بیاید یکم از تجربیاتتون مشاوره بدید
من از بعد زایمانم خیلی تحت فشارم ،هم بچه ام خیلی اذیت کنه،هم تو این اوضاع اومدیم یه شهر دیگه برای زندگی از خونوادم دورم ،همه چی دست به دست هم داده من یجورایی افسردگی دارم
هرچی تلاش میکنم صحبت میکنم با شوهرم که هوامو داشته باشه بتونم خودمو جمع و جور کنم همش از اینکه کلافه و عصبی ام شاکیه همش بخثمون میشه سر این موضوع
هرچی میگم بابا من حالم بده اصلا انگار نه انگار
توی کارها خیلی کمکم میده ولی من احساسی خیلی بیشتر نیاز دارم نازمو بکشه 😕

من فکر میکردم فقط یه منم که اینطور عصبی و پرخاشگری میکنم ولی من با شوهرم و بچمم مشکل پیدا کردم اصلا می‌خوام نه بچمو ببینم نه شوهرمو نمی‌دونم چرا اینطوری شدم

من دوست دارم با بچم تنها باشم شوهرم نباشه چون واقعا رو اعصاب آدم راه می‌ره منو خونم که اصلا نمیبره یا خونه مامانمم همش یا خونه مادر شوهرم لایک اتاق خواب من تو اتاق خواب با خواهر شوهرم می‌خوابم خودشم بیرون فاصله از این بیشتر منم کم آوردم واقعا خدا بهش عقل بده

هوووووف از دست این مردا
مال منم همینه والا

حق میدم بهت اما کاملا طبیعی این اوضاع
بچه اول که میاد فاصله و دعوا زیاد میشه یجورایی انگار مردام بدتر ما افسردگی میگیرن اما چاره چیه فقط طاقت بیار و سعی کن از این دوران گذر کنی که بعدا بچت بزرگ بشه پشیمون میشی چرا از بزرگ شدنش هیچی نفهمیدی و لذت نبردی

منی ک بخاطر بچم قهرکردم اومدم خونه مادرم

من سر بچه سومم تنهابودم یه شهردیگه
البته من کلا مستقلم بیشتر دوسدارم تنهاباشم
ولی اون زمان چندتاکار کردم برای خود خودم
باتمام مسئولیتام

ای جونم ناز نازی
قشنگم تو یه مادری مادر باید محکم باشه
مادر باید ناز بده تازه
هم به بابای بچه هم به خود بچه
از خدابخواه دلت رو آروم کنه
از بودن بچه لذت ببر
و در نهایت برای خودت فقط خودت یه کاری انجام بده درروز

هوووف من تا پای طلاق رفتم قهر کردم خونه مادرم رفتم دعوا و...دور نیستم ولی مشکلات دیگه داشتم الان بهترم ولی یه وقتهایی بازم میگیرم.یکی از آشنا هامون به چله دخترش نکشیده طلاق گرفتن

اقا خداروشکر کن همین ک چیزی نمیگه
ما بعد دخترمون سه بار تا مرز طلاق رفتیم