۲۸ پاسخ

من یکم شل گرفتم

نخورد که نخورد
مریض بشه ..خوب میشه
افتاد..دردش میاد ..فراموش میکنه
به این باور رسیدم که بچه بزرگ میشه
فقط محیط امنی براش فراهم کردم که آسیب نبینه
بقیش فقط وسواسه
از وقتی اینکار رو کردم حال دوتامون خیلی خوبه

من دیگه بخاطر غدا اینا ناراحت نمیشم یکم بزرگ شدن ولی احساس میکنم با دنیا آوردن به بچه تبدیل شدم به یه خدمتکار تمام وقت بی مزد و مواجب از صبح تا شب درگیرم نه خونه تمیزه نه هیچی سرجاشه . آخرش هم بهم میگن بداخلاق ... روزی چند ساعت دنبالشم بخاطر شیر و غذا ،پوشک و لباس و ..بعد میان چند دقیقه در حال خوب بچه باهاش بازی میکنن میگن این بچه مشکلی نداره که !اگه من نیوفتم‌دنبالش بهش شیر بدم از گشنگی گریه کنه اگه نصف شب همیشه بین خواب و بیداری نباشم تا نق زد پستونک بدم بهش شیر بدم بغلش کنم و خواب شما کوفت شد چی اونوقت می‌بینیم بداخلاق کیه .به منم میگن برو بیرون خوش باش ولی این ها حرفه هفته ای یه روز میرم استخر از خستگی هیچی نمی‌فهمم قبل رفتن باید کلی کار کنم تا دو ساعت نبودنم حس نشه برمیگردم میبینم خونه ترکیده ناهار باید درست کنم بچه شیر نخورده و ......

من همسرم صب هفت میره تا شب یک سر کاره و کم پیش میاد طهرا بیاد خونه یعنی کل کارا با خودمه اما با هر غذایی ک براش درست میکنم عشق میکنم هممون مث همیم من حتی وقت ارایشگاه رفتن ندارم خ‌اب شبم اوکی نیس ریزش مو دارم،سعی کن ارایش کنی یه لاک زدن روحیتو عوض میکنه اگر مساعدی بده شوهرت ی ساعت برو کافه با دوستات یه قهوه بخور یا تنهایی،بچه ات خوابه دو صفحه رمان بخون ک حس نکنی برا خودت وقت نذاشتی،بچه اتو بذار کالسکه باهم برین پارک برین بازار گردی یه ساعت،تا دو سالگیشون وشع همینه من شاغل بودم الان ب خطرش سر کارم نمیرم و تایم کاری منم از صب ده بود تا یک شب تا صب پنج فیلم میدیم اما الان یه ساله فیلم نگاه نکردم 😂

همه همینیم هم شیرینه بچه داری هم سخت

همه همینیم من ک دارم ب فنا میرم غذا روزی ی وعده میخورم

منم قبلنا همین بود عوضم البته بادوام بچه پشت سرهم اما الان یک روز درمیون میبرمشون پارک میرم خرید خونه پسر بزرگم ۳سالش هنوز نشده باشگاه میبرم همه میگن چه حوصله ای داری بااین دوتا بچه شر روزای که میخوام برم خونه مامانم شامم رودرست میکنم میزارم ۴ساعتی هستم بعد برمیگردم البته اینم بگم مامانم میگه برو دیگه اینا اعصاب برام نزاشتن😂حرم میرم بادوتاشون دیگه میرم بیرون قهوه میخورم باچیزای کوچیک حال خودمو خوب میکنم

سخته بچه داری همه هم میدونیم ولی در عوض شیرینه خیلیم شیرینه بچه
من بعداز پنج سال ازدواج و یه سقط بچم سالم به دنیا اومد
الان میگم که بدترین دوران زندگیم اون موقع ها بود که بچه نداشتم
در حالیکه اون پنج سال هیچ مشکلی نداشتم
ولی الان مشکلاتم یکم بیشتر شده
ولی راضیم هر لحظه به خاطر قند عسلم خدارو شکر میکنم

یه روزی با شوهرم بحثم شدم
رفتم تو اتاق با دخترم زدم زیر گریه خودشو گرفت به زانوهامو بلند شد سرم رو زانو هام بود سرمو بلند کرد و خندید و واسم دست زد
و کلمه ی ماما رو دوسه بار تکرار کرد
کلا اون لحظه غمو فراموش کردم با خندش کریه ام بند شدم و خندیدم و یه ماچ محکم کردمش
آخه خدا من قربون مهربونیت برم فدات شم که چه قند عسلی بهم دادی هر لحظه شکرت میکنم که سالمه دلمو شاد میکنه

یه مادر توی خستگی بازم به خودش امید میده که قوی باشم تو هم میتونی خوب بخواب برو بیرون سرگرم من خودتو تو خونه آهنگ بذار با دخترت برقصین
خودت فقط میتونی حالتو خوب کنی عزیزم

هر زمان خوابید منم میخوابم یا چند ساعتی میذارمش خونه مامانم میرم بهدنودم میرسم 😀

خیلی سخته مادر بودن😥

منم خیلی حساسم ...چه موضوعی رو گذاشتی همه دلشون پر بود
منم خونه رو هر روز مثل گل تمیز و مرتب میکنم
بچه رو همیشه طبق برنامه کاراشو میکنم
بسیار آدم با دیسیپلینی هستم
و همین باعث شده همه چیز کند و سخت پیش بره
نیروی کمکی هم ندارم چون وسواس تمیزی دارم نمیتونم کسی رو بیارم
ولی سعی میکنم فکر کنم به اینکه بچه اومده تا زندگی مون آرامش بگیره پس باید خودمو اصلاح کنم

حالا همه اینا به کنار
وقتی با این همه زحمت شوهرت قدرتو ندونه
از صبح تا شب کار میکنی بدون حقوق ،بدون پاداش،بدون تعطیلی ،بدون بازنشستگی
بعد یهو میاد میگه مگه تو خونه چیکار میکنی!!!تو ترافیک ،زیر آفتاب،..... نیستی که تو خونه ای زیر کولر
دیگه واقعا .... چی میشه گفت😔

با تمام وجودم درکت میکنم

عزیزم تنها نیستی منم همینجور باور میشه کلی بازی با دخترم میکنم تا غذاش بخوره اینقد سر نخوردش اذیت میشم دیگه خودم نا ندارم غدا بخورم دست تنها شوهرم ۱۵روز کلا نیس اون ۱۵روز از صبح تا ظهر سر کار ۱هفته بیمارستان بستری بود تنها خودم شوهرم میومد ی چن ساعتی پیش دخترم تا برم غدا براش درست کنم قبل بچه داری همیشه موهام رنگ بودن الان حتی صورتم اصلاح نمیتونم کنم دلم میخواد مث مامانی قدیم ریلکس باشم آروم اما نمیتونم

من عین خودتم🥲

آره واقعا خیلی سخته مادری ..بخصوص مادر ریلکس بودن..ولی من این جور وقتا به این فکر میکنم بچم تو این دوسال اول زندگی که مهمترینه به آرامش نیاز داره و یه مادر با حال خوب😍سخت نگیر که فقط خودت اذیتی🙁

سلام دقیق حالتو‌میدرکم
ولی ببین این بچه با خواست و اراده خدا درخانواده شکا بدنیا اومده یعنی شمالایق مادر شدن بودی
این دغدغه ها و‌کم‌بخود رسیدناکم‌وقت داشتنا یه دوره ای هست که‌تموم‌میشه
بعد دوسالگی یا حتی زودتر باز برمیگردی به روال قبل
مهم اینه تو‌هر نقشی هستی بهترین خودت باشی
مادر خوب همسر خوب دختر خوب عروس خوب ....
همه‌مامانا همینن من که شاغل هم هستک وقتی برمیگردم خونه اول کارمه خستگی‌رو‌پشت در میزارم و میرم تو
خوابم کمه وقت ارایش ندارم خرید میرم خول هولکی غذامیخورم هول هولکی ...
نصف شب همه خوابن دارم ناهار فردا رو اماده میکنم
ولی خوب بچم که میخنده شوری که تو خونمون بخاطرش جاری شده به همه این اذیتتا می ارزه
یه هفته ای اومدم سفر حال دلم شکرخدا خیلی بهتره
بنظرم برو مهمونی دیدن دوستات پارک یا هرجایی که حال دلت بهتر میشه بهت خوش‌میگذره برایدتغییر روحیه بد نیست

من گاهی دلم میخواد داد بزنم
من هیچکسو ندارم کمکم کنه حتی همسرم و از روز اول دست تنها بچه رو بزرگ کردم و این نابودم کرد.. ازصبح غذا نخوردم چون انقد حرص میخورم دیگه جایی برای غذا نیست.. به هرکسی هم که بچه نداره میگم که نیارید چون واقعا عذابه.. بقیه گفتن بمن گوش نکردم🤦🏻‍♀️

تنها نیستی 😭😭😭😭😭

تنها نیستی 😭😭😭😭😭

دیگ اینقدر حساسیتم خوب نیست عزیزم بچه تا آخر عمر همینه همش باید مراقبش باشیم هر دوره یه جوره مراقبتش کمی بیخیال تر باش دختر بچس دیگ مریض میشه بی قراری میکنه دست تو نیست اگه بود ک نمیزاشتی هیچ وقت مریض بشه همینن بچه ها تا بزرگ بشن همینم

غذا هم درست کن خورد که چ بهتر نخورد اذیت نکن خودتو مواظب باش مریض نشه شد انشالله خوب میشه سعی کن سخت نگیری ک سخت میگذره بخدا تو‌خونم پا میذارم اشغاله نون ریخته همه جا اما مهم نیس مهم اینه انرژی داشته باشم ب پسرم برسم اومدم خونه مامانم ک فردا کار کنم

منم همینم

منم همین بودم ولی چن وقته دارم‌به خودم‌اارزش میدم حالم بهتر شده...میخوام کم کم علایق خودمو ادامه بدم...

من که کم آوردم . واقعاًااااااا خستم .هر روز دارم با یه چالش روبرو میشم.. اما غذا نخوردنش منو کلافه میکنه😔😔😔

کاملا موافقم ولی تو خودتو نکشتی تو ی مادری واین حس برای همه ی مادرا ب وجود میاد چون اونی که ب دنیاش میاری بخشی از وجودته

عزیزدلم حساسیت زیاد خوب نیست
ببین ما آدم بزرگا یموقعایی اشتهامون زیاد یه موقعایی کم‌هست
یموقعایی هم اصلا اشتها نداریم
بچها هم همینن
وقتی چیزی نمیخوره نگران نباش اون بچه اشتها نداره خب
چرا باید خودمونو عذاب بدیم؟؟خودمونو نابود کنیم
همین ک میدونی سالمه
مریض نیست
جاییش درد نمیکنه خداروشکر کن
بی اشتهایی. و پراشتهایی و اینا واس همه هست عزیزم

سوال های مرتبط