۲۱ پاسخ

سخت نگیر همه ی مادرشوهرا همینن

یا رو در رو روک‌و راست بهش بگو تو دخالت نکن
یا هم بگیر به کونت

کنار مچ دست بچم یه خطی هست مادرشوهرم میگه چون اسم بچتو عباس نزاشتی اینجوری شده چون حضرت عباس دستاش قلم شده بود
ببین هرکاری بکنی این مادرشوهرا زر میزنن
دیشب بچم بغل مادرشوهرم گریه کرد بعد مادرشوهرم گف از بس نمیارینش پیش من اینجوری غریبی میکنه
حالا من یه سره خونه اونا پلاسم
دیگه نمیبرمش اونجا
نه خودمو اذیت کنم نه بچمو

همشون همینن بمنم انقدگیرمیده واس بچه،دیوونم میکنه،پوشک میکنم میگه چراپوشک کردی ،شلوارپاش میکنم میگه چراپاش میکنی😕پستونک گرفتم براش هی غرمیزنه ک ب بچم پستونک مبخای بدی،هی میگه بچمو برچی اینجوری کردی دلم میخاد بگم هی بچم بچم میکنی توزاییدیش اخه

با مادرشوهرت تو یه خونه ایی؟؟

بعدم بگو من احترام مامانتو دارم
بزار شوهرت بفهمه ک تو عاقلی مادرش مشکل داره

منم با مادرشوهر یه سری مشکل که همر‌و به سوهرم گفتم حلش کرد و باهام کاری ندارن
بعدشم همش حرف خودمو میزنم
و سبزش میکنم هر چی میگه میگم نه

حسم میگ شماهم سنت کمه هم بعد از زایمان زود رنج
بنظرمن خیلی حساسی

از همسرت بخواه که با زبون خودش از مادرش بخواد نظر نده و بگه که تو به عنوان مادر داری طبق نظر پزشک و پرستار پیش میری و اگر یه وقت سوالی هم داشتی از مادر شوهرت میپرسی. در غیر اینصورت نظر نده و کاری خلاف خواست تو انجام نده.

والا اینقد از این بحثهای بعد زایمان میترسم ک نه خودم حوصله دارم دارم چیزایی جدید تجربه میکنم یا کسی بهم بگه لین کار کن یا اون کار والا از زایمان نمیترسم خدا خودش رحم کنه نه اعصاب دارم جواب ندم تو خودمم بریزم داغون میشم

بچه کمتر از ۳ماه و نمیشه بپر بپر کرد

بنظرم اینجارو باید شوهرت دخالت کنه و پشت یر به مادرش بگه شما زحمتاتو برای ما کشیدی اجازه بده زنم خودش تجربه کنه اینارو شما مدام تذکر بدی حس ناکافی بودن میگیره✅

نمیگم‌محل نده چون بچه ادمه دلش نمیاد هرکی باهاش هرکاری کنه. ولی اسمشونم روشونه مادرشوهرن از ی خانواده و فرهنگ و تربیت جدا ان. هرکاری کنی بازم‌نمیشه با نهایت احترام جوابشونو بده و اجازه نده به حریمت دخالت کنن اون بچه تااخر عمر که عمر داره میخان وکیل وسیع بشن براش. از همین نوزادی حواستو یده ب بچت نذار کاری کنن💖 خداام اخر عاقبت هممونو بخیر کنه بااین زبون نفهمای دورمون

منم همین مشکلو دارم بنظرم بفکر سلامتی روانت باش باهاش برخورد کن صحبت کن وگه حالیش نشد یا لج کرد خودتو بزن ب مریضی تا همسرت ی حرکتی بزنه. درسته مادرشونن درست نیس ادم بخاد تو روی هم قرار بده ولی منم از سر احترام هیچی نگفتم که ناراحت نشه سینم عین سنگ شد دیر میرفتم باید عمل میکردم. دیگه همسرم باهاش صحبت کرد نیومد یاام میاد کاری ب بچه نداره

ب شوهرت بگو بهش جواب بده 😒😒

هیچکس جرئت نداره تو تربیت بچم دخالت کنه جز بابام اونم چون نمیخوام بی احترامی کنم کمتر میرم

چیزی هم بگی بهش بر بخوره رابطه تو و همسرتم خراب میشه

حساس نشو هر چی بیشتر حساسیت نشون بده بدتره شیرت هم خشک می شه اینجوری یه مادر عصبی می شی برا بچه ات
اونم شاید می خواد کمکت کنه

عزیزم خدایی نکرده افسردگی بعد زایمان میگیری
الان شما فقط به آرامش نیاز داری
به فکر خودت باش رابطتو حتما باهاشون محدود کن یجوری واکنش نشون بده که متوجه بشن ناراحت میشی

قابل توجه مامانای خوش ذوق گروه مون💎

🍄اگه کوچولتون تازه بدنیا اومده ودوست دارین هرماه عکسهای ماهگرد ازکوچولوتون داشته باشین😍

🍄اگر دندون در آورده و دوست دارین عکسشو باتم دندونی داشته باشین

🍄اگرتولدشه ومیخاین از سالروز تولدش عکسهای زیبا داشته باشین و...

نمیخادکلی هزینه لباس وآتلیه و برو بیا داشته باشی 😇

از طریق پی وی
و کمترین هزینه وبهترین کیفیت یک عکس آتلیه ای داشته باشین

بهش محل ندی چند روز میا میره
چند وقت اهمیت نده محل نده

سوال های مرتبط

مامان حلما خانوم💗 مامان حلما خانوم💗 ۹ ماهگی
خیلی عصابم خورده واقعا
بچه رو شیر میدم میگیرم بغلم‌اروغشو بگیرم دختر منم دیر اروغ میزنه ۲۰ دیقه نگه نیدارم حالا یکسره هم نمیزنم پشتش هر چند دیقه یبار میزنم زیادم اذیت نشه هی بزنم پشتش
مادرشوهرم میگه انقد بچه رو بغل نکن خوابیده بزارش زمین بغلی میشه
ینی عصابمو واقعا خورد میکنه با حرفاش دلم میخواد سرمو بکوبم ب دیوار
میگم دارم اروغشو میگیرم میگه نمیزنی پشتش اروغ نمیزنه گفتم چرا میزنه
اصلا نمیدونم چرا اینجوریه به هرکاری ک میکنم باید نظر بده
بعد من یچی میگم بدش میاد
بچه خواهرشوهرم سه سالشه میان اینجا همش میاد بچه رو انگولک میکنه منم میترسم بچه رو اذیت کمه اونم بچس دگ حالیش نیست ک یهو بزنه تو سر بچه یا هرچیز دگ چیکار کنم
بغل مادرشوهرم بودنی هیچی نمیگه میاد به بچه دست میزنه بغل من بودنی من یکم اینور اونور میکنم بچه رو ک دستش نرسه مادرشوهرم بدش میاد
داشتم بچه رو بلند میکردم یدفع پتوشو محکم کشید کمر بچه داشت از پشت خم میشد مادرشوهرم میگه وای ببین چیشد حالا پتوشو کشید دگ چیشد مگه واقعا رد دادم دگ نمیدونم چیکار کنم
حالا پشر خواهرشوهرمم بچه ارومی نیست خیلی اذیت میکنه شر و شیطونه بچه بزرگتر از خودشو میزنه بعد من چجوری استرس نگیرم وقتی میاد سمت بچه من
مامان کوهیار مامان کوهیار ۳ ماهگی
من و شوهرم گفتیم‌چون میخوایم جشن کوچولو بگیریم بزاریم ۴یا ۳ماه بچم ختنه کنیم بهتر از یکماه حالیش میشه مادر شوهرم و گیر داده ن ختنه کنید وا کنید جشن های الکی گفتم نمیخوام جشن بزرگ بگیرم خانوادگی یک کیک بخرم برای پسرم اومده بدون اجازه ما رفته بیمارستان نوبت گرفته دیروز این و خواهر شوهرم اومدن البته خواهر شوهرم در جریان کاارش نبوده ب من میگه من بچت نگه میدارم مادر کارات بکن گفتم من بچه گهواره برفی میزارم کارام میکنم یکم دیشب حالم خوب نبود رفتم دسشویی دیدم صدا ماشین مادرشوهرم میاد از حیاط ما داره میبره بیرون گفتم لابد بچه دست خواهر شوهرم اومده بیرون میگم بچم کجاست خواهر شوهرم میگه وا مگه تو ب مامان نگفتی من میترسم ببرش ختنه بخدا با تمون بلوز شلوار دویدم تو کوچه شوهرم از سرکار ا‌مد داد زدم جلوش بگیر شوهرم میگه چیشده مگه دزد میگیری عزیزم میگم بگیر برات توضیح میدم دید بچه تو ماشین گفتم مگه من یا باباش اجازه دادیم بچم ببری ختنه میگه به تو چ شوهرم یه دادی زد سرش بچه ورداشت شوهرم رفت ب من میگه مقصر تویی نزاشتی والا من هنوز با پروژه واکسن کنار نیومدم دیگه ختنه میگم من میترسم بزار خالم بیاد از یزد میبرمش تو ک نمیای پیشم بمونی میگه ختنه دیگه پیشم بمونی چ ترس نداره آنقدر حالم بده شوهرمم عصبی از دست مامانش میترسم باز فشارش بره بالا