۱۰ پاسخ

خلاصه که گفتم کاش از اولش سز میکردم هم بچم مدفوع نمیکرد هم من اذیت نمیشدم واقعا اونایی که طبیعی زایمان کردن خیلی قوی هستن

خلاصه خیلی درد داشتم ولی تحمل کردم امیدوار بودم زود باز بشم دو ساعت من درد کشیدمو نوار قلب از بچه میگرفتن که اصلا تکون نمیخورد و خودشو محکم سفت کرده بود دوباره اومد معاینم که گفت اینکه هنوزه و من اینجا دیگ نتونستم تحمل کنم گفتم دو ساعت درد کشیدم و هنوزه خلاصه که کلی گریه کردم و از ماما و هم خانوادم التماس میکردم سز بشم برن دکتر بیارن که متاسفانه اصلا دکتری نبود،، بخاطرنوار قلب جنین ماما گفت بچه جاش خوب نیس باید فوری زایمان کنه با امپول فشار ولی قبلش اومد کیسه ابمو پاره کرد که دید بچه مدفوع کرده خلاصه تمام ابو در اورد اینجا خیلی حین معاینه درد داشتم بعدشم که گفتن باید اورژانسی باید عمل بشی و به ارزوت رسیدی من اینجا خوشحال شدم ولی نمیدونستم چی در انتظارمه ،، بچم خیلی مدفوع خورده بودو تا الان بستری هستش نمیزارن حتی بهش شیر بدم زیر دستگاه داره تنفس میکنه مامانا براش دعا کنید خوب بشه

ان شاءالله که صحیح و سالمه نی نی نازت و بزودی میبرینش خونتون

الهی انشاالله ب زودی کوچولوتو بغل کنی

تحت نظر متخصص نبودی؟؟؟

عزیییییییزم ایشالا زود زود خوب میشه نگران نباش
یس بخون براش خیلی هم خودت آروم میشی هم ایشالا هیچ خطری سمت بچت نمیاد بعدم خدا هست مطمئنن تا اینجا صحیح و سالم بوده از اینجا به بعد هم همینه

😟😟😟وای چقد نگران کننده اس زایمان ... ایشالله جوجه ات صحیح و سالم میاد بغلت گلم

از نوار قلب تشخیص ندادن همون اول که بده

منم شرایطم مشابه تو بود
.. نگران نباش و توکل به خدا کن مطمنم درست میشه..خدای مهربون که این نعمت و بهت داده خودشم محافظت میکنه

انشالله صحیح و سالم نینیتون رو میبرید خونه عزیزم

سوال های مرتبط

مامان سامیار💙 مامان سامیار💙 ۴ ماهگی
دیگ خیلی دردام عجیب بود اصلا نمیتونستم تحمل کنم مثل دیوونه ها شده بودم حالم بد بود دوست داشتم بلند شمممم خیلی خراب بودم اومدن معاینه کردن ۳ ونیم سانت بودم ساعت ۱۲ ظهر دیگ دیدن خیلی خرابم اپیدورال زدن برام که هم وقتی دارو وارد کمرم شد خواب عجیبی اومد سراغم در حد یه ربع هن خوابیدم ولی خب گه گاهی هم درد داشتم که دیگ سوزش خیلی خیلی کمی شده بود
بلند شدن به ورزش کردن با ماما همراهم نزدیک یک ساعت ورزش کردم و معاینه شدم شده بودم ۶ سانت ساعت ۲ ظهر و خب باز دردام شروع شده بود و یکم تحمل کردم وقتی باز غیر قابل تحمل بود یه دوری دیگ اپیدورال گرفتم و باز ورزش کردم ولی خی این دفعه دردام سکزشی نبود شدتش کم شده بود فقط ولی تند تند دردم می‌گرفت
دیگ ساعت ۳ونیم معاینه شدم ۹ سانت بودم و سر بچه هم پایین بود و خب به باسنم فشار و زور میومد همش حس دسشویی داشتم و بشدت درد داشتم ولب خب حس میکنم اگر اپیدورال نبود دردام بیشتر بود دیگ با هر توانی که داشتم زور میزدم وقتی سر بچه قشنگ اومد پایین و دیده می‌شد بردنم رو تخت زایمان و خب با دو تا زور ساده پسرم و بغل گرفتم 🥰😍
پارت ۲
مامان تیام مامان تیام روزهای ابتدایی تولد
مامان 💙آیهان🥹💙 مامان 💙آیهان🥹💙 ۸ ماهگی
سلام خانما تجربه زایمان من تو بیمارستان صیاد شیرازی گرگان:
38 هفته 7 روز بودم که از غروب دردام شد یعنی 16م اسفند دردام اول از بالای مهره کمرم میگرفت میومد به لگن بعد از لگنم دردم میرفت به شکمم سفت میشد شکمم در حدی که حس میکردم یه سنگ تو شکممه بعد این درد میرفت به واژنم اولش تا شب دردام هر نیم ساعت بود
بعد از شبش تا غروب روز بعد هر بیست دقیقه دردم میومد بعد از غروب دیگه هم دردام شدید شد هم فاصله شون کم شد یعنی فاصله شون تا ساعت 10 شب رسید به هر دو دقیقه میگیرفت و ول میکرد چندساعت دردمو تو خونه کشیدم ولی دیگه شدید شد و نمیتونستم تحمل کنم و میترسیدم خدایی نکرده خطرناک باشه و راهی بیمارستان شدم ساعت دو شب اومدم بیمارستان رفتم زایشگاه اونجا رفتم گفتم درد دارم معاینم کردن گفتن وقت زایمانته و 3 سانت بازی و باید بستری بشی تا زایمان کنی... کارای بستریمو انجام دادم بستری شدم سرم وصل کردن و هی میومدن معاینه میکردن😂 با همون معاینه هاشون کیسه آبم ساعت سه پاره شد ترسیدم که عمل کنن ولی نکردن خداروشکر آمپول فشار زدن تو سرم که دردام شدیدتر شد انقدری شدید شد که دیگه میخواستم گریه کنم و جیغ بکشم مامانم اومد بالاسرم تا کمرمو ماساژ بده ساعت پنج سانت بودم با همون معاینه ها دهانه رحمم باز میشد ساعت چهار رسیدم هفت هشت سانت پنج و نیم صبح رسیدم به ده سانت
مامان هامین مامان هامین ۵ ماهگی
پارت ۲

خب خلاصه من اون شب رو گذروندم و خوابیدم از فردایی صبح یکشنبه تقریبا دردای خیلی جزئی پریودی داشتم که شروع شده بود
و خب قطع‌و وصل میشد و کاملا قابل تحمل بود شب که شد یکم دردام بیشتر شد جوری که تاصب هر بیست‌ دیقه بیدار میشدم و تند تند باید پهلو به پهلو میشدم دردم بیشتر شده بود ولی خب قابل تحمل بود صبح دوشنبه بیدار شدم و تا ظهر هی دردام داشت شدت پیدا می‌کرد جوری که وقتی می‌گرفت به خودم میپیچیدم یکم و زمانی که قطع میشد نفس راحت میکشیدم دیگه عصری رفتم یکم هرجور بود خوابیدم ولی بخاطر دردام هی بیدار میشدم ساعتای ۵ غروب اینا بود که دیگه دردا هی بیشترو بیشتر میشد
گفتم برم حموم تو لگن آب گرم بشینم دردام اروم‌ شه رفتم یه نیم ساعتی نشستم واقعا تاثیر داشت دردامو اون لحظه تسکین میداد
دیگه ساعت ۷ غروب از حموم اومدم بیرون
یکم گذشت دیدم نه دردام خیلی داره بیشتر میشه به مامانم گفتم اگه دردام قابل تحمل نبود شب بریم بیمارستان
که دیگه هرچی می‌گذشت واقعا برام قابل تحمل نبود و بزور میتونستم راه برم دیگه ساعتای ۸ بود دیدم واقعا نمیتونم بیشتر‌ از این تحمل کنم آماده شدیم بریم بیمارستان
تا رسیدیم بیمارستان ساعت نزدیکای ۹ شب بود
من ۹ شب روز دوشنبه ۲۸ خرداد بخاطر دردام که داشت شدت پیدا می‌کرد رفتم بیمارستان
خب خلاصه رسیدیم من گفتم که درد دارم‌ و اینا گفتن برو معاینه کنیم ببینیم شرایطتت‌ چجوریه




پارت ۱ تو کامنتای تاپیک قبلیه....
مامان جوجو مامان جوجو ۴ ماهگی
پارت ۲ زایمان طبیعی 🥲
همون ماما ساعت ۹ اومد آمپول فشارمو زد تا ۹ و ربع دردام کم کم خیلی خفیف شروع شد اولاش دردام هر ۱۰ دقیقه یکبار بود بعدش ساعت ۱۰ معاینه شدم یک سانت و نیم بودم و دردم هر ۵ دقیقه یکبار شد تا ساعت ۱۱ ۲ سانت شدم و دردام هر ۲ دقیقه یا ۳ دقیقه بود دیگه تا ساعت ۱۲ دردام اصلا مکثی نداشتن و اومدن معاینه کردن گفتن ۲ سانت تحت فشاره آمپول فشار خاموش کردن و گفتن دیگ از الان به بعد فقط دردای خودته ساعت یه ربع به ۲ بود ک بازم معاینه شدم البته درد شدید داشتم و ۳ سانت بودم دیگه دردام هی بیشتر می‌شد ساعت ۲ و ۴۰ دقیقه بود صداشون زدم گفتم من درخواست ماما همراه میخام دیگه تحمل این همه درد ندارم و بازم معاینه شدم ۵ سانت باز بودم ک گفتن هزینه الکی نده تا یه ساعت دیگه زایمان میکنی نصف راه اومدی و کیسه آبم رو ترکیدن واسم ولی بعد از هر معاینه من خونریزی داشتم
ساعت ۴ و نیم من احساس مدفوع داشتم میخواستم برم دستشویی ولی گفتن رو تخت کار خودتو بکن لگن درد شدید داشتم وقتی دردم میگربت تمام بدنم به لرزش میوفتاد بعد ساعت ۴ و ۴۵ دقیقه شب واسم گاز بی حسی آوردن ک بتونم درد تحمل کنم و معاینه شدم ۹ سانت بودم تو همین لحظه فهمیدن صدا قلب بچه ام اف کرده زود اکسیژن بهم وصل کردن و گفتن نفس عمیق بکش تا اینکه صدا قلب بچه ام درست شد
ادامه پارت بعدی🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️
مامان آقا کارن🧡 مامان آقا کارن🧡 ۷ ماهگی
تجربه زایمانم پارت 2😀

بعد اون درد دیگ درد اونجوری نداشتم تا اینکه دیروز رفتم کلینیک و مامام قرار شد معاینه تحریکی کنه، که شده بودم 3 سانت و گفت یکمی فقط تحریکی بود و بخاطر وزنم گفت بهتره تا پنجشنبه زایمان کنی نکردی پنجشنبه بیا کلینیک مدام معاینت کنم و ورزش کنی دردت بگیره، بعد از معاینه همونجا ورزش کردم، بعدم با مامانم 1 ساعتی پیاده روی کردمو رفتم خونه دوش آبگرم گرفتم و ورزش کردم دوباره تو خونه، ساعت 7 بود که مامانم اینا افطار کردن و من کم کم دردم می‌گرفت و ول می‌کرد ولی هر 10 دقیقه بود برای همینم دوباره گفتم حتما کاذبه، باز تو خونه پیاده روی کردم دوش گرفتم و ساعت 1 و نیم بود خوابیدم، ولی ساعت 3 که مامانم اینا واسه سحری بیدار شدن منم دردم شدت گرفته بود انگار بیدار شدم یکم نون و ماست خوردم (تنها بهونه ای که میتونستم دردمو قائم کنم گشنگی بود 😅) بعد مامانم گرفت خوابید ولی من نتونستم تا ساعت 5 صبح تحمل کردم، دوش آبگرم گرفتم، ساعت 6 بود دردام هر 3 دقیقه شده بود و شدتش زیاد، دیگ زنگ زدم به مامام که گفت نه هنوز زوده ورزش کن، منم تا 7 صبح تحمل کردم ولی 7 دیگ نکشیدم زنگ زدم گفتم یه معاینه میرم ببینم چند سانتم که مامام گفت نه فکر نکنم تغییر کرده باشی دردتو تو خونه بکشی بهتره، برو بیمارستان معاینه کنن بعد بیا کلینیک پیش خودم ورزش کن وقتش شد بریم بیمارستان، خلاصه ما 7 راه افتادیم به سمت بیمارستان، تو راه دردام کنترلش دستم اومده بود وقتی می‌گرفت کل تنمو شل میکردم قابل تحمل میشد، رفتم زایشگاه گفتم درد دارم و معاینه کرد، یهو سرپرستارو صدا زد گفت بیا کو یه معاینه بکن فکر میکنم فوله 😅 منم انقده تعجب کرده بودم حد نداشت، خلاصه سرپرستارم نگاه کرد و گفت آره 9 سانته، بستریش کن
مامان دلسا خانمم💕 مامان دلسا خانمم💕 ۷ ماهگی
+تجربه زایمان طبیعی ۲+
خونه مون ۵۰ تا پله داره چند بار پله هارو بالا پایین کردم شکمم سفت شده بود مثل سنگ نی نی خودشو قلمبه کرده بود ولی حرکاتش برعکس هر روز کم شده بود خیلییییی نرسیدم که بخاطر زعفرون باشه که خوردم منزل هم تنها بودم یه کم دراز کشیدم گفتم احتمالا درد کاذب هست میگذره ولی بهتر نشدم همچنان هم لکه بینی داشتم رفتم زیر دوش آبگرم کمرمو ماساژ دادم بازم درد داشتم از حدود ساعت ۴ دردا منظم شده بود هر ۷ دقیقه می گرفت تا قبلش دردم یکسره بود از کمر می کشید به سمت زیرشکم مثل روزای اول پریودی ولی قابل تحمل
باز نشستم روی توپ بالا و پایین کردم به ماما همراهم پیام دادم که درد و لکه بینی دارم از صبح که معاینه تحریکی شدم و دردم منظم شده و قطع نمیشه و اینکه زعفرون خوردم می ترسم 🫠حتی عکس لکه بینی رو فرستادم واسش گفت شو زایمان هست و نگران نباش نهایتش تا فردا دو سانت میشی و اگر خیلی نگرانی برو زایشگاه معاینه بشو اگر ۴ سانت بودی خبر بده من بیام وقت معاینه صبح ۱/۵ سانت بودم خلاصه تا حدود ۶ تحمل کردم دیدم دردا شد هر ۳ دقیقه و منظم ،دیذم جدی نمیگیره منو تماس گرفتم با دوستم که چند وقت زایمان کرده بود شرایطم رو گفتم گفت دردات شروع شده ولی چون شکم اول هستی تا فردا شب یا پس فردا ظهر تحمل کن الکی نرو بیمارستان که اذیت میشی گفتم باشه ولی دردم کم نمیشد و انقباض منظم داشتم زنگ زدم همسرم گفتم بیا منزل من اینجوری شده شرایطم تنها نباشم ...