امروز ب همسرم میگفتم قرار نبود بد از بچه داری اینجوری بشه زندگیمون ک وقتی از سرکار میای جفتمون خسته و کوفته باشیم تو خسته کار من خسته بچه داری و شب بیداری انقد خسته باشیم ک حتی حوصله همدیگه رو نداشته باشیم و با یه غذا خوردن ب شبمون خاتمه بدیم انقد غرق بچه داری شدیم ک حتی رمقی برامون نمونده ک خونمون و تمیز کنم خونه منی ک همیشه بوی وایتکس و دامستوس میداد یه تار مو نمیزاشتم رو زمین باشه الان تو کثیفی انقد غرق بچه داری ام ک حتی از بد زایمانم یه آرایشگاه نرفتم واسه اصلاح ابرو این زندگی نبود ک من میخواستم خداروشکر واسه داشتن پسرم ک صحیح و سالمه اما این منی ک الان تبدیل شدم بهش رو دوست ندارم عاشقانه هامون از بین رفته زندگیم شده رو تخت بچه داری شیر بدم اروغ بگیرم جاشو عوض کنم لباساشو عوض کنم خیلیییی شیرینه بچه داری خداروشکر واسه بودنش اما زندگی کردن یادم رفته خودمو یادم رفته کی میخوام باز بشم من قبلی وقتی ک موهام سفید شد مامانم با ۴۵سال سن تازه موهاش داره سفید میشه من بخاطر استرسای حاملگی و بچه داری تو ۲۴سالگی موهام داره سفید میشه چون همیشه نگرانم وقتی یکی بچمو بغل میکنه بند دلم پاره میشه ک گردنش نرمه ملاجش نرمه چیزی نشه
از این منی ک هستم خسته شدم

۲۳ پاسخ

از منی که بچه دوممه بشنو
برای همه بچه اول همین سختیا رو داره ولی خیلی زودتر از اون چیزی که فکر کنی روزای سختم میگذره
درکت میکنم که انقد سعی کردی درد ودل کنی ولی ناشکری نکنی
فکر نکن دیگه قرار نیس خونت تمیز بشه یا عاشقونه هات با شوهرت تموم شده
الان تو یه مقطع خیلی کوتاه از زمانی وبعد همه چی برمیگرده به همون روزمرگی
بازم خونت دسته گل میشه بازم رابطتت عاشقانه میشه بازم یه عالمه وقت برا خوابیدن آرایشگاه رفتن کیک وشیرینی پختن مهمونی رفتن داری
این روزا فقط باید صبور باشی و از هر راهی میتونه انرژی منفی تخلیه کنی وانرژی مثبت شارژ کنی تا بگذره
گاهی کمک بگیر
گاهی شوهرت کمتر از تو استراحت کنه
گاهی تنها باش یا با یه دوست حرف بزن

دقیقا حرفای دلمو زدی🥲حس میکنم پیشر شدم

اَاَاَاَاَ....
فکر می کردم فقط خودم و زندگیم اینطوری شده😄😄😄
نگو وجه مشترک هممونه...
ولی هیچ کس مثل خودمون نمی تونه کمکمون کنه....من گریه هام و دارم ، فکر منفی هام میاد و می ره...با کلی رژیم و ورزش خوش اندام شده بودم ولی الان ۲۰ کیلو اضافه وزن دارم و داغون...
ولی تا این فکرا میاد تو ذهنم سریع خودم و جمع جور می کنم...
به زوووووور یه وقت گذاشتم موهام و لایت کردم که خیلی تو روحیم اثر داشت...
اینترنتی لباس و لوازم آرایش و.‌.سفارش می دم میارن خیلی موثره
قرص ویتامین و آهن و کلسیمم و دایم می خورم
آهنگ شاد گوش می دم،لاک می زنم و...
خیلی تاثیر داشت
شوهر من که بدتر،انگار اون افسردگی گرفته
ولی مردها بدشون میاد بگی چرا بعلم نمی کنی،چرا حرف نمی زنی و....
خودتون شیطنت کنید
تازه من ۱ پسر ۸ ساله شیطونم دارم که در روز کلی با اون کلنحار می رم و حرصم می ده

میدونی کمبود آهن خودش افسردگی بی حالی و انرژی منفی میاره عزیزدلم
بخور. بیین جقد خوب میشه حال دل‌ت

میشه بهم درخواست بدی من پرم دست دارم تایپکهاتو بخونم🙏

هی خواهر تو باز بچه اولته من انقد وقت برای چه اولم میزاشتم الان ن وقت برای خودم دارم ن اون تو باز یدونه داری من روزا وقتمو با بزرگه میگذرونم نمیزارع بخوابم شبا با کوچیکه اینو بخوابون اونو بخوابون لباس اینو عوض کن .
و... واقعا خیلی سختمه وقت ی زنگ زدن نمیکنم

محدثه منم دقیقامثل توفکرمیکنم حتی بعضی وقتا حس میکنم شوهرم سردشده میگم چرامثل قبل نیس غرق بچه داری شدیم، تودوران بارداری یجوری استرس کشیدم الانم یجور حتی زیادمدفوع کردنشم ذهن منو درگیرکرده

این حرفای همه مادراییه ک بچه اول میاد و دیگه زندگی کردن فراموش میشه نگران نباش منم دقیقا حال تو بودم حتی ب شوهرم ک میومد سمت دخترم و ب من اهمیت نمی‌داد فقط اشک میریختم و بهش میگفتم چرا باهام حرف نمیزنی هیچی جوابمو نمی‌داد و میزد بیرون
افسردگی هاد گرفته بودم تو اتاق دخترم از صبح تا شب بودم شوهرم یه سر میزد ب دخترم و میرفت بیرون انگار ن انگار ک منم بودم
اما الان بچه دومه دیگه اون روزا نیست باهاش حرف ک نمیزنم میاد دورم و عاشقانه های دوران نامزدی هم برگشته در این حده
تو هم نگران نباش زندگی ب روال بر میگرده سعی کن ک زیاد ب چیزای منفی فکر نکنی چون افسردگی بعداز زایمان و دوران بچه داری میگیری تا بیای و ب خودت برگردی میشی یه زن پیر ک فقط عدد سنتو برا خودت داری
مراقب خودت باش سعی کن موقعی ک خوابه ب خودت برسی و کاراتو انجام بدی
مطمئن باش ک ۶ماه ب بعد ک بشه بچه ات زندگیت برمیگرده ب روال

منم...من خیلی بیشتر
سختی بچه داری و دخالت دیگران ی طرف،اینکه محبت نبینی از شوهرت ی طرف دیگه
بچم ۶۵ روزشه از وقتی ک دنیا اومده هنوز منو بغل نکرده
بوسم نکرده
خودشو غرق کارش کرده منم با بچه و چالشا و مریضیا و خشک شدن شیرم درگیرم
خدا بهمون توان بده

هنوز زوده یه تایمی بگذره خوب میشین

کم کم درست میشه هرچی بزرگتر بشه بهتر میشه. میتونی به کارات بیشتر برسی.همه امون این استرس ها و نگرانی ها رو داریم. من تازه بچه دومم هست ولی بازم نگرانم استرس دارم.

چه خوب که فهمیدم تنها نیستم و بقیه مامانها هم از این حس ها دارن 😊

منم مثل خودت بودم بخدا حسرت یه خواب چند ساعتی ولی‌ خداروشکر هر چی میگذره بهتره میشه نگران نباش سخته ولی میگذره

چهار پنج ماه که بگذره کم‌کم میوفتی رو غلتک و میتونی کم و بیش به خودت و زندگی و همسرت برسی نگران نباش

اینم من اضافه کنم ک آخرین باری ک با شوهرم رفتیم بیرون ۲ماه پیش بود و آخرین باری ک لباس خریدم بازار رفتم یادم نمیاد چون حامله بودم مجبور بودم لباس حاملگی بپوشم لباس درست حسابی ندارم

چقد تو، منی😮‍💨😮‍💨😮‍💨

نمیدونم روزم چطوری شب میشه.
گاهی وقتا خسته میشم از بچه داری همش. پس کی ب خودمو و زندگیم برسم. نای بیرون رفتن ندارم.

دقیقا حرفای منو زدی🥲یکمم که غر میزنم شوهرم میگه مگ چیکار کردی یه بچه نگه داشتی دیگه

همه ما همینیم.تو‌تنها نیستی.کار خونتو برنامه ریزی کن هر روز سه قشمتیشو انجام بده.یه روز اتاقا یه روز اشپزخونه...دیگه مول قبل نمیشه.خودتو اذیت نکن.شیرتو بدوش بزار پیش مامانت برو‌سریع ارایشگاه بیا.اخر هفته ها برین بیرون کم کم عادت کن

این دقیقا همون چیزیه ک واسه همه تقریبا پیش اومده دقیقا حرفات حرف دل منه زندگیم مسخره شده برام ب قول شما خداروشکر واسه سلامت بچم و ..... اما باید تحمل کرد تا ب روال بیفتی و بچت ی کمی بزرگ تر ش من گاهی اوقات دلم میخواد ب قبل بچه داری برگردم واقعا خسته کنددس برام ی روزایی اما خب چ میشه کرد

ببین منم مث خودت بودم
ولی طبیعیه
تازه پا گزاشتی ب ی دنیای دیگ.ی دنیایی ک پر از خستگیه
گنگه برات
یکم تحمل کن
یکم ب خودتو همسرت زمان بده
بهت قول میدم هر روز وضعیتت مناسبتر بشه

حال نینیت خوبه؟؟؟

سلام بچه بلاخره درد سر خودشو داره

ازین‌به بعد‌میوفتی رو غلتک نگران نباش بعده این اوکی تر میشی تا ۲ ماهگی یکم سختیا بیشترع

سوال های مرتبط

مامان nila مامان nila ۴ ماهگی