تجربه زایمان طبیعی (پارت سوم🤰🏻)
بستری شدم همش گریع میکردم منی ک فکر میکردم آستانه تحمل دردم زیادهههه ولی خیلی اشتباه میکردم وقتی میدیدم هم تختیام جیکشون در نمیاد و تحمل میکنن من فقط گریع میکردم و داد میزدم😭🙂
ساعت سع و نیم شش سانت شدممم و دیگع ساعت چهار داشت جونم در میومد همش حس زور داشتتت و این ماماعه میگف زور نزن داری ورم میکنی بعد بچه دیر میاد بیرون من ترسیدم و دیگه کمتر زور میزدممم  بیمارستان گذاشتع بودم رو سرممم قشنگگ حس میکردم بچع اون پایین داد میزدممم میگفتم تروخداااا کمکم کنینن بیایین برش دارین میگفتن چیو برداریم خانوم مگ الکیع سر ماما داد زدم گفتم آرععع الکیععع بیااا بت میگممم😂🙂
اومد گف زور بزن گفتم تو گفتی زور نزنم گفت الان بت میگم زور بزن دیگهه تو اوج درددد باهاشون کل کل میکردم جوابشونو میدادممم😂😐زوررر زدم خیلی واضح حس میکردم ک سرش دارع میاد بیرون گف سرشو میبینم چ پر موعم هست🥹😍😂

تصویر
۸ پاسخ

چند هفته زایمان کردی عزیزم؟

من خیییلی میترسم
میگم حتما میمیرم

عزیزم دعا کن منم دردم بگیره چهارشنبه تاریخ انتی برام زده

من خیلی میترسم 🤒

خوبود که زایمانت کلا۷ ساعت درد کشیدی منی که ۴روز درد کشیدم تا دنیا اومد😬

🤣🤣بحث کردنات

چند کیلو بود نی نیت و اینکه سخت بود زایمانت؟😟من مبترسم

اوخی عزیزم 😍😍😍
خداروشکر ک پشت سر گزاشتی

سوال های مرتبط

مامان ساحل مامان ساحل ۲ ماهگی
مامان جوجمون مامان جوجمون ۱ ماهگی
تجربه زایمان #پارت پنجم



گفتم میخوام برم دسشویی تا اینجا نباید زور میزدم چون میگفتن ورم میکنه دهانه رحمت
رفتم دسشویی اومدم گفتن تونستی ادرار کنی گفتم ن
خوابیدم سوند انداختن خیلی دردش وحشتناک بود خیلی اذیت شدم
بعدش دوباره ی سری ورزشای دیگه انجام دادم حالت سجده موندم پایین تخت ورزش میکردم باز معاینه شدم گفتن ورمت خوابیده ۷ سانتی سر بچه رو میبینیم هین معاینه بهم زور اومد نمیدونم شاید همون انقباض بود بهم گفتن هر وقت زور اومد بهت توام زور بزن( (ببخشید )نمیتونستم میترسیدم از مدفوع کردن حس میکردم زور بزنم باعث خروج مدفوع میشه)
گفتن چرا اینجور زور میزنی گفتم دلیلشو گفتن اشکال نداره باید روده هات و مثانه خالی باشه موقع زایمان
ماما انگشتشو میذاشت داخل واژنم و من موقععی ک بهم زور میومد زور میزدم
خیلی سخت بود خیلی درد داشت با زور و مکافات منو از ۷ سانت فول کرد هر دفعه انگشتشو گذاشت و من زور زدم تا این ک فول شدم
زنگ زدن متخصص زنان بیاد منو بردن رو تخت زایمان ماما برشو انجام داد همیسه فک میکردم برش خیلی سخت باشه با این ک حسش میکردم ولی چیز وحشتناکی نبود
ینی انقدر چیزای سخت تر تجربه کرده بودم احتمالا هیچ بود برام
ماماها میگفتن زور بزن بچت داره میاد سرشو میبینیم چشمامو بسته بودم داشتم زور میزدم ی فشار و کششی رو واژنم بود اما گم بود تو دردام وقتی زورم تموم شد چشامو باز کردم بچمو دست ماما دیدم😭😭
دخترم کبود و سیاه بود گریه نمیکرد فرم سرش ناجور شده بود
گریم گرف گفتم چرا گریه نمیکنه برونش اونور رو تخت گفتن خستس همه ماماها و دکتر دورش جمع شده بودن بعد چن لحظه صدای خیلی ضعیف گریش اومد براش اکسیژن گذاشتن برگشتن بالاسر من
مامان مهرشاد👼🏻💕🧿 مامان مهرشاد👼🏻💕🧿 ۶ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی (پارت آخر🤰🏻)
خلاصع ساعت پنج و نیم صب بود بدو بدو ویلچر آوردن بردنم اتاق عمل  دوتا زور زدممم و ب حسی زدن و برش دادن گفتن یع زوررر دیگه بزنی بچت بدنیا میاد با تموم وجودم زور زدم و اوووفففف راحت شدمممم چ حس خوبی بوددد گذاشتنش رو شکمم اون لحظه قشنگترین حس دنیا رو داشتم 🥹♥️🤤
خلاصع بچه رو برداشتن بردن لباس تنش کنن و این ماماعه افتاد بجونم شروع کرد بخیه زدنننن وایییی من فک میکردم حس نمیکنم با اینکه دوتا بی حسی زدد ولی بازم حس میکردم خیلی وحشتناک بوددد😭 داشتم باهاش بحث میکردم تروخدا آروممم گوشت آدمهه پارچه ک نیست اینجوری میدوزیی گفتم خیلییی درددد دارعععع گفت معلومع ک درد دارع وقتی حامله شدی باید فکر اینجاشو میکردی گفتم نمیدونستم تا اینن حددد دیگع همونجا هم بخیه میخوردم هم گریه میکردم هم جواب مامارو میدادم آخر سر همه پرسنل شناخته بودنم بهم میگفتن جیغ جیغووو آخه تنها کسیی ک فق داد و بیداد میکردد فقط من بودممم😂😂
اینکه میگن اونجا رفتی داد نزنی و فلان نکنی ک بهت رسیدگی نمیکنن و سعی کن صدات در نیاد ب اینا اصلا گوش ندین چون واقعاا بدن هرکی فرق دارععع یکی با داد زدن آروم میشه یکی دیگع نههه اون کاری ک آرومت میکنه رو انجام بده🤌🏻
و در آخر اینکه سع لایع بخیع خوردم دو سع روز اوللل خیلی درد داشتممم الان خداروشکر  بهترممم🙂
زایمانم سخت بودد خیلی سخت بود ولی راضی بودم چون دردشو باید میکشیدمم و این منم ک تحمل دردم پایینه برگردم عقب بازم طبیعی انتخاب میکنم چون تحمل درد قبل زایمان بهترع تا بعد زایمان 🙂👌🏼

امیدوارم همه مادرا سرزمینم زایمان راحتی داشته باشن🤲🏻🫀
مامان زهرا و علی مامان زهرا و علی ۵ ماهگی
پارت ۲


خلاصه ساعت ۱ و ربع شب رفتیم بیمارستان ک دخترمم پیش مادرشوهرم نموند و همراه ما اومد و تا صب تو بیمارستان بود پیش باباش ،منو مامانمم باهم رفتیم زایشگاه ، خوب بگذریم
بعد رفتم و گفتم درد دارم معاینه کرد با تعجب گف نزدیک ۶ سانتی چرا دیر اومدی سریع بستری کردو با دکترم هماهنگ کرد و لباس تنم داد رفتم داخل سالن رو تخت دراز کشیدم تو همین تایم با هم تختی هام و پرستارا صحبت میکردم ،ازم پرسیدن امپول بی درد میخوای گفتم اره توسرم بزنین فکنم اسمش وریدی هس ک اونو زدن و اکسیژون وصل کردن برام دیگ یهو گیج شدم دردام قطع شد و خوابم میگرف گاهی میومد دردام ولی با فاصله زیاد
اخرین بار یادمه معاینه کرد گف ۹ سانتی بیا بریم اتاق زایمان منو بردن اونجا دردام ک میومد داد میکشیدم گاهی سعی میکردم با تنفس رد میکردم گاهی نمیشد و داد میزدم دکترمم سر ۷ یا۸ سانت اومد بالاسرم ، ازشون خواستم دوباره برام امپول بیحسی بزنن چون اثرش داش ازبین میرف ، دیگ نمیدونم زدن یا ن
بهم گف موقعی ک درد داشی زور بزن ولی خو من انگار زور زدن یادم رفته بود و اون حس فشار و زور نداشتم هرکاری میکردم نمیتونسم جبغ میزدم میگفتن جیغ نزن زور بزن ولی نمیتونستم دیگ دکتره داش ناامید میشد میگف نمیتونه و بلد نیس زور زدن رو ،واقعا ترسیدم نکنه سزارین بشم تمام تلاشم

ادامه ش پارت۳
مامان علی آقا 🩵 مامان علی آقا 🩵 روزهای ابتدایی تولد
پارت هفتم

بعد از فول شدن دیگه شما هیچ دردی حس نمیکنی
یعنی فقط و فقط حس زووور شدید
انگار ببخشید عذر میخوام یبوست شدید شدی و حس زور میاد ولی چیزی نمیاد😅(ببخشید مثالام اینقدر بده ولی واقعا همچین حسی داره 🤣)
وقتی دیدم اتاق داره شلوغ میشه و سه چهار نفر اومدن دور و برم فهمیدم خبراییه
دیگه واقعا وقتشه
موقعیتمو درست کردن رو تخت و پاهامو گذاشت رو پایه های مخصوص زایمان
ببین اینجا دیگه دست خودت نیس که زور بزنی یا نه
بچه با تمومم توان فشار میاورد
خیلی خیلی شدید
از یه لبه ی واژن رد شد از یه طرف رد نشده بود سرش
مامام با توجه به سایز شکمم میگف بچه ات ریزه دو تا زور بزنی میاد بیرون
زانوهامو تو بغلم گرفتم و به نافم نگاه کردم
با تموم توان وقتی حس زور میومد خودمم کمکش میکردم
وقتی حس زور میاد بایدد خودتم زور بزنی اینجوری حس خوبی داری و درد نداری
چند تا زور که زدم گفت صبر کن باید یکم برش بزنم
سوزش زمان برش رو کامل حس میکردم ولی چون بی حس کرده بودن دردی نداشتم
چند تا زور که زدم خسته شدم گفتم خب پس چرا نمیااااد
مامام گفت اومده دیگه نگاش کن
سرمو خم کردم دیدم یه کله ی پرمو از من اومده بیرون 😂😍 پشت سرش به من بود
مامان غزل😍🥰 مامان غزل😍🥰 ۱ ماهگی
پارت چهار
سریع من گذاشتن روی تخت زایمان وسایل اماده کردن حس زور بهم دس میده گفتن دردت گرفت زور بزن من هی دردم گرفت زور میزدم نمیاد گیر کرد گفت زورت فایده نداره جای سرم خراب شده یکی اون داره بهم امپول میزنه یکی هم رو باسنم امپول انتی بیوتیک زد شنیدم گفت انتی بیوتیک زدم بهش گفتم برای چی گفت برا بچه عفونت نگیره هی دردمیگیرم زور زدم دختر بچه هم میترسید زورمیزنه داد بی داد راه انداختیم من اون دختر به من‌میگن زور بزن سر بچه معلومه به اون میگن زور بزن سر بچه داره میاد وضع بدی بود خیلی وحشناک هی زور محکم میادم چهار پرستاربالا سرم بود پرستارا میگن دستمو فشار بده زور بزن دستاشون فشار دادم زور میزنم نیس بچه نمیخواد داشتم ناامید میشدم ک دکتر برش زد گفت الان زور بزن با دردات منم اسم فاطمه زهرا دادزدم اسم شوهرم داد زدم ک سربچه اومد نزدیکتر شد گفت افرین همین جوری ادامه بده بعد صدا گریه بچه اومدتا دیدم دختر بغل دستم زایید من موندم🤦‍♀️🥺😣
مامان هانا مامان هانا ۲ ماهگی
تجربه زایمان 4
بالاخره ماما اومد و واقعا سر هر انقباض خیلی کمک حالم بود با ماساژ و ورزش‌هایی ک میداد ولی اصلا اون زمان درد من جوری نبود ک با اون ماساژ آروم بشم، یهو یکی اومد گف بخاب میخام کیسه آب و پاره کنم، گفت هر دردی ک گرفتی زور بزن من هرچی زور میزدم میگف نمیشه بزنم بیشتر انقد زور زدم تا بالاخره پاره کرد و رفت، ماما گفت بهش آمپول فشار بزنید زایمان کنه گفت ن نمی‌زنیم زوده. وقتی رفت حالت سجده شدم و کمر عقب جلو میکردم ولی دردم خیلییی شدت گرفته بود و اصلا نمیشد تحمل کنم، نیم ساعت بعد اومد دوباره معاینه کرد گفت هنوز همون 7سانته منم ک غمای عالم ریخته بود رو سرم هی میگفتم من نمیتونم زایمان کنم ولم کنید سزارین کنید منو، گفت هروقت معاینه میکنم تو زور بزن ببینم فرقی میکنی س چهار تا زور زدم یهو گفت تمومه فول شدی، حالا سخت ترین جاش دقیقا همینجا بود ک من فک کردم تموم شده، ماما گفت الان سر بچه اومده جلو و اگه زور نزنی بچه خفه میشه و متاسفانه نینی من مدفوع کرده بود و شرایط سخت تر شده بود، هرچی زور میزدم از اعماق وجود انگار ن انگار فقط میگفت سرش دیده میشه ولی نمیومد سرجاش ک بتونن بدنیا بیارنش، ساعت 6ونیم صبح بود ک من داشتم تلاش میکردم یهو ماما بخش اومد گفت ب بیمار بگو زور نزنه ما ساعت 7و ربع شیفتمون عوض میشه خسته ایم حوصله زایمان نداریم شیفت بعد زایمانشو بگیرن😐💔💔💔