۵ پاسخ

خببببب بعدش چی شد چقد طول کشید ده سانت شی دردش چجوری بود؟چند هفته بودی ؟

سخت بود ؟

دردت زیاد بود سخت بود چی شددد

چندهفته بودی؟؟طبیعی زایمان کردید؟؟دستگاه نرفت؟؟

سلام عزیزم کدوم بیمارستان رفتین
یکم بیشتر توضیح بدین ممنون میشم زایمانتون راحت بود؟؟

سوال های مرتبط

مامان میران مامان میران ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۱
دیروز پنجشنبه حدودای ساعت یک بعدظهر بود یه دل درد خفیف داشتم میگرفت ول میکرد گفتم برم بیمارستان ان اس تی بدم خیالم راحت بشه چون دکتر بهم گفته بود اگ تاجمعه زایمان نکردی باید شنبه بستری بشی چون شنبه ۴۱هفته میشدم خلاصه ک دیروز ان اس تی دادم معاینه کردن یک سانت و نیم بودم این یک سانت رو من از هفته ۳۷ بودم تا ۴۰ هفته و پنج روز اصلا دهانه رحمم باز نشده بود بااین ک کلی ورزش و ماساژو اینا انجام میدادم برگشتم خونه تقریبا از بیمارستان تا خونه نیم ساعت راه رفتم خونه حس کردم بازم درد دارم گرفتم خابیدم زیاد توجه نکردم دوباره از دل درد بیدار شدم تا ساعت یک شب حس کردم که طبیعی حدود ساعت دو اینا بود دردم بیشتر شده بود باهمسرم رفتم بیمارستان معاینه کرد بازم گفت تعقیری نکردی 😐همون یک سانته برو دردت گرفت بیا بااین ک من دردام منظم بود و درد زایمان بود ولی خب دهانه رحم باز نبود خلاصه رفتم خونه دوباره حدودای ساعت سه و نیم بود که رسیده بودم خونه دردام انقدری زیاد شده بود ک فقط دور خودم میپیچیدم و گریه میکردم
مامان پناه مامان پناه ۸ ماهگی
تجربه زایمان :
پارت دو :

رسیدیم بیمارستان و معاینه شدم در کمال تعجب گفت دهانه رحم باز نشده اصلا خونه داداشم کنار بیمارستان بود و خودشون هم نبودن کلید داشتیم رفتیم خونه داداشم اصلا نخوابیدم و شروع کردم ورزش و دوش گرم و اینا ...
صبح سه شنبه رفتیم بیمارستان باز گفت تازه شدی یکسانت 😐
و رفتم خونه باز ورزش و پیاده روی و پله و دوش
اخر شبش رفتم معاینه گفت شدی دو سانت😐 میخوای بستری بشی یا نه گفتم
نه میرم خونه دردام میکشم
خونه هم خواهرم مرتب با روغن ماساژم میداد
همسرم ماساژ میداد کمک حالم بودن بهتر بود
رفتم باز ورزش و اینا ...
دردام هنوز بینش فاصله بود مثلا پنج دقیقه ای یکبار میگرفت در حد چهل .پنجاه ثانیه ک اونم قابل تحمل بود و شد صبح چهارشنبه ک رفتم خود دکترم معاینه کرد و گفت شدی سه سانت و نیم و نامه بستریمو داد ولی باز مقاومت کردم و نرفتم بستری بشم و رفتم خونه
ساعت یک و نیم دو رفتم بیمارستان برا بستری معاینه کرد گفت شدی شش سانت
ساعت سه بستری شدم
مامان محمد هادی🎈 مامان محمد هادی🎈 ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت یک

سلام منم اومدم بلاخره بنویسم خیلی وقت بود میخواستم بنویسم ولی گفتم شاید کسی دوست نداشته باشه آخر دلو زدم به دریا

من از ده روز قبل زایمانم هم با توپ ورزش میکردم هم گل مغربی مصرف میکردم پیاده روی دو شب بیشتر نتونستم برم تپش قلب می‌گرفتم
خلاصه من یکشنبه رفتم پیش دکترم معاینه کرد گفت دهانه رحمت باز نشده نامه نوشت برای پنجشنبه ک برم سز بشم
خلاصه فرداش منم به امید پنجشنبه یکم پاشدم کارام کردم در حد ظرفامو خودم شستم لباسشویی روشن کردم 🤣
ظهرم رفتم خونه مامانم ساعت ۳ناهار خوردم و خوابیدم تا اذان مغرب
قرار بود با شوهرم برم بیرون پاشدم برم وضو بگیرم نمازمو بخونم دیدم لباس زیرم خونیه اومدم سریع زنگ زدم دکترم گفت برو بیمارستان سریع رفتم معاینه کرد گفت دهانه رحم یک سانت ان اس تی گرفت گفت خوبه برو ی چیز بخور و راه برو بعد بیا دوباره نوار بده یکم آب میوه خوردم
بعد رفتم سرویس دیدم یدلکخ های سبز هم به نوار اومده تا گفتم بستری شدم تحت نظر
مامان جوجه رنگی💙💙 مامان جوجه رنگی💙💙 ۲ ماهگی
سلام خانما تجربه زایمان طبیعی رو میخوام بهتون بگم



من ۱۳شهریور ساعت ۳صبح با احساس ادرار شدید از خواب بیدار شدم تا ازجام بلند شدم خیس شدم اولش فک کردم ادرارمه رفتم دسشویی خودمو خالی کردم اومدم یکمی راه رفتم دیدم بازکمی خیس شدم بازم باورم نمیشدوقتش باشه بازم اومدم توجام دراز کشیدم یهو یه دردکوچولو گرفت وقتی دوباره رفتم دسشویی دیدم یه لکه خیلی کوچیک خون ازم اومد دیگه باورم شد اومدم شوهرمو بیدار کردم رفتیم بیمارستان جلو دره بیمارستان دوباره شدیدا خیس شدم ماینه شدم برا اولین بار واینکه خیلی درد داشت بشدت جیغ زدم وگریه کردم بستری شدم بازمعاینه شدم که شدیدا درد داشت ۳ونیم سانت بودم ساعت ۸صبح دردم خیلی شدید شده بود دفعه بعد باز میخواستم معاینه بشم که ازشدت دردم اجازه نمیدادم مامایی که پیشم بودجلاد بودانکار همش سرم دادمیزد میگفت اگه نزاری میمیری بعدشم من گفتم برو ازپیشم رفت
من دوساعت تنها بودم ودردمیکشیدم هرچیم صداش میزدم نیومد