تجربه زایمان پارت ۲:
فرداش هم مدام خوردم شربتو تا عصرش که دیدم بچه تو شکمم همش سفته کم تکون میخوره و نگرانم کرد هرچقدر میخوابیدم رو دنده چپ یا شیرینی میخوردم زیاد تکون نمی‌خورد در حد نبض زدن فرداش ک بشه ۱۳ خرداد نوبت مراقبت داشتم پیش دکتر خودم اما از نگرانی صبر کردم تا ۸ونیم شب همسرم از سرکار اومد و بهش گفتم میدونم خسته ای ولی شرایطم اینجوریه و نگرانم میای بریم بیمارستان صدای قلبشو بشنویم من آروم شم؟گفت باشه خلاصه قبل رفتن هم رفتم حمام یه دوش آب گرم گرفتم و رفتیم بیمارستان اول صدای قلبشو چک کرد بعدش گفت معاینه کی شدی؟گقتم والا این هفته های آخر هنوز معاینه نشدم معاینه ام کرد و گفت دختر تو ۳ سانت بازه دهانه رحمت سر بچه تو لگنه باید با دکترت تماس بگیرم خلاصه زنگ زد ب دکتر و دکتر گفت با اینکه زوده هنوز ولی درجا بستری شه خلاصه منم چون درد زایمان نداشتم اصن فکر کردم منظور دکتر اینه ک بستری بشم نذارن زایمان زودتر از موعد انجام شه گفتم نه من نمیخوام بستری شم فردا نوبت دارم پیش خانم دکتر میرم اونجا اگه خانم دکتر بازم نظرشون رو بستری بود اونموقع بستری میشم ماما هم گفت پس بذار یه nst بگیرم ازت اگه مشکلی نداشت برو، nst دادم همزمان با یه خانمی ک ۳۹ هفته اش تموم شده بود بعد ماما گفت تو انقباضا و دردات خیلی شدیدتر از این خانومه بچتم سفته هنوزم نمیخوای بستری شی؟گفتم نه اخه دردام اصلا زایمانی نیست گفت آستانه تحملت بالاست متوجه نمیشی اگه میخوای بری باید رضایت بدی، با رضایت خودم اومدم بیرون و به همسرم گفتم بهم میگن درد زایمان دارم ولی ندارم بیا بریم خونه

۴ پاسخ

بسلامتی عزیزم،شربت خاکشیر و با تخم شربتی درست کردی؟

ادامه‌ش هم بگو😅

خوب 🤩زود زود بگو😂😂😂😂💙

منم از همین درد ها داشتم ۴ روز بیمارستان بستری بودم آخرشم اومدم خونه
دو هفته بعد با درد خودم رفتم زایمان کردم

سوال های مرتبط

مامان آرتا 💙👣 مامان آرتا 💙👣 ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۳:
خلاصه دیگه مامانمم بود گفت عجله نکن بیا بریم خونه دردات شروع شد بیا گفتم نه بریم پیادروی برگردم باز شده
زنگ زدم به همسرم و گفتم کیف بچه و وسایل من و بردار که دیگه می‌خوام بستریم کنن دیگه طفلک رو هم به ترس انداختم می‌گفت تا یک ساعت دیگه زایمان نکن تا برسم فکر میکرد بستری شم بلافاصله بچه در میاد 🤣
دیگه زنگ زدم ماما همراهم و بهش گفتم اینطوریه گفت هر موقع بستری شدی خبر بده که بیام دیگه همون دور بیمارستان پیادروی کردم.
خواهر شوهرم ماما زنگ زد گفت برو خونه دردت شروع بشه الکی گفتم نه الان یک ساعت راه رفتم حس میکنم دردام داره منظم میشه گفت پس اگه اینطوریه و ۳ سانته خوب بازی نمیصرفه بری خونه صبح باز برگردی تا آخر شب پیادروی کن بعد برو دوباره معاینه شو
خلاصه ساعت۷ قرار بود برگردم بیمارستان ساعت ۱۱ برگشتم
دیگه شوهرمم هنوز نیومده بود گفت صبر کن من بیام ببینمت بعد برو تو تا شوهرم اومد ۱۱ و نیم شد و بعد رفتم اتاق تریاژ
که متاسفانه شیفت تغییر کرده بود و مامای این شیفت یه خانم بد اخلاق نصیبم شد بهش گفتم سر شب اومدم معاینه شدم ۳ سانت بودم همکارتون‌ گفت برو پیادروی بیا بستری شو گفت برو بخواب معاینه کنم
معاینه کرد گفت هنوز همون ۳ سانتی پاشو برو 😐 گفتم یعنی چی من اومدم بستری شم گفت مگه خونه خاله باید ۴,۵ سانت بشی گفتم همکارتون اینطوری گفت و من ترشح دیدم و حرکات بچه هم خیلی کم بود امروز و فلان گفت نه همکارم فکر کرده شاید باز بشی برو خبری از بستری نیست حالا اگه میخوای بیا ۲۰ دقیقه نوار قلب بگیرم...
دیگه با باد خالی شده دراز کشیدم رو تخت برای نوار قلب... حالا شوهرم پشت در یه دست کیف بچه یه دست وسایل من🤣 خجالت می‌کشیدم برگردم بگم خبری نیست هنوز
مامان مبین جونم مامان مبین جونم ۴ ماهگی
20مین بعدش که رفتم گفت راست گفتی انقباضات همون 4دقیقه شده زنگ زد به دکتر کشیک درهمین حین داروهاروهم پرسید که گفتم آسپرین هم. تا شب قبل می‌خورد به دکتر گفت دکتر اومد یه دخترجون وکلی دعوام کرد که باید تا36 هفته میخوردی چرا بیشتر خوردی تو آن اس تی بعدی هم معلوم شد تکون بچه کمه و هانه رحمم 1سانت باز بود دکتر گفت بستری بشه زایشگاه اما عواقب‌ آسپرین خوردنت پای خودت، ساعت 10 زایشگاه بستری شدم یه ماما خوب هم اومد وگفت دراز بکش روتتت گفتم امروز زایمان میکنم گفت بذار معاینه کنم برعکس قبلی خیلی باارامش معاینه کرد گفت شدی 2سانت دهانه رحمت نرمه وهمکاری عالیه تو شیفت من زایمان
نمیکنی ولی تاشب زایمان میکنی، الانم دراز بکش تا علائم بچه روچچک. کنم گفتم نمیشه ورزش کنم گفت علائم وضعیت بچه چک بشه چرا، گفت کیسه آبت پاره شده گفتم نه دراز کشیدم چک کرد مامانمم اومد تو اتاق همون لحظه بچه یه تکون بد خورد ومتما بالاسر بود گفت انقباضی خوبی داری کیسه آبم پاره شد گفتم به‌ش چک. کرد ودید بله ولی سریع رفت بیرون
مامان سورنا 🐣🦋 مامان سورنا 🐣🦋 ۷ ماهگی
سلام اومدم با تجربه زایمان
من از ۳۵ هفته ماما همراه گرفته بودم و شروع کردم ب ورزش
۳۷ هفته رفتم معاینه گفت هنوز باز نشدی دوباره اومدم ورزشارو بیشتر کردم و ۳۹ هفته باز رفتم پیشش بازم گفت هنوز باز نشدی😢 و معاینه تحریکی انجام داد برام و گفت چهل هفته بیا زایشگاه شاید بستری کنن شایدم نه برا ۴۱ یک هفته بستری شی
همه کارایی ک برای باز شدن دهانه رحم خوب بود انجام دادم رفتم دوباره معاینه شدم گفت یسانتی و دوباره معاینه تحریکی 🥴🥴🥴
خلاصه ک هیچ دردی نداشتم تا روز ۳۹ هفته و ۶ روز ک رفتم زایشگاه ماما همراهمم اونجا بود ...الکی گفتم حرکات بچم کمتر شده و درد پریودی و اینا دارم ماما اومد معاینم کرد و ضربان قلب بچمو گرفت و گفت بزار تا دکتر بیاد. دکتر ک اومد دوباره ی معاینه انجام داد گفت فقط یسانت بازی و سر بچه نیومده تو لگن بعد سونوگرافی هامو نگاه کرد دید وزن بچم یکم بالاست و دست ب شکمم میزد با تعجب نگاه میکرد و ی سونو وزن برام نوشت گفت برو انجام بده بیا بعد دیگه ماما همراهم گفت تا دکتر سونو بیاد توپ بهم داد گفت بشین ورزش کن ببینم سر بچه نمیاد تو لگن منم ورزش کردم و خیلی گذشت دوباره معاینه کرد گفت دوباره همون یسانتی
رفتم سونو انجام دادم وزن بچه ۴۲۰۰ بود🥲🥲 ماما نگاه کرد گفت خیلی بالاست برو ب دکتر نشون بدع اول رفتم پیش ماما همراهم ب اون گفتم و نشون دادم گفت وزنش بالاست و سرش نیومده تو لگن من میتونم الان امپول فشار برات بزنم و کلی تا شب ورزش کنیم تا حالا ببینیم باز میشی یا نه چون وزنش بالاعه ممکنه شونش در بره گیر کنه وسط دردات مدفوع کنه و ...... دوباره سزارین میشی خودت اذیت میشی و کرنه برا من ک کاری ندارع برو سزارین دیگه درد طبیعی رو نکش گفتم باشه بعد دیگه خودش با دکترا هماهنگ کرد

ادامه دارد....
مامان هدیه خداوند مامان هدیه خداوند ۷ ماهگی
سلام.میخوام تجربه زایمانم رو بگم شاید به درد کسی بخوره.
من دکترم مریم انصاری بود ک مطبش شاهین شهره.به من گفت 20 فروردین بیا معاینه ات کنم اگه دهانه رحمت باز بود بفرستم برا زایمان.من هفته 37و 1 روز بودم ک یه معاینه فوق العاده درد داشت انجام داد و گفت باید بری بستری بشی برای زایمان یه سانت رحمت بازه.قبلا برام پساری گذاشته بود گفت احتمال داره زایمان زودرس کنی ک تو هفته 35 درش اورد.خلاصه نامه بستری داد من نه درد داشتم نه لکه بینی نه خونریزی نه انقباض هیچی نداشتم ما رفتیم زایشگاه گفت باید معاینه ات کنم ازم پرسید درد خونریزی لکه بینی داشتی گفتم هیچی گفت هفته چندی گفتم 37 هفته و یک روز گفت پس چرا نامه بستری بهت داده فشارخون یا دیابت داری گفتم نه چون قبلش تو مطب معاینه شده بودم خیلی از معاینه میترسیدم ک بازم همون درد رو تجریه کنم.یه ربع داشت منو راضی میکرد ک معاینه ام کنه ک بعد عصبی شد من راضی شدم معاینه کرد درد نداشت خداروشکر.به دوستش گفت یه بند انگشت دهانه رحمش بازه چرا نامه بستری بهش داده چرا دکترا جدیدا اینطوری شدن.منم گفتم یعنی تایم زایمانم نیست پس نامه رو فراموش کنید من بستری نمیشم گفتن نه خانم نمیشه باید بستری بشی تو نامه نوشته انقباض داری سره بچه ات هم تو لگنته و هر لحظه امکان داره زایمان کنی.منو ساعت 8:30 شب بستری کردن دوتا شیاف بهم زدن دردام یه ماده تو اب کردن بهم دادن کم کم دردام شروع شد ولی خیلی کم بود و قابل تحمل ساعت 9:30 دردام بیشتر شد تو این فاصله 4 بار اون ماده سفید رنگ تو اب حل کردن بهم دادن خوردم.دو بار معاینه ام کردن فقط ساعت 10 دردام شدید شد اومد کیسه ابمو پاره کرد.
مامان کیان مامان کیان ۳ ماهگی
پارت سوم زایمان طبیعی


ک حرکتش کمه ،سه شنبه از صبح دیدم کلا تکون نمیخوره ،دردام همون بود ولی تکون نمی‌خورد ،با خودم میگفتم بیخودیه برم امروزم زایمان نمیکنم ،ولی یه حسیم داشتم ،حس عجیبی بود ، (از یه طرفم خوش بودم ک با این همه ورزش الان حداقل ۳ سانت بازه)خلاصع ظهر رفتم حموم ورزش کردم بازم بعدازظهر نهار رفتیم بیمارستان ، معاینه کرد گفت حتی یک فینگرم باز نیستی ،نوار قلب بچه و گفت اصلا تکون نخورده ،برو سونوگرافی اورژانسی
تقریبا دو ساعت سونگرافیم زمان برد (خانمای ملایری دکتر عفت ترکاشوند رفتم بهترینه یعنی ) چون به تازگی رفته بودم پیشش منو یادش بود و گفت تو هنوز زایمان نکردی 😂💔،
خلاصه سونو گرفت گفت تکون نمیخوره ،ولی بعد از چند دقیقه گفت پسرم یه حرکت خیلی عالی زد و گفت تکون خورد
بیمارستان گفته بود ک اگ سونو امتیاز ۸ بهت بده بستری نمیشی ولی اگر ۶یا زیر ۶ باشه بستری میشی و زایمان می‌کنی
خلاصه تکون خورد امتیاز تکون خوردن و گرفت
ولی گفت از نفس کشیدن خسته میشه یعنی یک دقیقه نفس میکشه استراحت می‌کنه و من میگم خوب نیست اینجوری نفس کشیدن جنین.....
مامان پناه مامان پناه ۸ ماهگی
تجربه زایمان :
پارت دو :

رسیدیم بیمارستان و معاینه شدم در کمال تعجب گفت دهانه رحم باز نشده اصلا خونه داداشم کنار بیمارستان بود و خودشون هم نبودن کلید داشتیم رفتیم خونه داداشم اصلا نخوابیدم و شروع کردم ورزش و دوش گرم و اینا ...
صبح سه شنبه رفتیم بیمارستان باز گفت تازه شدی یکسانت 😐
و رفتم خونه باز ورزش و پیاده روی و پله و دوش
اخر شبش رفتم معاینه گفت شدی دو سانت😐 میخوای بستری بشی یا نه گفتم
نه میرم خونه دردام میکشم
خونه هم خواهرم مرتب با روغن ماساژم میداد
همسرم ماساژ میداد کمک حالم بودن بهتر بود
رفتم باز ورزش و اینا ...
دردام هنوز بینش فاصله بود مثلا پنج دقیقه ای یکبار میگرفت در حد چهل .پنجاه ثانیه ک اونم قابل تحمل بود و شد صبح چهارشنبه ک رفتم خود دکترم معاینه کرد و گفت شدی سه سانت و نیم و نامه بستریمو داد ولی باز مقاومت کردم و نرفتم بستری بشم و رفتم خونه
ساعت یک و نیم دو رفتم بیمارستان برا بستری معاینه کرد گفت شدی شش سانت
ساعت سه بستری شدم
مامان آیگل مامان آیگل ۴ ماهگی
تجربه زایمان ۱
درد هام توی ۴۰ هفته شروع شد بعد من پیاده روی و ورزش میکردم که دردهام شدید بشه اسکات میزدم تا بتونم طبیعی زایمان کنم خلاصه که من توی ۳۹ هفته رفتم دکتر بخاطر اینکه تکون های بچه کم شده بود رفتم بیمارستان NST دادم گفت سونو مینویسم برو جوابشو سریع بیار منم جواب بردم تکونا بچه هم خوب بود تو سونو مشخص بود بازم دکتر میگفت چون فضاش کمه زیاد تکون نمیخوره من‌جواب بردم گفت همه چی اوکیه برو خونه اومدم توی ۳۹ هفته و ۶ روز یدفعه دردهام ریز شروع شد و تکون ها بچه کم شده بود خودشو سفت میکرد همش رفتم گفتم خوبه دردهام شروع شد یدفعه دیدم هم دردهم قطع شد هم شکمم رفت بالا رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت هنوز باز نشدی برو خونه دردهات باید بیشتر بشه ولی ۴ ساعت دیگ بیا باز من ۶ ساعت دیگش رفتم معاینه کردن گفتن ۲ سانتی تقریبا ولی باز دردت بیشتر شد بیا اومدم خونه کارهامو بکنم دیدم ترشح خونی دارم میدونستم بخاطر معاینه اس منتظر درد زایمان بودم دیدم خبری نیست شامم خونه برادرشوهرم دعوت بودیم شوهرم گفت بذار باز ی بیمارستان بریم ببینیم چرا تو دردت یدفعه قطع شد من میگفتم نمیخاد هنوز دردم نگرفته بذار ۹ ام بشه دکتر گفته برو بیمارستان فردا میریم دیگ خلاصه به اصرار شوهرم رفتیم باز معاینه کرد و گفتم تکون بچه نمیفهمم گفت بستری شو اصلا من موندم گفت میخای طبیعی زایمان کنی گفتم اره گفت به شوهرت بگو بیاد تو وسایلاتو بخره و کارهای بستریتو بکنه