مرسی از تبریکای قشنگ تون اینم بشه من این لباس و پتورو بیمارستان داد لباسای خودش دست نزده هست تجربه زایمان که بگم طبیعی خیلی سخت بود برام بشدت مرگ و باچشام میدیدم نه راه پس داشتم نه پیش کلی بهم امپول فشار زدن کلی سرم و امپول زدن بهم از ساعت ۷ دوسانت بودم تا ۱و نیم زایمان کردم ولی بگم خیلییی سخته وااقعا مادرای که زایمان طبیعی کردن افتخار میکنم من که اینقدر درد داشتم اصا تمرکز رو هیچ چیزی نداشتم دردا و انقباصش طاقت فرسا بود برام خیلی سخت بود ولی زور های که باید میزدم انگار نیم ساعت زور زدم بچه بدنیا اومد و اینکه اینقدر معاینه کرد ماما معاینههایی که میکرد هم خیلی درد داشت الان هم که بخیع دارم نمیدونم چندتا ولی خب بلند شدن و نشستن سختع برام شیر دهی هم چون‌سینم نوک ندارع بچم نمیتونه بگیرع سخته یکم ولی شیر دارم خلاصه تجربه زایمان من

تصویر
۳۱ پاسخ

مبارکه گلم

ای ننهههه 😍😍😍😍😍😍😍😍هزار الله اکبر چقد خوشگل و نازههههههه😍😍😍😍😍😍

ای جووونم مبارکت باشه ولی این لحظه ارزش اون دردارو داره بنظرم

عزیزم ،میدونم سخته منم خیلی بعد از زایمان اذیت شدم خیلی معاینه میکردم وخون ریزی زیاد داشتم ولی خیلی راحت شدم بچم بدنیا اومد ،دوران خیلی سختی داشتم تو حاملگی

قدم نو رسیده مبارک باشه،زیر سایه پدرو مادر بزرگ بشه انشا...

مبارک باشه من سزارین بودن دردی فجیح تر ووحشتناک تر طبیعی روتجربه کردم همه عصر اون روز پاشدن راه رفتن صاف صاف من بدبخت فرداش تونستم تازه با کلی درد بشینم نمیخام بگم چی بکشم ک باز زجزش یادم میاد ولی اینو بگم زایمان ب طبیعی و سزارین نیست شانس وبدنه

مبارک باشه عزیزم انشالله زیر سایه پدر مادر بزرگ بشه ولی از نظر من طبیعی هرجورم سخت باشه بهتره سزارین ادم هیچی نمیفهمه خیلییی سخته من سزارین شدم که دهنم سرویسه

عزیزم خدا حفظش کنه . 😍😍

گودووو مبارکهههه. خوش قدم باشه 😍🧿

الهی عزیزم خدا تنت رو سلامت کنه ♥️الهی قدمش پر خیر و برکت باشه

خدا حفظش کنه برات عزیزم
مبارک باشه

خداره شکر بلاخره راحت شدی قدمش پر خیر برکت

ای خدااا🥹🥹🥹😍😍😍😍 هزارماشالله خداسلامت حفظش کنه 🧿🧿💋💋💋
خداقوت میگم عزیزم بهت انشالله ازین لحظه به بعدش برات راااحت باشه و اسوده بگذره 🩷🌸

اوخودا ارزشو دارن این فسقلیا مبارکت عزیزم❤️❤️

مبارکه چه پسر نازی خدا حفظش کنه ❤️❤️❤️😍😍

جانم🥺

اي جان مادر😍الهي قدمش پر نور باشه🤲🏻

مبارک باشه عزیزم .
مواظب باش بچت گشنه نمونه میگی نوک سینه نداری

جون دلم مبارک باشه عزیزم😍😍😍♥️♥️

زایمان طبیعی انقباض هاش فقط خیلی آدم رو اذیت میکنه خداروشکر که زایمان کردی .....عزیزم کدوم بیمارستان زایمان کردی؟

مبارک باشه 🌹🌹🌹

منم زایمانم سخت بود با هر درد فک میکردم میمیرم ولی درد بیشتر هم میشد

مبارکه عزیزم

عزیزدلم الحمدلله که گذشت
مبارک باشه ان شاءالله سریع سر پاشی💜

مبارک باشه عزیزم❤️

مبارکه عزیزم ❤️ خداحفظش کنه 🙌🏻💙

ماشالله چه کوچولویِ نازی..قدمش پر خیر و برکت😍💗

خیلیییییی مبارکه خدا بهت ببخشه گل پسرتو

مبارکه عزیزم الهی قدمش پرخیر و برکت باشه و همیشه سلامت کنارهم باشید 💙

وای خدا
الان که اینجوری گفتی هم دوس دارم زایمان نکنم هم دوس دارم زودتر ی فسقل بچه روبگیرم بغلم🥺🥺

ای جانم مبارکه😍😍

مقالات مرتبط

آیا بخیه زدن در زایمان طبیعی درد دارد
آیا بخیه زدن در زایمان طبیعی درد دارد؟
علت زور زدن نوزاد و قرمز شدن صورت
علت زور زدن نوزاد و قرمز شدن صورت چیست؟
بهترين زمان نزديكی پس از زايمان طبيعی
بهترين زمان نزديكی پس از زايمان طبيعی
مراقبت از بخیه زایمان طبیعی
مراقبت‌های لازم از بخیه زایمان طبیعی

سوال های مرتبط

مامان دلارا❤️🌱 مامان دلارا❤️🌱 ۲ ماهگی
تجربه من از زایمان طبیعی
برامن اینطور بود که فقد همون دردای قبلش خیلی وحشتناک بود وقتی که به ۷ سانت رسیده بودم دیگه اصلا دردی نداشتم همه دردام تموم شدن و فقد حس فشار داشتم و بهم فشار میومد و خود به خود زور میزدم اصلا دست خودم نبود ولی بهم گفتم تا فول نشی زور نزن وواقعا خیلی سخت بود خودمو کنترل کنم که زور نزنم
ینی باهرانقباضی که میگرف فقد حس زور زدن میومد نه درد
بعد که به ۱۰ سانت رسیدم و گفتن حالا زور بزن دیگه خیلی خوشحال شدم که میتونم زور بزنم و خودمو رها کردم دیگه😂
و شروع کردم به زور زدن اینا اصلا درد نداش و فقد دردا تا همون ۷ سانت بود برامن از برش و بخیه هم هیچ دردی نفهمیدم
ولیییی موقعی که بعد زایمان میومدن شکم مو فشار میدادن خیلییی درد داشت و از تمام وجودم جیغ میزدم من جیغامو بعد زایمان زدم اونم همین موقع فشار دادن شکم وگرنه قبلش اصلا صدام در نیومد نه موقع دردا نه موقع زور زدنا
شماهم همینطور بودین؟
مشاهده ۹ پاسخ دیگر
مامان دیاکو و دیارا مامان دیاکو و دیارا ۶ ماهگی
سلام مامانا من از ساعت هشت یه درد هایی دارم عجیب غریب درد زایمان نیست چون منظم نیست ولی چرا تموم نمیشه نمیدونم حالت درد پریوده ولی خیلی شدید نیست گه گاهی هم احساس زور زدن دارم ولی سر زایمان قبلیم همین دردا بود ولی خیلی شدید بود مخصوصا زور زدنه ممکنه اون از امپول فشاری که بهم زدن باشه الان خودم دردم گرفته اینجوریه؟؟
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان مانیا مامان مانیا ۲ ماهگی
پارت اول زایمان
کسایی که منتظر بودین بیام از تجربه زایمان طبیعی بگم واسه من نشد ،
جمعه شب ساعت ۷ و نیم ۸ بود اومدم بیمارستان رسول اکرم و بستری شدم با دهانه رحم دوسانت ،۴۰ هفتم کامل شده بود بهم آمپول فشار زدن ولی اصلا دردم نمی‌گرفت تا ساعت ۱۲ ظهر شنبه تقریبا فک کنم دوبار بهم آمپول فشار زدن ولی اصلا دردم نمی‌گرفت تا اینکه ۱۲ دیگه خودشون کیسه آبم و پاره کردن و درد های وحشتناک شروع شد واقعا بد بود
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان باران‌وکیان🤰 مامان باران‌وکیان🤰 روزهای ابتدایی تولد
سلام خانوما خوبین
اومدم از تجربه زایمانم بهتون بگم
من تو بیمارستان دولتی(تامین اجتماعیشهریار)زایمان کردم
خیلی خیلی خوب و عالی بود تمیز برخوردها عالی رسیدگی عالی آمپول اپیدورال داشتن و تا دم زایمان هم میزاشتن همراه کنارتون باشه
و اما زایمان
با دوسانت بستری شدم آمپول فشار زدن تا ۴ سانت که رسیدم آمپول اپیدورال زدن بهم نیم ساعت بعد بی حسی تو اوج بی حسی و آرامش فول شدم و زایمان کردم و شد بهترین تجربه زایمانم
در طی زایمانم من فقط یکساعت درد کشیدم و تو اوج بی حسی هم زایمان کردم
من سر زایمان اولم خیلی اذیت شدم و خیلی ترس داشتم از زایمان ولی بقدری این زایمانم عالی پیش رفت که باورم نمیشه

خانومایی که زایمان طبیعی دارن حتما حتما آمپول اپیدورال بگیرین محشره
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان پرواز مامان پرواز ۴ ماهگی
شرایط داشت سخت تر می شد حدودا ساعت ۸نیم بود که احساس دفع هم بهم اضافه شده بود و منی که دوباره اصرار که برم سرویس🤦🏼‍♀️
ماما بهم می گفت این سر بچه اس که اومده پایین و زور بزن خلاصه همون تختی که بستری بودم کلی زور زدم تا دهانه رحمم بیشتر باز شد و فول شدم
ساعت ۹دکترم اومد و من منتقل کردن اتاق زایمان و بازهم بعد از کلی زور زدن خیلی سخت و کمک ماما ساعت ۹:۲۵ دقیقه ۱۵تیر ماه پسرم با وزن ۳۴۸۰به دنیا اومد و دکتر شروع کرد به بخیه زدن که حدودا ۱۰تا بخیه خوردم و هنوز هم یکی دوتاشون نیفتاده 😐 بعد یکی دو ساعت هم منتقل شدم داخل بخش

من ماما همراه نداشتم اما ماما بخش خیلی مهربون و دلسوز بود و واقعا کمکم کرد

تزریق اپیدورال واقعا درد قابل تحملی برای من داشت و از اینکه تزریق کردم کاملا رضایت دارم و هیچ عوارضی برام نداشت
مشاهده ۱۳ پاسخ دیگر
مامان نینی مامان نینی روزهای ابتدایی تولد
چون دکترم بهم گفته بود لگنم خیلی خوبه و باز هم بودم فکر میکردم زایمان راحتی دارم اما صبح از ساعت حدود۷ بستری شدم و هی آمپول زدن
ماما هی معاینه میکرد و من از درد به خودم می پیچیدم ولی بعد چند سانت انگار یه سانت اضافه کردم و منی که امید داشتم بچه تا اذان ظهر به دنیا بیا هنوز تا ساعت یک و دو چهار پنج سانت بودم و دیگه دردام برام قابل تحمل نبود از بس آمپول زده بودن برام بعد دیگه برام بی دردی آورده بودن و یه آمپول زدن و یه ماسک دادن که هر وقت درد داشتم توش نفس بکشم
که تا یه دوسانت که بیشتر شدم یکم دردم بهتر بود اما بازم خیلیییی بود دردام و من تا ساعت دو و اینا دیگه تحمل کردن برام سخت بود و میگفتم منو ببرین سزارین کنم من نمیتونم 😫😫😫
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان نی نی مامان نی نی ۳ ماهگی
خانما تجربه زایمان سزارینمو میخوام بگم
شاید بترسونمتون ولی بدونید که من طاقت دردم کمه و خیلی حساس و نازک نارنجی هستم و یه مامان دهه هشتادی که تو یه روز (روز زایمان)بزرگ شد🙂🥲

جونم براتون بگه که من زایمان سزارین رو انتخاب کردم چون از یه طرف بچم درشت بود ۳۸ هفته با وزن سه و هشتصد و خورده ای دنیا اومد قطعا میموند تا چهل هفته بالای چهار کیلو میشد و نمیتونستم اصلا طبیعی بیارم و از طرف دیگه خیلی ترس از زایمان داشتم و تو خودم نمی‌دیدم اصلا بتونم طبیعی انجام بدم اگرچه زایمان سزارینم هم خیلی سخت بود برام و کلی اذیت شدم
درکل هرنوع زایمان سخت هست ب نظرم و طاقت فرسا کلا مادر شدن سخته🥴
#پارت۱
شب قبل زایمان ب زور دو سه ساعت خوابیدم صبح عمل بود رفتیم بیمارستان پذیرشمو انجام دادیم بعد ساک بیمارستان رو دادن بهمون و رفتیم اتاقمون که دو نفره بود خیلی گرسنه بودم چون هشت ساعت قبلش چیزی نخوردم و دو ساعت هم بود آب نخورده بودم لباس اتاق عمل و پوشیدم بعد بهیار
اومد جای شیو شده بیکینی رو دید که خوب شیو کردم یا نه که اگه خوب نبود خودش انجام بده اوکی بود و گفت منتظر بمونم

بقیشو پارت بعدی گفتم😚
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان ابولفضل مامان ابولفضل روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی پارت سوم
و من همینطووور داشتم درد میکشیدم دردای غیر قابل تحملی بود خیلی سخت بووود و ساعت ۶ اومدن و گفتن یساعت دیگه به‌دکترت زنگ میزنیم بیاد برا زایمان و من دیگه واقعا نمیتونستم تحمل کنم خیلی خیلی درد کشیدم و دردش شدید بود و همینطور تا صب که دکترم بیاد سروم فشار بهم وصل میکردن و تا اینکه کذشت و ساعت ۷ صبح به دکترم زنگ زدن که بیاد برا زایمان و یه ساعت شد و نیومده بود هنوز من همچنان داشتم درد میکشیدم و زور میزدم
و....
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان فندق مامان فندق ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی ٢

خلاصه ساعت ٩ صبح با دوسانت رحم باز بستری شدم،و بهم ان اس تی و سرم و اینا بهم وصل کردن،من دردهام شروع شده بود ولی رحمم باز نمیشد تا ساعت سه بعدازظهر ب زور شدم چهارسانت ک برام اپیدورال زدن،قبل زدن اپیدورال هم کیسه آب رو پاره کردن ،اون لحظه زدن آمپول و اصلا دوست نداشتم یه حس بدی بود🥴
اون موقع ک دردهام همه بی حس شدن گذاشتن همسرم نیم ساعت اومد پیشم ،وبعد یک ساعت اومدن معاینه دیدن ک من پیشرفت ندارم چون زایمان دومم بود خیلی تعجب کردن ک چرا باز نمیشم،خلاصه مشورت کردن و اپیدورال رو قطع کردن ک من هم مشارکت کنم موقع دردها،و سختی ها شروع شد،،،
دردها زیاد ولی باز نمیشدم😰دکتر خودم اومد و معاینه کرد ک شش سانت بودم تازه ولی دستش سبک بود و داشتم پیشرفت میکردم،من درررد می‌کشیدم و دیگه خبری از بیحسی نبود و برام نمیزدن،خلاصه کم کم دردها پشت هم شد و حس مدفوع داشتم ک ماما دکترمو صدا زد،دکتر اومد ،،،
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان فاطمه🩷 فرهان🩵 مامان فاطمه🩷 فرهان🩵 ۱ ماهگی
پارت سوم.
آمپول بی دردی ام برام زدن که یهو گیج شدم و ۱۰ سانت فول شده بودم حس زور زدن بهم دست داد همونجا دکترمم رسید منو بردن رو تخت زایمان گفتن زور بزن منم دوتا زور محکم زدم که بچه بدنیا اومد دیگه هیچی نفهمیدم خیلی گیج منگ بودم اثرات امپول بی دردی بود که خلاصه شنبه ۳۱ شهریور ساعت ۱۶:۴۵ دقیقه فرهان من با وزن ۴۰۷۰گرم بدنیا اومد از زایمانم فوق العاده راضی بودم چون ماماهمراه و امپول بی دردی گرفتم برای زایمانمم دکتر اومد بچه رو گرفت و بخیه زیبایی زد با اینکه وزن پسرم زیاد بود و اینکه دردام خیلی شدید بود ولی از زایمانم راضی بودم و اصلا فک نمیکردم که اینقدر زود زایمان کنم برام این حس قشنگ رو برای همه اونای که تو دلی دارن یا اینکه تو اقدام هستن آرزو دارم
مشاهده ۱۶ پاسخ دیگر
مامان مانِلی🫀 مامان مانِلی🫀 ۶ ماهگی
«تجربه زایمان طبیعی من3»
ماما اومد و گفت اپیدورال میخوام یا نه؟؟منم یکم باهاش مشورت کردم و تصمیم گرفتم که بگیرم
اومدن برام زدن و کلا بی حس شدم از کمر
پاهام حس داشت و تکون میدادم.ماما گفت حس پاهات برگشت بیا پایین و روی توپ ورزش کن
حدود ۴۵دقیقه بعد رفتم پایین و هر نیم ساعت یبار میومد و معاینه میکرد ولی دیگه درد نداشت چون بی حس بودم کاملا و تا ۱۰سانت بشم نه دردی کشیدم نه از معاینه ها چیزی فهمیدم...
ولی بدیش اینجا بود که اومدن برای آوردن سر بچه داخل کانال
میگفتن زور بزن ولی چون بی حس بودم زورام همه الکی بود و نمیتونم فشار بیارم‌به پایین
همش تو چونه ام بود
خلاصه شکممو فشار دادن و تقریبا با شروع هر انقباض میگفتن زور بده و فشار میدادن
بچه که اومد داخل کانال منو بردن رو تخت زایمان
(که ای کاش از اول اونجا بودم)چون روی تخت عادی پاهام جایی رو نداشت که فشار بدم و زور زدن برام سخت بود
ولی وقتی رفتم رو تخت زایمان و دکتر اومد
با ۳تا زور دخترم گذاشتن بغلم😭😭🥹🥹
از وصف اون لحظه نمیتونم چیزی بگم چون واقعا قابل توصیف نیست...
اگه ورزش هارو انجام میدین و‌ پیاده روی دارین
حس خوب زایمان طبیعی رو از خودتون دریغ نکنین
احساس سبکی ای که بعدش دارین هیچ جایی نمیتونی بدست بیاری...
لحظه ی خالی شدن شکمم از وجودش سخت ترین لحظه بود برام ولی وقتی چشمای خوشگلشو دیدم ....نگم براتون
آخ از دخترکم.....🥹🥹😍😍
مشاهده ۲۳ پاسخ دیگر
مامان ˡⁱʸan💕🐣 مامان ˡⁱʸan💕🐣 ۵ ماهگی
مامانا من زایمان کردم دوروزه درد زایمان کشیدم خیلی ب سختی بود چون زایمانم طبیعی و خیلی سخت بود خدا از این پرستا نگذره ک پارم کردن با معاینهه کردن بعد ۴سانت شدم ماما گف بستری کیسه آبم پاره نشده بود دستشو کرد داخل پارش کرد نگم از درد واقعا مرگ جلو چشام دیدم بعد قسمت خیلی بدش میگف لگن و معاینت عالیه ولی همکاری نمیکنی واسه زور زدن من از بس این دوروز درد کشیده بودم اصلا قدرتی برام نمونده اخراش ک بچه میخاس بدنیا بیاد من نمیتونستم زور بدم اون لحظه تلخ ترینش بود چون هرکاری کردم نتونستم زور محکم بزنم ایقد رو شکمم زدن مقدع و رودم نابود کردن گفتن بچت خفه میشه همکاری نکنی ولی خلاصه هرکاری کردم نتونستم زور بدم بی حال و بی جون افتاده بودم رو تخت دیگ گفتم تموم میکنم همش بفکر بچه بودم چجوری میاد من قدرت زور زدن نداشتم اصلا جون نداشتم دیگه خلاصه نم چجوری زور زدم درحد توانم و. کمک خدا بود بچه بدنیا اومد ایقد گریع کردم😭خیلی زیاد بخیه خوردم خیلی زیاد درد کشیدم ولی خداروشکر بچم سالم بدنیا اومد ولی برام خیلی دردناک بود خیلی سخت خیلی حتی الان نمیتونم رو باسنم بشینم ایقد پارم کردم بخیه زیااد خوردم
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان محمد حسن👶 مامان محمد حسن👶 ۴ ماهگی
سلام مامانا منم بعده ۹ ماه انتظار بعده کلی درد و سختی زایمان کردم 😍🥲
همونجور که تو تاپیک قبلی گفتم قرار بر این بود سزارین بشم ولی رفتم بیمارستان و اونجا ماماها و دکترم معاینه کردن و گفتن طوری نیست از پایین لگن جا داری و شانستو امتحان کن من دو سانت بودم ساعتای یک ماما کیسه آبمو پاره کرد و کم کم دردایه من زیاد شد درداش میگرفت و ول میکرد برای من مثه درد پریودی بود و شدتش فقط بیشتر بود
از ساعت ۱ تا یه ربع ۴ درد کشیدم و ۴ سانت شدم اونزمان بهم اپیدورال زدن در عرض ربع ساعت دردام افتاد و تونستم از تخت بیام پایین
بعده نیم ساعت ماما معاینه کرد و گفت ۹ سانتی منم شروع کردم به کارایی که ماما میگه و راه و زور زدم به روشهایه مختلف ولی همونجور که گفتم بودم اون استخون لگن مانع از این میشد سرش بیاد پایین ساعت ۶ رفتم اتاق زایمان و ۶ و نیم بعد از کلی زور بالاخره بدنیا اومد اما بدترین چیز این بود که بچه از بس تو کانال زایمان بود وقتی بدنیا اومد نفسش رفته بود و انگار پنح دقیقه مرده بود 😪خیلی لحظه بدی بود و هم دکترم هم ماما ایقدر تلاش کرد تا بالخره صدای گریشو شنیدم😊خدا برای هیچ کس این لحطه رو نیاره
بعدشم دکتر اومد بخیه زد و تا الان که ۲۴ ساعت گذشته خونریزیم کمتر شد ولی درد بخیه ها خیلی بده و نمیتونم بشینم نمیتونم بگم طبیعی بده چون سزارینو تجربه نکردم و استخون لگنه من مشکل داشت ولی میتونم بگم اپیدورال بهترین تجربه بود
ان شاءالله همه مامانا به سلامتی زایمان کنن🥲🥲
مشاهده ۱۲ پاسخ دیگر
مامان ابولفضل مامان ابولفضل روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی پارت چهارم
و همینطور گذشت که دکترم ساعت ۸ اومد و دید سر بچه داره میاد بیرون فوری بی حس کردن و تیغ زدن و بریدن و هی به من میگفتن زور بزن و من زور میزدم و با چهار تا زور محکم بچم به دنیا اومد خداروشکر و بعدم که دوباره بیحسی زدن و بخیه کردن تا باسنم بخیه خورد
ولی وقتی نصفه شب داشتم درد میکشیدم اون دنیا رو جلو چشام دیدم حساب کنید من از ساعت ۱۲ شب تا ۸ صبح داشتم درد میکشیدم خیلی سخت بودمن همینطور دستو و پاهام میلرزید از بس که درد کشیدم ولی بعد اینکه بچم به دنیا اومد تموم دردام فراموش کردم و حواسم همش پیش بچم بود نگام به بچم بود و بعد چند ساعت هم اوردنم بخش وخداروشکر میکنم که همچین هدیه ی قشنگی بهم داد😍❤️
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان بچش🤤💗 مامان بچش🤤💗 ۵ ماهگی
مامانایی که قصد زایمان طبیعی دارن واقعا ماما همراه بگیرید خیلی جوابه من ماما همراه گرفتم از ساعت سه بعدازظهر که دردام شروع شد ماما بالا سرم بود تا 8شب که زایمان کردم ینی روند زایمانمو خیلییی زود پیش برد البته من خیلی درد داشتم و همکاری هم نمیکردم باهاش یا وگرنه به گفته خودش من خیلی زودتر زایمان میکردم
یه خانمی از شب قبل درد داشت زایمان نمیکرد تا فردا ظهر ساعت 2بود ماما همراه گرفت یه ساعته فول شد دیگه منم غوری درخاست ماما همراه کردم منی که هرچی امپول فشار میزدن روم تاثیر نداشت تا ماما همراه گرفتم از سه تا 8زایمان کردم ،از زایمان طبیعی متنفرم ولی خداروشکر که ماما همراه داشتم زود فول شدم
مشاهده ۶ پاسخ دیگر