قسمت ششم از تجربه بارداری دوم پرخطر و پر از استرس تر از اولین بارداریم
خلاصه فرداش سونو شدمو مرخص شدم
و دیگه سونو و ویزیت نداشتم تا ۳۰ هفته
اسفند ماه بود که قسمت زیر قفسه ی سینه پهلوم جوری درد گرفت که اشکم در اومد و نفسم بند اومد
رفتیم زایشگاه دولتی که نزدیکتر بود بهمون
بستری موقتم کردن و گفتن علائمت مشکوک به مسمومیت بارداریه باید بررسی شی
خلاصه ازم ازمایش خون و ادرار گرفتن
یه سرم و دوتا امپول توی سرم بهم زدن
و ۶ ساعت بعدش جواب ازمایشا اومد و خداروشکر خوب بود و مرخص شدم
دردامم ارومتر شده بود
۳۰ هفته که شد رفتم سونو و در کمال ناباوری و با اون همه مراعات و سختی کشیدن گفت طول قسمت بسته ی سرویکس ۱۰ و فانلینگ U شکل رویت شد دلم میخواست زمین دهن باز کنه و برم توش
پزشکم مجددا برای ۳۳ هفته برام بتامتازون تجویز کرد و دوباره دو دوز رو تو ۳۳ هفته و ۳_۴ روز زدم
نوبت و سونوی بعدی من ۳۴ هفته و ۶ روز بود
اینبار برای سونو رفتم یجای معتبر خدا خیرشون بده چون شرایطم رو تلفنی گفته بودم با اینکه شلوغ بود یجوری هماهنگ کرد باهتم که با ویلچر رفتم و اصلا منو ننشوندن و فرستادن داخل دراز کشیدم تا سونوگرافیست بیاد و سونو رو انجام بده  (دفعه ی قبلش یعنی ۳۰ هفته رفته بودم یجایی که خلوت خلوت بود بخاطر اینکه نشینم و سرپا نمونم )
تا وقتی که بیاد قلبم تو دهنم میزد و کلی بغض داشتم
خودمو اماده کرده بودم که بگه چیزی از سرویکست نمونده
وقتی اومد داخل و منو دید گفت چرا اینقدر مضطرب و پریشونی بهش ماجرا رو توضیح دادم حتی بغضم ترکید و گریه کردم
با حوصله و مهربونی بهم گفت اولا اینهمه بیقراری و استرس و گریه برات خوب نیست
دوما ادم بوده با سرویکس ۷ هم تا اخر رسونده

۲ پاسخ

سونو کجا رفته بودی؟؟

شجره نامه نوشتی بسه دیگه

سوال های مرتبط

مامان محمد و فاطمه مامان محمد و فاطمه ۶ ماهگی
قسمت چهارم از تجربه بارداری دوم پرخطر و پر از استرس تر از اولین بارداریم
لکه بینیام یکم کم شده بود و خوشحال بودم که داره تموم میشه اما یکهفته بعد یعنی ۱۳ هفتگی بعد از یک روز لکه ندیدن من مجددا خونریزی کردم و زنگ زدم بیمارستان بخش زایمان گفتن باید بری سونو احتمالا هماتومت بوده که با خونریزی دفع شده
رفتم سونو همه چیز شکر خدا خوب بود اما هرچقدر گشت گفت هماتومی نمیبینم احتمالا هماتومت دفع شده ولی هم ممکنه این خونریزی مقدمه ی هماتوم جدید باشه
۱۴ هفته و ۱ روز مجدد سونو انجام شد که دلیل خونریزی پیدا شه که دیدیم بله مجددا اماتوم تشکیل شده 😮‍💨 همچنان به همون استراحتها و مراقبتهایی که داشتم ادامه دادم تا ۱۶ هفتگی که شکر خدا لکه بینیا و لخته ها و رگه های قهوه ای و یرمزم کاملا برطرف شد
و من ۱۶ هفته و یک روز با استرس برای غربالگری دوم
رفتم و الحمدالله همه چیز خوب بودو هماتوم لعنتی هم کامل برطرف شده بود
(اینو اضافه کنم چون تو بارداری قبلیم تو سن بارداری ۲۵ هفته طول سرویکسم ۲۴ شده بود قرار بود سرکلاژ شم که بخاطر هماتوم و خونریزی و اینجور مسائل به تعویق افتاد ) پزشکمم چک کرد دید از اول برخلاف بارداری قبلم علاوه بر اینکه طول سرویکسم کم نشده بلکه از ۳۳ به ۳۴ هم رسیده
خلاصه برای ۲۱ هفته سونوی چک آپ نوشت و باز هم همه چیز عالی بود رفتم خونه ولی همچنان استراحت میکردم تا اینکه بعد از یکی دو هفته احساس سنگینی و فشار داشتم قسمت زیر شکمم و چند باری هم که سرویس فرنگی میرفتم یه ترشح خیلی غلیظ میدیدم که منو به شک انداخت و سونویی که برای دفعه ی بعد نوشته بود رو زودتر رفتم یعنی ۲۴ هفته و ۳ روز رفتم
که چشمتون روز بد نبینه
انگار یه سطل اب جوش و اب یخ رو با هم ریختن روم
مامان مهتا مامان مهتا ۸ ماهگی
سلام مامانا خب بالاخره بیایید که از تجربه زایمان بگم براتون که انشاالله بتونم کمکی کرده باشم
من وقتی متوجه شدم باردار هستم سونو دادم تو ۱۵ هفته طول سرویکسم ۲۳ بود که دکتر گفت باید سرکلاژ کنی و منم دو روز بعدش بستری شدم و سرکلاژ کردم برای سرکلاژ بیهوشی کامل شدم و فرداش هم مرخص شدم و اصلا درد نداشت فقط تا یه هفته ممکنه لک بینی و ترشح قهوه ای داشته باشید
وقتی اومدم خونه کاملا استراحت مطلق بودم حتی غذا خوابیده میخورم و نمازمم خوابیده میخوندم و حموم هر دو سه هفته یه بار می‌رفتم
و در کل فقط خوابیده بودم تا وقتی که به ۲۸ هفته رسیدم که دکتر گفت دیگه میتونی فعالیت خیلی کم شروع کنی ولی قبلش برو یه سونو بده شرایطتت رو ببینم وقتی رفتم سونو گفت که خانم فانلینگ داری و دهانه رحمت ۲ سانتی باز شده بعدش که دکترم دید جواب سونو رو گفت سریع برو بیمارستان امام خمینی بستری بشو که آمپول بتا رو بگیری و تحت نظر باشی من ۱۰ روز اونجا بستری شدم و بعدش مرخص شدم و اومدم خونه و مجدد استراحت مطلق بودم تا آخر بارداری و تو ۳۸ هفته و ۴ روز سزارین کردم و پسرم‌ به دنیا اومد
مامان خانم لوبیا مامان خانم لوبیا ۲ ماهگی
مامان محمد و فاطمه مامان محمد و فاطمه ۶ ماهگی
مامان فارِس کوچولو❤️ مامان فارِس کوچولو❤️ ۲ ماهگی
سلام دوستان دیروز درد داشتم یکم رفتم زایشگاه فورا بستری کردن آن اس تی گرفتن و خراب بود خلاصه گفتن باید بستری شی بری اتاق عمل بچه بریچ هست و خطرناک هست منم فوبیایی اتاق عمل داشتم قبول نکردم گفتم سونو بدین تو زایشگاه معاینه کردن دوبار وحشت ناک درد داشت چون هنوز باز نشده بودم خیلی گریه کردم سونو دادن و معاینه شکمی گفتن بچه از بریچ بیرون اومده سرش ب پایین هست اورژانسی فرستادن با آمبولانس قسمت اورژانس بیمارستان وقسمت عکس برداری از لگن انجام دادن و سر بچه پایین بود خداروشکر کردم بعد فرستادن دوباره منو زایشگاه و گفتن ک با سوزن فشار زایمان کنم ب گفته خودشون ۳۷ هفته بودم ولی از رو پریود ۳۴ هفته ۶ روز بودم ترس داشتم خلاصه خدا خاست بستری شدم از بس شلوغ بود بهم گفتن ۲ هفته دیگه وقت داری و تاظهر بستری شدم و هی آن اس تی دادم گفتن مرخص هستی ساعت یک ظهر مرخص شدم ولی گفتن تو هفته ۳ بار بیا آن اس تی بده تا این دوهفته و یه سونو بیرون از بیمارستان بده و فردا بیار ببینیم چی میشه و دوباره ازت آن اس تی میگیریم

دوستان تا اینجا ب خیر گذشت و محتاج دعا شما هستم 🤲🥲
مامان کیان مامان کیان ۷ ماهگی
سلام مامانا خوبین
میخوام درمورد مشکلاتی که واسم تو بارداری پیش اومد و زایمانم بهگم بهتون شاید به درد یکی خورد
من از اون موردایی ک بودم ک با وجود قرص اورژانسی باردار شدم انزیمای کبدم بالا بود دترو مصرف میکردم و دکترم بهم گفته بود حواست باشه با وجود این داروها باردار نشی در صورتی ک باردار بودم داروهارم مصرف میکردم از هفته ششم بارداری خونریزی و لکه بینی داشتم تقریبا شدید بود هفته دوازده که رفتم سونو ان تی سرویکسم پایین بود پستری گذاشتم انومالی ک رفتم بهم گفتن طول تیغه بینی کوتاهه سلفری دادم بماند که چه روزایی را گذروندیم که جواب سلفری بیاد خداروشکر ریسک نداشت ولی استرس اینکه نکنه خدایی نکرده بچم مشکلی داشته باشه تا تو اتاق عملم باهام بود واسه سونو وزن که رفتم بهم گفت بچت iugr شده وزنش کمه دکتر واسم لیدی میل نوشت هر هفته هم سونو داپلر میدادم تو هفته 33 دچار مسمومیت بارداری شدم و دفع پروتیین شدید داشتم دوروز تو بیمارستان بستری بودم به خاطر مسمومیت بارداری خیلی تحت نظر بودم یک روز در میون میرفتم nst میدادم دیگه دکترم واسم تو 37 هفته ختم بارداری داد و نامه بستریمو نوشت واسه تاریخ 2 اردیبهشت
ادامه تاپیک بعدی
مامان فاطمه مامان فاطمه ۸ ماهگی
تجربه زایمانم 💫🤍❤💖
من روز دوشنبه ۱۴ اسفند ماه رفتم پیش دکترم معاینه تحریکی کرد و گفت سه سانت اندازه دو انگشت باز شدم بعد از معاینه لکه بینی گرفتم تا عصر شب درد داشتم نه در حد درد پریودی و نامنظم
رفتم حموم ورزش کردم دوش آب گرم گرفتم قر کمر رفتم
فردا ساعت ده صبح که بیدار شدم هیچ درد ی نداشتم فقط کمر درد پریودی که چند روزی بود داشتم
ساعت ۱۱ ی تیکه حالت ترشح غلیط و خونی
بیشتر شبیه لخته خون بود ازم اومد کارمو کردم ساعت ۱ رفتم بیمارستان
دکتر اومد معاینه کرد گفت همون دو انگشت دیروز
اولش نمی‌خواست بستری کنه و گفت هنوز دو انگشتی من گفتم درد دارم
آن اس تی وصل کرد و متوجه شد که من درد دارم بستریم کرد تا ساعت ۴ دردام خیلی کم بود ساعت ۴ اومد امپول فشار وصل کرد بهم
دردام‌زیاد تر از قبل شد و داشت منطم‌میشد ولی خیلی شدید نبود قابل تحمل بود
ساعت ۷ دکترم‌ اومد و کیسه آب و ترکوند ی آب داغ و زیادی ازم خارج شد
از اون موقع به بعد دردام منم تر و شدید تر شد ساعت ۹ تا ۱۰ توی اتاق راه رفتم بهم توپ داد روی توپ ورزش کردم
کمی غذا خوردم
ساعت ۱۰ و رب اومد معاینه کرد گفت ۵ ۶ سانتی ی ۵ دیقه ای دوباره راه رفتم. بعد ردی تخت دراز کشیدم و امپول و دوباره بهم وصل کرد ی دفعه انگار بدنم واکنش نشون داد ی درد شدیدی منو گرفت و احساس مدفوع زیاد داشتم. دکترم و صدا کردم گفت اون مدفوع نیس سر بچته اومد و با تعجب گفت فول شدی
همین الان معاینه کردم ۵ ۶ سانت بودی
خلاصه اومد و با چند تا زور دختر نازم به دنیا اومد🥰 ۴ تا هم بخیه خوردم
دخترم ۱۵ اسفند ماه❤ ساعت ۱۰ و نیم 💜۳۹ هفته و ۵ روز 🩵با وزن ۳۶۵۰ 🧡
مامان رادین مامان رادین روزهای ابتدایی تولد
تجربه سزارین #پارت_۱
من تو دوران بارداری خیلی تجربه هایی که دوستان مینوشتن رو میخوندم و واقعا توی کنترل استرس و آمادگیم برای عمل خیلی کمکم کرد برای همین میخوام تجربه خودمم اینجا بنویسم برای دوستانی که میخوان زایمانشون سزارین باشه.
من از اول بارداری به دکترم گفته بودم که سزارین میخوام و ۳۵ هفته دکتر ازم تصمیم قطعی رو پرسید و من باز گفتم سزارین و بعدش دکتر برای ۳۸ هفته و ۴ روز برام یه معرفی نامه نوشت که ببرم پیش دکتر سونوگرافی و اونجا برام وضعیت جنین رو بریچ بزنن (سفالیک بود) و ۳۹هفته و ۶ روز من با همون برگه سونو توی بیمارستان بستری شدم خیلی استرس داشتم که دوباره خودشون سونو بکنن که خداروشکر انجام ندادن و همون سونو رو قبول کرد پذیرش
من چهارشنبه ساعت ۱۲ شب بستری شدم 🥴 هیشکی رو نذاشتن همراهم بمونه و حتی گوشی رو هم ازم گرفتن وارد زایشگاه که شدم فقط من بودم ولی کم کم نفرای دیگه هم اومدن ازمون آزمایش گرفتن .سرم وصل کردن .هپارین زدن و خیلی بهمون گفتن که بخوابیم ولی اصلا خوابمون نبرد و تا صبح باهم صحبت کردیم 😬🥴 ساعت ۷ بود اوردن برامون سوند وصل کنن چون میترسیدم گفتم ازمن شروع نکنید 😂پرستاره گفت وا بده اول و آخر باید بزنیم دیگه بهم گفت کمرت رو موقع زدن سوند هرجقدر میتونی به زمین فشار بده و بلند نکن اینجوری هیچی نمیفهمی و من واقعا چیزی نفهمیدم نه سوزش نه درد نه حس بد😐😐هیچییی الکی استرس کشیده بودم بخاطرش
مامان شیطون مامان شیطون ۴ ماهگی
خانما میخوام تجربه زایمانم رو بگم
قسمت اول:
خوب من سرکلاژی بودم
تو ۱۵ هفته با طول سرویکس ۲۶ سرکلاژ شدم ،۳۷ هفته و یک روز سرکلاژم رو باز کردم.
از ۱۵ هفته تا ۳۰ هفته روزی دو تا قرص دوفامد ۱۰ میخوردم ، موقع سرکلاژم نزدیک ۱۰ تا شیاف پروژسترون مصرف میکردم
با اینکه دکترم گفته بود ک تا آخر قرص هامو بخورم ولی چون شنیده بودم که پروژسترون روند زایمان رو کند میکنه خیلی استرس داشتم خودم ۳۰ هفته قرصامو قطع کردم
اینم بگم کلی استرس هم میگرفتم با هر دردم که نکنه بچه چیزیش بشه.
خلاصه از ۳۷ هفته هر روز من بیرون بودم ،از ساعت ۶ و ۷ بعدظهر میرفتم بازار دور میزدم.
روز در میون هم نیم ساعت یوگا بارداری انجام می‌دادم
از ۳۷ هفته تا ۳۸ هفته هر روز روزی دو لیوان شربت خاکشیر میخوردم
همشم منتظر بودم که ۳۷ هفته زایمان کنم
چون زایمان دخترم ۳۷ هفته و ۵ روز بود
دیگه گد
ذشت تا ۳۸ هفته و ۵ روز بودم
روز چهارشنبه رفتم معاینه که ببینم چه خبره چرا بچه نمیاد
همین که معاینه ام کرد گفت اووه دختر ۳ و ۴ سانت بازی😍
مامان Gandomi😍 مامان Gandomi😍 ۷ ماهگی
تجربه زایمان
سلام به همه ی مامانا، من ۹ روز پیش تو ۳۷ هفته ۲ روز زایمان کردم… داستان این بود که صبح رفته بودم واسه سونو وزن و بیوفیزیکال که بهم گفت وزن ۲۷۰۰ و همه چی خوبه از ظهر فشارم همش ۱۳/۵ بود دکترم تلفی بهم گفت بهتره برم سونو داپلر که اگه همه چی خوبه ختم بارداری بهم بده چون دیابتی بودم قرار بود هفته بعدش ختم بدم، شب رفتم سونو داپلر که همونجا بهم گفت بچه رشد نکرده و ۲۳۰۰ بیشتر نیست و بهم ختم بارداری دادن ساعت ۱۰ شب بستری شدم و فشارم رسید به ۱۶ و اورژانسی سزارین شدم ساعت ۳ صبح، بچم با وزن ۲۲۰۰ به دنیا اومد ولی خداروشکر نه دستگاه رفت و نه بستری شد روز سوم زردی گرفت با عدد ۱۰/۷ که گفتن چون وزنش پایینه خطرناکه دستگاه دو‌روز خونه گذاشتم رسید به ۱۰/۲ و خیلی تغییر نکرد… چون تو‌روز پنجم ۲۳۰۰ شده بود دکتر گفت بهتره چند روز دیگه بگذره و تا میتونی بهش شیر بده که زردی دفع شه …. قراره امروز بریم دکتر، گفتن اگه طی این سه روز ۱۰۰ گرم اضافه کنه بستری نیاز نیست و تو خونه با شیر دادن زردیش رو‌کنترل کنیم که ان شاءالله تموم شه… برام دعا کنید عصر که میرم دکتر همه چی خوب پیش رفته باشه