۱۵ پاسخ

😍😍😍😍

خداروشکر عزیزم بالاخره جواب سختیاتو گرفتی مامانی ولی من طبیعی ام خیلی میترسم شبا خوایشو میبینم خیلی میترسم🫠

عزیزم شکم شما رو هم فشار دادن

خداذوشکر ک راحت بوده برات برا منم راحت بود انشالله برا بقیه مامان ها هم راحت باشه 🥰

به به خیلی مبارک باشه انشالله قدمش پر از خیر و برکت و شادی و سلامتی باشه 😍😍🌹🌹

خداروشکرعزیزم🤲💞

عزیزم قربون اون ۰ روزگی😍😍

بی هوشی بودی یا بی حسی؟ و اینکه چند ساعت بعد از عمل بلندتون کردن،؟

بسلامتی عزیزم سزارین چندروز نگه میدارن

انشالله عزیزدلم بسلامتی و دل خوش مرخصی😍😍
از سوند بگوووو

الحمدلله خوبید مبارک باشه

یکی بلند شدن از تخت سخته
یکی اتاق ریکاوری
یکی هم شکمت را فشار میدن
این سه جا خیلی سخته

سلام عزیزم مبارک باشه، شما سزارین اختیاری بودید؟؟

خداروشکر
دختر من الان داشتم به همسرم میگفتم از مامان هانا خبری نیست نکنه درد داره
همون لحظه پیامت دیدم😁😄
خداروشکر که خوبی

خدارو شکر عزیزم نی نی چطوره

سوال های مرتبط

مامان نینی جون مامان نینی جون روزهای ابتدایی تولد
مامان همتا مامان همتا ۲ ماهگی
تجربه سزارین (۵)
بعد مامانم و شوهرم خداحافظی کردن و رفتن مادرشوهرم موند پیشم که گفتن از ۱۱ امشب تا ۱۱ فردا باید هیچی نخوری سرم و همه چی رو وصل کردن و منم هیچ درد حس نمیکردم .ساعتای ۲و۳ صبح یه دردی مثل درد پریودی داشتم و قابل تحمل بود منم هر ۱۰ دقیقه پمپ درد رو فشار میدادم ‌ دیگه کم کم داشت دردم بیشتر می‌شد که گفتن اگر پاهاتو میتونی دولا کنی میایم برات شیاف میزاریم که پاهامو قشنگ جمع میکردم که اومدن شیاف گذاشتن درد داشتم ولی قابل تحمل بود مثل درد پریودی بود دیگه ساعت ۱۱ ظهر شد که گفتن چیزی میتونی بخوری چیزی خوردم و گفتن باید بلند بشی یکم راه بری .پرستارا اومدن کمکم کردن و من از تخت بلند شدم یکم سخت بود برام همش میترسیدم بخیه هام پاره بشه یا کاری بشم کمر خم راه میرفتم و یکم که راه رفتم گفتن برو دراز بکش دراز کشیدم و چیزی میخوردم دیگه هی سعی می‌کردم پاشم و زیاد راه برم تا سرپا بشم دردم قابل تحمل بود بیشتر از بخیه هام ترس داشتم دستشویی هم رفتم برا بار اول یه ذره سخت بود دیگه ۲ شب بیمارستان بودیم ظهر دکتر اومد گفت مرخصین .و اونجا هی میپرسیدن شکمتون کار کرده یا نه که من کار نکرده بود که یه شربت بهم دادن که همون روز شکمم کار کرد و ظهر مرخص شدیم اومدیم خونه و من رفتم دوش گرفتم و بخیه رو دیدم یکم برام سخت بود دیدنش همش میترسیدم که رفتم حموم و با شامپو بچه شستم و اومدن دراز کشیدم .
امیدوارم به دردتون خورده باشه تجربه زایمانم ❤️❤️
مامان نیک مامان نیک ۳ ماهگی
زایمان پارت 1
۳۸هفته و ۵ روزم بود که ساعت ۱:۳۰شب یهو کیسه ابم پاره شده رفتم بیمارستان دهانه رحمم بسته بود با دکترم هماهنگ کردن ک اگ تا صبح دردم شروع نشه صبح زود امپول فشار میزنن خلاصه منم انقد میترسیدم مدام گریه میکردم خلاصه دردم شروع نشد بهم امپول زدن اولش دردم کم بود ساعت ۹صبح شدید شد دیگ ۱۰به بعد هر یه دیقه شده بود دردم معاینه میکردن کند پیش میرفتم با درد شدید ۲سانت بودم دیگ ساعت ۱۱ دردم یکسره بود مثلا اول میگرفت ول میکرد این دیک کلا درد داشتم جیغ میزدم دوست داشتم بمیرم خیلی خیلی درد داشتم ک دکترم اومد معاینه کرد ساعت ۱ بعداظهر بود ک همون ۲ سانت بود پیشرفتی نداشتم اورژانسی بردنم سزارین انقد درد داشتم گریه میکردم سریع بچه رو در بیارین من دارم میمیرم از درد زیاد فقط میلرزیدم خلاصه سزارین شدم ساعت ۲:۰۵ بعداظهر پسرم به دنیا اومد تو ریکاوری بودم بهم گفتن پمپ درد نمیخوای گفتم ن خداروشکر درد نداشتم فقط دوبار شکممو فشار دادن درد داشتم