دلم دلره میترکه
اصلا خوشم نمیاد از اینکارا ک بیام حرفمو بزنم و ...
ولی واقا دلرم میمیرم از غصه بچه هام دوقلوان مامانم ۶ماه پیشم بود کمک کردم اصلا نمیتونستم نگه دارم مامانم همش غر میزد بابام غر میزد ک دگ بسه اواره شدیم بماند چ روزا ک نگذروندم از بعد عید دگ مامانم نمیتونس بیاد همش میگف دگ نمیتونم بابات نمیزاره بدنم نمیکشه تو بیا و ....منم ک الان ادمدم نمیشه اصلا نمیشه بچه هام تا صبح نمیخابن بابامو داداشم مجبور میشن برن خونه ما بخابن بخاطر صداشون خودمم خجالت میکشم دگ داداش کوچیکم شلوغه همش اذیت میکنه بچه هارو منم سرش دادم میزنم بابام مامانم ناراحت میشن .بچه هامم ارامش ندارن دائم تو سروصدان وای انقد مشکل هست اتقد چیزا نمیدونم چیو بنویسم .اما الان داشتم ب دخترم شیر میدادم دراز کشیدا بودم داداشم اورد پسرمو از پشت سرپا گذاشت رو من گفتم ورش دار میوفته ولش کرد رفت پسرم جوری خورد زمین وای خدایا صدای سرش یادم نمیره جوری تق صدا داد اصلا فکش بهم خورد وای خدا دارم میمیرم از تعدیف کردنش بعد گفتم بمیدی یاسین ک مامانممو بابام بهم توپیدن نمیخای بزو خونت کمکم میکینم ادم بده شدیم و ....خیلی ناراحتم دلم داره میترکه ن تنهایی میتونم نگه دارم ن پول پرستار دارم وااای

۳۳ پاسخ

خونه خودت بری سخته ولی راحت تری
شاید دوماه سخت باشه ولی کنارمیای باهاش

ببین بخدا بری خونت یاد میگیری سخت نیست الان بچه ها ۷ ماهه هستن خونه ی خودت آرامشت بیشتر بچه ها راحت ترن امتحان کن طاقت بیار

خلاصه‌اش که؛
شدیم مامان دوقلو و تا آخر ان‌شاءالله کنار بچه‌ها هستیم و لذت بزرگ شدنشون رو می بریم.
غصه نخور عزیزم، من همون اولش هم گفتم از هیچکس توقع ندارم، هرکی کمکم کنه، لطف خودشه.
از همین فردا برو خونه خودت، تا آخر هفته ديگه ان‌شاءالله با بچه‌ها حسابی کنار میای، وسط هفته هم دو روز تعطیلیه همسرت کمکته.
اگر سوالی هم داشتی، در حدتوان در خدمتت هستم.
مواظب خودت و خانواده چهار نفره عزیزت باش.

سلام عزیزم
خداقوت
من دخترم ۳۱ روز ان‌آی‌سی‌یو بود و پسرم ۱۷ روز، تا چهل روز مامانمو خاله‌ام میومدن کمک، ولی بعدش مامانم گفت من میرم که هم احترام‌ها حفظ بشه و هم خودت با شرايط جدید کنار بیای، ولی هفته‌ای یه شب میام که تو بخوابی و بچه‌ها رو حموم ببرم. بهم گفت می‌دونم الآن تو دلت میگی مامانم بی‌فکره ولی چندماه دیگه میگی خدا باباشو بیامرزه که بچه‌داری یادم داد.
و واقعا همینم شد، خدا خیرش بده که تا چهل روز کنارم بود و الآن محتاج قوم شوهر نیستم که کمکم بیان، هروقت خسته باشم یه شب میرم خونه مامانم، مامان و داداشا بچه‌ها رو نگه میدارن، منم می‌خوابم.
حالا به نظر من؛ شما فردا از پدر و مادرت تشکر کن که بهشون زحمت دادی و حال و شرایطت رو درک کردن و برو خونه خودت.
می‌دونم دلت برای همسرت هم میسوزه که صبح زود باید سرکار بره ولی خب شما هم فقط شب‌ها رو داری که استراحت کنی‌
از این اتفاقی هم که افتاده به همسرت چیزی نگو، بذار همچنان خانواده‌ات رو به چشم حامی و تکیه‌گاهت ببینه.

درکت میکنم منم سر پسر بزرگم ۷ روز خونه مامانم بودم اینقدر بداخلاقی کردن که اومدم خونه خودم وسر دو قلو ها که گفتن بیا خونه ما نرفتم خیلی سخت بود نزدیک سه ماه خونریزی داشتم و پسر بزرگم درساش بود و کارهای خونه ولی ازپسش براومدم حتما توام میتونی

مادوقلودارا فقط همدیگه رو درک میکنیم منم بخدا خسته ام مثل اسکلت شدم از بس میدوم

سلام عزیزم برو خونت بچه ها الان بزرگترن یکمم شوهرت کمکت می‌کنه فقط ب بچه ها برس و غذا بزار دیگه خونه بهم ریخت هم نگران نباش هرکاری وقت شد انجام بده نشد بزار ریخت وپاش باشه عب نداره درعوض خونه راحت تری یمدت بمونی قشنگ یاد میگیری بعد در مورد خاب هم باید از سه چهار ماهگی عادت می‌دادی شبا بخابن الان برو خونه شبا سر ساعت بخابون وقتی خابن صبح زود تر پاشو کاراتو بکن ظهر یا غروب زیاد نخابون یا خونه روساکت نکن ک شب تو سکوت بهتربخابن

عزیزباورکن خونه ی خودت بهتره منم بچه هام هم ماه بچه های شماهستن ازاول تنهانکه داشتم باورکن ازپسش برمیای

ان شاالله کم کم قلق دستت میاد و شرایط بهتر میشه پرستار میگیری خونواده هم برای دیدن بچه هات لحظه شماری میکنن

وای چقدر دلم سوخت برات ولی چه نعمت بزرگی دوقلو یه دختر و یه پسر خدا حفظشون کنه اگر پسر گلت شیر میخوره و بازی میکنه پس خداروشکر بخیر گذشته خودتو ناراحت نکن متأسفانه بعضی از خونواده ها فقط میگن ازدواج کن بچه بیار موقع کمک که میشه یادشون میره وعده هاشونو
عزیزم به نظر من با این شرایطت تنها راه حلش اینه که خونه خودت باشی ولی کارای خونه رو انجام ندی الان برات توضیح میدم شبی که شوهرت هست غذای فردا رو درست کن روز که شوهرت نیست فقط با بچه ها باش هروقت خوابیدن تو هم بخواب و کارای خونه مثل ظرفها و لباسهارو انجام نده وقتی استراحت کردی سرحال بودی کم کم انجام بده یا یه روز رو فقط بذار برا ظرفها یه روزو بذار برا لباسا یه روزو فقط بذار برای تمیزکاری و تقسیم کار کنید بین خودتو شوهرت و باید به این باور برسی که تا یه مدت رفت و آمدها و خونه داری و بقیه کارها ممکنه انجام نشه یا درست انجام نشه و تو وظیفت فقط نگهداری بچه هاته نه کار خونه پس لذتشو ببر و با بچه ها بازی کن تا روان سالمی داشته باشن در کنار سلامت جسمشون

عزیزم من جای شما بودم یه ساعتم نمیموندم درسته پدر مادرن ولی این همه تحقیر برا چی
برو خونه خودت هرچقدم سخت باشه قابل تحمل‌تر از خونه پدرته
منم بچم خیلی اذیت میکنه اینقد بغلش کردم گردن با دستم داره کنده میشه مادرم نزدیکم نیست ولی داداشم با خاهرم نزدیکن همش میگن بیا یه شب پیش ما بمون یکم به خودت استراحت بده ولی نمیرم میگم خونه خودم راحترم

وایییی چقدرناراحت شدم چقدروضعیتت سخته🥺🥺🥺

حق داره ابجی منم تنهایی نمیتونم نگه دارم😭😭حرفم زیاد شنیدم گریه زیاد کردم ولی بخاطر بچه ها مجبوریم البته نه به اندازه شما😭😭

حق داری
اما برو با سختی ها بجنگ فردا روز منتی هم پشت سرت نباشه

عزیزم اگه نمیخوابن به دکتر بگو اگه صلاح دونست قطره ملاتونین بده

بری خونه خودت خیلی بهتره کم کم عادت میکنی به شرایط.
اینجوری هم برا خودت بهتره هم خانوادت

😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭

برو خونه خودت اینجوری اصلااااا خوب نیس خودت عصبی میشی برو خونه خودت کار خونه رو بزار کنار نگو نامرتبه وفلان
کار خونه همیشه هست بچسب به خودت و بچهات دوماه سختته دگ میوفتی رو روال

برو خونع خودت دوتا گهواره بخر بنداز تو گهواره تکون بده میخوابن

عزیزم.حس نمیکنی خونه پدرت باز خدتی که به کارا بچهات میرسی برو خونت میدونم سخته ولی زودی عادت میکنی
من.مامانم بچه اولم با اینک 17 سالم بود 8 روز موند دومی 4 روز خودم.تنها اونم بچه رفلاکسی که نه خاب داره نه شیرخوردن درست حسابی

عزیزم برو خونه خودت. منم شرایطم شبیه شما بود. فقط بچم تک پسره دوقلو ندارم. اوایل یکم برام سخت بود دست تنها بمونم ولی الان دیگه اصلا یک شبم خونه مادرم نمیمونم. شوهرمم از سرکار میاد تو کارا کمکم میکنه. بلاخره باید بری خونت.چه بهتر زودتر بری منتم سرت نزارن

منم دوقلو دارم تا 40روزگی خونه بابام بودم بعد 40روز آمدم خونه خودم خواهرم خانواده شوهرم میومدن خونمون کمک می کردن از شش ماهگی به بعد دیگه گفتم خودم تنهایی نگه می دارم کم کم عادت کردم خودم تنها نگه دارم هر چی باشه آدم خونه خودش راحت تره درست چند روز اول خسته میشی من خسته میشدم که تاشب دیگه نمی کشیدم ولی کم کم روش نگهداریشون به دستت میاد

برو‌خونه خودت عادت میکنی

من ترجیح میدم حتی بمیرم ولی تحقیرنشم🥲عزیزجان شما اگه چندسالم بمونی خونه مامانت بازم یاد نمیگیری بچه هاتو تنها نگه داری اول واخر باید بری خونه خودت که عادت کنی

خودت چند سالته

به نظرم برو خونه خودت عزیزدلم
زحمت داره بیخوابی داره اذیت و گریه داره ولی در عوض دستت به زانوی خودته منت و تشر کسی بالا سرت نیست

بله عزیزم سخته ولی خونه خودت راحت تری
گناه دارن بچه ها ت خیلی حواست بهشون باشه چیزیشون نشه بعد خودتو سرزنش میکنی
حواست به بچه هات باشه
کار خونه که تمومی نداره
من یه نوزاد دارم با دوتا بچه که کمکم هم میکنن وای باز هم به کارام نمی‌رسم همش غر میزنم مار میکنم
تنهام کمکی هم ندارم نه مادر میاد نه خواهر
نه مادرشوهر نه خواهر شوهر
فقط خودم و بچه هام تا یکم بزرگ بشه خدا بزرگه

واقعا سخته اینجوری
ولی اگه میتونی خونه ی خودت بمونی بری بهتره
اینجوری بیشتر اذیت میشی آخه

عزیزم اینطوری ک بیشتر عصابت خورد میشه
برو خونه خودت

تا کی میخوای بمونی اونجا یا کسی کمکت کنه بالخره باید با این قضیه کنار بیای پس هرچه زودتر بهتره بری خونت تا بیوفتی رو روال درسته سخته ولی قلقش میاد دستت
در عوضش هم اونا آرامش دارن هم خودتو بچه هات

میدونم نیاز ب کمک داری اما بهتر هرچی سریع تر برگردی خودت رو پای خودت وایسی ازخدا صبرانرژی بخای کم کم قلق بچه هادستت میاد

عزیزم سعی کن قوی باشی و بری خونه خودت به نظرم سختی های که خونه خودت دست تنها قراره بکشی بیشتر از اینجا نستن
لااقل تحقیر نمیشی

خیلی شرایط سختیه اما‌ بنظرم برو خونه خودت بخدا منم بچهام‌شیر به‌شیرن‌مثل دو قلو صبح تا موقع خواب سر پا هستم... نهایتش اینه از شوهرت کمک میگیری شب موقع خواب

سوال های مرتبط