هوا داره روشن میشه من هنوز نخوابیدم
پسرم هی این پهلو اون پهلو میشه و نق میزنه
خودشو میخارونه الرژی داره ولی چیزی نخورده که بخواد الرژی کنه
از صبح‌ سرپام یه دیقه استراحت نکردم
شوهرم خوابه خوابه تا یچیزم بگم میگه من از هفت صبح تا نه شب سرکارم خستم
نهایت یبار مای بی بی عوض کنه یا غذا بده به پسرم تازه اگه بی دردسر بخوره

قشنگ حس افسردگی دارم عصبی شدم همش دندونامو بهم فشارمیدم
میریم مهمونی تمام مدت باید بدوام دنبال بچه همه هم فقط منو صدا میکنن
مریض میشه فقط منم
یا مامانم میاد کمکم
ولی تو چیزای دیگه همه نظر میدن مثلا میام یه دیقه بشینم میگن غذاشو نمیدی بچه گشنس انگار خودم نمیفهمم
موقعه دخالت همه هستن
حالم خیلی خرابه هی به خدا میگم خسته شدم بعد حس بدی بهم دست میده که خدا فکر نکنه از بچم خسته شدم

کاملا درکت میکنم.خواهر من که پنج ساله با بچش داغونه.اگزما داره شدید و هرشب تا صبح میگه بخارون.چاره ای نیست باید تحمل کرد.اما از دخالت اطرافیان یبار جوابشونو بده که دیگه چیزی نگن

اینایی که گفتی یعنی مادر، مادر همینه خواهرجان

عزیزم همه ی مادرا الان تو این دورانه بخدا شوهر من اصلا نمیگیرتش تا تو شبانه روز یه ۱۰ دقیقه استراحت کنم تازه غر هم میزنه ک تو خونه از صب تا شب چیکار میکنی هی میخوری و میخوابی مرد جماعت همینه خودشون ک اذیت نمیشن تا میگی فلان کارو بکن فوری میگن من از صب سرکارم نمیتونم خسته م
در مورد خاخواده ی شوهرت سری یعد در مورد گشنگی حرف زدن ن اخم بکن و ن پرخاش خیلی آروم بهش بگو خودم میدونم کی گشنه س یا اصلا جوابشونو نده
همه مسئولیت بچه رو توه فشار عصبی داری بخاطر اطرافت عصاب خودتو دیگه بهم ریز

عین من پسرم بیداره

گلم همه ما این دوران داریم میگذرونیم اما دیگه جای دخالت باز نمکنیم برای بقیه بچت کوچیک نیست که نفهمی که گرسنس کی سیر یبار قاطع جواب بده نتیجشو میبینی من اینقد سمت خانواده شوهرم همش میگفتن بچت ریزه بچت فلانه حتی همون مادرشوهرم یبار قاطع جوابشونو دادم چندماهه راحتم جرات ندارن حرفی بزنن