۵ پاسخ

عزیزم منم یکی دوباره اروم زدمش الهی بمیرم ولی حال خودم خوب نبود از خدا خواستم منو ببخشه خودمم خودمو بخشیدم و قول دادم دیگه تکرار نشه خیلی اوضاع بدتری پیش اومد اما باز سعی کردم صبورتر باشم فک نکن فقط تو اینجوری شدی همه اینجورین خودتو ببخش و رها کن

اشکال نداره عزیزم گاهی دست خودمون نیس واقعا حالا ک اروم شدی بهش ارامش بده در کل اگر توان شیر دادن نداری ک بدن خودت اسیب میبینه شیر خشک بده هم خودت ارومی هم بچه تا 6ماهم بچه شیر مادر بخوره عالیه

دارم خفه میشم از بغضی ک کردم

عیب نداره عزیزم ی وقت برا ما هم پیش اومده اون لحظه واقعا دست ادم نیست

خودتو سرزنش نکن عزیزم بعضی وقتا ما مامانا هم کم میاریم
ولی سعی کن همیشه آرامش داشته باشی تا به دختر نازت هم آرامش منتقل شه

سوال های مرتبط

مامان مامانdelmah😍 مامان مامانdelmah😍 ۸ ماهگی
سلام دوستان عزیز مامان مهربونه... دخترم الان ۵ماه ۵روز هس سزارین بودم دکتر بهم گفت که نباید چیز سنگین بلند کنی منم ب حرفش گوش ندادم و وقتی می‌خواستم یچیزی بلند کنم ب شوهرم نمیگفتم ک بیا این سنگینه بلندش کن برام خودم کارمو انجام میدادم و یه مدت شکم درد داشتم و رفتم پیش مامانم گفتم شکمم درد می‌کنه دست بزار رو نافم مامانم گفت که من این کارو نمیکنم شاید بارداری منم میگفتم ن من باردار نیستم خلاصه با اسرار مامانم رفتم دکتر دارو داد وقتی استفاده کردم بعد ۳روز خارش داشتم و نمیتونستم رابطه داشته باشم با شوهرم خلاصه بی‌خیال دارو زدن و دکتر شدم بعد چند ماه حس می کردم یچیزی تو شکممه ب اندازه هلو بازم بیخیالش شدم گفتم هیچی نیس ولی ب شوهرم میگفتم ک چیزی تو شکمم می‌گفت بیا بریم دکتر منم میگفتم من با بچه هیچ وقت جای نمیرم گناه داره گرمه هوا بزار یه روز میرم و بازم بیخیالش شدم و این ۳هفته بیشتر ک حس میکنم ک اون چیزی ک اندازه هلو بود بزرگ تر شده و ب خواهرم گفتم یلحظه بیا نگاهش کن و بلافاصله ب مامانم زنگ زد و گفت ک رقیه نمیره دکتر مامانم دعوام کرد گفت باید بری مشکل پوله من میدمت و من گفتم ن مامان از گرما نمیرم بخاطر دلماه گناه داره تو گرما ببرمش خلاصه مامانم گفت امروز حتما باید بری ک قراره ساعت ۳با خواهرم برم دکتر دعا کنین ک چیز نباشه 😥🙏و اینو هم بگم که خیلی لاغر ظعیف شدم