تجربه زایمان طبیعی۲
۴۰ هفته و ۳ روز بودم که داشتم ورزش میکردم به کمک همسرم
که احساس خیسی کردم
رفتم سرویس دیدم لباس زسرم خیسه
نوار بهداشتی گذاشتم زنگ زدم ماما گفت زود برو پیش متخصصت
دیگه زود اماده شدمو ساک خودمو بچمو برداشتم و رفتیم پیش متخصص تا نگاه کرد گفت کیسه ی ابته زود باید بستری شی نامه ی بستری داد
من ساعت ۴ حس کردم که خیس شدم ساعت ۶ بستریم کردن
از ساعتی که بستری شدم شروع کردم به ماساژ نوک سینه هام و فشار دادن نقطه ی درد
ازم نوار قلب گرفتن که ببینن پسرم اوکی هست یا نه
که خداروشکر همه چی اوکی بود
بعد از نوار قلب پاشدم واسه ورزش ها
نا گفته نماند که همچنان ۱ سانت بودم
شروع کردم به ورزش درد هایی مثل درد پریود داشتم هم دل درد هم کمر درد
حدود ۲ ساعتی ورزش کردم اومدن معاینه کردن شده بودم ۲ سانت
مامام بهم گفت باید دقیق بدونم شدت دردهات چقدره یه دستگاهی بهم وصل کرد که شدت درد رو نشون میداد
درد من ۸ بود که درد پریودی بود و ماما گفت به درد بیشتری احتیاج داری واسه باز شدن
بهم سرم زد با امپول فشار درد ها کم کم بیشتر میشد
اما قابل تحمل
دوباره پاشدم با همون سرم شروع کردم به ورزش
بچه ها اسکات معجزه میکنه اصن عالیه لامصب
حتما تو درداتون انجام بدید
حین ورزش تنفس های کمی رو شروع کردم که هم به پسرم اکسیژن برسه هم خودم ارومتر شم
این روند تا ساعت ۲ شب ادامه داشت

۴ پاسخ

مبارکه عزیزم

میارکه✌️😍

قدمش مبارک عزیزم.به سلامتی

ممنون عزیزم

سوال های مرتبط

مامان کیان مامان کیان ۴ ماهگی
پارت ۲
تجربه زایمان (طبیعی)
صبحش بیدار شدم برم خونه مادربزرگم طبق هرروز که تنها نباشم درد نداشتم رفتم صبحونه خوردم که دردام اوج گرفت راستی روز قبل یکم معاینه تحریکی شده بودم به خودم میپیچیدم عرق میکردم ولی قابل تحمل بود به ماما گفتم گفت تایم بگیر هیچ جا نرو دوساعت خونه درد کشیدم تا ساعت ۱۰بعد گفت بیا مطب معاینه شی رفتم گفت ۵سانتی عالیه با شوهرم و ماما تو همون مطب ورزش کردیم و ماساژ های مخصوص که دردام آروم بشه تا به حدی رسید که گریه کردم بعد معاینه کرد گفت ۶سانتی عالیه پاشو بریم رفتیم بیمارستان بستری شدم خیلی سریع بردن رو تخت منو اول نوار قلب گرفتن بعد کیسه ابمو زدن که بعد اون تازه دردام شروع شد ولی بازم برام قابل تحمل بود یکم اذیت داشت که بعد هی آروم میشد داشتم از حال میرفتم چشام بسته بود خوابم میومد گفتم تورو خدا بی دردی گفت باید معاینه شی که من ۸رو به۹بودم ماما هی دستام ماساژ میداد و ورزش میداد باهاش همکاری میکردم منم بعد گفت دراز بکش بچه داره میاد از زور زدن بگم که بهترین بود
مامان لیمو مامان لیمو ۱ ماهگی
مامان مهیار و ماهور مامان مهیار و ماهور روزهای ابتدایی تولد
صبحونه خوردم خونه رو مرتب کردم وسایلمو آماده کردم ب مامانم و همسرم زنگ زدم اومدن دوش گرفتم ب مامای همراه زنگ زدم گفت بیا بستری شو درد هم داشتم ولی درد آنچنانی نبود. ساعت دوازده رفتم بیمارستان تا معاینه کرد گفت ۲ فینگری برو بستری شو. تا بستری بشم یساعتی طول کشید از استرس داشتم میمردم بیمارستان هم خلوت خلوت بود اصلا زایمانی جز من نبود. دکتر برام یه قرص زیر زبانی داد همون اول کار یدونه سرم زدن تا ساعت ۳ شدم سه سانت مامای همراهم رسید کیسه ابمو ک زدن دردام شروع شد هی نوار قلب میگرفتن ازم منم ب خودم میپیچیدم ساعت ۵ نوار قلب و ازم جدا کردن من شروع کردم ب ورزش کردن و نشستن رو توپ. خیلی خیلی موثر بود مامای همراهم خیلی بهم رسیدگی میکرد موقعی ک درد نداشتم خرما و کمپوت آناناس و آب میداد تا فشارم نیوفته دیگ ساعت ۶ بود دکتر گفت بذار معاینت کنم دید شدم ۷ سانت خیلی پیشرفت کرده بودم (من از ۳۶ هفتگی پیاده روی رو شروع کرده بودم هر روز تو خونه هم آروم قر ریز میدادم هفته آخر بیشتر بود )
مامان ترانه 🦄💖👩‍👧 مامان ترانه 🦄💖👩‍👧 ۶ ماهگی
سلام مامانا اومدم تجربه زایمانم بگم
من ۳۰رفتم بیمارستان برای معاینه گفتن سه سانتی نوار قلب گرفتن گفتن خوب نیست بستری میشی ۱۰شب بستری شدم تو بیمارستان امام خمینی شهریار خیلی راضی بودم بهم یه اتاق دادن فقط برای خودم همه چیز توش بود بعد یه ماما اومد پیشم بهم ورزش هارو یاد داد توپ داد بهم گفت ورزش کن منم ورزش هامو شروع کردم هر ۲ساعت یک بار میومد معاینه میکرد می‌گفت آفرین خوب داری پیش میری نزدیک ساعت های ۳ درد هام یواش یواش شروع شد تا این که ۶ صبح شدم ۶سانت اومد کیسه آبمو پاره کرد که دیگه درد ها شدید تر شدید تر شدن خیلی درد هاش بد بود ساعت ۱۵بود که دیگه تو اوج درد بودم که دکتر معاینه کرد گفت سر بچه دارم میبینم زور بزن ۵تا زور عمیق زدم اونا هم برش زدن از برش چیزی نفهمیدم تا این که سرش اومد بیرون دیگه بدن خود به خود لیز خورد اومد دیگه انگار نه انگار که داشتی چند لحظه پیش اون درد میکشیدی ترانه گذاشتن روم دیدمش بردن تمیزش کردن بعد دکتر برام بخیه زد از بخیه هم چیزی نفهمیدم ولی وقتی بچتو میبینی میگه ارزش اون درد داشت من که از طبیعی راضی بود حالمم بعد زایمان اوکی هست . ۳کیلو ۱۳۰ گرم بود
مامان ماه🌙 مامان ماه🌙 ۱ ماهگی
سلام مامانا میخوام بعد از یک ماه بالاخره تجربه زایمانم رو بنویسم براتون😁
پارت ۱🌙
من ۳۷ و ۴. روزم بود که پیراهنم از پشت اندازه دایره ی ۴ سانتی تقریبا خیس شده بود با ماماهمراهم تماس گرفتم
بهم گفت برم بیمارستان. دوش گرفتم آماده شدم وسیله هام برداشتم رفتم بیمارستان اونجا که رفتم معاینه که شدم گفتن بچه هنوز با کیسه است ولی دو فینگری باید بستری بشی منو ساعت ۷ بدون هیچ دردی بستری کردن خودشون کیسه آبم رو پاره کردن ،کم کم خیلی کم احساس میکردم که زیر دلم درد میکنه رفته رفته‌همینجور بیشتر شد با تکنیک های تنفسی کنترل میشدن باز معاینه ام کردن هنوز دو فینگر بودم بعد آمپول فشار با سرم بهم تزریق کردن این موقع خیلی درد داشتم به ماما ها گفتم به ماما همراهم بگین بیاد گفتن باید ۴ سانت باشی باز معاینه شدم پیشرفتی نکرده بودم دکتر معاینه تحریکی انجام داد گفت خیلی بهت کمک میکنه و واقعا هم کمک کرد من سریع دردام بیشتر شد معاینه شدم به سه سانت رسیده بودم زنگ زدن ماما همراهم اومد.تا اون لحظه من خودم هیچ ورزشی انجام ندادم ….
مامان کنجد کوچولو مامان کنجد کوچولو ۲ ماهگی
پارت دوم

اولش حالم خوب بود که بخاطر ۴ سانت بودنم گفتن با توپ ورزش کن و بزار دردت بگیره
یکم ورزش کردم خسته شدم رفتم دراز بکشم که یهو انگار یه چیزی تو کمرم خالی شد و یه درد عجیب که هیچوقت نداشتم ساعت ۴ بود که کم کم درد من شروع شد و زدم زیر گریه
اومدن و آمپول فشار بهم زدن تا ساعت ۵ درد هام کم بود
از ۵ عصر خیلی خیلی شدید درد داشتم جوری که حتی صدام در نمیومد‌ هم خجالت می‌کشیدم هم واقعا جون نداشتم تا ۷ عصر درد کشیدم که دیدن من اصلا حالم خوب نیست مامانم رو صدا کردن و اون کمرم رو ماساژ میداد که آروم شم ولی دریغ از به ذره آروم شدن
اومدن معاینه تحرکی کردن که واقعا درد داشتم در حد مرگ حدودا ۲ دقیقه هم طول کشید تا اون موقع چندین بار معاینه عادی کردن خیلی درد نداشت ولی معاینه تحرکی اذیت شدم خیلی

با کلی سختی با توپ ورزش کردم و دوباره ۹ شب معاینه کردن شده بودم ۷ سانت که گفتن یا باید کلی زور بدی یا اینکه تا فردا صبح درد میکشی
من که مرگ رو با چشم دیده بودم گفتم باشه هرجوری شده زور میدم اولش گفتن دراز بکش بهم دوباره آمپول فشار زدن و آن اس تی وصل کردن که من دراز کشیده اصلا نمیتونستم دردو تحمل کنم خودم دستگاه رو‌جدا کردم و اومدم زمین نشستم
کلی زور دادم کلی اذیت کشیدم کلی آمپول درد اذیتم کرد تا ۱ شب که گفتن شدی ۹ و ۱۰ سانت
ولی بالای بیست بار معاینه ام کردن و ۲ باز معاینه تحرکی شدم
۱ و ۱۵ دقیقه رفتم اتاق زایمان که یه لحضع از درد زمین نشستم که گفتن پاشو پاشو کله بچه اومده بیرون
مامان پارسا مامان پارسا ۴ ماهگی
قسمت دوم:
دکتر که گفت ۳ و ۴ سانت بازی منو میگی اینقدر خوش حال شدم که نگو
منم از ۳۷ هفته درد داشتم ولی قابل تحمل درد کمر یه حسی مثل روزای اول که پریود میشی.
بعد و
دکترم گفت اگه تا فردا که پنج شنبه میشه دردت نگرفت جمعه ۷ صبح برو بیمارستان تا بستری بشی
منم از راه اومدم سریع همه ی کارا مو انجام دادم که نکنه ۳ صبح دردم بگیره زودم اومدم خوابیدم که انرژی داشته باشم
۳ صبح از خواب بیدار شدم و تا ۴ صبح تو خونه ورزش میکردم
باز خوابیدم و ۹ صبح پاشدم صبحانه مو خوردم و ۱۰ رفتم بیرون تا ۱۲ پیاده روی
اومدم خونه کارای خونه رو انجام دادم باز خوابیدم
دوباره پاشدم ورزش کردم
بعدم ۹ شب با شوهرم و دخترم رفتیم حرم
نزدیک ۲ و ۳ ساعت اونجا پیاده روی کردم
ولی هیچی درد نداشتم
دیگه صبح جمعه شد و منم رفتم حمام و همه وسیله ها رو جمع کردم و ساعتای ۹ بیمارستان بودم برای بستری
تا ساعت ۱۰ طول کشید تا تو نوبت بودم
که رفتم بلوک زایمان برای معاینه ضربان قلب بچه و معاینه خودم
منو معاینه کرد و گفت ۴ و ۵ سانت بازی😍😍
نمیدونی چه حس خوبی بود ، تو آسمونا بودم
همونجا گفت برو لباس تو عوض کن که بستری شی
بعد به ماماهمراه تم زنگ بزن بیاد
منم زنگ زدم به ماما همراهم عادله حسینی
شانس من همون جا زایمان داشت
زنگ زد بجاش زهرا دیده بر دل اومد
بعد اینکه من زنگ زدم ماماهمراهم
به دکترم نیلوفر نظرزاده زنگ زد که مریضا اومده اگ ما شروع کنیم دو ساعته زایمان میکنه
منم و
دوباره خوشحال