سلام خانوما
منو مامانم اینا تو یه مجتمع زندگی میکنیم مامانم یه ساعت پیش اومده بود خونه ما موقع رفتن پسرم گریه زاری که منم باهاش میرم مامانمم کار داشت نمیخواست ببرتش هی بهونه میاورد آخر سر من دیدم پسرم راضی نمیشه به پسرم گفتم بدون اجازه مامان میری من بهت اجازه نمیدم بری اونم گفت میرم منم گفتم اگه بری موقع برگشتن نمیزارمت خونه باید بری بچه مامان جون بشی یه جورایی تهدیدش کردم اما اون به حرفم گوش نداد و رفت نمیدونم شاید من زیاده روی کردم و کارم اشتباه بوده اما حالا موندم موقع برگشتنش چجوری تنبیهش کنم ؟که دیگه بدون اجازه من یا باباش با کسی بیرون نره

بهترین راه اینه بهترین اسب بازیش که دوست داره مدتی قایمش کنی بعد وقتی رفت دید اسب بازیش نیست ازت پرسید کو اسب بازیم بگو زمانی حرف منو بابا رو گوش ندی اسب بازیت که دوستش داری ازت قهر میکنه و هر وقت بچه حرف گوش کنی بشی پیدا میشه ومیتونی بازی کنی
من خودم اینجوری نتیجه گرفتم

پسرت اون لحظه فقط میخواسته بره و متوجه تهدیدا نبوده یعنی حتی فکرم نمیکرده
وقتی نه میگی محکم سرحرفت بمون و نذار بره
تهدید این مدلی تو این سن جواب نمیده ، درکشو ندارن

همه بچه ها همینن اگه راهی پیدا کردی به منم بگو

نباید میزاشتی بره هر چقدرم گریه کنه یا گوش نکنه دختر منم تا چند وقت پیش همین طوری بود هر کی میومد خونمون میخواست باهاش بره یا هر جا میرفتیم دوست داشت بمونه اصلا اجازه نمیدادم بمونه یا باهاشون بره کلی گریه میکر جیغ و هوار میکشید اجازه نمیدادم بخدا بارها کتکم خورده ولی اجازه ندادم الان از سرش افتاده جایی میریم دیگه چیزی نمیگه بی سر و صدا با ما برمیگرده کسی هم میاد خونمون دیگه پشتش گریه نمیکنه عاقل شده

وقتی گفتی نه محکم سرحرفت وایستادی سری بعد دیگه تکرار نمیکرد تهدید و تنبیه تواین سن بنظرم جواب نمیده فقط لج میکنن

پسر من یه مدت خیلی بدجور شده بود جوری ک وقتی خونه پدر شوهرم بودیم بعد شب ک خواهرشوهرم اینا میخاستن برن انقد گریه میکرد ک میخام باهاشون برم وسط هفته ها ک میومدن بعد حتما باهاشون میرفت .ولی کم کم از سرش افتاد الان اصلا نمیره دیگ.شاید گذرا باشه این رفتارشون

وقتی میگی نه یعنی نه
نباید میزاشتی بره
فکر کن میخواد بره جلو ماشین اجازه میدی؟
مادرتون میرفت در هم می‌بست
شما هم در و قفل میکردی
نهایتا یه ساعت گریه میکرد

هرکاری کردی به منم بگو چون دختر منم به حرفم گوش نمیده