۶ پاسخ

بقیه 😍😍

خب ادامشم بزار

ادامه منتظریم😍

وای خدا یاد خودم افتادم چقد زجر آوره اون درد

خب؟! زایمان کردی؟

خب....

سوال های مرتبط

مامان علیرضا مامان علیرضا ۷ ماهگی
منم اومدم از تجربه زایمانم بگم🤭
دوشنبه هفته ی چهلم کامل میشد دکترم با وجود فشار خون بالا اصرار داشت به طبیعی ولی من اصلا درد و انقباض نداشتم گفت ناشتا بیا شاید سزارین بشی..منم ناشتا رفتم بیمارستان و تا کارام انجام شه ساعت ۹ بستری شدم ساعت ۱۰ سرم زدن و امپول فشار...معاینه هم شدم کامل بسته بودم‌و بدون درد...تا ساعت ۱۲ یه سانت باز شدم دکتر گفت ابمیوه و خرما بخور که قوت داشته باشی...دو ساعت بعد دوباره اومد معاینه کرد گفت همون یک سانتی تا فردا طول میکشه زایمان کنی و راه برو اینجا...پاشدم راه رفتم و اومدم دراز کشیدم‌ان اس تی رو دوباره وصل کردن ده دقیقه گذشت پرستار اومد نوار رو نگاه کرد رنگش پرید بدو رفت دکترو صدا کرد و دوتایی رفتن بیرون از اتاق ...منم خیلی ریلکس داشتم نگاه میکردم😂🤦‍♀️پرستار با دوتا ماما اومدن یکی سوند وصل میکرد اون یکی سرم رو کشید یکی سرم جدید زد منو نشوندن رو ویلچر و گفتن باید سریع بریم اتاق عمل قلب بچه اومده زیر ۱۰۰ تا ....با این حال من خیلی ریلکس و اروم بودم رفتیم‌اتاق عمل و بی حسی زدن و شروع کردن ساعت ۳:۴۵ ظهر علیرضای من بدنیا اومد قدش ۵۰ سانت و وزنش ۳۱۸۰🤗
مامان کمیل👼🤍 مامان کمیل👼🤍 ۸ ماهگی
خاطره زایمان پارت ۲
دروغ چرا خوشحال شدم که قراره زایمان کنم و بچم بیاد و حسابی بابت زایمان و روندش کنجکاو بودم
مامانمو صدا زدم بهش گفتم پشتش هم زنگ کلینیک زدم گفتن برو تا بیایم
وسایلامو جمع کردم رفتم بیمارستان معاینم سه سانت بود ولی دردام کم
معاینم ک کردن کلا ولم کردن تا ا کلینیک بیان برا آماده کردنم چون زایمانم خصوصی بود کمک نمیدادن فقط خدا خیر یکیش بده اومد ان اس تی گرفت و سرم وصل کرد و لباس تنم کرد تا زودتر کارام پیش بره
مامای خودم بعد یکساعت اومد خودشم معاینم کرد و منو برد ی اتاق جدا اسمش اتاق درد بود خودم و خودش تنها بودیم اتاق مستر بود و ی تخت زایمان مجزا داخلش ( ولی استفاده نشد چون امکانات اتاق عملو نداشت) مامام سرممو ساعت ۵ با آمپول فشار وصل کرد با ماما گفتیم و خندیدیم خاطره تعریف کرد طرفا ساعت ۷ دردام شروع شد
درد که میگرفت ورزش میکردم اروم که میشد دراز میکشیدم
بعد از ی مدت دردام شدیدتر شده بود لگنم و شکمم به شدت سفت میشد و درد میگرفت ۴۰ ثانیه بعد ول میکرد تا دو دیقه درد نمیومد بعد دوباره میومد به همین منوال شوهرم وسط دردا اومد تو اتاق یکم ماساژم داد و بوسم کرد(۱۵ دقیقه تنهامون گزاشتن) و تو مستر آب گرم گرفت روم و خیلی حضورش دلگرم کننده بود خودمو لوس کردم براش
بعدش دیگ طاقت نیاورد رفت مامام اومد و دردا بدتر و شدیدتر شدن منم اصلا رو تخت دراز نمی‌کشیدم دیگ حتی اگ دردم نداشتم ورزش میکردم و راه میرفتم و نفس میگرفتم
مامان ابوالفضل.احمد🩵 مامان ابوالفضل.احمد🩵 ۱ ماهگی
•پارت ۳•
..رسیدیم خونه بابام مامانم دم در بود من پیاده شدم رفتم دسشویی ..پسرمم راضی نمیشد بره تو هی میگف مامان هم بیاد خلاصه مامانم یجور دست بسرش کرد رفت پیش داداشم(داداشمو خیلی دوس داره اون قلقشو بلده)..مامانم اومد سوار شدیم رفتیم دررررد بدیم داشت انقباض بود همش..رسیدیم بیمارستان ..رفتم زایشگاه معاینم کردن گفتن ی سانت بازی فقط ایقد ناااراحت شدم فک میکردم الان ی ۴ سانتی بازم بستری بشم ..ب ماما خصوصیم پیام دادم ک من بیمارستانم دردام شروع شده ی سانت بازم .. بعد گفتن بیا برا نوار قلب ..دراز کشیدم چیزای نوارو وصل کردن بهم .. گفتن ضربان قلب بچه پایینه ی سرم بم وصل کردن ..من همش درحال رفت وامد دسشویی بودم بعد اومدن ی سرمم وصل کردن بهم دیگ واویلااا😢اقا تا سرمو وصل کردن من دسشوییام بیشتر شد هی میرفتم ومیومدم نزدیک ۱۵ باری رفتم دسشویی تا سرمه تموم شد ساعت ۳ شب بود مامانم اومد تو پیشم طفلی کلی بیقرار شدع بود بیقراریامو میدید ...من دیگ نمیتونستم دردارو تحمل کنم ..چون خیلیییی بدنم ضعیف شده بود تو ماه نهم ..استانه تحملمم اومده بود پایین برعکس زایمان اولم..گفتم ب مامانم ب مامام زنگ بزن بگو بیمارستانیم اینا بذار بیاد رنگ زد مامانم ..مامام گفتش ک ابادانم اهواز نیستم دنیا رو سرم خراب شد ولی گف خودمو زود میرسونم اگ ب ۴ سانت رسید زنگ بزنیو بازهم بهم زنگ بزنید
مامان رادمهر💫 مامان رادمهر💫 ۲ ماهگی
پارت دوم

طرفای ظهر بود ک دوباره لکه دیدم فرستادنم سونو گفتن سر بچه کلا تو کانال زایمانه
ساعت دو  دوباره بردنم زایشگاه و از ۳ونیم آمپول فشار و شروع کردن
فاصله دردام زیاد بود
تا ۷ همون روند پیش رفت دکتر گف بفرسینش سزارین (کاش اونموقع رضایت داده بودم و رفته بودم😔)خودم گفتم نه من اینهمه ورزش کردم راه رفتم تاالانم درد کشیدم نمیرم سزارین
دیگ اومدن کیسه ابمو پاره کردن ساعت ۷و نیم
تا ساعت ۱۱و نیم مرگ و با چشم دیدم ولی تکنیک های تنفس خیلی کمکم کرد ک تحمل کنم... هیچ رسیدگی درستی نداشتن فقط هر یکساعت میومدن معاینه
دیگ خودم از تخت اومدم پایین تا ورزش کنم چندتا اسکات زدم یهو ادرار و مدفوع و خون بود ک ازم ریخت 😔شروع کردم جیغ و داد
اومدن تو اتاق معاینه  کردن گفتن فولی
دیگ‌آماده شدن دوتا سرم وصل کردن و شروع شد
دردش اصلااااا قابل توصیف نیس من روند زایمانم بااون همه درد خیلی خوب پیش رفت و با چارتا زور بچه بدنیا اومد و اون لحظه که بچه رو میزارن بغلت دیگ خبر از دردای قبل نیس و لحظه ی شیرینیه🥲