۴ پاسخ

خودتو ناراحت نکن عزیزم اونجا پرستار هست بهش میرسن اگه به چیزی نیاز داشته باشه ،منطق اینه که شما با بچه واقعا نمیتونی کاری بکنی،،،انشالله مرخص شد برو خونشون براش جبران کن

عذاب وجدان نداشته باش گلم تو در حد توان به مادرت کمک کردی بالاخره بچه کوچیک داری
اون خواهر مجردت باید بره که اونم میگی .....

سلام عزیزم توکم کاری نکردی وچون بچه کوچیک داری واقعا نمیشه بزاری بری، ناراحت نباش وعذاب وجدان نداشته باش
ایشالله مرخص بشه بره خونه توهم برو خونشون ومراقبش باش تادلت آروم بشه

خوب عزیزم چیکار میشه کرد انشالله مامانت به زودی سرپا میشه غصه نخور تو هم بچه کوچیک داری بره خونه خواهرت مواظبش هست خودتم برو دیگه تو خونه بچت زیاد اذیتت نمیکنه

سوال های مرتبط

مامان دردونه مامان دردونه ۲ سالگی
ی خاطره ار کار مثلا یواشکی که کلی داستان شد واسم .....
دخترم زردی داشت ، بردیم بیمارستان نزدیک خونمون بستری کردیم . ۲روز اونجا بودیم . دخترم ک ان ای سی یو بود ، برای مادرا هم ی اتاق داشتن نزدیک همونجا . حالا چون دختر من شیر منو نمیخورد ، پرستارام هروقت حوصلشون میکشید زنگ میزدن میگفتن بیا بچتو ببین . خودشون شیرخشک میدادن بهش .
روزی که قرار بود دخترم مرخص شه ، منم وقت دکتر داشتم واس سزارینم که معاینه کنه و گواهی مرخصی واس شغلمم بده ...

حالا اون اتاق مادران حموم هم داشت ولی من دلم نبود به اونجا و به سرم زد برم خونه دوش بگیرم که فردا مستقیم بریم پیش دکتر خودم و لباس تمیز واس دختر بیارم .چون ۱۰ دیقه راه بود تا خونه . و گفتم به شوهرم یا مامانم بگم میرم خونه ، منو میکشن که بچه رو تنها نزار بیمارستان ... حالا nicu هم کلا ۲ تا نوزاد داشت و پرستارا هم اجازه نمیدادن بریم بچه هارو ببینیم ...
خلاصه به هیشکی نگفتم و رفتم خونه .... ابگرمکن خراب شد ...( فک کن تو این ۴ سال سابقه نداشت خراب شه ، با اب سرد دوش گرفتم .... اومدم اسنپ گرفتم ،، توراه ماشینش خراب شد کلی معطل
شدم ...
بعدم دقیقا اون ساعت داداشم اومده بود ملاقات بچه مثلا ، چون نامزدش هم تو اون بیمارستان کار میکرد، میتونست بیاد بچه رو ببینه ...هی زنگ میزدن کجاییییی ...منم از ترس اینکه بفهمن بیمارستان نیستم جوابشو نمیدادم... کل بیمارستان رو گشته بودن ....
کلا رفت و امد من ۱ ساعت هم نشد ولی کلی استرس کشیدم چون بیخبر رفته بودم ... حالا اصلا بود و نبود من تو بیمارستان فرقی نمیکرد به حال بچه ... فرداش بچه رو هنوز مرخص نکردیم با شوهرم رفتیم دکتر خودم
مامان اهورا مامان اهورا ۲ سالگی
من یه سوالی دارم تا حالا به این مورد برنخورده بودم نمیدونم عکس العملم باید چی باشه
من امروز پسرمو بردم پارک بعد یه دختر بچه بود که از پسرم هم کوچیک تر بود. مامانش اونور نشستخ بود واسه خودش حرف میزد. این از پله ها رفت بالا پسر منم پشت سرش. دو پله رفته بود بالا دختر وحشی بازی دراورد پسرمو هول داد افتاد. حالا بچه م کاریشم نداشتا اون میگفت تو نیا هولش داد اینم توقع نداشت هولش بدن هم از دوتا پله با باسن افتاد هم توقع نداشت خیلییی گریه کرد. من فقط بغلش کردم قربون صدقه ش رفتم به بچه هم فقط همون موقع که پسرمو هول داد گفتم چیکار میکنی عصبانی همین. بعد دیگه بچه م پنج دقیقه گریه کرد دیگه نرفت سرسره. بعد دیدم مامانش داره نگام میکنه میخواستم برم بگم توگه میدونی بچه ت دست بزن داره لااقل ولش نکن به امون خدا برو. خیلی از خودم عصبانیم که هیچی نگفتم. من اگر باشم قطعا یه تذکر به بچه م میدم و اصلا بچه این سنی رو ول نمیکنم برم بشینم تازه بچه ش خیلی از پسر من کوچیکترم بود
به نظرتون اگر میگفتم کار درست تری بود یا الان؟ من کاری ندارم بچه ها بعضیاشون میدونم رفتار زدن رو دارن و حالا اقتضای سن شونه ولی اینکه به مامانش هیچی نگفتم از خودم عصبانیم. چندبارم نگاش کردم برم بگم باز بیخیال شدم