قسمت دوم:
دکتر که گفت ۳ و ۴ سانت بازی منو میگی اینقدر خوش حال شدم که نگو
منم از ۳۷ هفته درد داشتم ولی قابل تحمل درد کمر یه حسی مثل روزای اول که پریود میشی.
بعد و
دکترم گفت اگه تا فردا که پنج شنبه میشه دردت نگرفت جمعه ۷ صبح برو بیمارستان تا بستری بشی
منم از راه اومدم سریع همه ی کارا مو انجام دادم که نکنه ۳ صبح دردم بگیره زودم اومدم خوابیدم که انرژی داشته باشم
۳ صبح از خواب بیدار شدم و تا ۴ صبح تو خونه ورزش میکردم
باز خوابیدم و ۹ صبح پاشدم صبحانه مو خوردم و ۱۰ رفتم بیرون تا ۱۲ پیاده روی
اومدم خونه کارای خونه رو انجام دادم باز خوابیدم
دوباره پاشدم ورزش کردم
بعدم ۹ شب با شوهرم و دخترم رفتیم حرم
نزدیک ۲ و ۳ ساعت اونجا پیاده روی کردم
ولی هیچی درد نداشتم
دیگه صبح جمعه شد و منم رفتم حمام و همه وسیله ها رو جمع کردم و ساعتای ۹ بیمارستان بودم برای بستری
تا ساعت ۱۰ طول کشید تا تو نوبت بودم
که رفتم بلوک زایمان برای معاینه ضربان قلب بچه و معاینه خودم
منو معاینه کرد و گفت ۴ و ۵ سانت بازی😍😍
نمیدونی چه حس خوبی بود ، تو آسمونا بودم
همونجا گفت برو لباس تو عوض کن که بستری شی
بعد به ماماهمراه تم زنگ بزن بیاد
منم زنگ زدم به ماما همراهم عادله حسینی
شانس من همون جا زایمان داشت
زنگ زد بجاش زهرا دیده بر دل اومد
بعد اینکه من زنگ زدم ماماهمراهم
به دکترم نیلوفر نظرزاده زنگ زد که مریضا اومده اگ ما شروع کنیم دو ساعته زایمان میکنه
منم و
دوباره خوشحال

۱ پاسخ

خدارو شکر ک آنقدر راحت دهانه رحمت باز شده منکه اگه بمیرم فک نکنم باز شه بخدا ی کورتاژ داشتم آنقدر قرص دادن ک سقد بشه جونم بالا اومد ولی نشد بردن کورتاژ

سوال های مرتبط

مامان فندوق مامان فندوق ۶ ماهگی
دیروز ۱۴۰۳/۳/۲ ساعت ۵ صبح از خواب پریدم دل درد کمردرد داشتم اما منظم نبود تا ساعت ۹ بود که دیدم دردم ۵ دقیقه منظم شدم و رفتم سرویس با ادرارم خون اومد نشونی رو دیدم دیگه اماده شدم ساعت ۱۰ شد تا رسیدم بیمارستان ۱۱ بود معاینه شدم ۲ سانت بودم رفتم تا ساعت ۱ پیاده روی دوباره رفتم معاینه گفت نزدیک س سانت رفتم پیاده روی دوباره تا ساعت ۳ نیم شدم ۴ سانت دیگه بستری کردن دردام خیلی شدید هر ۳ دقیقه میگرفت ول میکرد با معاینه اخری کیسه ابم سوراخ شد وقتی رفتم داخل دوباره معاینه شدم ۵ سانت شده بودم دیگ کیسه اب ترکید بردن اتاق زایمان منو دردام خیلی شدید بود بهم گفتن برات اکسیژن وصل میکنیم ۲۰۰ تومن هزینه جدا میگیریم و دردت کم میشه منم قبول کردم اکسیژن اوردن بجای ک دردام کمتر بشه بیشتر شد سه بار مدفوع کردم از زور زیاد دیگه جیغ دادم شروع شد از ساعت ۶ زور میزدم دیگ ۱۰ سانت شده بودم زور زدم ماما گفت دارم سرش با موهاش میبینم زور زیاد میزدم خیلی خیلی درد هم داشتم اصلا تخت مناسبی برای زایمان نبود بنظرم برام خودم دستام
مامان 💙رادوین💙 مامان 💙رادوین💙 ۵ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۳:
رفتیم خونه و با خیال تخت خوابیدیم تا ساعت ۴ صبح دردام شروع شد اولش دیر به دیر بود اما توجهی به نظم دردام نداشتم تا اینکه تایم گرفتم دیدم دردام هر ۱۰ دقیقه یبار ۵ دقیقه درد دارم تا ساعت ۶ چک کردم دیدم منظمه و نه انگار جدی جدی زایمانم نزدیکه دیگه ساعت ۶ونیم بود همسرمو بیدار کردم ک من درد دارم و فک کنم این کوچولو داره بدنیا میاد گفت دردات چجوریه گفتم خیلی قابل تحمله گفت پس بگیر بخواب که انرژی داشته باشی اگه خواستی بزایی 😄😄 منم حرف گوش کن خوابیدم تا ۸ونیم ک یهو با درد بیدار شدم پاشدم ساک خودمو پسرمو تکمیل کردم با کمال آرامش صبحانه خوردم آرایش کردم خونه رو جمع کردم و رفتیم بیمارستان وقتی رفتیم ۱۱ونیم صبح بود رفتم اول زایشگاه معاینه کرد گفت خانم ۵ سانت دهانه رحمت بازه زنگ زد دکتر دکتر گفت بهش بگید لجبازی نکنه بستری شه😆😆دیگه رفتیم کارا پذیرش و کردیم و با خیال راحت زنگ زدم به مامان و بابام خندان ک من دارم میرم زایمان بیاین 😄 اصلا درد نداشتم یعنی
مامان نون خامه ای مامان نون خامه ای ۳ ماهگی
پارت سه .
رسیدم اونجا گفتم من درد دارم که زودتر فرستادنم داخل دکتر معاینه کرد گفت دو سانتو نیم شدی گفتم این هممه ورزش تو ۱۰ روز فقط دو سانت پیشرفت داشتم خیلی نا امید شدم و ترسیدم که دکترم گفت عوضش بچه خییلی اومده پایین و دهانه خیلی خیلی نرمه خلاصه از مطب دکتر رفتم خونه مامانم مهمونی 😂😂 شام دعوت بودیم ماما همراهم زنگ زد که دردات شدید تر شد ؟ گفتم نههه بهتر شدم گفت حالا محض احتیاط فردا ۸ صبح برو ان اس تی بده گفتم باشه . اون شب بعد مهمونی با همسرم رفتیم پارک پیاده روی که یه انقباض دردناک دیگه ام موقع پیاده روی گرفتم دیگه اومدم خونه ساعت ۱ بود خوابیدم ساعت ۱ و نیم از درد بیدار شدم مثل پریودی بود فکر کردم بازم کاذبه اهمیت ندادم ولی دو بار تکرار شد و من بعدش خوابم برد ساعت ۲ بود که یهو گرررم شدم و سریع رفتم تو حموم دیدم شر شر داره آب میاد همسرمو بیدار کردم به ماما همراهم خبر دادم عقب ماشین دراز کشیدم و رفتیم تو راه مامانمو برداشتیم هی فاصله دردام تو ماشین کمتر میشد و دردا نزدیکای بیمارستان دیگه خیلی شدید بود تو بیمارستان وقتی رسیدم سریع معاینه کردن گفتن ۴ سانت .
مامان آقا کارن🧡 مامان آقا کارن🧡 ۷ ماهگی
تجربه زایمانم پارت 2😀

بعد اون درد دیگ درد اونجوری نداشتم تا اینکه دیروز رفتم کلینیک و مامام قرار شد معاینه تحریکی کنه، که شده بودم 3 سانت و گفت یکمی فقط تحریکی بود و بخاطر وزنم گفت بهتره تا پنجشنبه زایمان کنی نکردی پنجشنبه بیا کلینیک مدام معاینت کنم و ورزش کنی دردت بگیره، بعد از معاینه همونجا ورزش کردم، بعدم با مامانم 1 ساعتی پیاده روی کردمو رفتم خونه دوش آبگرم گرفتم و ورزش کردم دوباره تو خونه، ساعت 7 بود که مامانم اینا افطار کردن و من کم کم دردم می‌گرفت و ول می‌کرد ولی هر 10 دقیقه بود برای همینم دوباره گفتم حتما کاذبه، باز تو خونه پیاده روی کردم دوش گرفتم و ساعت 1 و نیم بود خوابیدم، ولی ساعت 3 که مامانم اینا واسه سحری بیدار شدن منم دردم شدت گرفته بود انگار بیدار شدم یکم نون و ماست خوردم (تنها بهونه ای که میتونستم دردمو قائم کنم گشنگی بود 😅) بعد مامانم گرفت خوابید ولی من نتونستم تا ساعت 5 صبح تحمل کردم، دوش آبگرم گرفتم، ساعت 6 بود دردام هر 3 دقیقه شده بود و شدتش زیاد، دیگ زنگ زدم به مامام که گفت نه هنوز زوده ورزش کن، منم تا 7 صبح تحمل کردم ولی 7 دیگ نکشیدم زنگ زدم گفتم یه معاینه میرم ببینم چند سانتم که مامام گفت نه فکر نکنم تغییر کرده باشی دردتو تو خونه بکشی بهتره، برو بیمارستان معاینه کنن بعد بیا کلینیک پیش خودم ورزش کن وقتش شد بریم بیمارستان، خلاصه ما 7 راه افتادیم به سمت بیمارستان، تو راه دردام کنترلش دستم اومده بود وقتی می‌گرفت کل تنمو شل میکردم قابل تحمل میشد، رفتم زایشگاه گفتم درد دارم و معاینه کرد، یهو سرپرستارو صدا زد گفت بیا کو یه معاینه بکن فکر میکنم فوله 😅 منم انقده تعجب کرده بودم حد نداشت، خلاصه سرپرستارم نگاه کرد و گفت آره 9 سانته، بستریش کن
مامان آیدن 🌙💙🤱 مامان آیدن 🌙💙🤱 ۱ ماهگی
سلام من اومدم تجربه زایمان طبیعی مو باهاتون به اشتراک بزارم...من ۳۹ هفته و ۱ روز به تاریخ سونو انتی و طبق تاریخ سونو آنومالی و دوتا سونو وزن و رشد ۴۰ هفته کامل بودم که زایمان کردم....روز قبلش حس کردم حرکاتش کم شده،کل شبو نخوابیدم صبح زود رفتم بهداشت و صدای قلبشو شنیدم،عصرم رفتم مطب دکتر بازم چک کرد و معاینه تحریکی انجام داد،گف تا ۴۰ هفته کامل طبق انتی صبر میکنیم دردت نیومد بیا نامه بستری بدم واسه بیمارستان...خلاصه حس کردم هنوز ۶_۷ روز هم مونده یکم خیالم راحت شد...اومدم خونه و شب ساعت ۲ با درد پریودی از خواب بیدار شدم و دیگه از درد خوابم نبرد،اومدم نشستم توی هال تنهایی،دردش قابل تحمل بود برام،توی گوشی تایمی که درد میگرفت و ول میکردو مینوشتم...بچه بینهایت زیادو شدید تکون میخورد توی شکمم برخلاف روز قبل...خلاصه تا ۴/۵ همینجوری تحمل کردم که دیدم دردا منظم تر و شدیدتر شدن همسرمو بیدار کردم،تا بریم و برسیم بیمارستان ۵/۵ شده بود،معاینه شدم ۲ سانت باز بودم و دهانه رحم گفت نرم شده،برو چیز شیرین بخور برو nst بده،انجام دادم،مجدد گف برو ۱ ساعت داخل محوطه بیمارستان پیاده روی کن بیا دوباره معاینه بشی....تا اینجا هنوز نگفته بودن بستری میشم یا نه...همونجا ی خانمی هم بود که میگ ۳/۴ شبه درد دارم و میتم بستری نمیکنن،منم حس میکردم الان میفرستنم خونه...خلاصه رفتیم با همسرم توی محوطه ۱/۵ ساعت پیاده روی،پله نوردی،بشین پاشو انجام دادم دوباره رفتم معاینه شدم،دکتر شیفت هم عوض شده بود که معاینه کرد با همون ۲ سانت باز گفت بستری شم‌..حدود ساعت ۸/۵ صب کارای بستریم انجام شد و رفتم داخل بلوک زایمان...
مامان مهدیار مامان مهدیار ۸ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی من تو بیمارستان نجمیه تهران :
تو ۴۰ هفته و دوروز با نامه دکترم بستری شدم ساعت ۶ صبح بیمارستان بودم کارامو کردم معاینه شدم نیم سانت باز بودم بعد رفتم تو اتاق لیبر که یه تخت بود و وسایل ورزش و حموم اینا تخت زایمان فقط خودم بودم همراه خانوم میتونستم داشته باشم مامانم اومد آمپول فشار زد برام ساعت هفت و بیس دیقه صبح
دیگه بعد یه ربع کم کم دردام شروع شد یه ربع یه بار میگرفت ول می‌کرد ساعت ۹ صبح شدم دو سانت
ماماهمراهم گرفته بودم گفت ۴ ۵ سانت شدی من میام
دیگه پاشدم را رفتم ساعت ده صبح معاینه شدم بچه اومده بود تو لگن کیسه ابمو پاره کرد بعدش پاشدم ورزشامو توپ اینارو شروع کردم از ساعت ده تا ساعت یازده دردای وحشتناک داشتم که داشتم میمردم مامانم از اه و ناله من گریش گرفته بود ساعت یازده فول شدم ماماهمراهمم بود یکم ماساژ اینا داد یهو گفت فول شدی فول شدی برو رو تخت زایمان سریع دکتر خودمم مثه برق و باد اومد من دیگه دردام همراه زور بود شیش هفت تا زور زدم و برش داد البته سر کرده بود دیگه بچرو کشید بود ماماهمراهمم به زور من کمک می‌کرد شکممو فشار میداد ضربان قلبشم چک می‌کرد خلاصه پسر ما ساعت یازده ونیم صبح به دنیا اومد
با وجود نیم سانت باز بودن بعدم دکتر بخیه زد با اینکه سر کرد ولی یه کوچولو فهمیدم قبلشم که جفتو کشید بیرون و شکممو فشار اینا داد
سوالی بود در خدمتم