۴ پاسخ

عزیزم هزینه ی سزارین و بیمارستان چقدر شد؟

انشالله به سلامتی عزیزم مبارک باشه ❤️……قدر دکترتو بدون عزبزم دکتر خیلی خوبی بوده که نزده زیر حرفش منم قرار بود ده روز دیگه محب زایمان کنم حتی نامه ام هم داد دکترم اما اخرین ویزیت زد زیر حرفش میگفت دیگه محب سزارین قبول نمیکنه دست منو گذاشت تو حنا منم فهمیدم داره الکی میگه زیر میزی بیشتری میخواست منم به بیمارستان عرفان ارجاع داد که کلا آزاده و بیمه منو قبول نمیکنه ……منم مجبور شدم دکترمو عوض کردم بعضی از دکترا واقعا بی وجدانن

عزیزم برای بعد از زایمان که میارنمون تو بخش
خودمون باید لباس ببریم؟

اینه دکترت آخه من از دکترم راضی نیستم میخام عوض کنم دکترمو کارش خوبه؟؟؟

تصویر

سوال های مرتبط

مامان آسیه💜 مامان آسیه💜 ۶ ماهگی
تجربه زایمان
سزارین پارت چهارم
سوند درد زیادی نداشت بیشتر استرس ترس ادم ضعیف میکنه خودمو شل گرفتم وصلش کردن رفتیم اتاق عمل خیلی اتاق عمل سرد بود و من از سوند متنفر بودم اذیت میکرد خیلی رفتم روی تخت با کلی ترس دو بار تلاش کردن برا بی حسی و من استرس ترس زیاد داشتم بار اول نگرفت بار دوم پاهام بی حس شد نه خوب خوب شکمم که باز کردن من ازیت شدم و اخرشم بی هوشم کردن وقتی بیدار شدم منو میبردن بخش و کلی درد اومده بود سراغم از ساعت 11تا 2شب درد داشتم که با مخدر شیاف اروم تر شد دیروز توی بیمارستان با شیاف گذروندم از دیشب گردن درد وحشتناک دارم شیرمم کمه داروهام میخورم دردم قابل تحمل میشه وگرنه باید زمین گاز بگیرم کسایی که بی هوشی میگیرن اصلان سرشون تکون ندن تا مثل من نشن واقعا اذیتم دارم درد میکشم جای سزارین دردش خوبه باشیاف حل میشه دخترمم 37هفته چهار روز دنیا اومد با وزن 3کیلو 160گرم اینم از زایمان پر استرس من ان شاءالله همتون زایمان خوبی داشته باشین 🥰💖خدا به همه چشم انتظارا بچه سعی سالم بده
مامان دایان 💙👶 مامان دایان 💙👶 ۸ ماهگی
سلام منم اومدم تجربه زایمانم رو بگم
من قرار بود ۱۳ ام دوشنبه زایمان کنم ولی پنج شنبه شب ساعت ۱۱ یه درد پریودی زیر شکمم می‌گرفت و ول میکرد فاصلش هر یه ربع بود صبر کردم فک نمی‌کردم درد زایمانه تا ساعت دو دیدم قطع نمیشدن دردام رفتم دوش گرفتم و ساعت ۳ با شوهرم و مامانم رفتیم بیمارستان دولتی اونجا ازم nst گرفتن و معاینه کردن گفتن درد زایمانه و سریع رفتیم همون بیمارستانی که قرار بود زایمان کنم اونجا هم ازم nst گرفتن و به دکترم زنگ زدن ساعت ۴ و نیم شده بود بستریم کردن و بهم سرم زدن و آزمایش گرفتن دکتر بی حسی نیومده بود بهم گفتن باید صبر کنی بیاد ساعت ۶ اینا اومدن سوند وصل کردن درد نداشت ولی تحملش سخت بود ساعت ۷ و ۴۰ اینا بود آمادم کردن و سوار ویلچر کردن و بردن اتاق عمل دم در اتاق عمل با خانوادم خداحافظی کردم و رفتم داخل اولین باری بود که میرفتم اتاق عمل استرس داشتم پرستارای خیلی مهربونی بودن اونجا باهام حرف میزدن که حالم خوب بشه و روی تخت زایمان نشستم بهم میگفتن باید شل کنی بدنتو و آمپول رو زد برام اصلا درد نداشت خیلی استرس داشتم فکر میکردم درد داره ولی اصلا درد نداشتم و بهم گفتن دراز بکش و یه پرده سبز جلوم کشیدن پاهام گرم میشد کم کم و همش میگفتم حس دارم هنوز نفس تنگی داشتم نمیتونستم نفس بکشم برام اکسیژن وصل کردن داشتن باهام حرف میزدن که یهو صدای گریه پسرم رو شنیدم خیلی لحظه ی شیرینی بود
مامان امیر مهدی مامان امیر مهدی ۳ ماهگی
پارت دوم تجربه زایمان سزارین
سریع گفتن به پشت بخواب و خوابیدم و پاهام که کامل بی حس شده بود شروع کردن


جو اتاق عمل برای من که دوبار رفته بود اتاق عمل خیلی خاص نبود

فقط بعد بی حسی حس خفه شدن داشتم
قفسه سینم انگار چیزی داشت فشارش میداد حس تهوع داشتم که برام امپول تهوع زدن و چون تا روز آخر بارداری حالت تهوع داشتم شب قبلش دمیترون خورده بودم

۱۰و۴۰ آمپول بی حسی زدن تا ۱۰و ۵۵ گل پسرم به دنیا اومد
صداش که اومد خیلی خیلی خوب بود
نشونم دادنش و بردنش
بعدش تا ۱۱و ۴۰بخیه زدن و برام سریع دوتا شیاف گذاشتن و رفتم ریکاروری
اونجا کم کم ی حسی مثل درد پریودی کم داشتم که بخاطر نبود بچه بود و این درد برای زایمان طبیعی هم هست
واقعا هم درد خاصی نبود قابل تحمل بود
بچم آوردن بهش شیر دادم
حدود ۱۲و نیم بود رفتم بخش که هنوز یکم سر بودم موقع جا به جایی از این تخت به اون تخت یکم اذیت شدم
داخل بخش ی پرستار اومد تا ماساژ بده که گفتم نکنه ی ذره فشار داد و رفت
من خیلی حرف زدم تو بخش ولی اصلا سرم تکون ندادم که گردن درد و سردرد نگیرم

واقعا خدمه توحید ی خانم جوون بود عالی بود خودش تمیز میکرد و شیاف میزاشت

درد هاش تقریبا مثل درد پریودی بود خب بستگی به آستانه درد هرکسی داره من تا میخاست شروع بشه دوتا شیاف میزاشتم و یک بار تو اتاق عمل یک بار تو بخش دوتا گذاشتم بقیش یکی یکی بود
مامان علی جانم👼🏻🩵 مامان علی جانم👼🏻🩵 ۳ ماهگی
سلام 🙋🏼‍♀️

اومدم یه توضیح کوتاه هم راجب بیمارستان بدم برای کسایی که سوال کردن🥰

بیمارستانم نیکان سپید (خصوصی)بود

که خدایی من خیلی راضی بودم پرستار ها و ماما ها خیلی پیگیر بودن

زایمانم طبیعی بود که همون اولی که بستری شدم رفتم تو اتاق خودم که هم اتاق درد بود و هم اتاق زایمان یعنی از اولش تا بدنیا اومدن علی جانم تو همون اتاق بودم

همسرمم اجازه داشت کنارم باشه که از همون اول تا اخر پیشم بود🥹(چقدرم حضورش مفید بود برام)

قصدم برای اتاق بخش( بعد زایمان) خصوصی بود که وقتی زایمان کردم خواستم برم تپ بخش اتاق خصوصی ها پر شده بودن

ولی اتاق های معمولیش دو تخته بود که اصلا اذیت نشدم من یه پرده هم بینمون کشیده میشد

برای وسایل هم
به مادر لباس و پوشک دادن
به بچه هم یه دست کامل لباس و دور پیچ دادن و پوشک
ولی خب من هم برای خودم لباس بردم هم برای علی جونم

همراه هم شب مامانم موند پیشم (فقط خانم میزارن بمونه تو بخش زنان)
غذا هم وعده ای به همراه میدادن

مامای همراهمم توی تیم دکترم (لیلا سعیدی ) بود که از اول بارداری همراهم بود که ۱۸۰۰ هم هزینه گرفتن برای روز زایمان که من واقعاااا راضی بودم

دکترمم برای زایمان هزینه ای نگرفتن

هزینه بیمارستان هم شد ۲۵ تومن که شوهرم وقت تسویه که رفته بود
گفته بودن بیمارستان برای زایمان طبیعی بهمون پنج تومن هدیه تخفیف دادن😁😁
که شد ۲۰ تومن کلا

سعی کردم همه سوالا رو جواب بدم باز اگه چیزی جا مونده بپرسین عزیزا😘😘
مامان 🍓توت فرنگی 🍓 مامان 🍓توت فرنگی 🍓 ۲ ماهگی
تجربه زایمان
صبح اومدم پذیرش شدم با گریه و دلتنگی از تمام شدن بارداری هر چند سخت بود ولی دلگیر
اومدم اول آن اس تی گرفتم یه ساعتی معطل شدم لباس دادن پوشیدم ازمایش اینا گرفتن که از کمرم زیر شکمم درد پریودی گرفته بود نگو بجه وارد لگن شده بعد اتاق عمل رو آماده کردن خیلی سرد بود اتاق عمل دندون هام می‌خورد بهم بعد بی حسی زدن از نخاع درد نداشت فقط ترس داشت سریع خابوندمنم رو تخت پاهام داغ شد حالت تهوع گرفتم فلبم تند میزد گفتم قلبم داره وامیسته گفتن هیچی نیست تو سرم انگار یه چیز ریختن آروم شدم بعد دخترم رو آوردن دیدم چسبوندم رو صورتم حس خوبی بود اما میلرزیدم بعد با پتو از تخت بلند کردن انداختن رو برانکارد سرم زدن بعد دوباره از اون برانکارد انداختن روی تخت دیگه خیلی درد داشتم شکمم رو فشار دادن خیلی درد داشت اومدم تو بخش شوهرم اومد کمک تا دوباره از اون تخت انداختن رو تخت بخش درد وحشتناکی بود بعد بچه شیر خورد و امان از وفتی که از رو تخت خواستم بلند شم نفسم بند اومد خیلی درد داشت زخم هام بلند شدم با بختی رفتم دستشویی زیرم رو تمیز کردن الان هم بابد بختی دراز کشیدم و دارم تایپ میکنم
راستی سوند وصل کردنی هم یه سوزش بدی داشت 😬
مامان مهدیار👼🏻 مامان مهدیار👼🏻 ۱ ماهگی
پارت ۴ ( تجربه سزارین)

اونجا خیلی لرزش داشتم، برام حرارت گذاشتن زیر پتوم، ک ارومم میکرد خیلی، ماساژ رحمی هم دوباره کردن که درد نداشت، پمپ دردم گرفته بودم .ازشون پرسیدم بچم کجاست که اوردنش پیشم یه ماما هم اومد یکم از سینم بهش شیر داد، دوباره بردنش، منم سعی کردم سرمو اصلا بالا نیارم،ولی خب چندباری همش دنبال بچم بودم اوردم بالا و‌ چپ و راست. ولی خیلی کم…. بعدش تختمو عوض کردن بردنم تو بخش، توراه همسرمو دیدم کلی گریه کردیم🤪 بردنم اتاق ، لباسمو عوض کردن ، تل گذاشتن موهامو مرتب کردن چون شبیه شیر شده بودم😁 بعد دیگه مامانم و بقیه اومدن دیدنم،منم هنوز لرزش داشتم، چون میگفتن داره بی حسی از پاهات خارج میشه. بعد یکم بهتر شدم. اومدن برام شیاف و اینا گذاشتن، پدمو عوض کردن و پمپ درد بهم توضیح دادن، بعدم بچه رو اوردن و اولین دیدار رو فیلم گرفتن و اموزش شیردهی دادن.
فقط از‌من به شما نصیحت، اصلاااا نزارید کسی سینتونو محکم فشار بده که شیر بیاد، نه پرستار نه خاله عمه …. شقاق میزنید مثل من تا چندروز درگیرشید، بچه میک بزنه خودش کم کم میاد. من چون بچم گریه میکرد همش سیر نمیشد. منم شیر نداشتم، هر فامیل و پرستاری میگفتن شیر داری فشار میدادن میگفتن ببین داری، منم میمردم از درد.
اخر سر از گریه زیاد نینی، رفتم خودم رضایت دادم بهش شیر خشک دادن تا یکم‌ بچه خوابید.
دیگه خلاصه هر نیم ساعت پمپ درد رو میزدم جهت پیشگیری…دیگه شبم اومدن برام شیاف گذاشتن و موقع راه رفتن بود
مامان جـوجـوک🐥💙 مامان جـوجـوک🐥💙 ۳ ماهگی
تجربه زایمان
پارت ۴
سر جمع عملم ۲۰ دقیقه طول کشید اومدن ببرنم اتاق ریکاوری همون حین تنگی نفس تهوع داشتم حس میکردم نمیتونم نفس بکشم سریع بردنم دستگاه اکسیژن وصل کردن گفتن نفست اوکیه پسرمم اوردن گذاشتن کنارم حالم بهتر شده بوده تااینجاش ک همه چی تقریبا خوب بود تو ده دقیقه ای ک تو ریکاوری بودم همسرم ده بار زنگ زده بود 😂هی میگفتن فلانی اومده ؟بفرستینش بره همسرش پدرمونو در آورده ،حق داشت اخه چند ساعت بود منو برده بودن معطلیم زیاد بود هیچی دیگ اومدن منو بردن اتاقم تا همسرم اومد جفتمون زدیم زیر گریه🥹🥹خیلی حس قشنگی بود پسرمم اوردن همسرم اشکاش بند نمیومد و فقط خداروشکر میکردیم😍😍
من اتاق خصوصی گرفته بودم خیلی راضی بودم اومدن لباسامو عوض کردن برای دردم دوتا شیاف گذاشتن رفتن گفتن تا ۱۱شبم هیچی نباید بخوری
دوبار اومدن شکممو فشار دادن لعنتییی ی صدای قیرچی میداد ک نگم😭😭 هنوز اونموقع بی حس بودم تقریبا. کم کم بی حسیم داشت میرفت ی دوبار دیک اومدن شکممو محکم فشار دادن ک من از دردش هوار میزدم هی میگفتن این دیگ آخریشه😒😒ساعت ۱۱اومدن گفتن کم کم ابمیوه بخور باید پاشی راه بری اومدن سوند در اوردن بعدش کمکم کردن بشینم بعدش از تخت بیام پایین خیلییی دردناک و سخت بود ولی قابل تحمل جوری بود ک هرچی بیشتر راه میرفتی انگار دردت کمتر میشد رفتم سرویس کارامو خودم کردم اومدم بیرون ی شربتم دادن بخورم ک شکمم کار کنه ک اونم گلاب ب روتون بیزون روی گرفته بودم برعکس همه😂😂😂