+تجربه زایمان طبیعی ۲+
خونه مون ۵۰ تا پله داره چند بار پله هارو بالا پایین کردم شکمم سفت شده بود مثل سنگ نی نی خودشو قلمبه کرده بود ولی حرکاتش برعکس هر روز کم شده بود خیلییییی نرسیدم که بخاطر زعفرون باشه که خوردم منزل هم تنها بودم یه کم دراز کشیدم گفتم احتمالا درد کاذب هست میگذره ولی بهتر نشدم همچنان هم لکه بینی داشتم رفتم زیر دوش آبگرم کمرمو ماساژ دادم بازم درد داشتم از حدود ساعت ۴ دردا منظم شده بود هر ۷ دقیقه می گرفت تا قبلش دردم یکسره بود از کمر می کشید به سمت زیرشکم مثل روزای اول پریودی ولی قابل تحمل
باز نشستم روی توپ بالا و پایین کردم به ماما همراهم پیام دادم که درد و لکه بینی دارم از صبح که معاینه تحریکی شدم و دردم منظم شده و قطع نمیشه و اینکه زعفرون خوردم می ترسم 🫠حتی عکس لکه بینی رو فرستادم واسش گفت شو زایمان هست و نگران نباش نهایتش تا فردا دو سانت میشی و اگر خیلی نگرانی برو زایشگاه معاینه بشو اگر ۴ سانت بودی خبر بده من بیام وقت معاینه صبح ۱/۵ سانت بودم خلاصه تا حدود ۶ تحمل کردم دیدم دردا شد هر ۳ دقیقه و منظم ،دیذم جدی نمیگیره منو تماس گرفتم با دوستم که چند وقت زایمان کرده بود شرایطم رو گفتم گفت دردات شروع شده ولی چون شکم اول هستی تا فردا شب یا پس فردا ظهر تحمل کن الکی نرو بیمارستان که اذیت میشی گفتم باشه ولی دردم کم نمیشد و انقباض منظم داشتم زنگ زدم همسرم گفتم بیا منزل من اینجوری شده شرایطم تنها نباشم ...

۹ پاسخ

منم الان 39و٤روزم ولي قرار فردا برم معاينه تحريكي يشم

سلام خوش قدم باشه براتون عزيزم دكتر منم پريسا جون خيلي راضيم

عزیزم مبااارک باشه قدم نو رسیده 🥺😍
خوش قدم باشی دخملی قشنگمون..🤍🍃
از خدا میخوام آدم های خوب سر راه زندگیش بزاره و همیشه محافظش باشه🥰

چندهفته زایمان کردی عزیزم؟

مبارک باشه گلم

بقيه ش😍

زایمان کردین الان

ای جانم مبارکه منم پیش ماپری هر دوتا نی نی مو به دنیا اوردم واقعا راضی بودم همه چیم عالی بود خداروشکر ❤😍

مبارک باشه عزیزم قدمش پراز برکت

سوال های مرتبط

مامان دلسا خانمم💕 مامان دلسا خانمم💕 ۶ ماهگی
مامان مهدیار🫶🧠🫀🫁 مامان مهدیار🫶🧠🫀🫁 روزهای ابتدایی تولد
خب بچه ها پارت اول زایمان طبیعی #
دیشب ۲۲ مهر خیلی دلم زیارت میخواست برم حرم.با شوهرم رفتیم و کلی پیاده روی کردم شکمم خیلی سفت میشد قبلشم ۶ روز پیش معاینه تحریکی شدم بیمارستان ک قبلش ۱ سانت بودم طوری بد معاینه کرد گفت تا فردا سه سانتی .اما فرداش دوباره رفتم یه سانت بودم و دریغ از یه زره پیشرفت.روزی دو ساعت راه میرفتم ورزشا رابطه شیاف گل مغربی هر کار بگی میکردم خلاصه ۱۲ شب از حرم برگشتیم و من یکم انقباض داشتم ک تقریبا منظم بود ولی محل ندادم گفتم حتما مثل اوندفه کاذبه و شکمم سفت سفت شده بود گرفتم یه لیوان تخم شوید دم کردم با نبات خوردم اما دردم کم بود قابل تحمل بود و ماما همراهم گفت تا دردت شدید نشده بیمارستان نرو .منم‌میگفتم ولشکن نمیرم و اینکه چند روز یود ترشح داشتم ترشحات خونی کم .و ۴۰ هفته و یه روز به حساب انتی بودم.خلاصه هر کار میکردم بخوابم خوابم نمی‌برد گفتم شاید از خستگی پیاده رویه.اما نه دیدم ساعت ۴ یهو یه آبی ازم خارج شد اندازه نصف لیوان معاینه کردم دیدم سفیده شک کردم گفتم حتما کیسه آبه.راه رفتم رفتم حموم ۵۰ تا اسکات زوم قر دادم راه رفتم ظرفارو شستم گفتم اگر کیسه اب باشه بیشتر میشه یهو دیدم هی داره زیادتر میره و شلوارم خیس میشه خلاصه یکم تو خونه راه رفتم در حد ۴۰ دقیقه بعد رفتم بیمارستان و گفتم کیسه آبم پاره شده معاینه کرد یه سانت بودم همچنان و بردن و منو بستری کردن ....ادامه ...
مامان دلسا خانمم💕 مامان دلسا خانمم💕 ۶ ماهگی
+تجربه زایمان طبیعی ۳+
همسرم رسید منزل دردای منظم داشتم که داشت شدیدتر میشد نشستم روی توپ ورزش کردم حدود ساعت ۸ ماما همراهم تماس گرفت اوضاعمو پرسید و با اون شرایطم گفت برو بیمارستان با عجله وسایل ساک خودمو که نصفه مونده بود جمع کردیم دمنوش گل گاوزبان خوردم و رفتیم بیمارستان داخل ماشین تا برسیم دردام هر ۳ دقیقه منظم بود مامای زایشگاه معاینه کرد‌۴ سانت بودم بستری شدم تا پرونده تشکیل بدیم و لباس بپوشم ماما همراه خودم رسید معاینه کرد ۵ سانت بودم😅کیسه آب رو پاره کرد آمپول فشار نزد ورزشارو شروع کردیم دردام میومد و می رفت ولی کم کم زیاد میشد یکساعت بعد معاینه کرد ۷ سانت بودم دردا دیگه داشت سخت میشد گفتم مسکن بزنین بعد بردم داخل وان آب گرم نشستم همسرم هم کنارم بود دردم زیاد شده بود دوست نداشتم از آب بیام بیرون🫠اومدم بیرون معاینه شدم حدود ۹ سانت بودم ماما گفت موقع انقباض زور بزن فول بشی بریم رو تخت زایمان سخت گذشت از اینجا به بعد ولی به عشق دیدن دخترم تحمل میکردم رفتیم رو تخت نمی تونستم زورای خوب بدم چندبار تلاش کردم ماما بهم روحیه میداد که موهاشو دیدم زور خوب بده دیگه توانمو جمع کردم و زور محکم دادم خداروشکر دخترم ساعت ۱۱ به دنیا اومد خارج شدنش حس عجیبی بود 🥲آوردنش رو سینه ام نمی‌دونستم چیکار کنم گیج زایمان بودم هنوز 🥹بعد جفت اومد و بخیه هارو زدن ...
کمکم کردن بدنمو شستم لباسمو عوض کردن آموزش شیردهی دادن سرم زدن رفتیم بخش شیاف زدن واسم البته اون لحظه درد خاصی نداشتم تحت تاثیر بی حسی بودم .اینم تجربه زایمان طبیعی من😌
ان‌ شاالله همه مامانا زایمان راحتی داشته باشن و بسلامتی نی نی هاشونو بغل بگیرن 🌹
مامان فندوق مامان فندوق ۵ ماهگی
دیروز ۱۴۰۳/۳/۲ ساعت ۵ صبح از خواب پریدم دل درد کمردرد داشتم اما منظم نبود تا ساعت ۹ بود که دیدم دردم ۵ دقیقه منظم شدم و رفتم سرویس با ادرارم خون اومد نشونی رو دیدم دیگه اماده شدم ساعت ۱۰ شد تا رسیدم بیمارستان ۱۱ بود معاینه شدم ۲ سانت بودم رفتم تا ساعت ۱ پیاده روی دوباره رفتم معاینه گفت نزدیک س سانت رفتم پیاده روی دوباره تا ساعت ۳ نیم شدم ۴ سانت دیگه بستری کردن دردام خیلی شدید هر ۳ دقیقه میگرفت ول میکرد با معاینه اخری کیسه ابم سوراخ شد وقتی رفتم داخل دوباره معاینه شدم ۵ سانت شده بودم دیگ کیسه اب ترکید بردن اتاق زایمان منو دردام خیلی شدید بود بهم گفتن برات اکسیژن وصل میکنیم ۲۰۰ تومن هزینه جدا میگیریم و دردت کم میشه منم قبول کردم اکسیژن اوردن بجای ک دردام کمتر بشه بیشتر شد سه بار مدفوع کردم از زور زیاد دیگه جیغ دادم شروع شد از ساعت ۶ زور میزدم دیگ ۱۰ سانت شده بودم زور زدم ماما گفت دارم سرش با موهاش میبینم زور زیاد میزدم خیلی خیلی درد هم داشتم اصلا تخت مناسبی برای زایمان نبود بنظرم برام خودم دستام
مامان آقا کارن🧡 مامان آقا کارن🧡 ۷ ماهگی
تجربه زایمانم پارت 2😀

بعد اون درد دیگ درد اونجوری نداشتم تا اینکه دیروز رفتم کلینیک و مامام قرار شد معاینه تحریکی کنه، که شده بودم 3 سانت و گفت یکمی فقط تحریکی بود و بخاطر وزنم گفت بهتره تا پنجشنبه زایمان کنی نکردی پنجشنبه بیا کلینیک مدام معاینت کنم و ورزش کنی دردت بگیره، بعد از معاینه همونجا ورزش کردم، بعدم با مامانم 1 ساعتی پیاده روی کردمو رفتم خونه دوش آبگرم گرفتم و ورزش کردم دوباره تو خونه، ساعت 7 بود که مامانم اینا افطار کردن و من کم کم دردم می‌گرفت و ول می‌کرد ولی هر 10 دقیقه بود برای همینم دوباره گفتم حتما کاذبه، باز تو خونه پیاده روی کردم دوش گرفتم و ساعت 1 و نیم بود خوابیدم، ولی ساعت 3 که مامانم اینا واسه سحری بیدار شدن منم دردم شدت گرفته بود انگار بیدار شدم یکم نون و ماست خوردم (تنها بهونه ای که میتونستم دردمو قائم کنم گشنگی بود 😅) بعد مامانم گرفت خوابید ولی من نتونستم تا ساعت 5 صبح تحمل کردم، دوش آبگرم گرفتم، ساعت 6 بود دردام هر 3 دقیقه شده بود و شدتش زیاد، دیگ زنگ زدم به مامام که گفت نه هنوز زوده ورزش کن، منم تا 7 صبح تحمل کردم ولی 7 دیگ نکشیدم زنگ زدم گفتم یه معاینه میرم ببینم چند سانتم که مامام گفت نه فکر نکنم تغییر کرده باشی دردتو تو خونه بکشی بهتره، برو بیمارستان معاینه کنن بعد بیا کلینیک پیش خودم ورزش کن وقتش شد بریم بیمارستان، خلاصه ما 7 راه افتادیم به سمت بیمارستان، تو راه دردام کنترلش دستم اومده بود وقتی می‌گرفت کل تنمو شل میکردم قابل تحمل میشد، رفتم زایشگاه گفتم درد دارم و معاینه کرد، یهو سرپرستارو صدا زد گفت بیا کو یه معاینه بکن فکر میکنم فوله 😅 منم انقده تعجب کرده بودم حد نداشت، خلاصه سرپرستارم نگاه کرد و گفت آره 9 سانته، بستریش کن
مامان کنجد کوچولو مامان کنجد کوچولو ۱ ماهگی
پارت دوم

اولش حالم خوب بود که بخاطر ۴ سانت بودنم گفتن با توپ ورزش کن و بزار دردت بگیره
یکم ورزش کردم خسته شدم رفتم دراز بکشم که یهو انگار یه چیزی تو کمرم خالی شد و یه درد عجیب که هیچوقت نداشتم ساعت ۴ بود که کم کم درد من شروع شد و زدم زیر گریه
اومدن و آمپول فشار بهم زدن تا ساعت ۵ درد هام کم بود
از ۵ عصر خیلی خیلی شدید درد داشتم جوری که حتی صدام در نمیومد‌ هم خجالت می‌کشیدم هم واقعا جون نداشتم تا ۷ عصر درد کشیدم که دیدن من اصلا حالم خوب نیست مامانم رو صدا کردن و اون کمرم رو ماساژ میداد که آروم شم ولی دریغ از به ذره آروم شدن
اومدن معاینه تحرکی کردن که واقعا درد داشتم در حد مرگ حدودا ۲ دقیقه هم طول کشید تا اون موقع چندین بار معاینه عادی کردن خیلی درد نداشت ولی معاینه تحرکی اذیت شدم خیلی

با کلی سختی با توپ ورزش کردم و دوباره ۹ شب معاینه کردن شده بودم ۷ سانت که گفتن یا باید کلی زور بدی یا اینکه تا فردا صبح درد میکشی
من که مرگ رو با چشم دیده بودم گفتم باشه هرجوری شده زور میدم اولش گفتن دراز بکش بهم دوباره آمپول فشار زدن و آن اس تی وصل کردن که من دراز کشیده اصلا نمیتونستم دردو تحمل کنم خودم دستگاه رو‌جدا کردم و اومدم زمین نشستم
کلی زور دادم کلی اذیت کشیدم کلی آمپول درد اذیتم کرد تا ۱ شب که گفتن شدی ۹ و ۱۰ سانت
ولی بالای بیست بار معاینه ام کردن و ۲ باز معاینه تحرکی شدم
۱ و ۱۵ دقیقه رفتم اتاق زایمان که یه لحضع از درد زمین نشستم که گفتن پاشو پاشو کله بچه اومده بیرون
مامان پسرم مامان پسرم ۸ ماهگی
خب بیاید داستان زایمانمو بگم:
۳۸ هفته و ۳ روز بودم من دیروز رفتم معاینه لگن وقتی معاینه کرد با خواست خودش معاینه تحریکی انجام داد و گفت الان ۲ سانت بازی و دهانه رحمت نرمه امشب برو بستری شو. بعد معاینه به لکه بینی افتادم و انقباض هام شروع شد هر ۱۰ دقیقه میگرفت .
شب شام خوردیم راه افتادیم طرف بیمارستان که ۲ ساعت راه بود معاینه کرد گفت هنوز همون ۲ سانت بازه ولی دردام هر ۸ دقیقه شده بود. گفت برو وقتی هر یکی دو دقیقه شد بیا بستری شو . رفتیم خونه اقوام شب تا ساعت ۸ و نیم صبح هی راه میرفتم تو خونه و انقباض هام هر ۳ . ۴ دقیقه شده بود رفتیم بیمارستان معاینه کرد گفت ۶ سانتی الان آماده زایمانی 😃
لباسامو عوض کردم ساعت ۹ تا ۱۱ و نیم هی انقباض میومد بهشون گفتم اپیدورال زدن بعد چند دقیقه دردام کم شد و فول شدم رفتیم اتاق زایمان با جند تا زور محکم بچه دنیا اومد ساعت ۱۲ . ولی جفت مونده بود تو رحم بعد نیم ساعت اومد که باعث خونریزی شد با آمپول و دست انداختن اومد بیرون ☹️
الانم سون وصل کردن .
وزن نی نی هم ۳۳۰۰