همش حس میکنم مامان خوبی براپسرم نیستم هیچی بچه داری نمیدونم کوچیکترین چیزاروهمش میگم درست یااشتباه یاحس میکنم ناخواسته دارم باکارام اذیتش میکنم مثلاماآب روشوییمون خیلی گرم نمیشه میگم حداقل روزی یبارپاهاشوبشورم ولی همه هم میترسوننم که نه خدایی نکرده میندازیش دیگه ماوانشومیاریم تواتاق باهمسرم میشوریم پاشوبعدامروزگفتم دست وصورتشم بشوریم شوهرم گفت کلا لباسشو دربیارکه بدنشم بشوریم امروز بعدچندهفته من میخواستم برم آرایشگاه حالا مجبورم بازنرم چون میترسم سرمابخوره چون شیرخودمو میخوره پیش کسیم نمیتونیم بزاریمش باشیشه هم یه جریانی پیش اومدکه کلادیگه میترسم شیشه بهش بدم چون خیلی سخت سینه خودموقبول کرد میخواست فقط شیشه بخوره

عزیزم به خودت سخت نگیر انقدر من سر بچه اولم انقدر همه چیزو به خودم سخت گرفتم الان که شش سالشه پشیمونم سر این بچم اصلا دیگه سخت نمیگیرم مثلا الان که سرده اصلا پای بچمو نمیشورم یا با دستمال مرطوب یا پنبه رو خیس میکنم پاشو تمیز میکنم الان میخوای بری آرایشگاه که کل مدت نمیخواد بچه رو ببری بذار پیش شوهرت هر وقت شیر خواست بگو بیارتش اونجا تو شیرش بده دوباره ببرتش

دقیقا حالتو میفهمم منم خیلی نگران دخترمم اصلا دوس ندارم گریه کنه یا همش حس میکنم دارم واسش کم میذارم

اگه خودت شیر داری ب هیچ وجه بهش شیشه نده ک دیگ کلا سینه تو نمیگیره..حتی واسش ندوش چون ب نوک شیشه عادت میکنه

عزیزم بچه باید گریه کنه، اینو دکتر پسرم ک خیلی باسواده گفت پس نترس