۱۳ پاسخ

بستگی ب اطراعیان مخصوصا شوهرش داره باید هواشو داشته باشین حداقل از نظر رسیدگی ب بچه کم نیاره و خسته نشه.فک کنم یکماهی زمان ببره خوب شه

عزیزم افسردگی بعد از زایمان بخاطر تغییرات هورمونی تو بدن هست حتما باید به پزشک مراجعه کنه چون اگر دکتر نره هم زمان می‌بره تا خوب بشه هم اینکه بعدها عوارض بدی داره دکتر بره سریع خوب میشه البته حمایت اطرافیان بخصوص همسرش خیلی مهمه

وااااای چه دوران سختی بود من همیشه فکرمیکردم افسردگی بعد از زایمان الکیه و میگفتم حتی اگه حقیقتم داشته باشه من نمیگیرم واین حرفا ‌‌‌‌...ولی گرفتم ازنوع وحشتناکش😐😐حس میکنم‌هنوزم کامل خوب نشدم والله.

عزیزم من اینجوری بودم درکش میکنم
اگه همسرم و خانوادش و خانواده ی خودم کمک نمیکردن ناااابود میشدم
همه خیلی صبور بودن و خیلی درکم کردن
ولی واسه من انقدر شدید بود که هنوزم گاهی حسش میکنم
باور میکنی؟
هنووووزم باهامه
آخر این ماه حتما میرم مشاوره

عزیزم منم بعدزایمان اینجوری شدم همه بمنم همینومیگفتن انقدرنرفتم دکتربدترشدم پسرم۶ماهش شدومن خوب نشدم اخررفتم روانپزشک داروخوردم خوب شدم ای کاش ازروزاول میرفتم وبحرف هیچکس گوش نمی‌دادم فقط خودموعذاب دادم و ناراحت کردم خانوادمووبچمو

حتما مشاوره هم بره دورشو شلوغ کنید

وای الهی تو را خدا حواستون بهش باشه من الانم ک الانه باز ی روز در میون میشینم گریه میکنم

کم سن و سال هست خواهرتون ؟
من بچه اولم ۱۷ سالم بود خیلی گریه میکردم

تنها چیزی ک خوبه خواب کافیه

زیاد دور و برش شلوغ نباشه همون شوهرش باشه یا مامانت کسی حرف و نصیحت زیاد نداشته باشه ی دو آن چهل روزه اکثرا اگه زیاد طول بکشه خطرناکه
بچشم بزارین زیاد پیشش باشه تا ناراحت نشه

منم بودم تا پنج شیش ماهگی،بعدش کم کم خوب شدم،یهو نمیشه

وای منم اینجور بودم چهار ماه طول کشید تا خوب شدم

گریع خوبه براش بزارین گریه کنه و خوابشم کامل باشع

سوال های مرتبط

مامان ماهان کوچولو🥰 مامان ماهان کوچولو🥰 ۱۷ ماهگی
مامان گوجه سبز🍈 مامان گوجه سبز🍈 ۱۵ ماهگی
بچها میخوام بگید حق با کیه
من یه پسره سه ساله دارم و یه یک ساله بعد بچه ی سه سالم دوستی نداره بعد هووی خواهرم یه پسر ۶ ساله و یه دختر ۸ ساله داره بعد پسرم دوسداره با پسره هووی خواهرم بازی کنن بعد دیشب رفتم خونشون چون شوهرم هفته یبار میاد بچمم بهونه خونه اونارو می‌گرفت خلاصه به شوهرم گفتم میرم خونه ابجیم گفت برو بعد رفتم رسیدم خونشون پسرم که سه سالشه شروع کرد بازی خب بچه ی منم چون کسی تو خونه نداره که بازی کنه باهاش میره اونجا خیلی شاد میشه و خلاصه دوسداره کشتی بگیره و باهاشون شوخی کنه بعد اون پسره ۶ ساله ی هووی خواهرم هی سربه سر پسرم میزاره تا لجشو دراره پسره منم گریه و ناله و کلا باهاش لج میکرد بعد من به پسره اون گفتم لجشو درنیار اونم گوش نمی‌کرد آخر بچه ی منم شروع کرد زدن اون بعد خواهرم اومده پسرمنو میگه چرا میزنیش منم گفتم خوب آبجی اون لجشو درمیاره بعدشم اون بزرگه این کوچیک این نمی‌فهمه بعد خواهرم میگه نباید بچه ی تو ضعف نشون بده 😐 گفتم خواهر من مگه بچه ۳ ساله میتونه ضعف نشون نده چه انتظاری داری من آوردمش اینجا چون دوسداره با پسره هووت بازی کنه بقران کلی خوراکی گرفتم هی با پسره اونا مهربونی میکردم که اذیت نکنه بچمو اما انگار نه انگار خواهرم میگه پسره هوومم بچس نباید بچه ی تو اذیت کنه شوهرشم هی جلو همه به بچه ی من میگه پا کوتاه هی میگن بچت ترسویه ترسوندینش هی میگه حرفاش مفهوم نداره منم به خواهرم گفتم من میرم دیگه ام نمیام خونت تو هم نیا چون بچم اذیت میکنه بچه ی تو خوبه بچه ی سه ساله ی من بده با اشک تو چشم اومدم بقران مجید پسرم دست خالشو گرفت گفت خاله ما میریم پارک 😭😢😭 به خواهرم گفتم ببین اون بچه ی سه ساله حتی دعوای منو تورو هم نمی‌فهمه با خوشحالی بهت میگه میریم پارک