۱۱ پاسخ

خوبه دوس داری گریه کنی من عررر میزدم حتی یکی میگف سلام😂😂😂 تازه به هرکی ام میرسیدم یجور رفتار میکردم که دلش ب رحم بیاد منو نگه داره با بچه تنها نباشم یا بیاد پیشم
اما خوب میشی الان داررم جررر میخورم اما دیگه مهم نیس تنهام با بچه دیگه میدونم چی ب چیه😁

منم مثه تو بودم عزیزم،عادیه خوب میشی
من متدر شوهر و خواهر شوهرم میومدن ایقدددد حرف بارم میکردم،همین که اینا میرفتن من شروع میکردم به گریه کردن جوری که داشتم افسرده میشدم،مراقب خودت باش افسردگی بعد زایمان خیلی بده یه وقت دور از جون شبیه من نشی

طبیعیه منم همینجوری بودم هنوز ک هنوزه راه نیافتادم امروزم مامانم اومد خونمون بچه نگه داشت تا من به کارام برسم این مسائل یه طرف اینکه شب بیداری هم باید بکشی هم یه طرف دیگه تازه ادم حامله هم نیست بقیه درک کنن دیگه کلا توقعات شروع میشه
ولی نگران نباش تا ۴۰ روزگی بچه کلا درست میشه همه چی

بله عزیزم کاملا عادیه...من که دم به دقیقه گریه میکردم...یکم که بگذره هم همه چی دستت میاد هم خودت عادت میکنی هم بچه یکم جون میگیره و تایم خوابش بهتر میشه میتونی بخوابی...کاملا درکت میکنم چی میگی⚘⚘⚘⚘

منم دقیقا همین جوریم. احساس میکنم مادر خوبی نیستم. دیگه حتی خودمو هم یادم رفته. نمیتونم زیاد به بچه برسم همش دست مامانمه

وای منم اینجور‌ بودم کاملا عادیه الانم استرسو دارم کریه میکنم مادرشوهرم میاد کمکم جوری با بچه اخت گرفته حس میکنم مامان بدیم همش دلشوره دارم

من پسرم دوماه شده هنوز خونه مامانمم😐

پس دقیقا من باید چکار کنم
۳ تا بچه دارم
از صبح که بلند میشم تا آخر شب استراحت ندارم باید به سرعت نور به همه کارام و بچه هام برسم
از هیچکسم کمک نمیگیرم
شوهرمم صبح که میره سرکار آخر شب میاد خونه
من هستم و یه عالمه کار و گرفتاری و بچه داری و دست تنها🤣

منم دقیقا مثل تو بودم رفته رفته عادت میکنی عادی میشه

خیلی سریع عادت میکنی
مثل من که از این فکرا میکردم ولی بعد هفتم تنها شدمو خودم دیگه از پس همه چیز بر اومدم

اولاشی کم کم عادت میکنی ....

سوال های مرتبط