۱۱ پاسخ

پمپـ درد هم گرفتی چطوره

تبریکـ میگم. عزیزم

خیلی از انتخابم راضیم دکترم رشیقی بود و دستش خیلی تند و سبک بود . بیمارستان سیدالشهدا هم بودم

بچه طبق ان تی ۳۸ و یک روز بود طبق پریودی ۳۷ و ۵ و آمپول ریه نزده بودم ولی کامل هوشیار و سرمایه خداروشکر

بعدم دیگه پمپ درد وصلم کردن اومدم تو بخش دیگه دردام با پمپ خیلی کم شد ، همون موقع هم که اومدم مایعات شروع کردم خوردم . چندساعت بعدشم کم کم نشستم و دیگه نشسته شیرش میدم

بعد چشمم باز کردم تو ریکاوری بودم فقط صدای ناله ام میفهمیدم . اینام گفتن حالا خوب میشی مسکن زدیم بهت منم هی فقط میپرسیدم بچم کجاست حالش خوبه همه چیزش سالمه ایناهم هی میگن خیالت راحت سالم و سرحال حالا هم پیش باباشه

خلاصه گفتم باشه اگه برای بچه مشکلی نداره بیهوشم کن . حالا ناگفته نمونه که خودمم چون فشارم بالا بود و میدونستم سر عمل استرس میگیرم بدتر میشه اینجور خیالم راحت‌تر بود . بعدم بردنم تو اتاق عمل هنوز دکترم نیومده بود این آقاها اومدن سرم وصل کردن و کلی باهام حرف زدن یهو دیدم خوابم گرفته . جالبه اصلا نفهمیده بودم آمپول بیهوشی کی زده تو دستم . بعد همونجا تو حالت خواب آلودگی هی میگم پمپ درد یادتون نره بزارین . بدم دکترم اومد دیدم داره میگی بیداری که من دیگه اصلا نتونستم جوابش بدم

دکترت کی بود کدوم بیمارستان رفتی ؟

واینکه چند هفته بودی

عزیزم به سلامتی سزارین چندمت بود گلم

دیگه رفتم تو اتاق عمل اونجا یکم تو راهرو بودم تا اتاق آماده بشه ، دکتر بیهوشی اومد همونجا منو دید خیلی مهربون بود . گفت منو جای پدرت بدون و تو مثل دخترمی . منم دختر و عروسم سزارینی بودن . بعدم کلی دست کشید رو سرم نازم کرد و برام دعا خوند ، بعدم گفت که بیهوشی کامل میکنم که راحت‌تر باشی و ما اینجا بیشتر مریضا رو بیهوشی کامل میکنم جز اینکه مشکلی داشته باشن ، بعدم گفت عوارض بی حسی کمر به پایین زیاده . بعد عمل دوباره سردرد میشی تا چند وقت کمر دردی و ریسک داره شاید احتباس ادراری هم بگیری

سوال های مرتبط

مامان مهرسانا❤️ مامان مهرسانا❤️ ۱ سالگی
سلام مامانا من بعد ۵ روز وقت کردم بیام براتون از زایمانم بگم
چهارشنبه ۱۴۰۲.۰۱.۰۲ ساعت ۶ صبح رفتم بیمارستان ساعت ۷ بهم سرم وصل کردن و سوند رو گذاشتن دکترم یکم دیر اومد خلاصه که اینا هیچکدوم اذیت نداشت ساعت ۹.۳۰ بود که دکترم اومدو منو برا عمل حاضر کردن داشتم میرفتم سمت اتاق عمل که دکترم دیدم و با دو تا آقا که قرار بود منو عمل کنن منم چون مذهبی خیلی خجالت کشیدم خلاصه رفتیم اتاق عمل و منو نشوندن رو تخت و آمپول بی‌حسی زدن که اصلا متوجه نشدم زود خوابوندن اما بی‌حس نشدم چون فشارم رو ۶ بود ترسیدن بیهوش کنن دوباره بلندم کردن و بی‌حس کردم برای بار دوم در طی عمل انقد منو خندوندن و باهام حرف زدن که اصلا متوجه نشدم کی مهرسانا رو از شکمم کشیدن بیرون ساعت ۱۰ ‌.۵۰ مهرسانا به دنیا اومد و تا ساعت ۱ طول کشید که منو ببرن بخش چون فشارم یهو رفت رو ۱۳ و لرز شدید گرفتم سخت ترین جای زایمانم وقتی بود که شکممو فشار میدادن چون داخل رحمم خون لخته شده بود اما نتونسته بودن در بیارن یکم درد کشیدم ولی در هر حال زایمان خولی داشتم خداروشکر
آواتار مامان دنیز👨‍👩‍👧 مامان دنیز👨‍👩‍👧 دنیز👨‍👩‍👧 ۱ سالگی
عزیزم خداروشکر ..خدا نی نیتو برات حفظ کنه ..من خیل ... ادامه پاسخ
مامان معجزه خدا🌱❤ مامان معجزه خدا🌱❤ ۵ ماهگی
تجربه زایمان سزارین🥰🤰
چون خودم قبل زایمان تجربه مامان ها رو میخوندم و دوست داشتم بدونم که چطور میشه گفتم حالا که برای خودم اتفاق افتاده و تجربش کردم بیام و بگم😊
۳۷ هفته و ۳ روز که بودم دکتر برای ۳۸ هفته و ۳ روز نامه بستری داد برای سزارین.
از ساعت ۱۰ و نیم شب دیگه چیزی نخوردم چون دکترم گفته بود ۷ و نیم بیمارستان باشم. برای شام هم گفت محدودیتی نداری و منم غذای برنجی خوردم.
بالاخره با کلی استرس و ذوق و حس های عجیب و غریب صبح شد و راه افتادیم سمت بیمارستان.
پذیرش شدم و انجام کار های اولیه که گرفتن ازمایش و ان اس کی بود نوبت رسید به گذاشتن سوند😬
بهشون گفتم تو اتاق عمل بزارن ولی گفتن نمیشه و باید تا قبل عمل مثانه کامل تخلیه بشه ولی درد چندانی نداشت فقط بعد گذاشتنش یکم شکمم درد کرد که اصلا چیز خاصی نبود.
ساعت ۸ و نیم رفتم اتاق عمل و سرم و امپول زدن بهم و دراز کشیدم رو تخت. نزدیکای ۹ بود که دکتر اومد و بهم گفتن بشینم رو تخت و تکون نخوردم برای تزریق امپول بی حسی...🤕
مامان Arta مامان Arta ۵ ماهگی
مامان نی نی قشنگه مامان نی نی قشنگه ۱ ماهگی
تجربه زایمان
قرار بود طبیعی زایمان کنم ولی چون خونرسانی به جنین کم بود و ممکن بود خطرناک باشه سزارین رو انتخاب کردم، صبح روز سه شنبه ۱۷ مهر ساعت نه و نیم با مادر و همسرم به بیمارستان رفتیم. دیگه سرم زدن و چند ساعت منتظر بودم. تا اینکه بالاخره ساعت حدود ۲ بردنم اتاق عمل. البته قبلش سوند وصل کردن که خیلی بد بود. گفتم نمیشه بعد بی حسی سوند وصل کنید گفتن نه! واسه من که سوند سخت بود ولی همه میگن سوند رو اصلا حس نمیکنی. خلاصه رفتیم اتاق عمل، اونجا هم آمپول بی حسی زدن که اصلا سخت نبود و مثل یه آمپول معمولی بود. بعدش گفتن دراز بکش و پاهاتو بلند کن که نتونستم پامو بلند کنم. یه پارچه کشیدن جلوم و عمل رو شروع کردن. درد نداشت ولی حس میکردم دارن یه کارایی میکنن. منم هی حرف میزدم بعد دکتر گفت واسش مسکن بزنید. مسکن نبود بیهوشی بود که البته خدا خیرشون بده اگه نمیزدن خیلی بد میشد. البته بیهوشی کامل نبود ولی خب یه کم بود مثل یه حالت خواب و بیداری. وسطاش بچه رو نشونم دادن که چون بیهوش بودم در حد یک ثانیه یادمه
ادامه در پارت دو