تجربه زایمان پارت ۳👶🏻💙
ویهان رو که دیدم دیگه بعدش رو از شدت اینکه سرم ها هوشیاریمو برده بودن بین خواب و بیدار بودم یادم نمیاد یهو دیدم اومدم ریکاوری
اون لحظه ک تختمو تو ریکاوری جابجا کردن خیلی درد داشتم وایی
تو ریکاوری زااار میزدم از شدت درد انقدم احساس تنهایی داشتم ...
گریه میکردم میگفتم توروخدا بزارید مامانم بیاد پیشم اخر نتونستم درد رو تحمل کنم گفتم برام پمپ درد بیارید پمپ درد تو ریکاوری زیاد کمک حالم نشد ولی تو بخش خوب بود
رفتم ک بخش مامانمو همسرم اومدن پسرمم اوردن اونجام خیلی درد داشتم ار درد فقط زار میزدم گریه میکردم پمپ درد کفایت نمیکرد برام 🥺❤️‍🩹
خلاصه وقتی ویهان رو اوردن مامانم بغلش گرف همه رفتن سمت ویهان باز من تنها موندم🤣 فقط گریه میکردم 🫠
بعدش دگ از گشنگی هلاک شدع بودم نمیزاشتن جیزی بخورم حتی اب
ساعتی ک مشخص کرده بودن چیزی نخورم گذشت و گفتن باید راه بری
پاشدم راه برم خیلی سخت بود واقعا سختتت و دردناک بود برای من بشخصه
خونریزیم شدید بود موقع راه رفتن گلاب ب روتون اتاقم کثیف شد انگار شیراب باز شدع بود ...🤦🏻‍♀️
اومدم یه چیزی خوردم و خوابیدم ... در کل سزارینم خیلی دردناک بود
میشه گف فقط برش خوردنمو نفهمیدم دردای زیادی کشیدم تا روز بخیه کشیدن اما خب فدای سر بچم هنوزم ک هنوزه ۱۵ روز میگذره بخاطر بالا اوردن تو اتاق عمل سرمو چرخوندن سر درد و گردن وحشتناک هرروز باهامه 🥺🥲
-و این بود قصه ۱۴ اسفند ما👶🏻💙
انشالله همتون بسلامتی فارغ شید که بعد فارغ شدن کلی راه و مسئولیت دارید😍

تصویر
۹ پاسخ

درد داشتی انقد عکسای خوشگل گرفتی .اگر درد نمیداشتی چه غوغایی میکردی🫢🤭

زیر سایه پدر مادر بزرگ شه عزیزم
پیج اینستاتو بده اگ کلیپ فسقلو گذاشتی ببینم

پس زایمان سختی داشتی🥺
بازم خداروشکر ک گذشت

مبارکه عزیزم قدمش خیر باشه❤

وای منم دردام از ریکاوری شروع شد ولس هیچ کس محلم نمیداد مثلا بیمارستان خصوصی هم بود بیمارستان مردم تهرلن افتضاح خاک برسرشون
خدمه سدم داد میزد وول نهور درد داری که داری زاییدی دیگه هیچ مسکنی هم نمیشه بهت بدیم
منم تحربه اولم بود گفتم خدایا یعنی تا کی این درد باید تحمل کنم انقدر درد داشتم دلم نمیخوایت بچمو حتی ببینم

منم درد شدیدی داشتم طوری ک وقتی بهم گفتن پاشو راه برو تمام بدنم کبود شد و عرق سرد میکردم چشمام نمیدید بخدا پرستار ترسید گفت برو بشین نمیخواد راه بری. در این حد بودم تا دوهفته نمیتونستم اصلا راه برم درس و حتی صاف بشم واقعا اونایی ک زایمانشون راحته بنده خوب خدا هستن😢😢😢تازه من درد دنبالچه هم بهم اضاف شد طوری ک نمیتونستم بشینم و پاشم میگفتم الان کمرم میشکنه

مبارکه عزیزم قهوه یا نسکافه چن بار بخور برا سر دردت من خودم سزارینی بودم بهم دادن

مبارکت باشه
درد گردنت بهتر شده؟

هميشه به خوشي

سوال های مرتبط

مامان مامان نویان❤️ مامان مامان نویان❤️ ۲ ماهگی
خلاصه همش منتظر بودم کار بخیه تموم کنه ک تموم نمیشد خیلی طول کشید خداییی یه ساعتی شد دیگ کلافه شده بودم ک تموم شد و درد کمرم شروع شد انگار با ساطور کمرمو زده بودن گفتم پمپ درد بیارید دارم میمیرم..خلاصه بردنم ریکاوری اونجا شکممو فشار دادن چون خیلی بی حسی نرفته بود انچنان درد نداشت..ولی بعد ده دقیقه بی حسی رفت درد شکمم شروع شد ای خداااا چ طاقتی به ادم میده انگار سوخته بودم تا زخم قشنگ انگار مثلا اتو رو گذاشتن سر جای زخم ک ایقد داد و بیداد میکردم همونجا بچمم اوردن یکمم شیر خورد سر سینه هم نداشتم اصلا🥴بعدش بردنش ب بقیه نشونش بدن
منم بی حسیم کلا رفت و میخواستن ببرنم بخش ک پرستار اومد باز شکمم فشار بده.‌گفتم بگو یا خدا تو ریکاوری فشار دادن لازم نیست گفت اون ب ما ربطی نداره الان مریض مایی دوباره باید فشار بدم..دستشو گرفته بودم حالا مامانم اینا و شوهرم بالا سرم..جیغ میزدم گریه میکردم ک اونام ب گریه افتادن..هیچ جای عمل به این سختی نبود واقعا..بردنم بخش هنوز شدیدا درد داشتم..
همه خانواده تو اتاق بودن بچمم همونجا بود..دیگ پمپ درد کم کم اثر میذاشت و درد قابل تحمل میشد و من خواب الودتر..واقعا ماه اخر نخوابیده بودم اصلا دیگ خوابیدم برا خودم تو اون همه سر و صدا
مامان جوجه طلایی مامان جوجه طلایی ۷ ماهگی
پارت ۵
ببخشید دیر شد پسری بیدارشده بود
خلاصه بردنم بخش ریکاوری. برای من بدترین و دردناک ترین قسمت کل این یک روزو نصفی ریکاوری بود . وقتی رسیدم ریکاوری ب درخواست و رضایت خودم پمپ درد برام گذاشتن و سرم وصل کردن یه سرم ساده. تموم ک شد یه سرم زدن ک هنوز دو قطره نرفته بود تو تنم یه درد خیلی شدیدی اومد سراغم انگار یاسین هنوز تو شکمم بود و روده ها و رحمم بهش فشار میومد و تکون میخورد با وجود پمپ درد بازم دردش طاقت فرسا بود و هنوز پاهام سنگین بود و ب هیچ عنوان نمیتونستم حتی انگشتای پامو تکون بدم یا حس کنم . پرستار اومد بالا سرم و حالمو پرسید گفتم خیلی دلم و جای عملم درد میکنه گفت بخاطر سرم جمع کننده رحمه. دردناکه اما دوره نقاهتتو بعد عمل کوتاه میکنه . خلاصه ک چشمتون روز بعد نبینه من از ساعت ۱۰تا ۱تو ریکاوری بودم و اخرم فقط تونستم انگشتای پامو تکون بدم بردنم بخش . خیلی طول کشید تا بی حسی از پایین تنم کامل بره . رسیدگیشون خوب بود و تند تند میومدم زیرم عوض میکردن و شیاف میذاشتن برام و بسیار مهربون بودن تو ریکاوری خونریزیم روون بود بخاطر سرم ها و تو بخش خونریزیم کمتر شد دوسه باری اومدن شکممو فشار دادن دردش کم تر ار اون سرم لعنتی بود . شب ساعت ۱۰ اجازه دادن مایعات بخورم و ساعت ۱۲خودم بدون کمک تونستم از تخت بیام پایین برم سرویس خودمو تمیز کنم بعدم اروم اروم راه رفتم
هزینه کلی بدون بیمه تکمیلی ۲۷میشد
من تکمیلی داشتم شد حدودا۱۴
مامان سلنا مامان سلنا ۴ ماهگی
خاطره زایمان سزارین(۲)
کلا حس خوبی نداشتم همش نفسم قطع میشد عملمم خیلی طولانی شد نمیدونم چون سز دوم بود اینطوری بود یا نه ساعت۱۱منو اوردن ریکاوری باز انقد اونجا هم شلوغ بود یک ساعت هم اونجا موندم اثر بی حسیم کامل رفت و درد داشتم در حالی ک سر سز اول من تا ۶ساعت حس نداشتم و حالم عالی بود دیگ باخواهش برام مسکن زدن و بردنم بخش بعد چند دقیقه اومدن چند نفر بالا سرم و شکممو محکم فشار دادن مررردمو زنده شدم بلند بلند گریه میکردم اونا هم برخورد خوبی نداشتن بااینکه بیمارستان خصوصی بود خیلی عذاب کشیدم مامانمم بادیدن من گریه اش گرفت باز رفتن یک ساعت دیگه اومدن فشار دادن و همچنان درد داشتم همه ترسم راه رفتنه بود اما با وجود دردی ک سر فشار دادن شکمم کشیدم درد این کمتر بود تا صبح سه بار پاشدم راه رفتم و رفتم سرویس حالم با راه رفتن بهتر میشد.خلاصه ک اونشب گذشت و صبح هم پاشدم راه رفتم پشتم با پاشنه پام ب شدت درد گرفته بود و همچنان هم پشتم درد میکنه اومدم خونه رفتم دوش گرفتم و الان اوکیم روزای اول دردم با شیاف قابل تحمل بود خلاصه این زایمان خیلی سخت بود برام اما گذشت و خداروشکر دخترم الان بغلمه و سالمه و همه این درد کشیدنا فدای یک تار موهاش🥰😊❤️
مامان نویان مامان نویان ۲ ماهگی
مامان سامیار 💙 مامان سامیار 💙 ۷ ماهگی
مامان لیانا مامان لیانا ۵ ماهگی
سلام مامانا من ۲۱ اردیبهشت زایمان کردم میخوام تجربمو براتون به اشتراک بذارم. صبح رفتم بیمارستان بستری شدم و ساعت ۱ونیم رفتم برای عمل. قبلش برام سوند وصل کردن ک درد نداشت ولی یکم سخته دیگه بلافاصله بردن برا عمل.من بیحسی بودم خیلی میترسیدم ولی واقعا حس قشنگی بود وقتی نی نیمو دیدم. یکم اون لحظه ک بالای دلم فشار دادن تا بچه بیرون بیاد سخت بود بعدشم حالت تهوع گرفتم ک با دارو کنترل کردن. متخصص هوشبری خیلی حواسش بهم بود. درکل عمل اونقدر ک فکر میکردم ترسناک نبود. بعدش بردن ریکاوری که اونجا سردم بود ک بخاطر اثر داروها لرز کردم. خیلی تو ریکاوری بودم چون حالم واقعا بد بود. ریکاوری از عمل خیلی سخت تر گذشت. بعدش بردنم داخل بخش حدود ۵بار شکمم فشار دادن که درد داشت.اخر شب از تخت اومدم پایین که اونم اولش سخت بود حس میکردم هر لحظه بخیه هام باز میشن ولی اونطور نبود.روز بعد هم مرخص شدم. تو خونه ام روزهای اول بعد زایمان خیلی ادم اذیته. کلا حال داغونی داشتم الان خداروشکر بهترم.
برای همه زایمان راحتی رو ارزومندم❤️
مامان محمدجواد ومیراث مامان محمدجواد ومیراث ۸ ماهگی
پارت دوم
اتاق عمل نیم ساعتی طول کشید ، من چندثانیه حالت تهوع گرفتم فقط که سرم رو به پهلو کج کردن خوب شدم ، بعد از اتمام هم بچه رو اوردن دیدم و سریع من رو بردن ریکاوری و بچه رو بردن بخش نوزادان ، اون روز شلوغ بود و من تا سه ساعت توی ریکاوری موندم بعد از دو ساعت تونستم حرکت بدم کمی پاهامو ، یکمی سردم سد که بهشون گفتم و برام بخاری اوردن و خوب سد ، همونحا درخواست پمپ درد کردم ، دکترم بعد از یک ساعت اومد و معذرت خواهی کرد که میدونم درد داره اما به نغع خودته و رحممو فشار داد ابنجا واقعادرد داشت و حیغ کشیدم بعد از سه ساعت آوردن منو بردن بخش تو اتاقم و بچه رو هم بعد از نیم ساعت آوردن دردام داشت سروع میسد اما پرستارا زود زود سروم میزدن و شیاف میذاشتم و قابل تحمل بود سختیش این بود که نباید سروگردنمو تکون میدادم و نباید خرف میزدم تا ساعت هشت شب ، شب که شد دکتر گفت با نسکافه و چای شروع کنم و کاچی و سوپ هم خوردم و بهم کفتن باید راه برم فقط چند قدم اولش سخت بود و بعدش برام راحت شد
مامان مهوا🌝🌛 مامان مهوا🌝🌛 روزهای ابتدایی تولد
پارت پنجم ...
از اتاق عمل اوردنم توی ریکاوری دکتری که اونجا بود گفت سر تختمو بیارن بالا چون خطر امبولی کمتر میشه بیحسی هنوز توی بدنم بود ولی از توی اتاق عمل تو بدنم ارز افتاده بود و تا توی ریکاوری هم ادامه داشت توی ریکاوری یک ساعتی بودم حدودا شاید هم بیشتر دقیق نمیدونم توی ریکاوری هم بهم سرم زدن توی اتاق عمل هم دوتا سرم بهم زده بودن.....
دیگه حدودا ده دقیقا اخری که تو ریکاوری بودم داشت اثر بی حسی کم میشد و زیر شکمم یه دردای خیلی خفیف حس میکردم ..بعدش منو بردن توی بخش ملحفه زیرمو عوض کردن و یه ملحفه جدید انداختن نوار نزاشتن فقط ملحفه بود و لباس هم تنم نبود چون تو اتاق عمل لباسمو پاره کرده بودن فقط پتو روم بود دیگه توی بخش لباس جدید رو هم تنم کردن ولی تا پیین نکشیدن تا روی شکمم بود....
خب دیگه تا اینجا گل و بلبل بود ،پرستار اومد وبرام سرم بیزاکول زد واسه جمع شدن رحمم درد ها شروع شدن مثل درد پریود کم و زیاد میشد و خیلی دردناک میشد گاهی اوقات با اینکه دوتا دوتا شیاف میزاشتم و مسکن هم برام تزریق میکردن درد داشتم....تا صبح چهار تا سرم زدم و زمانی که سرم ها تموم شد بهتر شدم تو این مدت همین ثابت موندن با وجود درد خیلی واسم سخت بود کمرم خششششک خشششک شده بود میترسیدم پاهامو خیلی بالا بیارم و تکون بدم ولی چند دقیقه یکبار پامو جمع میکردم ولی بازم کمرم درد داشت ..البته من سرمو تکون میدادم و تقریبا حرف هم میزدم اما خداروشکر بیحسی هیچ عوارضی واسم نداشت...دیگه ساعت چهار ماما اومد یکم سر تختمو برد بالا و سوند رو هم کشید یکم درد داشت اما خیلی کم بود گفت ساعت پنج صبح خوردن مایعات رو شروع کنم‌...بارداری زایمان
مامان امیر علی مامان امیر علی ۳ ماهگی
پارت دو✌️
بریم از تجربه بگیم:
صبح ۲۰ تیر من رفتم بیمارستان و از قبل نامه داشتم بستری شدم و تا ساعت نهونیم نمی‌کردند اتاق عمل میگفتن تخت خالی نیست نه و نیم رفتم اتاق عمل ک بازم تو سالن انتظار منتظر موندم قبل اینکه برم اتاق عمل بهم سوند وصل کردن من یه کم اذیت شدم بخاطر سوند و از زایمان نمیترسیدم ولی از اذیت شدن سوند گریم گرفته بود بعد دیگ رفتم اتاق عمل و دکتر بیهوشی اومد بالا سرم گفت کمر ب پایین میخوای یا کامل گفتم کامل گفت این امپول میزنم تو سرم احساس سرگیجه میکنی نترس وقتی امپول و زد گف چند سالته گفتم نوزده همون موقع فهمیدم یه گازی پیچید ته گلوم و بعدش دیگ هیچی نفهمیدم
وقتی چشامو باز کردم دیدم تو ریکاوری هستم و دونفری ک کنارم بودن هی ناله میکردن از درد (عمل بینی داشتن)ولی من اصلا دردی نداشتم چون پمپ درد داشتم فقط حس میکردم دلم سبک شده بعد نیم ساعت از ریکاوری آوردن تو بخش منو بعد اومدن بام شیاف هم گذاشتن ولی واقعا دردی حس نمیکردم خیلی خیلی کم بود دیگ امروز ک پمپ درد و برداشتن یه کم دردا رو فهمیدم دردشم اصلا از بخیه نبود فقط مثل حالت نفخ دلم درد میگیره ک یکی شیاف گذاشتم ک خیلی بهتر شدم