یه تصمیم خوب در مورد تایپک قبلیم گرفتم .. اینکه چطوری بتونم بعضی از رفتارهای پسرم رو آروم آروم تغییر بدم
البته اینم بگم ۹ سال سابقه تدریس ابتدایی رودارم ولی اولین بار بوده که مادر هستم
قبل مهر روش تدریسم رو تغییر میدادم که بچه های کلاسم مطلبی رو بیشتر درک کنن و پارسال روشن تدریس به روش بازی بود که خوب جواب میداد
امروز هم کل روزم رو با مطالعه میگذرونم که چطوری با پسرم رفتار کنم که بعضی از عادات غلطش رو تغییر بده ... بعد کلی مطالعه بچه من کل مشخصات یه بچه لوس رو داره ، گوگل سرچ کنید ( نحوه ی رفتار با کودک لوس) بسیار آموزنده ست..
مطمئنا کسانی بین شماها هستن که بچه هاشون زیاد اهل اذیت نیستن ، ولی برای برخی خلاف اینه‌.‌ لطفاً تایپک الکی نذارین که بچه ها همه همینن که اصلا موافق نیستم 🥴 چون دوست و همکارم دوتا شیربه شیر بزرگ کرد ولی اندازه ی من اذیت نشده و به قولش خیلی ناراحت منه
البته اینم بگم پسرمن تو خونه ی خودم ازش راضی هستم ولی به محض رفتن به خونه ی مادرم تغییر رفتار میده چون اونا اجازه میدن هرکاری که حتی غلط هم باشه انجام بده مثلاً یه روز همه ی ادویه های مامانم رو میخواست قاطی کنه من با ملایمت گفتم نکن مامانی
سریع داداش و مادرم که اینا فداسرش و اگه مال ماست که دوست داریم بریزه و سرگرم شه .. در مورد این موضوع هم یکم از خانواده م فاصله میگیرم
چون خیلی خواستم بهشون بفهمونم که کارتون اشتباهه و بچه بدعادت میشه ولی نتونستم

۲ پاسخ

حالا خانواده من برعکس شمان...خیلی اذیت میشم میرم خونشون...میخوان بجه ام رو دیگه مقرراتی بار بیارن...دلم نمیخواد رفت و آمد کنم...بچه ی من‌حتی اجازه نداره یه کوسن از رو مبل بندازه زمین

افرین راه درست میخوای بری منم شیر به شیر اوردم اذیت نشدم زیاد فقط دختر بزرگم خیلی مریض میشه ... مادر بزرگ پدر بزرگا که دیگه شورشو در اوردن الکی دل میسوزونن بچهای منم اونجا رفتنی پدر درمیارن مامانم آخرش خودش اذیت میشه میگه مامانتون راست میگه

سوال های مرتبط

مامان مهراد مامان مهراد ۲ سالگی
چندروز پیش با یه روانشناس صحبت میکردم درباره شیطونی های پسرم. اصلا این قضیه خیلی ذهنم رو مشغول کرده، اینکه آیا واقعا من مقصرم؟ من اونطور که باید باهاش بازی نکردم؟! یا چی! خودمم میدونم من مقصر نیستم ولی مشاور بهم گفت روزی نیمساعت باهاش بازی های هیجانی بکن! مثل توپ بازی و قایم باشک و ...
ولی باور کنید این بازی ها واسه پسر من هیجان نداره. هیجانش اینه که در یخچال و کابینتها رو محکم ببنده، دایم ماشین لباسشویی رو روشن کرده. من میبرمش پارک سرسره بازی و بعدش دوست داره دنبال بچه های دیگه بدوه.
جدیدا غذاشو که میارم بهش بدم دست میندازه و چنگ میندازه توی برنج و مشت میکنه توی دستش!
اینقد دوست دارم یه روز یه مشاوری چیزی رو بیارم خونه‌مون از نزدیک وضع رو ببینه. به من میگه هیجان نداری، باید با هیجان بگی حرفاتون یا باهاش بازی کنی. من قبول ندارم نمیگم این روشهایی که میگن بی تاثیره ولی اگه بچه، بچه‌ی شیطون یا باهوشی باشه تغییر خاصی نمیکنه.
اینم بهم گفت که همه کارایی که میکنه از هوش زیادشه.

امروز چقد دارم تاپیک میزنم 🙄
مامان حسنا مامان حسنا ۲ سالگی
سلام به همه

چند تا از مامانای گل ازم خواسته بودن که تجربه از پوشک گرفتن حسنا رو به اشتراک بذارم.
من هیچ تخصصی ندارم تو این زمینه. با مطالعه و پرس و جو به این موارد که میخوام بگم رسیدم، بعضیاش هم تجربه است.

اول از همه اینکه بچه باید آمادگی‌شو داشته باشه. این آماده بودن هم یسری نشونه ها داره:
۱. بچه بتونه به شما بفهمونه که جیش یا پی پی داره، حالا نه اینکه بتونه بگه جیش، ممکنه به زبون خودش بفهمونه
۲. بتونه کارهای ظریف مثل جوراب درآوردن یا پوشیدن شلوار رو انجام بده.
۳. بتونه بدون کمک فرد از پله بالا بره. ممکنه دستش رو به نرده یا دیوار کنار بگیره ولی خودش تنهایی بالا میره.
۴. توی خواب نیم روز پوشکش خشک باشه.
۵. بتونه بین ۵ تا ۷ دقیقه به حالت دستشویی کردن بشینه.

حسنا همه این نشونه ها رو داشت و من آخرهای اسفند که دیگه تعطیل هم بودم تصمیم گرفتم با این غول بزرگ رو به رو بشم. ولی واقعا راحت‌تر از اون چیزی بود که فکرشو می‌کردم.

اول اینکه من از قبل بهش گفته بودم که ببین ما بزرگ میشیم دیگه پوشک نداریم و می‌ریم دستشویی. براش از اونایی که بهشون علاقه داره، یا دوستای بزرگترش مثال زده بودم. بعضی وقتا توی خونه باز میذاشتمش و جیش و پی پی‌ش رو دیده بود و فرقشون رو میدونست. هیچوقت هم وقتی دستشویی میکرد و بو می‌داد، اه اه و زشته و بده نگفته بودم. چون دیده بودم که بچه هایی که از مدفوعشون میترسن دچار یبوست میشن.

البته حسنا هم دو، سه روز اول یه کم یبوست شد که پیشنهاد میکنم حتما روزای اول چیزای ملین به بچه‌ها بدین.

بقیه‌ش تو کامنت‌ها😁
مامان ریحانه خانوم مامان ریحانه خانوم ۲ سالگی
سلام مامانا یه راهنمایی می‌خوام ازتون. از اونجایی که دختر من هیچ جوره غذا نمیخورد تا همین یک ماه پیش همش با بازی های موبایلی و کارتون سرگرمش میکردم تا دو قاشق غذا بخوره، یعنی بعضی روزا حتی جمعا سه ساعت هم میشد که با موبایل و تی وی مشغول میشد. تو اون مدت خیلیییی چیزای خوب یاد گرفت. الان کل حروف الفبای انگلیسی رو بلده یعنی اگه یه کلمه انگلیسی ببینه حروفش رو یکی یکی میگه (یعنی هجی میکنه) و تمام رنگها و میوه ها رو به فارسی و انگلیسی بلده و برای هر میوه و حیوونی هم شعر بلده. در حدی که وقتی یک ماه پیش بردمش مهد خود مربیاش شاخ دراوردن که این بچه چطور این همه چیز رو بلده؟ ولی از اونجایی که نگران چشماش بودم یک ماه پیش عزمم رو جزم کردم و موبایل رو ازش گرفتم و بجاش بردمش مهد. الان یک ماهه که به هیچ عنوان با گوشی بازی نکرده. اما حس میکنم خیلی خوب بود که اون همه چیز یاد گرفت.... به نظرتون اگه بازم بهش روزا یه تایمی گوشی بدم ( در حد نیم ساعت) ضرر داره؟ نمیخوام مثل قبلنا معتادش بشه ولی از طرفی هم اگه ندم حس میکنم چیزی یاد نمیگیره. نظرتون چیه؟
مامان نیکان مامان نیکان ۲ سالگی
چقد امروز عصر حسه بدی گرفتم، و متاسفانه اخلاقم یه جوریه که تا به حالت قبل برگردم خیلی طول میکشه.
من نیکانو میبرم کلاسه مادر و کودک، بعد نیکان بی نهایت پر جنب و جوش و پر انرژیه، و یه اخلاقه بدی که داره اینه که تو کلاس هر بچه ایی به هر چیزی دس بزنه سریع میره ازش میگیره و گاهی هلشون میده یا سفت دستشونو فشار میده یا با صدای بلند حرف میزنه.
من چون میدونم اینجوریه مدام حواسم بهشه، و اصلا نمیتونم مثله مامانایه دیگه بشینم، باید کلا چشمم به نیکان باشه که کسی رو اذیت نکنه و کسی غیر از خودم بهش تذکر نده.
امروز یه مامانی جلسه ی اولش بود بچه اش رو میاورد، وسطه بازی کردن یهو نیکان پاشد واسه شیطونی و رفت سمته اون بچه هه که اولین حلسه اش بود با یونولیت لوله اییایی که بازی میکردن خواست بچه هه رو بزنه، من سریع گفتم نه نه و رفتم سمتش که مادره که نزدیک تر بود خیلیییییی با لحت تند و بدی دست نیکان و گرفت محکم و گفت نباید بزنیش( خیلی تند و عصبانی) نیکانم که معلوم بود دستش درد گرفته دستشو با اون یکی دستش گرفت و گریه کرد. منم بغلش کردم و بوسیدمش و به مادره گفتم اینا بچه ان من خودم حواسم هست بچه ی کسی رو اذیت نمکنه شمام تذکر میدین آروم تر تذکر بدین نه اینجوری.
دست نیکانو نگا کردم دیدم جای ناخنش رو دست نیکان مونذه بود که پوستش کنده شده بودو خراش برداشته بود. دلم آتیش گرفت براش😔 گفتم دستشو اینقد محکم فشار دادی که پوست دستش کنده شده.
معذرت خواهی کرد ولی من از عصر عصبی ترینم.
هزاااار بار به نیکان میگم مامان جان بچه هارو هل نده، نزنشون، آروم حرف بزن، اصلا انگار نه انگار.
حسه بدی بهم دست میده بگن بچه اش بی ادبه، من خیلی برای نیکان وقت میزارم، خیلی حرف میزنم باش، نمیدونم چرا اینجوریه