ولی روزی سه چهار ساعت باهاش بازی میکنم. هفته آخره. فک کن چقد سنگینم ولی نمیزارمش به هوای اسباب بازی. دزد و پلیس بازی میکنیم. حیوون بازی میکنیم. توپ بازی میکنیم. بیخیال کار.میشم.
عصبانی.که.میشم دندونامو بهم فشار میدم ولی چیزی بهش نمیگم.
و یه چیزی رو متوجه شدم. چون خودم دعواش نمیکنم و هرررر کار اشتباهی انجام بده صبوری میکنم و فقط گوشزد الان نه.پدرش نه دیگران به خودشون اجازه نمیدن با بچه بازیگوش.من بذرفتاری کنن.
گاهی میگم یه یه وقت اینقد صبوری میکنم سکته بزنم...

خلاصه با تمام بازیگوشی های پسرم من صبوری میکنم. و الان بسیار پسر شادی هست و ریلکس.و بدون استرس. ـ

اکثرا ریلکسم
واقعا حوصله دعوا با بچه رو هم ندارم
ولی خسته میشم
همش میگم ای بابا یه چند ساعتم تحمل کنم شب بشه بخوابه
اون کسی ک بیشتر اعصاب منو خورد می کنه شوهرمه

افرین👏🏼منم باید رو خودم کار کنم

والا من ۲۴ ساعت درخدمتشم. همش دوربرم میپلکه. و هی میگه من دوست دارم

من که اصلا نمیتونم هر روز بدتر و بدتر میشم با سه تا بچه اعصاب نمیمونه

سوال های مرتبط

مامان چشم خوشگله🥰 مامان چشم خوشگله🥰 ۲ سالگی
یه ماه گذشت و من قوی تر شدم
دقیقا یک ماه پیش با بزرگترین ترس زندگیم روبرو شدم(لکنت دخترم)
همیشه از خدا میخواستم که دخترم بی عیب و نقص حرف بزنه، ولی نمیدونم شایدم تو ذهنم هی جذبش کردم،تا اخر به سرم اومد ولی مهم نیست
چه شبایی که تا نصف شب فقط گریه میکردم و روزا با قرص سرپا بودم،کاری از دستمم برنمیومد ولی اشکام ناخودآگاه میومد و فقط ناراحت بودمو خودخوری میکردم وقتی دخترم میخواست حرف بزنم جیگرم آتیش میگرف تا یه جمله بگه
من آدمی بودم که نسبت به مشکلات خونسرد بودم ناراحت میشدم ولی گذری بود نمیذاشتم ادامه دار بشه ولی نمیدونستم سر این قضیه چقد خودمو انداختم
تو فامیل همه فک میکنن من هیچ غم و غصه ای ندارم،همه چی گل و بلبله،بارها بهم گفتن
ولی نمیدونن من چی کشیدم این مدت
کاش آدما بتونن قضاوت نکنن،
کاش بتونیم در برابر مشکلات خوددار باشیم
کاش بتونیم وقتی که دلمون شکسته خودمونو دلداری بدیم💔
کاش بتونیم قوی باشیم✌️
خواستم یکم اینجا خودمو خالی کنم، دردل کنم🥲