سلام عزیزان خواستم تجربه زایمانم بگم من از وقتی وارد ۸ ماه شدم به معنای واقعی سنگین شدم به زور یه وعده غذا فقط درست میکردم خیلی هم درد داشتم الحمدالله تعطیلات بود و همسرم کلا خونه بود کمکم میکرد تا اینکه ۲ روز مونده بود من ۳۴ هفتم تموم بشه ۳ صبح درد زایمان من گرفت من قبلا ۲ تا طبیعی زایمان کردم دقیقا درد میشناسم خلاصه تا ۵ صبح صبر کردم که شاید دردم ول کته دیدم نه که با شوهرم رفتیم بیمارستان اونجا هم من تا ۹ شب بیخودی زجر دادن نه سرم و نه آمپول واسه قطع شدن درد ها نزدن البته بگم من بخاطر بچه هام که بیمه نبودم مجبور شدم برم دولتی خلاصه تا ۹ شب من درد کشیدم رحمم ۳ سانت باز شد تا من بردن واسه سزارین بچه هامم با وزن ۲ کیلو به دنیا اومدن و رفتن تو دستگاه الحمدالله حالشون خیلی بهتر و شاید به زودی مرخص یشن خواستم بگم بدترین انتخاب واسه زایمان سزارین من اگه توان داشتم این دوتا بچمم طبیعی به دنیا میاوردم چون خیلی بعد زایمانم دارم درد میکشم

۲۰ پاسخ

عزیزم کدوم بیمارستان زایمان کردی؟
دقیقا منم ۳۴ هفتگی زایمان کردم
بچه ها رفتن دستگاه ولی زودی مرخص میشن نگران نباش به زودی باهم برمیگردید خونه

دقیقا منم پایان ۳۴ هفتگی زایمان کردم با باز شدن کیسه آبم...
ان شاءالله ک بچهاتم بزودی مرخص میشن
خدارو شکر که صحیح و سالمید .دردهاااا تمام میشه عزیزم
بچها تون هردو پسرن؟

خیلی امید گرفتم خدا خیرت بده کع اومدی از زایمانت گفتی
چون منم تهدید به زایمان زودرسم همش میترسم خدایی نکرده اگه یهو تو ۳۳،۳۴هفته دنیا بیان چی میشه 🥺❤️

وای انتخاب من سزارینه ترسیدم باگفته هات 🥲

عزیزم به سلامتی مبارک باشه زیر سایه پدرمادر بزرگ بشن و سلامت باشن

ای جانم عزیزم خداروشکر که حالشون خوبه. چقدر خوشحال شدم 🙏🙏🌹🌹
گلم خودت بیمارستان پیششون میمونی؟ اون یکی بچه هات پیش کی میمونن؟

خدا بچ هاتون و خودتو خفظ کنه

عزیژم بسلامتی
ایشالله خیلی زود قل قل هارو میاری خونه 😍😍🧿🧿

سلام عزیزم قدم نو رسیده مبارک ❤️ برای ماهم دعاکن گلم

انشاله ب خوشی یکم بگذره اوکی میشه دردات عزیزن

سلام گلم مبارک باشه قدم نورسیده ها
ان شاالله به سلامتی بزرگشون کنی
چه خوشحال شدم اول صبحی تاپیکت رو دیدم

قدم نو رسیده مبارککک انشالله زودتر نی نی ها مرخص بشن عکسشون برامون بذاری ذوق کنیم😍❤️

مبارکه گلم ما که طبیعی هم که اوردیم درحد مرگ رفتیم الان هم بعد از ۲۳ روز همونجور از جای بخیه هام میکشم خیلی درد داره نمیتونم بشینم هم اینکه هموروئید هم دارم یبوست که میکشم اذیت میشم

خداروشکر که بچه ها سالمن خودتونم کم کم خوب میشید ان شالله

عزیز دلم خدارو شکر ک سالم سلامت ب دنیا اومده و توم سلامتی اشکالندارع یکم درد انشاالله اونم رفع. میشه قدم نو‌رسیدتون هم مبارک انشاالله پر از خیربرکت وشادی باشه براتون

دقیقاً صبح داشتم به این فکر می کردم که کاش تو مدرسه و دانشگاه بهمون یاد می دادن با ورزش و تغذیه مناسب و زایمان در آب و... میشه زایمان طبیعی بدون بخیه خوردن و ... داشت ولی چه فایده فقط الکی همه ترسوندن ما رو و اینکه جوری می گفتند طبیعی درد داره و ... انگار سزارین نداره من بعد رفتن بی حسی سزارین اول گریه می کردم و خودم رو فحش می دادم 🤦🏻‍♀️
تو زندگیم هیچوقت از هیچی پشیمون نشدم ولی الان بعد سزارین دوم واقعاً پشیمونم ای کاش این هزینه رو خرج کلاس های زایمان و زایمان در آب و ... کرده بودم

سلام عزیزم واقعا زایمان طبیعی خیلی خوبه منم بعد سه تا زایمان طبیعی مجبور شدم این دفعه به خاطر دوقلوها سزارین بشم و هنوز بعد هشت ماه آدم قبلی نشدم والا
انشاالله به سلامتی بچه ها زودتر مرخص میشن عزیزم

به سلامتی مبارک باشه قشنگممم😍😍😍الهی خیرشونو ببینی....هنوز دستگاهن؟شیر دادی بهشون خودت؟

زهراااا دختر کی زابمان کزدی
من تازه دیدم پیامتو زده سه روزگی

عزیزم ان شاالله قدمشون خیروبزودی حال خودتم بهتر بشه جانم
ماشاالله یعنی الان چهارتا نی نی داری😍

سوال های مرتبط

مامان علی مامان علی ۲ ماهگی
خانوما از زایمان طبیعی واسه شما بگم من از دوروز قبل از زایمانم دردام شروع شده بود درحالیکه دکترم میگفت تو حالا حالا موقع زایمانت نیست دردام مثل پریود بودن بود یعنی یکم درد میگرفت تا اینکه بعداز ۳ روز به ۵ دقیقه ۵ دقیقه یکبار درد میگرفت رفتم بیمارستان گفت ۱ سانت باز شدی و گفت باید بستری بشی منم به گفته ی کلاسهای زایمان طبیعی که میگفتن زود بستری نشین و تا درداتون تند نشده نمیخواد بستری بشین ساعت ۱۲ شب اومدم خونه و خوابیدم تو خواب یه لحظه درحد ۵ ثانیه یه دردشدید گرفتم و کیسه ابم پاره شد ساعت ۳ نصف شب بود سریع رفتم بیمارستان و سرم فشار بهم زدن خییلی درد کشیدم تا اینکه ۲ سانت شدم و از شدت درد میگفتم اپیدورال میخوام گفتن مال بالای ۴ سانت هستش اما داشتم قشنگ میمردم تا اینکه ۳ سانت شدم از بس حالم بد شد اومدن وصل کردم به من ۱۰ تا سرم فشار زدن و قشنگ مرگ را پیش چشمم دیدم و اخر باز نشدم همون ۳ سانت بودم درحالیکه قبلش دکترم میگفت تو لگنت عالیه واسه طبیعی ولی بیستر از ۳ سانت باز نشدم و تا فردای روز بعد ۱۲ ظهر درد میکشیدم اخرش رو خون افتادم و بردن منا برای سزارین
مامان دخملی 🩷 مامان دخملی 🩷 ۱ ماهگی
#تجربه زایمان
خب بالاخره فرصت شد بیام از تجربه زایمانم بگم ..من ۳۶ هفته رفتم سونو وزن گفت وزنش ۳۲۰۰ هست که تا ۴۰ هفته ممکنه به ۴ کیلو برسه منم چون میخواستم طبیعی زایمان کنم خیلی ترسیدم مدام استرس داشتم که من از پس طبیعی بر نمیام ، خلاصه به فکر سزارین بودم چند تا دکترم رفتم ولی قبول نکردن گفتن وزن بچه باید بالای ۴۵۰۰ باشه که سزارین کنن این وسط ماما همراهم خانم وثوق خیلی بهم دلگرمی میدادن هر وقت میرفتم پیششون کلی از استرسم کم میشد .. خلاصه گفتم هر چی قسمته دیگه خدایی که تا الان کمکم کرده از این به بعدم هوامو داره .. دیگه همه توانم رو گذاشتم واسه زایمان طبیعی.. تو ۳۸ هفته و ۲ روز رفتم معاینه تحریکی دهانه رحمم تا ۳ سانت باز شد ولی خبری از درد نشد به لکه بینی افتادم که گفتن طبیعی هست ، ۳۹ هفته و ۱ روز بودم روز جمعه ۲۷ ام ساعت ۶ صبح با کمر درد بیدار شدم پاشدم یکم راه رفتم دیدم تقریبا هر دو دقیقه درد دارم میگرفت و ول میکرد حالت تهوع خیلی شدید هم گرفتم حالم بد شد گفتم دیگه دردام شروع شد هم خوشحال بودم هم یکم ترسیدم .. خلاصه شوهرم رو بیدار کردم گفتم درد دارم تا جایی که بشه تو خونه تحمل میکنم بعد بریم بیمارستان من درد میکشیدم اون ذوق میکرد که بچه داره میاد😂 خلاصه تا ساعت ۹ و نیم هر طور بود تحمل کردم و دوش آبگرم گرفتم دیدم دردام بیشتر شد واقعا نمیتونستم تحمل کنم رفتیم بیمارستان معاینه کردن گفتن دهانه رحمت ۴ سانته ۶۰ درصد نرمی ، گفتن معاینت خیلی خوبه بستری میشی امروز زایمان میکنی ، ادامه رو تو کامنت ها میزارم
مامان ابوالفض مامان ابوالفض ۸ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
سلام .تجربه زایمان طبیعی که ۲ روز پیش بود
صبح ساعت ۶ رفتم بیمارستان بدون درد توی ۳۷ هفته بهم ختمب ارداری دادن چون کلستاز داشتم
از ۶ که معاینه شدم ۳ سانت بودم و هیچ دردی نداشتم
تا ۹ صبح بهم آمپول فشار وصل بود .ساعت ۹ معاینه تحریکی شدم ک واقعا درد داشت و در همون حین معاینه ماما وحشی کیسه آبمو زد ترکوند با سوزن 😑 یهو خونریزی کردم و آب ازم خارج شد . از ساعت ۹ تا ۲ ظهر دردای عجیب و وحشتناک داشتم ک دهانه رحمم شده بود ۱۰ سانت ک فول فول بودم .بازم به لطف ماما از ساعت ۲ تا ۵ عصر با دهانه رحم ۱۰ سانت درد میکشیدم و میگفتن زور بزن سرش دیده نمیشه
دیگ حوالی ساعت ۵ و نیم عصر بردنم تخت زایمان و بعد ۱۰ دقیقه پسر کوچولوم گذاشتن تو بغلم
زایمان وحشتناکی داشتم و اصلا دلم نمیخاد دیگه یادش بیفتم
بازم خداروشکر خداروشکر که نی نیمون سالمه و این کابوس زایمانم تموم شد . راسی بخیه هم داخلی فراوان و حارجی حدود ۷ تا خوردم که اونام درد عجیبی دارن و بعضی وقتا داخلیا میسوزه . نصیحت من ب شما فقد و فقد اینه ک یبوستی نشین .من یبوست دارم اصلا نمیتونم برم دسشویی و واقعا سخته واقعا سخت .
مامان آیه مامان آیه ۵ ماهگی
سلام خان‌ما‌اومدم واستون از زایمانم بگم

من چند روز یبود بدنم میخوارید رفتم دکترم آزمایش گرفت گفت انزیمای کبدت زیاده درد زایمانم تو نوارت دیده شده
منم اومدم خونه دوش گرفتم رفتم بیمارستان بستری شدم تا اینکه از ۷ شی شروع کرد به دارو دادن واسه تشکیل‌دردم ساعت ۱۲ دردام شدید شد
ولی دهانه رحمم ۲ ساعت باز بود خلاصه ساعت پنج صبح دوباره شروع‌کردم به دارو دادن ساعت ۱۱ ماماهمراهم اومد کلی ورزش کردیم روتوپ نشستم دردام روی دستگاه ۱۲۸ درصد بود یعنی درد زایمان اومدم معاینه کردن گقتن همون دوسانته بااینکه این همه درد کشیدم دکترا گفتن چون خفته ات گمه دهانه رحمت سفته
وگررنه خانومای دیگه بعد یکی دوساعت راحت زایمان میکردن
منم دکترم گفت تا هفت شب صبر کن اگر اوکی‌نشدی سزارین کن هفت شب شد دهانه رحمم نرم شد ولی متاسفانه بچه مدفوع کرد
رفتم سزارین شدم از کمر به پایین بی حس خ اروشکر زیاد درد نداشتم حتی درد زایمانم که میگ رفت آنقدر شدید نبود ان شاءالله همه به سلامتی زایمان کنن