۳۱ پاسخ

چقدهزینه دکترت وبیمارستان شدعزیزم

عزیزممم چقد خوب بود تجربهات وای بعد اینکه بچه دنیا میاد و ی نفس راحت میکشی از بخیه اش میترسم و فشار دادم شکمم از دوتا وحشت دارم ای خدااا همش خواب زایمان میبینم😭

با پیامات گریه کردم… قدمش کلی مبارک عاقبت بخیر بشه🐣🌹❤️😘🥹🥹🥹. خیلی خوشالم ک پیاماتو خوندم
مرسی ک تجربه هاتو گذاشتی
از خداهرچی میخای بهت بده
انقد حالم بد بود و استرس داشتم، پیامهاتو خوندم ی کم ارامش گرفتم🙏🙏🥹🥹

پزشک خصوصی نداشتی؟؟

وای گریه ام گرفت 🥲🥲
انشالله کوچولوت خوش قدم باشه
همیشه سالم و تندرست باشید 😍❤️🙏🏻

عزیزم اسم و فامیل ماما رو لطف میکنی🥹❤

خییییییییلی حس خوبیه اون لحظه ک فارغ میشی
دیگ خودتم تجربه کردی، چقد خوبه اون حس واقعا، منک بی حسی هم نداشتم، ی دفه دردا رفت چقد خوب بود

مبارک باشه گلم

عزیزم متخصص بیهوشی چجوری باهاش درارتباط بودی؟ ازخود بیمارستانی که رفتی گرفتی؟ هزینه اش چقدر شد متخصص بیهوشی؟

خانمی یسوال چه کارایی رو موقع زور زدن انجام دادی میگن با تنفس میشه درد رو کنترل کرد یعنی چی چجوری

ماماننن جانننن
😍😍
الحمدالله الحمدالله 🥺😍
وای اره اون لحظه ک مباد بیرون خیلی حس خوبیه خیلییییییییییییی

اگ تيكه كيسه اب بمونه چي ميشه خطرناكه؟

مبارکت باشه عزیزم

گریم گرفت🥺🥺🥺🥺🥺خداروشکر عزیزم بسلامتی نی نی نازتو بغل کردی قدمش خیر باشه انشالله تن هردوتاتون سالم باشه ❤🌹🥰😘 برای ما هم دعا کن گلم

ماما همراه چطور میشه گرف؟☹️چقد خوب توضیح میدین

مبارک باشه ایشالا قدمش خیر باشه

مبارکه عزیزم خیلی برات خوشحال شدم 🥰

مبارکت باشه گلم
شما فقط همسرهمراهتون بود؟ نیاز نیست مادر یا خواهر دنبالمون باشن ؟
چند نفر همراه تو اتاق خصوصی راه میدن؟

کدوم بیمارستان زایمان کردی فدات

راسی مامان اوین درسته ک میگن اپیدورال روند زایمان طولانی میکنه یانه شایعه س؟

عالیه خداروشکر😍بخیه نخوردی گلم؟

خداروشکر...قدمش پر خیروبرکت...ان شاءالله قسمت همه و من....زودتر بگذره این دوران به خیروسلامتی

مبارکه عزیزم
وقتی بهت امپول بیحسی زدن میتونستی زور بزنی یانه سختت بود؟

مبارکت باشهههه😍😍چرا چشمای من اشکی شد اخه🥺
کاش زودتر ب شهریور برسیم منم نینیمو بغل کنم🥺

امپول بی حسی درد نداشت ؟
برش بخییه ؟🥹

مبارک قدمش پر خیر ❤

خداروشکر ک راحت زایمان کردی
قدمش پرخیرو برکت باشه برات❤️

انشالا که قدم بشه مبارک باشه عزیزم

مرحله خروج جفت گفتی فشار دادن ، مگه درد داشت؟ مال من فشار ندادن ولی خیلی دقیق همه رو در اوردن،میگفت سرفه کن جفت بیاد بیرون با ماساژ شکم و رحم در اومد.

یاد گریه های دیشب اینموقعت بیوفت
دیدی ارزش نداشت ؟
الانم جوجه کوچولوت بغلته 🥰🥹
خدا همه چیو به وقتش میچینه
خداروشکر راحت گذشته برات
مبارکت باشه 😍❤️

خداروشکر که سبک شدی.
منم تو مرحله زور زدن گیر کردم، هرچی زور میدادم ماما می‌گفت چرا زور نمیزنی دختر 😬 میگفتم بخدا زور میزنم دارم پاره میشم ،

خب حالا عکس اوین خانوم نشون نمیدی؟

سوال های مرتبط

مامان پناه مامان پناه ۸ ماهگی
تجربه زایمان :
پارت سه :
ساعت سه بستری شدم و دردام رسیده بود ب سه دقیقه یکبار
(سه دقیقه اروم بودم یک دقیقه درد )
دردام هم طوری بود ک تو مقعدم و رحمم همزمان درد میگرفت
و وقتی هم دردم میگرفت ایت الکرسی میخوندم و صلوات یک وقتا هم ک دردم شدید تر بود ب خودم دلداری میدادم میگفتم تا شصت بشماری دردت تمومه
و همونجور هم بود اصلا هم جیغ نمیزدم و داد و هوار نمیکشیدم
ساعتا چهار . نیم بود ک حس مدفوع داشتم و خود ب خود زور میزدم و دست خودم نبود ک ماما اومد معاینه کرد تا معاینه کرد ب پرستار گفت زنگ بزن دکتر بیاد و خودشم شروع کرد وسایل زایمان و اماده کرد اولش میگفت زور بزن بلد نبودم همراه زور جیغ میزدم یکی دوتا جیغ ک زدم افتادم رو روال یک نفس عمیق میکشیدم یک زور میزدم و جیغ نمیزدم ک بچه بدنیا اومد و حتی دکترم نرسید
با اینکه دکترم کمتر از ده دقیقه خودشو رسوند ولی من زایمان کرده بودم ماما خیلی ازم راضی بود میگفت خیلی زایمان خوبی داشته لگنش کاملا اماده بوده ک دکترم گفت لگنش بخاطر ورزشایی انجام داده اماده بوده
ولی سر بخیه هام اذیت شدم چون بیحسی پریده بود
سه تا بخیه از بیرون خورده بودم دیگه داخل نمیدونم
مامان ✨️𝒜𝓃𝒾𝓁✨️ مامان ✨️𝒜𝓃𝒾𝓁✨️ ۱ ماهگی
# پارت سه تجربه زایمان
ما همجنان درد میکشیدیم با هر بار انقباض از کیسه ابم شره میکرد
نیم ساعت بعد ماما معاینه کرد گفت ۸ سانتی ی رب بعد گفت ۱۰ سانتی حالا وقت زور زدنه منم تو این مرحله گیر کرده بودم نمیدونستم جطور زور بزنم ب گلوم زور میدادم😂😂😂 خلاصه گلومم این وسط پاره شد
ماما میگفت فقط زوررر موقعی ندفوع داری اون زور بزن قویی منم چندبار زور زدم یکم سرش میومد بیرون دوباره میرفت داخل موقع زور انقد میترسیدم مدفوع کنم😂😂 به خیر گذشت
هی میگفتم برش بزنین زودتر درش بیارین دیگ نمیتونم بلاخره ب پروسه برش هم رسید اممول بی حسیو زد برش زد با قیچی اینو بگم اثلا ن درد امپول حس کردم ن درد برشو چون اون قسنت انقد فشاره اون لحظه هیچی حس نمیکنی
برشو زد با انقباض بعدی گفت زور بزننن ک بیاد انقد زور دادم کلشو کشیدن بیرون بعد ی زور دیگ شونش اومد کشیدنش بیرون ی صدا تلپی داد واقعا سبک شدمم گذاشتنش رو شکمم اقسنگ ترین حس دنیا بود😍😍😍انقد میگفتم خدایا شکرت باورم نمیشد من تونستم 🥹🥹 دیگ بردن تمیزش کنن لباس بپوشن مرحله اخر زایمانن ک خروج جفته ی زور کوجیک زدم جفتمم کشیدن بیرون هی میگفتم کو ببینمشش واقعا جالب بود 😅😅
دیگ بخیه زدناا سروع شد من هی میگفتم مقعدم سالمه؟😂😂حین زورا هی میگفتم مقعدمم طوریش نشد؟😂ماما میگفت انقد روش حساسی بیمس میکردی😂🤦‍♀️
مامان آیلین مامان آیلین ۹ ماهگی
تجربه زایمان
پارت(۲)
بعدش که کیسه آبمو زد دردا شدیدتر شد من ساعت 5ونیم بستری شدم ساعت 8ونیم 6سانت بودم ک کیسه آبمو پاره شدم 7سانت ولی دردا شدید بود ولی استراحت میداد گیج بودم چون نخوابیده بودم کلی ورزش داد آبگرم و توپ که واقعا خوب بودن همه تو دهنم میزاشت بعدش گفت باید زوربزنی تاسر بچه بیاد تو لگن اینجا ی خورده سخت بود دردا شدید بود 6تا زور زدم تا سربچه اومد پایین ساعت9ونیم شدم 9سانت دیگه لرز گرفته بودم گفت ی زور دیگه بزن بریم اتاق زایمان ک منم زور زدم سر بچه معلوم شد رفتیم اتاق زایمان که اونجا برش داد نفهمیدم ولی زور بدی بمم وارد میشد درد بدی بود واقعا تحملش برام سخت بود ولی با 5یا6تا زور ک ک موقع دردا باید برنی ی خورده استراحت میده ولی بین دردا باید زور بزنی حس مدفوعش خیلی بده ک با5یا6تا زور محکم دخترم بدنیا اومد😍😘🙏ممنون از همه که دعا کردین عزیزان
وزن بچم 3250بود چون دستش کنار سرش بود برش خوردم بخیه خوردم6یا7تا وگرنه لگنم خیلی خوب بود اینجور ک ماما بهم گفت بخیه زدن درد نداشت برش هم. متوجه نشدم بی حسی زدن ولی بعدش خونریزی داشتم 15بار شکممو فشار دادن اون خیلی بده خداروشکر زایمان خوبی داشتم راضی بودم
مامان هانا مامان هانا ۱ ماهگی
تجربه زایمان 4
بالاخره ماما اومد و واقعا سر هر انقباض خیلی کمک حالم بود با ماساژ و ورزش‌هایی ک میداد ولی اصلا اون زمان درد من جوری نبود ک با اون ماساژ آروم بشم، یهو یکی اومد گف بخاب میخام کیسه آب و پاره کنم، گفت هر دردی ک گرفتی زور بزن من هرچی زور میزدم میگف نمیشه بزنم بیشتر انقد زور زدم تا بالاخره پاره کرد و رفت، ماما گفت بهش آمپول فشار بزنید زایمان کنه گفت ن نمی‌زنیم زوده. وقتی رفت حالت سجده شدم و کمر عقب جلو میکردم ولی دردم خیلییی شدت گرفته بود و اصلا نمیشد تحمل کنم، نیم ساعت بعد اومد دوباره معاینه کرد گفت هنوز همون 7سانته منم ک غمای عالم ریخته بود رو سرم هی میگفتم من نمیتونم زایمان کنم ولم کنید سزارین کنید منو، گفت هروقت معاینه میکنم تو زور بزن ببینم فرقی میکنی س چهار تا زور زدم یهو گفت تمومه فول شدی، حالا سخت ترین جاش دقیقا همینجا بود ک من فک کردم تموم شده، ماما گفت الان سر بچه اومده جلو و اگه زور نزنی بچه خفه میشه و متاسفانه نینی من مدفوع کرده بود و شرایط سخت تر شده بود، هرچی زور میزدم از اعماق وجود انگار ن انگار فقط میگفت سرش دیده میشه ولی نمیومد سرجاش ک بتونن بدنیا بیارنش، ساعت 6ونیم صبح بود ک من داشتم تلاش میکردم یهو ماما بخش اومد گفت ب بیمار بگو زور نزنه ما ساعت 7و ربع شیفتمون عوض میشه خسته ایم حوصله زایمان نداریم شیفت بعد زایمانشو بگیرن😐💔💔💔
مامان ماهلین👨‍👩‍👧 مامان ماهلین👨‍👩‍👧 ۱۵ ماهگی
خانم یوسفی اومد معاینه کرد گفت ۶ سانتی همون لحظه گاز بی حسی رو هم آوردن اولی رو کشیدم نفسم بی حس شدم موقع درد نمیتونسم داد بزنم دومی رو کشیدم نفسم دیدم دستام بی حس شد بعد زبونم کلا بدنم بی حس میشد مامانم انقدر میترسید میگفت نکس خانم یوسفی هم میگفت نکس ولی میکشی اگه موقع زور زدن نتونی زور بزنی من میدونم و تو با شوخی خلاصه ۳ یا ۴ بار کشیدم نفسم دیگه نکشیدم دیگه حالم خیلی بی حس میشد خلاصه گذاشتم کنار همون لحظه حس کردم یه زور محکمی به واژن و مقعدم اومد خانم یوسفی اومد گفت زور بزن فقط مامانم رو بیرون کردن خانم یوسفی نشست کنارم میگفت زور بزن داره میاد بعد گفت اتاق زایمان رو اماده کنید بردنم اتاق زایمان دراز کشیدم رو تخت حس میکردم لحظه های اخر دردش قابل تحمله چون باید زور بزنی من آخراش درد نداشتم فقط زور میزدم بعد برش زد همون لحظه گفت وای واژنت چقدر تنگه باید دکتر سز میکرد تو رو بعد نوار قلب گرفت یه لحظه صدای قلب دخترم رفت انقدر ترسیدم گفت هر چی زور داری بزن بچه حالش بده یدونه زور زدم نشد بعد هرچی زور داشتم زدم سر دخترم اومد بیرون بعد شونش بعد پاهاش بند ناف دور گردنش یه دور بود بعد بندناف رو با دستش محکم فشار داده بود ول نمیکرد همون لحظه گریه کرد رو شکمم منم نوازشش کردم بردنش رو تخت دیگه ساعت ۲ و ۴۰ دیقه ظهر به دنیا اومد اینم بگم ماما خانم توفیقی به من ورزش سجده دور کمر روی توپ راه رفتن رو گفتن انجام بده که خیلی خوب بود واقعا از کادر بیمارستان امام حسین خیلی راضی بودم خدا خیرشون بده که گذاشتن مامانم بیاد کنارم بلوک زایمان خلاصه اینم از تجربه زایمان من انشالله همه مامانای باردار به سلامتی فارق بشن
آواتار مامان رویا مامان رویا رویا ۲ سالگی
بسلامتی گلم
گاز بی حسی واسه چی بود گلم؟
مامان السا💖 مامان السا💖 ۱ ماهگی
تجربه پارت۲

دو ظهر بستری شدم سه بهم امپول فشار زدن تا ساعت هف درد خاصی نداشتمو ورزش اینا کردم تا هفت دیگ اومدمعاینه کرد گف ۱و نیم سانتی خیلی روحیمو باختم خسته شده بودماز معاینه هم خیلی بدم میومد اذیت میشدم دیگ اومد کیسه ابمو پاره کرد دردام شرو شد منم تحمل میکردم و ورزش میکردم تا ساعت ده دیگ حیلی شدید شداومد معاینه کرد ۵ سانت بودم دردام خیلی پشت سرهم بودو قط نمیشد اومد سرمو جدا کرد و دید خیلی اذیتم زیر نوار قلب کلن تیک تیک گرفته بود گاز بی حسی اوردواقن اب رو اتیش بود خیلی چیز باحالیه ادم انگار خوابه ادم دردام ک میگرف حالیم میشد ولی شدتش خیل کم شده بودو قابل تحمل دیگ ماما رف بعد دوازده اومد معاینه کرد گف هشت سانتی من همچنان از اون گاز استفاده میکروم ولی دردام شدید شده بودو باز حس میکردم یاعت یک اومد فول شده بودمو حس زور داشتم خیلی بد بود چن تا زور زدم اما نمیومد دیگ رفتیم زایشگا اونجام چنتا زور زدم بهم بی حسی زد و برش داد بچه بدنیا اومد بعدم بهم بخیه زد دردش خیلی نبود ولی متوجه میشدم یکم شکمم اومد فشار داد اکنم خیلی درد داشت همین کلن چون طولانی شد خیلی برام سخت بود ولی اگه گاز بی حسی نبود واقن کم میاوردم
مامان شیرین عسلا مامان شیرین عسلا ۳ ماهگی
پارت دوم تجربه زایمان طبیعی ....تا کیسه آبم پاره شد حدود ساعت نه و نیم ده شب بود زنگ ب ماما خصوصی زدم ک چکار کنم گفت اماده شو بیا اگر دردات شدید ک زود بیا منم تا کیسه اب پاره شد ده دق بعد درد شدید منظم با فاصله کم شروع شده بود ی آرایش کردم لباس پوشیدم زود با شوهرم رفتیم بیمارستان ماما هم رسید اول معاینه کرد ک گفت تو چهل. پنج سانتی دختر بیا رو توپ منم شروع کردم توپ و ورزش ک دیدم آب گرم با ورزش و توپ شدید با خون داره ازم می‌ریزه دردمم اینقدر زیاد بود ک نفسم بالا نمیومد فقط دوست داشتم تموم بشه و فک میکردم الان میمیرم خلاصه حس درد شدید و زور زدن داشتم حس نفخ و دستشویی شدید گفت دراز بکش نگاه کنم تو فاصله بیست دق بود ک از پنج شدم نه سانت و حس زور شدن ک گفت فولی دارم میبینم موهاشو شروع کن زور با تمام توان اولش سعی کرد بدون بخیه برام انجام بده ولی من هرچی تلاش کردم نشد با ی برش کوچیک در حد سه تا چهار تا بخیه و زور زیاد خداروشکر پسرم تو سی و هفت وپنح روز دنیا اومد و این لحظه رو برا همتون آرزو میکنم چون بهترین حس دنیاست
مامان هانا مامان هانا ۱ ماهگی
تجربه زایمان 5
دیگه آمپول فشاری ک زده بود و قطع کرد و رفت، ماما همراهم گفت تو زور بزن وقتی سرش بیاد دیگه نمیتونن کاری کنن مجبورن بگیرن، ولی چون آمپول و قطع کرده بود من دردام در حدی نبود ک بتونم زور محکم بزنم، از خستگی و بی‌حالی و بی خوابی داشتم بیهوش میشدم و گریه میکردم ب ماما میگفتم توروقران ی کاری کن من میمیرم آخرش، اونم بیچاره حرصش گرفته بود و کاری نمیتونست بکنه، دیگه کلا افتادم رو تخت و ن میتونستم زور بزنم ن میشد نزنم هر انقباضی ک میگرفتم زور میزدم ولی اصلا اون زور هیچ کاری نمی‌کرد ماما میگفت هیچ فایده ای نداره زور زدنات، بالاخره ساعت 7وربع شد و شیفت عوض شد یهو هرچی دکتر و پرستار بود اومد تو اتاق و هی میگفتن زور بزن زور بزن منم ک دیگه توانی نداشتم، از همه وجود زور میزدم ولی اونا میگفتن چرا زور نمیزنی هنوزم تو هنگام مگه بقیه چطوری زور میزنن ک زورای من در برابر اونا هیچی نبود😂چام بسته بود یهو چشام و وا کردم دیدم دکتر لباسای مخصوص پوشیده و قیچی دستشه یکیم اومده بود بالا سرم نمیدونستم واسه چی، چشام و بستم زور بزنم یهو دیدم اونی ک بالا سرمه شکمم و فشار میده ک بچه بیاد بیرون، واقعا درد آور ترین لحظش بود دیگه منی ک تا اون لحظه جیغ نزده بودم جیغم بلند شد دکترم ک میگفت جیغ نزن زور بزن و یهو با قیچی پاره کرد، بعد چند دقیقه دکتر گفت نمیخاد زور بزنی بسه چشام و وا کردم دیدم بچم و گذاشتم رو سینم🥹🥹🥹همه دردام تموم شد همون لحظه
مامان نورا💕 مامان نورا💕 ۵ ماهگی
نمیدونستم خودمو اروم کنم یا شوهرمو خلاصه ما رفتیم بیمارستان فاطمه زهرا رباط کریم ک خدای خیلییی راضی بودم اونطور ک فکر میکردم‌نبود رفتیم بخش زایشگاه و دراز کشیدم روی تخت معاینه ام کردن گفتن ۵ سانتی سرم اینا زدن و امپول زدن و ان اس تی وصل کردن یه نیم ساعتی گذشت و منم هعی سعی میکردم با نفس عمیق خودمو اروم کنم بعد نیم ساعت فک گنم امدن معاینه کردن بعدش ماما امد و هعی گفتن زور بزن یکی هم از روی شکم فشار میاورد دیگه نفس کم اورده بودم نمیتونستم زور بزنم گفتن اگه همکاری نکنی بچه خفه میشه سرشو میبینیم یه دو تا زور دیگه امده بچه . اونجا دیدم ک بیحسی و زدن و یه برش زدن منم یه دو تا زور دیگه زدم و دخترم دنیا امد وایییی از حسش نگم براتون خیلییییی حس قشنگی بود🥺😍 الهی همه خانم های اقدامی تجربه کنن و خانم های باردار هم ب سلامت زایمان کنن وای یه موجود کوچولو بردن گذاشتنش زیر دستگاه منم از دور میدیدمش و صدای گریه هاشو گوش میدادم خیلییی حس قشنگی بود 🥺💖 یکم ک گذشت پرستاری ک بالای سر من بود گفتش یه زور دیگه بزن تا جفتت هم بیاد بیرون ک با یه زور دیگه جفت امد بیرون و بی حسی زدن و شروع ب بخیه زدن به من گفتن خیلی بد پاره شدم اونم به خاطر تغذیه نا مناسب تو بارداری . تا میتونین تو بارداری گوشت و تخم مرغ بخورین تا خدای نکرده مثل من نشین من از داخل از ۳ جهت پاره شدا بودم نزدیک ۲۰ تا بخیه خوردم خلاصه اینم از تجربه زایمان من ببخشید ک طولانی شد من خیلی. راضی بودم از زایمانم از اول بازداریم پیاده روی خیلی داشتم پله هم زیاد بالا پایین میکردم .

دخترم ساعت ۷ و ۴۷ دقیقه صبح . روز ۲۳ .. ۲ .. ۱۴۰۳ پا ب این دنیا گذاشت الهی ب حق فاطمه زهرا تو زتدگیش خوشبخت ترین باشه و بهترین ها نصیبش بشه 💖👨‍👩‍👧🧿
مامان نیکان مامان نیکان ۵ ماهگی
ساعت ۹ آمپول فشار بهم زدن..ساعت ۱۱ شدم ۶ سانت ک آوردن بهم بی حسی وریدی زدن ینی ب سرمم آمپول بی حسی میزدن ک تو هر انقباض خودش وارد بدنم‌میشد..ی دکمه ام داشت ک اگه خودم دردم بیشتر شد دوز دارو رو بیشتر میکردم..خیلی خوب بود تحمل درد و برام خیلی آسون کرد..ولی من کل تایم انقباض و باز شدن دهانه رحم درد زیادی نداشتم‌قابل تحمل بود برام
ساعت ۱۲ مامای همراه دوباره معاینه کرد ۸ سانت شده بودم خودش تحریک کرد شدم ۹ سانت گف ۱ میریم اتاق زایمان
دوباره ساعت ۱ اومد یه معاینه کرد ک اون‌معاینه خیلیییییی درد داشت دوس داشتم‌بمیرم
بعد اون معاینه من معنی درد و فهمیدم دیگ داشتم میمردم ..سریع گف بریم اتاق زایمان از اونورم‌زنگ زد ب دکترم ک بیا مریضت فول شده و سر جنینو دارم‌میبینم
رفتیم اتاق زایمان و بمن گفتن زور بزن ..چجوری زور بزنم وقتی هیچ زوری نداشتم..میگفتن زور بزن انگار‌معنی زورو نمیفهمیدم چیزی ب اسم‌زور وجود نداشت..اصلا نمیتونستم زور بزنم..خلاصه با هر بدبختی از گوشه های تخت میگرفتم‌و صدامو مینداختم ته گلوم اصلا داد نمیزدم زور میدادم ..من‌زور واقعی هنوز نیومده بود بهم بخدا خودم داشتم زور میزدم..۳تا یا ۴ تا زور زدم‌ و پسرم دنیا اومد..۴ تا بخیه خوردم ک دکترم‌گف اگ خوب زور میزدی اونم‌نمیخوردی..
ادامه پارت بعدی
مامان گندم🧚‍♀️👼 مامان گندم🧚‍♀️👼 ۴ ماهگی
باز امپول جواب نداد دردام درد داشتم خیلی زیاد وحشتناک دستگاه نشون نمی‌داد اینا فکر میکردن الکی میگم درد دارم خلاصه معاینه کردن تا شدم ۴سانت و سر بچه اومده پشت سرویکس همش هم ادرار داشتم هی میرفتم ای میخوابیدم خلاصه رفتم دوش آب گرم گرفتم ولی خیلی درد داشتم اصلا حالیم نبود ک آب گرمه خلاصه خوابیدم رو تخت گفتن دیگه باید زور بزنی ک بیاد پایین خلاصه تو زور زدن میگفتم دستشویی دارم هی میرفتم از ۳ سانت ک شدم بالا می‌آوردم همینجور دکتر میگفت داره پیشرفت میکنه ک بالا میاره از بس بالا آوردم ک گلوم زخم شد خلاصه معاینه کردن بعد کلی زور زدن مردمو زنده شدم شده بودم ۶ سانت دکتر گفت یه زور بده دارم موهاشو میبینم شدی ۸ سانت سریع بردنم اتاق زایمان یه زور زدم دکتر بی حسی زد برش داد بچه اومد وقتی اومد اینقد زیره میزه بود ک نگو ولی همون لحظه تمام دردا رفت دکتر گفت چندتا سرفه کن ک جفتم در بیاد جفت در اومد دکتر گفت چقد جفتش کوچیکه خیلی کوچیکه بند نافش هم خیلی نازک بود خلاصه بخاطر مسمومیت ک داشتم یه روز بیشتر نگهم داشتن دیگه خون بهم وصل کردن کلی آزمایش و اینا دیگه مرخصم کردن سخت بود ولی گذشت