🎀سیاست های زنانه🎀👠
#تجربه

من 29 سالمه و اقامونم 32 و دوتا فرزند داریم.

تجربم اینه که اگه متوجه #خیانت همسرتون شدین، به روش نیارید و #محبت رو بیشتر کنید. ببینید کجا کم گذاشتین، جبران کنید.

من سه ماهه باردار بودم که متوجه خیانتش شدم. سرصدا و ابروریزی کردم پیش خانواده ها، ولی بدتر شد. گفت: اون خانم رو دوست دارم. میخوام باهاش باشم.

❌ چون ابروش رو پیش خانوادش بردم، هرچی از من میدونست وهرچی توی ده سال زندگی درباره خانوادش گفته بودم، بهشون گفت. حتی گفت: شب عروسیمون من دختر نبودم و...

شبا میرفت تو اتاق در رو می بست، شروع به پیام بازی میکرد. منم پشت در قفل #گریه میکردم. بعد یک ماه #قهر، #دعوا و #استرس توی یکی از دعواها گفت:

❌ همیشه شلخته ای. هیچ وقت با من بگو بخند نکردی. دائم #غر میزنی. تو حتی با خانواده خودتم نمی تونی بسازی...

وای! اینا بد و بیراه نبود، اینا #درد_دل_شوهرم بود. از اون به بعد باب میلش شدم. من لباس کهنه تو خونه یا مهمونی میپوشیدم تا پس انداز کنیم، خونه بخریم!

✅ رفتم هرچی لباس کهنه بود، ریختم سطل اشغال و یک رژ، کرم و ریمل خریدم. از همه مهمتر اخلاقم رو بهتر کردم.

اول شروع کردم با بچه‌ها #بازی کردن و خندیدن. دخترم ذوق میکرد. میگفت: مامان! همیشه میشه اینجوری باشی؟ حواسم اصلا به تنهایی دخترم نبود تو این چند سال.

✅ بعد چند روز وقتی با بچه‌ها میخندیدیم، دیدم شوهرم اومد قاطی بازی ما شد و اینجوری شد که اون خانمه رفت پی کارش و الان خیلی خوشبختم 😄😂
(🤣دوستان این تجربه من نیست تجربه یکی از دوستانه لطفا این مدل تجربه ها میزارم با من فانی نکنید) باتشکر🤣🤦

۸ پاسخ

ولی بازم دلیل بر خیانت نمیشه باید خواست ه هاش رو درد دلش رو قبل از اینکه خیانت کنه میگفت.

خیانت اصلا قابل توجیه نیس شما اگه با ممد قلی هم وارد رابطه بشی نباید بهش خیانت کنی😂

خیلی ببخشین من قبپل ندارم حرفتونو مگه قراره کم و کاستی بود زن یا شوهر بره پی خیانت کردن؟؟؟

ایول به اون خانوم که جبهه نگرفت و خودشو اصلاح کرد
بهترین روش زندگی کردن اینه از تجربه دیگران درست بگیریم
و اینکه تجربه،تجربه کردن غلط است 😍

ولی یعنی چی اقام اصلا نمیفهمم اقام ؟؟؟؟؟!!!!!

نویسنده چند سالش بوده 😂😂😂

واقعیه!!؟؟

تا حدی موافقم نه کلش😐

سوال های مرتبط

مامان نینی کوچولو مامان نینی کوچولو ۳ سالگی
سلام مامانا گل من میخام تجربه از پوشک گرفتن رو بهتون بگم اول از حدود ۳سال و نیمه شروع کردم و آهنگا و کارتون و کتاب مربوط بهش رو نشونش دادم و تقریبا خوب پیش رفت و جیش رو کنترل میکرد و بهم میگفت ولی یه مشکل که داشتم به خاطر یبوست و ترسی که از پی پی گرفته بود موقع پی پی میگفت پوشکم کن تا دیگه شروع کرد گفت موقع جیش هم پوشکم کن بچه ها خیلی باهاشون و از فرصت استفاده میکنن منم فهمیدم کارم اشتباس و بهش توضیح دادم گفتم بزرگ شدی همه آدما میرن دسشویی و البته بگم که خیلی توی این راه اذیت شدم گریه ها و همکاری نکردند یه ماه ول کردم و گفتم بزارم تا ۳سالش بشه و بعدش شروع کردم یه روز که خیلی پی پی داشت گفت پوشکم کن منم جلد خالی پوشک رو بهش نشون دادم گفتم عمو مغازه دار دیگه به بابا پوشک نمیده میگه پرت بزرگ شده و باید بره دسشویی نداریم اون روز خیلی گریه کرد حدود یک ساعت پشت در دسشویی منتظرش موندم با هزار ترفند و جایزه و تشویق و بازی و ناگفته نماند عصبانی هم شدم ولی باید صبور باشی و تحمل کردم تا بالخره پی پی کرد خیلی خوشحال شدم یه مادر حتی بابت ببخشید پی پی بچش هم خوشحال میشه😆😆از اون روز یه رو خوب بود یه روز دوباره میخواست نصیحت کنی تا بالخره الان حدود ۳هفتس ترسش ریخته و خودش میاد میگه مامان پی پی دارم و میره دسشویی و منم تشویقش میکنم توی این راه اذیت شدن داره خستگی داره کثیفی خونه داره ولی تحمل کنیم و درمقابل گریه کردنشون نباید کم بیاریم گفتم تجربه مو بهتون بگم شاید بتونم کمکی کرده باشم.
مامان فرشته کوچولو مامان فرشته کوچولو ۳ سالگی
سلام خانما. از دیشب همش بغض دارم .
قبلا از دست دخترم عصبی میشدم فقط داد میزدم ولی الان یک ماهی میشه خیلی بد شده .همه کارهای برادر زادمو یاد گرفته کلا هفته ای یکی دو بار میرم خونه بابام ولی برادر زادمو همیشه اونجاست و دخترم خیلی بهش وابستس. جدا از اون هرجا بریم بچه ای ببینه سریع باهاش ارتباط برقرار می‌کنه و هرکاری بچه انجام بده دختر منم انجام میده و اصلا حرف گوش نمی‌ده.دو شب پیش تو هیئت بچه ها رفته بودن خاک بازی اینم گریه رفت پیششون هرچی میگفتم بیا پیش مامانی نمیومد. بعد واسه شام رفته پیش مامان بچه هه نشسته .مامان بچه هه یه جوری با عصبانیت نگاش میکرد.خیلی اعصابم خراب شد رفتم بغلش کنم گریه نشست نیمد. منم آخرشب دستشو کشیدم بغلش کردم و یه نیشگون به بغل پاش گرفتم گریه کرد.دیشب میگه آب رفتم براش دو سه مدل آب آوردم مثلاً تو بطری خودش،تو لیوان و... میگه باز آب و بطری ها رو پرت می‌کنه و گریه می‌کنه نزدیک بود بخوره تو تلویزیون شوهرم دخترمو گرفت پرت کرد اونور گفت لوس احمق .دخترم خیلی گریه کرد بعد اومد بغل من چون تو هیئت اعصابم خرد کرد و خودم هم پریود شده بودم خیلی داغون بودم پرتش کردم اونور.بعد دوباره میخواست غذاها و بریزه و پرت کنه و داشت جورابش رو پاره میکرد منم محکم دستشو گرفتم و فشااار دادم خیلی دردش اومد خیلی گریه کرد .آخر سر بغلش کردم و بوسش کردم .کارهای بد برادر زادمو یاد گرفته اصلا چیز پرت نمی‌کرد با بزنه تو سرش خودش و جیغ بزنه و دیوونه بازی در بیاره همش یاد گرفته .منم دوس ندارم بچه لوس بزرگ بشه هم داد میزنم سرش ولی تا حالا اینجوری که بدرفتاری کنم نکرده بود با دخترم 😔تا حالا روش دست بلند نکرده بودم .خیلی ناراحتم .بچم اینقدر گریه کرده الان اصلا صداش در نمیاد 🤕.فقط من اینجوریم ؟
مامان دلوین مامان دلوین ۳ سالگی
سلام
مامانا دختر من یه مدته که خیلی کنجکاوی نسبت به پایین تنه‌اش داره نمیدونم اصلا باید اسمشو کنجکاوی گذاشت یا نه دیگه کلافه شدم از دستش
چند مدته متوجه شدم میره تو اتاقش و شروع میکنه به نگاه کردن و دست زدن به خودش قبلا اصلا اینجوری نبود هیچ چیزی هم ندیده و اتفاقی هم پیش نیومده نمیدونم چرا اینجوری شده
من حساسیت نشون نمیدم که بدتر کنجکاوی نکنه سعی میکنم حواسشو پرت کنم و بیشتر مراقبش باشم یه مدت حس کردم یادش رفته بود
اما امروز همسرم رفت تو اتاق دیده بود که شلوارشو درآورده و با صدای بلند دعواش کرد جوری که از ترس خودشو خیس کرد واقعا نمیفهمم چرا اینجوری میکنه حتی.یبار باهاش صحبت کردم گفتم مامان چیشده دستشویی داری که شلوارنو درآوردی گفت آره درحالی که من میدونم ربطی به دستشویی رفتنش نداره
انقدر تو گوگل چرخیدم که راهکار پیدا کنم که آخرش با گهواره آشنا شدم
وقت گرفتم پیش روانشناس منتهی واسه سه هفته دیگه بهم وقت داده خواستم ببینم شما راهکاری دارید؟
اصلا طبیعیه همچین چیزی؟؟
مامان آسنا و آرتین مامان آسنا و آرتین ۳ سالگی
وای مامانا دیگه واقعا دیوونه شدم رفت. انقد جیغ کشیدم صدام گرفته. گفتم دخترم مشکل توجه و تمرکز داره نسبت به همسناش عقب‌تر هست و فعلا تحت درمانه می‌بریم کاردرمانی. بخاطر این مسئله من هنوز نتونستم از پوشک بگیرم ینی شش ماه کلنجار رفتم نتونستم بگیرم دکتر گفت اصلا آمادگی نداره بیخود خودتو فعلا خسته نکن. برا همین هنوز پوشکه. تو هال نشسته بودم تلفنی با مادرم حرف میزدم دخترم رفت تو اتاق بازی کنه پسرمم پشتش رفت همیشه میرن اونجا بازی کنن کلا اسباب‌بازیاشون اونجاست اتاق بازیه. داشتم همینطوری حرف زدم یه دیقه نگذشت دیدم دخترم اومد پیشم دیدم شلوارو پوشکش کنده داره میگه ای وای .ای وای..خدایا یه لحظه دیدم دخترم پی پی کرده همونجا شلوارشو کشیده پایین دویدم اتاق دیدم پسرم که ده ماهشه رفته سراغ پوشک دخترم دست زده توش😮‍💨🤢😖 منم قبله اینکه بچه دستشو بزاره دهنش زود رفتم با صابون شستمش. اما دیگه روانی شدم خیلی. متأسفانه تو اون عصبانیت دخترم زدم. بخدا دیوونه شدم بعد که همه جا رو کلا تمیز کردم و آروم شدم خیلی پشیمون شدم. انقد گریه کردم. بخدا نمیدونم چطوری با دخترم رفتار کنم کلا هیچی نمیفهمه درک نداره اصلا. حتی وقتی اون همه عصبانی بودم و یکی زدم پشت دستش داشت می‌خندید. واقعا دیگه خسته شدم خیلی 😭
مامان آروین مامان آروین ۳ سالگی
روز اول مهد کودک
بذارم گریه کنه یا نبرمش؟!
سلام مامانا
من پسرم رو مهد ثبت نام کردم دو روز در هفته بره. روزی ۳ساعته
روز اول رفت من دم در نشستم هی میومد چک میکرد من هستم
روز دوم بردمش مربی گفت نشینی بهتره ، خودشم اروم بود و رفت داخل. منم نموندم
هی بهم میگه چرا نموندی چرا رفتی؟ من دنبالت میگشتم گریه کردم
تو نرو همونجا بشین
بهش گفتم اگه دوست نداری نریم. ولی میگه دوست داری فقط تو هم بمون
منم قول دادم میمونم ، ولی همینکه فرستادمش بره داخل شروع کرد گریه کردن که من نمیرم.
مربی گفت توجه نکن تو بذارش داخل برو ما حواسمون هست اروم میشه عادت میکنه
ولی من دلم نمیاد نشستم تا ساکت بشه. اروم شد. لی همون پشت در نشسته بود. دو ساعت موندم اینم از پشت در تکون نخورد.
هر چی مربی گفت بچه ها اومدن دنبالش همون پشت در نشسته بود بازی میکرد
اخر آوردمش خونه اعصابم خورد شد که من اینجا موندم تو دم در بشینی بازی کنی!!!
نمیدونم به حرف مربی گوش بدم ببرم بذارمش برم. یا به حرف دلم گوش بدم و اصلا دیگه نبرمش...🥺
مامان Nila joon مامان Nila joon ۳ سالگی
سلام خانوما امروز یه اتفاقی افتاد میخواستم نظر شما رو بدونم ممنون تا آخر بخوونین راهنمایی کنید امروز خواهرم بعد چند روز گفت میخوام بیام خونه اتون گفتم بیا اومد پسرش تقریبا دیگه ۵ سالش میشه خیلی هم فضوله وقتی میاد با دخترم با هم خیلی فضولیو شیطونی میکنن من با مادر شوهر و یکی از خواهر شوهرم تو یه حیاطیم پسرشو داد دستم یک سالشه گفت میریم نماز مغزب میخوونم میام ولی خیلی طول کشید نیومد پسرش دیگه داشت گریه می‌کرد بردمش تحویلش دادم دخترم و پسر خواهرم با من اومدن تو حیاط من که رفتم تحویلش دادم مادر شوهرم گفت بیا گ‌وشیمو نگا کن یه مشکلی داره منم مشغول اون بودم دیدم از تو حیاط صدای پدر شوهرم میاد که داره فوحش میده ببخشید میگه مادر ج. نده و دیوث بچه ها سنگ زده بودن ب ماشینش این داشت فوحش مسداد اومد گفت بچه هاتون خیلی بی ادبن و دستشو دراز کرده بود طرف من و خواهرم فوحش میداد من خیلی شرمنده شدم کار بچه ها خیلی بد بود ولی پدرشوهرمم خیلی کار زشتی کرد بنظرتون چطور رفتار کنم برم خونه اشون یا نرم اگه چیزی گفتن چی بگم خواهرم وشوهرم تو حال نشسته بودن همونموقع شوهرم میگه مقصر تویی همیشه مقصر هم چیز منم
🥲🫠شوهرمم چون خیلی پسر خواهرم جلوش فضولی میکنه ازش بدش میاد بنظرتون چیکار کنم چ جوری با خواهرم رفتار کنم دوس ندار ناراحت بشه شوهرم میگه ن تو برو ن اونا بیان چون دخترمونم فضول میشه بعضی از فضولی و بی ادبی ها رو از اون یاد گرفته