سوال های مرتبط

مامان مسیحا و کیاشا مامان مسیحا و کیاشا ۲ ماهگی
مامان علی 💙 مامان علی 💙 ۱ ماهگی
تجربه زایمان من
زایمان من سزارین بود و دکترم تاریخ ۲۳شهریور رو برام تعیین کرده بود
یکشنبه ۱۸ شهریور آخرین ویزیتم بود البته نامع سزارین رو از قبل گرفته بودم
دیگه رفتم مطب دکتر تا آخرین ویزیت رو انجام بدم دکترم گفت که ساعت ۱۰ جمعه بیست و سوم شهریور بیمارستان باشم خودشم ساعت دوازده میاد ولی احیانا اگر علایم زایمانم زودتر اومد برم بیمارستان
من تقریباً ۱۰ شب از مطب دکتر رسیدم خونه و بعد از خوردن شام و .. سرویس بهداشتی رفتم دیدم که یه لک کوچیک صورتی کم رنگ روی لباس زیرمه از سرویس اومدم بیرون به مامانم و بقیه خانواده گفتم پاشیم بریم بیمارستان
مامانم به دکتر پیام زنگ زد و شرح حال داد و ایشون گفتن که برو بیمارستان
دیگه یه حموم هول هولی کردم و با بند و یساط رفتیم بیمارستان
رفتیم بلوک زایمان بیمارستان گاندی که فقط همسر رو راه میدادن ازم nst گرفتن معاینه کردن و گفتن که دهانه رحمت باز نشده ولی انقباض داری و به دکترم زنگ زدن دکترم گفت که بستری بشم تا فردا صبح بیان برای عمل
ولی نمیدونم چرا من و همسرم یه مقدار دودل شدیم وفکر کردیم که مشکلی پیش نمیاد و گفتیم با رضایت شخصی برمیگردیم خونه خلاصه با اینکه لباسمم عوض کرده بودم برگشتیم خونه تا فردا ۷صبح که بیام بیمارستان
خلاصه تا خود صبح خوابم نبرد تازه خوابم برده بود که توی خواب ساعت پنج و نیم صبح کیسه آبم پاره شد همه رو از خواب بیدار کردم با اون وضعیت آرایش کردم و رفتیم به سمت بیمارستان و همزمان با پاره شدن کیسه آبم دردهامم شروع شد دوباره رفتم بلوک زایمان nst وصل کردن معاینه کردن با اینکه من سزارین بودم از ساعت 5تا 10صبح درد کشیدم تا دکترم اومد 🥴
دیگه خیلی طولانی شد بقیه اش رو توی تاپیک بعد مینویسم 🌼
مامان نفس خانم🌰❤️🩷 مامان نفس خانم🌰❤️🩷 ۷ ماهگی
پارت آخر4
پرستاراومدتوضحات لازم دادگفتم اگه قرارشکم فشار بدی دوباره فشار بده چون بی حس ام نرفت گفت خیلی ترسوندنت منم خندیدم آخ تو گهواره شنیده بودم خیلی درد داره ولی اصلاً درد نداشت گفتم کی می تونم دخترم بینم گفت وقتی سوند جدا کردن یعنی 12ساعت دیگه بند خدا مامانم خیلی زحمت مون کشید گفتم به مامانم برو از دختر ام عکس بگیر که نزاشت بودن گفت بودن فقط مادر پدر بچه می تون بیان بخش صبح به شوهرم زنگ زدم گفتم بیا برو عکس دخترم بگیر گرفت فرستاد چقدر قربون صدق اش رفتم ساعت نگاه می کردم زمان نمی گذشت ولی بلاخره اون ساعت مورد نظر رسید وسوند جدا کردن درد نداشت وقت ملاقات تموم شد ومن از تخت کم کم بلند شدم درد خودم یادم رفت با شوهرم رفتیم بخشی که دخترم بستری بود تا روزی که خودم اونجا بستری بودم صد بار با مامانم رفتیم اومدیم مامانم بیرون می موند من می رفتم می اومدم من مرخص شدم اومدم خونه رفتم دوش گرفتم رفتم موندم بیمارستان پیش دخترم دوشب موندم اولین احیا بود که اونجا بودیم اتاق دیگه می موندم موقع شیر خوردن پرستار صدا می کرد می رفتم شیرهم می دوشیدم دکتر اومد واسه ویزیت گفت شکر خدا دخترتون مشکل تنفسی نداره دیگه دیدم مهتابی گذشتن بهش شوهرم ناراحت شد زود رفت من خودم نگه داشت بودم چون باید مامان قوی بودم گفتن دختر تون زردی داره اون بهانه کردن خواستن تا13بدر نگه دارن من دوشب اونجا بودم گفتم به شوهرم بیارضایت بده مرخص اش کنیم بارضایت خودم دخترم آوردیم خونه بابام دست خانواده درد نکنه واسه نوه شون قربونی بریدن
1403/1/8نفس به دنیا اومد 1403/1/11اومدخونه🩷🤍
مامان دلوین مامان دلوین ۶ ماهگی
#پارت یک
بالاخره منم اومدم با تجربه زایمانم😁
من انتخابم سزارین اختیاری بود چون از طبیعی وحشت داشتم
اینم بگم که من دخترم تا ۳۶ هفته بریچ بود و بعد چرخید بل اینکه بارداری اولمه😵‍💫
بارداری خیلی سختی داشتم سه هفته آخر بچه کامل اومده بود تو لگن
منم همش استرس اینکه طبیعی زایمان نکنم....
خلاصه دکترم گفته بود چهار اردیبهشت برم پیشش تا پنجم بستری بشم تو بیمارستان
ولی خودم از تقریبا شنبه که می‌شد اول اردیبهشت دلدرد و کمردرد پریودی داشتم و یکشنبه رفتم پیش دکترم که گف فردا ۶ صب ناشتا برم بیمارستان
استرس داشتم ولی خیلی خوشحال بودم چون میدونستم دیگه سبک میشم و دخترم رو میبینم
خلاصه ۶ صب رفتم بیمارستان با دکترم تماس گرفتن که جواب نداد
تا ۶ ونیم بهش زنگ زدن ولی جواب نمی‌داد و اونجا بهم گفتن این دکتر سابقه جواب دادن تلفن نداشته
😑منم که دکتر نامه طبیعی بهم داده بود و گفته بود اونجا حرف از سزارین نزن سقف روسرم خراب شد و گفتم ایوای من بچه هم تو لگنه و دکتر ول کرده ک من طبیعی زایمان کنم
مامان آینور🥹🤍✨️ مامان آینور🥹🤍✨️ ۵ ماهگی
سلام سلام
من اومدم با تجربه زایمانم
روز دوشنبه وقتی بیدار شدم دردای پریودی کم و قابل تحملی‌داشتم و شکمم سفت شده بود و فکر میکردم ماه دردن
حتی از هرکی هم می‌پرسیدم میگفتن اینا ماه دردن
با گذشت زمان دردا شدتشون بیشتر می‌شد تا اینکه ساعتای۵ونیم۶عصر هر ۱۰دقیقه این درد شدید میشد و دوباره قابل تحمل و...
رفتم پیش دکتر،دکتر معاینه کرد گفت ۱سانتی و دارو نوشت که دردام کم بشن چون تازه ۳۷هفتم کامل شده بود و از قبل هم دردی نداشتم
سرم و آمپول رو زدم و دردم یکم کم شد.دوباره ساعتای۱۱ونیم۱۲شب دردام شروع شد و به فاصله ۴_۵دقیقه رسیدن
رفتم بیمارستان،به دکترم زنگ زدن که من این علائم رو دارم
(از قبل با دکترم صحبت کرده بودم قبول کرده بود که سزارین اختیاری برام انجام بده و همون عصر هم بهش یادآوری کردم)
بیمارستان دولتی قبول نکرد گفت اختیاری به هیچ عنوان،مخصوصا اون موقع شب که دیگه تمام عواقب به پای دکتره نه بیمارستان
با بیمارستان خصوصی صحبت کردیم
اول قبول کردن بعد گفتن دکتر بیهوشی نیست،زنگ زدیم یه دکتر بیهوشی که توی اون بیمارستان خصوصی کار می‌کرد که بیاد سر عمل
اما هیچ دکتر بیهوشی قبول نمیکرد بجای شیفت اون همکارشون کع اون شب شیفتش بود و نرفته بود بره🫠
خلاصه اینکه تاساعت۴دردای شدید و انقباض داشتم و حالم خیلی بد بود
رفته رفته دردام بیشتر شدن طوری که فقط جیغ میزدم و گریه میکردم از درد(تخت کناریم هم خانومه نزدیک زایمانش بود جیغ میزد و گریه میکرد و همش آه و ناله میکرد منم اون جیغ میزد بیشتر میترسیدم)
دیگه واقعا بی قرار شده بودم همش میگفتن دکتر گفته میا میاد آخر هم دکتر نیومد ساعتای۶و۴۵ کیسه آبم پاره شد.ترسیدم خیلی بیشتر جیغ میزدم
مامان هامین مامان هامین ۷ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۱
۳۸ هفته بودم روز جمعه ۲۶ ۱۲ قرار بود شنبه صبح برم پیش دکترم و تعیین کنه که طبیعی زایمان کنم یا سزارین ساعت ۸ صبح بود که احساس کردم نزدیک یه دیوان آب ازم خارج شد مامانم اینا هم رفته بودن شهرستان نمی‌خواستم نگرانشون کنم به شوهرم گفتم فکر کردم که کیسه آبمه زود رفتم حموم یه دوش گرفتم تا شوهرم اومد عد رفتیم نزدیک‌ترین بیمارستان ساعت ۹:۱۰ بود که ازم تست کیسه آب گرفتن ماما گفت که کیسه آبت پاره شده و هر کاری کردم که بستری نشم و بریم جای دیگه قبول نکردن و گفتن که برای ما مسئولیت داره بستریم کردن برای زایمان طبیعی ساعت ۱۰ صبح بود که بهم آمپول فشار زدن تا غروب که ساعت ۵ بود دکتر اومد و وقتی تستو دید گفت که کیسه آبت پاره نشده تستت منفیه بودم من باز تلاش کردم که از این بیمارستان برم چون چیزای خوبی در موردش نشنیده بودم اما دکتر گفت که آمپول فشارو زدیم الان ۳۸ هفته‌ای و بچه کامله باید زایمان کنی تا اون زمان دو تا آمپول فشار به من زده بودن ولی من هیچ دردی نداشتم