۵ پاسخ

عزیزم قدمش مبارک باشه ان شاءالله
ولی اون همه درد کشیدی و رحمت باز بود راحت میتونستی طبیعی زایمان کنی
من پسرم ۲۹۰۰ بود راحت بدنیا اومد کلا زایمان درد نداشت فقط لحظه های آخر که دردای زایمان میان سراغت یکم درد دارن ولی بعدش زود سرپا میشی

گذشت دیگه خداروشکر که سالم بغل کردی نی نی تو

خدا حفظ کنه عزیزم چطوری کمپوت و سوپ خوردی تا ۶ساعت نباید چیزی خورد اخه

نینیت چقد دستگاه موند؟

خدا روشکر عزیزم ...ایشالا واسه همه سبک باشه و صحیح و سلامت برگردن ....خیلی انرژی گرفتم دوست خوب😍⚘

خوش قدم باشه
خیرش رو ببینی
کدوم بیمارستان بودی؟؟؟
تمیز بود؟؟؟

سوال های مرتبط

مامان 💞نفس💞 مامان 💞نفس💞 روزهای ابتدایی تولد
دیگه تا 9ام کامل استراحت کردم که درد زایمان نگیره منو
روز 9ام ساعت 5صبح بیدار شدم کامل آرایش کردم فیلم گرفتم تا همدان دابسمش گرفتم خیلی استرس داشتم ساعت 9 رفتم توی زایشگاه دیگه سوندو سرم برام وصل کردن و بهم قرص دادن سوندم هیچ دردی نداشت هیچی یکم سوزش داشت فقط دیگه به من گفتن دکترت دیر میاد منم خوابم برد تا ساعت یک منو بردن اتاق عمل دکتر اومد آمپولو برام زد واقعا دردش مثل آمپولای دیگه بود فقط حواستون باشه اصلا سرتونو بعدش تکون ندید دیگه من داشتم با دکتره حرف میزدم میگفتم تروخدا تا بی حس نشدم شکممو نبرین من هنوز بی حس نشدم داشتم اینو میگفتم صدای گریه نفسم بلند شد اومدن گذاشتنش رو صورتم قشنگترین حس دنیا بود از عمل فقط اینکه تکون میخوردم متوجه شدم پمپ درد گرفتم و هیچ دردی نداشتم فقط 3بار اومدن شکممو فشار میدادن و پوشکمو عوض میکردن اون فشاری که میدادن یکم درد داشت تار4 صبح از تشنگی هلاک شدم بعضی موقع ها با قاشق آب میخوردم 4 صبح سوندو درآوردن و گفتن راه برو راه رفتنش اصلا اصلا سخت نبود فقط نیم ساعت حالت نشسته باشین نیم ساعت پاهاتونو از تخت آویزون کنین بعد کم کم با کمک دو نفر بلند شین راه برین اینجوری اصلا اذیت نمیشین دیگه صبح بهم گفتن تا دفع نداشته باشی مرخصت نمیکنیم نصف شربت معده رو خوردم و 2تا شیاف برام گذاشتن تا دفع داشتم ولی اومدم خونه تا یک هفته اسهال بودم اون اسهاله خیلی اذیتم کرد ولی خداروشکر دست دکترم خوب بود ناف دخترم 4روزگیش افتاد بخیه خودمن عفونت و اینا نکرد
مامان یزدان👶 مامان یزدان👶 ۳ ماهگی
سلام مامانا اومدم از تجربه سزارینم بگم کسایی که قصد سزارین دارن من خیلی راضی بودم درد واقعا قابل تحمل بود برام از شش صبح دکترم گفت چیزی نخورم یه صبحانه سبک خوردم پنج صبح ساعت ۱۱ رفتیم بیمارستان تا کارمو بکنم ان اس تی گرفتن انژیو وصل کردن تا ساعت دونیم عمل شدم سوند داخل اتاق عمل وصل کردن که اصلا دردی نداشت برا من دکتر بیهوشی اومد بیحسی زد اونم اصلا دردی نداشت ولی من خیلی میترسیدم دراز کشیدم کاملا بیحس شدم عملو شروع کردن یکم احساس تنگی نفس پیدا کردم برام اکسیژن گذاشتن بعد ۱۰ دیقه صدای گریه پسرم اومد خیلی حس قشنگی بود 😍 من همزارن گریم گرفت یکم بعد پرستار گفت میخوای ببینیش آورد گذاشت جلو صورتم ☺من خودم پمپ دردم خواستم برام وصل کردن که با اون واقعا اصلا دردی نداشتم یکم در حد پریودی بود اوردن تو پخش ۱۲ ساعت هیچی نخوردم بعد اون گفتن آبمیوه بخورم بلند شدم سوندو دراوردن فقط سرم گیج میرفت یکم نشستم چون پمپ درد داشتم درد زیادی نداشتم فقط من سرم خیلی تکون دادم حرف زدم سر درد خیلی بدی گرفتم سه روز اول 🥴 شیرم اولش نمیومد شیر خشک گرفتم تو بیمارستان ولی بهش نساخت الان شیرم زیاد شدم شیر خودمو میدم دکترم واقعا خوب بود دستش خیلی سبک بود اینجوری که همه میگفتن بعد سزارین خیلی درد میکشی برایه من واقعا راحت بود❤
مامان 🧜‍♀️مانلی🧜‍♀️ مامان 🧜‍♀️مانلی🧜‍♀️ ۶ ماهگی
#تجربه زایمان
پارت نهم:
بعد اومدن به اتاقم همه اومدن پیشم و خانواده همه بهم میگفتن که چقدر مانلی خوشگله مثل عروسکا میمونه،همون موقع هم اومدن برام شیاف و مسکن زدن و شکم بندمو وصل کردن و حدودا بعدظهر اومدن فشارمو گرفتن و شکممو فشار دادن(ی کم دردش زیاد بود🥴)چون اثر بی حسی بیشترش رفته بود برای من اذیت کننده بود،تشنگی خیلی داشت اذیتم می‌کرد ولی اجازه خوردن آب نداشتم ولی مادرم با قاشق حدود چند قطره گاهی بهم آب میداد،حدودای ساعت ۱۰ شب اومدن سوندمو کندن و گفتن باید پاشی بری سرویس که من هرچی تلاش کردم نتونستم بلند بشم آخرش ی خدماتی اومد ی هو منو کشید از رو تخت و من تونستم بلند بشم خیلی سخت بود ولی خیلی دردناک نبود بلند که شدم کمی راه رفتم حس بهتری داشتم و خیلی درد و حس نمیکردم و ساعت ۱۲ شب خودم درخواست کردم ک میخوام بچمو ببینم و رفتم بخش کودکان بچمو دیدم البته با ویلچر در کل اون شب چند بار از جام بلند شدم و این خیلی کمک کرد درد نداشته باشم و روز دوم کاملا سرپا بودم راحت تونستم راه برم و کلی پله بالا پایین کردم
مامان بشه🌹نورسا مامان بشه🌹نورسا ۲ ماهگی
سزارین پارت ۵ 😑💫👧🏻❤️
تحمل کردم و فقط از اینکه پمپ درد نداشتم خیلی پشیمون بودم چون لامصبا مسکنم زود به زود نمیزدن میگفتن تحمل کن نمیشه زود به زود زد واسه بچت خوب نیست شیر میدی. بچه هم خودشون میاوردن و هی سینمو شدید ماساژ میدادن که صدام درمیومد بعد‌میزاستن دهنش انم به‌زوووور میگرفت ولی همش گریه میکرد چون شیر نداشتم که زیاد و گشنش بود بعدش دیگه دیدن چاره ندارن شبش میاوردن با سرنگ شیرخشک میدادن سیر که میشد راحت میخوابید دو ساعت. عصر شد اومدن جامو عوض کنن دیدن اوه چه خبرهه کلی خونریزی شدید کرده بودم همش لخته بود پرستار خودش تعجب کرد جامو عوض کردن گفت بلند شو بریم دستشویی سوند و دراورد که درد نداشت .، این پاشدنه ولی خیلی زیاد درد داشت و با داد و ناله رفتیم دستشویی نشستم رو فرنگی پاهامو پرستارا شست و خشک کرد و شورت و پوشک و شلوارمو پام کرد . اومدم رو تخت ولی گریم گرفته بودش از درد. قبل اونم که دید خونریزیم شدیده شکممو ماساژ داد که هرچی‌هست بیاد که اونم خیلی درد داشتم🥲 چند قطره اشکم ریختم تایم ملاقاتم بود و حالم پیش مهمونای این تایمم خوب نبود قبل اون باز بهتر بودم😑 خلاصه ببخشید سرتونو درد میارم دوس دارم با جزییات بگم همه چیو. خلاصه شب و صبح کردیم و بعد راه رفتن اول یکم اوصاعم بهتر شد جند بلرم با کمک همراهم پاشدم رفتم‌ دستشویی و شبم چون کمپوت گلابی خوردم و سیافم برام زدن رودم خالی شد. ادامه…