۲۲ پاسخ

با روي گشاده قبول ميكنم و پذيرايي ولي حتي يكبار هم جايي بدون دعوت نرفتم حتي خونه ي خواهرام، كاشكي بفهمن اين كار درست نيست. با آدما بايد شكل خودشون رفتار كرد تا متوجه اشتباهشون بشن.

مهمان حبیب خداس اشکال نداره میگذاره

هیچ خیلی محترمانه میپذیریم و اون روز یا شب رو میگذرونیم

بنام خدا حرص و خودخوری کردن😊
کار همیشگی خواهر شوهرمه

مهمون حبیب خداست من عاشق اینم که رفت و آمد کنم
و پذیرایی کنم براشون تدارک ببینم و میزبچینم و احترام بزارم البته اگه خوب باشنا بخوان زرت وپرت کنن جرشونم میدم😅

حالا ما اگ بهشون بگیم نیستیم میگن فردا شب میایم 🤣🤣🤣یا توقع دارن فردا شب خودت زنگ بزنی بگی ما امشب هستیم بیاید😬

خواهر شوهر من اینطور بود بمنم زنگ نمیزد به داداشش زنگ میزد میگفت شام میایم اونجا شوهرمم از سر کار بمن زنگ میزد میگفت دو س بار اینجوری شد دیدم نمیشه ۴ نفرن خودشو هی دعوت میکنه یبار به شوهرم گفتم چرا بتو میگه مگه من نباید امادگی داشته باشم دفه بعد که بشوهرم زنگ زد شوهرم گفته بود خانومم پول پیشش نیست تو خونه هم چیزی نیست منم سر کارم دیگه بعد اون زنگ نزد سرزده بیاد خودم هر وقت بخوام دعوت میکنم نخوام نمیکنم

این کار اصلا قشنگ‌نیست
شاید یکی اون لحظه یخچالش خالیه،شوهرش نیست بره خرید یا خونه به هم ریخته است…..یا هزاران دلیل دیگه
من خودم خیلی بدم میاد،
اما‌دیگه خواست بیاد چاره ای نیست،با روی گشاده و مهربونی میگم حتما بیاین منتظریم
چون میگم خب حتما همیشه رفتارم باهاشون خوب بوده که میگن بیام خونت وگرنه نمیومدن

خیلییی بده به خصوص میدونن زن باردار سختشه😐😐

اووو شوهر من یه دختر خاله داره هفته ایی یه بار حداقل میاد خونه ما بدون دعوت چندباریم تو این بارداری شام اومدن هیچکاریم نمیکنه شوهرش بلند میشه ظرف جمع میکنه که این خانم نمیکنهههه یکم درکم ندارن اصلا حالا ما فقط این عید اون عید میریم خونشون

نمیدونم واقعا
فقط سرسنگین رفتار میکنم
ولی از رو نمیرن که

میگم عههه واقعا حیف شد ما خونه نیستیم

🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣چی میشع گفت

وای ی سری عمه شوهرم اومده بود خونم منم دکترم گفته بود فقط استراحت کن منم دراز کشیده بودم و خونه هم نامرتب بود درو زدن گفتم بله جواب ندادن هرچقدر گفتم کیه رفتم درو باز کردم سرشو انداخت پایین اومد خونه گفتم ببخشیدا خونه نامرتبه یکم وایسین من الان میام گف من ک غریبه نیستم از مننننن جلو تر رفت ت خونه ببین ۲ دیقه فق ۲ دیقه هم نشد پاشد رف گف من کار دارم باید برم کلی عصابم خورد شد گریه کردم بعد فرداش رف حرف در آورد ک آره عروس فلانی قشنگ پذیرایی میکنه چای میاره فلان میکنه بعد مادر شوهرم برگشت بهش گف عروس من بچه اس الانم حاملهس میتونستی بیای خونه من چای بخوری چرا سر زده رفتی خونه عروسم اونم دهنشو بست منم تا تونستم نفرینش کردم چرا چون شب کلی شکمم درد میکرد اصلا نمیبخشمش اصلا

آییی من ازین ادما اطرافم زیاد دارم چاره چیه رفتارم مثل همیشه اما ته دلم فوش میدمشون چون گاهی برنامه دیگه داری

من مادر شوهرم اینجوریه ...چند بار خودشو دعوت کرد خیلی قشنگ گفتم من منزل نیستم برنامه ریزی کردم میرم بیرون ...هر موقع شرایطم اوکی بود دعوتتون میکنم

من نشون میدم که وقت مناسب امدن نبوده و میگم کاش از قبل خبر میدادید. چون اگه نگی اونا فکر میکنن به سرزده امدن مشکلی نداری باید بفهمند قبلش حتما خبر بدند

باروی خوش پذیرایی میکنم

به نام خدا...بی اهمیتی🫠

میمونه دم در😏

وای وای هیچی بخدا خیلییییییییییی بده

دوبار بی محلی و مریضی🤭🤭🤣🤣

سوال های مرتبط

مامان 𝐋𝐢𝐚𝐦' مامان 𝐋𝐢𝐚𝐦' هفته سی‌وششم بارداری