چقد امروز عصر حسه بدی گرفتم، و متاسفانه اخلاقم یه جوریه که تا به حالت قبل برگردم خیلی طول میکشه.
من نیکانو میبرم کلاسه مادر و کودک، بعد نیکان بی نهایت پر جنب و جوش و پر انرژیه، و یه اخلاقه بدی که داره اینه که تو کلاس هر بچه ایی به هر چیزی دس بزنه سریع میره ازش میگیره و گاهی هلشون میده یا سفت دستشونو فشار میده یا با صدای بلند حرف میزنه.
من چون میدونم اینجوریه مدام حواسم بهشه، و اصلا نمیتونم مثله مامانایه دیگه بشینم، باید کلا چشمم به نیکان باشه که کسی رو اذیت نکنه و کسی غیر از خودم بهش تذکر نده.
امروز یه مامانی جلسه ی اولش بود بچه اش رو میاورد، وسطه بازی کردن یهو نیکان پاشد واسه شیطونی و رفت سمته اون بچه هه که اولین حلسه اش بود با یونولیت لوله اییایی که بازی میکردن خواست بچه هه رو بزنه، من سریع گفتم نه نه و رفتم سمتش که مادره که نزدیک تر بود خیلیییییی با لحت تند و بدی دست نیکان و گرفت محکم و گفت نباید بزنیش( خیلی تند و عصبانی) نیکانم که معلوم بود دستش درد گرفته دستشو با اون یکی دستش گرفت و گریه کرد. منم بغلش کردم و بوسیدمش و به مادره گفتم اینا بچه ان من خودم حواسم هست بچه ی کسی رو اذیت نمکنه شمام تذکر میدین آروم تر تذکر بدین نه اینجوری.
دست نیکانو نگا کردم دیدم جای ناخنش رو دست نیکان مونذه بود که پوستش کنده شده بودو خراش برداشته بود. دلم آتیش گرفت براش😔 گفتم دستشو اینقد محکم فشار دادی که پوست دستش کنده شده.
معذرت خواهی کرد ولی من از عصر عصبی ترینم.
هزاااار بار به نیکان میگم مامان جان بچه هارو هل نده، نزنشون، آروم حرف بزن، اصلا انگار نه انگار.
حسه بدی بهم دست میده بگن بچه اش بی ادبه، من خیلی برای نیکان وقت میزارم، خیلی حرف میزنم باش، نمیدونم چرا اینجوریه

۱۲ پاسخ

عزیزد دلم من ۳۱ سالمه امیر پسز بزرگم ۱۰ سالشه
چیزایی که الان تعریف کردی انگار منو بردی به کودکی امیر
فقط فرقش این بود که امیر ما همیشه مورد ظلم بود واز خودش دفاع نمیکرد
اما تجربه شخصی خودمو بهت بگم
این روزا میگذره ،کوکی نیکان دیگه برنمیگرده
چند سال بعد کسی یادش نمیاد که وااااای نیکان دوسالش بود بچه هارو هل میداد، یا ب یا‌بی‌ادب بود
من خیلی رو این موضوع حساس بودم امیر همیشه مودب باشه کسی‌پشت سر نگه بچش فلانه، بیساره....
اما الان پشیمووووونم
چرا؟
چون کودکی امیر و ازش گرفتم
چون دائم کنترلش کردم نذاشتم کسیو بزنه،نذاشتم حرف بد بزنه
نتیجه چی بود ...یه بچه بی اعتماد به نفس ،
شما نکن خواهر من ،نکنننن🤌🏻
بچه ها باید غم ،خشم ، شادی رو تجربه کنن
الانم آرین پسر کوچیک مو ول نکردم به امان خدا
اما وقتی حرف زشت میزنه عصبی نمیشم
با یکی دعوا میکنه وقتی میبینم خطر جدی نیست میزارم خودش از پس خودش بر بیاد
حواسم بهش هستا ولی میزارم خودش نیجه کاراشو ببینه
ببخش طولانی شد یاد تجربه خودم با امیرم افتادم
خلاصه که هم خودت زندگی کن هم بزار پسرت زندگی‌کنه سخت نگیر
😘

گلم خودتو بزار جای مادر اون بچه
هیچکس دوس نداره بچشو حتی بچه ای دیگه اذیت کنه
اون مادرم حق نداشته دست بچه شما رو محکم بگیره
میتونست آروم تر بگه

من خودم از بچهای این مدلی ک بچهای مردمو اذیت میکنن واقعا بدم میاد درسته اونم بچس ولی خب دست خودم نیست همه تلاشمو میکنم ک ب بچم اسیب نرسونن چون که بچه من اگ گریه کنه تموم نمیکنه
مخصوصا اگ بخام جایی ببرمش باراولش باشه ببرمش کلاس ، ک دیگه خب خیلی شرایط سختر میشه مواظبتم بیشتر میشه
شمام بچت انرزیش اینهمه زیاده باید ببریش باشگاه بدوعه

عزیزم ببخشید به اون مادرم حق بدین فکر کن یهوووو یکی بیا سمت بچت که بزنه اونم جلسه اول واقعا از کوره درمیری

من بودم میگفتم تا وقتی که بزرگتر شعور برخورد با بچه رو نداره از بچه چه توقعی داره بعضیا واقعا وحشی صفت هستن خدا نکنه پر ادم بهشون بگیر تا ادمو دار نزنن ول نمیکنن اه خدا دور کنه از همه این جنس ادم هارو

دختر منم یک حرکاتی انجام میده که واقعا از ما ندیده گاهی میکم هرکی ببینه میگه چقدر بچه لوس و بی ادبی هست ولی یک دوره داره وقتی درست باهاشون برخورد بشه بزرگتر که بشن درست رفتار می کنن نگران نباش،

مامان نیکان جان
من آرزو میکردم پسرم زورگو بود تا کتک خور و گریه ای
اینقدر در عذابم هر جا میریم نمیتونه از حقش دفاع کنه ‌ و فقط گریه میکنه اینقدر که سیاه میشه و به هق هق می افته می ترسم بچم زبونش بند بیاد 😭

چقدر هامین من شبیه نیکان توئه

بعد اون تسهیلگر عین ماست وایساد نگاه کرد؟تو کلاس ما ام یه بچه هست که همرو میزنه مربی یکسره داره با شعر و صدای بچگونه بچهه رو منع میکنه یبار علی رو زد علی ام خیلی بهش برخورد چون ازاین عادتا نداره بزنه بچهای کوچیک رو منو باباشو میزنه ولی بچه هارو نه چند دقیقه بعدش سر صندلی بازی که بچه نمیرفت کنار تا علی رد شه تلافی کرد فوری مربیشون اومد و اوضاع رو کنترل کرد،وقتی گفتی پوست دست بچه خراشیده انگار خون به مغزم نرسید اگر بچه من بود سلطیه بازی میکردم اونجارو رو سرش خراب میکردم😡

من بچم عادت داشت بزنه تو کمر دوستاش خوب دردشون می‌گرفت گریه می‌کردند من واقعا مردد بودم نه میتونستم دعوای بچم کنم نه چیزی فقط خیلی مراقبش بودم به اقوام میگفتم بچه من میزنه حواستون به بچه هاتون باشه و نزدیکش باشید من یهو حواسم نیست که به مرور خوبش شد

سلام عزیزم نگران نباش بچه منم اینجوری بود خوشبختانه درست شد و خیلی خیلی بهتر شده رفتارش با بقیه نگران نباش بزرگتر بشند عاقلتر میشن که نباید کسیو بزنند و یا داد بزنند یا هل بدن یا بزور وسیله هی رو بگیرن الان ویهان دوسال ۷ماهشه خیلی خوب شد رفتارش من فقط از دور تماشاش میکنم که اتفاقی واسش نیفته قبلا باید پیشش بودم که کسیو نزنه حستو کامل درک میکنم فقط خیلی مواظبش باش یه سه چهارماهه طول میکشه که درست بشه سعی کن کمتر بچتو تو جای شلوغ ببری توواین سن که داناتر بشه و آسیبی بکسی نزنه

عزیزم ناراحت نباش منم اگه یه بچه ی دیگ بیاد سمت بچم بخاد بزنتش کنترلمو از دست میدم و شاید برااینک جلو بچه رو بگیرم یکم صدامو ببرم بالا بگم نزن ولی اینکه دستشو فشار داده خیلی بی شعور بوده واقعا،

سوال های مرتبط

مامان گل پسر👶 مامان گل پسر👶 ۳ سالگی
یه تصمیم خوب در مورد تایپک قبلیم گرفتم .. اینکه چطوری بتونم بعضی از رفتارهای پسرم رو آروم آروم تغییر بدم
البته اینم بگم ۹ سال سابقه تدریس ابتدایی رودارم ولی اولین بار بوده که مادر هستم
قبل مهر روش تدریسم رو تغییر میدادم که بچه های کلاسم مطلبی رو بیشتر درک کنن و پارسال روشن تدریس به روش بازی بود که خوب جواب میداد
امروز هم کل روزم رو با مطالعه میگذرونم که چطوری با پسرم رفتار کنم که بعضی از عادات غلطش رو تغییر بده ... بعد کلی مطالعه بچه من کل مشخصات یه بچه لوس رو داره ، گوگل سرچ کنید ( نحوه ی رفتار با کودک لوس) بسیار آموزنده ست..
مطمئنا کسانی بین شماها هستن که بچه هاشون زیاد اهل اذیت نیستن ، ولی برای برخی خلاف اینه‌.‌ لطفاً تایپک الکی نذارین که بچه ها همه همینن که اصلا موافق نیستم 🥴 چون دوست و همکارم دوتا شیربه شیر بزرگ کرد ولی اندازه ی من اذیت نشده و به قولش خیلی ناراحت منه
البته اینم بگم پسرمن تو خونه ی خودم ازش راضی هستم ولی به محض رفتن به خونه ی مادرم تغییر رفتار میده چون اونا اجازه میدن هرکاری که حتی غلط هم باشه انجام بده مثلاً یه روز همه ی ادویه های مامانم رو میخواست قاطی کنه من با ملایمت گفتم نکن مامانی
سریع داداش و مادرم که اینا فداسرش و اگه مال ماست که دوست داریم بریزه و سرگرم شه .. در مورد این موضوع هم یکم از خانواده م فاصله میگیرم
چون خیلی خواستم بهشون بفهمونم که کارتون اشتباهه و بچه بدعادت میشه ولی نتونستم
مامان مهراد مامان مهراد ۲ سالگی
چندروز پیش با یه روانشناس صحبت میکردم درباره شیطونی های پسرم. اصلا این قضیه خیلی ذهنم رو مشغول کرده، اینکه آیا واقعا من مقصرم؟ من اونطور که باید باهاش بازی نکردم؟! یا چی! خودمم میدونم من مقصر نیستم ولی مشاور بهم گفت روزی نیمساعت باهاش بازی های هیجانی بکن! مثل توپ بازی و قایم باشک و ...
ولی باور کنید این بازی ها واسه پسر من هیجان نداره. هیجانش اینه که در یخچال و کابینتها رو محکم ببنده، دایم ماشین لباسشویی رو روشن کرده. من میبرمش پارک سرسره بازی و بعدش دوست داره دنبال بچه های دیگه بدوه.
جدیدا غذاشو که میارم بهش بدم دست میندازه و چنگ میندازه توی برنج و مشت میکنه توی دستش!
اینقد دوست دارم یه روز یه مشاوری چیزی رو بیارم خونه‌مون از نزدیک وضع رو ببینه. به من میگه هیجان نداری، باید با هیجان بگی حرفاتون یا باهاش بازی کنی. من قبول ندارم نمیگم این روشهایی که میگن بی تاثیره ولی اگه بچه، بچه‌ی شیطون یا باهوشی باشه تغییر خاصی نمیکنه.
اینم بهم گفت که همه کارایی که میکنه از هوش زیادشه.

امروز چقد دارم تاپیک میزنم 🙄
مامان اهورا مامان اهورا ۲ سالگی
این روزا انقدر از همه طرف تحت فشارم که خدا میدونه. از اونور از بعد عملم دکتر قرص جلوگیری داده بهم برا جلوگیری از کیست با دونه اول اخلاق من شده عین سگ. یعنی انقدر عصبی و بی حوصله ام صبح تا شب هم فکر و خیال مشکلاتم هست که حل نمیشه
منی که برتر از اینارم گذروندم الان انگار دیگه نمیتونم فکر نکنم یا صبرم تموم شده یا تاثیر قرصای کوفتی نمیدونم
بمیرم بچه مو دقیقا یه هفته س دائم دعوا میکنم. دائم. انگار تمام اصول تربیتی که خوندم و شنیدم و دو سال جون کندم که اجرا کنم دیگه تو کنترلم نیست. پسرمم شیطنتش بیشتر شده میدونم حداقل نصفش به خاطر اینه دیگه اون وقت با کیفیت رو برا بازب باهاش نمی ذارم حوصله ندارم باهاش بازی کنم برا همینم میبینم دیگه حرفمو گوش نمیده. منم وقتی دوبار با دلیل و قربچن صدقه توضیح میدم میبینم گوش نمیده زرت عصبانی میشم داد میزنم
امروز دوبار تهدیدش کردم که اگر وسایلی که از کشو ریخته جمع نکنه احازه نمیدم دیگه به کشو و وسایلش دست بزنه. توش یه ذره خوردن ریز دفتر و خودکار و کلید و این خرت و پرتا. بچه م انقدر گریه کرد که شب نذاشتم بریزه بیرون. حالم از تهدید کردن بهم میخوره طفلکم تا داد زدم که چون جمع نکردی حق نداری دیگه به کشو دست بزنی دست نزد فقط یه ساعت گریه کرد. خیلی هم اذیت میکنه ها ولی من خیلی صبور بودن گاهی میشد در هفته یه بارم دعواش نمیکردم. الان هم من رفتارم اشتباهه هم میبینم اشتباه من باعث شد بچه حرف گوش نده. ولی اصلا دست خودم نیست. وقتی میخوابه خودمو هی لعنت میکنم که چرا صبوریم رفته. باز صبح که پامیشه بازم نمیتونم کنترل کنم خودمو
مادر آگاه شدن و موندن انگار همه ش عذاب وجدانه. هربار که یه رفتار اشتباه میکنی که میدونی نتیجه آسیبش چیه آدم دیوونه میشه