سلام خانوما امروز یه اتفاقی افتاد میخواستم نظر شما رو بدونم ممنون تا آخر بخوونین راهنمایی کنید امروز خواهرم بعد چند روز گفت میخوام بیام خونه اتون گفتم بیا اومد پسرش تقریبا دیگه ۵ سالش میشه خیلی هم فضوله وقتی میاد با دخترم با هم خیلی فضولیو شیطونی میکنن من با مادر شوهر و یکی از خواهر شوهرم تو یه حیاطیم پسرشو داد دستم یک سالشه گفت میریم نماز مغزب میخوونم میام ولی خیلی طول کشید نیومد پسرش دیگه داشت گریه می‌کرد بردمش تحویلش دادم دخترم و پسر خواهرم با من اومدن تو حیاط من که رفتم تحویلش دادم مادر شوهرم گفت بیا گ‌وشیمو نگا کن یه مشکلی داره منم مشغول اون بودم دیدم از تو حیاط صدای پدر شوهرم میاد که داره فوحش میده ببخشید میگه مادر ج. نده و دیوث بچه ها سنگ زده بودن ب ماشینش این داشت فوحش مسداد اومد گفت بچه هاتون خیلی بی ادبن و دستشو دراز کرده بود طرف من و خواهرم فوحش میداد من خیلی شرمنده شدم کار بچه ها خیلی بد بود ولی پدرشوهرمم خیلی کار زشتی کرد بنظرتون چطور رفتار کنم برم خونه اشون یا نرم اگه چیزی گفتن چی بگم خواهرم وشوهرم تو حال نشسته بودن همونموقع شوهرم میگه مقصر تویی همیشه مقصر هم چیز منم
🥲🫠شوهرمم چون خیلی پسر خواهرم جلوش فضولی میکنه ازش بدش میاد بنظرتون چیکار کنم چ جوری با خواهرم رفتار کنم دوس ندار ناراحت بشه شوهرم میگه ن تو برو ن اونا بیان چون دخترمونم فضول میشه بعضی از فضولی و بی ادبی ها رو از اون یاد گرفته

۵ پاسخ

درسته كار بچه ها بد بوده منكر نميشم اما نه در حد فحش ناموسي
بعدم اينكه خواهر شما مهمون بوده و هر اتفاقي مي افتاد از لحاظ خسارتي خب جبران خسارت ميكردند ديگه چرا فحش
اما از لحاظ رفتار شما بستگي داره شما از اول با شوهرت چهطور تا كردي منظورم اينه يعني از اول خانواده خودتو بردي بالا يا نه اگه ي جايي شوهرت غيبت خانوادتو كرد توام دل به دلش دادي
اگه مورد اول بوده كه بهش بگو خواهرمو وبايد هم اون بياد هم ما بريم و به هواي بچه ها نميتونم قطع رابطه كنم
اگه هم مورد دوم بوده كه متاسفانه بايد با شوهرت همسو شي چون خودت باخت دادي قبلا

پدرش به اون گندگی فحش بی ناموسی داد رو اول شوهرت حل کنه بعد از بچه ۵ساله بدش بیاد
ببخشیدا خیلی معذرت می‌خوام ولی از شخصیت شوهرت خیلی بدم اومد
هیچوقت خواهرتو زیر پای شوهرت له نکن

اگه ب این حساب باشه که بچه بی ادب میشه پدرشوهرتم بی ادبه بعدشم بچه هرجایی امکان یادگرفتن شیطنت داره پاک صورت مسئله چیزیو تغییر نمیده خواهرت مهمون بوده الان میگه نرو نیا فردا نوبت پدر مادرته بااین حساب خونه ی پدرشوهرتم نرو چون بی ادبه بچه فحش یاد میگیره

من ب نظرم صله رحم هم شوهرتون با سیاست راضی کن هم باایجی برو و بیا ب پدرشوهرم چیزی نگو هرکس که به فحش داد جواب ندیم در پیش خدا صبر بهتره

همسر من بشدت حساسه و واقعا بچه ها مثل هم میشن با رفت و امد زیاد
پدر شوهرتم خشمش طبیعی بوده کلماتش نادرست
شما خواهرت هست نمیتونی رفت و امد نکنی اما کمرنگ تر باش
پسر خواهر شوهرم بد اموزی دارع
شوهرم نمیزه خونشون اونام بخان بیان می‌پیچه ب بازی
ولی تعطیلات خونه پدری گاهی ببینیم اوکیه
شما باید ببینی چی برات مهم تره
برا شوهر من پسرمون مهم تره

سوال های مرتبط

مامان آسنا و آرتین مامان آسنا و آرتین ۳ سالگی
امروز با شوهرم و بچه هام رفتیم یه دوری بزنیم. بعد شوهرم کنار یه پارک نگه داشت تا دخترم یکم بازی کنه. پارکم امروز تعطیل بود خیلی شلوغ بود. دختر منم عاشق تاب بازی. تاب هام همه پر بود منم گفتم دخترم بریم بازی‌های دیگه رو بکنیم بعد برگردیم تاب بازی اما گریه میکرد میگفت فقط تاب. یکی از بچه ها خیلی رو تاب مونده بود منم رفتم اونجا ایستادم که اومد پایین دخترم رو سوار کنم. اما دخترم همش گریه میکرد که زود. زود میخوام سوار شم. اصلا مفهموم صبر یا نوبت رو نمیفهمه. بعد مامان اون پسر به من گفت دخترت چند سالشه گفتم سه سالشه. گفت پس چرا اینطوری رفتار میکنه. باید تو این سن مفهوم نوبتی رو بدونن. حتما یه دکتر ببر نرمال نیس. راستش فک میکردم شاید حرفای خانوم درست باشه اما از طرفیم خیلی ناراحت شدم. از اون موقه همش تو فکرم و رفتارای دخترم رو زیر نظر دارم. به شوهرم گفتم میگه تو زیادی حساسی تا یکی حرفی میزنه روت تاثیر میزاره. ولی خب واقعا خیلی درگیرم. دخترم خوب حرف نمیزنه فقط کلمه میگه جیغم زیاد میزنه ولی بنظرم بخاطر حرف نزدنشه. بردم دکتر مغز و اعصاب. دکتر پیشنهاد داد که حتما اول ببرم کاردرمانی چون باید درک و توجهش کامل بشه. که بتونه حرف زدنم یاد بگیره.. اما خب هنوز پیشرفت چندانی نکرده. هنوز نتونستم از پوشک بگیرم. هنوزم خوب دستور پذیر نیس. البته چیزایی که به نفعشه و دوس داره رو زود میفهمه و انجام میده اما بقیه موارد نه. و خیلی چیزای دیگه. دلم خیلی گرفته انگار یه غم رو دلم سنگینی میکنه دلم نمیخواد این موضوع رو هم به کسی بگم فقط به شوهرم میگم که یکم دلم آروم بشه اما اون همش میگه زیادی حساسی چیزی نیس😒
مامان عشق مامان عشق ۳ سالگی
سلام خوبید خانما، بچه هاتون خوبن؟ گاهی وقتا برام خیلی سوال پیش میاد چرا بعضی ها خاص و بده اخلاقشون، نمیدونم شاید من حساسم یه دوست دارم نه صمیمی ، دخترش ۲ سالشه بعد دختر من با دخترش بازی میکنه اون حساسه ۴ چشمی حواسش بهشه ، خودشو خیلی دخالت میده تو کار بچه ها کاملا فهمیدم ادا س ، میگه یعنی من اهمیت میدم دنیای دخترا با پسرا فرق داره ما دوتامون دختر داریم اون یه پسرم داره ، اونوقت میگه تو نباید بزاری بچه رژ لب بزنه و لاک ناخن میگه گوشواره ننداز اونوقت پسر ۲۰ ساله ش گوشواره انداخته گاهی با اینجور آدما نمیدونم چجوری رفتار کنم ، به بچه ش میگه از خودت دفاع کن چجوری یعنی مثلا موقع بازی میگه چون دوستت اسباب بازی نداد تو برو از بگیر این رفتار در شان یه زن ۴۳ ساله نیست من ۱۳ سال ازش کوچیک ترم ولی اینجور اخلاقی ندارم ، خیلی رو مخم رفته میگه مت خیلی بلدم ولی واقعا اشتباه میکنه حالا اون رفتار رو کرد به نظرتون چی باید میگفتم ، بعد نیم ساعت اومده به دخترش میگه برو توست رو بگیر حالا نه بچه ش گریه میکرد نه کسی کاری کرده بود منم گفتم دیگه دخترت یادش رفته باز یادش میندازی که چیییی میگه خواستم سر به سر دخترت بزارم کاملا مشخص بود که حرص می‌خورد دخترش توپشو نخواست واقعا اینجور آدما مادر نیستن دشمن دیگران و خودشونن منی که مادرم درسته بچه مو دوست دارم ولی بچه های دیگه هم دوست دارم اون داشت لج می‌کرد با بچم این یه درد دل بود و خواستم بگم واقعا هر کسی بچه ش رو شیر میکنه به بد کزدن به بچه ی دیگه مادر نیست
مامان دختر کوچولو🤱🍼 مامان دختر کوچولو🤱🍼 ۳ سالگی
سلام مادرا
مدت ها بود سوالی نپرسیده بودم و تو گهواره فعالیتی نداشتم
اما یه چیزی که خیلی آزارم میده باعث شد دوباره نصبش کنم و بیام سوالم رو بپرسم.
من همیشه آدم آرومی ام
اما سر بچه خیلی حساسم و موقعی که خدای نکرده اتفاق بدی براش می افته دیگه نمیتونم جلوی خودم رو بگیرم و از شدت ناراحتی ممکنه حرفی به شوهرم بزنم البته فقط همون لحظه.
اما شوهرم نه تنها درک نمیکنه که من یه مادرم و قلبم لرزیده و از ترس و گریه و وحشت حرفی زدم بلکه خودشم ده تا می‌ذاره سرش و به خودم و خانوادم ناسزا میگه.
الان شوهرم اتاق بود داشت تلفنی صحبت میکرد بچه جلوی چشمش رفته بود بالای صندلی و داشت می‌رفت روی کمد پا بذاره که افتاد محکم زمین.
خداروشکر روی فرش افتاد و سرش جایی نخورده اما از بس صدای مهیبی بود و بچه هم گریه شدید میکرد که با ترس و گریه رفتم سمت اتاق و گفتم بچه م وای بچه بعد دیدم پیشونیش قرمزه با گریه بهش گفتم پس اینجا چه غلطی می‌کنی.

می دونم حرف نادرستی زدم
قبول دارم
اما این یه کلمه اونم تو اون حال بدم اونقدری بد بود که هزاران حرف زشت به من و خانواده ی از همه جا بی خبرم بگه؟

چندساله هر چیز کوچکی رو بهانه می‌کنه و به خانوادم فحش میده من دیگه واقعا طاقت ندارم مادرم از برگ گل نازک تر به این آقا نمیگه و هزاران هدیه نثارش کرده اینم نتایج زحمات و لطفش.

به نظرتون حالا من باید بازم عذرخواهی کنم با اینهمه تلافی که کرد؟؟
چون عادت داره هم فحش میده هم قهر می‌کنه

خسته ام
کمک کنید حالم خوب نیست
مامان فرشته هام مامان فرشته هام ۳ سالگی
خانم ها یه همسایه داریم همسن دخترمه ۶سالشه فوق العاده بچه ی بی تربیتی هست چند بار بچه هامو زده اذیت کرده متاسفانه دختر من هرگز هیچ بچه یی رو نمیزنه واز خودش دفاع نمیکنه بابت این موضوع خیلی نارحتم امروز عصبی شدم کلی کار داشتم تو حیاط اون دخترم اومده بود جلوی درمون وبه بچه هام بد وبیراه میگفت دخترم چنگ زد منم داد زدم سرش ومادرشم یه ساعت بود میدید از پنجره بچش اذیت میکنه ولی نیومد ببردش من عصبی گفتم چرا اینقدر بی تربیتی دست به بچه هام بزنی دستتو می شکونم گفتم یه بزرگ ترم نیست بیاد جمعش کنه از این وسط درشون زدم وبه مادرش گفتم بسه دیگه تا الان دخترت خیلی بچه هامو زده اون روز کلی خون از لثه ی پسرم اومد سرش کوبوند به در جلوی بچه تو بگیر بخدا میزنمش بدم میزنمش بنظرتون خیلی تند رفتم بخدا مادرش اصلا براش مهم نیست وبه کار دخترشم افتخار میکنه اون روز شلنگ آبو گرفت داخل ماشین یه بنده خدایی کل ماشین خیس کن مادرشم فقط از. پنجره گفت بیا تو همین
مامان فسقلی🍀⚘🤍 مامان فسقلی🍀⚘🤍 ۳ سالگی
به معنای واقعی از پسرم متنفرم خستم وااای تمام استخوان های بدنم تیر میکشه از دستش از حرفا های مردم از خودش از همه بدم میاد وااااای امان امان از گریه ها زور گویی هاش وااای دیشب تو خیابون خونه فاملیمون می‌رفتیم خونه خودمون پیاده بودیم این می‌گفت منو ول کن با بچه ها دنبالشون می‌دوم من نمیزاشتم گفتم ماشین می‌کنه بهت فقط جیش گریه بغل میکردم خودش مینداخت پایان انقد گریه کرد انقد خودشو میکشید منم با کفش پاشنه دار بودم عذیت میشدم زدم تو صورتش گفتم بس کن گریه نکن میگفتی ماشین میزنه بهت مادر شوهرم بهم میگه خدا بزنه تو سرت چرا می‌زنیش گفتم خدا بزنه تو سرتو و اون بمیرین راحت شم مغز خودم از دست شوهرم و مشکلاتشون داره میترکه پسرممم این طوری احمق هست هرکس میبینم باز میگه چرا رشد نمیکنه چرا اینطوریه تازه هم سه ساعته هرکاری میکنم نمی‌خوابه هرچی میبینن با صدای بلننندگریه می‌کنه یه بچه تا یه چیزی میگه جیغ گریه می‌کنه متنفرم از پسرم به قرآن بدم میاد انقد دعواش کردم فوش دادم چرا اینطوریه چیکار کنم بار هزارم هست میام گهواره میگم اینطوریه از وقتی دنیا اومده منو زجر میده تو خود الان 😭😭😭😭