۴۰ پاسخ

ای جان قدم نو رسیده مبارک
خوش به حالت چقدر راحت و عالی زایمان کردی
کاش ما هم همینطور باشیم

مبارکت عزیزم‌ایشالله زیر سایه پدر مادرش بزرگ بشه ایشالله قدمش پر برکت باشه برات گلم

قدم نو رسیده مبارک

به به بسیار عالی قدم نورسیده مبارکه

ای جانم مبارکه عزیزم قدمش پربرکت😘😘

مبارکت باشههه😍😍😍

به سلامتی خوش قدم باشه زایمان چندمتون بود؟

وای خوشبحالت، انشالله ماله منم همینقدراحت باشه😍
انشالله خوش قدم باشه نینیتون عریزم😍

عزیزم چه کاری انجام دادی واسه زایمان راحت؟؟

اخی به سلامتی عزیزم چقدر عالی😍😍😍چقدر دلگرم شدم انشاالله منم بتونم به راحتی و طبیعی زایمان کنم خیلی دوست دارم😍♥️

سلام. ببخشید قبلش تو بارداری ورزش هم میکردی؟

قدمش پرازخیروبرکت باشه 😍

منم امام حسین بودم
اما متاسفانه این حرفشون مسخره بود
ک جمعه شبا آمپول بی دردی ندارن کلا
کل هفته دارن جمعه صب و ظهر دارن
شب ندارن

و متاسفانه من شب بستری شدم

ماما وامپول میخاستم،ک آمپول نداشتن
ماما گرفتم

یه سوال میگم منم موقعه زایمان بگم بیحسی میزنن برام و اینکه نوع بی حسی اسمش چی بود

چقد انرژی مثبت گرفتم خدا بچه هاتون حفظ کنه براتون گلم

سلام عزیزم از خانم فرشچیان راضی بودی؟
من زیرنظر ایشونم
موقع زایمانت خوب بود واستون بعد دوخت بخیه ام خودشون زدن؟ راضی هستی؟

من دکترم دوگانی امام حسین قرار اونجا زایمان کنم

عزیزم مبارک باشه ..دکتر فرشچیان دکترت بود چجوری بود راضی بودی

قدمش مبارک باشه🌺
منم زایمان دومم از اولی خیلی راحت تر بود

مبارک باشه عزیزم هزینه بیمارستان چقدر شد
خانوم دکتر خوب بودن ؟

گلم بی حسی خودت درخواست کردی

عزیزم میشه درخواست بدی من پُرم

به سلامتی باشه منم یک نسخه رفتم پیش دکتر فرشچیان قراره دوباره دوشنبه برم پیشش امام‌حسین خوبه راضی بودی ؟؟؟

عزیزم من بچه اولمع یعنی ترس نداشته باشم؟🥹

مبارگ باشه الهی.سلامت باشید

بسلامتی عزیزم قدم نورسیده ت مبارک گلم میشه بدونم چنتا اسکوات باید بزنیم؟؟؟از چند هفته شروع کردی

به سلامتی قدمش پر از خیر و برکت باشه براتون گلم. بچه اولتون بود؟

اخ خدا مبارکع عزیزم🥹🥹🥹🥹❤️💋

بسلامتی عزیزم
قدمش مبارک باشه
میشه بگی لباس برای بچه چی بردی
چی لازم بود چی اضافه ؟
و اینکه ورزش میکردی قبل زایمان ؟
بچه اول اول چه حالتی داشت برای من الان کلا بیریچ میچرخه بنظرت؟

ای جان چقد قشنگ توصیف کردی انرژی مثبت دادی کلا،ایشالا باز خورد ب خودت داشته باشه این انرژی ک دادی بهمون ،نی نی هم خوش قدم باشه برات ،اولین زایمانت بود؟

خدا قسمت من کنه😭💔درد دارم ۲۸هفتم

عزیزم تبریک میگم انشالاه همه مادرها راحت زایمان کنند

مبارک باشه عزیزم

ای جان ورزش هم میکردی گلم

مبارکه عزیزم
انشالله تن دوتاتون هم سالم باشه

به سلامتی قدمش پرخیروبرکت باشه عزیزم

بیمارستان خصوصی بود؟

چشمت روشن عزیزم کاش مام ب همین آسونی زایمان کنیم

مبارک باشه گلم خسته نباشی🌹🌹🌹🌹

بسلامتی عزیزم انشاالله که خوش روزی باشه براتون

سوال های مرتبط

مامان جانا 🫀 مامان جانا 🫀 ۳ ماهگی
مامان فندوق مامان فندوق ۶ ماهگی
دیروز ۱۴۰۳/۳/۲ ساعت ۵ صبح از خواب پریدم دل درد کمردرد داشتم اما منظم نبود تا ساعت ۹ بود که دیدم دردم ۵ دقیقه منظم شدم و رفتم سرویس با ادرارم خون اومد نشونی رو دیدم دیگه اماده شدم ساعت ۱۰ شد تا رسیدم بیمارستان ۱۱ بود معاینه شدم ۲ سانت بودم رفتم تا ساعت ۱ پیاده روی دوباره رفتم معاینه گفت نزدیک س سانت رفتم پیاده روی دوباره تا ساعت ۳ نیم شدم ۴ سانت دیگه بستری کردن دردام خیلی شدید هر ۳ دقیقه میگرفت ول میکرد با معاینه اخری کیسه ابم سوراخ شد وقتی رفتم داخل دوباره معاینه شدم ۵ سانت شده بودم دیگ کیسه اب ترکید بردن اتاق زایمان منو دردام خیلی شدید بود بهم گفتن برات اکسیژن وصل میکنیم ۲۰۰ تومن هزینه جدا میگیریم و دردت کم میشه منم قبول کردم اکسیژن اوردن بجای ک دردام کمتر بشه بیشتر شد سه بار مدفوع کردم از زور زیاد دیگه جیغ دادم شروع شد از ساعت ۶ زور میزدم دیگ ۱۰ سانت شده بودم زور زدم ماما گفت دارم سرش با موهاش میبینم زور زیاد میزدم خیلی خیلی درد هم داشتم اصلا تخت مناسبی برای زایمان نبود بنظرم برام خودم دستام
مامان فندوق مامان فندوق ۳ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۱
من ۳۹ هفته و ۶ روز بودم طبق ان تی درد نداشتم رفتم میش دکترم و معاینه تحریکی شدم شبش رفتم پیاده روی دردام کم کم شروع شد از ۱۲ شب تا صبح هی میگرفت ول میکرد از خواب بیدار میشدم بادردا.ساعت ۶ صبح زمان گرفتم دیدم منظم شده هر ۸ دقیقه میگرفت تا ساعت ۱۰ خونه بودم به ماماهمراهم زنگ زدم گف برو بیمارستان.رفتم معاینه کردن گفتن ۳سانت باز شدی باید بستری شی.تاساعت ۱۲ونیم کارا طول کشیدو بستریم کردن ماماهمرامم اومد دردام بیشتر شده بود شدتش.معاینم کرد گفت ۳سانت کامل باز شده.دردام بیشتر میشد امپول فشارم زد تو سرم از ۴ قطره شروع کرد.دردام شدید شد ساعت ۳ونیم ۴ بود ک معاینم کرد گف سر بچه خوب نچرخیده وازنتم تنگه نمیتونی طبیعی زایمان کنی رفت به دکترای شیفت گفت.اونام اومدن معاینه کردن گفت تنگ هست ولی اگ فول ۱۰ سانت بشع بچش بدنیا میاد ریزه.قبول نکردن ک سزارین کنن.من دردام وحشت ناک میشد ورزش کردم روتوپ نشستم دوش اب گرم و ماساژ برام انجام داد.حالم بهتر میشد ولی رو دردام تاثیری نداشتم تا ۸ من از درد کامل مردمو زنده شدم ۷ سانت باز شد دهانه رحمم......
مامان پسرم مامان پسرم ۹ ماهگی
خب بیاید داستان زایمانمو بگم:
۳۸ هفته و ۳ روز بودم من دیروز رفتم معاینه لگن وقتی معاینه کرد با خواست خودش معاینه تحریکی انجام داد و گفت الان ۲ سانت بازی و دهانه رحمت نرمه امشب برو بستری شو. بعد معاینه به لکه بینی افتادم و انقباض هام شروع شد هر ۱۰ دقیقه میگرفت .
شب شام خوردیم راه افتادیم طرف بیمارستان که ۲ ساعت راه بود معاینه کرد گفت هنوز همون ۲ سانت بازه ولی دردام هر ۸ دقیقه شده بود. گفت برو وقتی هر یکی دو دقیقه شد بیا بستری شو . رفتیم خونه اقوام شب تا ساعت ۸ و نیم صبح هی راه میرفتم تو خونه و انقباض هام هر ۳ . ۴ دقیقه شده بود رفتیم بیمارستان معاینه کرد گفت ۶ سانتی الان آماده زایمانی 😃
لباسامو عوض کردم ساعت ۹ تا ۱۱ و نیم هی انقباض میومد بهشون گفتم اپیدورال زدن بعد چند دقیقه دردام کم شد و فول شدم رفتیم اتاق زایمان با جند تا زور محکم بچه دنیا اومد ساعت ۱۲ . ولی جفت مونده بود تو رحم بعد نیم ساعت اومد که باعث خونریزی شد با آمپول و دست انداختن اومد بیرون ☹️
الانم سون وصل کردن .
وزن نی نی هم ۳۳۰۰
مامان ایلیا💚 مامان ایلیا💚 ۹ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت اول
خب من ۳۷ هفته بودم رفتم دکتر برای معاینه که با تعجب بهم گفت درد نداری گفتم نه گفت ۵ سانتی یهو ماما کنارش خندید گفت امشب زایمان میکنی منم استرس گرفتم کارامو نکرده بودم دیگ دکتر ان اس تی گرفت انقباض نداشتم گفت برو استراحت مطلق شو تا ۳۸ پر کنی ولی احتمال زیاد فردا دردت شروع میشه برو بیمارستان اومدم خونه مطلق شدم تا ۳۸ هفته پر کردم رفتم دکتر معاینه کرد گفت هنوزم ۵ سانتی چطوری درد نداری تو خلاصه دکتر گفت بیشتر این نمیتونم ریسک کنم ممکنه بچه جای بدی بدنیا بیاد اورژانسی بشی نامه داد گفت ساعت ۶ صبح برو بیمارستان به ماما همراهتم امشب زنگ بزن اماده باشه خلاصه به ماما زنگ زدم گفتم دکتر اینو میگه منم ۵ سانتم بنده خدا اونم تعجب کرده بود استرس گرفته بود ک من با ۵ سانت باز شدن دهانه رحم امشب زایمان میکنم😂خلاصه رفتم خونه هنوزم هیچ استرسی نداشتم ۶ صبح بیدار شدیم با شوهرم و مامانم رفتیم بیمارستان رفتم پذیرش بخش اینجا لباسامو عوض کردم و گفت بیا بخاب معاینه شی معاینم کرد گفت ۷ سانتی پروندمو گرفت کامل کرد کارامو کرد اینجا دیگه استرس گرفته بودم چون تنها شدم یهو از مامانم جدا شدم و صبح زودم بود تاریک بود تو پذیرش زایشگاه😀بعد زنگ زدن از قسمت زایشگاه اومدن منو بردن داخل اتاق زایشگاه و اونجا خوابیدم رو یه تخت و دستگاه بهم وصل کردن برا انقباضات و نوار قلب بچه پرسنل پرستار و ماما و خدمه کلا خیلی مهربون بودن مدام ازم میپرسیدن چیزی نیاز نداری بهم انرژی میدادن ولی با این حال حس غریبی داشتم همش میگفتم ماما همراهم کی میاد خلاصه ساعت هفت ونیم ماما همراهم اومد
مامان شیطون مامان شیطون ۴ ماهگی
قسمت دوم:
دکتر که گفت ۳ و ۴ سانت بازی منو میگی اینقدر خوش حال شدم که نگو
منم از ۳۷ هفته درد داشتم ولی قابل تحمل درد کمر یه حسی مثل روزای اول که پریود میشی.
بعد و
دکترم گفت اگه تا فردا که پنج شنبه میشه دردت نگرفت جمعه ۷ صبح برو بیمارستان تا بستری بشی
منم از راه اومدم سریع همه ی کارا مو انجام دادم که نکنه ۳ صبح دردم بگیره زودم اومدم خوابیدم که انرژی داشته باشم
۳ صبح از خواب بیدار شدم و تا ۴ صبح تو خونه ورزش میکردم
باز خوابیدم و ۹ صبح پاشدم صبحانه مو خوردم و ۱۰ رفتم بیرون تا ۱۲ پیاده روی
اومدم خونه کارای خونه رو انجام دادم باز خوابیدم
دوباره پاشدم ورزش کردم
بعدم ۹ شب با شوهرم و دخترم رفتیم حرم
نزدیک ۲ و ۳ ساعت اونجا پیاده روی کردم
ولی هیچی درد نداشتم
دیگه صبح جمعه شد و منم رفتم حمام و همه وسیله ها رو جمع کردم و ساعتای ۹ بیمارستان بودم برای بستری
تا ساعت ۱۰ طول کشید تا تو نوبت بودم
که رفتم بلوک زایمان برای معاینه ضربان قلب بچه و معاینه خودم
منو معاینه کرد و گفت ۴ و ۵ سانت بازی😍😍
نمیدونی چه حس خوبی بود ، تو آسمونا بودم
همونجا گفت برو لباس تو عوض کن که بستری شی
بعد به ماماهمراه تم زنگ بزن بیاد
منم زنگ زدم به ماما همراهم عادله حسینی
شانس من همون جا زایمان داشت
زنگ زد بجاش زهرا دیده بر دل اومد
بعد اینکه من زنگ زدم ماماهمراهم
به دکترم نیلوفر نظرزاده زنگ زد که مریضا اومده اگ ما شروع کنیم دو ساعته زایمان میکنه
منم و
دوباره خوشحال
مامان 💙رادوین💙 مامان 💙رادوین💙 ۵ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۳:
رفتیم خونه و با خیال تخت خوابیدیم تا ساعت ۴ صبح دردام شروع شد اولش دیر به دیر بود اما توجهی به نظم دردام نداشتم تا اینکه تایم گرفتم دیدم دردام هر ۱۰ دقیقه یبار ۵ دقیقه درد دارم تا ساعت ۶ چک کردم دیدم منظمه و نه انگار جدی جدی زایمانم نزدیکه دیگه ساعت ۶ونیم بود همسرمو بیدار کردم ک من درد دارم و فک کنم این کوچولو داره بدنیا میاد گفت دردات چجوریه گفتم خیلی قابل تحمله گفت پس بگیر بخواب که انرژی داشته باشی اگه خواستی بزایی 😄😄 منم حرف گوش کن خوابیدم تا ۸ونیم ک یهو با درد بیدار شدم پاشدم ساک خودمو پسرمو تکمیل کردم با کمال آرامش صبحانه خوردم آرایش کردم خونه رو جمع کردم و رفتیم بیمارستان وقتی رفتیم ۱۱ونیم صبح بود رفتم اول زایشگاه معاینه کرد گفت خانم ۵ سانت دهانه رحمت بازه زنگ زد دکتر دکتر گفت بهش بگید لجبازی نکنه بستری شه😆😆دیگه رفتیم کارا پذیرش و کردیم و با خیال راحت زنگ زدم به مامان و بابام خندان ک من دارم میرم زایمان بیاین 😄 اصلا درد نداشتم یعنی