قسمت پنجم از تجربه ی بارداری دوم پرخطر و پر از استرس تر از اولین بارداریم
چون شنیدم گفت طول سرویکس ۲۱ و فانلینگ رویت شد انگار گوشام سوت میکشید
اومدم بیرون شوهرم منو دید رنگش مرید فهمید یچیزی شده
بیمارستان دقیقا بغل کیلینیک بود
شب ولادت امام علی بود
رفتمو بستریم کردن و فورا تزریق بتامتازون رو شروع کردن ۳ تا همون شب ۳ تا فردا شب بهم زدن
۳ روز تعطیل بود و پزشکمم نبود
کارم شده بود گریه
از چهارشنبه تا شنبه منتظر موندم پزشکم بیاد
اومد و به درخواست خودم قبول کرد و پساری گذاشت برام و گفت برای دستشویی باید لگن بذاری ، روی سطح شیب دار باید بخوابی ، هفته ای یه پرولوتون ، روزی ۲ شیاف، بخاطر عدم تحرک و استراحت کاملا مطلق مطلق هر شب باید انوکساپارین بزنی
با التماس و گریه اجازه گرفتم که برای دستشویی شماره ۲ برم سرویس فرنگی و قبول کرد
و شرایط من اینطور شد
برام پساری گذاشت و گفت تا فردا بمون سونو بشی و چک کنن بعد مرخصی

۶ پاسخ

چه تجربه ی طولانیی😅😅هرچی رفرش میکنم میبینم عه بازم قسمت فلان میاد بالا😅😅
انشاالله بسلامتی زایمان کنی عزیزم

هعی......

بقیش لطفا

آخه عزیزم چ بد🥲🤕
بنظرم وقتی بارداری اول نارسایی دهانه رحم داشتی نباید واسه دومی دکتر اعتماد میکرد ریسکه واقعا باید سرکلاژ میشدی تو هفته های پایین تر
منم سرویکسم ۱۹ هفته ۳۲ بود دکتر گف مجدد واژینال تکرارش کن ک دقیق تره انجام دادم ۲۸ بود دستور عمل داد و یک هفته طول کشید و تو بیمارستان هم سونو شدم شب قبل عمل شده بود ۲۲

عزیز دلم چیا کشیدی آخه 🥺😭

بقیششششش

سوال های مرتبط

مامان آرتمیس مامان آرتمیس روزهای ابتدایی تولد
پارت چهارم

بردنم اتاق خودم همسرم فورا اومد پیشم تا دیدمش اشکام پر شد و بوسم کرد دلداریم داد
ساعتای ۶-۷ اینا بود همه خانواده اومدن دیدنم اول بابام گریه کرد بعد مامانم و داداشم و خواهرشوهرم پشت سرش گریه کردن
خلاصه گذشت و شب شد بیحسی من رفت دردا شروع شد اما قابل کنترل و تحمل بود
من دیگه از بعد از عمل که شیاف زدن پرخواست شیاف نکردم ۱۲ ساعت پمپ دردم نداشتم
اما قبل از اینکه بیان از جام بلندم کنن و مجبورم کنن راه برم باید شیاف درخواست میکردم
قبل از بلند کردنم یه مخدر زد و درجا بلندم کرد، نذاشت اثر کنه
۵ صبح تو بیمارستان یه جیغی زدم که خدا میدونه
اصلا آدمی نیستم که برای درد جیغ بزنم اونطوری
….دردشو یادم نمیره تا آخر عمر…
(یادتون باشه حتی دردم نداشتین هر۴ ساعت تا قبل از بلند کردنتون درخواست شیاف بدین)
به زور با سُر دادن پا خودمو رسوندم دستشویی که تو دو قدمی بود
بردنم دستشویی نوارمو عوض کردن برام
گذاشتن دستشویی کنم که حال بلند شدن نداشتم بعد خوابوندنم شیاف برام گذاشتن
صبح که شد مدام باید راه میرفتم چایی عسل میخوردم و انجیر خیس خورده
شکمم که کار کرد اجازه مرخصی دادن و پزشکم ساعت دو اومد ویزیت کرد و جمع کردیم اومدیم خونه
اینم خاطره زایمان سزارین من
مامان محمد و فاطمه مامان محمد و فاطمه ۶ ماهگی
قسمت ششم از تجربه بارداری دوم پرخطر و پر از استرس تر از اولین بارداریم
خلاصه فرداش سونو شدمو مرخص شدم
و دیگه سونو و ویزیت نداشتم تا ۳۰ هفته
اسفند ماه بود که قسمت زیر قفسه ی سینه پهلوم جوری درد گرفت که اشکم در اومد و نفسم بند اومد
رفتیم زایشگاه دولتی که نزدیکتر بود بهمون
بستری موقتم کردن و گفتن علائمت مشکوک به مسمومیت بارداریه باید بررسی شی
خلاصه ازم ازمایش خون و ادرار گرفتن
یه سرم و دوتا امپول توی سرم بهم زدن
و ۶ ساعت بعدش جواب ازمایشا اومد و خداروشکر خوب بود و مرخص شدم
دردامم ارومتر شده بود
۳۰ هفته که شد رفتم سونو و در کمال ناباوری و با اون همه مراعات و سختی کشیدن گفت طول قسمت بسته ی سرویکس ۱۰ و فانلینگ U شکل رویت شد دلم میخواست زمین دهن باز کنه و برم توش
پزشکم مجددا برای ۳۳ هفته برام بتامتازون تجویز کرد و دوباره دو دوز رو تو ۳۳ هفته و ۳_۴ روز زدم
نوبت و سونوی بعدی من ۳۴ هفته و ۶ روز بود
اینبار برای سونو رفتم یجای معتبر خدا خیرشون بده چون شرایطم رو تلفنی گفته بودم با اینکه شلوغ بود یجوری هماهنگ کرد باهتم که با ویلچر رفتم و اصلا منو ننشوندن و فرستادن داخل دراز کشیدم تا سونوگرافیست بیاد و سونو رو انجام بده  (دفعه ی قبلش یعنی ۳۰ هفته رفته بودم یجایی که خلوت خلوت بود بخاطر اینکه نشینم و سرپا نمونم )
تا وقتی که بیاد قلبم تو دهنم میزد و کلی بغض داشتم
خودمو اماده کرده بودم که بگه چیزی از سرویکست نمونده
وقتی اومد داخل و منو دید گفت چرا اینقدر مضطرب و پریشونی بهش ماجرا رو توضیح دادم حتی بغضم ترکید و گریه کردم
با حوصله و مهربونی بهم گفت اولا اینهمه بیقراری و استرس و گریه برات خوب نیست
دوما ادم بوده با سرویکس ۷ هم تا اخر رسونده
مامان محمد و فاطمه مامان محمد و فاطمه ۶ ماهگی
قسمت چهارم از تجربه بارداری دوم پرخطر و پر از استرس تر از اولین بارداریم
لکه بینیام یکم کم شده بود و خوشحال بودم که داره تموم میشه اما یکهفته بعد یعنی ۱۳ هفتگی بعد از یک روز لکه ندیدن من مجددا خونریزی کردم و زنگ زدم بیمارستان بخش زایمان گفتن باید بری سونو احتمالا هماتومت بوده که با خونریزی دفع شده
رفتم سونو همه چیز شکر خدا خوب بود اما هرچقدر گشت گفت هماتومی نمیبینم احتمالا هماتومت دفع شده ولی هم ممکنه این خونریزی مقدمه ی هماتوم جدید باشه
۱۴ هفته و ۱ روز مجدد سونو انجام شد که دلیل خونریزی پیدا شه که دیدیم بله مجددا اماتوم تشکیل شده 😮‍💨 همچنان به همون استراحتها و مراقبتهایی که داشتم ادامه دادم تا ۱۶ هفتگی که شکر خدا لکه بینیا و لخته ها و رگه های قهوه ای و یرمزم کاملا برطرف شد
و من ۱۶ هفته و یک روز با استرس برای غربالگری دوم
رفتم و الحمدالله همه چیز خوب بودو هماتوم لعنتی هم کامل برطرف شده بود
(اینو اضافه کنم چون تو بارداری قبلیم تو سن بارداری ۲۵ هفته طول سرویکسم ۲۴ شده بود قرار بود سرکلاژ شم که بخاطر هماتوم و خونریزی و اینجور مسائل به تعویق افتاد ) پزشکمم چک کرد دید از اول برخلاف بارداری قبلم علاوه بر اینکه طول سرویکسم کم نشده بلکه از ۳۳ به ۳۴ هم رسیده
خلاصه برای ۲۱ هفته سونوی چک آپ نوشت و باز هم همه چیز عالی بود رفتم خونه ولی همچنان استراحت میکردم تا اینکه بعد از یکی دو هفته احساس سنگینی و فشار داشتم قسمت زیر شکمم و چند باری هم که سرویس فرنگی میرفتم یه ترشح خیلی غلیظ میدیدم که منو به شک انداخت و سونویی که برای دفعه ی بعد نوشته بود رو زودتر رفتم یعنی ۲۴ هفته و ۳ روز رفتم
که چشمتون روز بد نبینه
انگار یه سطل اب جوش و اب یخ رو با هم ریختن روم
مامان ابوالفضل.آیلین مامان ابوالفضل.آیلین ۴ سالگی
شب ساعت ۹ ونیم بود ماما یهو گفت ضربان بچه خوب نیست حاضرشو به دکتر بگم احتمالا ببریمت اتاق عمل سزارین بشی بعد رفت پیش دکتر و اومد اکسیژن وصل کرد بهم و ضربان بچه خوب شد تا ساعت ۱۰ ونیم صبرکردن و بعدش آوردن یه قرص زیر زبانی گذاشت زیر زبونم و گفت کم کم دردات شروع میشه ساعت ۱۱ درد و انقباضام شروع شد ولی خیلی کم بود و با فاصله ده دقیقه یبار بود وکم کم شد پنج دقیقه یه بار ساعت ۱۲ ونیم بود ماما اومد معاینه کرد گفت دو سانت شدی خیلی تعجب کرده بود که دهانه رحم کاملا بسته چجور یهو دوسانت شد ساعت ۱ شب اومد سرم وصل کرد وآمپول فشار رو تزریق کرد گفت کم کم دردات بیشتر میشه دوباره یه ساعت بعدش ساعت ۲ شب اومد گفت ۴ سانت شدی و زنگ زد مامای همراه هم اومد ولی گفت اجازه بده تا اون میاد من یه معاینه تحریکی هم بکنم گفتم باشه انجام داد و نیم ساعت بعدش مامای همراه هم رسید دوباره معاینم کردن و گفتن شدی ۵ سانت و کیسه آبم رو ترکوند و تا اینجا دردام خیلی قابل تحمل بودن تنفسارو همش انجام میدادم دردام کمتر میشد مامای همراه برام ماساژ میداد کمر و شکمم رو با روغن زیتون ماساژ میداد بعد گفت پاشو بریم حموم و اونجاهم دوش آب گرم رو گرفت رو شکمم و حرکتای ورزشی رو انجام میدادیم که یهو گفتم من دستشویی دارم گفت دستشویی نیست سر بچس میخواد بیاد بیرون بریم رو تخت حاضرشو
مامان پسرم مامان پسرم ۸ ماهگی
خب بیاید داستان زایمانمو بگم:
۳۸ هفته و ۳ روز بودم من دیروز رفتم معاینه لگن وقتی معاینه کرد با خواست خودش معاینه تحریکی انجام داد و گفت الان ۲ سانت بازی و دهانه رحمت نرمه امشب برو بستری شو. بعد معاینه به لکه بینی افتادم و انقباض هام شروع شد هر ۱۰ دقیقه میگرفت .
شب شام خوردیم راه افتادیم طرف بیمارستان که ۲ ساعت راه بود معاینه کرد گفت هنوز همون ۲ سانت بازه ولی دردام هر ۸ دقیقه شده بود. گفت برو وقتی هر یکی دو دقیقه شد بیا بستری شو . رفتیم خونه اقوام شب تا ساعت ۸ و نیم صبح هی راه میرفتم تو خونه و انقباض هام هر ۳ . ۴ دقیقه شده بود رفتیم بیمارستان معاینه کرد گفت ۶ سانتی الان آماده زایمانی 😃
لباسامو عوض کردم ساعت ۹ تا ۱۱ و نیم هی انقباض میومد بهشون گفتم اپیدورال زدن بعد چند دقیقه دردام کم شد و فول شدم رفتیم اتاق زایمان با جند تا زور محکم بچه دنیا اومد ساعت ۱۲ . ولی جفت مونده بود تو رحم بعد نیم ساعت اومد که باعث خونریزی شد با آمپول و دست انداختن اومد بیرون ☹️
الانم سون وصل کردن .
وزن نی نی هم ۳۳۰۰