۶ پاسخ

شوهرم اینطوریه😁.ولی من میگم باید احتیاط کرد خوب زندگی کرد و لذت برد و به خدا ایمان داشته باشی تا خدا نخواد برگ از درخت نمی افته.با استرس و فکرای منفی نه چیزی بهتر میشه نه حل میشه نه هیچی. فقط زندگی به کام خودتو و بقیه تلخ میشه. فقط باید توکل و ایمان به خدا داشته باشی تا روح و روانت آروم شه

من

عه منم اینطوری ام با خودم مثلا میگم الان مثلا صورتش خدای نکرده بخوره ب میز چ میدونم خون بیاد الان دسشو ببره اللن سرش بشکنه و ... کلی فکر های منفی دیگ بعضی ها اونقد منفی ان ک حتی الان میترسم ب زبون بیارم یا دوباره بهشون فکر کنم ولی سریع از ذهنم دورشون میکنم نوزاد ک بود بیشتر بود این افکار ی حالت مالیخویایی بود بغلم بود میگفتم حالا ی دفعه بکوبشم تو دیوار بچم همونجا دورازجونش زبونم لال چیزیش بشه یا دسشو بکشم ازجا کنده بشه و.... خیلیی فکرای وحشت ناک دیگ

مهمونی برو بهتر میشی کلا تنها نباش مهمون دعوت کن و مهمونی برو خونه مادرت جاهاا دیگه سرگرم باشی هم بچت شاد میشه هم خودت

اینا علائم افسردگی بعد زایمان هم هس با ی مشاور حرف بزن حتما

منم همینجورم

سوال های مرتبط