۱۵ پاسخ

پسر منم همینه🥰

الهی عزیزممممم

ولی انقد ببر تا عادت کنه و براش جدید نباشه دیگه .

ای جان خونه عمه رفته😅تو زمین دشمن‌پا گذاشته بخاطر همون اون روش و نشون داده که حساب دستشون بیاد

منم واسه اولین بار که رفتم روستا خونه پدرشوهرم اینجوری کرد
ولی سری دوم دیگه اوکی شده بود

مثل پسرمن🥲🥹

🤣🤣🤣🤣🤣🤣حالا فک کن شوهر من میگه یزدان از تو بغل مامانش مارو میشناسه

مگه میشه مادر رو نشناسه بچه از روز اول بوی تو رو می شناسه تا بزرگ بشه و واضح ببینه

معلومه که میشناسه ولی من دیروز پسرمو گذاشتم پیش مامان و ابجیم رفتم کوه سه چهار ساعتی دور بودم گریه نکرده بود

عزیزم

چ اسم زیبایی دارع گلم

عزیزم معلومه که میشناسه :)))

ای ننه🥺❤️

پسر منم همینطوره فقط بغل خودم اروم میشه🥺💙

چیکار کردی بهت وابسته شد اینقدر

سوال های مرتبط

مامان پسرم🐣 مامان پسرم🐣 ۳ ماهگی
سلام مامانا 🌹🌹🌹
من اومدم تجربه ختنه پسرمو بنویسم بلکه کمکی کنه به بقیه مامانا
از روزی که فهمیدم تو دلیم پسره تا روزی که ختنه کنیم استرسشو داشتم و همش مردد بودم برای ختنه و خلاصه بعد کلی تحقیق و مشورت با چند تا پزشک اطفال تصمیم گرفتیم که به فاصله ۱۰ روز از واکسن دوماهگی ختنه کنیم ، به این نتیجه رسیدیم که دکتر خوب خیلی مهمه و روشش خیلی مهم نیست .
روز چهارشتبه بردیمش برای ختنه ، صبح بردمش حموم و تو مطب بهش پاراکید دادم ، از قبل پرسیدم که چه چیزی لازمه و گفتن فقط یه پوشک اضافه بیار ، شیر خشکم براش آماده کردم که تا آوردنش بهش شبر بدم ، بردنش داخل اتاق و کسی رو داخل راه ندادن ، صدای گریه هاش میومد و فشارم افتاده بود خیلی حالم بد بود ، بعد ۱۰ دقیقه آوردنش و اروم بود گریه نمیکرد ولی ملتمسانه تو چشام نگاه میکرد شیرشو دادم بهش و با غر غر شیرشو خورد ، اومدیم تو ماشین و همچنان گریه میکرد و جیغ میزد ، رسیدیم خونه زنگ زدم مطب و گفتم گریه هاش بند نمیاد گفتن شیر بده بهش تا جیش کنه و بعد اولین ادرار آروم میشه ، یه بار دیگه شیر دادم بهش و پوشکشو باز کردم تا اینکه جیش کرد ، بعدش خدا رو شکر آروم آروم شد
نگران نباشد اصلا گریه هاش فقط تا جیش اوله و بعدش کلا تموم میشه 🌹🌹🌹🌹
مامان ماهلین👼🌙 مامان ماهلین👼🌙 ۴ ماهگی
دیشب برای اولین بار ماهلین ساعت ۱۱خوابید ذوق کردم که زود خوابیده منم می‌خوابم یکم استراحت میکنم درد پریودی و حال روحی بد کلافم کرده بود
ازساعت ۱۲شروه کرد تند تند بیدار شدن و گریه کردن غلت میزد به روی شکم که همیشه روی شکم میخوابه اما گریه میکرد و بیدار می‌شد
بهش شیر دادم تا ساعت ۲گریه هاش بیشتر شد فهمیدم انگار شیرم کم شده و سی نمیشه براش شیرخشک درست کردم اما اصلا نخورد انگار لج کرده بود
کامل بیدار شد گذاشتمش روی پام چشماش بسته بود اما گریه میکرد
گذاشتمش زمین و شوهرمو بیدار کردم که بیا پیشش تا من یکم استراحت کنم رفتم پایین تخت و کلی گریه کردم بخاطر ضعیف بودم،بخاطر کم بودن شیرم که بچم سیر نمیشه،بخاطر بد حرف زدن با دخترم که کلافم کرده بود و نمیخوابید و شیر نمی‌خورد
چقدر من مادر بدیم
بعد یربع خوابوندمش اما باز توخواب گریه میکرد و باز می‌خوابید بازبیدارمیشد حس کردم شاید پاهاش درد می‌کنه آخه تازه ۳روزه واکسن ۴ماهگیشو زده و جای واکسنش سفت شده بهش استامینوفن دادم و ۲ساعتی خوابید و باز گریه بخاطر شیر.
بهش شیر دادم خوابید اما ساعت ۸بیدارشد و الآنم خوابیده
خیلی شب بدی بود نفهمیدم چش بود
اما خداروشکر گذشت
هنوزم عذاب وجدان دارم که چرا بد باهاش حرف زدم
چقدر پشیمون شدم از بچه دار شدنم که من بچه نمی‌خواستم و شوهرم بچه میخواست
هیییی😓😪🥴😮‍💨
چی بگم ...!؟
مامان سامیار مامان سامیار ۹ ماهگی
سلام مامانا
میشه یکم درد و دل کنم ؟
من از وقتی فهمیدم باردارم واسه سامیار در حد توانم بهترین هارو فراهم کردم جوری که خودمو فراموش کردم آدم ایده آل گری هستم متاسفانه اما بخاطر این اخلاقم همه چیز خیلی بد پیش میره مثلا سامیار رو میبرم پیش مثلا بهترین دکتر اما افتضاح ترین در میاد و....
مثلا فکر میکردم چون خودم و همسرم بچگیامون خیلی آروم بودیم پسرم هم آرومه اما خدا شاهده از روزی که به دنیا اومد تا به امروز همش گریه
همش باید بغلش کنم و راه برم خیلی بدنم درد می‌کنه اما همش میگم فدای یه خنده پسرم ، من تصمیم گرفتم مادر بشم پس باید تحمل کنم
تا یک ماه پیش با گریه های پسرم منم گریه میکردم اما از بعد از جریان ختنه که خدا مجدد پسرمو بهم داد خیلی صبور تر شدم
اما امروز. دلم خیلی گرفت
خونه عموم اینا دعوت بودیم فرق پسر من با پسر دختر عموم یک ماه بود (اون یک ماه کوچیک تر بود)هزار ماشاالله بهش ااین بچه به قدری آروم بود که من تعجب کردم خودش می‌خوابید ،خودش بیدار می‌شد ،خودش بازی میکرد اصلا دختر عموم سمتش نمی‌رفت فقط شیرش میداد مینداختش تو گهواره. دیگه تمام سامیار منم به شدت امروز بد آروم بود فقط بغلم بود و راه میرفتم
بعد دختر عموم به مامانش نگاه میکرد خودش یه احساس غرور میکرد و نسبت به من احساس ترحم میکردن که آخی خدا صبرت بده چقدر گریه می‌کنه
خیلی دلم شکست لطفا مامانایی که بچه هاتون آرومن یکم بیشتر مراقب ماها باشید ما به قدری کافی شکننده هستیم.