۱۳ پاسخ

عزیزم به دل نگیر، من اگه بخوام اینجور حرفا رو به دل بگیرم باید قطع رابطه کنم با همه آدما. اونم زحمات خودشو بیشتر یادش میمونه، دقیقا منم شرایطم مث تو بود با یه مادر وسواسی که از روز دوم بعد از سزارین کارای بچه رو خودم کردم تازه هروقتم تو جمع هستیم هی ازش تعریف میکنم و میگم مامانم سنگ تموم گذاشت خدا بهش قوت بده برای اینکه دلگرم بشه که یکی قدر زحمتاشو دونسته.

من که عالم وآدم سرم منت میزارن والا نمیدونم چیکارم برام کردن . اما از من به تو نصیحت پدر مادر بیشتراز بقیه میتونن ازار بدن و گاهی هم میدن ‌. مثلا بچه من نزدیک چله ش هست پدر خودم هنوز نیمده بچه رو ببینه و بیمارستانم نیمد و همیشه هم طلبکاره که من براتو همه کار کردم 😄
اینه که من پدر مادر رو هم جزو فامیل حساب میکنم و سعی میکنم حرف های پر نیش و کنایه رو توذهنم نگه ندارم ‌‌.

عزیزم مامان آدم منت بزاره عیبی نداره اون مادره ولی این مادر شوهر منت نزار ه که انگاری چوب تو کون آدم میکنن من مامانم 10 روز موند خونمون و من 15 روز موندم خونشون خدایی خیلی بهم رسید و من خیلی حالم بد میشد از حال میرفتم کم خونی شدید گرفتم ضعف شدید بعدش اومدم خونه با مادر شوهرم تو یه ساختمونیم میومد سر میزد تن تن می‌رفت یه روز اومد گفت چهل روزتم تموم شد یه بچه زایدی یا بلند شو اون ور خسته مون کرد ی من آنقدر ناراحت شدم داشتم دق میکردم ولی مامانم میگفت ناراحت نمی‌شدم چون میدونستم از ته دلش نیست

الآنم تو ناراحت نشو چون مادرا از ته دلشون نمیکن بچه هاشونو از خودشونم بیشتر دوست دارن شاید خیلی اذیت شده می خواسته خودشو خالی کنه

بیین همه همینن
مامان من میگف فلانی زاییده تو هم زاییدی تو ترکیدی

منم خودم بیدار میشدم برا بچه نگه داشتن ولی خدایی همین که اومده بود خونمون کلی برام با ارزش بود و کمک حال همین که تنها نبودم خودش کلی برام ارزش داشت

منم از روز دوم ک اومدم خونه مجبور شدم پاشم مادرم جای هیچی رو بلد نبود زبون لباسشویی رو بلد نبود و کلی کار دگ با اینکه اینهمه کمک میکردم ولی بازم میدیدم چقدر اذیت میشه ولی دگ چاره چیه ببین الان با این سن کممون یکم سرپا بمونیم وا میریم اونا دگ چیکار کنن

شاید واسه شام و ناهار پختن اینا میگه

واقعا همچین مادرایی هم وجود دارههه!؟
مادرا معمولا خیلی کنار بچه هاشون هستن و کمک میکنن 🥲

ناراحت نشو عزیزم
بالاخره مادره دیگه طاقت نمیاورده نیاد پیشت ، هر کار کنی ، هرچه قدر بهش محبتم میکردی ولی چون از خونه خودش دور بوده اونجور ک تو توی خونه خودت و پیش مامانت بهت خوش میگذشته به اون نمیگذشته شاید دیر ب دیر میبینتون معذب بوده
ما بچه بودیم اونام این کارارو ب خودمون انجام دادن هر چند الان با این پوشکا کار ما راحت تر شده

ای بابا بدل نگیر عزیزم

ببین من مردمو‌زنده شدم قبل عید خونه تکونی اساسی کردم با شکمه حامله
اون وقت مامانم اومد گفت تنبل هیچی نکردی این چیه
مادره عیب نداره

ناراحت نشو مامانا همشون همینن..مثلا میخواد بگه منم کمکت بود میخواد نقش مادر بودنش رو برات پرنگ کنه. توام بگو چون تو بودی بهمون خوش گذشت چون تو بودی راحت بود واسم .بزار اونم یکم ذوق کنه ته دلش ...چیزی کم نمیشه ازت مادرته ناراحت هم نباش

مادر است دیگر😁😁

سوال های مرتبط

مامان اَهورا مامان اَهورا ۶ ماهگی
مامان لیانا🌼 مامان لیانا🌼 ۹ ماهگی
سلام خانوما
⛔⛔خانومای باردار و اونایی که میترسن نیان لطفا⛔⛔
من دوشب پیش خونه مامانم بودم شب که خوابیدیم دشک دخترم از خودم فاصله داشت بعد صبح بیدار شدم مامانم گفت چرا بچه رواوردی اینقد نزدیک خودت خطرناکه گفتم دیشب که بیدارم کردی گفتی بچه رو شیر بده گذاشتی بغلم بعدش اینقد خوابم میومد نزاشتمش سرجاش همینطوری خوابیدم بعد مامانم گفت نه من نیاوردم بچه رو که گفتی چرا بابا گفتی شیربده گشنشه بعد میخواستی بری گفتی فاطمه گیجی مواظب باش رو بچه نیوفتی چون دراز کشیده شیرش دادم مامانم گفت نه من نبود من اصلا نیومدم تو اتاق شما
گفتم پس حتما محمد(شوهرم) بوده من گیج بودم فکر کردم تویی مامانم گفت اره بعد شوهرم از سرکار اومد ظهر بهش گفتم تو نمیخواد بچه رو میزاری بغل من منو قشنگ از خواب بیدار کنی لیانا تا صبح بغلم بوده خطرناکه اینجوری خدای نکرده رو بچه میخوابیدم چی بعد شوهرمم گفت من؟گفتم اره تو گفت من اصلا دیشب بیدار نشدم گفتم مگه تو نذاشتی بغلم بچه رو گفت نه از اون شب یه ترس بدی دارم نمیدونم اون کی بوده اصلا نه صداش یادمه نه ظاهرش ولی حرفاشو یادمه چون هیکل و قد بلند بود به مامانم و شوهرم گفتم بابام و داداشم لاغرن دیگه از اونا نپرسیدم
این اخری مامانم دید ترسیدم گفت من بودم یادم رفته بود الان گفتی یادم اومد ولی میدونم الکی گفت برا نترسم چون اون اول خیلی محکم گفت من نبودم
حالا من چیکار کنم چی بوده به نظرشما😓
مامان مانا مامان مانا ۲ ماهگی
آمدم خونه شیرم کم بودم تا گفتم شیر خشک مادرشوهرم نذاشت نه بچه باید شیر خودتو بخوره شیر شیشه چیه مگس میشه رو شیشه ،شیشه می‌افتد زمین کثیف میشه بچه اسهال میشه خلاصه نذاشت من به بچه شیشه بدم روزای اول چای شیرین میداد خیلی بچم گریه میکرد 😔😔منن تجربه نداشتم فقط با گریش گریه میکردم
بعد بیست روز میخواستم برم خونه مامانم چون زیر بغل بچم با پاهاش عرق سوز خیلی بدی شده بود من نتونستم از بچم درست نگهداری کنم چون خیلی هوا سرد بود میترسیدم که لباساشو در بیارم مریض بشه 🥹😭رفتم پیش مادرم پیش خودم میگفتم برم پیش مامانم شیر خشکم بهش میدم
موقع خداحافظی به من گفت نبینم وقتی آمدی بچه رو شیز خشکی کرده باشی 🥲🥲دلم لرزید که چیکار کنم
رفتم پیس مامانم بچمو دیگه پوشک نزد چون خیلی بد عرق سوز شده بود خیلی خیلی بد
زیر پاهاش پارچه میذاشت می‌شست عرق سوز بچم خوب شد ولی گرسنه میموند مامان گفت برو شیر خشک بگیر که بچه هم لاغره هم گریه میکنه گفتم نمی‌ذارن عممم اینجوری گفته چیزی نگفت دیگه برای من کاچی درست کرد گفت بخور پس شیرم زیاد شه ......
مامان تربچه👶 مامان تربچه👶 ۱۰ ماهگی
🔴 مامانایی که زایمان طبیعی داشتن لطف میکنین راهنمایی کنین، خیلی نگرانم
اول اینکه بابت سوالم ازتون عذرخواهی میکنم و هم اینکه یه مقدار طولانی شد.
راستش در حال حاضر از زایمان طبیعی من حدود دو ماهو نیم میگذره
امشب که با آینه قسمت واژنم رو نگاه کردم دیدم که یه قسمت خیییلی گشادی به وجود اومده، جوری که باورم نشد که اون واژنه ولی وقتی به همسرم گفتم که اونم بررسی کنه اونم گفت اره واژنه
اصن کاملا باز بود، خیلی مجرای گشادی بود
بعد از زایمان اصلا رابطه نداشتم واسه همین درست و حسابی چک نکرده بودم، به جز روزای اول که پمادی که دکتر داده بود میزدم
حس کرده بودم حتی الانا موقع حمام وقتی که این ناحیه رو با شامپو بچه میشورم چقد میسوزه ولی نمیدونستم ایتقد بازه که شامپو داشته وارد واژنم میشده
الان خیلی نگرانم
حالا چندتا سوال دارم:
1️⃣ واسه شماهایی که زایمان طبیعی کردین هم واژنتون به همین صورته و این قدر گشاد شده؟؟؟
2️⃣ ایا درست میشه با توجه به اینکه دوماهو نیم هم گذشته؟
3️⃣ این باز بودن زیاد و گشاد بودن واژن خودش باعث عفونت نمیشه؟
مامان رایان 💜 مامان رایان 💜 ۱۱ ماهگی
سلام خانوما میدونم خیلی دیره ولی اومدم تجربه زایمان و بگم بعد از چهار ماه
درد زایمان من دو هفته قبل از زایمان و شروع شد و من ماه درد های بدی داشتم کل این دو هفته تقریبا هرشب منتظر زایمانم بودم ولی نمیزاییدم 😁 تقریبا هم یه روز در میون میرفتم بیمارستان و میگفتم درد دارم و اونا معاینه میکردن و ان اس تی میگرفتم و باز من و میفرستادن میگفتن انقباض زایمان نیست ( در مورد معاینه هم بگم اون غولی که ازش ساختن نیست درد داره ولی نه اونجوری که بقیه میگن )
من تاریخ زایمانم ۸/۲۲ که ۸/۲۱ زایمان کردم ، همه این دو هفته من درد های منظم ۵ دقیقه داشتم با انقباض که حتی ماما همراه خودم هم هرشب میگفت امشب زایمان میکنی ، روز زایمانم دردام از ساعت ۲ بعداز ظهر شدید تر شده بود و من از بیمارستان رفتن می‌ترسیدم چون واقعا دوست نداشتم دوباره من و برگردونن به اصرار شوهرم و خواهرم رفتم بیمارستان ساعتای ۴ و ۵ بعد از ظهر دوباره معاینه شدم و ان اس تی و دوباره من با اون درد برگردوندن و گفتن دیگه با این درد نیا این درد زایمان نیست ، رفتم خونه مامانم چون خیلی درد داشتم همین که رسیدم خونه احساس دستشویی شدید داشتم و تا قبل از اینکه برسم خیس شدم قبلا هم این اتفاق برام افتاده بود چون تو حاملگیم یه جورایی بی اختیاری ادرار داشتم ، پا مو که از دسشویی گذاشتم بیرون وسط هال یهو کل پاهام خیس شد و فهمیدم کیسه ابم پاره شده ، شوهرم سرکار بود،دیگه تا زنگ زدم اون اومد ساعتای ۶ بود که رسیدم بیمارستان